آیت‌الله‌العظمی محمدتقی بهجت(ره) می‌گوید: از حضرت ولی‌عصر(عج) شنیده‌اند که فرموده است: «برای تعجیل فرج من زیاد دعا کنید»؛ قطعاً اگر کسانی در دعا جدی و راستگو باشند و به همّ و ناراحتی اهل‌بیت(ع) مهموم و به سرور آنان مستبشر باشند، مُبْصَراتی خواهند داشت و قطعاً مثل ما چشم بسته نیستند. باید دعا را با شرایط آن کرد و توبه از گناهان از جمله شرایط دعاست، چنانکه فرموده‌اند: «دُعآءُ التائِبِ مُسْتَجابٌ»؛ دعای شخصی که توبه کند، اجابت می‌گردد. نه اینکه برای تعجیل فرج دعا کنیم و کارهای‌مان برای تبعید (دور کردن) و تأجیل (به‌ تأخیر انداختن) فرج آن حضرت باشد!

 

 

آیا امام زمان(عج) وقت ظهور را می‌دانند؟

یکی از سؤالاتی که به صورت مکرر مطرح می‌شود این است که آیا امام زمان(عج) وقت ظهور را می‌دانند؟
اینکه آیا حضرت ولی ‌عصر(عج) خود از زمان ظهورشان آگاهی دارند یا آن حضرت نیز از چگونگی زمان ظهور بی‌اطلاعند، در شمار مباحثی است که نظری صرف است و هیچ فایده اجتماعی‌ای بر آن مترتب نیست؛ از این رو می‌توان این سؤال را رها کرد و به مباحث مهم‌تری در این زمینه توجه کرد؛ چه اگر آن حضرت نسبت به این مطلب آگاهی داشته باشند یا خداوند آگاهی از این مطلب را به ایشان اعطا نکرده باشد، در هر حال مطلبی است منحصر در حیطه شخصیت ایشان و هیچ ثمره جمعی یا فردی‌ بر آن مترتب نمی‌شود. با این همه، به اختصار این پرسش را پاسخ می‌دهیم: احادیث ما و آنچه از مجموع آرا در این زمینه به دست می‌آید، سخت متناظر و گوناگون است؛ از این رو شماری از بزرگان بر آن بوده‌اند که آن حضرت نسبت به زمان ظهور آگاهی خاصی ندارند و تنها پس از صدور امر حضرت حق برای قیام است که از زمان وقوع آن اطلاع می‌یابند. با این همه، بر آنیم که حضرت ولی عصر(عج) از زمان خروج و انقلاب جهانی خود آگاه هستند و به روشنی می‌دانند در چه زمانی این امر صادر می‌شود. این نظر ما مبتنی بر روایاتی است که درباره حیطه علم و نیز چگونگی شخصیت آن حضرت صادر شده است. می‌دانیم که زیارت اهل‌بیت(ع) نشان‌دهنده گوشه‌ای از شخصیت آنان است. حال اگر در زیارت وجود مبارک حضرت حجت(عج) می‌خوانیم: «السلام علیک یا حافظ اسرار رب‌ العالمین»؛ سلام بر تو ای نگاهبان اسرار پروردگار! می‌توان نتیجه گرفت که ایشان از زمان خروج خود آگاهی دارند. چه بدون تردید «زمان ظهور» در شمار اسرار الهی است و آن حضرت نیز نگاهبان مجموعه این اسرار هستند. بدیهی است که نگهبان بودن فرع بر آگاه بودن است؛ به همین علت می‌توان گفت ایشان از همه اسرار الهی آگاهی داشته و از آن جمله بر زمان ظهور نیز اشراف دارند. در جملات بعدی همین زیارت نیز، ایشان را با عبارت «المؤتمن علی‌ السر» توصیف کرده‌اند. به این ترتیب، باز تأکید شده است ایشان امین سرّ الهی هستند و امین بودن نیز بدون آگاهی داشتن معنا ندارد؛ از این رو ما ایشان را بر زمان ظهور خود نیز آگاه می‌دانیم.

 

 

محمدرضا قضایی/ انتظار یک مفهوم اخلاقی و فرهنگی است و سعی دارد جهت زندگی مؤمنان را به سمتی هدایت کند که شرایط ظهور در جامعه ایجاد شود. مؤمنان و دینداران هدف آخرتی دارند و برای آبادانی آخرت‌شان تلاش می‌کنند، از محرمات دوری کرده و سعی در عمل به دستورات خداوند دارند؛ امّا وقتی مفهوم انتظار وارد زندگی آنها می‌شود، در کنار هدف آخرتی هدف دنیایی نیز پررنگ می‌شود؛ تبدیل کردن جهانی که در آن زندگی می‌کنیم به مأمن مؤمنان، برداشتن موانع از راهی که به سمت خداوند می‌رود، آباد کردن دنیا با آبادی آخرت، زیبا کردن دنیا با زیبایی عدالت، آرام کردن دنیا با آرامش دوستی و محبت. دنیایی پر از تفکر و اندیشه و استدلال برای شناخت خداوند. منتظران روش و مسلک‌شان با مؤمنانی که فقط هدف آخرتی را می‌بینند، متفاوت است. هر عمل‌شان به نیت آماده شدن برای ظهور است.
امّا زنده نگه داشتن مفهوم انتظار در جامعه فقط به عهده مردان مؤمن نیست؛ بلکه زنان نیز نقش مهمی دارند. جابربن‌یزید جعفى از یاران نزدیک امام محمدباقر(ع) به نقل از آن حضرت می‌فرماید: «وَ یَجِى‏ءُ وَاللهِ ثَلاثُ مِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً فیهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَةً یَجْتَمِعُونَ بِمَکَّةَ عَلى غَیْرِ میعادٍ» (مجلسی، بحار، ج 52، ص 222) به خدا سوگند! 313 نفر یاران مهدى(ع) مى‌‏آیند که 50 نفر از آنان زن هستند و بدون هیچ‏گونه وعده قبلى در شهر مکه گرد هم جمع مى‏‌شوند. بدون شک، زنان عفیف و پاکدامن در زمان غیبت و همین‌طور در زمان ظهور حضرت نقش مؤثری در شکل‌گیری جامعه دینی و اخلاقی دارند. صفات نیک را می‌آموزند و جامعه‌ای با آن صفات نیک تربیت می‌کنند. در عمل به دستورات خداوند می‌کوشند و جامعه را به سوی عمل به این دستورات هدایت می‌کنند. نقش اصلی در جامعه‌ای که می‌خواهد به سوی ظهور برود، با زنان است. آنها مبارزان تاریکی و جهل هستند و در زمان ظهور نیز با تکیه به دانش الهی جهان را روشن و نورانی می‌کنند.

 

 

 

 

سیدحسین خاتمی‌خوانساری/ در شماره قبل گفته شد، برای قدرتمند شدن باید به خداوند تکیه کرد. اگر ایمان مسلمانان کامل باشد، هر کدام می‌توانند در برابر ۱۰ نفر به پیروزی برسند؛ اما ضعف ایمان قدرت‌شان را کم می‌کند. جنگ تحمیلی نمایشگاه ایمان، تقوا و صبر رزمندگان اسلام بود. رزمندگان با ثبات قدم، صبر و اتکا به قدرت الهی و ایمان به یاری خداوند در برابر کشورهای قدرتمند ایستادگی کردند و نشان دادند تقوا و صبر و اعتماد به خدا قدرت آنها را ده برابر و حتی بیشتر می‌کند. برخی آیات قرآن را می‌توانیم با مشاهدات خودمان بیشتر درک کنیم و منظور دقیق قرآن را متوجه شویم. دفاع از خاک کشور در برابر چندین کشور قدرتمند، نمایی از آیه 65 سوره انفال است که آن را برای ما عینی و قابل درک می‌کند.
در کل ایرانیان نزد اهل بیت(ع) و در روایات جایگاه و شخصیت ویژه‌ای داشتند. حمایت آنان از حق و حق طلب بودن آنها زبانزد مسلمانان از صدر اسلام تاکنون بوده است. هم در فتح سنگرهای علمی و هم در استحکام و استقامت بی‌نظیرشان، مثال‌های بیشماری وجود دارد که می‌توان به آنها استناد کرد. ثبات قدم ایرانیان در زمان اهل بیت(ع) و علاقه‌شان به ایشان، جایگاه رفیعی را رقم زد که تا زمان ظهور امام زمان(عج) ادامه می‌یابد.
(مرحوم نعمانی در کتاب الغیبه، ج 1، ص 273 به نقل از ابوخالدکابلی از امام باقر(ع) نقل می‌کند: من به قومی مى‏‌نگرم که از طرف مشرق زمین به پا مى‏‌خیزند. آنان به دنبال طلب حق و ایجاد حکومت الهى تلاش مى‌‏کنند. بارها از متولیان، اجرای حق را خواستار مى‏‌شوند، امّا با بى‏‌اعتنایى مواجه مى‏‌شوند. وقتى که وضع را چنین ببینند، اسلحه‌های خود را به دوش مى‌‏نهند و با اقتدار و قاطعیت تمام در انجام خواسته‏‌شان اصرار مى‌‏ورزند تا اینکه سردمداران حکومت نمى‌‏پذیرند و آن حق‌طلبانِ ثابت‌قدم، ناگزیر به قیام و انقلاب می‌شوند و کسى نمى‏‌تواند جلوگیرشان شود. این حق‏‌جویان وقتى حکومت را به دست گرفتند، آن را به غیر از صاحب الامر(ع) به کس دیگرى نمى‏‌سپارند. کشته‌‏هاى اینها همه از شهیدان راه حق محسوب مى‏‌شوند. سپس امام باقر(ع)‏ به ابوخالد کابلى فرمود: «اَما اِنِّى لَوْ اَدْرَکْتُ ذلِکَ اسْتَبْقَیْتُ نَفْسى لِصاحِبِ هذَا الامْرِ»؛ مطمئناً بدان! اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را براى فداکارى در رکاب حضرت صاحب‌الامر(ع) تقدیم مى‌‏دارم). نقش ایرانیان و ثبات قدم‌شان و اتکای‌شان به خداوند در استحکام مبانی عقلی و علمی اسلام تاکنون پررنگ بوده و ان‌شاءالله زمینه‌ساز ظهور باشند و در رکاب امام زمان(عج) بمانند.
هر کس در راه دین استقامت داشته باشد، در عالم ماندگار خواهد بود، چه آنکه خداوند خود این وعده را داده و فرموده است: «يُثَبِّتُ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَه»؛ خداوند مؤمنان را در زندگی دنیا و آخرت، بر اعتقادات درست و صحیح ثابت‌قدم و تزلزل‌ناپذیر می‌دارد. (ابراهیم/ ۲۷) قُتاده در تفسير اين آيه مي‌گويد: خداوند متعال در دنيا به وسيله خير و عمل صالح، مؤمنان را ثابت نگاه مي‌دارد...؛ شرط حیات و بقا در این عالم ایمان و عمل صالح است؛ اما بسیاری از انسان‌ها به دنبال آب حیات هستند تا بقا پیدا کنند! خداوند در سوره نساء؛ آیه 66 راه رسیدن به ثبات در دین و عقیده را این‌گونه بیان مي‌فرمايد: «...وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتاً»؛ و اگر اندرزهايي را كه به آنان داده مي‌شد، انجام مي‌دادند براي آنان بهتر بود و (ايمان) ايشان را پابرجاتر مي‌كرد.

 

حجت‌الاسلام والمسلمين خسروشاهي روایت می کند

 

 


مهدي دنگچي/ يکي از ادعاهايي که جريان معاند انقلاب اسلامي در طول چهار دهه اخير مکرر مطرح کرده، متهم کردن حضرت امام(ره) به داشتن روحيه سرکوب و خشونت در مواجهه با مخالفان بوده است. اين در حالي است که مشي آن حکيم بزرگ حرکت در مسير اسلام ناب و رعايت عدالت و انصاف و مدارا بود. در اين زمينه حجت‌الاسلام والمسلمين سيدهادي خسروشاهي خاطره‌اي را بيان داشته‌اند که شنيدني است. وي نقل مي‌کند:
براي شرکت در کنفرانس انديشه اسلامي به الجزائر رفتيم. جلسات کنفرانس انديشه اسلامي طبق معمول با حضور شخصيت‌هاي برجسته جهان اسلام و عرب و شرکت بيش از هزار نفر از دانشجويان دختر و پسر، به مدت هفت روز برقرار بود... هم آيت‌الله تسخيري و هم بنده در آن سال سخنراني داشتيم. روزي پس از سخنراني اينجانب که با توجه به شرايط روز، حال و هواي انقلابي داشت و مورد استقبال جوانان و حضار قرار گرفت، در موقع خروج از سالن کنفرانس و در ميان ازدحام جمعيت اساتيد و دانشجويان، يک جوان از من خواست در گوشه‌اي به سخن او گوش فرا دهم... به گوشه‌اي رفتيم و او به عنوان يک امر محرمانه و امانت شرعي، مطلبي را با من در ميان گذاشت و خواستار پاسخ «شرعي» آن شد. او که «ابوالعلا» نام داشت، از اعضای رهبري يکي از سازمان‌هاي جهادي جوانان مصري بود و گويا براي ديدار با بعضي از جوانان الجزائر به آن کشور آمده بود.
او گفت: همسر شاه‌ـ فرح ديباـ که در قاهره اقامت دارد و ميهمان انورسادات است، همراه بچه‌هايش هر شب جمعه به «مسجدالرفاعي» مي‌آيد که جنازه شاه در آنجا دفن شده است و مأموران پليس و امنيتي در مقابل درب ورودي مسجد، مراقب بوده و مسئول حفاظت هستند و امکان اينکه ما وارد مسجد بشويم يا او را در موقع خروج «ترور» کنيم، وجود ندارد؛ ولي فقط به راحتي مي‌توانيم سوار بر موتوري، به هنگام عبور از جلوی مسجدـ ‌که درب آن هميشه باز است‌ـ نارنجکي به سوي او پرتاب کنيم که در اين عمليات علاوه بر خود او، بچه‌ها هم کشته خواهند شد؟... البته من آشنايي قبلي با ابوالعلا به عنوان يک جوان مصري اسلام‌گرا داشتم و طرح او را جدي تلقي کردم، ولي او علت اصلي اقدام جماعت اسلامي را گزارش نکرد؛ بلکه از من «مجوز شرعي» و به قول او «حکم» يا «فتوا» مي‌خواست!.. من به آن برادر گفتم که بنده «مفتي» نيستم و در مسائلي از اين قبيل نه دخالت مي‌کنم و نه نظر مي‌دهم... وی گفت: از شيخ خلخالي بپرسيد و جواب او را به ما بگویید! (آن ايام خلخالي همه جا به عنوان حاکم شرع دادگاه انقلاب معروف شده بود!)... به برادر مصري گفتم که من اين مسئله را از امثال آقاي خلخالي نمي‌پرسم و با کارهاي او هم موافق نيستم؛ ولي اگر سفري به ايران بروم، از شخص امام خميني مسئله شما را به عنوان يک مسئله شرعي و فقهي مي‌پرسم و پاسخ ايشان را به شما اطلاع مي‌دهم.
او تلفن تماس مرا در ايتاليا گرفت و گفت پس از مدتي تلفني پاسخ را از شما مي‌پرسم. پس از پايان کنفرانس انديشه اسلامي الجزائر، ما به ايتاليا برگشتيم، دوستان به ايران مراجعت کردند و من يکي دو هفته ديگر، براي استفاده از مرخصي سالیانه، به ايران آمدم و يکي دو هفته نيز براي ارائه گزارش امور در واتيکان به خدمت امام رفتم و پس از ارائه گزارش، اين مسئله را هم به عنوان سؤال شرعي يک برادر مسلمان مصري مطرح کردم. امام يک بار ديگر سؤال را از من پرسيدند. پس از توضيح بيشتر، پاسخ ايشان به طور دقيق اين بود: «اگر جنابعالي يا آن آقايان زن شاه را مفسده مي‌دانند، تقصير بچه‌ها چيست؟ حتماً نهي‌شان کنيد و بگویید که به اين کار دست نزنند.»
پس از مراجعت به ايتاليا، روزي «ابوالعلا» با من تماس گرفت و احوال‌پرسي کرد و به تناسب و در وسط گفت‌وگو پاسخ امام را که قرار بود با يک جمله «يجوز» يا «لايجوز» به ايشان منتقل کنم، بيان کردم و درضمن بيان امام را با عنوان کلي که اگر کسي گناهي مرتکب شده، تقصير همراهان او چيست؟ «لايجوز» مطلب را به او ابلاغ کردم.
يکي دو ماه بعد، گروهي از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي براي شرکت در کنفرانس بين‌المجالس به ايتاليا آمده بودند تا در آن کنفرانس شرکت کنند و طبق معمول مسافران رسمي، اعضای مجلس هم يکي دو روز ميهمان ما بودند، يک روز بر سر ميز ناهار موضوع فعاليت‌هاي اعضاي خاندان پهلوي و بني‌صدر در خارج مطرح شد و بعضي‌ها به شدت به آنها حمله کردند و افسوس خوردند که آنها فرار کردند و اعدام نشدند!
من به تناسب موضوع بحث، نظريه امام را در هر دو مورد نقل کردم که مورد پسند بعضي از دوستان انقلابي اوایل انقلاب! قرار نگرفت و حتي يکي از آنها به شدت اعتراض کرد که اين مطلب را نبايد از قول امام نقل کنم!...
به آن برادر محترم گفتم که من اين مطلب را از شخص امام و بدون واسطه شنيده‌ام و نقل آن در غرب، نشان خواهد داد که نظريه امام خميني در اين قبيل موارد چيست؟ و اتهامات مربوط به مسئله دخالت ايران در ترورها، بي اثر خواهد شد. اگر احتمال نقل حديث غير واقعي! مي‌دهيد، جناب آقاي دعايي که همراه شما به ايران برمي‌گردد، مي‌تواند از شخص امام مسئله را بپرسد تا شک و ترديد برادران برطرف شود... و نتيجه را به من هم اطلاع دهند.
يکي از آشنايان قديمي و روحاني عضو هیئت هم گفت: ما در صحت نقل شما شک نمي‌کنيم؛ ولي نقل آن را در شرايط انقلابي کنوني کشور و خيانت اين افراد هم صحيح و صلاح نمي‌دانيم!...
من اضافه کردم که همه مي‌دانيم امام اهل پنهان‌کاري و مصلحت‌گرايي نیستند و اگر مطلبي را فرموده‌اند، لابد با نقل آن هم مخالفتي نخواهند داشت...
...جلسه ما ختم شد و دوستان براي شرکت در کنفرانس بين‌المجالس رفتند؛ ولي پس از مراجعت به ايران هم متأسفانه خبري از پرسش موضوع از امام و پاسخ ايشان، به اينجانب ابلاغ نشد!
...چند ماه گذشت و من باز براي انجام کاري به ايران آمدم و به ديدار امام شتافتم. اتفاقاً در آن روز، ساعت ملاقات حقير با ساعت ديدار آيت‌الله حاج سيدموسي شبيري‌زنجاني (حفظه‌‌الله)ـ از مراجع عظام کنوني‌ـ يکي شده بود و ايشان هم همراه فرزند فاضل‌شان براي ملاقات با امام به جماران آمده بودند، لذا در وقت معين شده همراه ايشان به اتاق ملاقات امام(ره) رفتيم. پس از سخناني که آيت‌الله شبيري بيان داشتند و معرفي فرزندشان که ظاهراً تازه «معمم» شده بود، نوبت به اينجانب رسيد که گزارش خلاصه‌اي از مسائل حوزه مأموريت خود و کارهاي فرهنگي را که انجام مي‌دهيم، ارائه کردم و سپس يک سؤال مطرح کردم و پرسيدم:
اگر خاطر شريف باشد در ملاقات چند ماه قبل درباره اقدام بعضي‌ها، در مورد همسر شاه، سؤال شرعي دوستان مصري را مطرح کردم که فرموديد: گناه بچه‌ها چيست؟ من تا اين جمله را گفتم، امام حرف مرا قطع کرد و فرمود: «من آن زن را هم اجازه ندادم» و من بلافاصله مطلب را تکميل کردم و گفتم بلي حضرتعالي فرموديد: اگر از نظر شما آن زن مفسده باشد؛ تقصير بچه‌ها چيست؟ امام فرمودند: بلي اين درست است...
گفتم سؤال بنده اکنون اين است که آيا من حق دارم اين مطلب را از قول حضرتعالي در جلسه‌اي بيان کنم و يا در جايي بنويسم، يا موضوع خصوصي است و فقط جهت اطلاع دوستان مربوطه بود؟
امام فرمودند: هم مي‌توانيد نقل کنيد و هم مي‌توانيد بنويسيد. اين بود که من پس از مراجعت به ايتاليا، در مصاحبه‌اي اين مطلب را از قول امام نقل کردم و منتشر شد و آقاي فهمي هويدي، نويسنده معروف مصري هم آن را در کتاب خود از قول من نقل کرد که موجب رفع بعضي از سوءتفاهمات شد.

 

 

 

محمد گنجي/ پرتغالي‌ها نخستين استعمارگراني بودند که به سواحل شرقي آفريقا در کنيا و تانزانيا پا گذاشتند. آنها مدتي بر مناطق ساحلي از ماليندي تا مومباسا حکمراني کردند. واسکو دو گاما در مسير دستيابي به هند و پس از عبور از دماغه اميدنيک، براي اولين بار به سواحل شرقي آفريقا و از جمله شهر باشکوه تانزانيا رسيد.
پرتغالي‌ها که از تجارت پررونق زنگبار خبر داشتند، در انديشه تسلط بر آن کشور افتادند. در ۱۶ ژوئيه سال ۱۵۰۰ پدرو کابرال، ملّاح ديگر پرتغالي، با شش کشتي به کيلوا رسيد و گفت که نامه‌اي از امپراتور براي سلطان دارم. سلطان اميرابراهيم شيرازي از ملاقات وي خودداري کرد و پدرو کابرال هم بازگشت؛ امّا دوباره به جزيره مراجعت کرده و خواهش کرد يکي از افسران او را که بيمار است در کيلوا نگه دارند تا بهبود يابد. حاکم با اين تقاضا موافقت کرد؛ ولي آن افسر بيمار نبود؛ بلکه به بهانه بيماري در کيلوا ماند تا درباره قدرت دفاعي و استحکامات آن شهر جاسوسي کند.
دو سال بعد [۱۵۰۲] واسکو دو گاما به ساحل کيلوا آ‌مد و سلطان را به کشتي خود احضار کرد. اميرابراهيم به کشتي رفت و درياسالار پرتغالي به او پيشنهاد کرد که سروري و حکومت پرتغال را بپذيرد. اميرابراهيم نپذيرفت و درياسالار پرتغالي دستور داد که وي را زنداني کنند و شهر را به آتش بکشند. اميرابراهيم به ناچار پذيرفت که سالي هزار ليره خراج بدهد و پرچم پرتغال را بر فراز قصر خود نصب کند. گاما خراج سال اول را به طلا و جواهر گرفت و اهتزاز پرچم پرتغال را بر فراز قصر ديد، آنگاه به کشور خود بازگشت.
اين پرچم نشان آن بود که کيلوا استقلال خود را از دست داده است. پس از آن، پرتغالي‌ها نواحي زنگبار و براوه و ممباسا را نيز تصرف کردند و به این ترتيب تجارت و حکومت شرق آفريقا به دست پرتغالي‌ها افتاد؛ امّا حاکم کيلوا تصميم گرفت قلعه‌اي براي دفاع از بندر بسازد؛ ولي با اينکه مردم با فداکاري در بناي قلعه شرکت کردند، هنوز تمام نشده بود که پرتغالي‌ها سر رسيدند.
اين بار فرانسيسکو د الميدا، درياسالار ديگر پرتغالي، آمده بود که انحصار تجارت آفريقاي شرقي را براي دولت متبوع خود تثبيت کند. وي پس از غارت و تخريب ممباسا به کيلوا آمد و با ديدن قلعه نيمه تمام دانست که اميرابراهيم در چه انديشه‌اي است. او را بازخواست کرد که چرا باج معهود را نپرداخته و پرچم پرتغال را از قصر خود پايين آورده است. اميرابراهيم به درياسالار مغرور پرتغالي جوابي نداد و الميدا هم به سربازان پرتغالي دستور داد تا شهر را تصرف کنند. اميرابراهيم از در مخفي قصر با جمعي از همراهان خود به جنگل‌ها پناه برد. به اين ترتيب پرتغالي‌ها کيلوا را غارت کرده و در عرض سه هفته، يک قلعه سنگي در آنجا بنا کردند و يکي از طرفداران خود به نام محمد نکوني را به حکومت نشاندند و يکصد و پنجاه سرباز پرتغالي براي حفظ شهر در قلعه گذاشتند.
پرتغالي‌ها از استعمار شرق آفريقا دو هدف داشتند: جمع‌آوري ماليات و کنترل تجارت در اقيانوس هند؛ اين اهداف تا حدودي موفقيت‌آميز بود، چون گاهي حاکمان محلّي شرق آفريقا عليه پرتغالي‌ها شورش مي‌کردند.
به هر حال، کشتي‌هاي پرتغالي درباره بازرگاني در منطقه غربي اقيانوس هند اختلاف داشتند و به علت کنترل راهبردي بندرها و خطوط کشتيراني، تعرفه زيادي را براي جابه‌جايي کالا دريافت مي‌کردند. ساخت دژ «جيسوس» در مومباسا در سال ۱۵۹۳، وسيله‌اي براي تقويت تسلّط پرتغال بر منطقه بود؛ ولي با هجوم بريتانيايي‌ها، آلماني‌ها و اعراب عماني در سده هجدهم، از ميزان نفوذ پرتغال کاسته شد. اعراب عماني به طور مستقيم با پرتغال درگير شدند و استحکامات پرتغال را محاصره کردند و به کشتي‌هاي آنها حمله کردند و سرانجام در سال ۱۷۳۰، پرتغالي‌ها را از سواحل کنيا و تانزانيا بيرون انداختند. در اواخر قرن نوزدهم بود که اين سرزمين اين بار به دست استعمارگران انگليسي و آلماني تسخير شد.

 

 

حسين معيني/ عمليات خيبر در وضعیت سياسي و نظامي خاصي انجام شد. قبل از عمليات رسانه‌هاي جمعي عراق و حاميان آن تبليغات گسترده‌اي را عليه ايران آغاز کردند؛ از جمله راديوي حزب بعث اعلام کرد، هرگونه عمليات نيروهاي ايراني را در داخل خاک عراق با شکست روبه‌رو خواهد کرد. در عين حال در اواخر سال ۱۳۶۲ راديوهاي آمريکا، بي‌بي‌سي، کلن، بغداد و رژيم صهيونيستي تبليغات گسترده‌اي درباره استقرار صدها هزار نفر از نيروهاي ايراني در جبهه‌هاي جنوبي به راه انداختند و تحليلگران در اين باره بيشتر از منطقه بصره و مناطق شرقي آن نام مي‌بردند. همچنين در سطح بين‌المللي، وزارت خارجه آمريکا، آشکارا اعلام مي‌کند کشور متبوعش نگران پيروزي ايران در جنگ با عراق است. در همين زمان، فرانسويان اقدام به تحويل هواپيماهاي «سوپر اتاندارد» مجهز به موشک‌هاي «اگزوست» به عراق مي‌کند و شوراي امنيت سازمان ملل در تاريخ ۹ آبان ماه سال ۱۳۶۲ قطعنامه ۵۴۰ را تصويب مي‌کند که در آن محکوم کردن نقض حقوق انساني و تقاضاي توقف فوري کليه عمليات نظامي عليه هدف‌هاي غيرنظامي و نيز پايان دادن به خصومت در منطقه خليج‌فارس و احترام دو طرف به تماميت ارضي يکديگر اشاره شده است.
مسئله‌ مهم داخلي، اجراي مانور آزادي قدس در 90 منطقه کشور بود که در پي اعزام لشکرهاي قدس به جبهه صورت گرفت. اين طرح به تدريج در همه استان‌ها و شهرستان‌هاي کشور فراگير و سيل نيروهاي بسيجي، عازم جبهه‌هاي جنگ شد؛ به گونه‌اي که سازمان رزم محدود سپاه از نيرو لبريز شد و برخي لشکرها 25 گردان را افزون بر گردان‌هاي سازماني در خود جاي دادند.
متلاشي شدن حزب توده ، انفجار مقر تفنگداران آمريکايي، فرانسوي و صهیونیستی در لبنان، دستگيري ناخدا افضلي؛ فرمانده نيروي دريايي ارتش و سرهنگ عطاريان از اعضای حزب توده، اعزام بزرگ نيروهاي بسيجي در طرح «لبيک يا خميني(ره)» از ديگر وقايع اين دوره بود.