سردار سرلشکر محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح گفت: رئیس‌جمهور آمریکا با یک تصور کودکانه، باطل و محاسبات غلط که می‌تواند بدون تحمل هزینه بر ملت ایران فشار بیاورد، اما عملاً منافع خود و سرسپردگانش در هر گوشه از عالم را در معرض قدرت یاوران انقلاب اسلامی قرار داده است. نیروهای مسلح هرگونه توطئه علیه ملت ایران را در نطفه خفه خواهند کرد و همچون گذشته درسی فراموش‌نشدنی به دشمنان خواهند داد.

صبح صادق علل لفاظی‌های تهدیدآمیز مقامات آمریکا و موانع گشایش جبهه نظامی علیه ایران را بررسی می‌کند


 محمد صرفی/ «رئیس‌جمهور ترامپ فکر می‌کند تهدید ایرانیان با «حروف بزرگ» یک رویکرد سختگیرانه در دیپلماسی است که باعث می‌شود آنها عقب‌نشینی کنند.» این توصیف روزنامه آمریکایی نیویورک‌تایمز از توئیت هفته گذشته دونالد ترامپ خطاب به رئیس‌جمهور ایران است. آقای روحانی روز یک‌شنبه در جمع سفرای ایرانی، با لحنی که حداقل در طول چند سال اخیر کمتر از وی دیده شده خطاب به آمریکایی‌ها گفت‌: «دشمنان باید خوب بفهمند که جنگ با ایران مادر جنگ‌ها و صلح با ایران مادر صلح‌ها است و ما هیچ‌وقت از تهدید نترسیده و در برابر تهدید، تهدید خواهیم کرد. آقای ترامپ! ما مرد شرف و ضامن امنیت آبراه منطقه و امنیت مسیر کشتیرانی در طول تاریخ هستیم ، با دم شیر بازی نکن! پشیمان‌کننده است.»
چند ساعت بعد ترامپ در توئیتر این پیام را منتشر کرد‌: «به رئیس‌جمهور ایران روحانی: دیگر هرگز آمریکا را تهدید نکن، در غیر این صورت پیامدهایی را خواهید دید که کمتر کسی در تاریخ دیده است. ما دیگر آن کشوری نیستیم که سخنان ناخوشایندی که بوی مرگ و خشونت می‌دهد، تحمل کنیم. مراقب باش!»
تقابل لفظی روحانی و ترامپ بلافاصله در صدر اخبار جهان قرار گرفت و تحلیلگران از آن به «جنگ کلمات» یاد کردند. ترامپ تمام توئیت خود را با استفاده از حروف بزرگ منتشر کرد؛ کاری که به قول خودش برای نشان دادن تأکید و توجه بیشتر است و برخی رسانه‌ها به آن «دیپلماسی تمام حروف بزرگ» 
(ALL-CAPS DIPLOMACY) لقب دادند. 
روز سه‌شنبه نیز مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا طی یک سخنرانی ضد ایرانی در کتابخانه ریگان در ایالت کالیفرنیا، خط اصلی عملیات روانی و سیاسی علیه تهران را در پیش گرفت؛ خطی که مدعی حمایت از مردم ایران است و فشار و تهدید و تحریم ایران نیز در راستای همین حمایت انجام می‌شود! پمپئو و برخی رسانه‌های آمریکایی از روزها پیش درباره این سخنرانی تبلیغات بسیاری کرده و اعلام کرده بودند این برنامه با حضور ایرانیان مقیم آمریکا انجام می‌شود؛ اما برخلاف تبلیغات فراوان، سخنرانی وی بازتاب چندانی نیافت. ترکیب حاضران در این برنامه که در خوش‌بینانه‌ترین برآوردها حداکثر 20 درصد آنها ایرانی بودند و بقیه را ظاهراً از این طرف و آن طرف جمع کرده بودند و محتوای سخنان پمپئو که در حد و اندازه سخنرانان پولی نمایش‌های مضحک منافقین ظاهر شده بود، از اصلی‌ترین دلایل شکست این برنامه بود.

چرا ترامپ عربده می‌کشد؟
ترامپ هفتمین رئیس‌جمهوری است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در آمریکا بر سر کار بوده و نگاهی گذرا به این چهار دهه نشان می‌دهد، لحن تهدیدآمیز وی برای ایرانی‌ها به هیچ وجه تازگی ندارد. حتی باراک اوباما رئیس‌جمهور سابق آمریکا نیز که خواستار مذاکره با ایران بود و مذاکرات منتهی به برجام در دوره وی انجام شد، همیشه این تهدید توخالی را تکرار می‌کرد که «همه گزینه‌ها روی میز است.» با این توضیح، اکنون این سؤال مطرح می‌شود که دلیل لحن تهدیدآمیز اخیر ترامپ چیست؟ 
1‌ـ نخستین و شاید اصلی‌ترین دلیل عربده‌های اخیر ترامپ را باید در فشارهای شدید داخلی که روی اوست، جست‌وجو کرد. ترامپ برای فرار از این فشارها و به حاشیه راندن آنها، به جنجال‌سازی نیاز دارد. توئیت رئیس‌جمهور آمریکا زمانی منتشر شد که وی به تازگی از نشست هلسینکی بازگشته و طیف وسیعی از رسانه‌ها و سیاستمداران آمریکایی وی را به باد انتقاد گرفته و دیدار او با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه را یک افتضاح سیاسی تمام‌عیار توصیف می‌کنند. 
این طیف می‌گوید ترامپ در حالی که با اروپا و ناتو از در جنگ وارد شده و آنها را تضعیف می‌کند، اما در برابر پوتین کاملاً خلع سلاح و از موضع ضعف ظاهر شده و امتیازات فراوانی به وی داده است و باید متن مذاکرات هلسینکی منتشر شود. این موج انتقادی تا جایی پیش رفت که ترامپ اعلام کرد حاضر به انتشار جزئیات مذاکره با پوتین نیست، اما هیچ امتیازی به مسکو نداده است.
ماجرای کشدار و پرهیاهوی دخالت روسیه در انتخابات آمریکا به نفع ترامپ که طی روزهای اخیر داغ شده و بازجویی از اطرافیان ترامپ نیز در این زمینه شدت گرفته، یکی دیگر از نقاط فشار داخلی بر رئیس‌جمهور آمریکاست. ماجرای سوم به رسوایی اخلاقی ترامپ باز می‌گردد. رسانه‌های آمریکایی اقدام به پخش فایل صوتی گفت‌وگو میان دونالد ترامپ و وکیلش مایکل کوهن درباره پرداخت پول به یک ستاره سابق مجله پلی بوی (از مستهجن‌ترین نشریات آمریکایی) که با ترامپ رابطه غیر اخلاقی داشته، کرد‌ه‌اند. این نوار یکی از ۱۲ نواری است که در حمله به دفتر کوهن و همین‌طور خانه‌اش در اوایل سال جاری میلادی توقیف شد.
2‌ـ نکته دوم و محوری به چرایی عصبانیت دولتمردان آمریکا به مسائل منطقه‌ای باز می‌گردد. آمریکا و متحدانش در گوشه و کنار منطقه از جمهوری اسلامی سیلی‌های سختی خورده‌اند. 40 سال پیش ایران، مأمور و مزدور آمریکا بود. به فرموده آمریکا در جنگ ظفار شرکت می‌کرد و برای امنیت دوست و متحد خود رژیم صهیونیستی، نیروی نظامی در قالب نیروهای سازمان ملل به جولان می‌فرستاد. اکنون ایران نه تنها از مدار خدمت به منافع منطقه‌ای آمریکا خارج شده، بلکه به مانعی پولادین برای پیشبرد اهداف و طرح‌های آمریکا در منطقه نیز تبدیل شده است.
آمریکایی‌ها نام نفوذ معنوی و فکری جمهوری اسلامی ایران در منطقه و تأثیرات آن را بی‌ثبات‌سازی گذاشته‌اند. اگر منظور از ثبات، اطاعت بی‌چون و چرا به سبک آل‌سعود از فرامین واشنگتن است، باید گفت آمریکایی‌ها حق دارند که ایران را عامل بی‌ثباتی معرفی کنند. آمریکایی‌ها به دروغ و با تزویر چنین ادعا می‌کنند که جمهوری اسلامی درآمدهای کشور را در خارج از مرزها و برای کشورهای دیگر هزینه می‌کند، اما واقعیت چیز دیگری است و این مردم سوریه، یمن، لبنان، عراق و بحرین هستند که تاوان رابطه با ایران و تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی را می‌پردازند. برای نمونه کشورهای حامی گروه‌های شورشی در سوریه بارها به صراحت اعلام کرده‌اند در صورت قطع رابطه دولت بشار اسد با ایران، نه تنها جنگ در این کشور پایان می‌یابد؛ بلکه هزینه بازسازی آن را نیز خواهند پرداخت. 
سال‌هاست که حکام کشورهای مرتجع عرب، فلسطین را فراموش کرده‌اند و نه تنها تهدیدی برای رژیم صهیونیستی به شمار نمی‌آیند؛ بلکه به همکار و متحد این رژیم نیز تبدیل شده‌اند. آنکه در این میان یک تنه ایستاده و اجازه نداده آرمان 70 ساله یک ملت مظلوم به فراموشی سپرده شود، ایران است. جز جمهوری اسلامی ایران، کدام مانع در برابر پروژه «معامله قرن» که هدفش یکسره کردن کار فلسطین و فلسطینی است، ایستاده است؟ با این تفاسیر، عصبانیت و لحن تهدیدآمیز مقامات آمریکایی کاملاً بجا و قابل درک است. سیلی خورده‌اند که خط و نشان می‌کشند.
3‌ـ برخی تحلیلگران معتقدند واکنش‌های عصبی و هیجانی ترامپ را باید در قالب سیاست موسوم به «تئوری مرد دیوانه»
(Madman Theory) تحلیل و بررسی کرد. استفاده از «تئوری مرد دیوانه»  در سیاست خارجی عموماً به ریچارد نیکسون، سی‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا طی سال‌های 1969 تا 1974، نسبت داده می‌شود. تئوری «مرد دیوانه» در دوران او مبتنی بر رویکردی ساده بود؛ به وجود آوردن این باور در میان رهبران شوروی سابق که رفتار آمریکا ممکن است غیر منطقی و به شدت متغیر باشد. این نظریه بیان می‌کرد که در این صورت، رهبران شوروی از بیم مقابله‌به‌مثل، دست به تحریک کشوری که در جنگ سرد با آن هستند نخواهند زد.
ترامپ در یکی از سخنرانی‌های انتخاباتی خود آشکارا به علاقه مفرطش به این تاکتیک اعتراف می‌کند و می‌گوید: «ما به عنوان یک ملت باید بیش از این غیر قابل پیش‌بینی باشیم. اکنون ما کاملاً قابل پیش‌بینی هستیم. همه چیز را به صراحت بیان می‌کنیم. می‌خواهیم به جایی سرباز و نیروی نظامی اعزام کنیم؟ به همه نیت خود را می‌گوییم. می‌خواهیم کار دیگری انجام دهیم؟ یک کنفرانس خبری می‌گذاریم و همه چیز را بازگو می‌کنیم. ما باید غیر قابل پیش‌بینی باشیم و از هم اکنون باید این کار را انجام دهیم.»
نوع مواجهه ترامپ با کره شمالی طی یک سال اخیر به خوبی الگوی این تاکتیک را نشان می‌دهد. حملات لفظی سنگین و ناگهان در چرخشی 180 درجه‌ای، اعلام آمادگی برای مذاکره و سپس لغو مذاکره و حرکتی سینوسی به همین شکل. ترامپ در برابر کره شمالی این بازی را در پیش گرفت و خود را نیز برنده اعلام کرد. اما گذر زمان‌ـ حداقل تا اینجای کار‌ـ نشان داده برخلاف ادعای ترامپ او چیزی به دست نیاورده است. اینکه ترامپ سه روز پس از توئیت خود، اعلام کرد حاضر است با ایران مذاکره کند و به توافقی جامع دست یابد را می‌توان در همین چارچوب ارزیابی کرد. 

توئیت ترامپ نشانه بروز جنگ؟
برخی رسانه‌ها درباره تند شدن فضا در روابط تیره ایران و آمریکا هشدار دادند و اعلام کردند، این مواضع می‌تواند به بروز درگیری میان دو کشور منجر شود. این ادعا به دلایل مختلف قابل اعتنا نیست. جنگ را یا باید ایران آغاز کند، یا آمریکا. تکلیف جمهوری اسلامی ایران روشن است و هرگز آغازگر جنگی نخواهد بود. اما در آن سوی میدان نیز آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند اگر چه شاید بتوانند جنگی را علیه ایران آغاز کنند، اما پایان‌دهنده به آن نخواهند بود. وقتی طرح‌ها و برنامه‌های نظامی آمریکا در میدان‌های بسیار سهل‌تری مانند یمن و سوریه به در بسته خورده است، باز کردن جبهه‌ای با مختصات ایران، دیوانگی محض است. شاید ترامپ و برخی سیاستمداران اطراف وی دیوانه باشند؛ اما دستگاه سیاسی و نظامی آمریکا هنوز آن قدر عاقل هست که بداند راه‌اندازی جنگ نظامی با ایران چه پیامدهای وحشتناکی برای آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن خواهد داشت. به خصوص آنکه آمریکایی‌ها یک بار به طور مستقیم این موضوع را تجربه کرده‌اند. به قول «بروس ریدل» تحلیلگر مشهور آمریکایی در زمان جنگ ایران و عراق، در واقع این آمریکا بود که با ایران می‌جنگید و آمریکا هرگز نباید درس‌های آن جنگ را فراموش کند. 
حمله نظامی و جنگ آخرین حلقه دشمنی و فشار است که آمریکایی‌ها به دلایلی مختلف و محکم از ورود به آن اجتناب می‌کنند، اما در میدان عمل جنگ در سایر حلقه‌ها را با شدت هرچه تمام‌تر پی می‌گیرند که در رأس آنها جنگ اقتصادی و به موازات آن عملیات روانی قرار دارد. پیش کشیدن تهدید و سخن گفتن از فضای جنگی نیز در راستای عملیات روانی مورد اشاره است که نخستین هدف آن پرت کردن حواس‌ها از میدان جنگ اصلی و متقاعدسازی مسئولان ایران برای مذاکره مجدد از طریق هراس‌افکنی جنگ نظامی است. 
در روز پایانی هفته پیش سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس پاسخ دندان‌شکنی به تهدیدات ترامپ داد و گفت: «دریای سرخ که امن بود، امروز دیگر برای حضور آمریکایی‌ها امن نیست. نیروی قدس حریف نظامیان آمریکایی است؛ به ترامپ توصیه می‌کنم که از رؤسای‌جمهور قبل از خود عبرت گرفته و از تجارب آنها استفاده کند. از آنچه فكر كنيد به شما نزديك‌تريم، يادتان باشد طرف حساب شما من هستم و نيروی سپاه قدس، نه تمام نيروهاي مسلح. شما كه می‌دانيد توان ايران در جنگ نامتقارن چقدر است.»
ژنرال جیمز ماتیس وزیر دفاع آمریکا در واکنش به یک رسانه استرالیایی که مدعی شده بود دولت آمریکا در حال برنامه‌ریزی‌ برای حمله به «ظرفیت‌های هسته‌ای» ایران است و این حمله ممکن است در همین اوایل ماه آینده میلادی انجام شود، گفت: «اصلاً نمی‌دانم خبرنگاران استرالیا این خبر را از کجا آورده‌اند. اطمینان دارم این اقدام (حمله به ایران) چیزی نیست که در حال حاضر در دست بررسی باشد. فکر می‌کنم داستان‌سرایی، بهترین توصیفی است که می‌توانم درباره آن بگویم.»
این اظهارات نشان می‌دهد، سرداران در میدان نظامی به وظیفه خود عمل کرده و با اقتدار و درایت سایه تهدید و جنگ را از سر کشور دور کرده‌اند. اکنون وظیفه مسئولان است که در سایه این اقتدار و امنیت مثال‌زدنی در منطقه، به وظایف مهم خود در حوزه داخلی به ویژه کارآمدسازی نظام خدماتی و اداری و گره‌گشایی از سختی معیشتی و اقتصادی مردم عمل کنند.

پارسال دوست امسال؟
یکی از نکات جالب و قابل توجه در این میان، برخی واکنش‌های داخلی به مواضع ضد آمریکایی اخیر آقای روحانی است. عده‌ای از اصلاح‌طلبان و مدافعان رئیس‌جمهور در انتخابات در مواضع و اظهارات خود به تخطئه و زیرسؤال بردن مواضع رئیس‌جمهور پرداختند، به طوری که دامنه این موضع‌گیری‌ها حتی به روزنامه ارگان رسمی دولت نیز کشید. عده‌ای ژست دیپلماتیک گرفته و مدعی شدند نباید با زبان تهدید با جهان حرف زد و تنش‌آفرینی کرد. برخی نیز حتی پا را از این هم فراتر گذاشتند و راه‌حل را نه در پاسخ باصلابت، بلکه در مذاکره با آمریکا و معامله با ترامپ عنوان کردند. عده‌ای هم گفتند توقع چنین حرف‌هایی را از آقای روحانی نداشته و این روحانی آن روحانی نیست که پارسال به او رأی داده‌اند! البته همین موج عملیات روانی را با حجمی بیشتر درباره اظهارات سردار مخلص و محبوب مردم ایران و مسلمانان مظلوم منطقه حاج قاسم نیز شاهد بودیم.
این در حالی است که پس از تجربه تلخ و پرهزینه برجام، به سختی می‌توان این افراد، گروه‌ها و رسانه‌های دگراندیش حامی جنگ روانی دشمن را ناآگاه دانست. در حالی که دولت آمریکا شمشیر را از رو بسته و از هیچ اقدام و موضع خصمانه‌ای دریغ نمی‌کند، این طیف حتی پاسخ دادن در حد موضع‌گیری سیاسی را نیز برنمی‌تابند و آن را مخرب می‌دانند و نمی‌گویند دشمن دیگر باید چه کند که پاسخی دریافت کند؟ 
نکته تأمل‌برانگیز دیگر آنکه، عده‌ای حال که در قافیه شعری که برای تعامل و پیوند به آمریکا سروده‌اند به تنگ آمده‌اند، می‌کوشند میان آمریکا و ترامپ فاصله‌گذاری کنند. از منظر این عده، مذاکره و توافق با آمریکا به خوبی انجام شد و در حال اجرا بود که ناگهان ترامپ آمد و بازی را بر هم زد! اما باید به یاد این عزیزان آورد که مگر اوباما در طول بیش از یک سالی که پس از برجام بر سر کار بود، ‌به تعهدات آمریکا در برجام عمل کرد؟ پس مشکل بیشتر به ساختار قدرت در آمریکا بر می‌گردد که می‌خواهد دیکتاتورمآبانه از طریق زیرسلطه گرفتن ملل دیگر به خواسته‌های خود نائل شود و رؤسای‌جمهور آمریکا تنها تاکتیک‌های گوناگون را برای رسیدن به این هدف مشترک به کار می‌بندند.

سخن آخر
تهدیدهای توخالی ترامپ و دیگر دولتمردان آمریکایی نتیجه دلخواه آنان را به دنبال نخواهد داشت و موجب رعب و وحشت مردم و مسئولان ایرانی نمی‌شود. حتی اگر تمام حروف آن بزرگ باشد! انسجام داخلی بیشتر میان گروه‌های سیاسی و مردم و مسئولان از جمله پیامدهای لفاظی‌های اخیر آمریکایی‌ها است. یانکی‌ها با این نوع موضع‌گیری‌ها چهره واقعی خود را به ملت ایران‌ـ به ویژه نسل جوان‌ـ بیش از پیش نشان می‌دهند و از این بابت باید از آنان متشکر هم بود. 


مصطفی قربانی
کارشناس سیاسی
یک واقعیت انکارناپذیر در اوضاع کنونی کشور، وجود مشکلات و در تنگنا قرارگرفتن زندگی و معیشت توده مردم، به ویژه طبقه مستضعف جامعه است. اما به راستی در این اوضاع و احوال از خود پرسیده‌ایم که سهم ما از این مشکلات چیست؟ خود ما برای حل این مشکلات چه می‌توانیم بکنیم؟ آیا اراده‌ ما در این شرایط می‌تواند در تعیین سرنوشت کشور تأثیرگذار باشد؟
در این زمینه باید به واقعیتی دیگر اعتراف کرد؛ عموم مردم، نخبگان و حتی برخی از مسئولان در این شرایط، ژست حق‌به‌جانب، منتقدانه و روشنفکرانه گرفته و به جای آنکه به فکر چاره‌اندیشی برای مغلوب نشدن در مقابل تندباد حوادث، از دست ندادن امید و جزم کردن عزم خود باشند، ناامیدانه به فرافکنی پرداخته، عامل مشکلات را دیگران دانسته؛ منتظر یک منجی هستند و کمتر به اینکه خود ما هم می‌توانیم در حل مشکلات مؤثر باشیم، توجه داشته‌ایم. برای نمونه، در اوضاع کنونی که مسئولان پیوسته از ضرورت صرفه‌جویی در مصرف برق، آن هم فقط به میزان 10 درصد سخن می‌گویند، که چیزی در حدود خاموش کردن یک لامپ اضافی از سوی هر ایرانی است، ما چقدر به این توصیه و عمل به آن توجه داشته‌ایم... به نظر می‌رسد که به این موضوع توجه کافی مبذول نشده؛ چرا که اگر توجه می‌شد، نباید خاموشی‌ها ادامه می‌یافت. بنابراین، در این شرایط شاهد دو پدیده‌ غیرهمسو هستیم؛ تداوم خاموشی‌ها از یک سو و عدم‌ همراهی جدی برای حل این مشکل از سوی دیگر. به عبارت دیگر، در این وضعیت هم شاهد بی‌توجهی در صرفه‌جویی در میزان مصرف برق هستیم و هم همزمان شاهد انتقادات متعدد به مسئولان و نظام. حال آنکه به این وضعیت که اراده‌ ما نیز می‌تواند در تغییر آن تعیین‌کننده باشد، توجهی نمی‌کنیم. به راستی از قدیم درست گفته‌اند که یک سوزن به خودت بزن، یک جوال‌دوز به دیگران.
هدف خاطرنشان کردن این نکته است که اراده‌ مردم عاملی تعیین‌کننده در رقم خوردن سرنوشت کشور است و با وجود مشکلات، نباید تصور کنیم که مسلوب‌الاراده شده؛ اراده‌ ما بر روند امور و سرنوشت کشور تأثیری نداشته و تلاش‌های ما به نتیجه نمی‌رسد. بنابراین، می‌توان گفت که در شرایط موجود، دو راه پیش ‌روی ما وجود دارد؛ یا تسلیم مشکلات موجود شویم و همه‌ عواقب ناگوار و تلخکامی‌های آن را بپذیریم، یا در عین وقوف به مشکلات، به خود رجوع کرده، عزم خود را جزم کنیم، به جنگ مشکلات برویم و مطمئن باشیم که در این زمینه، اگر هم به طور کامل بر مشکلات غلبه نکنیم، حداقل می‌توانیم در عین حل بخش عمده‌ای از مشکلات، از افزایش آنها جلوگیری کرده و چشم‌اندازی روشن و امیدبخش پیش ‌روی خود ترسیم کنیم. نکته‌‌ مهم در این زمینه، همان‌گونه که به طور تلویحی در بالا اشاره شد، همراهی و هماهنگی جدی دولت و مردم است. در واقع، هرچند در این زمینه، عمده‌ وظیفه متوجه دولتمردان است، اما تنها با همراهی و پشتیبانی مردم است که آنها می‌توانند به حل مشکلات و گره‌گشایی از وضعیت کنونی کشور امیدوار باشند. به بیان دیگر، اینکه تصور شود که نقطه‌ آغاز تحول و بلکه کل تحول منوط به اراده‌ دولت است، به خطا رفته‌ایم. واقعیت آن است که دولت باید مرکز ثقل تحول باشد، اما این همه‌ راه‌حل مسائل کشور نیست؛ بلکه اراده و نقش‌آفرینی یکایک افراد جامعه در تعیین سرنوشت کشور تأثیرگذار است و این خود ما هستیم که باید با حساسیت و دقت، مراقب کیفیت رقم خوردن سرنوشت خود باشیم. آنچه در این زمینه می‌تواند بسیار مؤثر باشد، باور «ما می‌توانیم» است. 
از این ‌رو، در مقابل شرایط موجود واقعاً باید باور داشته باشیم که اولاً، اراده و نقش‌ ما در تعیین سرنوشت‌مان تأثیر جدی دارد و ثانیاً، ما از توانمندی و ظرفیت لازم نیز در این زمینه برخورداریم. عبور از بحران‌ها و حوادث مختلف طی سالیان اخیر به خوبی تأییدی بر این مدعا است.


ابوالحسن سلطانی‌زاده 
کارشناس سیاسی
در تعریف جنگ هیبریدی گفته می‌شود یک جنگ ترکیبی، پیچیده و هوشمند که حریف از همه ابزارها برای پیروزی استفاده می‌کند. در وضعیت فعلی به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، استکبار جبهه‌ای وسیع،  عظیم، نامتجانس، با قدرت تبلیغاتی بالا علیه انقلاب اسلامی ایجاد کرده که در این جبهه وسیع، سرمایه‌داری غرب‌، صهیونیسم، ارتجاع عرب، متحجران، سلاطین جور و جریان نفاق ایفای نقش می‌کنند. جنگ اقتصادی از بیرون و ناآرامی‌ها در داخل زمانی مکمل هم می‌شوند که عملیات روانی دشمن به منزله حلقه واسط این دو موفق عمل کند. در واقع القای بیرونی و مطالبه داخلی به یک حلقه واسط نیاز دارد که عملیات روانی در ابعاد دیداری، شنیداری و گفتاری با بهره‌گیری از فضای مجازی و صدها کانال این نقش را ایفا می‌کند. در این القا به طور مشخص از سه روش استفاده می‌شود.
1ـ راهبرد لبه پرتگاه: در این راهبرد این‌گونه القا می‌شود که بحران هسته‌ای، موشکی یا نفوذ منطقه‌ای، کشور را به لبه جنگ رسانده و شما احساس کنید در حال سقوط از یک پرتگاه عمیق هستید، به این ترتیب برای پرهیز از سقوط کوتاه آمده و سازش کنید.
2ـ قهر با حکومت و آشتی با ملت: در این روش با سیاه‌نمایی و یأس‌پراکنی، جای دوست و دشمن عوض می‌شود و بیگانگان در مقام دفاع از مردم برمی‌آیند و حکومت‌، ناکارآمد و ‌بی‌کفایت در عرصه اداره جامعه و تأمین امنیت و معیشت القا می‌شود. 
3ـ تنهاسازی ایران: در این روش نیز با القای منزوی بودن و تنها بودن شما در کنج رینگ قرار گرفته و احساس تنهایی و بدون همراه بودن می‌کنید که در این پذیرش ناچار به همراهی با جامعه جهانی هستید.
برخی از راهکارهای مقابله با دشمن در این فضا عبارتند از:
1ـ ارتقای سطح آگاهی و بصیرت نسبت به عملیات روانی دشمن؛ به تعبیر رهبر بزرگوار انقلاب‌مان به قرارگاه‌های آنها سرک کشیدن و مطلع شدن از نقشه‌های دشمن ضروری است؛ چرا که لازمه هر گونه عملیات پیشگیرانه یا دفاع جانانه و حمله پیشدستانه، آگاهی از سناریو، طراحی و نقشه دشمن است.
2ـ قفل نشدن در عملیات روانی دشمن و کشاندن این جنگ به قلمروهای آسیب‌پذیر، مانند بدعهدی آمریکا در خارج شدن از برجام برخلاف تعهدات بین‌المللی و سنگ‌اندازی در مسیر یک معاهده که به تأیید شورای امنیت سازمان ملل رسیده است.
۳ـ واقعیت اقتصادی کشورمان نشان می‌دهد نقش سوء مدیریت اقتصادی در داخل کشور به مراتب مؤثرتر از تحریم‌های بیرونی است و چون می‌دانند تحریم به تنهایی کارساز نخواهد بود، تحرکات رسانه‌ای و عملیات روانی را چاشنی کار کرده‌اند؛ اما خط آتش خود را بر گزاره ضعف مدیریت اقتصادی داخلی قرار داده‌اند. در القای این اثرگذاری، دوقطبی‌سازی و ایجاد خطای محاسباتی در بین مسئولان برای رهایی از وضعیت موجود یک خط اصلی می‌شود و در همین راستا جماعتی نیز در داخل تقاضای مذاکره با آمریکا را مطرح می‌کنند که اساساً شکاف و تفرقه در داخل برای دوقطبی‌سازی و نبود انسجام و وحدت دنبال می‌شود. راه مقابله در این وضعیت، وحدت حول محور رهبری معظم انقلاب برای برطرف کردن زخم‌هایی است که دشمن به مثابه مگس روی آنها می‌نشیند و در جنگ روانی خود از آنها بهره‌برداری می‌کند؛ مانند تورم روزافزون، بیکاری، معیشت، نوسانات ارزی، نبود ثبات اقتصادی و... .
4ـ تغییر تصورات ذهنی دشمن از خودمان؛ باید مرتب پیام‌های صلابت و مقاومت صادر کنیم. آمادگی ما فرضیات دشمن را به هم می‌ریزد. دشمن نشان داده است شمروار برای ذبح انقلاب اسلامی تا پای گودال قتلگاه آمده تا کارد بر قفای انقلاب اسلامی بگذارد و انقلاب را ذبح کند و ما اگر روحیه جهادی و انقلابی و عاشورایی را حفظ کنیم، دشمن را ناامید می‌کنیم.


 اکبر معصومی/ «استیو بنن» فردی راستگراست که بسیاری از کارشناسان معتقدند توانست با ایجاد کمپین ملی‌گرایی یکی از عوامل پیروزی انتخاباتی دونالد ترامپ باشد و امروز به منزله استراتژیست ارشد کاخ سفید فعالیت می‌کند. ملی‌گرایی اقتصادی ترامپ یکی از مهم‌ترین محورهای ایده او بوده است؛ اما این بار او به شدت مشغول طراحی ایده خود در اتحادیه اروپا است. به گزارش پایگاه «دیلی بیست» استیو بنن در نظر دارد در سال‌های آینده به چندین دهه یکپارچگی اتحادیه اروپا پایان دهد. بنابراین او به شدت در حال حمایت از راستگراهای اروپا است که در این سال‌ها قدرت گرفته‌اند. راست‌گراهای اروپا اصولاً دیدگاه ملی‌گرایانه دارند و مخالف اتحاد کشورهای اروپایی هستند.
 پیروزی راست‌گراها در مجارستان، لهستان و اتریش خطر شکننده‌ای بوده که اتحادیه اروپا را به صدا درآورد و آمریکایی‌ها نیز متوجه این موضوع شده‌اند و در حال برنامه‌ریزی هستند تا بتوانند حزب راست‌گرا در کل اروپا را پرورش دهند. در واقع موفقیت‌های راست‌گراها نشان‌دهنده شکست پروژه اتحادیه واحد اروپایی است. از این رو وجود فساد اداری در داخل اتحادیه اروپا، گرایش مردم به سمت ملی‌گرایی و بازگشت به سمت هویت ملی خود را تشدید کرده است و از این رو سیر تحولات اتحادیه اروپا نشان می‌دهد موج واگرایی به شدت در حال رشد است و دیگر از همگرایی اولیه اتحادیه اروپا خبری نیست. نگاهی به آرای مردم هم نشان‌دهنده این است که افکار عمومی چندان رضایتی از نظام لیبرالی اروپا ندارد و نمادهای وحدت از سوی ملت‌ها و احزاب اروپایی به چالش کشیده می‌شود. «جرج فریدمن» تحلیلگر آمریکایی معتقد است: «مؤسسات چند ملیتی همچون اتحادیه اروپا و پیمان‌های تجاری چند ملیتی با چالش مواجهند، چرا که از دید برخی با منافع ملی همخوانی ندارند. هزینه‌بر بودن جمع‌گرایی در اتحادیه اروپا موجب رشد ملی‌گرایی شده است.» از این رو یکی از مراکز پژوهشی طی یک نمودار میزان علاقه مردم کشورهای ایتالیا، فرانسه، آلمان و... به اتحادیه اروپا را نشان می‌دهد که طبق آن تقریباً نزدیک به نصف کاهش داشته و در مقابل ملی‌گرایی به شدت افزایش پیدا کرده
 است.
 اگرچه درخواست عضویت کشورها در دهه‌های گذشته توانست بر قدرت و میزان نفوذ اتحادیه اروپا بیفزاید؛ اما در وضعیت فعلی با توجه به اینکه کشورها از منافع متعدد و متفاوتی برخوردار شده‌اند، ممکن است برخی کشورها به فکر خروج از اتحادیه باشند که استارت اولیه آن را انگلیس به صدا درآورد. حمایت علنی ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا از برگزیت نشان می‌دهد آمریکایی‌ها به دنبال روزنه‌ای برای برهم زدن اتحادیه واحد اروپایی هستند تا اجازه ندهند اتحادیه اروپا به قدرتی هم‌تراز آمریکا تبدیل شود که اقدامات استیو بنن در ایجاد جنبش ملی‌گرایی در قاره سبز در همین راستا قابل تحلیل و توجیه
 است.
 البته جدا از رشد ملی‌گراها در اروپا، موضوعات دیگری هم وجود دارد که شکننده بودن اتحادیه اروپا را نشان می‌دهد؛ از جمله افزایش مهاجرت به این اتحادیه. مهاجرپذیر بودن اتحادیه اروپا به نوعی امنیت این اتحادیه را تهدید می‌کند، انفجارهای صورت گرفته در پاریس نمونه‌ای از نبود امنیت در قاره اروپا است.
 بسیاری از کشورها که با بستن پیمان‌ شنگن مرزهای خود را به روی هم باز گذاشته بودند، در وضعیت فعلی به دلیل امنیت در حال باز تعریف خود برای احیای دوباره مرزهای خود هستند که این امر نیز نشان‌دهنده اعتماد نداشتن کشورهای عضو اتحادیه اروپا به یکدیگر است.