امیر اهوراکی
پیرمرد، هفتاد و سه سال دارد، چشمانش کمسو شده و نمیتواند رانندگی کند. اما با کمترین بضاعت خود یعنی با یک ماشین چمنزنی به سمت مونتزاین Mt.zion (کوه صهیون) در حرکت است تا در آنجا برادر بیمارش را ملاقات کند که ده سال پیش او را ترک کرده است.
ارض موعود (1)
پیرمرد، هفتاد و سه سال دارد، چشمانش کمسو شده و نمیتواند رانندگی کند. اما با کمترین بضاعت خود یعنی با یک ماشین چمنزنی به سمت مونتزاین Mt.zion (کوه صهیون) در حرکت است تا در آنجا برادر بیمارش را ملاقات کند که ده سال پیش او را ترک کرده است. در نزدیکی مقصد، یک کشیش پس از اطلاع از کاری که او انجام داده است، سفر چهل روزه او را یک ماموریت میداند و آنگاه پیرمرد سخن کشیش را تصدیق کرده و در تحلیل آنچه بر او و برادرش رفته است، کشیش را به بخشی از کتاب مقدس1 ارجاع میدهد.
داستان سرراست دیوید لینچ (1999) The straight story شرح مصائب سفری است که آلوین استریت در آمریکا از ایالت آیوا (Iowa) تا مونت زاین در ایالت ویسکانسین (Wisconsin) متحمل میشود. من نمیدانم که آیا در این ایالت مکانی به نام «کوه صهیون» وجود دارد یا خیر، اما این فیلمنامه ساده و سرراست که مری سویینی و جان روچ آن را نوشتهاند، در واقع تمثیلی است از ایده ارض موعود و بازگشت به کوه صهیون معروف که در شهر قدس واقع است و یهود آن را اورشلیم مینامند.
آلوین چشمش ضعیف است، پاهایش علیل شده، فشار خون و دیابت هم دارد. ولی این مسائل مانعی نیست برای عزم جزم او در رسیدن به کوه صهیون و دیدار برادرش. او در جنگ دوم جهانی سرباز بوده و جنگیده (سکانسهای 121 و 146 فیلمنامه2)، نشان جنگ گرفته (سکانس 55) و همه عمرش را در سفر بوده است (سکانسهای 33 و 79) یعنی آوارده بوده و اکنون نیز مصمم است تا خود را به کوه صهیون برساند. لذا در جواب مردی که خیرخواهانه او را از این سفر نهی میکند میگوید: «تو داری با یک آدم کلهشق حرف میزنی. این سفری است که من باید تمامش کنم» (سکانس 140). او این مسیر 317 مایلی را با سرعت پنج مایل در ساعت طی میکند و به نزد برادرش برمیگردد و ظاهرا به آرامش مطلوب خود میرسد.
اشارات مذهبی متعددی در طول فیلمنامه وجود دارد (سکانسهای 52- 71- 99- 171- 174) علاوه بر اینها او به یک دختر فراری نصحیت اخلاقی میکند که نزد خانوادهاش برگردد و موفق هم میشود. زنی را هم میبیند که طی هفت هفته عبور خود از این جاده غفلتاً سیزده گوزن را با اتومبیل خود زیر گرفته است و در اظهار تاسفهایش نوعی کفرگویی هست. زن میگوید که از مسیح هم کاری ساخته نیست، چه اینکه دعاهای او درخصوص حفظ جان گوزنها به جانب سنت فرانسیس و سنت کرسیتوفر هم اثربخش نبوده است. این سکانس از منظر یک یهودی، هجوی است بر مذاهب غیریهود که جوابگوی بشریت امروزی نیستند. با این اوصاف، پیام کلی این فیلم که به طور تمثیلی برای یهودیان بیان میشود، همان قصه راست و صریحی است که همه یهودیان آن را میدانند. با تمام قوا و با هر وسیله ممکن و در هر سن و سال به سمت کوه صهیون حرکت و در نزد برادران دینی خود اقامت کنید. (در عهدین، بارها از همکیشان باعنوان «برادر» یادشده است. برای نمونه نگاه سفر پیدایش 13/8، 14/16- اعمال رسولان 1/14، 11/29).
آلوین هفت فرزند دارد که از برخی از آنها در فیلم یاد میکند و همه آنها دختر هستند. ازجمله رز که در ابتدای فیلم حضوردارد و با پدرش زندگی میکند. در عموم فیلمهایی که درخصوص قوم یهود به طور تمثیلی یا غیرتمثیلی ساخته میشوند، جنسیت فرزندان و وارثان، دختر انتخاب میشود. چون در کتاب عهد عتیق خداوند، بنیاسرائیل را با عناوین «دختر صهیون»، «دختر یهودا» و حتی «زن خائن» مورد خطاب قرار داده است (نگاه اشعیاء 52/2 – ارمیاء 3/20، 4/31- خرقیال 16)
یکی از مشغولیات از ساخت لانه پرندگان و فروش آنها است. در فیلمنامه از زبان رز تاکید میشود بر رنگهای آبی و قرمزی که او برای سقف این لانهها به کار میبرد، تاملی در ماهیت این رنگها لازم است. به کرات از این دو رنگ استفاده کرده و میکند. جمعیتهای صهیونی و ماسونی در کتاب «مبانی فراماسونری» که زیر نظر هارون یحیی، محقق ترک ساکن انگلیس تدوین شده است، ریشه استفاده از این رنگها در بخشی از سفر خروج دانسته شده:
«و خداوند موسی را خطاب کرده و گفت به بنیاسرائیل بگو که برای من هدایا بیاورند. از هر کس به میل دل بیاورد، هدایای مرا بگیرید. و این است هدایا که از ایشان میگیرید، طلا و نقره و برنز و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز. (سفر خروج 25/1 تا 4)4
الفاظ لاجورد (blue) و ارغوان (purple) و قرمز (scarlet) در انتهای این متن نارسا به نظر میرسد، چون بدون آنکه به جوهر و ماده اشاره کند، به اعراض و صورت ارجاع دارد. به هر حال این بخش دستخورده از تورات در علائم مهمترین جمعیتها و احزاب و تیمهای ورزشی اغلب کشورها به کار رفته است. نماد دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در امریکا همین دو رنگ قرمز و آبی است. در پرچم امریکا، انگلیس، فرانسه و روسیه که در انتهای قرن نوزدهم پدید آمدند، همین دو رنگ درزمینه رنگ سفید به کار رفته است. اینها کشورهایی هستند که بزرگترین انجمنهای ماسونی در آنها فعالیت داشته و دارند. (برای تفصیل این مطلب به رمان رمز داوینچی و کتاب فوقالذکر مراجعه فرمایید). به یاد آورید که پیراهن مخصوص مرد عنکبوتی و نیز سوپرمن از همین دو رنگ آبی و قرمز تشکیل شده است. مرد عنکبوتی، اندیشه مصلحانه ظهور منجی را به شکلی غیرمتعارف بیان میکند که در قسمت دوم فیلم، او در پیشاپیش آن ترن غریب به طرزی عجیب مصلوب هم میشود تا نمادی از حضرت عیسی(ع) باشد. ایضا آن دو کپسول یا قرصی که در فیلم ماتریکس از جانب مورفیوس، نئو برای بلعیدن یکی از آنها داده شد، آشکارا به رنگ آبی و قرمز بودند. در اناجیل مذکور است که در زمان حضرت عیسی(ع) دو فرقه یهودی مشترکاً اداره معبد را برعهده داشتند؛ فریسیان و صدوقیان (متی 22/ 41و 23). فریسیان تمایلات عرفانی داشتند و صدوقیان به فلسفه گرایش داشتند و قائل به تفویض بودند. کثرت فریسیان همواره بیش از صدوقیان بوده و هست، لذا در باب 23 انجیل متی که عیسی(ع) کاتبان و کاهنان یهود را ذم میکند ذکری از صدوقیها در آن نیست. محتمل است که خاستگاه دو رنگ آبی و قرمز در اصل از این دو فرقه یهود باشد.
تم بازگشت به سرزمین موعود در فیلم شوگرلند اکسپرس / اسپیلبرگ (1974) که در ایران با نام تعقیب در شاهراه نمایش داده شده هم مورد استفاده قرار گرفته است (این فیلم در 13 فروردین 86 از برنامه سینما یک پخش شده است). مردی با لطایف الحیل از زندان میگریزد و با همراهی همسرش در اتوبان شوگرلند به سمت منزلش میرود تا پسرش خود را که اخیراً به فرزندخواندگی دیگران درآمده، پس بگیرد. زن پس از کشته شدن شوهرش به مقصود خود نائل میگردد. نام شوگرلند sugarland برای کسانی که حتی نگاهی مختصر به تورات کنونی انداخته باشند، یادآور زمین فلسطین است. در عهد عتیق از قول خداوند متعال زمین فلسطین مکررا با عبارت «زمینی که به شیر و شهد جاری است» توصیف شده است (برای نمونه نگا. سفر خروج 3/8، 13/5- یوشع 5/6). آنها که با فیلم فهرست شیندلر / اسپیلبرگ (1993) به ناگهان از یهودی بودن این کارگران خبردار شدند. ظاهرا دو فیلم اولیه این کارگردان را از قلم انداخته بودند. علاوه بر شوگرلند اکسپرس، فیلم دوئل (1972) نیز مسئله آنتیسمیتیسم (دشمنی با نژاد سامی و یهود) را به شکلی نمادین بیان میکند که بحث از آن را به مجالی دیگر وامینهیم.
در فیلم اوه برادر کجایی / کوئن (2000)، اورت (جورج کلونی) نیز در حال از دست دادن خانواده خویش است. مردی در حال ازدواج با همسر او و تصاف هفت دختر اوست. او به همراه دو نفر دیگر از زندان میگریزد تا میراث خود را حفظ کند. دقایق و ظرایف این فیلم و فیلمنامه به حدی است که شرح و بسط آن گفتاری کامل میطلبد. اما در این موضع به ناچار از بیان اشاراتی هستیم که به بحث ارض موعود ربط دارد. این فیلم در کلیت خود قصه اسارت بابلی قوم یهود را بازگو میکند. در سال 586 ق.م خداوند تعالی طبق تحذیرهای پیشین خود در تورات و کتب انبیاء، شهر اورشلیم و مردم آن را به دشمنان این قوم تسلیم کرد. یعنی به بختالنصر که معبد باشکوه سلمان را ویران کرد و اکثر این قوم را از دم تیغ گذرانید، آن چهل هزار نفر هم که به اسیری و کنیزی و غلامی به بابل برده شدند در واقع به سبب حکم خداوند در صلاح نبی و نیک کرداری ایشان بوده است. قریب پنجاه سال بعد یعنی در سال 538 ق.م کورش پادشاه ایران شهر بابل را فتح کرد و از جانب خداوند پایان دوران اسارت این قوم را اعلام نمود و به آنها رخصت داد تا به همراه غنایم و اشیاء گرانقیمت معبد ویران شده سلیمان را به اورشلیم برگرداند و بنای معبد خداوند را تجدید کنند. در فیلم اوه برادر کجایی؟ در یکی از گفت و گوها حتی به نام شهر «بابل» اشاره شده است. در سکانس رستوران که دلمار گمان میبرد که پیت به قدرت آن زنان، جادو گشته است، اورت آن زنان رامشگر را به سه بدکاره بابلی میخواند. اورت نهایتا به زادگاه خود برمیگردد و فرماندار شهر، او و دوستانش را در حضور مردم مورد عفو قرار میدهد و او نیز به مطلوبش در نجات خانوادهاش نائل میشود. در پسزمینه آخرین نمای فیلم بر روی دیوار دو کلمه قدرت و نور5 نقش بسته است که اشاره است به قدرتهای مادی و معنوی در طرحی که صهیونیستها برای حکومت دائمی در فلسطین و جهان انتظار میبرند. در ادامه همان نما، آن فرد پیشگوی ابتدای فیلم را میبینیم که اکنون نبوتهایش به وقوع پیوسته و او در طول ریل آهن همان چرخ خود را میراند.
در فیلم رهایی از شاو شنگ / دارابانت (1994) نیز اندی دوفرین از زندان میگریزد و به سرزمین آرمانی خود میرود. رئیس زندان، مسیحی متعصبی است که بر یقه کت خود صلیب کوچکی سنجاق کرده است واندی دوفرین نیز در انتها مشخص میشود که تاکنون براساس تورات عمل میکرده است. البته او انجیلها را نیز به خوبی میشناسد و میتواند با رئیس زندان در این خصوص مصاحبه کند. آشنایی قوم یهود با کتاب، به سبب وراثت 3400 ساله تورات در این قوم، به انحاء مختلف مکررا در فیلمها مورد استفاده قرار گرفته است.
چنانکه در این فیلم مشغولیت اندی دوفرین، رتق و فتق کتابخانه زندان است. رئیس زندان، جمله قصاری از کتاب عهد جدید درخصوص قریبالوقوع بودن روز داوری را بر دیوار اتاقش نصب کرده است. اما وقتی همو شواهد بیگناهی اندی را نابود میکند، به سرعت روز داوری برای خود او سر میرسد. تمثیلی بودن فیلم از آنجا عملی میشود که ا ندی چکش خود را در ابتدای سفر خروج6 از تورات پنهان کرده است. سفر خروج درباره ماجرای تولد موسی(ع) و خروج پیروزمندانه بنیاسرائیل از مصر است. به این ترتیب آن مجرای آب و رودخانهای که اندی از آن عبور کرد، شبیه است به بحر قلزم (بحر احمر) که موسی(ع) بنیاسرائیل را از میانه آن عبور داد و به سمت فلسطین روانه کرد.
در پویانمایی قدیمی جوجه اردک زشت، یکی از جوجه اردکها وقتی سر از تخم برمیآورد، آشکارا سیهروی و زشت است و با بقیه اردکها تفاوت فاحش دارد. آنها او را تحقیر میکنند و از خود میرانند. یک سال بعد وقتی اردکهای بالغ شده، با حسرت به پرواز دستهجمعی قوها در آسمان چشم دوختهاند، یکی از آنها به نزد اردکها فرود میآید و خود را به آنها معرفی میکند. او همان جوجه اردک زشتروی سابق است، که اکنون به این زیبایی میخرامد. آن قو خبر میدهد که مسلما من از جنب شما نبودم و اکنون ما قوها به سوی سرزمین خود در حال پرواز هستیم. لحظاتی بعد در میان نگاه حسرتبار اردکها، این قو پروازکنان به جمع همکیشان خود ملحق میشود. این فیلم براساس قصه کوتاهی به همین نام از هانس کریستین اندرسن (1875- 1805) نویسنده دانمارکی ساخته شده و این تمثیل را در اصل او به کار گرفته است. قصه او با وصف آن مرغزار آغاز شده و جمله سوم آن این است: «لکلک با پاهای دراز شنگرفی راه میرفت و به زبان مصری سخن میگفت».7 به این ترتیب واضح است که این قصه و فیلم، ماجرای اسارت بنیاسرائیل را در مصر به طور نمادین بازگو میکنند. پس از طی دوران تبعید چهارصد ساله در مصر، که به عقوبت گناه فروختن یوسف برای بنیاسرائیل مقرر گشته بود (پیدایش 15/ 13 تا 16- 48/21)، حضرت موسی طبق وعده خداوند پدید آمد و ایشان را از بردگی نجات داد و به سمت سرزمین پدریشان هدایت فرمود.
در پویانمایی تکفریم خمیری فرار مرغی / chicken run/ پیتر لرد و نیک پارک (2000) نیز ماجراهای مشابهی با دو فیلم فوق به چشم میخورد. عده کثیری از ماکیان در مرغداری زندگی میکنند و تخم میگذارند. اما یکی از آنها که به سان کاهنان همواره کلاهی بر سر دارد مکررا قصد فرار میکند و بالاخره در آخرین لحظاتی که صاحب مرغداری قصد دارد همه آنها را ذبح کند، او به کمک سایر مرغها موفق میشوند با یک هواپیمای چوبی دستساز از راه آسمان بگریزند و به جزیره رویایی خود بروند. انتخاب ماکیان بهعنوان نماد قوم یهود، به زیبایی حکایت از همان مطلبی دارد که پیشتر در مورد انوثت قوم یهود در تمثیلات و خطابها متذکر شدیم و البته تصادفی هم نیست که در اینجا هم به سان شوگرلند اکسپرس، اوه برادر کجایی، رهایی از شاوشنگ و جوجه اردک زشت، ماجرای فرار از زندان و غم غربت و نهایتا رفتن به سرزمین آرمانی مطرح میشود. و البته بهتر است بگوییم در این فیلم آن مرغداری به گتو (ghetto) شبیهتر است تا زندان.
بحث از گتوها و استفاده نمادین یا آشکار از آن در سینما مناسب این مقام نیست. ولی مختصر باید گفت که گتوها در درجه اول به سبب عزلتگزینی یهودیان از سایر مردم جوامع اروپایی شکل گرفتند. افسانه گولم (Golem) و فیلمهایی که از روی آن ساخته شده است اساساً ریشه در تاریخ گتوها دارند. در جلد دوم فرهنگ فیلمهای سینما نوشته ژرژ سادول که در اواسط دهه 1960 نوشته شده در ذیل مدخل «گولم» چنین آمده است:
«تمام فیلمهایی که در زیر میآید، برمبنای افسانه گولم است. گولم در احادیث یهودی چهرهای محبوب است، «پیکری بدون روح» که خاخام لوئو آن را در قرن شانزدهم برای جلوگیری از قتل عام یهودیان گتوی پراگ از گل آفرید. شخصیت گولم رابطه نزدیکی با شخصیت هیولا در فرانکشتین مری شلی دارد – که هردو ریشه در اسطوره یونانی پرومته دارند-. شخصیت گورزاد در فیلم آلمانی 1916 نیز از گولم گرفته شده است.7
در ایران گرچه از قدیمالایام همواره حمام عمومی یهودیان از مسلمانان جدا بوده است، اما هیچ گاه مکانهایی مشابه گتو که حصار و دروازه داشته باشد و یهودیان موظف باشند فقط در آنجا زندگی کنند پدید نیامده است. یهودیان ایران همواره در سایه قرآن و حسنظن مسلمانان و ایرانیان در صلح و صفا زیستهاند. زندگی در گتو اگرچه سالها است برای یهودیان منسوخ شده است، ولی صهیونیستها بسیار تمایل دارند همین وضع را در این روزگار برای فلسطینیان پیش آورند و باید گفت که متاسفانه تاحد زیادی موفق هم شدهاند.
این اندیشه خاخام یهودا لوئو Rabbi Judah Loew در ساخت مجسمهای به نام گولم که بدل از منجی یهود باشد به نوعی به عرفان قبالا ربط دارد و در فیلمهای دیگری ازجمله هوش مصنوعی اسپیلبرگ (2001)، مرد دویست ساله/ کرین کلمبوس (1999)، روبوکاپ/ پل ور هوتن (1987)، بلید رانر/ رایدلی اسکات (1982)، داریل/ سایمون وینسر (1985) و پویانمایی آهنی/ براد برد (1999) محصول برادران وارنر هم اقتباس شده است.
در فیلم تلویزیونی جیسون و آرگوناتها/ نیک ویلینگ (2000) که ریشه در اسطورههای یونانی دارد، شاهزاده جیسون آوارهای است که در پی مادر خود میگردد. پدرش در کودکی او به دست حاکم سرزمین کولچیس (colchis) کشته و مادرش نیز به دست او اسیر شده است. کاهنی به این شاه خبر میدهد که مرد جوانی تاج و تخت او تهدید خواهد کرد (که یادآورنده قصه موسی و فرعون است). از روی نشانهها جیسون را مییابند. اما مادرش که اکنون به همسری شاه درآمده است جیسون را انکار میکند. جیسون برای نجات جان خود از دست حاکم، حاضر میشود به سفر مخاطرهآمیزی برای دستیابی به پشم زرین عازم شود. پشم زرین (Golden Fleece) عمر جاوید و ملک ابدی میبخشد. وقتی جیسون با موفقیت بازمیگردد، شاه قصد قتل او را کرده، ولی به مکر خود و با خنجر خود میمیرد. نهایتا اشرار نابود و زمین آزاد میشود و همگی در صلح و صفا زندگی خوش خود را آغاز میکنند. در این فیلم «مادر» به عنوان «مام میهن» که در اسارت دشمن است، مورد استفاده تمثیلی قرار گرفته است8 و لازم است بگوییم که نام جیسون (یاسون) در کتاب عهد جدید مذکور است (نگا. اعمال رسولان 17/ 9- رومیان 16/21).
در فیلم شهر تاریک/ آلکس پرویاس (1998) نیز ایده بازگشت به ارض موعود به صورت نمادین مطرح شده است. جان مرداک John Murdoch که در فیلم به عنوان نمادی از منجی عالم بشریت مطرح میشود9 گرچه خود از منجی بودنش خبر ندارد، بهدست نیروهای شر مورد تعقیب و آزار فراوان قرار میگیرد. او فقط میداند که باید به ساحل شل (shell Beach) برود. نامی که آشکارا با تلفظ عبری اورشلیم (یروشالم) شبیه است. همه مردم، این شهر را ساحلی میشناسند و خاطراتی از حضور در آن دارند، اما اشرار با نوعی شست و شوی مغزی حافظه مردم را درخصوص این شهر پاک کردهاند. اکنون مردم حتی نمیدانند چطور میتوان به آن شهر رفت. تمام این فیلم در شب میگذرد و مردم حتی طلوع خورشید را هم فراموش کردهاند. هر شب راس ساعت 12 همه مردم به خوابی موقتی دچار میشوند و نیروهای اشرار به اقدامات خود بر روی آنها و نیز رتق و فتق امور خود در تسلط بشریت مشغول میشوند. البته مرداک به خواب نمیرود و در انتهای فیلم راه ورود به شهر موعود را مییابد و به آنجا رهسپار میشود. در نمای لانگ شات از این شهر، صلیب بسیار بلندی که در آن برپا ایستاده است، مشاهده میشود که کنایهای است از واقعهای مشهور موسوم به تصلیب حضرت عیسی(ع) در شهر اورشلیم.
وقتی او راه ورود به اورشلیم را مییابد، حاکمیت شب به پایان میرسد و خورشید طلوع میکند. این تنها سکانس فیلم است که در نور طبیعی روز فیلمبرداری شده است. اگر کسی به نمادین بودن این فیلم و اشارات آن به کتاب عهدین واقف نباشد، دنبال کردن ماجراهای فیلم برایش خستهکننده خواهد بود.
آنچه از فیلم شهر تاریک به بحث ما مربوط است، ایده ورود ناگهانی منجی به هیکل مقدس است که در عهد عتیق در کتاب ملاکی 3/1 آمده است. یهودیان نمیدانند که آن منجی (ماشیح) که او را فرزند داوود(ع) میخوانند، در کجا یا چه زمانی متولد شده و یا چه وقت خواهد آمد. مسیحیان او را همان حضرت عیسی(ع) قلمداد میکنند، در حالی که خود عیسی(ع) گرچه از نسل داوود(ع) بود (انجیل متی باب اول- لوقا باب سوم) ولی لیاقت ماشیح بودن را از پسران داوود(ع) و بالتبع از خود نفی کرده است (متی 22/ 41 تا 45). از متی 16/ 17 هم برمیآید که عیسی(ع) چنین مطلبی را بر زبان نیاورده که او ماشیح پسر داوود(ع) بوده باشد و لذا عصبانیت او از پطرس که او را ماشیح پنداشته است بر این امر قابل حمل است (متی 16/ 23). پس او آنها را نهی کرد که این سخن را بر زبان نیاورند (متی 16/ 20). و بایست گفت که مراد از ورود ناگهانی آن رسول عهد (مذکور در کتاب ملاکی 3/1) در واقع پیشگویی سفر معراج رسول مکرم اسلام(ص) است. عهد خداوند با ابراهیم(ع) این بوده است که از نسل ذبیح، آن رسول را به این دنیا خواهد آورد. کاتبان یهود نام پسر ذبیح ابراهیم را از اسماعیل(ع) به اسحاق(ع) تغییر دادند تا بگویند ماشیح و رسول خاتم از نسل بنیاسرائیل خواهد آمد و لذا این امر بزرگترین گمراهی را در بشریت پدید آورده است و در واقع ریشه همه مفاسد جهان به همین یک دروغ عظیم برمیگردد. برای احتجاج با یهودیان و مسیحیان برای نمونه میتوان به سفر تثنیه 18/18 استناد کرد که آن نبی موعود از نسل بنیاسرائیل قلمداد نشده، بلکه او از میان «برادران بنیاسرائیل» خواهد آمد (یعنی بنیاسماعیل). در قرآن مجید در ابتدای سوره بنیاسرائیل (اسراء) ضمن اشاره به سفر شبانه نبی مکرم اسلام(ص) به مسجدالاقصی، ذکری هم از پیشینه این مسجد، معبد و دو نوبت خرابی آن طبق تحذیر پیشین خداوند در تورات، رفته است.10
میخواستم اشارهای کرده باشم که اهمیت شهر قدس در ادیان ابراهیمی تا کجاست و اینکه چطور یهودیان و مسیحیان حیات امروز و فردای خود را با این شهر گره میزنند.
اندیشه بازگشت به فلسطین در فیلمهای متعددی به طور نمادین عمدتا از دو منظر ایده صهیونیسم و منجیگرایی مورد استفاده قرار گرفته است. حتی در یکی از فیلمهای باد اسپنسر و توسن هیل که در هفتم تیر 1386 با نام مشکلسازان The Troublemakers در سال 1379 با نام «پاگنده به خانه برمیگردد» از شبکه پنجم سیما پخش شده است، عبارات «مادر»، «مام میهن» و «خانه» مرادف یکدیگر مکررا به کار میرفت. فیلم مستند راه طولانی خانه، مارک جاناتان هریس که به مهاجرت بازماندگان جنگ به فلسطین اشغالی میپرداخت، توانست به سبب موضوعش برنده اسکار 1998 شود.
تورات آموزه صهیونیسم را تایید نمیکند
آیا اندیشه صهیونیسم صحت دارد؟ وقتی خداوند بنیاسرائیل را از مصر بیرون آورد تا به فلسطین بازآورد، اولین تبعید این قوم به سبب گناه فروختن یوسف به پایان رسیده بود (پیدایش 15/ 13 تا 16). در میانه راه موسی تورات را آورد و طبق آنچه در همین تورات کنونی مذکور است، به بنیاسرائیل گفته شده است که اگر در راه خداوند سلوک کنید در شماره کثیر و در عمر و محصول خود برکت خواهید یافت و اگر به بتپرستی، رباخواری، زناکاری، رشوهگیری، دزدی، شرارت، ظلم و تحریف شریعت بپردازید، خداوند خودش شما را هلاک خواهد کرد ریشه شما را از این زمین خواهد کند (ابواب 27 تا 31 سفر تثنیه) اما چه میتوان گفت در مورد این قوم که هنوز پایشان به زمین فلسطین نرسیده، مکررا با حضرت موسی(ع) منجی خود، در آویختند (خروج 14/ 11، 16/2، 17/ 3- اعداد 20/3) و به زناکاری با قوم موآب پرداختند (اعداب باب 25)، گوساله زرین پرستیدند (خروج 32/ 19) و مکررا لعنت خداوند را بر جان خریدند. خداوند به ایشان در تورات برای زندگی در فلسطین دو نوبت فرصت داده هشتصد سال بعد نوبت اول با جمله بختالنصر و قتل عام اکثر یهود و ماجرای اسارت بابلی باقیمانده ایشان به پایان رسید. خداوند وعده کرده بود که فرصتی دیگر به آنها خواهد داد (نحمیا 1/ 7 تا 10- قرآن: اسراء/ 6 مائده/ 71). یهود مجددا به فلسطین بازآمدند و ششصد سال دیگر در آن زندگی کردند. این نوبت نیز در سال 70 میلادی با حمله تیتوس و کشتار او در فلسطین به پایان رسید و یهودیان برای همیشه به حکم خداوند از فلسطین رانده شدند. جرم یهود در نوبت دوم که فرمان عفو عمومی خداوند و شفای بیماران توسط حضرت عیسی(ع) اعلام میشد، توطئه برای قتل آن حضرت بود که خداوند او را نجات داد، ولی اندکی بعد قتل برخی از حواریون صدیق عیسی(ع) ازجمله یعقوب بهدست آنها به انجام رسید. قوم یهود خود بهتر از هر کس دیگر میداند که مهلت او برای حیات در زمین فلسطین به علت فساد دائمی در زمین مقدس به پایان رسیده است. قرآن در سوره اسراء /8 وعده کرده است که اگر ایشان صالح شوند و به راه خداوند برگردند، خداوند هم به آنها رجوع خواهد کرد و آنها را به فلسطین باز خواهد آورد. اما ایشان نهتنها از اعمال زشت پدران خود تبری نجستند، بلکه ثابت کردند که وارث همانها هستند. آنچه طرفدار صهیونیسم اکنون از کتاب مقدس در مورد وعده بازگشت به زمین فلسطین به ما نشان میدهند، در واقع مربوط است به وعدهای که در قبل محقق شده است. یعنی دوران ششصد ساله معبد دوم که خداوند وعده کرده بود، پس از اسارت بابلی آنها را به فلسطین باز خواهد آورد. اما همین صهیونیستها هیچ توجهی نمیکنند به موارد کثیری از همین تورات و کتب انبیاء موجود که در آنها خداوند از عاقبت شوم آنها و بیرون راندن ایشان از زمین فلسطین خبر داده است. بخشهایی حیرتانگیز که باید گفت معجزه خداوند است که به دست ما رسیده است. برای نمونه: کلام خداوند بدین گونه ازطریق حضرت موسی(ع) قبل از ورود به زمین مقدس (فلسطین) ابلاغ شد:
«... و نیز همه مرضها و بلایایی که در طومار این شریعت مکتوب نیست، آنها را خداوند بر تو مستولی خواهد گردانید تا هلاک شوی. و گروه قلیل خواهید ماند، برعکس آنکه مثل آسمان کثیر بودید. زیرا که آوازه یهوه خدای خود را نشنیدید. و واقع میشود چنانکه خداوند بر شما شادی نمود تا به شما احسان کند و شما را بیفزاید، همچنین خداوند بر شما شادی خواهد نمود تا شما را هلاک و نابود گرداند، و ریشه شما از زمینی که برای تصرفش در آن داخل میشوید [یعنی فلسطین] کنده خواهد شد و خداوند تو را در میان جمیع امتها از کران تا کران دیگرش پراکنده سازد. [سفر تثنیه 28/ 61 تا 64]
آنگاه حضرت موسی(ع) بدیشان این طور نبوت فرمود:
موسی به لاویهایی که تابوت عهد خداوند را برمیداشتند، وصیت کرده و گفت: «این کتاب تورات را بگیرید و آن را در پهلوی تابوت عهد یَهُوَه خدای خود بگذارید تا در آنجا برای شما شاهد باشد. زیرا که من تمرد و گردنکشی شما را میدانم. اکنون امروز که من هنوز با شما زنده هستم، بر خداوند فتنه انگیختهاید، پس چند مرتبه زیاده بعد از وفات من! جمیع مشایخ اسباط و سروران خود را نزد من جمع کنید تا این سخنان را در گوش ایشان بگویم و آسمان و زمین را بر ایشان شاهد بگیرم. زیرا میدانم که بعد از وفات من خویشتن را به کل فاسد گردانیده از طریقی که به شما امر فرمودم، خواهید برگشت و در روزهای آخر بدی بر شما عارض خواهد شد. زیرا که آنچه در نظر خداوند بد است، خواهید کرد و از اعمال خود، خشم خداوند را به هیجان خواهید آورد. پس موسی کلمات این سرود را در گوش همه جماعت اسرائیل تماماً گفت. (تثنیه 31/ 25 تا 30)