تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۹:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۷۲۶۳۹

فروریزی دیوارهای اروپای واحد


حنیف غفاری

36 سال قبل در چنین روزی امام خمینی(ره) پاریس را به مقصد تهران ترک کرد. آن روز دو قطبی عجیب و پیچیده ای بر نظام بین الملل حاکم بود. اروپا با آنکه جاده همگرایی را پس از جنگ جهانی دوم به سرعت می پیمود، اما عملا در میدان جنگ سرد میان دو قطب رقیب گرفتار شده بود. امام (ره) در اواخر عمر خود صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم را می شنید.

در مدت کوتاهی امپراتوری سوسیالیست فروپاشید و دیوار برلین برداشته شد. اروپایی که در جنگ جهانی اول و دوم جرقه نابودی میلیونها تن را برای میلیونها تن زده بود، به فکر تشکیل اتحادیه ای منسجم افتاد. اروپاییان خسته از جنگ، می خواستند رقابتهای درون گروهی جهان سرمایه داری را زیر سقف اتحاد جمعی و گفتگوی داخلی ببرند. محصول این رویکرد، تشکیل اتحادیه اروپا بود که روز به روز بر قدرت آن در جهان افزوده می شد. آلمانی ها وفرانسوی ها ستون اصلی اتحادیه اروپا هستند. آنها بازار مشترک، پول واحد و پیمان شنگن را عمود خیمه اروپای جدید قرار دادند. پس از مدتی " یورو" به معیار سنجش ارزش همگرایی و تعیین جایگاه قدرت بازیگران اقتصادی اروپا تبدیل شد. اما امروز اتحادیه اروپا و منطقه یورو هر دو در آشفتگی و التهاب مزمن به می برند.

نمادهای اشتراک و اتصال کشورهای ناهمگون اروپایی به یکدیگر از جمله " واحد پول یورو" و " پیمان شنگن" تحت تاثیر بحرانهای اقتصادی و امنیتی در قاره سبز روز به روز سست تر می شود. پیروزی حزب ضد ریاضتی سیریزا از یک سو و قوت گرفتن احزاب راستگرا و چپ گرای ضد ریاضتی در سرتاسر اروپای واحد پیش درآمدهایی بر وقوع یک زلزله سیاسی-امنیتی تمام عیار در اروپای واحد است. بی دلیل نبود که فرانسوا اولاند رئیس جمهور ناتوان کاخ الیزه در سال 2013 میلادی لب به سخن گشود و از احتمال محو اروپای واحد از روی نقشه سخن گفت! در خصوص تحولات اروپای واحد، مخصوصا تحولاتی که پس از پیروزی حزب سیریزا در انتخابات یونان به وقوع پیوسته است لازم است 4 نکته را مدنظر قرار دهیم :

1- سران اروپای واحد نهایت تلاش خود را جهت شکست سیریزا در انتخابات یونان به کار گرفتند. در سال 2012 میلادی همه شرایط و تک تک اجزای صحنه داخلی انتخابات یونان به سود حزب ضد ریاضتی سیریزا بود. با این حال آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و دیگر سران اروپایی ،شهروندان یونانی را نسبت به پیروزی حزب سیریزا تهدید کردند. تهدید شهروندان یونانی تا آنجا جدیت یافت که مقامات اروپایی "عدم اقبال یونانی ها نسبت به طرح های ریاضتی" را مترادف با " خروج همزمان از منطقه یورو و اتحادیه اروپا" قلمداد کردند.

در نتیجه این تهدیدات، شهروندان یونانی در انتخابات سال 2012 آرای خود را به سود آنتونیوس ساماراس نخست وزیر راستگرای میانه یونان به گردش در آوردند. به عبارت بهتر، یونانی ها در سال 2012 میلادی قدرت مقاومت در برابر فشارها و تهدیدات سران یورو را از دست دادند. با این حال استمرار فشارهای ریاضتی و ناتوانی سران اروپایی در کاهش شاخصهای فقر و بیکاری در یونان ، منجر به پیروزی سیریزا در انتخابات پارلمان اروپا در سال 2014 میلادی و سرانجام پیروزی این حزب در انتخابات سراسری و تعیین کننده اخیر یونان شد.

هم اکنون گرد باد سیریزا از آتن ( کانون اصلی بحران اقتصادی اروپا) شروع به حرکت کرده است. طوفانی که کشورهایی مانند اسپانیا، ایرلند، ایتالیا ،پرتغال، قبرس و دیگر کشورهای بحران زده اروپایی را نیز به زودی در می نوردد.پیروزی " سیریزا" ، نخستین نماد و نشانه "استیصال نهادهای رسمی غرب " در مقابل" اراده شهروندان اروپایی" است. از این رو به جرات می توان اظهار کرد که پیروزی سیریزا در انتخابات یونان نقطه آغاز فروپاشی منطقه یورو و متعاقبا اتحادیه اروپا محسوب می شود.

2- نارضایتی عمومی شهروندان اروپایی از بحرانهای امنیتی و اقتصادی اروپا، با رشد تصاعدی " ملی گرایی" در قاره سبز عجین شده است. در کشور فرانسه، ژان مارین لوپن رهبر جریان ملی گرای راست افراطی از اکنون برای فتح کاخ الیزه و بیرون راندن اولاند و سوسیالیستها از قدرت خیز برداشته است. این در حالی‌است که نیکلا سارکوزی و دیگر سیاستمداران فرانسوی نیز عملا قدرت مواجه با وی را ندارند.

لوپن صراحتا اروپای واحد را به یک زندان تشبیه کرده و خواستار بر هم زدن چینش اتحادیه اروپا و منطقه یورو است. حزب چپگرا و ضد یوروی پودموس اسپانیا که این روزها در نظرسنجی ها موقعیتی بهتر از دیگر احزاب اسپانیایی دارد نیز پس از پیروزی همزاد خود در یونان ( سیریزا) ، خود را برای حضور در مادرید و تقابل با اروپای واحد آماده می کند.

در کشور انگلیس ، حزب ملی گرای استقلال ( یوکیپ) و دیگر مخالفان ابقای لندن در اروپای واحد پس از پیروزی در انتخابات پارلمانی سال 2014 اروپا، آماده اند تا نقشه آینده کشورشان را در یک محیط امنیتی و جغرافیایی مستقل از اروپا ترسیم کنند. بخشی از اصرار دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس مبنی بر برگزاری همه پرسی خروج از اتحادیه اروپا تا سال 2017 میلادی مرهون حلول روحیه ملی گرایی و حمایت اکثر انگلیسی ها نسبت به خروج از اتحادیه اروپاست. تحرکات استقلال طلبانه در ولز و اسکاتلند نیز این روند را تشدید کرده است.

3- وقوع جنگ جهانی اول و دوم ، نقطه آشکار ساز تضادهای درونی و عمقی کشورهای اروپایی، آن هم حدود 6 قرن پس از عصر رنسانس بود. عصر رنسانس از سال 1300 میلادی در ایتالیا آغاز شد و در طول سه قرن به تمام اروپا گسترش پیدا کرد. عصر رنسانس ، سرشار از تغییرات فرهنگی،تمدنی و اجتماعی در غرب بود. ساکنان اروپا هیچ گاه تصور نمی کردند که نسلهای بعدی آنها، میراث رنسانس را با رویارویی در دو جنگ مخرب و ویرانگر از بین ببرند. اما این اتفاق در دو جنگ جهانی اول و دوم افتاد!

در سال 1957 میلادی و با امضای توافقنامه مشترک اقتصادی رم میان 6 کشور اروپایی، اتحادیه اروپاپی ریزی شد. سرانجام در سال 1993، توافق ماستریخت چارچوب قانونی اتحادیه اروپا را تعیین کرد. در سال 1985 میلادی پیمان شنگن به امضای اولیه 5 کشور اروپایی رسید و سپس به سرتاسر اروپا گسترش یافت. واحد پول یورو نیز در سال 1999 به عنوان واحد پول مشترک اروپا تعریف شد . از 28 عضو اتحادیه اروپا، هم اکنون 19 کشور عضو منطقه یورو هستند. همکاری های امنیتی مشترک کشورهای اروپایی نیز بر اساس نقاط مشترک فراوان امنیتی آنها با یکدیگر تعریف شد. عضویت 21 عضو اتحادیه اروپا در ناتو این روند را تشدید کرد. در چنین شرایطی، اروپای واحد به دژی مستحکم تبدیل شده بود که طبق محاسبه واقع گرایانه غرب، باید روز به روز در همه ابعاد قوی تر می شد.

4- سران اروپای واحد طی سالهای 2000 تا 2010 میلادی سر از پا نمی شناختند! " اتحادیه اروپا" در نزد شهروندان اروپایی از یک " نهاد" به یک " ارزش " تبدیل شده بود! پیمان شنگن، واحد پول یورو و همکاری های مشترک امنیتی جملگی به مصادیق اتحاد اروپا و در نتیجه ارزشها و خطوط قرمز این مجموعه تبدیل شده بودند. اما افرادی مانند آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و نیکلا سارکوزی رئیس جمهور سابق فرانسه در میان قهقهه های مستانه ناشی از پیروزی خود، متوجه بازگشت شبح ناسیونالیسم بر روی بام خانه شهروندان اروپایی نشدند...

بحران اقتصادی به مثابه توفانی ظاهرا ناگهانی، بسیاری از کاشته های سران اروپای واحد را درو کرد . البته بانیان وقوع این بحران، سران یورو بودند. ماریو مونتی نخست وزیر سابق ایتالیا در این خصوص تحلیل واقع بینانه ای دارد:

" فرانسه و آلمان به دلیل عملکرد بد خود در اروپا نمی توانند الگویی برای رهبری این مجموعه باشند. زمانی که در سال 2003 میلادی، اروپای واحد نخستین روزهای حیات واقعی خود را سپری می کرد آلمان و فرانسه در خصوص کسری بودجه عمومی و بدهی های اروپا نرمش زیادی نشان دادند."

پس از سال 2010 میلادی، جشن و پایکوبی سران اروپای واحد به عزا تبدیل شد! تشدید بحرانهای اقتصادی در منطقه یورو منجر به نسخه پیچی ریاضتی سران این منطقه برای شهروندان اروپایی و متعاقبا تشدید خشم و اعتراض عمومی شد.از سوی دیگر، به سبب مداخله جویی اروپای واحد در اوضاع خاورمیانه و حمایت آنها از گروههای تکفیری مانند داعش و النصره، خطر این گروههای خطرناک و متوحش متوجه حامیان اولیه غربی آنها شد.

در کنار این موارد، اهمال‌کاری علنی نهادهای امنیتی اروپا در قبال جریانهای تندرو و ملی گرای افراطی، موجب چینش مولفه های " گذار از اروپای واحد" شد. در چنین فضای چند تکه و پیچیده ای، فاشیستها نیز قدرت تجدید حیات یافتند. نهادهای امنیتی اروپا زمانی متوجه این پدیده شوم شدند که در22 ژوئن سال 2011 میلادی، جسد 69 نوجوان نروژی در جزیره " اوت اویا" که با شلیک گلوله یک فاشیست تمام عیار به نام آندرس برویک به رگبار بسته شده بودند کنار یکدیگر قرار داشت! اما ماجرا به این جا نیز ختم نشد. حضور پررنگ طرفداران فاشیسم در راهپیمای های هفتگی جنبش " پگیدا" در آلمان خود گویای عمق فاجعه ایست که به واسطه جهالت و البته در مواردی خیانت نهادهای امنیتی اروپا به وقوع پیوسته است.

5- " آلمان" جایگاه ویژه ای در اتحادیه اروپا دارد! آنگلا مرکل صدر اعظم این کشور نماد " پایبندی به اروپای متحد فعلی" محسوب می شود.

او مدعی است که می خواهد با چنگ و دندان این اتحادیه مشترک و متعاقبا منطقه یورو را حفظ کند و مانع از فروپاشی نهادهای اروپایی شود. او در راستای تحقق این هدف ، بدترین وسیله ممکن یعنی " اجرای طرح های ریاضتی" را به کار گرفت. مرکل از قدرت اقتصادی ویژه کشورش در پیشبرد طرح های ریاضتی استفاده کرد و کشورهای مختلف را در این خصوص تحت فشار قرار داد. این فشارها بر روی دو کشور یونان و اسپانیا مضاعف بود. اما امروز مرکل با بهت و حیرت ناشی از شکست خود و سیاستهایش، مشغول رصد آشفته بازاری است که روز به روز نمادهای " ملی گرایی" در آن قدرت مانور بیشتری یافته و در مقابل طرفداران اروپای واحد به حاشیه رانده می شوند.

در دوران جنگ جهانی دوم، " آدولف هیتلر" به نماد جنگ و واگرایی در اروپا تبدیل شد. امروز نیز مرکل با اصرار بر روی طرح های ریاضتی به نماد واگرایی اروپا تبدیل شده است! در دوران جنگ جهانی دوم، هیتلر با لشکر نازی ها به قلب اروپا هجوم می برد و امروز مرکل با اصرار بر سیاستهای منسوخ اقتصادی و حمایت از سیاستهای امنیتی نخ نما و غیر واقع بینانه به اروپا هجوم برده است. با این حال اصلی ترین تفاوت هیتلر و مرکل، در نوع نگاه آنهاست! مرکل با نیت " حفظ اروپای واحد " مشغول سلاخی آن است اما هیتلر با هدف "سلطنت فاشیسم بر اروپا" در صحنه نبرد با متفقین حضور یافت! هر اندازه مرکل در اعلام خبر رسمی " شکست سیاستهای اقتصادی و امنیتی اروپا" تعجیل کند، ناسیونالیستها با قدرت و سرعت بیشتری اروپا را تسخیر خواهند کرد. در غیر این صورت دیرزمانی نخواهد پایید که " گرد باد سیریزا" در نهایت پس از ویرانی همه اروپا، به " رود راین" در آلمان برسد....

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات