حضرت آیت‌الله جوادی آملی می‌گوید: آنچه در عصر حضرت ختمي‌‌مرتبت(ص) پديد آمد، اینکه نه قرآن بدون ولايت معصومان(ع) مصداق عينيِ «يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَم» است و نه اهل بيت(علیهم‌السلام) بدون قرآن، سببِ كمال دين و تمام نعمت و رضايتمندي خدا نسبت به اسلام خواهند بود. آنچه در قرآن با وجود علمي، محقّق است، در خاندان نبوّت و امامت با وجود عيني متحقّق است. 


اقتباسی از درس اخلاق آیت‌الله‌ حسین مظاهری

خدمت به خلق خدا لازم و واجب است. البته این امر واجب، سخت و مشکل بوده و به صبر و استقامت نیاز دارد. صبر ثواب فراوانی دارد و اجر آن نیز بدون حساب است. چنانکه قرآن کریم در سوره زمر، آیه 10 می‌فرماید: «شکیبایان پاداش خود را بی‌حساب (و) به تمام خواهند یافت.» باید دانست ارزش صبر و استقامت برای خدمت به خلق خدا، از صبر در دیگر امور بیشتر است.

مداومت اهل معرفت بر خدمت
 به خلق خدا
اهل سیر و سلوک برای رفع گرفتاری از دیگران اهمیت ویژه قائلند و در اثر مداومت بر گره‌گشایی و شاد کردن دل دیگران به مقامات والای عرفانی می‌رسند. حتی ایشان مواظبت از حیوانات و کمک به آنها را وظیفه خود می‌دانند و برای نمونه هنگام بارش برف و باران، به فکر مورچه‌ها و پرنده‌ها هستند و در سرما و گرما مراقب حیواناتند. بنابراین انسان نه تنها باید به فکر خانواده و اطرافیان باشد، بلکه باید به فکر خویشان و همسایه‌ها و به فکر همه مردم و حتی به فکر حیوانات هم باشد تا مورد رضایت و پسند خداوند و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) قرار گیرد و در قیامت، سرافراز و سربلند شود.

مراتب خدمت به خلق خدا
مرتبه اول از خدمت به خلق که فوق‌العاده مهم است، ولی کمتر به آن توجه می‌شود، دفاع از مردم است. دفاع از جان، ناموس، آبرو و مال دیگران، واجب است و باید برای مسلمانان اهمیت ویژه داشته باشد. اینکه انسان به جان، آبرو یا مال دیگر انسان‌ها تعرض نکند، کافی نیست؛ بلکه هرکس باید از دیگران به اندازه توان دفاع کند.
دفاع گاهی در برابر جان و جسم دیگران است؛ برای نمونه اگر انسان ببیند شخصی را کتک می‌زنند یا قصد کشتن او را دارند، واجب است از او دفاع کند که به آن، دفاع از شخص گفته می‌شود؛ اما قسم مهم‌تر دفاع، دفاع از شخصیت و آبروی دیگران است؛ نظیر اینکه انسان در غیاب کسی، غیبت او را بشنود. در این صورت دفاع از شخص غایب واجب است. اگر در جلسه‌ای شخصیت کسی را می‌کوبند، واجب است از او دفاع شود. دفاع از مؤمن، ثواب فراوانی، حتی بالاتر از ثواب جبهه دارد و کوتاهی در دفاع، «أشد مِنَ الزنا» است. همچنین گناه شنونده و کسی که در برابر غیبت دیگری ساکت بماند، مانند کسی است که غیبت کرده است. دفاع از آبروی مردم، دفاع در برابر اهانت به دیگران یا دفاع از کسی که به او تهمت زده می‌شود، اگرچه مشکل است، ولی لازم و واجب است. اگر انسان شاهدِ خوار و ذلیل شدن دیگران یا اهانت به آنان باشد، باید دفاع کند.

اهانت به دیگران جنگ با خداست
طبق حدیث قدسی، توهین به یک شیعه، جنگ با خداست: «مَن اَهانَ لِی وَلیّاً فَقَد بارَزَنی بِالمُحارَبَه».
بر اساس این حدیث قدسی، کسی که آبروی دیگران را ببرد و به آنها توهین کند، به جنگ با خدا رفته است. در روایات آمده است، منظور از اولیا در این حدیث، خواص و اخصّ‌الخواص و اولیاء‌الله اصطلاحی نیست، بلکه مراد، همه شیعیان هستند.
خدمت به خلق همیشه به انجام کاری گفته نمی‌شود؛ بلکه بعضی اوقات با زبان، نگاه و... هم می‌شود خدمت ‌کرد.
سکوت در برابر اهانت نیز نظیر سکوت در شنیدن غیبت و تهمت، گناه بزرگی محسوب می‌شود؛ یعنی اگر کسی ببیند به شیعه‌ای اهانت می‌شود، به هر اندازه که می‌تواند، باید دفاع کند. وقتی آبروی کسی در مخاطره باشد، دفاع از او اهمیت بیشتری دارد. دفاع از آبروی مسلمان، فضیلتی است که در زمان حاضر، مطرود و فراموش شده است؛ در حالی که فقها و علمای علم اخلاق، تأکید فراوانی بر آن دارند.

گناه کوتاهی در دفاع از دیگران
ظلم و ستم، گناه بزرگی است که در تعالیم دینی مذمت شده و در این راستا، ظالم، از نظر قرآن کریم و روایات، مستحق عذاب است؛ اما باید دانست کسی که بتواند مانع ظلم ظالم شود، یعنی قادر باشد از مظلوم دفاع کند و در این زمینه کوتاهی کند، در قیامت همانند همان ظالم است. قرآن کریم در سوره هود، آیه 113 می‌فرماید: «و به کسانی که ستم کرده‌اند، متمایل مشوید که آتش(دوزخ) به شما می‌رسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام یاری
 نخواهید شد.»
حتی امام صادق(ع) می‌فرمایند: «یاری‌کننده ظالم، اگرچه به اندازه آب ریختن در دوات یا تراشیدن قلم، او را کمک کرده باشد، همراه با آن ظالم در صندوقی از آهن است و با هم به جهنم پرتاب می‌شوند.»
امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در وصیت خود به امام حسین(ع) می‌فرمایند: «دشمن ظالم و یاری‌دهنده مظلوم باشید.»
بر اساس این، همه ما وظیفه داریم به فریاد مظلوم برسیم. همه باید توجه داشته باشند که غیبت، تهمت، اهانت، شایعه و این قبیل گناهان بزرگ، ظلم است و کسی که غیبت او می‌شود یا به او اهانت می‌شود یا مورد اتّهام قرار می‌گیرد، مظلوم است و باید همه از او دفاع کنند. 
ارزش و اهمیت آبروی انسان
آبروی انسان از همه دارایی او با ارزش‌تر است. اساساً انسان مال و دارایی را برای حفظ آبرو می‌خواهد و بردن آبروی یک نفر، ظلمی به اندازه از بین بردن همه چیز اوست. بنابراین، اگر آبروی کسی در مخاطره باشد، هر کس با خبر شود، وظیفه دارد به اندازه توان از او دفاع کرده و آبروی وی را حفظ کند. اگر چنین کرد، خدمت بزرگی به او کرده است.

حکومت بر دل‌ها،
 در اثر دفاع از شخصیت مردم
بسیاری از شما عزیزان ممکن است خودتان غیبت نکنید، اما شنونده غیبت باشید. ممکن است به کسی تهمت نزنید، اما شنونده تهمت باشید. ممکن است به کسی ظلم و اهانت نکنید، اما بیننده اهانت بوده و در برابر آن ساکت باشید. از نظر اسلام، گناه دیدن و شنیدن و سکوت با گناه انجام دادن آن معصیت تفاوتی ندارد و هر دو زشت و ناپسند است. حتی در روایات آمده است: «وَ مَن ظُلمَ بِحَضرتِه مُؤمِن أوِ اعتیبَ وَ کَانَ قَادِراً عَلَی نصرِهِ و لم ینصُرهُ فقد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله و مِن رسُولِه».
اما مصیبت بالاتر آن است که برخی نه تنها ساکتند، بلکه نسبت به آن گناه ترغیب و تحریص هم دارند و با گناهکار همراهی می‌کنند. این افراد باید بدانند مشابه آن آبروریزی برای خود آنان هم اتفاق خواهد افتاد.
در مقابل، اگر انسان هنگام مواجهه با این گناهان بزرگ به وظیفه دینی و انسانی خود عمل کرده و از مظلوم دفاع کند، نه تنها کار او فضیلت و ثواب فراوانی دارد؛ بلکه به طور طبیعی بین مردم محبوبیت پیدا می‌کند؛ همه چنین کسی را دوست دارند و می‌تواند بر دل‌ها 
حکومت کند.

عثمان‌بن‌حنیف‌ـ 15

پس از عهدشکنی سران جمل و برخورد ناشایست آنها با عثمان‌بن‌حنیف، در نقلی آمده است: «در شبی که عثمان‌بن‌حنیف زندانی شد، در حیاط «مدینه‌الرزق (انبار آذوقه)»، خوارباری برای خوراک مردم بود که عبد‌الله‌بن‌زبیر قصد داشت از آن برای تغذیه یارانش استفاده کند. در این حال، خبر آنچه با عثمان کرده بودند، به حُکَیم‌بن‌جَبَله رسید.»
حکیم در دوران زندگی پیامبر(ص) به همراه گروهی از مردم بحرین که بت‌ها را عبادت نمی‌کردند، مسلمان شد. او مردی صالح و دین‌دار بود و افراد قبیله‌اش مطیع و فرمانبردار وی بودند. در زمان عمر او همراه قبیله خود به بصره هجرت کرد و در زمان عثمان سرزمین «سند» به دست او فتح شد و از سوی عثمان بر آن امارت کرد؛ ولی پس از آن به بصره بازگشت و در شورش علیه عثمان با گروهی یک صد نفری از بصره به مدینه آمد؛ اما پس از کناره‌گیری مالک اشتر از محاصره خانه عثمان، حکیم نیز در این محاصره شرکت نکرد.
حکیم گفت: اگر عثمان را یاری نکنم، خداترس نیستم. پس با گروهی از مردانِ دو قبیله عبدالقیس و بکربن‌وائل به «مدینه‌الرزق»، نزد عبدالله‌بن‌زبیر آمد. ابن‌زبیر پرسید: ای حکیم! چه کار داری؟ گفت: می‌خواهیم از این خوراک ارتزاق کنیم؛ دیگر اینکه می‌خواهیم بنا بر عهدنامه‌ای که با عثمان‌بن‌حُنَیف نوشته‌اید، او را رها کنید تا در مقرّ فرمانداری اقامت کند تا آنگاه که علی(ع) بیاید. به خدا سوگند، اگر یاورانی علیه شما می‌یافتم که با آنان شما را بکوبم، کارهای شما را برنمی‌تابیدم و تا شما را در برابر کسانی که کشتید، نمی‌کشتم، از پا نمی‌نشستم. چون برادران ما را کشته‌اید، ریختن خون شما برای ما حلال است.
آیا از خدا نمی‌هراسید؟ با چه دستاویزی ریختن خون‌ها را حلال می‌شمرید؟
عبد‌الله‌بن‌زبیرگفت: به خاطر خون خلیفه.
حُکیم گفت: آیا کسانی که آنها را کشتید، قاتلان خلیفه بودند؟ آیا از خشم خدا نمی‌هراسید؟ عبدالله‌بن‌زبیر به او گفت: از این خوردنی‌ها به شما نمی‌دهیم و عثمان‌بن‌حُنَیف را هم رها نمی‌کنیم تا آنگاه که علی را از خلافت خلع کند.
حکیم گفت: بار خدایا! تو حاکم عادلی. پس گواه باش. به یارانش گفت: من در حقّانیت نبرد با اینان، هیچ شک و تردیدی ندارم. پس هر کس شک دارد، بازگردد.
حُکیم با آنان جنگید و جنگ سختی میان آنان در گرفت که به «جمل اصغر» مشهور است و مردی شمشیر بر ساق پای حکیم زد و آن را قطع کرد. حکیم ساق خود را برداشت و آن را به سوی آن مرد پرتاب کرد. به گردن او اصابت کرد و او را بر زمین انداخت و نیمه جان شد. حکیم هم کِشان کِشان خود را به او رساند و وی را کشت و بر او تکیه زد. مردی بر او گذشت و گفت: چه کسی تو را کشت؟ گفت: تکیه‌گاهم! در آن نبرد، هفتاد مرد از عبدالقیس کشته شدند.
به هر حال عثمان‌بن‌حنیف چون از دست آنها رها شد، از بصره بیرون آمد و و در منطقه «ذی قار» سپاه امام علی(ع) سر راه به او برخوردند. وقتی امام علی(ع) حال وی را دید، متأثر و ناراحت شد. عثمان گریست و گفت: پیرمرد از تو جدا شدم و اَمرَد (یعنی شخص نوجوانی که موی صورت ندارد) برگشتم. برخی دیگر این سخن را فرمایش حضرت به عثمان نقل کرده‌اند. پس از این، امام علی(ع) سه بار فرمودند: «إِنَّا لله وَإِنَّا إِلَیهِ رَ‌اجِعُونَ» و سپس آن قوم جفاکار را نفرین کردند.
عثمان‌بن‌حنیف پس از جنگ جمل به کوفه رفت و همانجا ماند و پس از شهادت امام علی(ع) و در زمان خلافت «معاویه» از دنیا رحلت کرد. برخی از مورخان هم می‌گویند در جنگ جمل به شهادت رسید.

  سیدحسین خاتمی‌خوانساری/
از مهم‌ترین آموزه‌های قرآن در روابط اجتماعی امانتداری است. اسلام در احکام مربوط به ادای امانت مسلمان و غیر مسلمان را جدا نمی‌کند و ردّ امانت را بر هر انسانی واجب می‌داند. «اِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها»(نساء: 58). امروزه یکی از مصادیق امانت، امانت‌های مالی و پولی است، تعهداتی که از طریق چک، وام، ضمانت و... صورت می‌گیرد. به طور کلی، اسلام به ادای انواع امانت سفارش می‌کند و ادا نکردن دین را خیانت می‌داند، همچنین به رعایت حال قرض‌گیرنده نیز سفارش می‌کند.
فردی از امام باقر(ع) سؤال می‌کند: «آیا می‌توانم به طلبکارم که مذهب باطل دارد، قرضم را نپردازم؟» امام می‌فرمایند: «به سوی طلبکار بازگردد و قرضت را ادا کن و مصمم باش به گونه‌ای زندگی کنی که هنگام مرگ و ملاقات خداوند، طلبی از ناحیه دیگری بر عهده تو نباشد؛ زیرا مؤمن هرگز خیانت نمی‌کند.»
 تفاوت میان دو آیه:
خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى‏ مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُون»(بقره: ۲۸۰) تفاوت آیه اول و آیه دوم چیست؟ توانایی داشتن و نداشتن در پرداخت؛ آنچه ائمه(علیهم‌السلام) بر آن تأکید می‌کنند، خیانت امانت‌گیرنده(در صورت توان پرداخت) است؛ چون خیانت از صفات رذیله است و ائمه(علیهم‌السلام) آن را برای شیعیان خود نمی‌پسندند و مهلت دادن در صورت توانایی نداشتن مقروض از صفات نیک است.
امام باقر(ع) مى‏فرمایند: «طایفه‏اى روز قیامت در سایه عرش حق مبعوث مى‏شوند، صورت و لباس آنان از نور است و بر كرسى‏هایی از نور قرار دارند، خلایق به محضر آنان مشرّف مى‏شوند و مى‏گویند: اینان انبیا هستند، منادى از زیر عرش فریاد مى‏زند: نه اینان انبیا نیستند، مى‏گویند: پس اینان شهدایند، منادى فریاد مى‏كند: نه اینان شهدا نیستند؛ بلكه این طایفه همان‌هایی هستند كه در دنیا بر مردم آسان گرفتند و بدهكار تنگ‏دست را مهلت دادند تا به فراخى برسد.»(ثواب‌الاعمال: ۱۴۵)

واکاوي بدبيني زوجين نسبت به يکديگر


 کبري فرشچي/ همه چيز آرام است و همگي با احساسي سرشار از آرامش و خوشبختي در کنار يکديگر نشسته‌اند که ناگهان زنگ تلفن همراه آقاي خانه همه را به خود مي‌آورد. آقا تلفن همراهش را بر مي‌دارد و براي پاسخگويي از جمع خارج مي‌شود و همين رفتار جرقه‌اي مي‌شود تا خانم خانه دچار بدترين احساس دنيا شود. اينکه چه کسي آن سوي خط در حال صحبت کردن با همسرش است؟ چرا بايد آقاي خانه براي پاسخگويي به تلفن، اتاق را ترک کند و خلاصه هزار و يک سوء‌ظن و بدگماني ديگر که با يک رفتار ساده، اما حساب نشده مي‌تواند به ذهن خانم خانه هجوم بياورد. عقربه‌هاي ساعت چندان از هم فاصله نگرفته‌اند، اما همين چند دقيقه کوتاه هم براي خانم خانه به قدري طولاني شده که انگار يک سال گذشته است. آقا با تلفن همراهش به اتاق باز مي‌گردد، اما ذهن خانم هنوز در عالمي ديگر سير مي‌کند و منتظر توضيح همسرش است. 
بدگماني و سوء‌ظن در تمامي مراحل زندگي مي‌تواند تخريب‌‌کننده باشد و يکي از عوامل اصلي اختلافات و موضوعي آزاردهنده است، اما وقتي پاي سوء‌ظن و بدگماني به زندگي مشترک افراد باز شود، اوضاع بحراني‌تر هم خواهد شد؛ چراکه  تنها يک سو‌ء‌ظن ساده کافي است تا پايه‌هاي خانواده و زندگي خانوادگي را به لرزش درآورد و حتي به جدايي و فروپاشيدن اين کانون بنيادي منجر شود. اما ببينيم ريشه‌هاي سوء‌ظن زوجين در چيست و چگونه مي‌شود اين بدگماني‌ها را از ميان برد.
هیچ‌چیز مانند بدبینی در خراب کردن یک رابطه، به ویژه در زندگی مشترک قدرتمند نیست. فرد بدبین به خود و شریک زندگی‌اش صدمه می‌زند و جایی برای محبت و علاقه باقی نمی‌گذارد و ناخودآگاه این رابطه رو به سردی می‌گذارد. افراد بدبين اغلب شخصیتی کنترلگر دارند و مدام در حال چک کردن همسرشان هستند. در زندگی مشترک امروزی بدبيني از سوي زن یا مرد به امري رايج تبديل شده است. البته در سال‌هاي نخستين زندگي مشترک شايد بتوان بدبيني زوجين نسبت به يکديگر را تا حدي عادي و قابل قبول دانست. مرد و زن از دو خانواده و با دو گذشته متفاوت در کنار يکديگر قرار مي‌گيرند و در اين ميان طبيعي است که شناخت کاملي نسبت به يکديگر ندارند. اما سال‌هاي نخست زندگي فرصت مناسبي در اختيار آنها قرار مي‌دهد تا با رفتار مناسب و پاسخگويي در برابر ابهاماتي که هر یک دارند اين سو‌ءظن و بدبيني را برطرف کنند، اما رفتار نادرست هر يک از زوجين و در برخي موارد اطرافيان آنها مي‌تواند اين بدبيني را تشديد کند. اما بدبيني همسران به يکديگر ريشه‌هايي دارد که هميشه هم بد نيست، هر چند خروجي نهايي آن چندان خوب نباشد!

تمام فتنه‌ها زير سر اوست!
عشق و علاقه زياد يکي از اصلي‌ترين عواملي است که مي‌تواند سنگ بناي نخستين بدبيني ميان زوجين را بگذارد. به عبارتی دیگر، اگر حس مي‌کنيد همسرتان به شما بدگمان است، بخش مهمي از اين بدگماني به واسطه علاقه بيش از اندازه او به شماست، به گونه‌اي که او نگران است مبادا شما را از دست بدهد و به همين دلیل مدام شما و کارهاي‌تان را تحت نظارت دارد. 
بديهي است اگر شما بتوانيد اين اطمينان‌خاطر را در همسرتان به وجود بياوريد که شما را به راحتي از دست نخواهد داد و اين عشق و علاقه دو سويه است، افزون بر شيرين‌تر شدن زندگي مشترک‌تان، مي‌توانيد از شر بدبيني و سوء‌ظن همسرتان رها شويد. اما براي نشان دادن اين عشق و علاقه متقابل و اطمينان‌خاطر بايد صبور باشيد و به همسرتان زمان بدهيد.

رفتارهاي اشتباه 
گاهي وقت‌ها ريشه بدبيني همسر به رفتار خود ما باز مي‌گردد. در مثال آغازين اين گزارش اگر آقا براي پاسخ دادن به تلفن همراهش اتاق را ترک نمي‌کرد، يا توضيحي درباره چرايي معذوريت از صحبت در جمع بيان مي‌کرد شايد ذهن خانم درگير نمي‌شد. 
در حالت عکس نيز گاهي يک رفتار حساب نشده خانم مي‌تواند حساسيت آقا را برانگیزد. شايد در اين موارد کافي است کمي خود را جاي طرف مقابل بگذاريم و ببينيم رفتارهاي‌مان ممکن است چه حسي در ديگري به وجود آورد. خيلي وقت‌ها بايد صميمیت را در زندگي مشترک بالا برد و به طرف مقابل اجازه داد خيلي صريح و بي‌پرده درباره حساسيت‌هايش صحبت و حتي انتقاد کند. گاهي وقت‌ها اين سوءتفاهم‌‌ها با چند دقيقه صحبت کردن و بالا بردن ظرفيت انتقادپذيري و احترام به نظر طرف مقابل حل‌وفصل مي‌شود و دوباره شيريني به زندگي باز مي‌گردد. 

پيشينه‌هاي ذهني و تربيتي 
پيشينه‌هاي ذهني افراد هم اثر بسيار مهمي در شکل‌گيري بدگماني‌ها دارد. کسي که تجربه شکست در زندگي مشترک داشته باشد طبيعي است که در زندگي جدیدش با بدگماني بيشتري مواجه خواهد بود و اين، کار را براي همسرش سخت‌تر خواهد کرد. همچنين اگر فردي در خانواده‌اي تربيت شده باشد که که پدر، مادر و اعضاي خانواده نسبت به يکديگر بدگمان باشند، اين پيشينه ذهني را با خود به زندگي مشترکش حمل خواهد کرد و خودش نيز به چنين حالتی دچار مي‌شود. در اين موارد گاهي بايد از يک مشاور کمک گرفت تا بتوان اطمينان و آرامش را به زندگي مشترک باز گرداند. 

نقش رسانه‌ها و جهان اطراف 
در جهان امروز که فضاي مجازي بخشي از زندگی ما شده است نيز نمي‌توان نقش رسانه‌ها و فضاي مجازي را در شيوع بدبيني همسران نسبت به يکديگر نادیده گرفت. برای نمونه زمانی که فرد درگیر تماشای سریالی است که کل داستان آن، روایت ماجرای زوجی است که به یکدیگر خیانت می‌کنند، فرد به صورت آگاهانه ذهن خود را درگیر این موضوع کرده است! و ممکن است با کوچک‌ترین اتفاقی، همسر خود را با سوژه فیلم همسان‌سازی کند و تمام سناریوی فیلم را درباره همسر خودش ببیند! همین همسان‌سازی می‌تواند سبب بروز سوءظن بین همسران شود! در چنين مواردي است که بالا بردن سطح سواد رسانه‌اي مي‌تواند کارگشا باشد و مانع از شکل‌گيري اختلافات در زندگي زناشويي شود. 
در نهايت نبايد فراموش کرد که سوءظن نوعی بيماري است. سوءظن تا آن حد تأثیرات مخرب در زندگی و ارتباطات افراد دارد که نص صریح قرآن کریم با آیه «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن، ان بعض الظن اثم» به صراحت انسان را از آن نهی می‌کند.  بنابراين اگر حس مي‌کنيد سوءظن شما نسبت به همسرتان بيش از اندازه و خارج از اختیار است، حتماً با يک پزشک يا مشاور
 مشورت کنيد.


انگار همین دیروز بود که تصویر مربوط به لحظات شهادت شهید محسن حججی در رسانه‌ها منتشر شد و خیلی سریع با موجی از احساسات و عواطف مردم شهیدپرور ایران اسلامی گره خورد؛ تصویری ناب و در عین حال آتش‌افروز که روح و جسم میلیون‌ها ایرانی را آزرد و دوباره حکایتی تازه از رشادت‌های جوانان این آب و خاک را ترسیم کرد.
سیدعباس سیدرضایی همزمان با ایام سالگرد شهید حججی با انتشار عکس فرزند این شهید در صفحه شخصی خود نوشت:
«این زندگی قشنگ من، مال شما
ایام سپید رنگ من، مال شما
بابای همیشه خوب من را بدهید 
این سهمیه‌های جنگ من، مال شما 
#نازدانه_شهیدحججی
#فرزندان_شهدا»


در قانون اساسی جمهوری اسلامی، از خانواده، به‌ مثابه واحد بنیادین جامعه یاد می‌شود و پاسداری از قداست آن بر عهده حکومت اسلامی گذاشته شده است. قانون در این‌ باره می‌گوید: «از آنجا که خانواده واحد بنیادین جامعه اسلامی است، ‌همه قوانین و مقررات و برنامه‌ریزی‌های مربوط، باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد.» «کتاب موریانه در خانه: آسیب‌شناسی خانواده در جامعه معاصر ایران» نوشته ابراهیم شفیعی‌سروستانی، با بررسی آسیب‌‌های خانواده، به راهکارهای آن در ایران پرداخته است.
در بخشی از کتاب موریانه در خانه می‌خوانید:یکی از نتایج توسعه اقتصادی، اختلال در امر خانواده و روابط خانوادگی است. طی قرن‌ها، نقش عمده خانواده، انتقال ارزش‌های جامعه از یک نسل به نسل دیگر بود. به وسیله خانواده، فضایل صریح و ضمنی جامعه به جوان‌ترها و کودکان منتقل می‌شد. در این کانون گرم و پرمحبت، کودکان و نوجوانان از عشق و عاطفه بهره‌مند می‌شدند و احساسات و امیال عاطفی آنان تربیت می‌شد. معلومات و دانستنی‌ها به وسیله خانواده، به جوانان انتقال می‌یافت و احترام به آرمان‌ها و فضایل انسانی در آنان ایجاد می‌گردید. بالأخره خانواده، مهد اولیه روابط اجتماعی و مکتب مبادلات و ارتباطات انسان‌ها با یکدیگر بود. هنوز هم عده‌ای از مردم برای خانواده، همین نقش را قائلند؛ ولی متأسفانه تعداد این افراد رو به کاهش است. شکاف‌های فراوانی در روابط خانوادگی به وجود آمده و اساس خانواده متزلزل شده است. هدف ما در این جا، قضاوت درباره این امر نیست؛ بلکه منظور ما بررسی نتایج این شکاف‌هاست. آنچه از مجموع مطالعات به دست آمده و می‌توان به صراحت اظهار کرد، آن است که دو خطر عمده، خانواده را تهدید می‌کند، این دو خطر عبارتند از: «تنهایی» و «سکوت». اگر خانواده و روابط خانوادگی در مقابل خطراتی که آنها را تهدید می‌کند، مغلوب شوند، جوانان بیش از پیش، به بزه‌کاری و خشونت رو خواهند آورد.



 دکتر مجيد ابهري/ خيلي وقت‌ها پدر و مادرها براي تربيت کودکان‌شان و نشان دادن رفتار درست به آنها خواسته يا ناخواسته آنها را با کودکان ديگري که در اطراف‌شان هستند، مقايسه مي‌کنند و به زعم خودشان به کودک الگو مي‌دهند تا او بفهمد رفتار درست چگونه است. اما آيا اين مقايسه‌ها کار درستي است و سبب مي‌شود کودک ما بهتر و درست‌تر رفتار کند، يا برعکس مي‌تواند مخرب باشد؟ اگر چنين است چه بايد کرد؟
متأسفانه مقايسه بين رفتار کودک خود با رفتار ديگر کودکان عملی است که در ميان بسياري از خانواده‌ها شایع است.
برای نمونه اينکه پدر یا مادری به فرزندشان مي‌گويند؛ «ببين دختر عموت چقدر لباساشو تمیز نگه می‌داره!»، يا اينکه؛ «می‌بینی پسر خالت چقدر مؤدبه و به همه سلام می‌کنه»! و گاهي مقايسه با همکلاسي‌ها؛ «نگاه کن به فلان همکلاسیت ببین چه شاگرد زرنگیه!» و... نه تنها هيچ اثر مثبت تربيتي در فرزندان ندارد، بلکه مي‌تواند بسیار مخرب هم باشد.
«مقایسه کردن» حرمت نفس کودک را از بین می‌برد و موجب مي‌شود اعتمادبه‌نفس کودک شما پايين بيايد و در دنياي پيرامونش احساس ناامني کند. در واقع کودک حس مي‌کند چشم ناظري وجود دارد تا ببيند او چه کار مي‌کند و بعد به سرزنش کردن او بپردازد و هميشه حس خطاکاري دارد. همين موضوع هم موجب مي‌شود تا کودک شما از وجود خودش ناراضی باشد و به جاي آنکه براي بهتر شدن تلاش کند، نسبت به ديگراني که با آنها مقايسه مي‌شود، حسادت کند. به همين دلیل هم مي‌توان مقايسه، ‌تحقير و تنبيه را رفتاری نامناسب در تربيت دانست که آثار منفي فراوانی براي کودک به همراه دارد. براي اصلاح رفتارهاي نادرست فرزندتان کافي است با صراحت به وي بگوييد فلان رفتارت را به اين دليل دوست نداشتم و به او فرصت بدهيد تا رفتارش را اصلاح کند و هر پيشرفتي را در اين زمينه با تشويق همراه کنید تا تغيير رفتار کودک‌تان ماندگار شود.
 گروه «زندگی» صبح صادق آماده است تا پلی بین شما خوانندگان با مشاوران خبره و امین ایجاد کند. سؤالات خود را از طریق سامانه پیامک 3000990033 برای ما ارسال کنید.