آیت‌الله بهجت می‌فرمایند: هیچ ذکری بالاتر و مهم‌تر از عزم پیوسته و همیشگی بر ترک گناه نیست؛ یعنی تصمیم داشته باشید اگر خداوند صد سال هم به شما عمر داد، حتی یک گناه نکنید، همچنان که اگر صد سال عمر کنید، حاضر نخواهید شد یک بار تَهِ استکانی زهر بنوشید؛ حقیقت و واقع گناه هم، زهر و سَمّ است.

پنج توصیه امام علی(ع) در بیان آیت‌الله علی‌اکبر رشاد


حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «اوصیکم بخمس...». من شما را به پنج امر توصیه می‌کنم که اگر رکاب بتازانید و به تاخت بروید تا این پنج توصیه را به دست بیاورید و آنها را محقق کنید و عمر گرانمایه را بر سر این بگذارید، می‌ارزد. «آباط» یعنی پهلوهای شکم شتر که سوارکار باید با پاهایش به دو طرف شکم شتر ضربه بزند تا شتر به تاخت برود. «... لوضربتم الیها آباط الابل لکانت لذلک اهلا...». اگر به تاخت بر پهلوهای شتر بکوبید تا به آن برسید، جا دارد.

امیدتان به خدا باشد
یکم: «... لایرجونّ احد منکم الا ربّه...». اصل اول اینکه هیچ یک از شما جز به خدا دل نبندید و امیدوار نباشید. اینکه فکر کنید این و آن یا این شی و آن شرایط، به داد شما می‌رسد و امکانی برای شما فراهم می‌کند؛ این جور نیست. همه امیدها را انباشته و متوجه خداوند متعال بکنید. فقط به امید خدا باشید. به هر اندازه که از عوامل و عناصر و اطراف محیط زندگی منقطع شویم، به همان نسبت به خداوند متعال متصل می‌شویم.

خویش‌ترس باشیم نه خداترس!
دوم: «... و لایخافنّ الا ذنبه...». از که می‌ترسید؟ از انسان‌های شرور؟ از قدرت‌ها؟ تنها از گناه خود بترسید! ما نباید جز از گناه خود و به عبارتی جز از نفس خود بترسیم! تقوا را گاهی خداترسی معنا می‌کنند. مگر خدا رحمن و رحیم نیست؟! چرا باید از خدایی که ظلم نمی‌کند و عادل است ترسید؟! حضرت امیر(سلام‌الله علیه) در مسجد نشسته بودند و غلام‌شان جلوی در مسجد نشسته بود. حضرت چند بار غلام خود را صدا کردند، ولی جوابی نشنیدند، آمدند جلوی در مسجد و فرمودند: شما که اینجا بودی چرا جواب ندادی؟ او گفت: «برای اینکه از شما نمی‌ترسم و می‌دانم آنقدر بزرگوار هستید که اگر پاسخ نگویم مرا تعذیب نمی‌کنید.» حضرت هم چیزی به او نگفتند. یا در جایی دیگر وقتی حضرت با غلام خود به بازار می‌روند تا لباسی تهیه کنند، حضرت لباس گران‌تر را به غلام خود می‌دهد. غلام عرض می‌کند: «این لباس برازنده شماست چرا که امیرالمؤمنین هستید!» حضرت پاسخ می‌دهند: «تو جوانی و این برای تو برازنده‌تر است. برای من همین لباس ارزان، مناسب است.» این چنین برده‌داری هیچ‌گونه شباهتی به برده‌داری آمریکایی ندارد. حضرت همواره نه تنها عادلانه برخورد می‌کند که فضل می‌ورزد. حضرت که عبد صالح الهی است ترس ندارد. خداوند متعال هم این گونه است. ما باید از خدا نه، که از خود بترسیم. از گناهان خود بیمناک باشیم.

صاف بگو بلد نیستم!
سوم: «... و لایستحین احد منکم اذا سئل عما لایعلم ان یقول لااعلم...»، سومین توصیه حضرت که اگر همه عمر خود را بتازید که به این مقام اخلاقی دست پیدا کنید، ارزش دارد؛ این است که اگر پاسخ پرسشی را نمی‌دانید خجالت نکشید، به این در و آن در هم نزنید! مستقیماً بگویید: بلد نیستم. جواب این سؤال را نمی‌دانم. یادم هست حدوداً سال‌های 49 یا 50 بود که در قم طلبه بودم؛ سؤالی درباره نماز از مرحوم آیت‌الله گلپایگانی پرسیدم. ایشان با اینکه مرجع تقلید بودند و میلیون‌ها نفر مقلد داشتند، ولی خیلی راحت و بی‌تکلف پاسخ دادند: حضور ذهن ندارم؛ باید مراجعه کنم.
 ما طلبه‌ها اگر دقت نداشته باشیم سبب انحراف و احیاناً گمراهی افراد می‌شویم. وقتی فرعی فقهی را اشتباهاً مطرح کنید؛ طرف مقابل، در معرض عمل قرار می‌گیرد. آنگاه شرعاً موظفید او را پیدا کنید و مطلع نمایید. لذا اگر مسئله‌ای را نمی‌دانید بگویید نمی‌دانم؛ به دیگری که در این موضوع تبحر دارد مراجعه کن. ما که علامه دهر نیستیم. این را هم در نظر داشته باشید که بلافاصله پاسخ ندهید!

در احوالات علامه طباطبایی
مرحوم علامه طباطبایی اینطور بود که وقتی سؤالی طرح می‌شد؛ چند دقیقه‌ای سرش را پایین می‌انداخت؛ آنگاه پاسخ می‌داد. «علامه» دو تا تأکید دارد. ضمن اینکه عرف شیعی ایران و احیاناً نجف‌ـ به خلاف افغانستان و پاکستان که شخص را به مجرد مختصر علمی «علامه» می‌گویند‌ـ علامه به کسی می‌گویند که جامع علوم باشد و به ویژه از حیث علوم عقلی در سطح بالایی قرار بگیرد. لااقل مصداقاً این گونه است. مثل تفاوت محقق حلی و علامه حلی. علامه طباطبایی حکیم بزرگی بود که به نظر حقیر‌ـ که این عرض بنده در کشور پذیرفته شده است‌ـ ایشان بنیانگذار مکتب جدیدی در حکمت است که اسم آن را مکتب «نو صدرایی» گذاشته‌ام و بر مبنای مقاله مختصری که در تعریف این مکتب نگاشته‌ام، کتاب‌ها، مقالات و پژوهش‌های گسترده‌ای تألیف شده است. علامه طباطبایی سطح بسیار بالایی داشت، به سمت مرجعیت نرفت، ولی در حد مرجعیت بود که حاشیه‌اش بر کفایه، نشان‌دهنده توان علمی ایشان است. ایشان حکیم و به معنی الکلمه عارفی پاکباخته بود. بعد باطنی او بسیار فراتر از آثار قلمی ایشان است. الغرض وقتی از چنین مردی سؤال می‌شد آداب خاصی را رعایت می‌کرد، آنگاه پاسخ می‌گفت. ابتدا سرش را پایین می‌انداخت و بعد از تأملی جواب می‌داد. وقتی کسی به دیدن ایشان می‌رفت بعد از سلام و خوشامدگویی در همان سالن ورودی منزل‌شان می‌نشست؛ سرش را پایین می‌انداخت و مشغول ذکر می‌شد. تا سؤالی پرسیده نمی‌شد چیزی نمی‌گفت.

صبر و مقاومت؛ جوهره ایمان
پنجم: «... و علیکم بالصبر فانّ الصبر من الایمان کالرأس من الجسد...». توصیه پنجم توصیه به شکیبایی، مقاومت و پشتکار است. نسبت صبر با ایمان مثل نسبت سر با تن است. آن گونه که فرماندهی بدن با سر است. حیات تن با سر محقق می‌شود و بدن بدون سر سریعاً مضمحل می‌گردد. سر، شریف‌ترین نقطه جسم آدمی است. چشم و گوش و زبان و اعضای مهم، در سر است و هر آنچه از زیبایی‌ها تصور می‌شود در سر قرار دارد. سر اصل است و صبر، مثل سر است. صبر در ایمان، مثل سر در بدن ضروری است. اینکه صبر، سر ایمان و تارک و چکاد ایمان است؛ نشان‌دهنده این است که نسبتی اساسی بین صبر که همان مقاومت و ایستایی است با ایمان وجود دارد و آن، این است که مقاومت، جوهره و اصل ایمان است.

عثمان‌بن‌حنیف‌ـ 13

از اتفاقات مهم زمان عثمان‌بن‌حنیف فتنه ناکثین بود. کسانی که به دلیل حب مقام و مال بیعت خود با امیرالمؤمنین علی(ع) را زیر پا گذاشتند و پیمان شکستند و علیه خلیفه راستین پیامبر(ص) شوریدند. ناکثین را می‌توان نماد اشرافیت سیاسی و اقتصادی دانست که حتی در حکومت عدل علوی، خواستار حق اضافی و ویژه‌خواری برای خود بودند!
مقایسه رفتار این گروه با عملکرد عثمان‌بن‌حنیف، قابل توجه خواهد بود. هنگامی که عثمان به دلیل حاضر شدن در یک مهمانی اشرافی، با عتاب شدید امیرالمؤمنین علی(ع) مواجه شد، نه تنها ناراحت نشد؛ بلکه هشدارهای حضرت را به دیده منت پذیرفت و در برابر حضرت خشوع و خضوع کرد؛ اما سران ناکثین وقتی در جمعی تقاضای غیر حق خود را مطرح کردند و با واکنش حضرت مواجه شدند، به جای آنکه کرنش کرده و آن را پذیرا باشند، علم مخالفت و فتنه‌گری بلند کردند و حتی اتهامات عجیبی را به حضرت نسبت دادند! این در حالی است که به شواهد تاریخی برخورد حضرت با اینان بسیار ملایم‌تر از عثمان بوده است. 
موافقت‌ها یا مخالفت‌های این چنینی با امام عادل الهی، اولاً معرفت افراد به امام را نشان می‌دهد که تا چه حد از تقوا و علم و رحمت امام شناخت دارند که بدانند امام هر آنچه می‌گوید برای هدایت بشر و به نفع افراد است. ثانیاً نشان‌دهنده شخصیت افراد است که تا چه میزان حب دنیا در قلب آنها نفوذ کرده است که بتوانند میان خود و حق، حق را ترجیح دهند!
شاید رشادت‌های سران ناکثین در صدر اسلام و زمان پیامبر بسیار بیشتر از عثمان‌بن‌حنیف باشد؛ اما تاریخ نشان داده است برای حفظ سابقه درخشان، باید زحمت کشید و مبارزه جدی با نفس و شیطان کرد، در غیر این صورت رویش‌های جدید و افراد دیگر از سابقون سبقت خواهند گرفت! 
اگر حال فعلی افراد انقلابی با سابقه انقلابی آنها مطابقت داشته باشد، چنین انسانی مورد احترام و افتخار است؛ اما اگر انقلابیون سابق، امروز با فراموشی آرمان‌ها، خلاف مواضع و سیره انقلابی خود مشی می‌کنند، صرف سابقه درخشان موجب محترم شدن آنها نخواهد بود!
به هر تقدیر هنگامی که اینان تصمیم گرفتند با امیرالمؤمنین علی(ع) بجنگند، به سمت بصره حرکت کردند و چون به حومه شهر رسیدند، به عثمان نامه نوشتند که ‌دارالاماره را برای ما خالی کن و به ما تحویل بده. چنانکه مشاهده می‌شود، اینان همیشه با نگاه بالا سایرین را مخاطب قرار می‌دهند و مشخص است کسی که چنین منشی دارد، تحمل عدالت علی
 را ندارد.
وی پس از خواندن نامه با احنف‌بن‌قیس مشورت کرد که احنف گفت: «اینها همسر پیامبر را آورده‌اند تا ظاهرا خون عثمان طلب کنند و چنانکه من می‌بینم ما را رها نمی‌کنند تا اینکه میان ما دشمنی ایجاد کنند و خون‌مان را بریزند.» احنف در ادامه پیشنهاد داد که قبل از اینکه بصریان از اطاعت تو خارج شوند، آنها را مهیا کن و به جنگ با آنها برو.
عثمان سخنان وی را تأیید کرد، ولی گفت: «شر را و اینکه آغازگر جنگ باشم ناپسند می‌دارم و امید به عافیت و سلامت دارم تا اینکه نامه امیرالمؤمنین علی(ع) و نظر وی به دستم برسد و طبق آن عمل کنم.» پس از این گفت‌وگو، حکیم‌بن‌جبله عبدی رسید و عثمان نامه طلحه را برایش خواند و او نیز همچون احنف سخن گفت و عثمان نیز همان‌طور پاسخ داد.


  آیت‌الله حسین مظاهری/  زائران گرامی که به سفر حجّ تمتّع یا عمره مفرده مشرّف می‌شوند، قبل از هر موضوعی باید به عظمت و معنویت این سفر روحانی توجّه داشته باشند. توجّه به اینکه به چه سفری می‌روند و این سفر عرفانی چه برکات و فوایدی را می‌تواند برای آنان به همراه داشته باشد، ضروری است. «توجّه داشتن و غافل نبودن»، اوّلین گام در سیر و سلوک است. به این ترتیب زائر خانه خدا باید با هوشیاری و توجّه کامل، از فریضه انسان‌ساز حج، کمال بهره‌برداری را بنماید تا علاوه بر اینکه عبادت او مورد پذیرش حضرت حق «تبارک و تعالی» واقع شود، پیشرفت قابل ملاحظه‌ای نیز در سیر و سلوک داشته باشد.
تفکر، در آموزه‌های دینی از اهمیت والایی برخوردار است. سفر معنوی حج، فرصت بسیار مناسبی برای تفکر است.
انسان باید با سلاح تفکر به مبارزه با شیطان برود. خصوصاً کسی که به حج مشرّف می‌شود باید بیش از دیگران خود را به سلاح تفکر مجهّز کند. گاهی اوقات عدم تفکر موجب می‌شود حج‌‌گزار از ناحیه عباداتی که انجام می‌دهد، فریب شیطان را بخورد. اساساً کسی که اهل تفکر نباشد، نمی‌تواند توجّه و آگاهی پیدا کند و به ورطه غفلت کشانده می‌شود. بنابراین زائر خانه خدا باید در شبانه‌روز، ساعتی یا ساعاتی را به تفکر اختصاص دهد و با خود بیندیشد که هدف از خلقت او چیست؟ برای چه در این دنیا آمده است؟ و به کجا خواهد رفت؟ باید درباره حرکتی که به سوی خدا دارد فکر کند. به زاد و توشه‌ای که در این راه پر مشقّت لازم دارد، بیندیشد. درباره اسرار و رازهای شگفت نهفته در فریضه انسان‌ساز حج تفکر کند تا اعمالی که بجا می‌آورد علاوه بر صحّت فقهی، از حقیقت و کمال معنوی نیز برخوردار شود و دارای صحّت اخلاقی نیز باشد و مقبول درگاه پروردگار متعال واقع شود.

چرايي دخالت والدین در زندگي مشترک همسران

 مريم زاهدي/ گاهي وقت‌ها همسران در زندگي مشترک احساس مي‌کنند هميشه طرف سومي در رابطه‌شان حضور دارد و کوچک‌ترين موضوع، ‌راز يا اختلافی که بين‌شان شکل مي‌گيرد هميشه با دخالت طرف سوم همراه است؛ اين طرف سوم گاهي مادر زن است و گاهي مادر شوهر و در برخي موارد هم پدران هر يک از همسران نفر سوم زندگي مشترک آنها مي‌شوند. انگار نه انگار که اين زندگي زن و شوهري است که زير يک سقف شريک غم و شادي يکديگر هستند. اما در اين ميان يک اشکال جدي در خانم يا آقاي خانه وجود دارد و آن چيزي نيست جز گزارش لحظه به لحظه زندگي مشترک خود براي پدر يا مادرش! 
گله از دخالت‌هاي بيجاي والدين يا يکي از اعضاي خانواده همسر گله مشترکي است که حتي اگر پاي درد دل بسياري از زوج‌هاي ميانسال نيز بنشینید با آن مواجه خواهيد شد و اين شکایت‌ها مختص تازه عروس‌ها و تازه دامادها نيست؛ گله‌اي که از ماجرايي ريشه‌دار حکايت مي‌کند و وسعتي به درازاي تاريخ دارد. انگار هميشه ميان مادرشوهر و خواهرشوهر و عروس و مادرزن و خواهرزن و داماد اختلافاتي ريشه‌دار وجود داشته و اين اختلافات پايان‌پذير نيست. با اين همه کم نيستند عروس و مادرشوهرها و داماد و مادرزن‌هايي که ارتباطي بسيار خوب و شايسته با هم دارند؛ افرادي که مي‌توان به روشني دريافت، راهکارهاي تعامل با يکديگر را به خوبي بلدند. 

گزارشگر زندگي مشترک خود نباشيد!
براي ريشه‌يابي چنين اختلاف‌هايي شايد بايد روابط خانوادگي را ميان خانواده‌هايي که از دخالت خانواده همسر خود شکايت دارند کمي ريزبينانه‌تر بررسي کرد. اغلب اوقات يکي از زوجين به دليل وابستگي شديد به خانواده‌اش گزارش کاملي از روابط ميان خود و همسرش را در اختيار خانواده‌اش قرار مي‌دهد و اين مسئله سرآغازي مي‌شود براي بسياري از اختلافات و دخالت‌هاي بيجاي اطرافيان در زندگي آنها. به عبارت ديگر، اين خود زوجين هستند که زندگي مشترک‌شان را در اتاق شيشه‌اي براي ديگران به نمايش مي‌گذارند و موجب مي‌شوند تا دیگران در کارشان دخالت کنند. اما بخش ديگر اين ماجرا حساسيت‌هاي خاص همسران نسبت به خانواده همسر است. به عبارت ديگر، عملاً دخالتي وجود ندارد، اما حساسيت زياد روي همسر و خانواده‌اش توهم دخالت آنها را در زندگي مشترک زوجين به وجود مي‌آورد. اما ببينيم راهکار حل‌وفصل اين
 ماجرا چيست.

وابستگي افراطي 
 یکی از مشکلات شایع زن و شوهرها وابستگی زن یا شوهر به خانواده‌اش است که تأثیرش را به صورت دخالت‌ها در زندگی آنان نشان می‌دهد. براي از بین بردن چنین مشکلی باید به خود و همسر کمک کرد تا از وابستگی شدید به پدر و مادر بدون اینکه ذره‌اي به احساس دوست داشتن پدر و مادر خلل وارد شود، رها شود. البته شايد لازم باشد در مرحله نخست ببينيد اشکال از کجاست؛ ‌اينکه شما خيلي حساس هستيد و تصور مي‌کنيد مادرزن يا مادرشوهر، ‌خواهرزن يا خواهرشوهر در زندگي‌تان دخالت مي‌کنند، يا اين دخالت‌ها واقعي هستند؟ اگر دخالت‌هاي آنها واقعي باشد و وابستگي همسر شما به خانواده‌اش زياد و حس کنيد بخش مهمي از اين اختلافات و دخالت‌ها به واسطه همين وابستگي زياد شکل گرفته است، راهکارهايي براي رفع اين وابستگي وجود دارد. 

بهبود روابط 
در گام نخست بايد به سراغ روابط خودتان با همسرتان برويد و آن را بررسی کنيد. اگر روابط مناسبی با همسرتان ندارید، سعی کنید آن را بهبود ببخشید و هر چه بیشتر از لحاظ عاطفی به همسرتان نزدیک شوید. طبعاً هر قدر همسر شما به شما وابسته شود، از ميزان وابستگي‌اش به خانواده‌اش کاسته مي‌شود و زندگي‌تان واقعاً دو نفره خواهد شد. 

مشکل از شماست!
در مرحله بعدي به سراغ خودتان بياييد و رفتارهاي‌تان را ريزبينانه زير ذره‌بين انتقاد ببريد. گاهی ممکن است رفتارهاي نسنجیده و کودکانه سبب وابستگی همسر به خانواده‌اش شود؛ چون او نمی‌تواند در مسائل زندگی به شما تکیه کند، در نتیجه می‌خواهد خانواده‌اش را در کنار خود داشته باشد. گاهی نیز یک رفتار آزاردهنده شما سبب شده است او به خانواده‌اش پناه برد؛ در چنین حالتی اگر رفتار مناسب‌تري نسبت به همسرتان داشته باشید، به طور حتم از وابستگی او کاسته خواهد
 شد.

ضعف خودباوری
گاهی دلیل وابستگی همسر به خانواده خود، ناشی از ضعف در تصمیم‌گیری و عدم خودباوری او است. چنانچه همسر همه موارد کوچک و بزرگ زندگی را با والدین مطرح می‌کند و دست آنها را در دخالت‌ها باز می‌گذارد، شما باید همسرتان را از تأثیر نظرات بی‌جای خانواده‌اش در زندگی آگاه کنید و به او بفهمانید که این کار به روابط بین شما و خانواده همسرتان آسیب شدیدی وارد می‌آورد. در اين حالت نيز اگر همسرتان بتواند به شما تکيه کند و در کنار شما احساس اعتمادبه‌نفس بيشتري داشته باشد وابستگي‌اش به خانواده‌اش قطع مي‌شود. 

يک زندگي با دو گزارشگر!
گاهي وقت‌ها هم زندگي مشترک شما دو گزارشگر دارد؛‌ هم خود شما هر اختلاف و مشکلي را به خانواده‌تان منتقل مي‌کنيد و هم همسرتان!‌ در اين ميان معلوم است که خانواده‌ها به واسطه وابستگي عاطفي که به شما دارند به زعم خودشان وارد عمل شده و راهکار ارائه مي‌کنند؛ ‌راهکارهايي که خيلي وقت‌ها اوضاع را بدتر مي‌کند و گاهي ممکن است کار را به جاهای باريک بکشاند.

رازداري در زندگي مشترک
هيچ‌گاه فراموش نکنيد اغلب اوقات بايد در زندگي زناشويي رازدار بود و خيلي وقت‌ها خانواده‌ها مشاوران مناسبي براي حل اختلافات و مشکلات شما نيستند. گاهي بايد خودتان براي حل اختلافات و مشکلات اقدام کنيد و واقع‌بينانه موضوعات را مورد واکاوي قرار دهيد و گاهي اوقات هم از مشاوران امين و کارآزموده کمک بگيريد که اين مشاوران الزاماً مادر،‌ پدر يا خواهرتان نيستند.


اين عکسی است که «لمی خاطر» نویسنده مشهور فلسطینی را لحظاتی پیش از دستگیری وی به دست سربازان صهیونیست به تصویر کشیده، در حالی که پسر خردسال خود را در آغوش گرفته تا مبادا وحشت فراق از مادر او را در
 بر گیرد.
پسرک خردسال نیز که از بدو گشودن چشم‌هایش به این جهان چیزی جز جنایات وحشتناک سربازهای اسلحه به دست ندیده بود، بی‌خبر است از اینکه مادرش به کجا می‌رود.


در طول تاریخ حوادث ناگوار و خشونت‌‌آمیزی همراه با رنج بسیار برای زنان و مردان به ویژه زنان به وجود آمده است. اکنون نیز با گسترش علم و دانش، هنوز معضل خشونت، به منزله یک موضوع حاد اجتماعی، باقی است، حتی بشر با خشونت مدرن و با مصادیق جدیدی روبه‌رو شده است.
در محیط خانواده، هر اقدام عمدی علیه جسم، جان، شرف، مال، حقوق طبیعی و اجتماعی زنان و مردان در پیش و پس از ازدواج زوجین صورت بگیرد در نظر فقه شیعه، خشونت نامشروع بوده و اسناد بین‌المللی نیز آن را غیر قانونی به شمار می‌آورد. خشونت در خانواده منشأ فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد و آسیب‌های جدی بر فرد، خانواده و اجتماع باقی می‌گذارد که جبران آن گاهی ممکن و گاهی ناممکن است.
در زمان جاهلیت، اعراب هیچ ارزشی برای زن قائل نبودند و این دین اسلام بود که به زن ارزش و کرامت بخشید. بر این اساس، خداوند برای افراد خانواده، حقوق و تکالیف توأم با اخلاق به‌ ویژه حسن معاشرت، قرار داده تا مودت و محبت و آرامش در بین آنها بیشتر شود و به سعادت و کمال برسند و در صورت سوءاستفاده از حقوق و تکالیف خود، مجازاتی برای آنها تعیین کرده است. در حالی که اعلامیه حقوق بشر، پس از جنگ جهانی دوم، طبق دیدگاه مکاتب غرب، بدون توجه به مصلحت و تفاوت تکوینی زن و مرد، حقوق برابر بین زن و مرد را به تصویب رساند و کمیسیون‌ها و کنوانسیون‌ها و میثاق‌هایی برای احقاق حقوق زنان تشکیل شد. تا بتوانند تبعیض علیه زنان را ریشه‌کن کنند، اما تا به امروز نه تنها آنها نتوانسته‌اند خشونت علیه زنان را کم کنند، بلکه جامعه با معضل جدیدی به نام خشونت زنان علیه مردان مواجه شده است. گفتنی است، مبانی دو دیدگاه در مواردی متعارض و گاهی مشترک است.
در جامعه امروز ما، دشمنان اسلام و طرفداران فمینیسم می‌کوشند حقوق و تکالیف شرعی را ظالمانه جلوه دهند، در حالی‌ که رواج خشونت در خانواده‌های مسلمان برگرفته از فرهنگ غیر اسلامی و سوءاستفاده از حقوق شرعی است. حتی در کشورهای غربی نیز با وجود شعار برابری هنوز خشونت نسبت به زنان کمتر نشده، بلکه با مصادیق جدیدی از خشونت رو‌به‌رو هستند.
«زهرا ساورسفلی» در کتاب «نفی خشونت علیه زنان و مردان در خانواده از منظر فقه شیعه و اسناد بین‌الملل»، مفهوم خشونت در پیش و پس از ازدواج زوجین را بررسی کرده است.



 دکتر مجيد ابهري/ گاهي اوقات در خانه شرايط و مسائلي به وجود مي‌آيد که همه اعضا را از کوچک و بزرگ درگير پیامدهای خود مي‌کند و شايد لازم باشد همه اعضاي خانواده برای تصميم‌گيري در اين امور مشارکت کنند. اما اين دغدغه هميشه براي پدر و مادرها وجود دارد که تا چه ميزان مي‌توانند در امور مرتبط با خانواده با فرزندان خود مشورت کنند؟ آيا اصلاً چنين کاري لازم است يا نيازي نيست در امور گوناگون با فرزندان خود مشورت کنيم و اگر مجاز به مشورت با همه اعضاي خانواده از جمله فرزندان هستيم اين امر چه بايدها و نبايدهايي دارد؟
يکي از ارکان روابط اجتماعي مشورت گرفتن در اجراي امور است. پايه اين رفتار در خانواده گذاشته مي‌شود و والدين اصلي‌ترين آموزگاران در اين رابطه هستند. مشورت گرفتن در خانواده مي‌تواند از امور جزئي‌تر تا امور اصلي خانواده را در بر بگيرد. برای نمونه براي اجراي برخي از امور در خانه مانند خريد منزل، مسافرت، برگزاري میهمانی، دعوت به خانه و از اين قبيل امور والدين لازم است با فرزندان خود مشورت کنند؛ يعني ضمن طرح موضوع با آنها نظرات آنها را جويا شوند. اين رفتار واکنش‌هاي بسيار مناسبي از سوي فرزندان ایجاد مي‌کند و موجب خواهد شد فرزندان ما مشورت‌طلب و مشاوره‌جو بار ‌بيايند و اجازه نمي‌دهد فردي خودرأی و خودخواه رشد کند. با توجه به سن و سال و شرايط روحي و جسمي فرزندان در بسياري از امور می‌توان آنها را طرف مشورت قرار داد و براي زندگي آينده آنها اساس و پايه مشاوره را پي‌ريزي کرد. جمع‌هاي خانوادگي يکي از مناسب‌ترين محفل‌هايي است که مي‌تواند مراسم‌هاي مشاوره باشد.
 گروه «زندگی» صبح صادق آماده است تا پلی بین شما خوانندگان با مشاوران خبره و امین ایجاد کند. سؤالات خود را از طریق سامانه پیامک 3000990033 برای ما ارسال کنید.