فرانسیس فوکویاما جامعه‌شناس آمریکایی چندی پیش با حضور در برنامه‌ تلویزیونی «HARDtalk» شبکه‌ بی‌بی‌سی از نظریه معروفش درباره برتری «لیبرال‌دموکراسی» در کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» عدول کرد و گفت: «من فکر نمی‌کنم جهت تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال‌دموکراسی باشد. دموکراسی بسیار شکننده است و آنچه من در این ۲۵ سال به آن رسیده‌ام این است که ایجاد نهادهای دموکراتیک بسیار دشوار است، به‌ خصوص حکومت‌های دموکراتیکی که بتوانند بدون فساد اداری و مالی به مردم خدمات بدهند؛ این‌گونه نظام‌ها در جهان بسیار نادر هستند.»

ماهیت‌شناسی و نحوه استمرار انقلاب اسلامی‌ـ ۲۴


 دکتر عباسعلی عظیمی‌شوشتری/  سومین اصل از اصول بنیادین انقلاب اسلامی عدالت است. باید دانست که به موجب 4 اصل بند قانون اساسی، عدالت از منظر انقلاب اسلامی در ابعاد تکوین و تشریع مورد نظر است. در بعد تکوین، یعنی خدای متعال آفرینش عالم را بر اساس عدالت صورت داده است. در اين صورت، عدالت، به حکمت و نظام احسن برمی‌گردد؛ یعنی خداوند متعال، عالم را طوری آفریده است که اجزایش آنچنان با هم مربوط باشند که در کلّ، بهترین نظام را به‌ وجود آورد.1 به‌گونه‌اي که جای هر یک از این اجزا نیز نسبت به مخلوق دیگر و مجموعاً نسبت به کلّ، سنجیده می‌شود که آن هم، اثر آفرینش خود خداست. در این صورت بعد دیگر عدالت یعنی عدالت در تشریع مطرح می‌شود. به اين معنا كه خداوند در امور تشریعی عادل است. به این ترتیب، عدالت خداوند، مفهومی است که از فعل تکوینی الهی تا وضع تشریعی و اعطای ثواب و عقاب، همه را در بر می‌گیرد. از این موضوع این نتیجه حاصل می شود که چون نظام هستی مبتنی بر عدل است، انسان و جامعه او نیز که جزئی از این نظام محسوب می‌شوند نیز باید بر عدل مبتنی باشند، این امر از طریق عدالت در تشریع صورت می‌گیرد.
1ـ رابطه عدالت و عدل در نظام خلقت
 عدلی می‌تواند موجب برقراری توازن و هماهنگی میان انسان و جامعه او با هستی شود که با مقتضیات عدل حاکم بر هستی یا عدالت تکوینی که در فطرت وی مخمر است، هماهنگ باشد. در غیر این صورت اولاً، عدل نیست، ثانیاً، موجب برهم خوردن و واکنش نظامات مبتنی بر عدل در هستی شده، جامعه انسانی را محکوم به فنا می‌کند.2
2ـ رابطه عدل و نظام‌سازی
 اگر قرار باشد بین عدالت در انسان و جامعه انسانی و نظام عادلانه هستی هماهنگی باشد، استقرار عدالت باید صرفاً از طریق ساختن نظاماتی استقرار یابد که از خالق این نظام عادلانه دریافت شده باشد. این امر نیز از طریق ارسال رسل و انزال کتب امکان‌پذیر است. (حدید/ 25) مراد از میزان، دین است، چون دین چیزی است که عقاید و اعمال اشخاص با آن سنجیده می‌شود و برخی از مفسران نیز میزان را به عقل تفسیر کرده‌اند. به هر جهت غرض از انزال کتاب و میزان این بوده که مردم به عدل آموخته شوند و به آن خو بگیرند.3 با این اصل زیرساخت نظام مورد نظر انقلاب اسلامی باید بر پایه عدالت باشد؛ زیرا تشریع الهی که حاکم بر تمام ابعاد این نظام است(اصل چهارم) عادلانه می‌باشد. پس هر برنامه‌ریزی و وضع قواعد و مقررات که با این اصل مغایر باشد، در واقع انحراف از بنیادهای قانون اساسی است.4
افزون بر این، قانون اساسی قرائت شیعی امامیه را پذیرا شده که عدالت را، هم به عنوان یک فضیلت اخلاقی در رهبر (اصل پنجم و یکصدونهم) و فقهای شورای نگهبان (اصل نودویکم) و رئیس قوه قضائیه(اصل یکصدوپنجاه هفتم) شرط دانسته و هم زیرساخت و اساس همه نظامات حاکم بر جمهوری اسلامی دانسته (اصل سوم) و سایر مقررات را نیز با همین نگاه تنظیم کرده است. به این ترتیب، یک هماهنگی میان مجریان اصلی قانون و نظامات بر اساس عدالت ایجاد کرده است. این امر سبب شده است که نگاه عدالت‌محور در قوانین عادی و سیاست‌های کلی ابلاغی از سوی رهبر معظم انقلاب غلبه داشته باشد،‌ برای نمونه در سیاست‌های کلان اقتصادی برنامه سوم توسعه در قانون شوراها نیز تشکیل شورای عالی استان‌ها به همین منظور بوده است و بسیاری دیگر از مقررات.
3ـ عدالت و پیشرفت پایدار
 عدالت، هم در کمال فردی و هم پیشرفت اجتماعی نقش اساسی ایفا می‌کند. در حوزه فردی از امهات فضائل اخلاقی محسوب می‌شود و در مفهوم حد وسط بين افراط و تفريط در امور معنا می‌شود.5 در این صورت رابطه تنگاتنگی با تقوا پیدا می‌کند. عدالت در اجتماع نیز همان عدالت اجتماعی است که در جای خود به طور مفصل بیان خواهد شد.
این نگرش مبانی انقلاب اسلامی را از دیدگاه‌هایی که عدالت را فقط در بعد اجتماعی می‌دانند‌، متفاوت می‌کند.6 نکته‌ای که وجود دارد این است که به دلیل جایگاه و نقش فرد در جامعه در صورت تحقق عدالت در افراد به عنوان یک فضیلت اخلاقی، بستر لازم برای تحقق عدالت اجتماعی در وجه حقیقی آن نیز مهیا می‌شود؛ زیرا در واقع قسط یا عدالت اجتماعی همان عدل است در روابط اجتماعی.7 با تحقق چنین عدالتی است که تمامی نیازهای مادی و معنوی انسان تأمین می‌شود. در این صورت عدالت مقدمه عبودیت می‌شود.8 طبیعی است که شکل‌گیری عدالت اجتماعی نیز به نوبه خود موجب نهادینه شدن فضیلت اخلاقی عدالت شده، حرکت انسان‌ها را در این مسیر تقویت خواهد کرد.
4ـ عدالت و عقلانیت
 به همان نسبت که عدالت فضیلتی معنوی است که در جامعه در قالب قسط و عدالت اجتماعی متجلی می‌شود، نمی‌تواند از عقلانيت و معنويت جدا باشد، فقدان این دو عنصر به مفهوم فقدان عدالت است.8 پس با عدالت توزیعی سوسیالیستی و عدالت معاوضی کاپیتالیستی مغایرت دارد؛ زیرا در این دو حداقل معنویت جایگاهی ندارد.
 رابطه عدالت با معنویت و عقلانیت و معاد از منظر انقلاب اسلامی
بر این اساس با توجه به اختلاف‌نظرها در باب عدالت، شکل‌گیری یک مفهوم واحد و مشخص از عدالت با توجه به مقتضیات روز مبتنی بر پارادایم انقلاب اسلامی ضروری است.9
5ـ عدالت و تحقق تمدن اسلامی
بر اساس مبانی انقلاب اسلامی، پایان حرکت تمدنی این انقلاب يك پايانِ اميد به عدل است؛ يعنى دورانى خواهد آمد كه دوران عدل خواهد بود كه آن دورانِ استقرار دين كامل است. در دعاى پس از زيارت شريف آل‌ياسين آمده است: «يملأ الله به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا». پس در مبدأ، در مسير و در منتهای حرکت انقلاب اسلامی مانند حرکت همه انبیای الهی تكيه بر روى عدل است.10
6ـ عدالت و بسترهای اجتماعی 
 پیاده کردن عدالت نیازمند زمینه‌های اجتماعی است. به عبارت دیگر، جامعه باید عدالت‌پذیر باشد. گاه در اثر شدت آلودگی‌ها جامعه به جایی می‌رسد که زمینه پذیرش عدالت را ندارد. در این صورت بزرگ‌ترین رهبران الهی هم ناکام می‌مانند.11 بنابراین برای تحقق جامعه آرمانی انقلاب اسلامی باید جامعه را آماده پذیرش عدالت کرد و زمینه مساعد را برای برقراری عدالت مهدوی فراهم کرد.
پی‌نوشت‌ها: 
1ـ محمدتقی مصباح‌یزدی، عدالت و پيشرفت در دولت دينی، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره، 52، 1388، ش 52، ص 6.
2ـ بيانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی، 7/4/1380. 
3ـ علامه طباطبائی، همان.
4ـ اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی، همان، ج 1، ص 212.
5ـ امام خمینی(ره)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 147.
6- UNDP, Human Development Report 2011, Published for the United Nations Development Program, 2011, p:18.
7ـ بيانات در دیدار كارگزاران نظام، 1/11/1371. 
8ـ بیانات در دیدار كارگزاران نظام، 1/11/1371.
9ـ بیانات ديدار با رئيس‌جمهور و هيئت وزيران 8/6/1384.
10ـ همان.
11ـ همان.
12ـ بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 25/9/1376.

فراز و فرود شیخ‌علی تهرانی‌ـ۲


 شهاب زمانی/ برای تحلیل و بازشناسی رفتاری‌ـ اخلاقی افراد باید به نحوه تعامل آنها با محیط پیرامون و رخدادهای اجتماعی مبتنی بر ماهیت انسانی توجه کرد. مطالعه عمیق در این باره نشان‌دهنده وجود ضعف‌های باوری، اخلاقی و روحی در افرادی است که روزگاری در خط امام(ره) و انقلاب بوده‌اند و چند صباح دیگر و در اثر محرومیت شخصی از موقعیتی نتوانسته‌اند بین امر شخصی و امر عمومی و گفتمانی تفاوت بگذارند. در بازخوانی رفتاری و اخلاقی شیخ‌علی تهرانی بیش از همه ویژگی‌ها، نبود ثبات شخصیت در وی مشهود است. 
شیخ‌علی تهراني از اواخر سال 1358 به اين سو به تدريج به سمت هواداري از جريان‌هاي مخالف انقلاب كشيده شد و کم و بیش مواضع مشتركي با لاهوتي داشت. با جدا شدن صفوف، وي به مجاهدين خلق و بني‌صدر متمايل شد و در بهمن ماه 1358 ضمن نگارش متني كه در نشريه «مجاهد» به چاپ رسيد، از عملكرد امام(ره) انتقاد کرد.
تندترين مصاحبه وي كه به تحريك برخي از اعضای مجاهدين خلق با عنوان «معلمان مسلمان» مشهد انتشار يافت، حاوي برخوردهاي تند وي بر ضد رهبران حزب جمهوري اسلامي و شخص امام(ره) بود. اين مصاحبه با عنوان «مصاحبه با استاد علي تهراني» در شمارگان بسيار وسيعي چاپ و منتشر شد. اصل اين مصاحبه، پس از آن بود كه امام(ره) به طور رسمي بر ضد مجاهدين خلق موضع گرفت. وي در اين مصاحبه از مجاهدين دفاع کرد و منافق بودن آنان را سخت مورد انكار قرار داد.
بعدها كه اوضاع بدتر شد، وي همچنان به ضديت با امام(ره) و نيروهاي مكتبي ادامه داد. بني‌صدر در سي‌ام ارديبهشت سال 60 از تلگرافي خبر داده است كه شيخ‌علي تهراني به وي كرده و از او خواسته است جدي‌تر در مقابل چماق‌داران، اصطلاحي كه براي پيروان جناح مكتبي به كار مي‌رفت، بايستد و او هم قول داد كه چنين كند.
پيش از انقلاب، تهراني كتابي با عنوان «اخلاق اسلامي» نوشت. اين همان كتابي است كه بعدها امام خميني(ره) به طعنه از او به مثابه كسي كه كتاب اخلاق و توحيد مي‌نويسد، اما خودش از آن بي‌‌خبر است، ياد كردند.(1) 
نقل قول دیگری از لسان آیت‌الله مهدوی‌کنی که در کتاب خاطرات‌شان درج شده، می‌تواند در شناخت روحیات تهرانی مساعدت کند: «... درس مکاسب آقای سلطانی را در قم مباحثه می‌کردیم که بعد ایشان به نجف مهاجرت کردند. قسمتی را هم با آقای شیخ‌علی تهرانی‌ـ که خدا هدایتش کند‌ـ مباحثه می‌کردیم... در اینجا خاطره‌ای را در رابطه با شیخ‌علی تهرانی بیان می‌کنم. ایشان از شش هفت ماه یا یک سال بعد از اینکه من طلبه شدم به مدرسه لرزاده آمدند و مشغول تحصیل شدند... ایشان 19 ساله بودند و من 14، 15 سال داشتم... حجره من پهلوی حجره ایشان بود. یک شب آخرهایش  دیدم که دیوار حجره ما کوبیده می‌شود گویا کسی محکم به دیوار می‌کوبد، آمدم ببینم چه شده، دیدم که شیخ‌علی کله‌اش را به دیوار می‌زند. گفتم علی آقا چه کار می‌کنی؟ گفت: من حاشیه‌های کتاب جامع‌المقدمات را که می‌خوانم درست نمی‌فهمم، سرم را به دیوار می‌زنم تا مغزم باز شود!!!! و بفهمم. البته ما آن وقت به عمق مطلب پی نبردیم، می‌گفتیم شیخ‌علی آقا خوب درس می‌خواند، واقعاً هم خوب و زیاد درس می‌خواند، ولی بعدها که این جریان‌ها پیش آمد فهمیدیم که این آقا از اول غیر عادی بود. بله ما با شیخ‌علی آقا سال‌ها مباحثه می‌کردیم، ولی غالباً بحث‌های ما به مجادله می‌کشید و ایشان در مدرسه فیضیه داد و فریاد زیاد می‌کرد و کلمات تندی می‌گفت.»(2)
شيخ‌علي تهراني به دنبال فرار بني‌صدر از ايران و پس از استقرار مجاهدين خلق در عراق، در سال 1363، مخفيانه به آن كشور منتقل شد و در آنجا براي سال‌هاي طولاني به سخنراني در راديو عراق بر ضد امام(ره) و انقلاب مشغول بود. 
پی‌نوشت‌ها:
1‌ـ صحیفه امام(ره)، ج13، ص 404.
2‌ـ خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، ص 143.

جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی عقلانیت اسلامی‌ـ 17


 حسین میرچراغ‌خانی/   در شماره گذشته عملکرد و مواجهه فرهنگی جریان عقلانیت اسلامی با حکومت و جریان رضاخانی بررسی شد. افزون بر راهبرد فرهنگی، جریان عقلانیت اسلامی در مواجهه با جریان رضاخانی از راهبرد سیاسی نیز استفاده می‌کرد که در این مطلب این راهبرد بررسی می‌شود.

راهبرد دوم؛ تقابل سیاسی
با گذر زمان و تثبیت قدرت رضاخان، فعالیت‌های او برضد دین و مذهب گسترش می‌یافت. مهم‌ترین اقدامات رضا‌شاه در این زمینه متحدالشکل کردن لباس مردان، کشف حجاب بانوان، همکاری با رژیم صهیونیستی، طرح جمهوریت، تغییر قانون قضایی کشور و تغییر نظام آموزشی با هدف سوق دادن جامعه به سمت سکولار شدن بود. 
۱ـ واکنش به طرح جمهوری‌خواهی
از طرح‌های رضاخان که به ظاهر کار مفیدی به نظر می‌رسید، مطرح کردن طرح جمهوری بود. این طرح با مخالفت جریان عقلانیت اسلامی مواجه شد. اینکه چرا جریان عقلانیت اسلامی با طرح جمهوری مخالفت کرد، باید از دیدگاه‌های رهبران جریان عقلانیت اسلامی بررسی شود. در اینجا دو استدلال مخالفان جمهوری‌خواهی رضاخان که نقش مهمی در کنار گذاشتن این طرح داشت، بررسی می‌شود.
در کتاب روزنامۀ خاطرات عین‌السلطنه، جلد نهم،  در مطلبی با عنوان «استدلال قم»، دلیل مخالفت علما با طرح جمهوری چنین بیان شده ‌است:
«در قم، آقایان حجج اسلام به وی گفته‌اند تو خود را مسلمان پاک و ناجی ایران می‌دانی. فقط و فقط دولت اسلامی که اسم و رسمی دارد، ایران است. جمهوری شد و شما هم رئیس‌جمهور؛ آیا ریاست و عمر شما تا آخر باقی خواهد بود؟ این خیال، غیر‌ممکن است. پس چیزی نمی‌گذرد یک زرتشتی پرپول، یک یهودی صاحب‌نفوذ...، یک بابی مسلمان‌نما رئیس‌جمهور شد. آن وقت حال این مملکت چه خواهد شد؟»۱
استدلال دیگر در کتاب تاریخ بیست سالۀ ایران، جلد دوم، از شهید مدرس ذکر شده است که چنین می‌گوید: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم جمهوری بوده است؛ ولی این جمهوری که می‌خواهند به ما تحمیل کنند، بنا به ارادۀ ملت ایران نیست؛ بلکه انگلیس‌ها می‌خواهند به ملت ایران تحمیل کنند و رژیم حکومتی[ای] را که صد‌درصد دست‌نشانده و تحت ارادۀ خود[شان] باشد، در ایران برقرار سازند... . اگر واقعاً نامزد و کاندیدای جمهوری، فردی آزادیخواه و ملی بود، حتماً با او موافقت می‌کردم و از هیچ نوع کمک و مساعده با او دریغ نمی‌نمودم.»۲
در نگاه اول به دو دیدگاه، چنین برداشت می‌شود که علمای قم با کلیت جمهوری مخالفت می‌کنند و شهید مدرس با شخص رضاشاه مخالف است، نه با جمهوری. در واقع، نگرانی علمای قم این بود که با نبود فیلترهای تأیید صلاحیت و نظارت کافی، کسانی در چهار‌چوب جمهوری روی کار بیایند که هیچ اعتقادی به اسلام و تشیع ندارند. طرح جمهوری بدون قید «اسلامی» این قابلیت را داشت که به گفتۀ علمای قم، یک یهودی با‌نفوذ یا یک زرتشتی پولدار بتواند در رأس کشور قرار گیرد. تفاوت مخالفت مدرس با علمای قم در این است که شهید مدرس با توجه به حضور در مجلس و آشنایی با وضع قانون، ایجاد فیلتر و جلوگیری از ورود غیر‌مسلمان به قدرت را ممکن می‌دانست؛ از این‌رو، با شخص رضاشاه مخالفت می‌کرد و نگرانی او روی کار آمدن رضاخان بود. از نظر او، اگر رضاخان به قدرت نرسد، ممکن‌است با وضع قانون، کسی رئیس‌جمهور شود که به‌مراتب از رضاخان بهتر باشد. 
۲ـ واکنش به قانون کشف حجاب
یکی از نمادهای تمدن اسلامی، نوع پوشش و حجاب است. پوشش مسلمانان، از جمله حجاب زنان، دستور صریح خداوند در قرآن کریم(سوره مبارکه نور آیه31) است. فرهنگ غرب، برای گسترش و نفوذ در جهان اسلام، باید نمادهای تمدن اسلامی را به چالش بکشد. در این راستا، در کشور مصر اسماعیل پاشا، در ترکیه کمال آتاتورک، در افغانستان امان‌الله‌خان و در ایران رضاخان، اسباب کشف حجاب۳ در جهان اسلام را به نفع فرهنگ غرب فراهم کردند. در ایران نسبت‌ به اقدام رضاخان، از سوی مردم و جریانات موجود، مقاومت‌هایی صورت گرفت.
طیف روحانیون در مقابله با کشف حجاب، به سه دسته تقسیم شدند: گروه اول کسانی بودند که به‌شدت مخالفت کردند و از طرف رژیم با آنها برخورد شد؛ مانند حاج‌آقا‌حسین قمی، سید‌یونس اردبیلی، آقا‌زاده فرزند آیت‌الله خراسانی، آشتیانی و سید‌عبدالله شیرازی؛۴ گروه دوم، مخالف کشف حجاب بودند؛ اما با مواضعی نسبتاً آرام پیگیر مشکل بودند؛ مانند آیت‌الله حائری، بنیانگذار حوزۀ علمیۀ قم؛ گروه سوم، روحانی‌نمایانی بودند که گوش‌به‌فرمان دربار بودند؛ مانند سید‌محمد‌حسین مجتهد در بوشهر، افتخار‌الاسلام در سمنان و سرابی و سیدالعراقین در مشهد. همچنین در شهرهای دیگر، افرادی بودند که با رژیم همکاری می‌کردند.۵
افرادی که شیوۀ مبارزۀ مستقیم را در پی گرفتند، مانند فرزند آیت‌الله خراسانی و سید‌یونس اردبیلی، چیزی برای از دست دادن نداشتند و با تمام توان، سعی در اجرایی نشدن این قانون داشتند؛ اما افرادی مانند شیخ‌عبدالکریم حائری که به ‌تازگی حوزۀ علمیۀ قم را تأسیس کرده و به اهمیت آن واقف بود، نمی‌خواست بهانه‌ای به دست رضاخان بدهد و شاهد نابودی حوزۀ علمیۀ قم باشد. با این حال، در تلگرافی مراتب نگرانی از کشف حجاب را به رضاخان رساند. 
در پی این تلگراف، رضاخان برای خاموش کردن اعتراض این مرجع با‌نفوذ، سراسیمه به قم آمد و با تهدید آیت‌الله حائری از او خواست که در برابر این قانون ایستادگی نکند. در بخشی از صحبت‌های رضاخان با آیت‌الله حائری چنین آمده است: «رفتارتان را عوض کنید؛ و‌گرنه حوزۀ قم را با خاک یکسان می‌کنم. کشور مجاور ما ترکیه، کشف حجاب کرده و به اروپا ملحق شده است؛ ما نیز این کار را باید بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمی‌شود.»۶ تهدیدهای جدی رضاخان علیه حوزۀ علمیۀ قم، آیت‌الله حائری را بر آن داشت تا به جای مخالفت آشکار و در نتیجه بی‌اثر، با دوراندیشی حوزۀ علمیۀ قم را پایه‌گذاری کند؛ که در آینده، یکی از شاگردان این حوزه (حضرت امام)، نه‌تنها برنامه‌های ضددینی رژیم‌های پهلوی، بلکه اصل رژیم آنها را برچیند.
 پی‌نوشت‌ها: 
۱ـ قهرمان‌میرزا‌ عین‌السلطنه، روزنامۀ خاطرات عین‌السلطنه، به کوشش مسعود‌میرزا سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، ج 9، 1374، 6887ـ 6886.
۲ـ حسین مکی، تاریخ بیست‌سالۀ ایران (مقدمات تغییر مشروطیت)، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359، ج 2، ص500.
۳ـ موسی فقیه‌حقانی، «اسناد تصویری کشف حجاب»، تاریخ معاصر ایران، س 3، ش 12، زمستان 1378، 
ص 322ـ 297.
۴ـ‌ منصور میر‌احمدی و حسین جباری، «گونه‌شناسی مواضع عالمان شیعی در قبال سیاست‌های دولت مطلقۀ شبه‌مدرن پهلوی اول»، مطالعات انقلاب اسلامی، س 3، ش 19، زمستان 1388، ص 184.
۵ـ منصور میر‌احمدی و حسین جباری، همان، ص 188.
۶ـ فرزانه نیکوبرش، بررسی عملکرد سیاسی آیت‌الله حاج‌شیخ‌عبدالکریم حائری یزدی، تهران، چاپ و نشر بین‌الملل، 1381، ص 331.


با وجود گذشتن حدود ۴۰ سال از عمر انقلاب اسلامی و ورود آن به دهه پنجم عمر خود، روند نوشتن درباره انقلاب عظیم اسلامی در ایران و ابعاد گوناگون آن همچنان ادامه دارد و پیش‌بینی می‌شود تا آینده‌ای نه چندان نزدیک از اهمیت لزوم بررسی و کسب دریافت‌های مورد وثوق‌تر جدید درباره آن از سوی صاحب‌نظران کاسته نشود. اما بازکاوی و دریافت عمیق و دقیق‌تری از مبانی نظری و ریشه‌های تاریخی آن واقعه بی‌مانند ضرورتی مهم برای نسل جدید است که نباید از آن غفلت شود. 
کتاب «مبانی نظری و ریشه‌های تاریخی انقلاب اسلامی ایران» که به صورت یک مجموعه سه جلدی به قلم مظفر شاهدی تألیف و از سوی پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در سال 1393 به بازار عرضه شده، تلاش دارد مبانی نظری و ریشه‌های تاریخی انقلاب اسلامی ایران را بررسی، تحلیل و ارزیابی قرار کند.
با توجه به این موضوع، کتاب پیش رو بر مبنای دو پرسش اساسی زیر، که هر یک می‌توانند سؤالات دیگری را در زیرمجموعه‌های خود جای دهند، تنظیم و تدوین شده است: 1‌ـ آیا انقلابی که در سال 1357 به عمر نظام شاهنشاهی پهلوی خاتمه داد، شکل، قالب و محتوایی اسلامی داشت؟ و اگر پاسخ مثبت است، پرسش دوم و مهم‌تر این پژوهش عبارت خواهد بود: 2ـ چرا انقلاب ایران، اسلامی بود و به ‌طور مشخص‌تر در احکام، فرهنگ، آموزه‌ها، شعائر دین اسلام و مذهب تشیع ریشه داشت؟
در این مجموعه سه جلدی تلاش شده در جلد اول این مجموعه با زیر عنوان تشیع و سیاست در گذر زمان؛ انقلاب ناتمام مشروطیت طی سه فصل درباره ماهیت و چگونگی پیدایش و گسترش مذهب تشیع، سیر تکوین و تحول اندیشه ولایت فقیهان جامع‌الشرایط در عصر غیبت و مسئولیت‌پذیری و نقش و جایگاه تاریخی فقیهان و مجتهدان در حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی جامعه مسلمانان بازکاوی شود. جلد دوم کتاب با زیر عنوان «مشروطه‌خواهی در پایان راه» به ادامه روند تاریخی انقلاب اسلامی ایران و تحلیل مبانی نظری و ریشه‌های تاریخی آن پرداخته است و در جلد سوم کتاب مبانی نظری و ریشه‌های تاریخی انقلاب اسلامی ایران با زیر عنوان «یک انقلاب بی‌مانند» به اتفاقات و مسائل سال‌های 1343 تا 1356 توجه شده است.