«جان دان» استاد علوم سیاسی دانشگاه کمبریج درباره آینده روابط ایران و آمریکا و احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران با اشاره به قدرت نظامی ایران، گفت: هر چیزی محتمل است، اما فکر نمی‌کنم ترامپ آنقدرها هم احمق باشد که دست به چنین کاری بزند. تحریم‌های آمریکا علیه ایران اساساً غلط و ناجوانمردانه است.

صبح صادق ادعای دروغین حمله آمریکا به ایران و مقصود گسترش‌دهندگان داخلی آن را بررسی می‌کند
فتح‌الله پریشان/ «آمریکا به ایران حمله می‌کند!»، گزاره‌ای است به قدمت انقلاب اسلامی و شکل‌گیری نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران که این روزها دوباره بر اساس نیازی که آمریکا به آن دارد، به مثابه یکی از مهم‌ترین بخش‌های راهبرد هیبریدی(ترکیبی) آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران فعال شده است. مأموریت «واقع‌نمایی» این سناریوی روانی بر عهده بخش رسانه و عملیات روانی دستگاه‌های دولتی و نظامی آمریکاست که در این بخش هم‌پیمانان اروپایی، صهیونیستی و ارتجاع عربی منطقه بیشترین همکاری و همگرایی را با آمریکایی‌ها دارند. البته سر دیگر طیفِ همکاران رسانه‌ای آمریکا، شبکه بزرگ همکار غرب در داخل ایران است که تلاش می‌کنند سوگیری تحلیلی و خبری خود را با قطب‌نمای غربی‌ـ آمریکایی تنظیم و آزادانه از نظر گفتمانی و راهبردی، بیشتر از جهت‌گیری‌های کلان نظام انتقاد کنند و از طریق رسانه‌های رنگارنگی که در اختیار دارند، راهبرد دشمنان را تزیین کرده و به منزله نسخه قطعی برون‌رفت از وضعیت فعلی معرفی کنند. البته این موج جدید تنش کلامی و عملیات روانی مبتنی بر جنگ و حمله احتمالی آمریکا به ایران، مانند موجی که در ماه‌های پس از خروج آمریکا از برجام در مواضع رفت‌وآمدی روحانی و ترامپ در زمینه تهدید به حمله خیلی زود فروکش کرد، به صخره مقاوم بصیرت مردم و تحلیل صائب محاسباتی مسئولان برخورد کرده، خنثی خواهد شد. رسیدن به این نقطه مستلزم آگاهی و داشتن تحلیل از ابعاد، اهداف، نشانه‌ها و پیامدهای این سناریوی رسانه‌ای و عملیات روانی است تا در مسیر سوء‌استفاده عده‌ای که می‌خواهند بر رونق فضای جنگ‌هراسی بیفزایند تا ماهی‌های مقصود خود را با تمهید زمینه‌های برقراری مذاکره با آمریکا صید کنند، قرار نگیریم. نگاهی به تاریخچه بلوف‌زنی‌های رسانه‌ها و مقامات آمریکایی در طول چهل سال انقلاب اسلامی، وارسی نشانه‌ها و قراین، برآورد وضعیت راهبردی طرفین در شرایط کنونی، ملاحظه چالش‌های ابرقدرت و توانمندی جمهوری اسلامی می‌تواند در پاسخ درست‌تر و قریب به واقع ما را مساعدت کند.



تاریخچه بلوف حمله آمریکا به ایران
شاید از دستاوردهای انقلاب اسلامی همین باشد که آمریکایی‌ها چهل سال است که جمهوری اسلامی ایران را به حمله و جنگ تهدید می‌کنند و حتی در این مسیر همه عقبه علمی و راهبردی خود را نیز پای کار آورده‌اند تا تهدیدات خود را هر چه می‌توانند واقعی‌تر جلوه دهند. طرح تئوری «جنگ پیشدستانه» از سوی تیم جنگی بوش پسر و تهدید به حمله و «گزینه نظامی» از سوی اوباما که به نوعی ترجمان دکترین آنها از اول انقلاب علیه جمهوری اسلامی ایران است، در همین راستا ارزیابی می‌شود. از این نظر، ترامپ کمتر از اوباما از تهدید «روی میز بودن گزینه نظامی» علیه ایران استفاده کرده است. اتفاقاً همین پنهان‌سازی ضعف‌ها و مسائل آمریکایی پشت نقاب عملیات روانی و دروغ‌هایی که هرچه می‌توانند با نظریات و تئوری‌های علمی و روانی به آن رنگ واقعیت می‌زنند و در این کار استاد تمام هستند، گاهی جامعه هدف را تهدید می‌کند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب یکی از رئوس مثلث فتنه‌گری آمریکایی‌ها دمیدن بر عملیات روانی و بزرگنمایی تهدید خود در فضای مجازی است تا به مصداق ضرب‌المثل فارسی «به مرگ بگیر تا به تب راضی شوند» صورت عملی به خود بگیرد. این موج در ماه‌های تیر و مرداد امسال چنان تند شد که ترامپ در توئیت خود ایران را به اقدامی سخت که در طول تاریخ بر سر کسی نیامده، تهدید کرد؛ اما با پاسخ رئیس‌جمهور و فرماندهان شجاع نیروهای مسلح ما مواجه شد که شاید شروع جنگ با ترامپ باشد؛ اما به طور قطعی پایان آن با وی نخواهد بود و این جنگ می‌تواند «نبرد سرنوشت‌ساز» برای آمریکا و پاک کردن وی از فهرست قدرت‌های جهانی باشد. 

نشانه‌شناسی حمله آمریکا 
و نقد آنها
اما در پاسخ به این پرسش که چه نشانه‌ها و شواهدی برای این حمله وجود دارد، به نشانه‌های زیر اشاره می‌شود که می‌توان آنها را مورد نقد و ارزیابی قرار داد.
1ـ گزارش اولویت‌بندی سالیانه مرکز اقدامات پیشگیرانه شورای روابط خارجی آمریکا؛ هر ساله مراکز و اتاق‌های فکر و جنگ گوناگون در آمریکا، گزارش‌های تخصصی از احتمالات و تهدیدات متعدد را برای مسئولان آمریکایی رصد و فهرست می‌کنند و نظر کارشناسی خودشان را برای تصمیم‌گیری در اختیار هیئت حاکمه این کشور قرار می‌دهند. در گزارش سالیانه مرکز اقدامات پیشگیرانه شورای روابط خارجی آمریکا از میان 30 احتمال موجود در فهرست مورد بررسی پیشگیرانه این سال، یک درگیری مسلحانه بین ایران و ایالات‌متحده یا یکی از متحدانش در پی آنچه مداخله ایران در درگیری‌های منطقه‌ای و حمایت از نایبان می‌نامند، به ‌عنوان اولویت سطح بالا برای ایالات ‌متحده در نظر گرفته شده است. درصد و شانس بروز و رخ دادن این احتمال بر اساس این ارزیابی در سطحی متوسط بررسی شده و اگر این اتفاق رخ دهد، طبق گفته این گزارش، تأثیر بسیاری بر منافع ایالات ‌متحده خواهد گذاشت. این مرکز گزارش خود را مبتنی بر نتیجه چندین درگیری فعلی و منطقه‌ای در خاورمیانه از سوی گروه‌های متخاصمی که به نوعی نیابتاً از سوی آمریکا و ایران در سوریه، لبنان، یمن، عراق و... درگیر بودند و همچنین برخی اظهارات مقامات آمریکا نظیر ترامپ و پمپئو در زمینه تهدید و تحریم علیه ایران تنظیم کرده است. بنابراین، مرکز اقدامات پیشگیرانه شورای روابط خارجی آمریکا وظیفه دارد درگیری‌ها و تعارضات در جریان ایالات‌متحده را با استفاده از ابزار خود موسوم به «رصدکننده تعارضات جهانی» با رقبای این کشور مورد مشاهده و رصد قرار دهد و گزینه‌های سیاست‌گذاری برای واکنش به بحران‌ها را پیشنهاد ‌کند. گفتنی است، در این گزارش، صرف‌نظر از درگیری با ایران، چندین بحران و مسئله دیگر نظیر حمله سایبری جدی و خطرناک به زیرساخت‌های حساس ایالات ‌متحده، تجدید درگیری‌ها در شبه‌جزیره کره، درگیری مسلحانه در مناطق نظامی شده دریای جنوبی چین و در نهایت یک حمله تروریستی جدی و عظیم به خاک آمریکا جزء تعارضات سطح بالای ایالات‌ متحده در سال 2019 ارزیابی‌ شده است. دقیقاً این موضوع مانند ارزیابی‌های ما درباره آمریکاست که آن را دشمن شماره یک خود می‌دانیم و به طور مسلم طرح‌ها و راهبردهای آنها را در روندهای سالیانه و چند ساله علیه خود ارزیابی کرده و می‌کوشیم خود را آماده کنیم و به معنای حمله فوری و غیره نیست.   
2ـ نشست ضد ایرانی در ورشو لهستان؛ سفر دوره‌ای پمپئو و بولتون به منطقه غرب آسیا و مواضع ضد ایرانی آنها، از جمله سخنان پمپئو درباره تشکیل نشستی بر ضد جمهوری اسلامی ایران در ورشو، پایتخت لهستان نیز نشانه دیگری است که در راستای حمله به ایران ارزیابی می‌شود. البته ایران اعتراض شدید خود را به گوش مسئولان لهستان رساند و آنها نیز معاون وزیر خارجه خود را برای بیان پاره‌ای توضیحات به تهران فرستادند و اطمینان دادند که ایران محور نشست نیست و موضوع اصلی نشست صلح و امنیت در منطقه مهم غرب آسیا خواهد بود. افزون بر آن، خانم موگرینی اعلام کرد در این نشست شرکت نخواهد کرد و فرانسه و انگلیس هنوز تصمیم نگرفته‌اند و برخی دیگر کشورها در آن شرکت نمی‌کنند؛ از این رو به نظر می‌رسد این نشست با ابهام‌ها و تردیدهایی مواجه شده است. به طور مسلم ایران از این قبیل سفرهای به ظاهر دیپلماتیک و نشست‌های خصمانه تلقی تحلیلی خود را دارد و طبعاً آنها را به منظور محدودسازی توان و ظرفیت‌های بازیگری منطقه‌ای ایران می‌داند و طرح‌ها و راهبردهایی برای خنثی‌سازی و پاسخ به آنها در جای خود طراحی کرده است؛ ولی این نشست در کنار ده‌ها نشست دیگر نمی‌تواند نشانه‌ای برای حمله به ایران تلقی شود. در واقع، ایران برنامه‌های خود را برای آمادگی در برابر دشمنان انقلاب و نظام و خنثی‌سازی فتنه‌ها و ترفندهای گوناگون مثلث فشارها و تحریم‌های اقتصادی، ایران‌هراسی رسانه‌ای و ائتلاف‌سازی و ایجاد همگرایی منطقه‌ای بین بازیگران منطقه‌ای متأثر از عملیات روانی آمریکا که هراس‌انگیزی ایران را باور کرده‌اند، در دستور کار دارد و باید به جد در این باره اندیشه کرده و در بازه‌های زمانی لازم در راهبردهای خود تجدید نظر کند. 
3ـ خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و افغانستان؛ اعلام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و افغانستان که ترامپ بدون مشورت با سیاست‌گذاران آمریکایی انجام داد و به تبع آن خروج همه نیروهای آمریکایی از منطقه غرب آسیا را نیز تداعی می‌کند، نشانه دیگری در افهام و تحلیل‌های کسانی است که حمله احتمالی آمریکا را مطرح می‌کنند. آنها معتقدند آمریکا با این کار نقاط آسیب‌پذیری خود را کاهش می‌دهد تا با تمرکز نیرو و توان بیشتر با ایران درگیر شود. اولاً نقاط آسیب‌پذیری آمریکا یکی دو مورد نیست و همه پایگاه‌های آنها در منطقه تا شعاع برد موشک‌های ایران در دسترس قرار دارند و پایه این تحلیل با همین یک دلیل سست می‌شود. ثانیاً، ترامپ اگر تنها یک جا حرف درست و از جنس کار و تخصص خود که تجارت و اقتصاد است زده باشد، همین مورد است که می‌گوید هزینه‌کرد آمریکا در حد هفت تریلیون دلار در منطقه در این هفت سال هیچ عاید و درآمدی برای ما نداشته و ما چرا باید هزینه دفاع از کشورهای منطقه را بپردازیم. از این رو مهم‌ترین هدف آمریکا از این خروج جبران هزینه‌ها و شکست‌های خود، دوشیدن بیشتر اعراب جنگ‌طلب منطقه و افزایش توجهات به منطقه شرق است که مطابق تحلیل و برآورد کارشناسان آمریکایی اژدهای زرد چین در حال قدرت‌گیری اقتصادی است و ضرایب زیادی نشان می‌دهد، آنها دارند از اقتصاد آمریکا پیشی می‌گیرند. 

آمریکا توان حمله نظامی
 به ایران را ندارد
آیا آمریکا به ایران حمله می‌کند؟ توان آمریکا در وضعیت فعلی که به نظر کارشناسان بی‌طرف و حتی مقامات سابق و لاحق آمریکا در ضعیف‌ترین زمان خود در طول 30 سال ابرقدرتی یکه‌تازانه خود پس از فروپاشی شوروی سابق قرار دارد، توان بازگشایی جبهه جنگ جدیدی علیه کانون مقاومت در منطقه دارد؟ شواهد و قراین زیادی درباره آمریکا وجود دارد که می‌توان به کمک آنها به پاسخ این پرسش رسید. اساساً این مسئله از مسائل راهبردی بوده و در اتاق‌های فکر راهبردی نظامی و امنیتی بررسی می‌شود. در برآورد وضعیت طرفین درگیری به نقاط قوت و چالش‌ها، فرصت‌ها و آسیب‌پذیری‌های طرفین توجه می‌شود.
پیش از هر چیز باید گفت، وقتی صحبت از جنگ با آمریکا می‌شود، بسیاری از مردم فوری به زرادخانه هسته‌ای واشنگتن اشاره و تصور می‌کنند، ایران هیچ شانسی در جنگ نظامی مقابل آمریکا ندارد. این در حالی است که استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در جنگ نظامی سازوکار بسیار پیچیده‌ای در سطوح سیاسی، پیش از سطوح نظامی، دارد که عملاً آن را به گزینه‌ای ناممکن در معادلات بین‌المللی تبدیل می‌کند. اگرچه سلاح‌های هسته‌ای همواره عامل اصلی «بازدارندگی» در روابط بین‌الملل مطرح می‌شوند، اما هیچ کارشناسی در هیچ ‌یک از کشورهای دارای زرادخانه هسته‌ای، دست بردن به سلاح‌های اتمی در جنگ با یک کشور دیگر را حتی بررسی (و نه پیشنهاد) هم نمی‌کند. تاکنون گزارش‌های متعددی در اندیشکده‌ها و رسانه‌های آمریکایی درباره جنگ با ایران نوشته و ارائه شده است و گاهی حتی اندیشکده‌های آمریکایی سناریوهای جنگ با ایران را هم به شکل عملی آزمایش و اجرا کرده‌اند. با این وجود، در هیچ‌یک از این گزارش‌ها نه تنها درباره به‌کارگیری سلاح هسته‌ای علیه ایران سخنی به میان نیامده، بلکه حتی حمله هوایی محدود علیه تأسیسات هسته‌ای یا نظامی ایران نیز گزینه‌ای بی‌اندازه هزینه‌بر و دارای پیامدهای سنگین سیاسی، اقتصادی و نظامی برای آمریکا توصیف شده است. به این ترتیب، هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که بگوید جنگ ایران و آمریکا یک جنگ هسته‌ای خواهد بود؛ بلکه اگر چنین جنگی رخ دهد، درگیری در حد سلاح‌های متعارف باقی خواهد ماند.
اما در زمینه بررسی درگیری متعارف ایران با آمریکا، در برآورد وضعیت طرف آمریکایی، می‌توان در سه سطح، شواهدی را مطالعه کرد که تصمیم‌گیری درباره جنگ با ایران را پیچیده‌تر از اعلام یک موضع‌گیری رسانه‌ای و اظهارنظر جان بولتونی می‌نمایاند که شدت ضد ایرانی بودن وی برای همکارانش نیز محل تأمل و سؤال است. سطح اول این برآورد به افکار عمومی آمریکا برمی‌گردد. سطح دوم، به نظر کارشناسان آمریکایی منوط است و سطح سوم هم به درون دولت ترامپ. برای نمونه، آخرین نظرسنجی‌هایی که به طور مشترک بین روزنامه واشنگتن‌پست و شرکت تحقیقاتی و آمارگیری «یوگاو» در آمریکا انجام شده، نشان می‌دهد، صرف‌نظر از دموکرات یا جمهوریخواه، ۵۳ درصد از مردم آمریکا با اعلام جنگ کشورشان علیه ایران مخالف و تنها ۲۳ درصد با این اقدام موافق هستند. همچنین ۳۷ درصد از آمریکایی‌ها گفته‌اند، با اعلام جنگ علیه ایران «به شدت مخالف» هستند، در حالی که تنها ۹ درصد با این کار «به شدت موافق» هستند.
برای مقایسه و فهم بهتر اهمیت این نظرسنجی در رفتار آمریکایی، نظرسنجی‌های متعدد طی ماه‌های ابتدایی یا پیش از جنگ عراق نشان می‌داد که بعضاً بین ۵۲ درصد تا ۵۹ درصد و حتی گاهی بین ۷۲ درصد تا ۷۹ درصد از مردم آمریکا از این جنگ حمایت می‌کردند. البته، حوادث ۱۱ سپتامبر، دروغ‌های جرج بوش درباره سلاح‌های کشتار جمعی در عراق و برخی عوامل دیگر در شکل‌دهی به افکار عمومی مردم آمریکا پیش از جنگ عراق نقش مهمی ایفا کرد.
در سطح بعدی نیز کارشناسان آمریکایی تاکنون بارها درباره قدرت نظامی و به ویژه موشکی ایران هشدار داده‌اند. با توجه به تهدیدهای اخیر میان مقامات دو کشور، سیل جدیدی از گزارش‌ها درباره مقایسه توان نظامی ایران و آمریکا منتشر شده است که عمدتاً در یک دیدگاه مشترک هستند؛ تجهیزات نظامی آمریکا با تجهیزات نظامی ایران قابل‌ مقایسه نیست، اما جمهوری اسلامی ایران ابزارهایی جدای از ارتش دارد که می‌تواند به کمک آنها آمریکا را از هرگونه اقدام نظامی علیه تهران پشیمان کند.  
 برای نمونه، اندیشکده آمریکایی «رَند» در اظهارنظر تخصصی خود اعلام کرد: «تمام نقاط خلیج‌فارس و تنگه هرمز، در همین لحظه، در بُرد موشک‌های بالستیک ایران قرار دارند و این قدرت مانور آمریکا را با چالش جدی و هزینه‌های فراوانی مواجه می‌کند.»
«فیلیپ جرالدی» مأمور سابق مبارزه با تروریسم سی‌آی‌ای و افسر سابق اطلاعاتی ارتش آمریکا طی مطلبی تحت عنوان «جنگ با ایران آمریکا را نابود خواهد کرد»، می‌نویسد: با توجه به اندازه [و مساحت] ایران، جمعیت فراوان این کشور و قصد واضح آن برای مقاومت در برابر حمله آمریکا، اقدام نظامی علیه این کشور، که بسیاری در واشنگتن اکنون آن را اجتناب‌ناپذیر می‌دانند، از طریق موشک و بمب از هوا و دریا شکل خواهد گرفت. با این حال، این [جنگ] آسان و یک‌سویه نخواهد بود. سال گذشته، ایران یگان‌های پدافند هوایی متحرک، زمین به هوا و کارآمد اس‌آـ21 ساخت روسیه و همچنین سامانه موشکی اس300وی‌ام را عملیاتی کرده است که مجموعاً بیش از ۱۰۰ مایل [۱۶۰ کیلومتر] برد دارند و می‌توانند تمام خلیج‌فارس را پوشش دهند. رادارهای ایران نیز ارتقا پیدا کرده‌اند. این تجهیزات، محور پدافند هوایی‌ای هستند که می‌تواند ثابت کند در برابر حمله جنگنده‌ها و موشک‌های آمریکا، بسیار وحشتناک [و سرسخت] است. در عین حال، موشک‌های بالستیک پرشماری که ایران در زرادخانه‌هایش دارد، می‌توانند آسیب‌های جدی به پایگاه‌های آمریکا [در منطقه]، سرزمین‌های شغالی، کشورهای حوزه خلیج[فارس] و عربستان وارد کنند. این کارشناس سابق سی‌آی‌ای همچنین یادآور شد: «در صورت بسته شدن تنگه هرمز در هر یک از این دو سناریو، قیمت نفت به طور چشمگیری افزایش خواهد یافت و به اقتصاد تمام کشورهای بزرگ صنعتی، از جمله خود آمریکا، آسیب خواهد زد. وقوع یک جنگ بزرگ، می‌تواند تریلیون‌ها دلار به بدهی‌های ملی آمریکا بیفزاید. ایران همچنین منابع دیگری هم برای حمله متقابل دارد، از جمله مأموران آماده و قادر به انجام حمله در آمریکا و غرب اروپا.»
«تاکر کارلسون» از شناخته‌شده‌ترین مجری‌های شبکه فاکس‌نیوز آمریکا نیز ضمن انتقاد شدید و پرهیز دادن ترامپ از هرگونه جنگ با ایران، به صراحت می‌گوید: «اگر پرزیدنت ترامپ تصمیم بگیرد به جنگ با ایران برود، این کار ریاست‌جمهوری‌اش را نابود خواهد کرد، همان‌گونه که جنگ عراق ریاست‌جمهوری جمهوریخواه پیش از او، یعنی جرج دبلیو بوش، را نابود کرد.»
درباره تیم ترامپ و مقامات اصلی آمریکا نیز لازم است بدانیم، اگرچه برخی مشاوران ترامپ از جمله جان بولتون مشاور امنیت ملی وی به دشمنی با ایران مشهور هستند و درصدد حمله نظامی و تغییر نظام اسلامی هستند و در سال 2017 در جمع منافقین به صراحت آرزو کرد که ما باید کاری کنیم که ملت ایران نتوانند جشن پیروزی چهل سالگی انقلاب اسلامی را برگزار کنند، اما این به آن معنا نیست که درون کابینه ترامپ اختلاف‌نظر درباره جنگ با ایران وجود ندارد. حتی طرفداران ظاهری جنگ در دولت ترامپ هم وقتی این موضوع پیش کشیده می‌شود، از آن استقبال نمی‌کنند و اساساً، برخی برکناری جیمز متیس از وزارت دفاع آمریکا را به دلیل مخالفت وی با طرح‌های جنگی ترامپ می‌دانند. از سوی دیگر خود ترامپ نیز بسیار کمتر از اوباما از تهدید «گزینه نظامی روی میز است» علیه ایران استفاده کرده است. به عبارتی، ترامپ در مقابل بارها صحبت از توافق با ایران، تنها یک بار از تهدید واضح نظامی علیه تهران، سخن گفته است و همه شواهد از این دست هم به احتمال اندک وقوع یک درگیری نظامی واقعی میان دو کشور اشاره دارد. با وجود این، حتی در صورتی که سناریوی بعید رخ بدهد و درگیری نظامی میان دو طرف شکل بگیرد، چنانکه کارشناسان آمریکایی هم اذعان دارند، تهدیدهای حاج‌قاسم سلیمانی نسبت به تهدیدهای ترامپ به واقعیت نزدیک‌تر هستند. بنابراین به سود ترامپ است که مانند همیشه به نظر مشاورانش گوش ندهد و جبهه جدیدی به روی بازیگر خلاقی مانند ایران که آن را هفت سال در منطقه آزموده‌اند، باز نکند.
روندهای قدرت‌یابی جمهوری اسلامی ایران
در کنار بررسی نقاط چالش آمریکا، وضعیت‌شناسی توان امروز جمهوری اسلامی ایران و فرصت‌های پیش روی ما در مسئله‌سازی برای آمریکا نکته راهبردی مهمی است که مقامات آمریکایی به آن توجه بسیاری دارند. هموار شدن راه ایران برای ساخت موشک‌های قاره‌پیما، قرار گرفتن ایران در آستانه دستیابی به فناوری نظامی هوش مصنوعی و «یورش فوجی» و صدها دستاورد دیگر در این حوزه دشمنان را به اعتراف واداشته است که؛ «تهران می‌تواند مقابل هر تهدید قابل‌تصور منطقه‌ای از خود دفاع کند.» البته، هیچ‌گاه گزینه تهاجمی علیه هیچ کشوری روی میز جمهوری اسلامی ایران نبوده و تاریخ 150 ساله ایران این واقعیت را نشان می‌دهد، اما همواره گزینه دفاع تا پای جان از انقلاب، اسلام، ایران و منافع ملت ایران بر روی میز نظامی و دکترین جمهوری اسلامی درخشیده است. 
در این باره باید توجه داشت که اولاً، این اقدام اردوگاه سلطه عملیات روانی و جنگ رسانه‌ای جدیدی است که اتفاقاً بخش مهم و اصلی رهیافت هیبریدی جنگ(ترکیبی) آمریکا علیه ایران اسلامی را در مقطع کنونی تشکیل می‌دهد و دقیقاً دنبال به وجود آمدن چنین فضای احساس ناامنی روانی در جامعه ایران هستند تا زمینه ورود آنها به جدول بعدی راهبرد ترکیبی فراهم شود. ثانیاً، در عالم واقع، اساساً آمریکایی‌ها عُرضه و توان عملیاتی‌سازی تهدیدات واقعی خود را نیز ندارند، چه رسد به نمایش تهدیدهای خود؛ چرا که به شدت درگیر مشکلات داخلی خود شده‌اند؛ تعطیلی بیش از یک ماهه دولت و خانه‌نشینی حدود 800هزار کارمند کاخ سفید، کسری بودجه و بدهی دولتی و شرکتی بیش از 22 تریلیون دلاری آمریکا، درگیری با هم‌پیمانان اروپایی و شرکای تجاری و از دست دادن قدرت اجماع‌سازی و ائتلاف‌پردازی‌های جدید هم بخش دیگری از ناتوانی‌ها و ناکامی‌های آمریکا در معادلات منطقه‌ای و جهانی در وضعیت کنونی است. همه این ضعف‌ها و شکست‌ها دیگر توانی به منظور هر نوع اقدام و برنامه‌ریزی جدید علیه بازیگر خلاقی مانند ایران را از آنها می‌گیرد. راهبردشناسان آمریکایی که سخنان‌شان تا حدودی مقبول تمام جناح‌های آمریکایی است، معتقدند، ایران لقمه گلوگیری است و آمریکای ترامپ باید به شدت از درگیر شدن با آن بپرهیزد. 
البته، این امر به این معنا نیست که ما هوشمندی خود و ضرورت افزایش مراقبت و رصدمان را به عنوان نیروهای نظامی راهبردی کشور که وظیفه حفظ دستاوردهای انقلاب و نظام را در برابر کید و نیرنگ دشمن غداری چون آمریکا بر عهده دارد، کاهش دهیم و بی‌تفاوت باشیم، نه باید درک کرد که در وضعیت جنگی نرم از ترکیب رسانه و اقتصاد قرار داریم که باید آرایش جنگی بگیریم و به گوش هوش بیانات و فرموده‌های ولی امر و رهبر حکیم انقلاب را در پیش چشم و دست‌مان برای عمل و اجرا قرار دهیم. همان‌طور که معظم‌له فرمودند ممکن است دشمن غدار سخن از طرح فتنه و تابستان داغ برای امسال کرده باشد، اما اجرای آن را برای سال 1398 یا سال‌های آینده گذاشته باشد؛ امری که حفظ آمادگی و هوشیاری ما را ایجاب می‌کند. در وهله بعد، با وجود انتقاداتی که به دولت داریم، در راستای «اهم و مهم» و «اصلی و فرعی» کردن مسائل امروز باید به دولتی که از منظری خود در ایجاد این وضعیت نقش داشته کمک کنیم و با خدمت بیشتر و حل مشکلات مردم زمینه‌های داخلی طمع‌ورزی آمریکا و همپالگی‌هایش برای برنامه‌ریزی علیه ایران را مسدود کنیم. این امر با انسجام و وحدت ایرانی‌ها که همواره در وضعیت‌های خطیر بیشتر شده شدنی است.



نوید کمالی
کارشناس روابط بین‌الملل
اگر جمهوری اسلامی ایران را مهم‌ترین الگوی ضد آمریکایی در غرب آسیا و حتی قاره آسیا در نظر بگیریم، بدون شک می‌توان به ونزوئلا لقب مهم‌ترین الگوی ضد آمریکایی در آمریکای لاتین را داد. در طول تاریخ معاصر، این کشور برخلاف دو دهه اخیر همواره در دایره مستعمرات سیاسی و اقتصادی دولت آمریکا تعریف می‌شده، به گونه‌ای که همواره مهم‌ترین سرمایه این کشور، یعنی منابع نفتی ونزوئلا به طور کامل در اختیار شرکت‌های آمریکایی قرار داشته‌اند. این روابط سیاه تا پایان دوران زمامداری «رافائل کالدرا» آخرین رئیس‌جمهور غربگرای ونزوئلا ادامه یافت؛ اما با پیروزی جنبش ضد استعماری «هوگو چاوز» در انتخابات ریاست‌جمهوری 1999 که موسوم به انقلاب بولیواری است، وی با گسترش سیاست‌های ملی‌گرایانه در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی، زمینه پایان یافتن سلطه آمریکا بر ثروت‌های ملی ونزوئلا را مهیا کرد.
البته افزایش سهم ملت ونزوئلا در بهره‌برداری از سرمایه‌های ملی به کاهش قابل توجه درآمد سرمایه‌داران غرب‌گرا و ملی شدن شرکت‌های بزرگ چندملیتی منجر شد که این مسئله نخستین جرقه شروع توطئه‌چینی جریان‌های سیاسی وابسته به طبقه سرمایه‌دار ونزوئلا علیه هوگو چاوز بود! البته سرمایه‌داران غربگرای ونزوئلا تنها دشمنان دولت انقلابی هوگو چاوز نبودند و انقلاب او دشمن بزرگ‌تری به نام آمریکا داشت؛ زیرا به گواه اسناد تاریخی اصلاحات انقلابی چاوز از همان ابتدا مطلوب آمریکایی‌ها نبود، به ویژه آن زمانی که جورج بوش مشاهده کرد، ونزوئلا به واسطه منابع عظیم نفتی خود به یکی از قدرتمندترین مخالفان هژمونی آمریکا در آمریکای جنوبی بدل شده و حتی فراتر از حیاط خلوت آمریکا، در منطقه غرب آسیا با دولت ایران دست به تشکیل یک ائتلاف ضد آمریکایی زده است!
از این رو در طول دو دهه گذشته، همواره دولت انقلابی ونزوئلا درگیر مقابله با بحران‌آفرینی‌های سخت و نرم مخالفان داخلی و خارجی خود بوده که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به چندین کودتا و عملیات ترور اشاره کرد که همه آنها با حمایت عمومی مردم از سیاست‌های ضد استعماری دولت به سرانجام نرسیده‌اند. با این حال، درگذشت هوگو چاوز در سال 2013 این امید را در دل دشمنان ملت ونزوئلا زنده کرد که نبود رهبری کاریزماتیک، مانند چاوز می‌تواند بار دیگر زمینه بازگشت استعمار آمریکا را به این کشور فراهم کند؛ اما تنها چند روز پس از درگذشت چاوز و در نتیجه برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست‌جمهوری، نیکلاس مادورو، معاون استعمارستیز رئیس‌جمهور فقید این کشور به قدرت رسید.
دولت ونزوئلا در طول دو دهه اخیر فرصت داشت تا با توجه به این تجربه تاریخی و همانند کشورمان، از سطح وابستگی خود به اقتصاد نفتی بکاهد؛ اما بی‌توجهی به این امر موجب شد در دوره ریاست‌جمهوری باراک اوباما و همچنین دونالد ترامپ اقتصاد نفتی این کشور به مثابه پاشنه آشیل هدف سنگین‌ترین توطئه‌های اقتصادی ممکن قرار گیرد.
خوشبختانه برخلاف ونزوئلا، همواره یکی از دغدغه‌های رهبر معظم انقلاب(حفظه‌الله) کاهش وابستگی اقتصاد کشور به نفت بوده است؛ از این رو در کنار تجربه چهل ساله انقلاب در مقابله با تحریم‌های اقتصادی، در طول سالیان گذشته به صورت پلکانی کشور از اقتصاد نفتی به سمت اقتصاد غیر نفتی حرکت کرده است؛ به گونه‌ای که سهم بودجه 1398 از درآمد نفتی تنها 25 درصد است، از این رو پر واضح است که مدل جنگ اقتصادی آمریکا با انقلاب ونزوئلا قابل تعمیم به انقلاب اسلامی نیست و خواب ونزوئلاییزه کردن ایران هیچ‌گاه تعبیر نخواهد شد!



   محمدرضا بلوردی/  ایده تشکیل نیروی نظامی متحد عربی قدمتی فراتر از تحولات اخیر منطقه خاورمیانه دارد و به دوره پس از جنگ جهانی دوم بازمی‌گردد؛ زمانی که برخی از کشورهای عربی توانستند به استقلال برسند و متوجه شدند که با برخی از تهدیدهای داخلی و خارجی مواجه هستند. با این حال روند تحولات سال‌های اخیر در منطقه غرب آسیا به گونه‌ای بوده است که برخی از کشورهای عربی به منظور مقابله با تهدیدهایی چون گروه‌های مسلح تندرو و مشخصاً گروه داعش و نیز مقابله با آنچه خطر افزایش نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی می‌نامند، در تکاپوی ایجاد یک نیروی نظامی عربی هستند.
تحولات موسوم به «بهار عربی»، رژیم‌های پادشاهی عربی را که از این تحولات جان سالم به در برده بودند، با نگرانی‌های امنیتی مواجه کرد و این کشورها را برآن داشت تا در اواخر سال 2013 پروژه دفاع مشترکی را مطرح کنند که کشورهای عرب حوزه خلیج‌فارس، اردن و مغرب را شامل می‌شد. اما اختلافات داخلی بین کشورهای حوزه خلیج‌فارس بر سر موضوع اخوان‌المسلمین و تردیدهای اردن و مغرب سبب شد این پروژه راه به جایی نبرد. با وجود این در آوریل سال 2015 دوباره اتحادیه عرب درباره ایجاد یک نیروی مشترک علیه چالش‌های امنیتی بیانیه‌ای صادر کرد که کشورهایی چون؛ سوریه، عراق و لبنان را دربرنمی‌گرفت و می‌توان گفت که به واسطه نپذیرفتن کشورهای عرب نزدیک به ایران، این نیرو شکلی عربی و سنی داشت. این درحالی است که در جریان دیداری که مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در سپتامبر گذشته با وزیران خارجه برخی از کشورهای عربی داشت، دوباره درباره موضوع ایجاد ناتوی عربی بحث شد.
اکنون با توجه به تحولات اخیر منطقه و به طور مشخص تحولات سوریه و اعلام آمریکا مبنی بر قصد آن برای خروج از این کشور، این پرسش مطرح است که با تأسیس نیرویی تحت عنوان ناتوی عربی، چه نقشی برای این نیرو در سوریه می‌توان متصور بود؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت، به نظر می‌رسد نقش ناتوی عربی در سوریه در چارچوب محدود کردن نفوذ ایران و با هدف کلی ایجاد موازنه در مقابل نفوذ ایران در عراق و سوریه است. در واقع، براساس طرحی که آمریکایی‌ها در سوریه دنبال می‌کنند، هریک از قدرت‌های منطقه نقشی را برای تحقق هدف فوق ایفا می‌کنند؛ به نحوی که این اجازه به ترکیه داده می‌شود تا در مناطقی از سوریه که نزدیک به مرزهای ترکیه می‌باشد و مناطقی از منبج و تل‌الابیض نیرو داشته باشد، همچنان‌که به ناتوی عربی اجازه داده می‌شود در پایگاه‌های «الزکف» و «التنف» و نیز در پایگاه «الاسد» در عراق و برخی از پایگاه‌های نزدیک مرزهای عراق و سوریه فعالیت داشته باشند، تا هم از قدرت گرفتن دوباره داعش جلوگیری شود و هم به اصطلاح با نفوذ ایران مقابله شود. 
البته، این نکته را هم باید مد نظر داشت که مباحثی چون حضور قانونی ایران در سوریه‌ـ که با درخواست دولت دمشق در سوریه فعالیت می‌کند‌ـ و پابرجا بودن نیروهای تهدیدکننده امنیت منطقه، سبب شده است تا آمریکا به دنبال محدود کردن نفوذ ایران و نه پایان دادن به آن در سوریه باشد. 
پایان سخن اینکه؛ دولت کنونی آمریکا به دنبال تقسیم هزینه‌ها و ایجاد ائتلاف‌های منطقه‌ای است و نقشی که برای ایجاد نیرویی تحت عنوان ناتوی عربی در نظر گرفته شده نیز در همین چارچوب است.


محمدرضا فرهادی
کارشناس بین الملل
با گسترش نفوذ منطقه‌ای ایران در کشورهای غرب آسیا، صهیونیست‌ها به دنبال مقابله با ایران در عرصه‌های مختلف با محیط‌های گوناگون هستند رژیم صهیونیستی همواره بر این امر تأکید دارد که تهدیدات امنیتی علیه صهیونیست‌ها امروز به حدی گسترده شده که در صورت بروز مسئله‌ای امنیتی توان مقابله با آن را ندارد. این تهدیدات در منطقه افزون بر مرزهای شمالی فلسطین اشغالی که حزب‌الله در جنوب لبنان مستقر است، به مرزهای شرقی و هم‌مرز با سوریه کشیده شده است. بسیاری از مقامات صهیونیست اذعان دارند که رژیم صهیونیستی تاکنون با یک تهدید امنیتی به نام حزب‌الله مواجه بوده و اکنون با تهدیداتی گسترده در سطح وسیعی از گروه‌های مقاومت روبه‌رو شده است.
در پژوهشی که به تازگی در «انستیتو واشنگتن» صورت گرفته، بر این امر تأکید شده که برای مقابله با تهدیدات پیش روی رژیم صهیونیستی باید بر تهدیدات موجود تمرکز کرد؛ تهدیداتی که از منظر آنها ایران به عنوان عامل اصلی شناخته می‌شود و برای مقابله با این تهدیدات باید با خود ایران برخورد کرد. بنابراین صهیونیست‌ها اکنون به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم در پی مقابله با ایران برای فشارهای سیاسی‌ـ امنیتی بر تهران هستند.
مقابله غیر مستقیم/ رژیم صهیونیستی و به ویژه موساد در مقابله غیر مستقیم با ایران اقدامات خود را بر خدشه‌دار کردن روابط ایران با اروپا برای تیره شدن روابط سیاسی و اقتصادی متمرکز کرده است و به همین منظور تاکنون سه اقدام امنیتی طی چند ماه گذشته که موساد پشت پرده آن بوده علیه ایران صورت گرفته که عبارتند از: اتهام دست داشتن دبیر سوم سفارت ایران در اتریش در طرح بمب‌گذاری در همایش گروهک منافقین، دستگیری یک شهروند نروژي‌تبار به اتهام تلاش برای ترور افراد وابسته به الاحوازیه و دستگیری یک تبعه افغانی‌ـ آلمانی به اتهام جاسوسی برای ایران.
در زمینه اقدامات صورت گرفته باید به چند نکته اشاره کرد:
الف‌ـ روابط اقتصادی ایران و اروپا با خروج آمریکا از برجام باید در مسیری دو طرفه صورت می‌گرفت که کانال spv مقدمه آن بود. اما بنابر اتفاقات موجود و بهانه‌جویی‌ها‌ به ویژه در بعد امنیتی این امر از سوی اروپا به تعویق افتاده است.
ب‌ـ جامعه هدف رژیم صهیونیستی در اروپا کشورهای متمول اقتصادی همچون آلمان است. از سوی دیگر انتخاب برخی کشورها همچون دانمارک برای این است که این کشورها از میزبانی کانال مالی منصرف شوند.
مقابله مستقیم/ در این بعد صهیونیست‌ها با حملات جدیدی که به سوریه داشته‌اند، وارد مرحله مقابله مستقیم با ایران شده‌اند. آنها که در گذشته همواره حملات مخفیانه علیه سوریه داشتند. اکنون به طور علنی اعلام موضع می‌کنند. اما اینکه بنابر چه مواردی و بر چه اصولی در این مقطع رژیم صهیونیستی به رویارویی مستقیم با ایران روی آورده، ذکر چند نکته لازم است:
ـ صهیونیست‌ها به دنبال تأثیرگذاری بر افکار عمومی برای مقابله با ایران و اقدامات امنیتی تهران هستند؛ یعنی از یک سو به دنبال اقناع بازیگران خارجی موجود در سوریه هستند که ایران را مداخله‌گر اصلی در سوریه بدانند و از سوی دیگر به دنبال فشار بر افکار عمومی داخل ایران هستند که اقدامات منطقه‌ای ایران را ناموجه جلوه دهند. سناریوی آنها هزینه‌سازی برای بازوان اجرایی ایران در منطقه است. اکنون فعالیت اصلی صهیونیست‌ها برای اقناع افکار عمومی در داخل و خارج از کشور از طریق تأثیرگذاری بر بازیگران خارجی و داخلی است.
ـ صهیونیست‌ها به دنبال راهبرد جنگ پیش‌دستانه در برابر ایران هستند. اصول این جنگ بر این امر مبتنی است که پیش از حمله باید حمله کرد. صهیونیست‌ها معتقدند، برای جلوگیری از حملات نیروهای مقاومت به مواضع صهیونیست‌ها باید حملات پیشگیرانه انجام داد.
ـ صهیونیست‌ها معتقدند، حضور ایران در سوریه توازن قوا را برای نیروهای مقاومت تغییر داده است. پشتیبانی از نیروهای مقاومت تنها با حمایت‌های ایران امکان‌پذیر است. بنابراین برای تغییر توازن قوا باید به مقابله مستقیم با ایران مبادرت کرد.