آیت‌الله خوشوقت می‌فرمود: زبان باعث سوراخ كردن كيسه اعمال است. هر چه اعضا زحمت مي‌كشند و جمع مي‌شود، يك حركت زبان كيسه را سوراخ مي‌كند، حضرت امير(ع) فرمودند: هيچ عملي بدون تقوا مفيد نيست و تقوا هم بدون حفظ زبان مفيد نخواهد بود که یکی از پرتگاه‌ها در اینجا در مواجهه با خانواده است و بسیار باید مراقب بود که اگر در برابر زن و فرزند غضبناك شديد، از مهلكه خارج شويد، وگرنه قطعاً زمين خواهيد خورد.

پای درس مرحوم آیت‌الله آقامرتضی تهرانی


هر انسانی در زندگی خودش با دو محور سر و کار دارد؛ یکی محور ظاهری و مشهود و ملموس و دیگری محور نامرئی و نامحسوس.
آنچه نوع افراد در زندگی خودشان احساس می‌کنند، محور مادی است. محور دومی که محسوس و ملموس بیشتر افراد نیست و غافل از آن محور هستند، اگر نقصان، بیماری یا مشکلی برای محور اول پیش بیاید نوعاً احساس می‌کنند، برای نمونه دندانش درد گرفته می‌فهمد؛ اما محوری که نامحسوس و نامرئی است، در هر انسانی امور معنوی است و این محور دوم هم به خداپرست‌ها اختصاص ندارد. مادیین و کمونیست‌ها هم همین‌طورند. در کمونیست‌ها اگر در صد نفرشان هفتاد نفر بخل داشته باشند، کینه داشته باشند، حرص داشته باشند، حب جاه و حب ریاست داشته باشند، حب مال زیادی داشته باشند، نمی‌فهمند. بغل دستی را نگاه می‌کند می‌بیند مثل خودش است. متوجه نمی‌شود روح طبیعی انسانی‌اش بیماری دارد. 
آنچه محور اول را مدیریت می‌کند، دستوراتی است که برای امور ظاهری و مادی انسان داده‌اند. انسان هم مراقبت می‌کند که سلامتی‌اش را از دست ندهد. محور دوم را علوم طبیعی مدیریت نمی‌کند. اگر در محور دوم یعنی روح طبیعی انسانی اعم از موحد یا غیر موحد، مشکلی پیدا بشود مانند همین نمونه‌هایی که بنده گفتم، چون بیشتر مردم حب مال دارند تا آنجایی که بتوانند دنبالش می‌دوند، حب مقام دارند تا آنجایی که بتوانند دنبالش می‌دوند و بسیاری هم حسد دارند، بخل دارند، کینه دارند و چون فراوان است بین مردم این نوع بیماری‌ها و نقص‌ها، موجب می‌شود انسان‌ها متوجه نقصان خودشان نشوند. 
اصل با تزکیه است
در بحث‌های گذشته، بنده عرض کردم این حدیثی که مورد اتفاق شیعه و سنی هست که «انما بعث لاتمم مکارم الاخلاق»، این اختصاص به مؤمنان ندارد. این یعنی ریشه‌ همه‌ مسائل کلی، ابتلائاتی است که روح انسان طبیعی به آنها مبتلاست. مانند همین ضد ارزش‌ها و رذایل اخلاقی. از این حدیث شریف بنده در گذشته این نتیجه را گرفتم که پیش از اینکه یک انسان طبیعی و غافل از مسئله توحید خداپرست بشود، اگر مبتلا به رذایل اخلاقی است، باید این رذایل را اولاً شناسایی کند و بعد هم از خودش دور کند، بعد مسئله توحید را برایش مطرح کنند. اگر این‌طور نشود، توحید هم حاصل نمی‌شود. تزکیه‌ نفس از مبادی مسئله توحید است. مثال هم زدم که آنهایی ‌که خیلی آلودگی داشتند مانند ابوجهل یا ابولهب، اینها زمینه‌ توحید برای‌شان فراهم نبود. اما نه به طور صد درصد که از آنها اراده سلب شده باشد و هیچ نفهمند. انسانی که مبتلا به رذایل اخلاقی است، مثلاً فرض کنید این در محیطی بوده، در خانواده‌ای بوده، دوستانی داشته که دهنش لق شده است. احوالپرسی می‌خواهد از دوستش بکند، تا قبلش دو تا فحش نگوید، دو تا تعرض به کسان او نکند با زبان، احوال‌پرسی نمی‌کند.
این انسان را اگر بگویند روح شما به یک رذیلت و بیماری مبتلا است که این بیماری مذموم است و ناپسند و منفور ‌انسان‌های عاقل، اصلاً نمی‌پذیرد. یعنی نمی‌خواهد بپذیرد. نه اینکه محال است درک کند. اگر کس دیگری این فحش‌ها را به او بدهد بدش می‌آید و دعوا می‌شود؛ ولی وقتی خودش می‌گوید نمی‌فهمد که دارد چطور با مردم برخورد می‌کند.
چنین انسانی پیش از اینکه به او بگویند چرا نماز نمی‌خوانی، چرا روزه نمی‌گیری، بایستی جامعه یک تشکیلاتی داشته باشد که آن تشکیلات برای اینها یک فرهنگ ایجاد بکند. برای چنین انسانی بخواهند نماز و روزه را به‌ عنوان یک عبادت و ارتباط با خدای خودشان جا بیندازند، هیچ شدنی نیست و هیچ خاصیتی هم ندارد. از هر راهی که عقلای دنیا خلق‌وخو و عادت‌های ‌طبیعی انسان‌ها را تغییری می‌دهند، از همان راه باید وارد شد. این را به اعتدال نزدیکش کرد، بعد باید به او گفت خدایی وجود دارد بنشین فکر کن که کی تو را خلق کرده؟ اول به او بگویند چرا نماز نمی‌خوانی و چرا روزه نمی‌گیری، هیچ خاصیت ندارد. یک مقداری از نهی از منکرهایی هم که در جامعه می‌شود و به همان اندازه هم ما نتیجه نمی‌گیریم و مفید واقع نمی‌شود، دلیلش این است. راه، راه صحیحی نیست. از نظر علمی غلط است این راه. به قول آن شاعر که می‌گوید: «این ره که تو می‌روی به ترکستان است.»

اصلاح طبیعت حیوانی
انسان طبیعی دور از مکتب توحید و عقل قوی با حیوان هیچ فرقی ندارد. به هر آنچه عادت کرد، همان اعتیاد خودش را دنبال می‌کند. چرا معتادها برای‌شان ترک کردن مشکل است؟ اعتیاد طبیعت ثانویه است. طبیعت یک وضعیتی است برای هر انسان یا حیوان که برای صاحبش بهترین حالت و وضعیت است. گرسنگی غیرطبیعی است برای او، ولی انسان و حیوان وقتی شکمش سیر است، طبیعت او کاملاً راضی است و آرامش دارد. اینکه بعضی‌ها از روزه بدشان می‌آید، همین است.
این طبیعت و حال مشترک بین انسان‌ها و حیوانات با دو چیز درست می‌شود: یا به او فرهنگ صحیحی را القا کنند که بهتر باشد از آنچه خودش دارد یا کاملش کنند. یک مکتبی را به او تعلیم کنند، بگویند خداپرست شو، آن وقت برای همه‌ ابعاد زندگی‌ات قانون هست. 
از مشکلاتی که جامعه‌ ما از صدر اسلام داشته تا الآن همین مشکلی است که به آن اشاره شد. مردم امور غیر ملموس را که قابل رؤیت همگان نیست، نمی‌خواهند بپذیرند. آن وقت قهراً آن کسی که می‌خواهد یک چنین جامعه‌ای را وارد کند در مسیری که با فکر و اراده و تصمیم عمل کند، خیلی زحمت می‌خواهد. 

اولین وظیفه‌ انبیا
آنچه بر انبیا به منزله اولین مسئله وظیفه است، این است که به مردم اعطای فرهنگ کنند. در اسلام هم همین‌طور بوده است. گفته شده به مردم که نماز بخوانید، اما معنایش این نیست که نماز بخوانید و نفهمید که چرا نماز نخوانید و دلیلش چیست. خواندن و انجام وظیفه را شروع کنید، فهمیدن و درک حقایق را هم شروع کنید. اگر فرهنگ داده نشود هر جامعه‌ای مشکل خواهد داشت. نمی‌شود آن جامعه را مدیریت و به آن اعتماد کرد. به آن جامعه‌ای می‌شود اعتماد کرد که حاضر نیست به هر دلیل نمازش را ترک کند. 

میزان وجود فضایل اخلاقی 
در انسان‌ها
طبق آنچه عرض کردم که در زندگی همه‌ انسان‌ها دو محور وجود دارد، موحدین کسانی هستند که آن محور نامرئی‌شان آنقدر قوی‌تر و وسیع‌تر است که به خداپرستی می‌رسد. آنهایی هم که نیستند باز هم این محور در آنها هست. حدیثی را که از مقام رسالت نقل کردم که من آمده‌ام صفات حمیده و محاسن اخلاقی را کامل کنم، این کاملاً بیانگر این نکته است؛ یعنی من که آمدم این‌جور نیست که هیچ کسی هیچ چیزی از فضایل نداشته باشد. 
پس انبیا درست است که تکلیف آورده‌اند برای مردم، اما مردم هم از روز اول همه‌شان آگاه از واقعیات نمی‌شوند. باید دنباله‌رو عملیِ مربیان الهی باشند تا کم‌کم وارد بشوند به آن فضایی که در آن فضا معنویات است و اینها هم می‌توانند ادراک کنند.

عثمان‌بن‌حنیف‌ـ 12

اگر چه عثمان‌بن‌حنیف بیشتر به دلیل نهیب حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به او پس از شرکت در یک مهمانی اشرافی مشهور شده است؛ اما بررسی زندگی او نشان می‌دهد وی از یاران صدیق و مورد اعتماد حضرت بوده که در زمان پیامبر(ص) نیز از جمله مسلمانان مجاهد در کنار حضرت رسول(ص) حضور داشته است.  
عثمان در جنگ احد و جنگ‌های پس از آن، شرکت داشته و روایتی را از پیامبر(ص) نقل کرده است. گفته شده او در صلح حدیبیه نیز حاضر بوده است. 
پس از رحلت آن حضرت، عثمان جزء کسانی بود که ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) را پذیرفت؛ او از اعضای «شرطة الخمیس» (گروه چندین هزار نفره فدایی حضرت علی(ع) که ایشان در فرمایشی بهشت را برای آنها تضمین کرد) و همچنین در گروه 12 نفری مخالفان خلافت به جز مولا بود که علی(ع) را شایسته خلافت می‌دانست. 
موضع‌گیری امثال عثمان از آنجا که انسانی مورد تأیید و اعتماد بود، برای جبهه حق بسیار حیاتی و مهم بود و ثبت آن در تاریخ برای بسیاری نشان‌دهنده راه درست است. مع‌الاسف در آن زمان بسیاری از افراد این چنینی با سکوت خود راه را برای خانه‌نشینی حضرت علی(ع) هموار کردند که اگر جسارت و جرئت و معرفت و حریت امثال عثمان و مقداد و عمار در آنها بود و گرفتار بازی‌های قبیلگی و سیاسی نمی‌شدند، سرنوشت اسلام پس از پیامبر(ص) به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.
امام رضا(ع) در مدح عثمان فرمودند: «عثمان‌بن‌حنیف از کسانی بود که بعد از پیغمبر اکرم(ص) به علی(ع) وفادار ماند و هیچ‌گونه تغییری به مسائل خود نداد.» این تعابیر به این معناست که بزرگانی مانند عثمان وقتی کارگزار حکومت می‌شوند، باید دقت بیشتری در رفتارهای خود داشته باشند. در زمان ما هنگامی که روحانیون و بزرگان مناصب حکومتی را به دست گرفته‌اند، باید توجه داشته باشند که هر چه سابقه خوب و روشن و پاک‌تری دارند، باید در رفتار و زندگی‌شان احتیاط بیشتری کنند. 
نهیب‌های حضرت علی(ع) به بزرگی، مانند عثمان‌بن‌حنیف در واقع هشدار به همه کسانی است که در طول تاریخ در جایگاه عثمان قرار می‌گیرند. 
تأیید امام رضا(ع) برگ درخشانی در کارنامه عثمان است که سند عاقبت‌بخیری اوست. این به معنای آن است که احتمالاً عثمان از نامه عتاب‌آمیز مولا نه تنها ناراحت نشده؛ بلکه آن را بر دیده گذاشته و اطاعت امر کرده است. کارگزاران حکومت اسلامی باید توصیه‌های ولی امر و امام خود را متواضعانه بپذیرند و بدانند اگر در امری امام عادل الهی شخصی را توصیه می‌کند و به یک مصلحت فرا می‌خواند و حتی فراتر از آن، مانند نامه امیرالمؤمنین علی(ع) به عثمان او را مورد سرزنش و عتاب شدید قرار می‌دهد، در نهایت در راستای منافع شخصی آن شخص است و در افقی بالاتر به صلاح جامعه اسلامی منجر می‌شود. این موضوع در اوامر و نواهی امام جامعه صد چندان باید مورد توجه قرار گیرد. انسانی که خود را در توصیه‌ها تسلیم امام کند،‌ به یقین در بزنگاه‌های مهم امر و نهی نیز کمتر می‌لغزد؛ چرا که از پیش تمرین فرمانبرداری کرده است.
عثمان‌بن‌حنیف در دوران خلیفه دوم در سال 21 هـ‌.ق، والی سواد کوفه و مسئول خراج و مالیات زمین در کوفه و بخشی شد که از فرات آبیاری می‌شد. در کتب تاریخی علت این انتخاب را تقوا، پاکدامنی و پاکدستی عثمان ذکر کرده‌اند.
عثمان در دوران خلافت علوی به دستور مولا، والی بصره شد و به دلیل اهمیت شهر بصره اتفاقات خاصی در این شهر افتاد که مهم‌ترین آن مواجهه با سران ناکثین بود. گفتنی است، در همین دوران جنگ جمل شکل گرفت.


 علی رستمی/ انسان موجودی است که خدای سبحان او را برای هدفی آفریده است که باید پس از شناخت هدف با تلاش و کوشش در جهت رسیدن به آن هدف حرکت کند و هدف واقعی و حقیقی از خلقت انسان رسیدن به قرب الهی بوده و کمال واقعی همان تقرّب به خدا است و پیروزی واقعی انسان زمانی است که به آن هدف والا دست یابد. اما ماهیت زندگی دنیا که خود میدانی برای رسیدن به هدف است به گونه‌ای است که همواره با مشکلات و موانعی همراه است که آن مشکلات مانع رسیدن به آن هدف است و در صورتی می‌توان به آن هدف نائل شد و به پیروزی رسید که در برابر مشکلات مقاومت به خرج داد و شکیبا بود؛ از این رو گفته‌اند:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
یعنی صبر و پایداری و مقاومت زمینه‌ساز موفقیت و کامیابی است. صبر و شکیبایی از عوامل مهم موفقیت و کامیابی و پیروزی در زندگی است، خواه در زندگی مادی و خواه در زندگی معنوی. در قرآن کریم در آیات فراوانی انبیا و پیامبران الهی و اولیای خدا و مؤمنان به صبر و پایداری و استقامت فراخوانده شده‌اند.
بر این اساس صبر در فرهنگ معارف دینی به معنای سکوت نیست؛ بلکه به معنای مقاومت و ایستادگی در برابر سختی‌ها و ناملایمات زندگی است که همواره به عنوان آزمون الهی انسان را همراهی می‌کند، مانند رنج و مشقت در تحصیل علم، در انجام دادن فرایض و نوافل، در پرهیز از معصیت و در تلخی مصیبت و صابر کسی است که در همه این صحنه‌ها پایداری کند و در هیچ عرصه‌ای جزع نکند، در صحنه عمل به وظیفه حضور داشته باشد، بلکه سمت خود را که خداوند برای او معین فرموده است حفظ کند و کار خویش را به نحو احسن به انجام برساند.

نگاهی به تغییر موقعیت ‌ها و وظایف در زندگی

 مريم زاهدي/ مي‌رسد زماني که هر پدر و مادري با نگاهي به قد و بالاي فرزندان‌شان درمي‌يابند کم‌کم زمان جدايي نزديک و نزديک‌تر مي‌شود. فرزندان ما هر قدر هم براي‌مان عزيز باشند بايد روزي از ما جدا شوند و خودشان در چرخه زندگي خانوادگي قرار بگيرند؛ چرخه‌اي شامل ازدواج و تشکيل خانواده‌اي مستقل و برقراري ارتباط ميان دو خانواده قديمي که پيش از اين شايد هيچ بندي ميان آنها رابطه‌اي جدي برقرار نمي‌کرد، اما حالا يک وصلت،‌ يک ازدواج و يک زندگي جدید، رابطه‌اي تازه را جان بخشيده است. دنياي اين روابط جدي مي‌تواند بسيار زيبا و دلپذير يا بسيار ترسناک و آزاردهنده باشد و اين موضوع کاملاً به شيوه مديريت رفتارها و روابط ميان خانواده تازه استقلال‌يافته و خانواده‌هاي قديمي ارتباط دارد؛‌ ماجرايي که نيازمند هنر مديريت است. 
زندگي خانوادگي درست شبيه بسياري از فرآيندهاي ديگر داراي يک چرخه است؛ همه ما براي آنکه خودمان خانواده‌اي مستقل تشکيل بدهيم ناگزيريم از خانواده اصلي‌مان جدا شويم و روزي آن را ترک کنيم. در ادامه اين مرحله  است که دو خانواده از طريق ازدواج به يکديگر مي‌پيوندند. ازدواج مرحله تحولي هم براي زوجين و هم براي خانواده‌هاي آنهاست. بديهي است هر دو نظام خانواده تشکيل شده، يعني زوجين به عنوان خانواده جدید و خانواده هر یک از آنها براي آنکه به سلامت از اين مرحله عبور کنند بايد مهارت‌هاي متعددي را کسب کنند. 
بر اساس نظریه‌هاي روانشناختي، هر خانواده‌اي در طول چرخه زندگي خانوادگي خود مراحلی را پشت سر مي‌گذارد؛ جدايي و ترک خانه،‌ پيوستن خانواده‌ها از طريق ازدواج، ‌خانواده داراي فرزندان خردسال، خانواده داراي فرزند نوجوان، روانه ساختن فرزندان و جدايي و مرحله پايان. اين چرخه پيوسته تکرار مي‌شود تا ما شاهد ظهور و بروز خانواده‌هاي جدید باشيم.

دستيابي به شخصيتي
 تمايزيافته
فرزندان خانواده‌اي که به سن جواني رسيده‌اند کم‌کم بايد ياد بگيرند از خانواده خود جدا شوند. در واقع پيش از تشکيل خانواده مستقل جديد باید ياد بگيرند چگونه به شخصيتي مستقل و تمايزيافته دست يابند. اشخاصي که به شخصيت تمايزيافته رسيده‌اند، هم رابطه‌شان را در جو خانوادگي حفظ مي‌کنند و هم تحت تأثير اين جو قرار نمي‌گيرند و توانايي مهار هيجان رفتار خود را دارند. جواناني که به استقلال رفتاري رسيده‌اند، رفتارشان را بر مبناي رفتار ديگران تنظيم نمي‌کنند و مي‌توانند در زندگي مشترک خود موفق‌تر عمل کنند.

پيوستن خانواده‌ها
 به هم از طريق ازدواج
در این مرحله در درجه نخست تعهد به زوج جدید را شاهديم. در حالی که ممکن است این‌گونه به نظر برسد که مشکلات این مرحله عمدتاً بین همسران است، اما در عمل اين چالش‌ها منعکس‌کننده شکست در جدایی از خانواده پدري هستند که فشار بسیار زیادي را بر زوج وارد می‌کند. اما براي آنکه همسران بتوانند زندگي صميمانه‌اي را با يکديگر داشته باشند لازم است دلبستگی هیجانی اولیه خود را از والدین و دوستان‌شان به رابطه با همسرشان منتقل کنند.
براي اين منظور دو تدبير اساسي وجود دارد؛‌ نخست اينکه زوجين بايد براي پایان دادن به وابستگی‌هاي اولیه به والدین‌شان فکري اساسي کنند و دوم اينکه وابستگي‌هاي جديدي را با همسرشان شکل بدهند.
در اين ميان گاهي والدين عضو جديد خانواده را که در قالب عروس يا داماد به جمع‌شان اضافه شده به سادگي نمي‌پذيرند، به خصوص اينکه اين عضو تازه‌وارد روابطي قوي‌تر از خانواده اصلي با فرزند آنان دارد و اين موضوع مي‌تواند سرمنشأ برخي اختلاف‌ها شود، به خصوص اگر هر یک از زوجين ندانند بايد چگونه اين ماجرا را مديريت کنند که نخستين پايه‌هاي اختلافات می‌تواند از همين جا آغاز شود. 
در اينجا وظیفه اصلی زوجین تعدیل نگرش نسبت به ازدواج است. هر یک از همسران باید بپذیرد همسرش پيش از آنکه همسر او شود، به خانواده‌اي تعلق داشته و نسبت به آنها احساس و عاطفه دارد. همسران نبايد به دنبال قطع یا کم‌رنگ کردن این تعلقات باشند. در عین حال خانواده‌هاي اصلی هم باید زمینه استقلال عاطفی فرزند خود را فراهم کنند؛ تعلق عاطفی او نسبت به همسرش را بپذیرند و آن را در تعارض با رابطه‌اي که با خانواده اصلي و پدر و مادر خود دارد ندانند. اين جريان تنها بخشي از چرخه خانواده است که پيوسته تکرار مي‌شود. بنابراین پس از ازدواج، در وابستگی هر یک از زوجین به یکدیگر و خانواده‌هاي‌شان تغییرات عمده‌اي اتفاق می‌افتد که براي مديريت اين تغيير بايد آنها را پذیرفت تا در کنار اين پذيرش و سازگاري، شیوه‌هاي مدیریت مؤثر را بیاموزند.

خانواده داراي فرزند خردسال
تولد فرزند پس از ازدواج يکي از زيباترين وقايعي است که مي‌تواند در زندگي هر زوجي اتفاق بيفتد، اما اين ماجرا هم با چالش‌هايي در خانواده روبه‌روست و حکايت اضافه شدن يک رابطه و تنظيم مجدد روابط اعضاي خانواده بر اساس اين نقش جدید است.
از جمله وظایف زوجین پس از تولد فرزند، سازماندهی دوباره روابط با خانواده اصلی است، به گونه‌اي که والدین زوجین بتوانند به درستی نقش پدر بزرگی و مادر بزرگی را ایفا کنند. اگر پدربزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها خود را با نقش حمایتی از فرزندان و نوه‌ها سازگار کنند، می‌توانند در انعطاف‌پذیري خانواده مشارکت کنند و در صورت حمایت نشدن از سوی خانواده، مشکلات سازگاري را افزایش می‌دهند. از جمله مشکلاتي که در اين زمينه احتمال وقوع دارد روابط عاطفي بيش از حد پدر بزرگ یا مادر بزرگ با نوه‌هاست که مي‌تواند بر تربيت آنها اثر منفي بگذارد و حتي آنها را علیه والدین برانگيزاند. در این صورت ممکن است والدین قدرت خود را از دست بدهند.

روانه کردن
 فرزندان و جدایی
در این مرحله زوجین با والديني مواجه‌ می‌شوند که پا به سن گذاشته‌اند. آنها در روابط‌شان باید با والدین نیز کنار بیایند؛ چرا که ممکن است به حمایت روزافزون آنها نیاز داشته باشند. رویارویی با ناتوانی و فوت والدین از دیگر وظایف مرتبط با این مرحله است. احساس مسئولیت در برابر والدینی که نیازمند یاري هستند در برخی موارد برخاسته از هنجارهاي روابط خانوادگی است و در موارد دیگر با پویایی روابط بین آنها ارتباط دارد و تحت تأثیر نوع رابطه، احساسی است که فرزندان در طول زندگی نسبت به والدین خود داشته‌اند. همچنین در این مرحله زوجین داراي عروس و داماد می‌شوند که باید روابط خود را با فرزندان به رابطه بزرگسال‌ـ بزرگسال تغییر دهند. لازمه این تغییر، تغییر دیدگاه نسبت به فرزندان، اهمیت دادن به جایگاه فعلی آنها و ارزش قائل شدن براي درك و پختگی آنان است. بديهي است براي تجربه يک زندگي خوب و شيرين در چرخه زندگي خانوادگي نیازمند مديريت روابط و شناخت مناسب از شرايط هستيم و اگر در اين مرحله موفق شويم، طبيعتاً مي‌توانیم زندگي خانوادگي شيريني را تجربه کنیم.

 زهرا حسینی در صفحه اینستاگرامش نوشت:سلام دوستان عزیز و محترم نظر یکی از خوانندگان وبلاگ «محجبه‌ها فرشته‌اند» خیلی برام جالب بود، ایشون نوشته بودن که:
«منم چند ماهه چادری شدم، اولش خیلی دو دل بودم همش می‌گفتم هیچ کدوم از دوستام چادری نیستن، اگه بخوام برم بیرون باهاشون خیلی ضایعه، یا مثلاً خواهرام هیچ کدوم چادری نیستن!بدتر از اون من تیکه پروندن هیچکس در مورد چادر رو بی‌جواب نمی‌ذارم؛ دوستم گفت دیوونه‌ای تو این گرما چادر می‌پوشی تو که حجابت خوب بود، واسه چی چادر پوشیدی؟! گفتم کی رو تا حالا دیدی رو پیکان 48 چادر بکشه؟! همه روی ماشینای آخرین سیستم چادر می‌کشن، روی وسایل با ارزش پارچه می‌اندازن، اونوقت یعنی ارزش من کمتر از ایناست ؟!!»خداوند ان‌شاءالله ایشون رو در حفظ حجاب یاری کنه.


به طور طبیعی هر یک از ما چه دور و چه نزدیک با مرگ و فقدان عزیزان‌مان روبه‌رو خواهیم شد. در بیشتر مواقع تصویر مرگ را بسیار ترسناک و با هیبتی تحمل‌ناپذیر شاهد بوده‌ایم. شاید در بسیاری از فیلم‌ها دیده باشید که آنکه برای قبض روح ما می‌آید شنلی سیاه بر دوش دارد و صورتی ترسناک که به یکباره بر ما نفوذ می‌کند و جان ما را می‌گیرد. همین تصویر مبهم در ذهن بسیاری از کودکان ما نقش بسته و حتی بزرگ‌ترها تلاشی برای فهم و پذیرش مرگ در خود و کوچک‌ترها نداشته‌اند. این در حالی است که مرگ اگرچه بسیار پُر رمز و راز، اما در ورای معانی مرموز خود کاملاً روشن و شفاف بوده و همواره با انسان صادقانه عمل کرده است.
در تمامی متون دینی ما نیز چنین ذکر شده که تمامی موجودات اعم از انسان‌ها، حیوانات و گیاهان طعم مرگ را خواهند چشید و البته این تنها انسان است که می‌داند می‌میرد. ترس از مرگ با انسان زاییده می‌شود و صد البته در صورتی که بر باورها و طرح‌واره‌های ذهنی خود کار کرده باشیم، مفهوم مرگ و ترس از آن را تلطیف و در پذیرش آن طبیعی برخورد خواهیم کرد. همان‌گونه که انسان‌ها در برخورد با هر موضوعی که سبب اضطراب یا ترس می‌شود راه‌حل و مهارتی را خلق کرده‌اند، در برخورد با مرگ نیز مهارت‌هایی نهفته است که می‌توانیم با به کارگیری این مهارت‌ها، ترس و اضطراب ناشی از مرگ را بزداییم.
یکی از راهکارهای مهم و اساسی جلوگیری از قرار دادن مرگ و زندگی رو در روی یکدیگر است. در حالي که طبیعی است که برای قرار گرفتن در زندگی همیشگی و جاودانی باید از دروازه‌ای عبور کنیم که به آن مرگ گفته می‌شود.
يکي از مهم‌ترين بخش‌هايي که در کتاب «زنده‌باد زندگي» مورد توجه قرار گرفته است، بحث مرگ عزيزان و اعضاي درجه يک خانواده و چگونگي مواجهه با اين مصيبت است. محمد قاسمي‌فاخر همچنين تفاوت سوگواری زنان و مردان را در اين کتاب مورد توجه قرار داده است. کتاب زنده‌باد زندگی را انتشارات نظري راهي بازار نشر کرده است.


 دکتر مجيد ابهري/ بسياري از خانواده‌هايي که به لحاظ مالي چندان متمول نيستند هميشه با اين مشکل مواجهند که چگونه بايد همسرشان را به کار و فعاليت بيشتر ترغيب کنند تا بتوانند زندگي راحت‌تري داشته باشند و درآمدشان بيشتر شود؛ موضوعی که گاهي موجب اوقات تلخي مي‌شود و آقاي خانه را ناراحت مي‌کند. اما در چنين مواقعی چه بايد کرد و خانم خانه چگونه بايد اين موضوع را با همسرش مطرح کند؟
در روابط زن و مرد مسائلی وجود دارد که زن نباید درباره شوهرش مطرح کند. واضح است که داشتن پول بیشتر خوب است و مي‌تواند زندگي مرفه‌تري را فراهم آورد، اما خانم‌ها بايد توجه داشته باشند بسیاری از مردان تصور می‌کنند که میزان پول و قدرت مالی آنها منعکس‌کننده ارزش‌های درونی و قدرت فکری آنها است.
بنابراین طعنه و گوشه و کنایه زدن درباره درآمد و پول یک مرد در حقیقت لطمه زدن به غرور او محسوب می‌شود. وقتی به همسرتان با کنایه می‌گویید که مثلاً تلویزیون ما کم‌قیمت‌ترین تلویزیون فامیل است؛ در وجود او آتش برمی‌افروزید؛ چون او را در برابر مردان فامیل شرمنده و تحقیر کرده‌اید. طبيعي است در اوضاع سخت اقتصادي که امروز با آن مواجهيم، فشار زياد خانم بر همسرش براي داشتن درآمد بيشتر نه تنها تأثير مثبتی در زندگي آنها ندارد؛ بلکه مي‌تواند به بروز مشکلاتي در خانواده منجر شود و مي‌تواند ساختار خانواده را با چالش مواجه کند. بنابراين اگر هم قرار است همسرتان را به کسب‌وکار و درآمد بيشتر ترغيب کنيد، نخست شرايط او را درک کنيد و در درجه بعدي با تشويق و نه مقايسه و تحقير اين کار را انجام دهيد.
گروه «زندگی» صبح صادق آماده است تا پلی بین شما خوانندگان با مشاوران خبره و امین ایجاد کند. سؤالات خود را از طریق سامانه پیامک 3000990033 برای ما ارسال کنید.