تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۶:۲۴  ، 
کد خبر : ۲۶۵۳۹۴

انقلاب نرم در کليساي کاتوليک (بخش اول)


نوشته: حجت‌الاسلام و‌المسلمين دكتر محمد مسجدجامعي

کلیسای کاتولیک در طول تاریخ تقریباً 2000 ساله‌اش فراز و نشیب‌های فراوانی را از سر گذرانيده است. علل و منطق این تحولات در دوران‌های مختلف تاریخی متفاوت بوده است. این دوران‌ها عبارتند از قرون نخستین، دوران قرون وسطی، دوران رنسانس و پس از آن و بالاخره دوران جدید.

سال 2013 در دوران جدید، سالي استثنايي است و احتمالاً به نقطه عطف بزرگی در آنجا که به رابطه پاپ و پیروانش بازمی‌گردد، تبدیل خواهد شد.در ماه فوریه سال گذشته بود که پاپ قبلی، بندیکت شانزدهم، در سخنرانیش خطاب به شماری از کاردینال‌ها گفت که در 28 فوریه از سمت خود کناره‌گیری خواهد کرد و چنین کرد و این امری بسیار نادر بود. در طول تاریخ، تنها چهار پاپ دیگر، سمت خود را ترک کرده بودند. امّا در آن موارد هم این کناره‌گیری چندان داوطلبانه نبود و حداقل این است که این جریان در بیش از شش قرن گذشته سابقه نداشت. استعفای غیر منتظره پاپ یک حادثه شوک آور برای همگان، اعم از کاتولیک‌ها‌، سایر مسیحیان و دیگران بود.

در آن ایام تا مدت ها این خبر، مهمترین خبر در سطح بین‌المللی و البته برای کلیسای کاتولیک و مرکزیت آن به معنای واقعی کلمه، ضربه‌ای گیج‌کننده بود، به گونه‌ای که سخنگوی کارکشته و مسلط واتيکان، قادر به توضیح و پاسخ به سؤالات نبود.امّا حادثه مهمتر، انتخاب پاپ جدید، فرانسیس بود. فردی از خارج اروپا و از جهان سوم و قاره امریکا و از نیم‌کره جنوبی و در عین حال ژزوئیت ـ يسوعی.

شخصیت و سوابق او، کیفیت برخورد و کلام او، روش زندگی و موعظه او، صمیمیت و سنت شکنی او، محبوبیت و مردمی بودن او و تواضع و قدرت تاثیرگذاری شگرف او، متفاوت با اسلافش بود، به گونه‌ای که در مدتی کوتاه به شخصیتی محبوب و مورد احترام تبدیل شد. تا آنجا که مجله «تایم» او را به عنوان مرد سال معرفی کرد؛ اگر چه موسسات مهمّ دیگری هم بودند که چنین کردند؛ از روزنامه «فایننشال تایمز» گرفته تا اتحادیه اروپا.

از قدیم چنین مرسوم بود که پاپ‌ها در روزهای یکشنبه از پنجره طبقه فوقانی ساختمانی که مشرف بر میدان «سن‌ پیتر» است، برای مردم صحبت کنند و نیز صبح روزهای چهارشنبه در سالن بزرگ «پل ششم» آنها را بپذیرند و سخنرانی کنند. براساس آمار، بلیت‌های توزیع شده میان شرکت‌ کنندگان در مراسم صبح چهارشنبه ،طی 9 ماهي که از انتخاب پاپ جدید می‌گذرد، بیش از سه برابر شرکت کنندگان در همین مراسم در تمامی سال 2012است؛ مضافاً که این آمار، شامل کسانی نمی‌شود که به دلیل نبود بلیت ورودی، بیرون از سالن به سخنان پاپ گوش فرا می‌دادند.

برآورد مسئولان شهرداری رم طی این مدت، حاکی از آن است که روزهای يکشنبه بیش از 100 هزار نفر در میدان سن‌ پیتر جمع می‌شوند که این قابل مقایسه با هيچ دوره‌ای در گذشته نیست. طی این مدت، بیش از 6/6 میلیون نفر به طور مستقیم به سخنان پاپ گوش فرا داده‌اند.

این تحولی است بزرگ و بلکه بسیار بزرگ در دورانی که حداقل در جهان توسعه یافته، کمتر کسی مایل به شنیدن پیام‌های دینی است. به واقع تا قبل از این جریان ، چه در بین مقامات کلیسایی و چه در خارج از آن ،کمتر فرد مطّلعی توقع داشت که در زمان ما، پاپی این چنین مورد اقبال و استقبال قرار گیرد و سخنان و پیامش این گونه جذب شود.

عموماً نسبت به آینده کلیسا و کلیسای کاتولیک بدبین بودند. این نکات، دقیقاً در آخرین مصاحبه شخصیت برجسته کلیسای کاتولیک، کاردینال «مارتیني» منعکس است؛ مصاحبه‌ای که چند روز قبل از فوتش انجام شد و پس از درگذشت وی انعکاس وسیعی یافت؛ انعکاسی که بیشتر به دلیل بدبینی عمومی نسبت به آینده کلیسا و کلیسائیان بود.واقعیت این است که این مسئله دارای ابعاد مختلفی است و به سادگی قابل تحلیل نیست.

با توجه به اهمیت موضوع، تلاش می‌شود نکاتی یادآور شود، امّا این تنها بخشی از دلایل است. جهت فهم همدلانه ‌تر، بهتر است با توجه به بستر تاریخی و دینی و سیر تحولی کلیسای کاتولیک، مسئله مورد بررسی قرار گیرد.

حال سؤال مشخص این است که شخصیت و رفتار و گفتار پاپ جدید در مقایسه با اسلافش دارای چه ویژگی هایی است که چنین اقبالی را موجب شده است؟ طبیعتاً سئوالات فراوان دیگری هم وجود دارد که بدون توجه به آنها، نمی‌توان به پاسخ مطلوب دست یافت، امّا بهتر است صرفاً به سئوال اصلی پرداخته شود.

1ـ به مدت سه قرن، کلیسا در قلمرو اصلی‌اش که عمدتا تحت سیطره امپراتوری رم بود، آئینی ممنوع و زیرزمینی بود.

در اوایل قرن چهارم میلادی، گشایشی ایجاد شد و سپس به آیین رسمی امپراتوری تبدیل گشت. همزمان با این تغییر و تحول، پایتخت امپراتوری از رم به قسطنطنیه انتقال یافت، اما رم، جایگاه دینی خود را به مثابه مرکزیت کلیسا حفظ کرد و در اواخر قرن چهارم، اساقفه پايتخت جدید، قسطنطنیه، این جایگاه را به رسمیّت شناختند.

در چنین موقعیتی، طبیعی بود که پاپ به شخصیت اول رم وحوزه وسیع جغرافیایی آن که بخش غربی امپراتوری بود،تبدیل شودوچنین شد. پس ازآنکه رم دربرابر بربرهای شمال درقرن پنجم میلادی سقوط کرد،عملاً موقعیت پاپ و سازمان‌های وابسته به او، ارتقاء یافت، چراکه رابطه رم و کلا مناطق غربی اروپای آن زمان، با قسطنطنیه قطع شده بود.

تنها نهاد معتبر و گسترده موجود، نهاد کلیسایی و شخص پاپ بود.این جریان، قرن‌ها به طول انجامید. اگرچه مدتی پس از حمله بربرها، پادشاهان یا حاکمان محلی، با سرزمین‌هایی کوچک و بزرگ سر برآوردند، اما پاپ و نهاد کلیسا و سایر سازمان‌های وابسته به آن، کماکان موقعیت خود و بلکه موقعیت برتر خود را حفظ کردند.

موقعیتی که دینی – دنیایی بود؛ اگرچه این موقعیت دینی – دنیایی با آنچه در قسطنطنیه و در قلمرو امپراتوری روم شرقی یا مسيحيت موجود در قلمرو اسلامی وجود داشت، متفاوت و بسیار متفاوت بود.

2- آنچه به بحث ما مربوط می‌شود، این است که سازمان کلیسایی، در مجموع، خصلتی دنیوی، اشرافی و سلطنتی یافت و این به عنواني، اقتضای زمان بود. در آنجا که پاپ ها حکومت می‌کردند، داستان اینگونه بود و در سرزمین‌های دیگری که خارج از حیطه فرمانروایی‌شان بود،پیوسته دو قدرت «دنیوی» و «دینی ـ دنیوی» وجود داشت.

«حاکم» و «اسقف». اعم از آنکه در پایتخت باشد یا در شهرهای دیگر و بعضاً حتی در روستاها. در کنار کاخ سلطنتی یا کاخ استاندار، کاخ دیگری وجود داشت که متعلق به اسقف شهر و منطقه بود. در کنار دربار و محل کار پادشاه یا حاکم محلی، کلیسای بزرگ و باشکوهی وجود داشت که هم کلیسای جامع شهر بود و هم محل فعالیت اسقف.

به همان گونه که هر استاندار، منطقه خاصی را تحت حاکمیت داشت، هر اسقفی نیز منطقه جغرافیایی خاصی را تحت هدایت داشت.نتیجه نهایی این فعل و انفعالات که بعضاً خارج از اختیار و انتخاب پاپ و اصحاب کلیسا بود، این شد که نهاد دینی در بطن خود، صبغه‌ای شاهانه یافت و کم و بیش این در تمامی ابعاد بود. احیاناً محل کار و محل زندگی اسقف، فخیم ‌تر و باعظمت ‌تر از محل کار و زندگی حاکم محلی بود و به لحاظ ارتفاع، بلندتر از آن، که این بسیار معنا دارو در مواردی تحریک کننده بود.

امّا مسئله تنها ساختمان نبود. در همه شئون چنین بود. تابلوها و آثار گرانبهای موجود در این ساختمان‌ها، لباس و وسایل زندگی، زینت آلات و اشیای عتیقه، خوراک و لوازم آشپزخانه و نوشیدنی‌ها،همگی چنین بودند. اکثر تابلوهای به یادگار مانده از گذشته، مربوط به دوران کمی قبل از رنسانس و پس ازآن است.

در تمامی این تابلوها، اعم از آنکه تک چهره باشد یا غیر آن، اسقف با فاخرترین لباس ممکن تصویر شده است و در آنجا که اسقف در صحنه‌ای است که مردمان عادی هم حضور دارند، تفاوتی بزرگ بین کیفیت لباس آنان و مردم وجود دارد. مضافاً که در این موارد، نگاه و چهره و برخورد اسقف نسبت به حاضران در صحنه، عموماً غیر صمیمی و بلکه متبخترانه است. تابلوهای متعددی وجود دارد که فقرای ژنده پوش را بر آستانه درب اصلی کلیسا نشان می‌دهد که در برابر اسقف به زمین افتاده‌اند و تقاضای کمک می‌کنند و او بی‌تفاوت از کنار آنان می‌گذرد.

3- البته کلّیت کلیسا در گذشته همیشه چنین نبوده است. آنچه گفته شد، به مقامات رسمی کلیسایی باز می‌گشت. در اینجا تعریف دقیق مقامات رسمی و اصولاً، ساختار رسمی کلیسایی ممکن نیست و اینکه چه رابطه‌ای بین ماهیت درونی آیین کاتولیک و ساختار‌هایش وجود دارد.

فی‌الجمله این مجموعه، بخشی از کلّیت کلیسا است.بخش دیگر،طریقه‌های مختلفی هستند که در طول تاریخ و متناسب با شرایط به صحنه آمده‌اند و تجمّع‌های سازمان یافته ‌ای داشته‌ اند و عموماً و بلکه کلاً، گرایشی راهبانه دارند. علیرغم آنکه اينان اغلب دراقامتگاه‌های خاص خود زندگی وبعضاً فعالیت می‌کنند، امّا خصلتی مردمی و حتّی فقیرانه دارند. اینان هستند که به کارهای تبلیغی، خدماتی، آموزشی، درمانی و خیرخواهانه می‌پردازند و سرزندگی کلیسای کاتولیک، تا حدّ زیادی مرهون حضور و فعالیت آنها است.

بدون وجود آنان کلیسای کاتولیک به ویژه در دوران بعدازرنسانس، با مشکلات فراوانی مواجه می‌شد. اینان بودند که مسیحیت را به اقصی نقاط جهان رسانیدند و پس از کشف‌های بزرگ جغرافیایی از قرن پانزدهم به بعد، به ویژه کشف قاره امریکا، رهسپار نقاط مکشوفه شدند و به تبلیغ پرداختند و هنوز هم در زمینه ارتباط‌ های بین فرهنگی و بین دینی، فعال‌ تر از دیگرانند.باید گفت یکی از شاهکارهای مدیریتی این کلیسا، جمع کردن این طریقه‌ها و این افراد در کنار تشکیلات و شخصیت‌های رسمی کلیسایی است.

اگرچه این دو گروه در طول تاریخ در مواردی به کشمکش پرداخته‌ اند، اما در مجموع یکدیگر را پذیرفته و در خدمت هم و مکمل یکدیگر بوده‌اند؛ جریانی که در مشرق زمین کمتر اتفاق افتاده است.

4- آنچه را که گفتیم از دوران رنسانس به بعد هم ادامه یافت. به ویژه که کشف امریکا و انتقال طلاهایش به اسپانیا و پرتغال که سرسپرده پاپ وقت بودند، امکانات مادی جدیدی در اختیار مرکزیت کلیسای کاتولیک قرار داد.

جریان اصلاح دینی و پروتستانتیسم اروپایی، نتوانست در این روش و خط مشی، تغییری ایجاد کند. حتی باید گفت کلیسای ثروتمند شده با طلای امریکای جنوبی، خلاقیت‌های هنری و معماری برانگیخته شده توسط رنسانس را به خدمت گرفت و در مجموع، روشی اشراف منشانه‌ تر از گذشته یافت. کلیسای کاتولیک در اروپای بعد از رنسانس، بیش از هر نهاد دیگری از هنررنسانسی اشباع شد.اولین واکنش وسیع علیه این سبک اشرافی را در جریان انقلاب کبیر فرانسه شاهد هستیم. این انقلاب، بیش از آنکه علیه پادشاه وقت، لویی شانزدهم و همسر اشراف منش او باشد، علیه اشراف و اصولاً ویژگی اشراف منشانه بود. شاید به همین دلیل بود که در طول این انقلاب، بیش از700اسقف راگردن زدند و درنهایت،اموال کلیسارامصادره کردند.

رابطه کلیساوحکومت فرانسه،پس ازفروکش کردن جوش وخروش انقلابی،ترمیم یافت وفرانسویان که درآغاز ماجراجویی‌های استعماری بودند،احساس کردندکه به حمایت کلیسا نیازدارند.جالب اینجاست که ازنیمه قرن نوزدهم به بعد،عملاً مهمترین قدرت اروپایی مدافع حقوق کاتولیک‌ها در خارج از اروپا، فرانسويان بودند.(1)

موضع انقلاب فرانسه، دگرگونی خاصی را در منطق رفتاری کلیسا، خصوصاً در خارج از فرانسه، موجب نشد، تا آنکه توفان اندیشه‌های سوسیالیستی و مارکسیستی از نیمه دوم قرن نوزدهم وزیدن گرفت. موجی که روز به روز قوی‌تر و توفنده ‌تر می‌شد و به عکس انقلاب فرانسه که اکثر انقلابیونش از طبقه متوسط بودند، در اینجا بخش مهمی از انقلابیون، کارگران مناطق صنعتی بودند که تشکلّ‌های سازمان یافته بودند و لذا ایدئولوژی و حضور آنان، به جریان‌های اجتماعی و سیاسی تبدیل شده بود.

5- ماهیت اعتراض انقلابیون انقلاب کبیر و چپگرایان نیمه دوم قرن نوزدهم و حتی نیمه اول قرن بیستم، به کلیسای کاتولیک یکسان نبود و هر یک دیدگاه‌ها و ایدئولوژی و انتقادهای خاص خود را داشتند، اما هر دو آنها به تشکیلات و رفتار اشراف منشانه اصحاب رسمی کلیسا، اعتراض می‌کردند. همچنانکه به کل اشرافی‌گری آن ایام هم معترض بودند.

کلیسای آن زمان، اعتراض فرانسویان را اعتراض فرزندان خود تلقی می‌کرد، اما اعتراض چپ‌ها را متفاوت می‌انگاشت و لذا در برابرش واکنش نشان داد. این واکنش‌ها در سال های پایانی قرن نوزدهم، به حوزه تفکر دینی هم کشیده شد و پاپ آن زمان، رساله‌هایی در این باب نوشت.با گسترش و تعمیق اندیشه چپ در دهه‌های نخستين قرن بیستم در میان توده مردم، بخشی از لایه‌های پایینی کلیسای کاتولیک، تحت تأثیر قرار گرفتند و از آن پس با پدیده «کشیش کارگر» مواجه هستیم، یعنی کشیشانی که شغل کارگری را پذیرفته و در کنار آنها در معدن و کارخانه و سایر مراکز صنعتی کار می‌کردند، امّا باز هم شاهد تغییر رفتاری خاصی در لایه‌های بالاتر نیستیم.

این در حالی بود که روش و سنت‌های اشرافی‌گری در حال تضعیف و بلکه زوال بود. اروپا به سوی نوعی سوسیالیسم، اگرچه غیردولتی، به پیش می‌رفت و از جنگ جهانی دوم به بعد، کم و بیش اشراف به عنوان یک گروه و یک طبقه، از میان رفته بودند و حتّی می‌توان گفت که اینان از جنگ جهانی اول به بعد ناپدید شدند؛ همچنانکه امپراتوران و پادشاهان اشراف منش هم ناپدید شدند، از تزارهای روسیه گرفته تا هابسبورگ‌ها، یعنی امپراتوران اطریش و مجارستان.

این تحولات رخ می‌داد، اما کلیسای کاتولیک با تأخیرو با کندی ازپوسته زندگی و رفتاراشراف منشانه خود خارج می‌شد. برای نمونه، پاپ‌ها به عنوان عالی‌ترین مقام‌های دینی، به مثابه امپراتورهایی بودند که به تدریج آداب و رسوم امپراتوری را فرو نهادند، حال آنکه همتایانشان، مدت ها قبل چنین کرده بودند. ذکر نمونه‌هایی مناسب است.

6- ژان بيست وسوم،اولین پاپی است که کوشیداین آداب ورسوم سنگین را«سبک»کندوتا حد ممکن به مردم نزديک شود و به راحتی با آنان سخن بگوید وبه همین دلیل است که اویکی از محبوب‌ترین و مردمی‌ترین پاپ‌های کل قرن بیستم است. نگارنده درايتاليا شخصاً با افراد مسن فراوانی برخورد کرده است که او را به خوبی به یاد می‌آوردند و علیرغم موضع منفی شان نسبت به واتیکان، از او با احترام فراوان نام می‌بردند.

معروف است که باغبان‌های باغ واتیکان را عادت چنین بود که هنگامی که پاپ‌ها در باغ قدم می‌زدند، خود را در گوشه‌ای پنهان می‌کردند. مبادا حضور آنها موجب رنجش و حواس پرتی پاپ شود. در نخستین روزهای پاپی، ژان بیست و سوم، یک روز به هنگام قدم زدن احساس می‌کند که باغبان‌ها در حال گریز از او هستند. آنها را صدا می‌زند و با آنان صحبت می‌کند. از آن پس دیگر کسی خود را پنهان نکرد.نمونه دیگر به ژان پل اول باز می‌گردد. او کمی بیش از یک ماه پاپ بود، اما به دلیل ویژگی های اخلاقی متواضعانه‌اش، بسیار محبوب شد.

حتی برخی مرگ نابهنگام او را ناشی از نوعی توطئه می‌دانند که به دلیل رفتار و تواضعش طرّاحی شد. او نیز مراسم سنگین تاجگذاری پاپ را به هنگام انتخاب، برای همیشه لغو کرد. و بالاخره ژان پل دوم، نشستن پاپ بر تخت روان را لغو کرد. تا قبل از آن، پاپ‌ها بر روی تختی می‌نشستند که توسط چهار مرد نیرومند حمل می‌شد.البته مواردفراوان دیگری وجودداردکه کلیسا کوشیده خودراسبک کندومنطق رفتاری خود را با مذاق زمان تطبیق دهد. بدون شک اگر چنین نبود و چنین نمی‌کرد، با مشکلات فراوانی مواجه می‌شد.

7- واقعیت این است آنچه راکه ازآن به«سبک شدن»تعبیرکرديم، تمامی تشکیلات رسمی کلیسای کاتولیک را شامل نمی‌شود و در تمامی بخش‌ها چنین اتفاقی نیفتاد. بخشی از دلایل به عادات و خلق و خوی شخصیت‌های بالای کلیسا مربوط می‌شود و بخشی به شرایطی که وجود دارد و اجازه تغییرات وسیع را نمی‌دهد یا آن را دشوار می‌کند.

شخصیت های اصلی و کلیدی کلیسای کاتولیک، اسقف‌ها هستند. اينان عموماً در ساختمان‌ها خلیفه‌گری زندگی می‌کنند. ساختمان‌هایی که بعضاً قرون وسطایی و عمدتاً مربوط به دوران بعد از رنسانس است. ساختمان هایی فخیم، مجلل و زیبا که به واقع می‌توان آنها را از آثار باارزش تاریخی بشمار‌آورد.امّا مسئله تنها ساختمان نیست، لوازم آن نیز هست.

اشیاء موجود در آنها عموماً نفیس و گرانقیمت و احیاناً منحصر به فرد هستند. در نتیجه، این اقامتگاه‌ها بیشتر به یک موزه نفیس می‌مانند تا محلی برای زندگی و اسقف به هرحال می‌بایددرچنین جایی زندگی و کار کند،حال آنکه اداره چنین مکانی و حفظ و نظافت آن به شمارقابل توجهی خدمتکار نیازداردکه عموماً و بلکه کلاً،راهبه‌ها هستند. مطمئناً این سبک زندگی،آثارروانی اخلاقی ورفتاری خودرابه دنبال می‌آورد، امابه واقع بسیاری ازاین اموردراختیار اسقف نیست. او می‌باید در چنین شرایطی زندگی کند. شرایطی که با واقعیت زندگی اجتماعی کنونی، بسیار متفاوت است.در آنجا که به خود آنان مربوط می‌شود، به واقع زندگانی متوسطی دارند.          ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات