نمایش «تکههای سنگین سرب» به
کارگردانی ایوب آقاخانی از
اواسط شهریور امسال و به
مناسبت هفته دفاع مقدس روی
صحنه یکی از تالارهای مجموعه
تئاتر شهر رفت. این نمایش
مدعی ترسیم بخشی از زندگی و
شخصیت شهید مصطفی چمران است.
مضمون محوری نمایش نیز قرار
گرفتن این شخصیت بر سر دوراهی
عشق و وظیفه است. شخصیت چمران
با بازی پیام دهکردی در این
نمایش دچار یک چالش ذهنی و
روانی بر سر دو راهی مبارزه و
خانواده میشود! نتیجه اینکه
نمایش «تکههای سنگین سرب»
چهرهای مذبذب، شکاک و منفعل
از شهید چمران نمایش میدهد.
این درحالی است که مشخص نیست
این نوع شخصیتپردازی از
چمران براساس کدام مابهازای
واقعی شکل گرفته است؟ آن هم
چمرانی که برای دفاع از حق و
مبارزه با باطل از بهترین
امکانات و زندگی مرفه در
آمریکا گذشت. چطور باید باور
کرد که چنین چمران بزرگی، این
چنین در آرمان مقدس خود مردد
بوده است؟
نکته دیگری که در این نمایش
وجود دارد، ارائه تفسیری
منحرف از دفاع مقدس است.
نمایش «تکههای سنگین سرب»
نیز همچون بسیاری از آثار شبهروشنفکرانه
درباره جنگ تحمیلی، سعی در
تقدسزدایی از دفاع مقدس دارد،
در حالی که برای همه، حتی
برای بیگانگان نیز مسلم و
مبرهن است که ملت ایران، هشت
سال با جنگی تحمیلی مواجه بود
و در این جنگ از خود و
مرزهایش دفاع میکرد، این
نمایش به بهانه پرداختن به
شهید چمران، جهاد الهی ما را
به خشونت و جنگطلبی تفسیر
کرده است! بدون تردید اگر
رزمندهها و ایثارگران در آن
هشت سال نمیایستادند و به
قول نمایش «تکههای سنگین سرب»
نمیجنگیدند، ایوب آقاخانی و
گروهش امروز نمیتوانستند در
تئاتر شهر و با آرامش و راحتی،
نمایشهای خود را روی صحنه
ببرند. پس ای کاش این
هنرمندان از تکهتکه کردن و
تحریف شخصیتهایی که برای
دفاع از ما خودشان را فدا
کردند، دست برمیداشتند!
خلق آثار هنری درباره شهدا و
قهرمانان جنگ، اگرچه ذاتاً
کار مثبت و نیکویی است و
حداقل سبب آشنایی بیشتر جامعه
با چنین شخصیتهایی میشود،
اما این عرصه، مخاطراتی هم
دارد که اگر نسبت به آنها بیتوجهی
شود ممکن است آسیبهایی را به
جریان فرهنگ دفاع مقدس وارد
کند. سفارش خلق اینگونه آثار
به افرادی که اعتقاد عمیقی
ندارند، یا اعتقادشان سطحی
است میتواند به این جریان
آسیب جدی وارد کند. بهطور
کلی کار فرهنگی و تولید آثار
عقیدتی، با کارهای صنعتی و
اقتصادی که بیشتر به تخصص
متکی است، تفاوت دارد. تنها
هنرمندانی میتوانند در این
زمینه خوب کار کنند که هم
دغدغه انقلاب و دفاع مقدس را
داشته باشند و هم شناخت و درکشان
درباره این موضوعات، درست و
عمیق باشد. ناتوانی کارگردان
هم مشکل دیگری است که گاه
گریبان آثار ارزشمند را میگیرد.
عرصههای فرهنگی حیاتی و مهم،
جای آزمون و خطا و پلهسازی
برای دستیابی به جاه و مقام
نیست.
نگرانی محسوس دیگر در این
حوزه، سانسور شخصیت و زندگی
بزرگان است؛ بیم آن میرود که
برخی از سازندگان این آثار به
واسطه حب و بغضهای سیاسی و
طایفهای، تصویری تحریف شده و
ناقص از شهدا و اسوههای ملی
کشورمان را ظاهر سازند. درست
مانند تصویری که برخی از
رسانهها و اشخاص از
شهیدآوینی جلوه میدهند؛ وجوه
غالب شخصیتی این شهید را کمرنگ
نشان میدهند یا نادیده میگیرند،
چون طرح و بازگویی همه ابعاد
شخصیت شهید آوینی به سود
جریانهای رقیب آنها میشود!
نمایش «تکههای سنگین سرب»
نیز دقیقاً از همین ناحیه
آسیب دیده است.
نکته مهم این است که نباید از
کنار موضوعات بزرگ و مهمی که
در ارتباط با سرنوشت جامعه
هستند، ساده گذشت. کار عمیق و
درخشان رسانهای درباره
انقلاب و دفاع مقدس، به ویژه
در قالب فیلم و سریال که
بتواند مخاطب را مجذوب و
محبوب خود کند میتواند روی
زندگی و سرنوشت بسیاری از
مخاطبان اثر بگذارد. خیلی از
موضوعات این توانایی را ندارد.
برای نمونه، سریالی که به یک
موضوع خانوادگی میپردازد، در
نهایت میتواند مخاطب خود را
به زندگی خانوادگی بهتری
رهنمون سازد، اما یک فیلم
درباره انقلاب اگر سنجیده و
به معنای واقعی کلمه اعتقادی
باشد، چه بسا بتواند مسیر
زندگی عدهای را تغییر دهد.
پس باید درباره پرداختن به
چنین موضوعاتی، وسواس و نظارت
بیشتری داشت.