آیت‌الله علی‌اکبر رشاد گفت: سرّ اصرار قدرت‌ها و خاصه آمریکای جبّار و غدّار بر موضوع عدم حضور ایران در منطقه و محدود کردن توان موشکی، به خطر انداختن امنیت ماست و چه چیزی برای بشریت بالاتر از امنیت است؟ عدالت و هر آنچه فی‌نفسه ارزشمند است، تنها در سایه امنیت قابل تأمین خواهد بود. وقتی تأمین امنیت در این عالمی که قانون جنگل در آن حاکم است، در رهن تأمین سلاح‌های پیشرفته دفاعی و مقابله‌گر با تهدیدهاست؛ تولید، داشت و کاربرد بموقع و مطابق با ضوابط شرعی سلاح‌های پیشرفته، از اوجب واجبات خواهد بود. 

ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ ۱۸


 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/ 
در راستای بررسی و مطالعه مبانی کلان انسان‌شناسی انقلاب اسلامی، در این شماره با استعداد و توانمندی انسان و ساحت اجتماعی آن آشنا می‌شویم. 

استعداد و توانمندی انسان
کرامت ذاتی به انسان مجموعه‌ای از استعدادها و توانمندی‌ها را داده است که می‌تواند او را به جایی برساند که بالاتر از آن فقط خداست. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‏ وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏ ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»؛1 (نجم/ آیه 9ـ 5) در عین حال می‌تواند به پست‌ترین موجودات عالم نیز تبدیل شود. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»2؛ (اعراف/179) چنین وضعیتی برای او زمانی واقع می‌شود که وی از توانمندی‌ها و لیاقت‌هایی که به او داده شده و وجه تمایز اساسی او با حیوانات است، به هر دلیلی استفاده نکند. اختلاف استعدادهایى كه در زندگى دنيوى كسب مى‏شود و اختلافى كه در تأثيرات هست، نمى‏گذارد همه افراد در مسير و مجراى حقيقى خود قرار گرفته و راه نجات را طى كنند؛ بلكه تنها افرادى در اين راه قرار مى‏گيرند كه اسباب و شرايط براي‌شان فراهم باشد.3 پس همه نظامات اجتماعی باید دست در دست هم زمینه را برای اینکه انسان‌ها در همه جا بتوانند این استعدادهای خدایی خود را فعال کنند و به کار گیرند، فراهم کنند. 

نگرش متمایز دو پارادایم به انسان  
باید دانست پارادایم توسعه پایدار نیز هدف خود را فراهم آوردن امکان برای همه انسان‌ها بیان داشته تا بتوانند استعدادها و توانمندی‌های خود را به کار گیرند؛4 اما به دلیل تفاوت میان نگرش انقلاب اسلامی و این پارادایم به انسان، استعدادهای برشمرده شده میان آنها متفاوت است. در توسعه پایدار، منظور صرفاً دستیابی به رفاه مادی بیشتر و بهره‌مندی از زندگی مادی است.5 ولی از منظر انقلاب اسلامی دستیابی به رفاه مادی بیشتر به مفهوم استفاده از استعدادها نیست، بلکه آنچه موجب می‌شود انسان همه استعدادهای خود را به کار گیرد، این است که بتواند به وسیله توانمندی‌هایی که در اختیار دارد، بعد انسانی خود را تقویت کرده و از زندگی در سطح دیگر حیوانات فاصله بگیرد و نه اینکه کیفیت بهره‌گیری او از زندگی مادی تفاوت کند. 
از سویی، این کرامت اقتضا می‌کند همه انسان‌ها اعم از زن و مرد از حقوق انسانی به طور عادلانه برخوردار باشند و به اعتبار جنس بین آنها تبعیضی وجود نداشته باشد. زن و مرد در انسانیت و برخورداری از فضایل آن برابرند و ملاک برتری میان آنها همان تقوا است و در مسیر کسب تقرب به خداوند میان آنها تفاوتی وجود ندارد. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسنِ مَا کانُوا یَعْمَلُونَ‏‏»؛6 (نحل/97) نکته‌ای که در اینجا مطرح می‌شود، این است که تعلق عادلانه حقوق بین زن و مرد به مفهوم یکسان بودن حقوق و مسئولیت‌ها نیست.
در نگاه انسان‌شناختی انقلاب اسلامی، زن و مرد در عین اینکه هر دو انسان هستند؛ اما تفاوت‌های ارگانیک عدیده‌ای دارند که موجب بروز تفاوت‌هایی در استعدادها و توانمندی‌های آنها می‌شود. درک صحیح این تفاوت‌ها زمینه را برای تقسیم درست مسئولیت‌های اجتماعی فراهم می‌کند، مسئولیت‌هایی که از درون خانه شروع می‌شود و تا بالاترین مقامات اجتماعی و رهبری سیاسی جامعه استمرار پیدا می‌کند. این امر موجب می‌شود، اساساً هم منافع اجتماعی و هم عدالت اقتضای این را نداشته باشد که این دو شرایط یکسانی داشته باشند. از این رو قرآن تأکید می‌کند: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؛ (نساء/34) این نگرش به مقوله برابری میان زن و مرد با آنچه در شاخص‌های توسعه انسانی مطرح می‌شود7، تفاوت بنیادین دارد. این موضوع را در جای خود بیشتر تبیین خواهیم کرد.

انسان موجودی اجتماعی 
در اینکه انسان موجودی اجتماعی است، کسی تردیدی ندارد و کمتر مکتب و مشربی وجود دارد که این موضوع را انکار کند و قرآن آن را فطری انسان دانسته است. «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ، وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ، لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا»؛(بقره/212) حجم بسیاری از آموزه‌های اسلام و روایاتی که مبتنی بر زندگی اجتماعی و دعوت به اجتماع است، مانند «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَاللهِ [عَلَى‏] مَعَ الْجَمَاعَة»8 و «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْرا»9 (فرقان/54) بر نگرش اسلام به این واقعیت دلالت دارد؛ زیرا کمال انسان در اجتماع حاصل می‌شود و این زندگی جمعی است که در کنار بعد فردی، زمینه را برای شکوفایی استعدادهای آدمی فراهم می‌کند؛ نیازهای متفاوت برای او ایجاد می‌کند، ویژگی‌ها و ارزش‌های متعالی مانند ایثار، احساس مسئولیت، نوع‌دوستی و... را شکل می‌دهد که جز در جامعه امکان شکل‌گیری ندارند و از رموز حرکت تکاملی انسان هستند. آنچه محل نزاع و اختلاف مکاتب است، در پاسخ به پرسش‌های زیر است:
1‌ـ آیا انسان ذاتاً مدنی است یا برای برطرف کردن حوایج و نیازمندی‌های خود به زندگی جمعی رو آورده است؟
2‌ـ آیا اصالت با جامعه است یا فرد؟
پاسخ به پرسش اول از حوزه بحث ما خارج است و پرسش دوم بیان‌کننده زاویه دید انقلاب اسلامی نسبت به رابطه انسان و جامعه اوست که در تبیین شاخصه‌های انقلاب اسلامی و جامعه آرمانی آن نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. اگر پذیرفتیم اصالت با فرد است، نظاماتی که طراحی می‌کنیم به یک گونه است؛ ولی چنانچه اصالت را به جامعه دادیم، فرایندها و نظامات را باید کاملاً متفاوت طراحی کرد و این موضوع هم از بعد فرهنگی و هم در ابعاد سیاسی و اقتصادی بسیار اهمیت دارد. با توجه به اینکه این بحث به مبانی اجتماعی انقلاب اسلامی برمی‌گردد، در آن بخش به آن پاسخ خواهیم داد.

پی‌نوشت‌ها:
1ـ اسرارى است كه جبرئيل شديدالقوى به وى آموخته است. كسى كه به دلیل رأى و عقل كاملش به چنين مقامى رسيده و در بلندترين افق جاى گرفته و در عين بلندى رتبه‏اش  به خدا نزديك و نزديك‏تر شده، او رسول را آنقدر بالا برد كه بيش از دو كمان يا كمتر فاصله نماند.
2‌ـ بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريده‏ايم. دل‏ها دارند كه با آن فهم نمى‏كنند، چشم‏ها دارند كه با آن نمى‏بينند. گوش‏ها دارند كه با آن نمى‏شنوند، ايشان چون چارپايانند؛ بلكه آنان گمراه‏ترند. ايشان همانند غفلت‏زدگان هستند.
3‌ـ علامه طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 428.
4- UNDP, Human Development Report 1990, Published for the United Nations Development Programme (UNDP), Oxford University Press, Oxford.,1990, p:10-15.
5- Ibid.
6ـ هر کس عمل صالح انجام دهد، در حالی که مؤمن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه می‌بخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادند، خواهیم داد.
7- UNDP, Report 1995, Overview: The Revolution For Gender Equality, Oxford University Press, Oxford ,1995, p:11.
8ـ به مراكز بزرگ بپيونديد؛ زيرا دست خدا همراه جماعت است. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 33، ص 373)
9‌ـ و اوست كسى كه از آب، بشرى آفريد و او را [داراى خويشاوندىِ‏] نَسَبى و دامادى قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست.

بررسی اندیشه سیاسی‌ شیخ‌مرتضی انصاری‌ـ 7

 فتح الله پریشان/ آنچه در اندیشه سیاسی قاطبه علما و فقهای مکتب تشیع امر پذیرفته‌شده‌ای تلقی می‌شود، این است که ولایت فقیه در راستای خلافت کبری و در امتداد امامت قرار دارد و مسئله رهبری سیاسی را که در عهد حضور برای امامان معصوم(ع) ثابت بوده، همچنان برای فقهای جامع‌الشرایط و دارای صلاحیت، در دوران غیبت ثابت دانسته‌اند و مسئله «تعهد اجرایی» را در احکام انتظامی اسلام مخصوص دوران حضور ندانسته‌اند.
اندیشه حکومت و ولایت نیابتی فقیهان در دوره غیبت در اعماق منابع روایی و فقهی شیعه ریشه دارد. نوعاً فقها از اصطلاح «ولایت» در این زمینه استفاده کرده‌اند که از آن اولویت در تصرف، سلطه سیاسی و حکومت اداری مستفاد می‌شود. در ابواب گوناگون فقه در ارتباط با موضوع ولایت مباحث بسیاری وجود دارد، ‌از جمله باب «ماینبغی للوالی العمل به فی نفسه و مع اصحابه»، باب «جواز قبل الهدیه من قبل الوالی الجائر»، باب «تحریم الولایه من قبل الجائر»، باب «الشراء مما یأخذه الوالی الجائر» و... که در همه این موارد، ولایت به معنای رهبری و زعامت و کشورداری آمده است و درباره سیاست‌مداری و عهده‌دار شدن در امور عامه و شئون همگانی است.۱
در فقه سیاسی، موضوع حکومت و ولایت فقیه، محوری‌ترین مؤلفه است و مسائل مربوطه به آن در لابه‌لای کتاب‌های فقهی و کلامی پراکنده وارد شده است؛ اگرچه تا قرن دهم هجری زمینه‌ای برای ارائه و تبلیغ گسترده ولایت فقیه وجود نداشته است. در آن روزگار با مساعد شدن زمینه، بسیاری از فقها از جمله محقق کرکی آن را طرح کردند؛ اما زمینه به گونه‌ای نبود که بتوانند بر پایه آن حکومتی تشکیل دهند، این در حالی است که در روزگار قاجار با افزایش قدرت اجتماعی فقها و آگاهی نسبی مردم نسبت به عقاید و احکام شیعه و جو عمومی در پیروی از فقیهان زمینه را برای ارائه طرح تفصیلی ولایت فقیه فراهم کرد. در مجموع فقها بحث ولایت فقیه را به دو گونه طرح کرده‌اند. فقها هم به اعتبار آن به دو دسته تقسیم می‌شوند: 
دسته اول، فقهایی همانند شیخ مفید، شیخ طوسی، سیدمرتضی و ابی‌الصلاح حلبی، محقق حلی، علامه حلی، شهیدین، محقق کرکی و محقق اردبیلی، که به طور مستقل مسئله ولایت فقیه و حکومت اسلامی در دوره غیبت را مطرح نکرده‌اند. آنها به تناسب موضوع‌ها در ضمن مباحث فقهی، هر جا به موضوع ولایت فقیه و اختیارات او در روزگار غیبت مرتبط می‌شده، از آن بحث کرده‌اند. دسته دیگر از فقهای شیعه چون ملااحمد نراقی، میرفتاح حسینی مراغه‌ای، شیخ انصاری، بحرالعلوم و آقانجفی اصفهانی به طور مستقل، ولایت فقیه و مسائل مربوط به آن را به بحث گذاشته‌اند. افرادی چون نراقی رساله جداگانه‌ای به آن اختصاص داده‌اند و افراد دیگری چون شیخ انصاری به درخواست شاگردان زبده و انقلابی خود که در دوره قاجاریه هر یک منشأ تحول‌های عظیمی بوده‌اند۲، موضوع ضروری و با اهمیت ولایت فقیه را تدریس و تدوین کرده‌اند.
نوع فقیهانی که از ولایت فقیه بحث کرده‌اند، بحث را از حاکمیت آغاز کرده‌اند و فقه سیاسی خود را براساس مبانی کلامی استوار کرده‌اند. شیخ‌اعظم انصاری در این باره معتقد است: «شکی نیست که ولایت بر مردم از آن خداوند است که بر مال و جان آنها ولایت دارد.»۳
ولایت در اینجا به مفهوم حاکمیت، هیمنه و سلطه است. جز خدای متعال که مالک حقیقی و محیط بر انسان و همه ابعاد و زوایا و نیازهای اوست، کسی چنین قدرت و سلطه‌ای بر انسان ندارد، مگر آنکه این اختیار از ناحیه خداوند به او واگذار شده باشد. همه فقیهان در دو مورد استثنا توافق دارند:‌ اول حکومت پیامبر اکرم(ص) است که به دلیل آیه شریفه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ثابت شده است و دیگر ولایت امامان معصوم(ع) است که با ادله فراوان بر آن اجماع نظر وجود دارد۴؛ اما پس از امامام معصوم(ع) اصل و قاعده اولی آن است که کسی بر دیگری ولایت ندارد؛ زیرا همه انسان‌ها در آفرینش برابرند مگر آنکه دلیل متقنی ولایت کسی را در مورد خاص یا به گونه‌ای عام ثابت کند؛ زیرا ولایت احکام و آثار بسیاری دارد که بدون دلیل محکم شرعی نمی‌توان به آن ملتزم بود. 
برای فهم فقه سیاسی شیخ و دیدگاه او در مسئله ولایت فقیه، باید همه آثار وی و منظومه فکری او را به تفصیل ملاحظه کرد. او در مکاسب و کتاب‌البیع، مدعی است تصدی امور عامه، به ویژه در زمینه اجرای احکام انتظامی اسلام در عصر غیبت، وظیفه فقیه جامع‌الشرایط و مبسوط‌الید است و از راه ادله حسبه به صراحت آن را از ضروریات شرع می‌داند که در شماره آینده بیشتر در این باره سخن خواهیم گفت.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ محسن مهاجر، اندیشه سیاسی متفکران اسلامی، ج ۲، ص ۴۲۳.
۲ـ همو، اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، ص 68ـ 65
۳ـ همان، ص 70ـ 69
۴ـ محسن مهاجر، اندیشه سیاسی متفکران اسلامی، ص ۴۲۵.


فراز و فرود آیت‌الله شریعتمداری‌ـ ۱


 شهاب زمانی/سیدمحمد کاظم شریعتمداری نیمه دی ماه سال ۱۲۸۴ خورشیدی در تبریز متولد شد. وی مؤسس حزب جمهوری خلق مسلمان ایران و دارالتبلیغ اسلامی بود. شریعتمداری پس از اتمام دروس سطح، دو سال در درس خارج میرزاصادق تبریزی و میرزاابوالحسن انگجی که از علمای معروف آن دیار بودند، شرکت کرد و در سال ۱۳۰۳ شمسی برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمد و در درس مؤسس حوزه آیت‌الله عبدالکریم حائری‌یزدی شرکت کرد و دوره خارج فقه و اصول را نزد وی تا زمان فوتش آموخت و همزمان همان درس را برای هم‌دوره‌ای‌های خود؛ حاج‌ملا‌علی معصومی(آخوند همدانی)، سیدابوالفضل موسوی‌زنجانی، سیدرضا زنجانی و روح‌الله خمینی(ره) درس می‌داد.۱
از داستان‌های غم‌انگیز تاریخ صدر اسلام تا انقلاب اسلامی، نفوذ در بیوت و اندرونی علمای  بزرگ، صحابی پیامبر و مراجع تأثیرگذار در دین بوده است. نوعاً دشمنان پازل کار خود را به گونه‌ای می‌چینند که از درون و از اطرافیان آنها بتوانند جذب و جلب خود کرده و سپس از آن طریق تور و دام برای بزرگان دین و انقلاب و مراجع عظام پهن کنند. قصه فراز و فرود مراجعی مانند آیت‌الله سیدکاظم میرفیضی معروف به شریعتمداری و بعدها آیت‌الله منتظری این هدف‌گذاری همیشگی دشمن برای تأثیرگذاری بر علما را نشان می‌دهد. مطالعه تاریخ سرگذشت آنها نشان می‌دهد که خود این افراد همه زمینه‌هایی در شخصیت و سلوک خود برای نفوذ دارند.
سیدکاظم شریعتمداری زمانی با برادرش در شهر تبریز دکان قندفروشی داشت.۲ وی فعالیت‌هایی در زمینه ورود به مجلس شورای ملی شاهنشاهی انجام داد که با موفقیت توأم نبود.۳ یکی از برنامه‌های محمدرضای جوان، دیدار با علمای تبریز بود، اما جوّ آذربایجان به‌گونه‌ای بود که علمای متعهد تبریز، ملاقات با شاه را اساساً حرام و فسق می‌دانستند. اما شریعتمداری موقعیت را مغتنم شمرده، علاوه بر ملاقات با محمدرضا پهلوی، نطق غرایی در روز چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۲۶ در مراسم خوشامدگویی به شاه ایراد می‌کند که در فرازی از آن آمده است: «اعلی‌حضرتا! طلاب علوم دینی فقط انتظار و تقاضا دارند که تناسب مقام خدمت‌شان مورد توجه ملوکانه واقع شوند.»۴ در این مراسم، شریعتمداری ده هزار تومان از شاه دریافت کرد!
پس از فوت آیت‌الله بروجردی در سال چهل شمسی، وی به مقام مرجعیت نائل آمد. در همان زمان، سران جبهه ملی، طی نشستی به اتفاق آرا شریعتمداری را شایسته طراز مقام مرجعیت شیعه دانستند و به تبلیغ او پرداختند. از همان زمان، رابطه میان ملی‌گرایی و شریعتمداری آغاز شد.۵ به جز تبلیغ ملی‌گرایان، حمایت رژیم پهلوی از سیدکاظم شریعتمداری نیز در تثبیت مرجعیت وی تأثیر داشت.۶
پس از رحلت آیت‌الله بروجردی رژیم پهلوی گمان می‌کرد حوزه علمیه قم دیگر قدرت چندانی برای مقابله با اقدامات خلاف شرع شاه نخواهد داشت؛ فلذا شروع به اعمال خود در حوزه‌های گوناگون بر طبق میل و ملاک‌های خود کرد که تقابل امام خمینی و روحانیت بیدار در برابر لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و اجبار رژیم به عقب‌نشینی، آنها را به خود آورد. با صدور حکم صریح امام خمینی مبنی بر وجوب مبارزه و حتی حرام بودن تقیه، مسیر صحیح مبارزه روشن شد. آیت‌الله شریعتمداری هم چهار روز بعد از این نامه و در جواب تعداد فراوانی نامه و تلگراف، اعلامیه‌ای۷ در حمایت ظاهری از امام و ابراز انزجار از اقدام مأموران شاه صادر کرد.
منابع:
۱ـ محمدعلی الفت‌پور، بازگشت از نیمه راه، ص ۴۹.
۲ـ افشای چهره دوم شریعتمداری، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۱، ص ۳۳، بنا بر نقل حجت‌الاسلام صفایی.
۳ـ همان.
۴ـ سیدحمید روحانی(زیارتی)، شریعتمداری در دادگاه تاریخ، دفتر اسناد انقلاب اسلامی قم، ۱۳۶۱، ص ۳۷.
۵ـ همان، ص ۴۴.
۶ـ رسول جعفریان، جریان‌ها و جنبش‌های سیاسی مذهبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱.
۷ـ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۳، ص ۲۶۶ـ۲۶۵.

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی‌ـ ۱۱


 حسین میرچراغ‌خانی/ پس از آشنایی با اصول و مبانی جریان عقلانیت اسلامی، از این شماره عملکرد این جریان در حوزه‌های مختلف فکری‌ـ فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و نظام‌سازی سیاسی را بررسی خواهیم کرد. 

مقابله با جریان‌های فکری‌ـ فرهنگی
از اصول جریان عقلانیت اسلامی جدا نشدن دین از سیاست است. ازاین‌رو، در عملکرد آنها نباید صرفاً به دنبال اقدامات مذهبی بود. با توجه به تحولات تاریخ معاصر، نقش جریان عقلانیت اسلامی پر‌رنگ و مهم است؛ به گونه‌ای که حکومت‌های داخلی نتوانسته‌اند نقش این جریان را نادیده بگیرند. در دورۀ اول قاجار، عملکرد این جریان را باید با توجه به عملکرد حکومت قاجار تحلیل کرد؛ به این معنا که حکومت قاجار بنا بر مصلحت و بقای سلطنت، سیاستی اتخاذ کرده بود که بیان‌کننده نقش این جریان در این دورۀ زمانی است. در ادامه سعی داریم گوشه‌ای از عملکرد این جریان را با ترتیب تاریخی از ابتدای دورۀ قاجار تاکنون بررسی کنیم.
از آنجا که جریان عقلانیت اسلامی جریانی فکری-فرهنگی است، بیشترین اقدامات این جریان هم در عرصۀ فکری-فرهنگی به چشم می‌خورد. از مهم‌ترین فعالیت‌های این جریان، مقابله با چهار جریان اخباری‌گری، تصوف، شیخیه و جریان‌های غیر‌اسلامی مانند مسیحیت است.

مقابله با اخباری‌گری
هر‌چند تلاش‌های محمد‌باقر وحیدبهبهانی و دیگر رهبران جریان عقلانیت اسلامی، توانست جریان اخباری‌گری محمد‌امین استرآبادی را به حاشیه ببرد، اما همچنان با وجود شخصیت‌هایی مانند میرزا‌محمد اخباری، امکان ظهور دوبارۀ اخباری‌گری وجود داشت. به نظر می‌رسد، هرگونه بی‌توجهی از سوی شاگردان بهبهانی، رشد اخباری‌گری را به دنبال داشته است؛ چنانکه میرزا‌محمد اخباری سعی داشت فتحعلی‌شاه را به مکتب اخباری متمایل کند که با اقدامات شیخ‌جعفر کاشف‌الغطا به هدف خود نرسید.۱ مهم‌ترین اختلافات جریان عقلانیت اسلامی و اخباری‌گری، که به تقابل این دو جریان می‌انجامد، عبارتند از:
 الف‌ـ اختلاف در منابع احکام؛ به این شکل که جریان اخباری‌گری فقط کتاب و سنت را معتبر می‌داند؛ اما جریان عقلانیت اسلامی کتاب، سنت، اجماع و عقل را منابع احکام به شمار می‌آورد.
ب‌ـ اختلاف در شیوۀ کشف حکم؛ از دیدگاه اخباری‌ها، اجتهاد و تلاش برای کشف حکم از نصوص دینی، «تأویل» است که جایز نیست؛ اما جریان عقلانیت اسلامی معتقد است با تأمل و کاوش در نصوص دینی باید احکام را کشف کرد. این اختلاف اخباری‌ها، باب اجتهادی را که جریان عقلانیت اسلامی به آن معتقد است، تخطئه می‌کند؛ چنانکه اخباریونی مانند استرآبادی، در کتاب فوائدالمدنیة می‌نویسد: «اجتهاد مجتهد در احکام خداوند، اگر به خطا باشد، تکذیب و افترا به خداوند است و اگر به‌درستی باشد، اجر و پاداشی ندارد.»۲ اخباری‌ها فهم قرآن را مختص ائمه(ع) می‌دانند و برای مدعای خود، از آیات قرآن استدلال می‌آورند؛ برای نمونه آیۀ 32 سورۀ فاطر؛ «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذینَ اصْطَفَینا مِنْ عِبادِنا»۳ و آیۀ 49 سورۀ عنکبوت: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی‏ صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم»۴.
در مقابل، جریان عقلانیت اسلامی بر‌خلاف اخباریون معتقد است قرآن در هر زمانی قابل فهم است. در غیر این صورت، اعجاز قرآن زیر سؤال می‌رود؛ چراکه از معجزه‌های قرآن این است که در تمام زمان‌ها بیان‌کنندۀ احکام برای مردم باشد.۵ همچنین میرزای قمی، از رهبران جریان عقلانیت اسلامی، در پاسخ به اخباری‌ها چنین می‌نویسد: «مگر قرآن معماست که کسی توان فهم آن را نداشته باشد، به جز ائمه؟»۶
یکی دیگر از اساسی‌ترین اختلاف‌های دو جریان، در موضوع چیستی و قلمرو عقل است. اخباریان حجیت عقل را در استنباط احکام انکار می‌کنند و استفاده از آن را مساوی با کاهش اهمیت روایات اهل‌بیت(ع) می‌دانند. استرآبادی با انتقاد از جریان عقلانیت اسلامی، آنها را به پیروی از اهل سنت، محکوم می‌کند و می‌نویسد: «جماعت متکلمان و نیز علمای اصولی، در اثر اکتفا به عقل، با روایات متواتر مخالفت کرده و از ائمۀ اطهار منحرف گشته‌اند.»۷

اختلاف اخباریون و اصولیون
در کتاب روضات‌الجنات، به نقل از اخباریون، جزئیات اختلافات اخباریون و اصولیون در سی مورد ذکر شده است که برخی از مهم‌ترین آنها عبارتند از: 
1ـ اصولیون اجتهاد را واجب می‌دانند؛ اما اخباریون اجتهاد را حرام و اخذ وظایف را از طریق احادیث منقول از معصوم واجب می‌دانند. 2ـ اصولیون مردم را به مجتهد و مقلد تقسیم می‌کنند؛ اما اخباریون معتقدند همۀ مردم مقلد معصوم‌ هستند. 3ـ اصولیون برای مجتهد شدن، علوم مختلف، از جمله اصول فقه را شرط می‌دانند؛ اما اخباریون شناسایی اصطلاحات اهل‌بیت(ع) و شناسایی زبان عربی را شرط استنباط احکام می‌دانند. 4ـ اصولیون بین اخبار متعارض با یکدیگر، از طریق اجتهاد یکی را انتخاب می‌کنند؛ ولی اخباریون هیچ یک از اخبار متعارض را بر دیگری ترجیح نمی‌دهند؛ مگر آنکه نصی دربارۀ یکی از آنها وارد شده باشد. 5ـ اصولیون به هر کس که دروغگو نباشد، اعتماد می‌کنند؛ اما اخباریون در نقل حدیث، جز به شیعۀ اثنا‌عشری عادل اعتماد نمی‌کنند. 6ـ اصولیون اطاعت از مجتهد را واجب می‌دانند؛ اما اخباریون اطاعت از مجتهد را واجب نمی‌دانند. 7ـ اصولیون به صحت تمام احادیث وارده در کتب اربعه معتقد نیستند؛ اما اخباریون به صحت تمام احادیث وارده در کتب اربعه معتقدند.۸

اقدامات عملی علیه اخباری‌گری
اقدامات جریان عقلانیت اسلامی برضد اخباری‌گری را باید در کارنامۀ محمدباقر وحیدبهبهانی و شاگردان او، مانند شیخ‌جعفر کاشف‌الغطا، علامه بحرالعلوم، شیخ‌مرتضی انصاری و شیخ‌محمد‌حسن نجفی صاحب جواهر جست‌وجو کرد؛ برای نمونه وقتی وحید بهبهانی متوجه تبلیغ گستردۀ اخباری‌ها در بهبهان، از جمله شیخ‌عبدالله حاج‌صالح سماهیجی شد، نجف را به قصد بهبهان ترک کرد و به مدت سی سال در بهبهان به مبارزه با تفکر اخباری‌گری پرداخت۹ و در رد آن، کتب و رسالات فراوانی نوشت که می‌توان به رسالۀ حجیت اجماع، رسالۀ اصالة البرائة، رسالۀ قیاس و رسالۀ اجتهاد اشاره کرد. 
پس از بهبهان بیشترین تبلیغ اخباری‌گری را شیخ‌یوسف بحرانی در کربلا انجام داد. ترویج اخباری‌گری در کربلا، بهبهانی را متوجه کربلا کرد. با ورود بهبهانی به کربلا، اندیشۀ اصولی جان گرفت و سیطرۀ اخباری‌گری‌ـ که در آن اصولیون مخفیانه زندگی می‌کردند و اگر می‌خواستند کتاب یک مجتهد را حمل کنند، باید آن را با دستمال می‌گرفتند‌ـ برای همیشه از بین رفت.۱۰ پس از بهبهانی، شاگردان او، از جمله شیخ‌جعفر کاشف‌الغطا، به مبارزه با اخباری‌گری پرداخت که می‌توان به دو اثر او به نام‌های حق المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئة الاخباریین و کاشف‌الغطاء عن معایب میرزا محمد عدو العلما اشاره کرد که در رد اخباری‌گری و میرزا‌محمد بن عبدالنبی نیشابوری، معروف به اخباری نوشته است و او را بی‌مذهب معرفی می‌کند.۱۱
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی اندیشه‌گران ایران با دو رویۀ تمدن بورژوازی غرب، تهران، امیرکبیر، 1367، ص 361.
۲ـ محمدامین استرآبادی.
۳ـ سپس این كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم.
۴ـ بلكه [قرآن‏] آیاتی روشن در سینه‏های كسانی است كه علم [الهی‏] یافته‏اند.
۵ـ محمدعبدالحسین الغراوی، مصادرالاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413ق، ص93.
۶ـ ابوالقاسم‌بن محمدحسن میرزای قمی، قوانین الاصول، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، 1378، ص 393.
۷ـ محمدامین استرآبادی، همان، ص 30.
۸ـ میر‌سید‌محمد‌باقر خوانساری، روضات‌الجنات، 
ج 1، ص۲۰۸ ـ ۲۰۵.
۹ـ عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، فقهای نامدار شیعه، قم، انتشارات کتابخانۀ آیت‌الله مرعشی، 1405 ق، ص 70.
۱۰ـ میرسید محمدباقر خوانساری، روضات‌الجنات، همان، ج 1، ص284.
۱۱ـ همان، ج 2، ص 467.



انقلاب اسلامی دستاوردهای فراوانی در ساحت علمی، فقهی، اندیشه‌ای و نهادسازی داشته است. یکی از آثار انقلاب اسلامی تلاش برای حاکم کردن باورهای اخلاقی در نظامات کشور، از جمله، سیاست است. که معنای آن عبارت است از اخلاقی کردن سیاست و تأثیر باور اخلاقی در انجام بهینه امور مدیریتی و سیاسی و عملکرد نهادهای مختلف است. 
اما در دهه‌های اخیر، شاهد نضج سطحی از باورهای غیر اخلاقی هستیم که از درجه اعتماد و اثربخشی باورها و گزاره‌های اخلاقی کاسته است؛ زیرا برای توجیه یک باور اخلاقی، افزون بر انسجام آن با باورهای اخلاقی دیگر، ضروری است آن باور اخلاقی با باورهای غیراخلاقی مناسب و مرتبط از قبیل باورهای روان‌شناختی، زیست‌شناختی، جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی نیز منسجم باشد. آنچه اهمیت دارد این است که چنین سطحی از انسجام نیز با چالش‌هایی مواجه بوده و نسبت به نظریه رقیب، یعنی مبناگرایی اخلاقی موفق نیست. 
کتاب «توجیه باور اخلاقی» به قلم بهروز محمدی‌منفرد که به کوشش اداره نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در سال جاری منتشر شده است، بحث درباره توجیه باور اخلاقی را از مباحث بنیادین در حوزه فرااخلاق می‌داند و نتایج به ‌دست ‌آمده را جزء مبادی تصدیقی اخلاق هنجاری به شمار می‌آورد. نویسنده معتقد است، نوع نظریه‌ای که برای توجیه باور اخلاقی پذیرفته می‌شود، تأثیر بسزایی در پذیرش نوع نظریۀ اخلاق هنجاری و شناسایی فضایل و رذایل اخلاقی خواهد داشت. 
یکی از دلایل اهمیت این پژوهش که جزء اهداف کاربردی مهم این کتاب نیز به شمار می‌آید، پاسخ به شکاکیت و جلوگیری از اباحی‌گری در حوزه اخلاقیات با طرح نظریه‌ای جامع در حوزه ساختار توجیه باور اخلاقی است. نبودن دیدگاهی جامع در حوزه توجیه باورهای اخلاقی و تردید در آگاهی انسان‌ها به حقایق اخلاقی، سبب پدیدآمدن جریان‌های شک‌گرا شده است که این امر می‌تواند ناهنجاری‌های اخلاقی را در قلمرو عمل، توجیه عقلانی کند و بستر را برای اباحی‌گری با پشتوانه عقلانی فراهم آورد. در این کتاب تلاش می‏شود معیاری دفاع‌پذیر برای ساختار توجیه باور اخلاقی طرح شود تا بر مبنای آن بتوان پاسخگوی چنین جریان‌هایی بود و در ‌نهایت فهم دقیقی از ارزش‌ها و الزام‌ها ارائه داد.