مرحوم علامه محمدتقی جعفری می‌گوید: حیوانات از مواد غذایی و مسکن و اطفال خود، به اندازه‌ای که ضرورت حیاتی آنها ایجاب می‌کند، دفاع می‌کنند. متأسفانه، احتکار مواد معیشت و مواد ضروری زندگی، مانند دارو و دیگر وسایل حیات مردم، برای به دست آوردن سود و اعتبار بیشتر، در افراد نوع بشر که با کمال وقاحت خود را تکامل‌یافته‌ترین موجودات عالم هستی معرفی می‌کنند، به فراوانی دیده می‌شود، نه در حیوانات. 

حجت‌الاسلام سیدعلی خاتمی‌خوانساری در گفت‌وگو با صبح صادق
رمزها و اسراری در قرآن وجود دارد که درباره وجود نازنین حضرت اباعبدلله(ع) است، آیات و حتی سوره‌ای که شأن نزولش امام حسین(ع) است. این رموز برای اهل بصیرت در قرآن آمده تا سبب استحکام عقیده‌شان شود. برای آگاهی از تفسیر برخی از این آیات خدمت حجت‌الاسلام حاج‌سیدعلی خاتمی‌خوانساری رسیدیم و پای صحبت‌هایش نشستیم.
***
* جناب آقای خاتمی یکی از آیات قرآن که شأن نزول آن وجود پر برکت حضرت سیدالشهداء(ع) است، آیه اول سوره مریم «کهیعص» می‌باشد، لطفاً توضیحاتی درباره این آیه بفرمایید.
بسم‌الله‌الرحمن الرحیم؛ در اولین آیه سوره مریم ذکر «کهیعص» آمده و پس از آن خداوند می‌فرماید: «ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا، إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِياً؛ یعنی اذکاری که خوانده شد، یاد رحمت پروردگار بر بنده‌اش زکریا است. حضرت زکریا به سن پیری رسید، اما فرزندی نداشت تا اینکه در روز اول محرم روزه گرفت و از خداوند طلب فرزند کرد، در هنگام افطار جبرئیل نزد زکریا آمد و عرض کرد این ذکر را بگو تا دعایت مستجاب شود، ایشان این ذکر را تکرار کرد، سپس حضرت جبرئیل توضیحی به حضرت زکریا می‌دهد که معنای این ذکر کاف یعنی کربلا، ها یعنی هلاکت، یا یعنی یزید، عین یعنی عطش و صاد یعنی صبر است.
در روایات هست که روزی امیرمؤمنان علی(ع) وارد خانه شد و شنید که دخترش زینب(س) حروف مقطعه‌ای که ابتدای سوره مریم آمده را برای زنان کوفه تفسیر می‌کند، بعد از اتمام درس، حضرت علی(ع) نزد دخترش حضرت زینب(س) رفت و فرمود: «ای نور چشم من، آیا می‌دانی که این حروف رمزی درباره وقایعی است که در سرزمین کربلا بر تو و برادرت حسین وارد خواهد آمد؟»
همچنین راوی از امام حسن عسکری(ع) از تفسیر و تأویل آیات می‌پرسید که بحث درباره سوره مریم(س) شد. حضرت در تأویل آیه اول این سوره فرمود: «زکریا(ع) از پروردگار خود خواست که به او اسمای خمسه طیبه را بیاموزد، جبرئیل فرود آمد و آنها را به وی آموخت. زکریا چون محمد و على و فاطمه و حسن(ع) را یاد می‌کرد، غمش برطرف و گرفتاری‌اش زائل مى‌شد و چون حسین(ع) را یاد می‌کرد گریه گلویش را می‌گرفت و مبهوت می‌شد. یک روز عرض کرد، معبود من مرا چه مى‏‌شود که چون چهار نفر از خمسه طیبه را یاد می‌کنم، به یاد آنان از غم‌هاى خود آرام می‌شوم و چون حسین را یاد می‌کنم از چشمانم اشک می‌ریزد و ناله‌‏ام بلند مى‏‌شود؟ خداى تبارک و تعالى او را از قصه حسین با خبر کرد و فرمود کهیعص «کاف» نام کربلا است و «ها» هلاک عترت است و «یا» یزید علیه‌اللعنه است که او ظالم بر حسین است، «عین» عطش حسین است و «ص» صبر او است.(کمال‌الدین، ج 2، ص 454)

* یعنی در اصل یک رابطه‌ای خدا با امام حسین(ع) دارد و در قرآن آن را به صورت رمز آورده است؟
اتفاقاً بر عکس، خداوند خیلی روشن و واضح علاقه‌اش را به حسین(ع) نشان می‌دهد، چرا؟ ببینید حقایقی در این عالم هست که باید برای بشر مشخص شود که با آگاهی و اطلاع روشن می‌شود. اتفاقات عالم همه به هم ربط دارد. این عالم به دست خالقی عزیز و قدرتمند اداره می‌شود و رها نیست. خداوند در قرآن می‌فرماید: این آسمان و زمینی که شما دارید از آن استفاده می‌کنید را باطل خلق نکردیم؛ «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً»(آل‌عمران/ 191) خداوند متعال مسائلی قرار داده که همه توجه‌ها را به سمت آن برده، یکی از این مسائل کربلا است. وقتی ائمه هدی(ع) مریض می‌شدند کسی را نائب می‌گرفتند که برود در حرم اباعبدالله برای شفای امام دعا کند. امام هادی(ع) این کار را انجام می‌داد تا روزی یک کسی به ایشان عرض کرد شما خودتان امام هستید و مستجاب‌الدعوه چرا برای خودتان دعا نمی‌کنید؟ امام فرمود: خدا دوست دارد بعضی مکان‌ها محل رفت‌وآمد مردم باشد. این را خدا دوست دارد که همه بدانند او حسین را دوست دارد و می‌خواهد همه انسان‌ها هم او را دوست داشته باشند.

* فرمودید حرف «کاف» در کهیعص اشاره به کربلا دارد، آیا خود سرزمین کربلا هم موضوعیت دارد، یا نه فقط شهادت امام حسین(ع) است که موضوعیت دارد؟ 
بله، این سرزمین هم موضوعیت دارد، این زمین در طول تاریخ ماجراهایی دارد که خیلی مفصل است. مصیبت‌هایی که در این عالم رخ داد، خط و سیری ایجاد کرد که مسیر سید جوانان اهل بهشت را به این زمین منتهی کرد. شما توجه کنید ظلم‌هایی که پس از خلافت شد و ظلم‌هایی که در این عالم صورت گرفت به نوع آدم صدمه بود!  این صدمات را یکی باید اصلاح می‌کرد. برای امیرالمؤمنین که تفاوتی نمی‌کرد خلیفه باشد یا نه؟ او جایگاه ویژه‌اش را در نزد خداوند داشت، اما برای بشر چه؟ حضرت زهرا(س) فرمودند: اگر حق علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) غصب نمی‌شد، تا قیامت نه قطره خونی به ناحق روی زمین ریخته می‌شد و نه قطره شرابی خورده می‌شد؛ یعنی هیچ جنایت و فسادی در این عالم رخ نمی‌داد. به عبارتی، غصب خلافت به نوع بشر صدمه زده و بشریت به قهقرا رفته و اگر حسین‌بن‌علی و نهضتش نبود فاتحه انسان و اسلام خوانده می‌شد. همانطور که وقتی به امام حسین(ع) گفتند بیا با یزید بیعت کن تا زنده بمانی؛ امام فرمود: «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ...»(لهوف، ص 11) اگر من الآن با یزید بیعت کنم اسم اسلام هم محو می‌شود، این مأموریت را هم خدا به او برای حفظ دین داده بود.
چون طراحی از طرف حکومت مرکزی قتل امام بود، پس ایشان هم برای حفظ حرمت مسجدالحرام و هم برای آن حرکت بزرگ از مکه خارج شد. وقتی که امام حسین(ع) روز هشتم ذی‌حجه(یوم‌الترویه) از مکه خارج شد به سمت عرفات اصلاً محرم نشدند؛ یعنی حجی شروع نشده بود که بخواهد نیمه‌تمام بماند. این آمدن به حسب ظاهر به کربلا بود، اما این سرزمین پیشتر برای بهترین بندگی خداوند انتخاب شده بود. 

* به جز موضوعیت داشتن یا نداشتن سرزمین کربلا یک سؤال دیگر هم پیش آمد و آن اینکه شما می‌فرمایید وجود نازنین امام حسین(ع) نجات‌دهنده اسلام و انسان بود، این نجات‌دهنده انسان یعنی چه؟
ببینید سبقه سرزمین کربلا بسیار زیاد است، برای نمونه وقتی حضرت نوح(ع) یارانش را سوار کشتی کرد و روزها روی آب بودند، لحظه‌ای چنان التهابی به کشتی وارد شد که نوح(ع) ترسید کشتی غرق شود، چنانکه اهل کشتی صدای خُرد شدن چوب‌های کشتی را می‌شنیدند. حضرت نوح(ع) خدا را صدا زد، «وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ»(صافات/ 75) جبرئیل آمد، گفت: دلیل این طوفان این است که در این زمینی که شما روی آن قرار دارید، حضرت امام حسین(ع) سبط حضرت محمّد خاتم پیامبران(ص) و فرزند حضرت علی(ع) به شهادت می‌رسد. حضرت نوح(ع) عرض کرد، قاتل او کیست؟ جبرئیل گفت: قاتل او کسی است که اهل هفت آسمان و زمین او را لعنت می‌کنند، حضرت نوح چهار بار بر قاتل امام حسین(ع) لعنت فرستاد، آنگاه کشتی به حرکت درآمد و سرانجام در کوه جودی (در ناحیه شام) مستقر شد.(بحارالانوار، ج 4، ص 243)
بعد قرآن می‌فرماید: «وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيم»(صافات/ 76)؛ قرار بود اینها به بلای عظیمی دچار بشوند که ما آنان را نجات دادیم؛ چون اینجا امام حسین(ع) جلو آمده و فرموده‌اند این بلاها را بگذار برای من و اینها را نجات بده، آن بلا برطرف نشد؛ بلکه برای امام حسین(ع) قرار داده شد: «وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِين» خب این شد نجات انسان‌ها که اگر امام حسین(ع) نبودند، چه بسا نوح و اهلش غرق می‌شدند. «وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِين»(صافات/ 77ـ 78)؛ یعنی ما ذریه او را باقی گذاشتیم. اگر کشتی غرق می‌شد، انسانی نمی‌ماند.  
حضرت ابراهیم هم زیر بار منت امام حسین(ع) است. بنا بود امتحان حضرت ابراهیم(ع) صورت پذیرد و اسماعیل(ع) ذبح شود؛ «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی»؛ به اسماعیل گفت: در رؤیای صادقه دستور گرفتم که تو را ذبح کنم. «قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ، سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِين»؛ اسماعیل هم عرض کرد دستور خداوند را اجرا کن. اما اینجا امام حسین(ع) حضرت اسماعیل را نجات دادند و خداوند فرمود: «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ»؛ این آزمایش آشکاری بود و ما اسماعیل را در عوض ذبح عظیم رها کردیم. «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ، وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِين»(همان/ 102ـ 108) 
حضرت موسی نیز وقتی به سدی مانند رود نیل برخورد کردند، «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُون»(شعرا/ 61)؛ بنی اسرائیل دیدند سپاهیان فرعون خیلی به آنها نزدیک شدند، همه امیدشان را از دست دادند و به موسی گفتند: همه ما گرفتار فرعون شده و کشته می‌شویم، موسی از خداوند کمک خواست که دستور آمد عصای خود را به نیل بزن، چرا؟ چون امام حسین(ع) بلای آنها را به جان خرید. در قرآن می‌آید: «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ، وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ» (همان/ 114ـ 122) خداوند می‌گوید منت بر سر موسی گذاشتیم، آنها را نجات دادیم، کتاب به آنها دادیم و راه را به آنها نشان دادیم و این بلا را هم گذاشتیم برای امام حسین(ع). همه یهودی‌ها و بنی‌اسرائیل مدیون امام حسین(ع) هستند.

* حالا این سرزمین از چه نظر اهمیت دارد؟ از این رو که قرار است در این سرزمین بزرگ‌ترین بندگی خدا اتفاق بیفتد؟
امام حسین(ع) به سرزمین کربلا رسیدند و فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلاءِ»؛ یعنی الآن هنگام همه آن بلاهایی است که کنار گذاشته شده بود. همه آن مصیبت‌ها و بدتر از آن، رنج‌ها و بلاهایی که بر سر اهل و عیال امام حسین(ع) قرار بود بیاید. وقتی به امام عرض کردند به طرف کوفه نرو، ایشان فرمودند: در عالم رؤيا جدم به من فرمود: «ان الله شاء ان يراك قتيلا» گفتند: لااقل زن و بچه‌ات را نبر، فرمود: پیامبر(ص) این را هم فرمود که خداوند می‌خواهد، زن و بچه‌ام را نیز در كسوت اسارت ببيند «ان الله شاء ان يراهن سبايا».(بحارالانوار، ج 44، ص 364)، این خودش سخت‌ترین مصیبت و رنج برای امام حسین(ع) بود.

آیا یاران امام حسین(ع) هم موضوعیت دارند؟ یعنی از پیش انتخاب شده بودند؟
بله، خداوند همه کسانی را که در این سرزمین حضور پیدا کردند، انتخاب کرده بود. خداوند به اندازه سر سوزنی به کسی ظلم نمی‌کند و هر آنچه حق هر کسی باشد، به او می‌دهد. همه کارها به دست خداست. آیا ما انتخاب کردیم که در کدام خانواده و شهر به دنیا بیاییم؟ حتی می‌توانیم تصور کنیم که کجا باشیم و نباشیم؟ اگر بنا باشد کسی شایستگی داشته باشد، انتخا‌ب‌ها به دست خداست طبق شایستگی‌ها. در قرآن خداوند می‌فرماید: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُم، وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»؛ اگر نیکی کردید به خودتان نیکی کردید و اگر بدی کردید هم به خودتان بدی کردید. در ادامه می‌فرماید: «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِه، وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا»،(اسراء/ 11ـ 13) عمل هر انسانی را به گردن او آویزان می‌کنیم و در قیامت همان پیش رویش گشوده می‌شود... یعنی همان که انجام داده است، برایش ثبت و ضبط می‌شود. 
در این عالم چه می‌خواهیم؟ همان‌ها به سوی ما می‌آید. دنیا تمام می‌شود؛ ولی خداوند بر اساس خواسته‌ها جزا می‌دهد. کسانی که در کربلا بودند هم همین‌طور؛ آنها خودشان خواستند که در سرزمین کربلا باشند و چون شایستگی آن را داشتند خدا هم به آنها عطا کرد. به طور مسلم اگر ما حق‌مان بود که در کربلا در رکاب امام حسین(ع) باشیم، حتماً ‌بودیم، یعنی زمان حضورمان در این دنیا جلو می‌افتاد. 
وقتی امام حسین(ع) از مکّه راه افتادند، حدود هشت هزار نفر با ایشان همراه بودند، اما وقتی حضرت فرمودند که آخر کار ما کشته شدن، تکه تکه شدن و شهادت است و هر کسی با من باشد، کشته می‌شود، ریزش‌ها شروع شد. آنهایی که تا آخر ماندند، همان‌هایی هستند که انتخاب شدند، یعنی شایستگی حضور در خودشان بود و خداوند آنها را انتخاب کرد. همیشه افراد خاص در کنار انبیاء بودند، همانند حواریون حضرت عیسی(ع) که در قرآن آمده است: «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي...».(صف/ 14) حضرت عیسی از یاران خاص خودش خواست دین خدا را یاری کنند. یاران اباعبدالله هم در آن زمان از کسانی بودند که به طور خاص دین خدا را یاری می‌کردند و جزء برترین مؤمنان بودند و ثبات قدم ویژه‌ای داشتند. در بندگی باید چنان پایبندی داشته باشیم که خداوند بپسندد، وقتی پیامبر(ص) از این دنیا رفتند، چند نفر بر دین خدا مستحکم باقی ماندند؟ رسیدن به درجات عالی خیلی زحمت می‌خواهد. خوب شدن سخت است؛ وگرنه بد شدن که خیلی راحت است. راه درست را رفتن مهم است و زحمت هم دارد. پیامبر و امیرالمؤمنین و امام حسن(صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) سه چهار نفر یار خاص داشتند و فقط امام حسین(ع) بود که هفتادودو تن یار خاص‌الخاص داشتند. افراد دیگری هم بودند که در کربلا شهید شدند؛ ولی آن یاران خاص ویژه که منتخب خدا بودند هفتادودو تن بودند. امام حسین(ع) هم می‌فرمایند: از اول خلقت تا آخر خلقت یارانی با وفاتر از یاران خودم ندیده‌ام. یکی از اینها قمربنی‌هاشم بود که عظمتی عجیب داشت، یک کسی مدت‌ها این سؤال را داشت که مقام سلمان بالاتر است یا عباس؟ در رؤیای صادقه دید که گفته شد یک نگاه ابوالفضل می‌تواند همه انسان‌ها را سلمان کند. خداوند به وجود ارزشمند بندگان نگاه می‌کند و آنها را انتخاب می‌کند، پاداش می‌دهد، بالا می‌برد. در آخر باید بگویم این ایام باید از خداوند بخواهیم که امام زمان‌مان به ما نگاه کنند و لیاقت پیدا کنیم جزء یاران خاص امام زمان‌مان باشیم که دستور دادند هر وقت یاد امام حسین(ع) افتادی بگو: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا.(نساء/ 73)
والسلام علیکم و رحمه‌الله

منذربن‌جارود‌ـ 5

اگر در جامعه اسلامی حاکمی بخواهد شخصی را به عنوان مسئول یا کارگزار برای حکومت خود انتخاب کند، چه خصوصیاتی را باید در نظر بگیرد؟ انتساب او به یک خانواده متدین، سابقه و کارنامه درخشان در عملکرد دینی و مدیریتی، تقوا، پاکی و پاکدستی، اقبال قلبی مردم به وی و همانند این موارد در مجموع موجب گزینش یک فرد برای مقام خواهد شد.
پیشتر بیان شد، منذر از نظر نسب و خانواده سابقه درخشانی داشت و مردم به سبب تبادر ذهنی که از پدرش داشتند، او را نیز بزرگ و شریف می‌شمردند. 
ضمن آنکه حضور او در جنگ‌های جمل و صفین، وفاداری او به اسلام و حضرت امیر(ع) را نشان داده بود. او سابقه مجاهدت و گذر موفق از فتنه‌ها را داشت و در بزنگاه‌های سیاسی بصیرت خود را نشان داده بود.
آیا اینکه بر اساس قوانین ظاهری حضرت امیر(ع) به شخصی حسن‌ظن داشته امری مذموم است؟ در شرایط کمبود نیروهای شایسته تام و تمام، آیا اگر حضرت از چنین فردی در منصب حکومت بهره نمی‌برد، از طرف دیگران مورد مؤاخذه قرار نمی‌گرفت؟ آیا توقع نمی‌رود چنین افراد خوش‌سابقه‌ای، مناصب حکومتی را در دست بگیرند؟
اگر حضرت در موقع انتخاب به شایستگی‌های منذر توجه نمی‌کرد، یا هنگام خطای او، تذکرات لازم را به او نمی‌داد، ملامت و سرزنش حضرت جا داشت، اما هنگامی که ایشان در انتخاب کارگزار خود، بر حسب ظاهر درست عمل کرده و در هنگامه خطا نیز ساکت نبوده و به شدت به او عتاب کرده است، نمی‌توان به ایشان اشتباهی را نسبت داد.
حضرت مطرح می‌کند که به دلیل انتساب به پدری صالح، او را به کار می‌گمارد؛ چرا که توقع می‌رفت بر همان مشی و سیره عمل کند!
برای نمونه بسیاری از افراد مسیری را با دقت طی می‌کنند و تمام جوانب کار را می‌سنجند، اما در پایان کار به دلایل متعدد خارجی، به آن نتایج مطلوب و ایده‌آل خود نمی‌رسند، در این حالت بسیار گفته می‌شود که اشتباه کردم، به این معنا که نتایج خوب حاصل نشد، نه آنکه از طرف خطایی عمدی یا حتی سهوی سر زده است. 
لذا وقتی می‌توان عبارتی را با فهم عرفی و عقلایی معنا کرد و در عین حال عصمت که قاعده‌ای عقلانی است مخدوش نشود، اولی این کار است.
ایشان در ادامه نامه خطاب به منذر آورده است: «پس ناگاه به من خبر رسيد كه خيانت كرده‌اى و براى هواى نفس خود فرمانبرى را رها نمى‌كنى و براى آخرتت توشه‌اى نمى‌گذارى، دنياى خويش را با ويرانى آخرتت آباد مى‌سازى و با بريدن از دينت به خويشانت مى‌پيوندى.» در این نامه نیز حضرت مانند بسیاری دیگر از نامه‌ها صرف شنیدن یک خبر در مورد تعرض به بیت‌المال به فرد خاطی نامه می‌نویسد و تذکر می‌دهد. این همان ‌امیرالمؤمنین است که فرمود، فاصله حق و باطل چهار انگشت بین گوش و چشم است و شنیده‌ها باطل هستند! این به آن معناست که اهمیت حفظ بیت‌المال و پاکی حکومت تا اندازه‌ای بالاست که حتی خبر یک تخلف نیز باید پیگیری شود. البته روشن است حضرت، افراد موثقی برای رساندن اخبار به خود 
داشته است.


  رسول ایمانی/یکی از خطرهایی که همیشه دین اسلام و شیعیان را تهدید کرده و می‌کند، نفوذ افراد ناصالح و ناباب در صف شیعیان است. کسانی که خود را در لباس محبت اهل بیت(ع) مخفی می‌کنند و با تظاهر و ادعاهای دروغین به دنبال تأمین منافع دنیوی خود هستند. هوشیار بودن یا نبودن شیعیان هر یک به نوبه خود اثرات مثبت یا منفی در مسیر توسعه تفکر شیعی گذاشته است. مواجهه ائمه و علما و شیعیان با ذکاوت با این افراد یکی از مهم‌ترین محورهای مبارزاتی مکتب تشیع تاکنون بوده است که این حرکت باید همواره مورد توجه قرار بگیرد. 
پیامبران و امامان دروغین، کذابان و جاعلان حدیث، فرقه‌سازان، غالیان، کسانی که دین را تفسیر به رأی می‌کردند، همگی یک طرف و کسانی که با سوءاستفاده از نام و محبت اهل‌بیت(ع) دنیای خود را آباد می‌کردند یک طرف؛ همه ائمه این افراد را لعن کردند، برای نمونه امام جواد(ع) این افراد را لعن فرمودند و آنان را از خود دور کردند تا بیشتر مردم را دچار دین زدگی و انزجار از مکتب نکنند. دو نفر از مدعیان دروغین محبت و ارادت به اهل‌بیت(ع)، «ابوعمر جعفربن‌وافد»، «هاشم‌بن ابى‌هاشم» و امثالهم بودند که امام محمدتقى(ع) درباره آنان فرمودند: «خداوند آنان را لعنت كند، زيرا به اسم ما از مردم اخّاذى می‌کنند و ما را وسيله دنياى خود قرار 
داده‌اند.»
ائمه اطهار(ع) در سیره‌شان اصل و فرع را جدا کرده و راه را روشن کردند تا شیعیان بتوانند به راحتی دوست و دشمن را بشناسند. در عصر حاضر نیز لازم است شیعیان هوشیار باشند تا اخاذان و سوءاستفاده‌کنندگان از نام دین و اهل‌بیت(ع) نتوانند در صف ایشان نفوذ کنند و اهداف دین را به بیراهه بکشانند.


خانواده یک نظام اجتماعی کوچک و یکی از مهم‌ترین نهادهای جامعه انسانی است که با وجود تحولات گوناگونی که در طی گذشت قرن‌ها رخ داده است، همچنان کارکردهای مهمی دارد. اﻣﺎ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺘﻌﺪدی از ﺟﻤﻠﻪ ﺟﻨﮓ، ﺷﻬﺮنشینی، ﻃﻼق، اﻋﺘﻴﺎد و ﻣﺮگ ﻫﻤﺴﺮ و ﻧﻈﺎﻳﺮ آن ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎر و کارکرد ﺧﺎﻧﻮاده ﺷﺪه اﺳﺖ که یکی از آنها اﻓﺰاﻳﺶ ﺗﻌﺪاد خانواده‌های ﺗﻚ‌واﻟﺪی ﺑﺎ ﺳﺮﭘﺮستی ﻣﺎدران در ﺳﺮاﺳﺮ ﺟﻬﺎن اﺳﺖ.
زنان سرپرست خانوار به کسانی گفته می‌شود که به دلایل متفاوتی مسئولیت تمام‌‌عیار اداره خانواده، اعم از نگهداری و تربیت فرزندان‌، تأمین وضعیت اقتصادی و عاطفی خانواده را بر عهده دارند. این مسئولیت از زمانی به طور کامل متوجه آنها خواهد شد که یا به صورت دائم به علت مرگ همسر تنها شده‌اند، یا اینکه همسران‌شان به علت بیماری صعب‌العلاج یا اعتیاد توانایی کار کردن ندارند، یا اینکه به علت جرائم سنگین برای مدت طولانی (حبس ابد) در زندان به سر می‌برند، همچنین زنانی را که مردان آنها برای یافتن کار مهاجرت کرده‌اند شامل می‌شود.
تربیت فرزندان، تأمین معیشت خانواده و اداره و مدیریت خانه به علت حضور نداشتن پدر، به مادر منتقل می‌شود. البته این انتقال بدون هیچ‌گونه آمادگی عاطفی، اقتصادی و اجتماعی رخ می‌دهد و او خلأ عاطفی سنگین و تنهایی فراوانی را احساس و تجربه می‌کند؛ زیرا که همسر و شریک زندگی خود را از دست داده است و با حجم بزرگی از مسائل اقتصادی و اجتماعی روبه‌رو است، علاوه بر اینکه هیچ‌گونه حمایتی اعم از اجتماعی، اقتصادی و عاطفی دریافت نمی‌کند.
این یک واقعیت است که زنان سرپرست خانواده در جامعه فشارهای فراوانی را تحمل می‌کنند، این فشارها بر سلامت روانی زنان و بالتبع فرزندان آنها و کارکرد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خانواده و در چشم‌انداز وسیع‌تر بر سلامت جامعه تأثیر می‌گذارد که افت کیفیت زندگی و نارضایتی از آن در آنها قابل مشاهده است.
این مسئولیت اگر چه نقاط اشتراکی در بین این قشر از زنان دارد، اما برای هر کس می‌تواند تجربه‌ای متفاوت از دیگری باشد، به این معنا که مؤلفه‌هایی چون؛ تفاوت‌های فردی، پایگاه اقتصادی و اجتماعی فرد، سن، باورهای اعتقادی و... در کیفیت و کمیت این تجربه تأثیر می‌گذارد.
«پروین صدقی» در کتاب توانمندسازی روانشناختی زنان سرپرست خانوار، برخی از مهم‌ترین رویکردها در این زمینه، از جمله مهارت‌های زندگی، مدیریت استرس، هوش معنوی، ذهن آگاهی و... را ارائه داده است. اين مجموعه را نشر آکادمیک روانه بازار نشر کرده است. 


نام و نشان‌شان هنوز هست تا بدانيم بي‌نشان نيستيم. اما جانبازان شيميايي و يادگاران جنگ تحميلي يکي‌يکي از ميان‌مان پر مي‌کشند. 
رضا رضایی با انتشار این عکس در صفحه خود از زبان يکي از جامانده‌هاي قافله شهدا نوشت: «مادر ندارم و به همین دلیل دخترم فاطمه را گاهی مادر صدا می‌کنم.» می‌گفت؛ فصل تابستان برای جانبازان شیمیایی خیلی سخت است. می‌گفت به جز اطرافیانم کسی نمی‌داند جانباز هستم، قرار نیست منتی بر سر این ملت باشد. ابوالفضل فراهانی، جانباز ۷۰ درصد که سال ۶۶ در حلبچه شیمیایی شده بود شهید شد...


 دکتر مجيد ابهري/ زوج‌هاي جوان خيلي وقت‌ها در زندگي نيازمند راهنمايي پدر و مادرها هستند، اما راهنمايي آنها اغلب رنگ و بوي دخالت به خود می‌گیرد. چگونه مي‌توان هم زوج‌هاي جوان را راهنمايي کرد و هم از دخالت در زندگي آنها دور بود؟
يکي از عوامل ايجاد مشکل در روابط زناشويي مداخله خانواده‌هاي دو طرف در زندگي مشترک آنهاست. ممکن است برخي والدين ادعا کنند چون فرزندان آنها تجربه کافي براي زندگي ندارند، اين رفتارها دخالت نيست؛ بلکه انتقال تجربه و آموزش است. جوانان امروز با فرزندان ديروز تفاوت فکري و سليقه‌اي دارند و والدين بايد تجارب و دانسته‌هاي خود را به نحوي به فرزندان منتقل کنند که جنبه تحريک نداشته باشد؛ بلکه بتواند آنها را راهنمايي کند.
براي جلوگيري از بروز اختلافات در خانواده‌ها لازم است گفت‌وگوهاي ارشادي و اصلاحي با رعايت شرايط سني و عقلي فرزندان خانواده و در حضور هر دو طرف، يعني زن و مرد انجام شود و از حالت دستوري خارج شده و جنبه مشورتي پيدا کند. هيچ عروس و دامادي علاقه‌اي به دخالت دستوري والدين ندارند و آن را نوعي تجاوز به حريم خصوصي زندگي خود مي‌دانند. بنابراين آموزش‌ها بايد پیش از تشکيل زندگي و انتخاب همسر باشد و در صورت مشاهده اشکالات در زندگي مشترک به صورت نصیحت‌هاي تجربي بيان شود. والدين نبايد هيچ‌گاه راهنمايي خود را با بدگويي از زن يا شوهر فرزندان‌شان همراه کنند؛ چراکه موجب بدبيني و تقابل رفتاري مي‌شود. براي اصلاح امور بايد دقت کرد و سليقه‌هاي تازه‌وارد به خانواده را سنجيد. مرد يا زني که به عنوان عروس يا داماد وارد خانواده مي‌شود، فرهنگ و خلق و خوي متفاوتي با اين خانواده دارد و در نظر گرفتن اين تفاوت‌ها مي‌تواند مانع از اظهارنظرهاي بيجا شود. بنابراين براي شيرين‌تر و بادوام‌تر شدن زندگي مشترک بايد با صبر و حوصله به اقدامات شخصي زوج‌هاي تازه راضي شویم و زندگي و جواني خود را به ياد بياوريم بعد اظهارنظر کنيم.  
 گروه «زندگی» صبح صادق آماده است تا پلی بین شما خوانندگان با مشاوران خبره و امین ایجاد کند. سؤالات خود را از طریق سامانه پیامک 3000990033 برای ما ارسال کنید.