تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۱  ، 
کد خبر : ۳۰۷۲۹۵

مهندسي فرهنگي، دستور فراموش‌شده

(روزنامه جوان ـ 1396/06/08 ـ شماره 5176 ـ صفحه 10)

رهبر معظم انقلاب، طي دهه گذشته، چندين مرتبه از عبارت «مهندسي فرهنگي» به عنوان رويكردي ايجابي براي مواجهه با «ناتوي فرهنگي» استفاده كردند اما متأسفانه همانند بسياري از منويات ايشان، پس از گذشت چند سال، گويي گرد و غبار غفلت بر آن محيط نشسته است. درگيري مسئولان فرهنگي كشور با مشغله‌هاي روزمره و گاه سياسي سبب مي‌شود نگاه مديران فرهنگي به هر مسئله‌اي به جز تفكر راهبردي و بلندمدت به پيرامون زيرساخت فكري- فرهنگي جامعه اسلامي معطوف گردد. شايد لازم است اكنون كه كابينه لااقل در حوزه فرهنگي داراي تغييراتي در سطح دولتمردان شده است، اين كليدواژه رهبري مجدداً مورد خوانش قرار گيرد و زمينه‌هاي لازم براي شكل‌گيري فرهنگ مبتني بر مهندسي دقيق در جامعه حداقل گوشه‌اي از دغدغه‌هاي مديران فرهنگي باشد. در يادداشت پيش رو به تشريح اين موضوع مي‌پردازند.

مهندسي فرهنگي در بستر جامعه

مهندسي فرهنگي را شايد بتوان عبارت از ايجاد توازن و تناسب ميان تصميم‌گيري‌ها، اختصاص دادن بودجه، انتصاب و به كارگيري، ارتباطات و... در جامعه با محوريت فرهنگ دانست به گونه‌اي كه با طراحي هندسي منظم، تأثيرات فرهنگي هر تصميم‌گيري و اقدام پيش از اجرا با دقت سنجيده و محاسبه گردد. فرهنگ را مي‌توان يكي از ابعاد سه‌گانه جامعه به شمار آورد. طبق «نظريه مختار» جامعه از سه بعد سياست، فرهنگ و اقتصاد تشكيل شده است و البته نظر رايج‌تري كه برگرفته از نظريه «پارسونز» است، بعد چهارم يعني اجتماع را به آن مي‌افزايد. طبق تعريف اين ابعاد، سياست عمدتاً به مقوله قدرت در جامعه مي‌پردازد. فرهنگ شامل پذيرش‌هاي هنجاريافته اجتماعي است. اقتصاد به افزايش توان مادي جامعه مرتبط است و اجتماعيات، اموري را شامل مي‌شود كه داراي تأثيرات ذوالابعاد است و آن را نمي‌توان صرفاً در يكي از مقولات فوق گنجاند (مانند بهداشت و درمان). اما با توجه به تأثيرات متقابل فرهنگ با ساير ابعاد جامعه كه ذكر آن رفت، مي‌توان اين ابعاد را به عنوان قيدهايي براي مهندسي فرهنگي به حساب آورد. در اين صورت مهندسي فرهنگي شامل مهندسي فرهنگ سياست، مهندسي فرهنگ اقتصاد، مهندسي فرهنگ فرهنگ و نهايتاً مهندسي فرهنگ اجتماع خواهد بود. هر چهار مقوله در مهندسي فرهنگي داراي ارتباطات دو سويه با يكديگر هستند و در نظر گرفتن فرهنگ صرف بدون توجه به ساير زيرساخت‌ها عملاً منجر به نگاه كاريكاتوري به مهندسي فرهنگي خواهد شد.

مهندسي فرهنگ فرهنگ

زيربنا و مصالح مهندسي فرهنگي را «امور فرهنگي» تشكيل مي‌دهند و به عبارتي مي‌توان اين مصالح را «فرهنگ فرهنگ» ناميد. اين زيربنا در جامعه عمدتاً از مسائلي نظير پاي‌بندي به دين و شريعت، فرهنگ ديني، وضعيت آموزش و پرورش، هنر و رسانه تشكيل مي‌شود. فقط به عنوان مثال مقوله آموزش و پرورش، به خودي خود در صورتي كه مبتني بر نظام يكپارچه مهندسي فرهنگي (همگام با ساير ابعاد مهندسي فرهنگي) به صورت هماهنگ به ترويج فرهنگ بپردازد، مي‌تواند نقش به سزا و منحصر به فردي را در مهندسي فرهنگي ايفا كند. از سوي ديگر بي‌توجهي به اين ساخت مهم در مهندسي فرهنگي يا عدم هماهنگي آن با ساير نهادهاي فرهنگي مي‌تواند فاجعه‌آفرين باشد. دبورا مي‌ير، نويسنده و متخصص امور آموزشي در خصوص بحران فرهنگي در مدارس غرب چنين مي‌گويد:‌«من مي‌خواهم ادعا كنم كه شاهد بحراني در روابط انساني خود هستيم؛ بحراني كه در مدارس ما وجود دارد و به مراتب خطرناك‌تر از بحران‌هاي اقتصادي است. مدارس ما خود اين بحران را وخيم‌تر كرده‌اند و با ناديده گرفتن نيازهاي كودكان در آينده جامعه ما فاجعه خواهند آفريد.» رسانه نيز به طريق مشابه، خود زيرساختي است كه به تنهايي براي بالندگي يا بالعكس انحطاط فرهنگي جامعه كافي است. آلفي كوهن اعتقاد دارد فرهنگ غرب به دليل دوگانگي استانداردهاي فرهنگي در رسانه و فضاي فرهنگي غالب جامعه، مشكلات جدي به وجود آورده است:«رسانه‌هاي موجود در جوامع ما، اصولي را به فرزندان ما آموزش مي‌دهند كه مخالف آموخته‌هاي آنان در فضاي خانواده و مدرسه است؛ به اين ترتيب حس ترديد و دوگانگي در بين جوانان ما موج مي‌زند.» مهم‌ترين مشكل در مهندسي فرهنگي سيستم آموزش رسمي و غيررسمي غرب، شايد اصالت دادن به اقتصاد و غلبه آن بر خود فرهنگ است. نيل پستمن پژوهشگر فرهنگي غرب و متخصص رسانه چنين مي‌نويسد: «مشكلي كه من در نظام آموزشي مشاهده مي‌كنم، نبود خداوند تعالي است. در حال حاضر تنها هدف از حضور در مدارس، كسب شغل بهتر در آينده است.»

مشخص است كه اقتضاي مهندسي فرهنگي غرب در فضايي كه اقتصاد اصالت دارد مبتني بر كسب سود و درآمد هرچه بيشتر است. اينكه تمركز فرهنگ‌سازي در بسترهاي آموزشي غرب آنان را به سوي مادي بودن سوق مي‌دهد، ريشه در جهانبيني دارد كه غرب بر اساس آن ساخته شده است. وضعيت كنوني غرب فارغ از اعتراف افراد آگاه جامعه از انحطاط اين جهانبيني، اين حقيقت را مي‌رساند كه مهندسي فرهنگي به صورت كامل در همه زيرسيستم‌هاي اكثر جوامع غربي اعمال شده است و زماني كه توافق بر اصالت مادي‌گرايي و اقتصاد باشد، همه ساختارها به اين سمت و سو گرايش پيدا مي‌كنند. در حالي كه جامعه ما فاقد چنين يكپارچگي است و به عنوان مثال در حالي گرايش حكومت بر دين گرايي و نفي ليبراليسم است كه مشاهده مي‌شود اسنادي كه پايه آن در ليبراليسم است، ممكن است به عنوان اسناد كلان مجموعه‌هاي آموزشي ما قرار گيرند!

مهندسي فرهنگ اجتماع

همانطور كه گفته شد فرهنگ اجتماع مشخصاً شامل اموري است كه داراي تبعات چندجانبه در جامعه هستند. از جمله اين مسائل مي‌توان به مقوله جمعيت، بهداشت و درمان، مفاسد اجتماعي، ارتباطات اجتماعي، خانواده و. . . اشاره كرد. پذيرش هنجارهاي موجود در هر يك از اين مسائل به فرهنگ اجتماع شكل مي‌دهند. موقعيت و جايگاه خانواده به عنوان خردترين نهاد اجتماعي در مهندسي فرهنگي بسيار بالاست. تضعيف نهاد خانواده، كاهش پيوندهاي عاطفي بين اعضاي خانواده، جايگزين شدن خانواده با نهادهاي غيررسمي ديگر در حال حاضر نيز يكي از مختصات مهم فرهنگ غرب است كه با توجه به اصالت «فردگرايي» ترويج شده است. از بين رفتن خانواده اما در فرهنگ ما (كه ريشه‌اي‌ترين واحد فرهنگسازي اجتماعي به حساب مي‌آيد) به مثابه از ميان رفتن خشت‌هاي ساختمان مهندسي فرهنگي است. مسئله زن و الگوي اجتماعي زن يكي ديگر از مسائلي است كه در مهندسي فرهنگي جامعه حتماً بايد مورد بررسي و برنامه‌ريزي قرار گيرد. نوع مهندسي فرهنگي در خصوص مسئله زنان در جامعه، به صورت مستقيم بر نهاد خانواه تأثيرگذار است. جسيكا اندرسون، متخصص و پژوهشگر زنان، اعتقاد دارد ورود زن به بازار كار در غرب سبب شد تا عمده آنان از پذيرش ارزش و فضيلت نقش مادري در نهاد خانواده سرباز زنند. دبورا مي‌ير نيز معتقد است در حال حاضر خانواده در غرب جايگاه زيادي در تربيت افراد ندارد و نهادهاي ديگر جايگزين شده‌اند: «تضعيف نقش نهاد خانواده در امريكا، روابط اجتماعي را دچار گسستگي كرده است. با تضعيف اين نهاد، فرزندان ما هر روز حدود شش ساعت در مدارس و چهار ساعت به مشاهده تلويزيون (و گشت‌و‌‌گذار در فضاي مجازي) مي‌پردازند. اين وضع در كل تاريخ بشريت بي‌همتاست.» اسلام كه به عنوان نقطه محوري مهندسي فرهنگي در جامعه ما پذيرفته شده است؛ در مقابل نگاه غربي، تكريم نهادهاي اجتماعي خصوصاً خانواده را بسيار جدي دنبال كرده است. مهندسي فرهنگي در جامعه ما بايد متاثر از نگاه اسلامي، همه امكانات خود را در سياست، اقتصاد و فرهنگ براي بازسازي، ترميم و تعالي نهاد خانواده قرار دهد. آزادي اجتماعي و حدود آن نيز از ديگر مسائلي است كه بايد طبق برنامه مهندسي فرهنگي، براي آن استراتژي واحدي اتخاذ شود و مناسبت هر يك از نهادهاي اجتماعي با حدود و ثغور اين آزادي معين شوند. در غير اين صورت با شلختگي اجتماعي كه در حال حاضر متأسفانه رو به رشد است مواجه خواهيم شد كه در آن، نه آزادي معنوي با تعريف اسلامي نهادينه شده و نه آزادي مطلق فردي مورد پذيرش واقع شده است و اين ناهمگوني اجتماعي سبب ايجاد گسل جدي در حال حاضر در ساختماني است كه مهندسي فرهنگي بايد آن را بازسازي كند.

مهندسي فرهنگ سياست

به صورت خلاصه مي‌توان سياست را در زمينه كسب قدرت و مسائل مرتبط با آن تعريف كرد. مسائل امنيتي، دفاعي، حزبي و جناحي و حكومتي مقولاتي هستند كه فرهنگ سياست را شكل مي‌دهند. غرب به نمايندگي در حال حاضر زيرساخت فرهنگي سياسي خود را مبتني بر قدرت نمايي و اعمال امپراتوري بر جهان بنا نهاده است. سياست جهاني غرب نمايش تفكر غرب به عنوان انديشه‌اي است كه مي‌تواند و بايد به منظور پيشرفت و يكپارچه‌سازي جهان در همه كشورها اعمال گردد. يكي از ابزارهاي مهم سياسي اين كار كه تبديل به زيرساختي براي فرهنگ سياسي غرب نيز شده است، اعمال خشونت است. جنگ‌هاي خونباري كه غرب يا يكطرف آن است يا پشتيباني سياسي يا نظامي طرفين آن را به عهده دارد، نشان‌دهنده همين فرهنگ در جامعه غربي است. كريس هگز از روزنامه‌نگاران نيويورك تايمز، در خصوص شيوه اعمال قدرت در امريكا چنين مي‌نويسد: «امپراتوري‌هاي در حال مرگ تا لحظه آخر حيات خود به قدرتشان مي‌نازند. آنها ضعف خود را پشت يك ارتش پيشرفته از لحاظ تكنيك و هزينه مخفي مي‌نمايند... در حال حاضر شاهد دنيايي هستيم كه در آن زبان خشونت حرف اول را مي‌زند. در دايره‌اي بسته از جنگ و زد و خورد گرفتار شده‌ايم كه منافع و حيات ما را به نابودي كشانده است. اكنون بايد به صداي در هم شكستن امپراتوري گوش فرا داد.» اين در حالي است كه فرهنگ خشونت و اعمال قدرت سياسي به هر روش ممكن، در فرهنگ سياسي اسلام نكوهش شده است و مبتني بر همين اصل، دكترين دفاعي كشور در حال حاضر بر مدار دفاع و ايستادگي همه‌جانبه و تأكيد بر استقلال همه‌جانبه با پرهيز از اعمال دخالت و رويكرد استكبار شكل گرفته است.

مهندسي فرهنگ اقتصاد

مباحث درآمد و هزينه و شيوه استحصال آن در مهندسي اقتصادي تعريف مي‌شوند. بحث در اين زمينه به صورت مجزا فرصت مفصلي را مي‌طلبد لكن بايد اشاره داشت ساخت مهندسي فرهنگي غرب مبتني بر توسعه اقتصادي است در حالي كه در نگاه كنوني نظام دغدغه پيشرفت مسئله عمده‌اي است كه ساخت اقتصادي را شكل مي‌دهد. بايد با توجه به اين مسئله و پرهيز از رويكردهاي بازارآزادي كه نهايتاً آن هضم‌شدگي در اقتصاد جهاني است، ساختار فرهنگي اقتصادي را به گونه‌اي مهندسي كرد كه خروجي آن مسئله پيشرفت مبتني بر عدالت باشد.

هولي اسكلار، محقق امريكايي در خصوص تبعات اصالت دادن به توسعه در جامعه غربي اين چنين مي‌نويسد: «شرايط نظام اقتصادي به‌گونه‌اي است كه زمينه ثروتمند شدن بيش از پيش ثروتمندان را فراهم مي‌كند و در عين حال، روز به روز عرصه را بر طبقات ديگر جامعه تنگ مي‌كند. اختلاف حقوق كارگران و مديران شركت‌هاي امريكايي، از دهه 1970 تا به امروز، 10 برابر افزايش داشته است. در حال حاضر سرمايه يك درصد ثروتمند جامعه امريكا، برابر 62 درصد سرمايه تجاري كل اين كشور، 51 درصد بورس و 70 درصد ارزش اوراق قرضه را در‌برمي‌گيرد». اين حقيقت در غرب به صورت تصادفي شكل نگرفته است، بلكه تفكري فرهنگي به مهندسي اقتصاد جامعه غرب شكل داده است كه اندوختن ثروت و سرمايه‌داري را تشويق مي‌كند و اساساً اعتقاد دارد، سرمايه‌داري، تنها مسير ممكن براي توسعه است، در حالي كه اسلام، نگاه متفاوتي به مسئله سرمايه‌داري دارد و اصلاً تكاثر و كنزاندوزي فعلي مورد تقبيح شديد در فضاي فرهنگي جامعه اسلامي بايد به حساب آيد. در روايت مولا اميرالمؤمنين است كه: «اي آدم! آنچه بيش از روزي خود كسب كردي، در واقع خزانه‌دار [مال] ديگران هستي». اين مسئله در عين حال خدشه‌اي به نظام پاداش و عملكرد در فرهنگ اقتصادي نبايد وارد كند و تقبيح ثروت‌اندوزي در كنار تشويق به فرهنگ كار بايد به گونه‌اي در مهندسي فرهنگ اقتصادي ترويج شود كه از خمودگي و بي‌رغبتي براي تلاش و كسب روزي مانع شود.

* در اين يادداشت از گفتارها و مقالات حجت‌الاسلام عليرضا پيروزمند در زمينه مهندسي فرهنگي استفاده شده است.

http://www.Javann.ir/869581

ش.د9603730

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات