صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۹  ، 
کد خبر : ۳۴۹۷۲۳

چرا من شهید نمی‌شوم؟

احمد نذر امام هشتم، حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)بود. مادرم چهار پسر به دنیا آورد؛ ولی هیچ کدام زنده نماندند تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و امام رضا(ع)، احمد را به ما هدیه کرد. این بار احمد ماندنی شد؛ احمد به قدری زیبا بود که مثال‌زدنی نبود، مادرم می‌ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می‌برد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می‌کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا(ع) انداخت. من خواهر بزرگ‌تر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. احمد برای تولد فرزندش محمدرضا به مرخصی آمده بود. دو ماه که ماند، تصمیم گرفت دوباره راهی جبهه شود. همسرش می‌گفت: «ساعت 12 شب بود که احمد وضو گرفت و نماز خواند، کمی با محمدرضای دوماهه‌اش بازی کرد و او را نوازش کرد. بعد گفت، من دارم می‌رم و دیگه بر نمی‌گردم، این دفعه دیگه شهید می‌شم، جان تو و جان محمدرضای دو ماهه‌ام.» بعد از اینکه از خانواده خودش خداحافظی کرده بود، آمد پیش من و گفت: «آبجی! من دارم می‌رم جبهه.» با او روبوسی کردم و گفتم: «احمدجان! خدا تازه دو ماهه که بهت بچه داده، کجا می‌خوای بری؟! بچه پدر می‌خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می‌خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگ‌تر بشه، بعد برو جبهه.»
گفت: «نه! اگه رضا بزرگ‌تر بشه، به من پایبند می‌شه و دیگه من نمی‌تونم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمی‌شناسه، باید برم.» دوباره برگشته بود پیش خانواده و فرزندش، به قول همسرش، دل کندن از این دو ماهه برایش سخت بود؛ به همسرش گفته بود: «می‌مانم تا ماه به وسط آسمان بیاید، بعد می‌روم.» احمد راهی جبهه شد و در عملیات ثامن‌الائمه (شکست حصر آبادان) به همراه شهید بزرگوار محمدحسین باقرزاده شرکت کرده بود، در حین عملیات ترکشی به شکم احمد اصابت می‌کند و روده بزرگش پاره می‌شود. تا شش ماه برای معالجه و درمان بستری بود. در طول این مدت همیشه می‌گفت: «خدایا! چرا من دارم خوب می‌شوم؟ چرا من شهید نمی‌شوم؟» پدرم می‌گفت: «شب شهادت احمد، خواب دیدم در کربلا هستم، جمع زیادی را دیدم که کلاهخود بر سرشان است و شال سبزی را هم به کمر بسته‌اند و همگی به من می‌گویند: احمد شهید شده!»
 
به نقل از خواهر شهید احمد نیکجو
 
شهید «احمد نیکجو» (۱۳۴۱ قائمشهر‌ـ ۱۳۶۵ فاو) متولد شهرستان قائمشهر در استان مازندران است. وی رزمنده‌ خوش سیمای لشکر ویژه 25 کربلا بود که در 23 دی 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای سیدنظام‌الدین به خاک سپرده شد.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات