دکتر عباسعلی عظیمیشوشتری/
مبانی کلان انسانشناسی انقلاب اسلامی با تأملی اجمالی بر موضوع انسان کامل در این مطلب تکمیل میشود. در ادامه، اصول بنیادین انقلاب اسلامی بررسی خواهد شد.
وجود انسان کامل
در نگاه انسانشناختی انقلاب اسلامی، انسان کامل، الگوی عینی و عملی کمال است و به یقین چنین انسانی وجود دارد. انسان پس از آگاهی از وجود انسان کامل است که شوق دست یافتن به کمال در جان او پدید میآید و اطمینان حاصل میکند که راه کمال پیمودنی است و آن اهداف والا، تحققیافتنی است؛ چرا که انسان کامل همچون دیگر افراد بشر، یک انسان است و روح، جسم، اراده، فطرت، میل، عشق و انواع نیازهای مادی و جسمانی در او وجود دارد، اما در عین حال به بالاترین مقامات آسمانی دست یافته و آنچه را که در وهم و خیال دیگران نمیگنجد دارا شده است. در واقع، انسان کامل، صـورت حق و جلـوه تمام اسماء حسنـی و امـثـال علیای الهی است۱ و به وسـیـله اوست که دایره وجـود به آخر میرسد.۲ انسان کامل انسانى است كه از فرصتِ حضور در اين دنياى مادى و برخوردارى از قوا و امكانات و استعدادها، بهره بگیرد و بتواند آن پرواز آرمانى انسانها را انجام بدهد و خود را به آن نقطهاى برساند كه آرزوى انسانهاى بزرگ و مردان صالح و بندگان مقرب خداست. آن وقت دولت اسلامىِ كامل به معناى واقعى كلمه، در زمان چنین انسانی تشكيل خواهد شد.۳
اصول بنیادین انقلاب اسلامی
اصول بنیادین انقلاب اسلامی بر اساس مبانی هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی اسلام که همان جهانبینی اسلامی است، استوار هستند و جهانبینی که جهانبینی انقلاب اسلامی نیز محسوب میشود. در مقدمه قانون اساسی آمده است: «ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزههای فکری بیگانه خود را پاک کرد و به مواضع فکری و جهانبینی اصیل اسلامی بازگشت و اکنون بر آن است با موازین اسلامی جامعه نمونه (اسوه) خود را بنا کند. بر چنین پایهای، رسالت قانون اساسی این است که زمینههای اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجود آورد که در آن انسان با ارزشهای والا و جهانشمول اسلامی پرورش یابد.» به این ترتیب، انقلاب اسلامی بر مبنای اصولی پایهگذاری شده است که در سال 1357 ملت ایران به آنها رو آوردند و بنا را بر این گذاشتند که تمدن اسلامی و جامعه نمونه خود را که انقلاب اسلامی نویدبخش آن است نیز بر مبنای آنها بنیان نهند. اصول بنیادین اساس تفاوت و زاویه میان انقلاب اسلامی و تمدن برخاسته از آن با دیگر انقلابات و تمدنها است. پس زمانی میتوانیم به طور دقیق وجوه امتیاز و افتراق انقلاب اسلامی را نشان دهیم و ماهیت آن را روشن کنیم که، تبیینی دقیق از آنها داشته باشیم و بتوانیم نقش و جایگاه آنها را در فرایند شکلگیری نهادهای انقلاب اسلامی مشخص کنیم؛ زیرا این نهادها اساساً در همه ابعاد باید بر مبنای آنها تشکیل شوند: «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بر اساس اصول و ضوابط اسلامی است که انعکاس خواست قلبی امت اسلامی میباشد.» این اصول همانهایی هستند که در اصل دوم قانون اساسی به صراحت به آنها پرداخته شده است: «جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به:
1 ـ خدای یکتا (لاالهالاالله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او؛
2 ـ وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین؛
3 ـ معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا؛
4 ـ عدل خدا در خلقت و تشریع؛
5 ـ امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی؛
6 ـ کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا از راه:
الف ـ اجتهاد مستمر فقهای جامعالشرایط براساس کتاب و سنت معصومین(سلامالله علیهم اجمعین)؛
ب ـ استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها؛
ج ـ نفی هرگونه ستمگری و ستمکشی و سلطهگری و سلطهپذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین میکند.»
حاکمیت مطلق خداوند
(تشریعی و تکوینی)
برآیند چنان نگرشی به هستی در توحید خود را نشان میدهد. توحيد، يعنى «اعتقاد به اينكه اين تركيب پيچيده بسيار عجيب و شگفتآور و قانونمند كائنات و عالم آفرينش، از كهكشانها و سحابيها و حفرههاى عظيم آسمانى و كرات بىشمار و ميليونها منظومه شمسى بگيريد، تا سلول كوچك جزء فلان پيكر، فلان جسم و تركيب ريز شيميايى ساخته و پرداخته يك فكر و انديشه و تدبير و قدرت است و تصادفاً به وجود نيامده است؛ بلکه مخلوق ذات واحد مقتدر لايزالى است كه اديان به او «خدا» مىگويند و او را با آثارش مىشناسند.»۴
چنین اعتقادی تبلورش در حاکمیت مطلق خداوند است. چون همه انسانها در انسان بودن برابرند و بر هستی یكدیگر هیچگونه مالكیتی ندارند،۵ پس میتوان گفت به حكم عقل و فطرت هیچ انسانی حق حاكمیت و ولایت بر انسانی دیگر را ندارد، به حكم عقل، تنها كسی حق ولایت و حاكمیت بر انسان را دارد كه حیات و هستی انسان از آن او است؛ یعنی مالك و صاحب حقیقی انسان است.۶ این حاکمیت خود دارای دو بعد است که یکی شامل تمام مخلوقات خداوند از جمله انسان میشود که به آن حاکمیت تکوینی میگویند و یکی اختصاص به انسان دارد که همان حاکمیت تشریعی است.
حاکمیت جبری و مستقیم خداوند بر همه موجودات عالم خلقت، اعم از جمادات، نباتات، حیوانات، انسانها، اجنه و ملائکه تسلط دارد. خداوند متعال حاکمیت مطلق خود را در این زمینه چنین معرفی میکند، «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»۷ (یس/ 82) اما منظور از حاکمیت تشریعی خداوند، اختصاص تشریع به اوست. به این معنا که منشأ تمام قوانینی که انسان در روابط فردی و اجتماعی خود باید پیاده کند، خداوند متعال است. این همان است که به آن «توحید ربوبی» نیز میگویند. توحيد ربوبي، يکي از شاخههاي توحيد افعالي است و به انسان ميآموزد که چون هيچ خالق و آفرينندهاي به جز خداوند، مستقلاً در عالم عمل نميکند، تدبير و اداره همه امور عالم نيز در دست خداوند است و او در اين زمينه، هيچ شريک و همتايي ندارد. توحيد ربوبي، در حقيقت، برخاسته از توحيد در خالقيت است. وقتي خداوند خالق همه موجودات است، پس او مالکيت مطلق دارد و تدبير امور هر چيز در اختيار مالک آن است. بر همین مبنا اصل دوم قانون اساسی اشعار میدارد: «جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به: خداي يكتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.»
پینوشتها:
۱ـ امام خمینی، تـعـلـیقات علـی شـرح فصـوصالحکـم و مصبـاحالانـس، مؤسسه پـاسـدار اسلام، چاپ دوم، قم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميّه قم، 1410، ص 160
۲ـ همان، ص58.
۳ـ همان.
۴ـ بيانات در ديدار كارگزاران نظام، 12/9/۱۳۷۹.
۵ـ امام خمینی، روحالله، الرسائل، ص ۱۰۱ـ۱۰۰.
۶ـ همان، ص 97.
۷ـ چون بخواهد چيزی را بيافريند، فرمانش اين است که میگويد: موجود شو، پس موجود میشود.