تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۹  ، 
کد خبر : ۲۸۹۹۹۸

گفت‌وگوی اختصاصی کیهان با دکتر رجبی دوانی (بخش نخست)

مقدمه: با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی دیدگاه‌ها و قرائت‌های مختلفی از اسلام از سوی اشخاص و گروه‌های مختلف مطرح شده است که هر کدام ماهیت و خصوصیات متفاوتی را از اسلام معرفی می‌کنند. تعابیری همچون اسلام فقاهتی، اسلام انقلابی، اسلام ناب، اسلام آمریکایی، اسلام طالبانی، اسلام داعشی، اسلام رحمانی و ... هرکدام اسلام را با صفتی همراه می‌کند که به دنبال آن جنبه غالب فضای ذهنی افراد نسبت به اسلام را تداعی می‌کند. اینکه واقعا و حقیقتا چه صفتی را می‌توان ضمیمه اسلام کرد، تا شاخص جامعیت دین مبین اسلام را معرفی کند، یکی از موضوع‌های محل اختلاف است که در این رابطه ویژگی‌ها و ابعاد اسلام رحمانی در سیره پیامبر(ص)، موضوع گفت‌وگوی ما با دکتر محمد حسین رجبی دوانی، استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته تاریخ اسلام است که اینک بخش نخست آن را از نظر می‌گذرانید.
پایگاه بصیرت / گفت‌و‌گو از: محمدحسین حمزه

(روزنامه كيهان ـ 1394/08/26 ـ شماره 21210 ـ صفحه 8)

اسلام رحمانی نگرشی تک ‌بعدی و انحرافی به اسلام است

* آیا اساسا شما با تعبیر اسلام رحمانی موافق هستید؟ اصولا چه تعریف جامع و مانعی می‌توان از این مفهوم ارائه داد؟

** من به پیروی از تعالیم دینی و آنچه از قرآن کریم و سنت پیامبر‌اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) استنباط کرده‌ام، معتقدم که اسلام، اسلامی است با همه زوایا و ابعاد خود. قید خاصی به اسلام زدن، اسلام را محدود و یا مصادره به مطلوب کردن است. اسلام هم جنبه‌های ایجابی دارد و هم سلبی. اسلام یک روح رحمانی، پر عطوفت و سراسر مهر و محبت دارد و از سوی دیگر همین اسلام لازمه عطوفت و رحمتش سخت گرفتن و شدت عمل نشان دادن است. لذا ما نمی‌توانیم بگوییم که اسلام تنها یک بُعد رحمانی دارد و اگر کسی غیراز این تلقی داشته باشد آن اسلام اسلام باطلی است.

اسلام همه فضیلت‌ها و ارزش‌های الهی و انسانی را داراست و از سوی دیگر در بُعد سلبی هم اسلام معتقد به سختگیری و شدت عمل در برابر دشمنان خدا و مومنان است و در این جهت هیچ تمایزی قائل نیست و حکم صریح و قطعی هم در این ارتباط دارد.

* بنا بر آنچه فرمودید تک جانبه نگریستن به اسلام خطاست. طرز تفکر اسلام رحمانی از سوی عده‌ای در داخل کشور مطرح می‌شود. آنها شاخصه‌های اسلام رحمانی را چه چیزهایی می‌دانند؟

** اگر ما نگاهی به باورها، موضع‌گیری‌ها، اعتقادات و دیدگاه‌های کسانی که این عنوان را بر دین مبین اسلام گذاشته‌اند، داشته باشیم، متوجه می‌شویم ـ که بعضا نمی‌خواهم بگویم همه ـ کسانی هستند که با اسلامی که از طریق ولایت اهل‌بیت(ع) و در ادامه آن ولایت فقیه معرفی می‌شود، زاویه دارند و در حقیقت از آنجا که یا نمی‌توانند و یا برای فریب دیگران می‌خواهند باطن خود را آشکار نکنند، از این واژه استفاده کردند تا آن اسلامی را که امام(ره) به عنوان احیا‌کننده آن در عصر اخیر و رهبر معظم انقلاب به عنوان ادامه‌دهنده راه امام(ره) مطرح کرده‌اند، به عنوان یک برداشت شخصی و اختصاصی این بزرگواران تلقی کنند و از این جهت اسلام رحمانی را علم می‌کنند. ما اگر بخواهیم تعبیر صحیح از دین و شناخت ارزش‌های دینی داشته باشیم، در درجه اول باید از قرآن کریم این امور را استخراج کنیم. در مرحله بعد در سیره اهل‌بیت(ع) و چنانچه مواردی لازم باشد که تبیین شود، با توجه به شرایط روز و مکان، این را باید علمای اعلام دین، مراجع عظام تقلید و کسانی که ما آنها را نائبان عام امام زمان(عج) می‌دانیم، تبیین شود و گرنه هرکسی به خود جرأت و اجازه دهد با برداشت‌ها و قرائت‌های خاص خود اسلام را تفسیر و تبیین کند، این به انحراف رفتن است و قابل قبول نیست.

اما عمدتا کسانی که دم از اسلام رحمانی می‌زنند، کسانی هستند که کمتر از مرجعیت سخن می‌گویند و یا اصلا اعتقاد ندارند. نسبت به حضرت امام(ره) اگر هم یادی می‌کنند، یادکرد آنها این است که ایشان متعلق به گذشته است. امام یک حرکتی را با ایده‌های خاص خود در یک عصری پدید آورد و عصر امام(ره) گذشته است. اینها نسبت به رهبری و رهنمودهای معظم‌له زاویه دارند و آن را قبول ندارند. اگر دقت کنیم، همین‌ها عموما در عرصه سیاسی خواهان رابطه با غرب، کوتاه آمدن از ارزش‌ها، شعارها و آرمان‌های انقلاب و زنده کردن مردگان سیاسی برای مقابل هم قرار دادن حضرت امام(ره) و حضرت آقا هستند. مانند دم زدن از مصدق، بازرگان و امثال اینها. یعنی ما وقتی اینها را کنار هم می‌گذاریم می‌بینیم که این سخن یک برداشت فکری و اعتقادی صرف نمی‌تواند باشد بلکه این متأثر از دیدگاه‌های سیاسی است و چون با ولایت زاویه دارند، این را مطرح می‌کنند تا بگویند آنچه به صورت رسمی از طرف نظام و رهبری نظام مطرح می‌شود، با اسلام اصیل فاصله دارد و آن برداشت که ما داریم حق است و آن را می‌خواهند به جامعه القا کنند.

* بنابر فرمایش حضرتعالی، این برداشت از اعتقاد آنها به اسلام ناب سر نمی‌زند بلکه یک برداشت شخصی و براساس منافع شخصی و سیاسی‌شان است. حال، آیا لیبرالیسم غربی با اسلامی که این آقایان مطرح می‌کنند اشتراکاتی هم دارد؟

** لیبرالیسم از این باب که قائل به یک آزادی بی‌حد و حصر و عدم اعتقاد و باور به ارزش‌های مسلم اخلاقی و دینی است و یک اباحه‌گری کامل را ترویج می‌کند، نمی‌توان گفت که با این اسلامی که اینها مطرح می‌کنند، در یک جهت است، اما چه بسا برخی از کسانی که اسلام رحمانی را مطرح می‌کنند، با توجه به مقاصد سیاسی خود و اهدافی که دارند، می‌خواهند لیبرالیسم را به عنوان راه سعادت بشری مطرح کنند، منتها چون به صراحت نمی‌توانند از آن دم بزنند، متمسک به یک چنین واژه‌ای شد‌ه‌اند و می‌خواهند بگویند در اسلام یک آزادی مطلق و یک نگاه سراسر تساهل و تسامح به همه چیز وجود دارد و هر کسی هم مختار و آزاد است که هر نوعی که خواست اسلام را بشناسد و با خدا ارتباط برقرار کنند.
این همان دیدگاه و تفکری است که سال‌های پیش آن را برای جداکردن مردم از رهبران دینی، مرجعیت و روحانیت مطرح کردند. بحث قرائت‌های مختلف از دین و وجود تکثر قرائت‌ها را تبلیغ می‌کردند و اینکه هرکسی می‌تواند از راهی و نگاهی که خود تشخیص می‌دهد، به خدا و حقیقت برسد. در حقیقت دنبال این بودند که با مسیری که علمای بزرگوار ما در طول قرن‌ها در دوره غیبت صغری برای هدایت جامعه پیش گرفته بودند و شیعه را در این مسیر نگاه داشتند، مقابله کنند. همان طرز تفکر قرائت‌های مختلف و همان دیدگاهی که قائل به تسامح و تساهل کامل در همه عرصه‌ها بود. بله ما در روایت داریم اسلام دین سمحه و سهله هست اما نه به عنوان آزادی بی‌قید و شرط و بی‌حساب و کتاب. منظور این است که اگر شما را خواب فرا گرفته باشد، تکلیف از شما ساقط است. انسان خوابش برده و نمازش قضا شده، گناهی برایش نوشته نمی‌شود، اینجا تسامح هست. یک چیزی که در اختیار شما نبوده است و یا اینکه سهله است یعنی اگر نمی‌توانید ایستاده نماز بخوانید، نشسته بخوانید. نشسته نمی‌توانید، خوابیده، این‌طور سهل گرفته نه اینکه در باورها و اعتقادات اسلام بخواهد قائل به تسامح و تساهل شود.

آن دیدگاه‌ها که آن روز جواب نداد ـ اگرچه شاید مدتی گروهی را فریب دادند ـ حالا برای رسیدن به همان اهداف، در پوشش اسلام رحمانی دارد جلوه می‌کند، البته باز این قید را می‌زنم چه بسا در بین کسانی که این‌گونه می‌گویند افرادی باشند که مانند آن طیفی که این واژه را ابداع کردند، فکر نمی‌کنند. شاید در قبال این جنایات و عملکرد خشن و سفاکانه که گروه‌های تکفیری و سلفی و وهابی پیش گرفته‌اند، می‌خواهند بگویند که اسلام این چهره را ندارد و سراسر رحمت است اما این قضیه ممکن است با هم خلط شده باشد. کسانی با دیدگاه و انگیزه مثبت از این مسئله دم می‌زنند با آنها که با غرض‌ها و انگیزه‌های سیاسی مطرح می‌کنند، متأسفانه در کنار هم قرار بگیرند.

* این عده که تفکیک شان فرمودید، درست است که بگوییم از عبارت اسلام رحمانی در مقابل اسلام داعشی استفاده می‌کنند؟

** اسلام، اسلام است. اسلام سراسر رحمت است. پیامبر اسلام رحمه‌للعالمین است. خداوند صفت‌های فراوانی دارد چه در قرآن کریم و چه در دعاهای ما. در دعای جوشن کبیر، صفت‌های متعدد و فراوان خداوند یاد شده اما از منظر خدا برجسته‌ترین صفاتش رحمانیت اوست و خدا هم رحیم و هم رحمان است. رحیم بودن خدا شامل بندگان خاص و مومنان می‌شود. رحمانیت خدا شامل تمام انسان‌ها به صرف اینکه مخلوق خدا هستند، می‌شود. نه تنها انسان‌ها بلکه همه جانداران مشمول رحمانیت خداوند هستند. منتها همان خدایی که رحمان است و رحمت واسعه‌ای دارد که همه چیز را در بر می‌گیرد، از بُعد رحمانیتش شدت عمل را هم در نظر گرفته است. اگر بخواهیم قیاس کنیم، بلا تشبیه مثل یک جراح است. فردی به یک بیماری صعب العلاج دچار شده و اگر به موقع علاج نشود، بیماری او را از بین می‌برد. هدف علاج و نجات و سلامت آن فرد است اما لازمه این‌کار قطع یک عضو فاسد است. حالا اگر او می‌آید دستی را که تمام آن را سلول سرطانی فرا گرفته قطع می‌کند، ما می‌توانیم بگوییم او دارد خشونت و شدت عمل نشان می‌دهد و سخت می‌گیرد؟ یا اگر قطع نکند، سلامت او کاملا از بین می‌رود و مرگ به سراغ او می‌آید. برای زنده ماندن و سلامت او لازمه لطف به او و علاجش این است که این دست فاسد قطع شود. خود خداوندی که آن‌گونه رحیم و رحمان است، پیامبر بزرگوارش را که رحمه للعالمین خوانده وقتی که او و پیروانش را وصف می‌کند، می‌فرماید «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم».

اتفاقا جالب است که اول شدت عمل اسلام و پیامبر و مؤمنان به او را در برابر کفار مطرح می‌کند، بعد رحمت، لطف و عطوفت بین خود مومنان را. لذا اگر ما می‌بینیم جایی پیغمبر اکرم(ص) با دشمنانی وارد جنگ می‌شود، اگر با این نگاهی که اینها مطرح می‌کنند بخواهیم بررسی کنیم، ـ آنها که اغراض سیاسی دارند ـ چون پیغمبر(ص) دارد شدت عمل نشان می‌دهد و خشونت از خود بروز داده است، کار پیامبر نعوذبالله محکوم است! اما آن رحمت و رحمانیتی که خداوند برای پیامبرش قائل است ایجاب می‌کند که اینجا این دشمنان را سرکوب کنند. ما در سیره پاک پیغمبر(ص) چندین مورد را داریم که آن حضرت عفو عمومی اعلام می‌کند. برای نمونه می‌بینید موقعی که حضرت وارد مکه شده است و مکه را فتح می‌کند، سعد بن عباده انصاری، رئیس انصار هنگام ورود با تصور بر اینکه تا به حال این مشرکان این همه ظلم و ستم به اسلام وارد کرده‌اند و این‌که احساس می‌کرد پیغمبر انتقام خواهد گرفت، گفت امروز روز انتقام است، اما پیغمبر(ص) وقتی این را شنید امیرالمؤمنین(ع) را فرستاد پرچم را از او بگیرد و ندا دهد که امروز روز رحمت است. «الیوم یوم المرحمه». منتها این را در چه موقعیتی دارد می‌فرماید؟ موقعیتی که قدرت اسلام مشرکان را از پا در آورده است، مشرکان نمی‌توانند مقاومت کنند، تسلیم اسلام شدند. اوج قدرت اسلام است و همه دارند مسلمان می‌شوند. اگر آنها بر شرک‌شان باقی بودند، قطعا پیغمبر یوم الرحمه نمی‌فرمود. کما اینکه با وجود ندا دادن شعار یوم المرحمه چند نفر را محکوم به اعدام فرمودند. فرمودند حتی اگر به پرده‌‌های کعبه آویخته باشند، آنها را بگیرید و بکشید و در همان روز رحمتی که پیغمبر(ص) فرمود، چند نفر اعدام شدند. حتی زنی بود شاعر که بر ضد اسلام اشعاری را سروده بود و امنیت روانی جامعه اسلامی را مخدوش کرده بود. در همان روز عفو عمومی، همان رحمت واسعه‌ای که پیامبر(ص) دارد نشان می‌دهد او را اعدام کرد. پیغمبر(ص)چند نفر را محکوم به اعدام کرده بود که با سماجت و وساطت برخی از اصحاب آن هم به شرط اسلام آوردن‌شان آنها را عفو کرد.

مروان حکم و پدر او حکم بن ابی العاص هردو از بنی امیه که اینها سابقه جسارت‌ها به ساحت پیامبر(ص) و سنگ اندازی‌ها در راه اسلام را داشتند. پیغمبر(ص) آنها را محکوم به اعدام کرده بود. عثمان بن عفّان که بعدا خلیفه سوم شد و برادر زاده حکم بن ابی العاص بود، روز فتح مکه آمد به قدری اصرار و سماجت کرد که پیغمبر(ص) آن دو را بخشید. چون اسلام آورده بودند. منتها حضرت آنها را تبعید دائم کرد و فرمود اینها تبعید به طائف می‌شوند و حق ندارند از این شهر بیرون بیایند یعنی حتی پیغمبر حاضر به گذشت کامل نبود. یا مثلا فردی به نام عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر رضاعی عثمان بود، برادر شیری او بود، پیغمبر فرموده بود در همان روز رحمت او را هم هرجا یافتید بکشید که عبدالله بن سعد به عثمان پناه برده بود و اعلام داشته بود که مسلمان می‌شود. با اینکه عثمان آمد و با پیامبر(ص) مطرح کرد و درخواست عفو او را کرد، حضرت نمی‌گذشت و حاضر به عفو نبود. جواب عثمان را نمی‌داد. نگاه به اصحاب حاضر می‌کرد(ص) که دور پیامبر(ص) جمع بودند. اصحاب متوجه معنی نگاه پیامبر(ص) نشدند لذا وقتی که عثمان اصرار و سماجت را از حد گذراند پیغمبر فرمود برو که او را هم به تو بخشیدم.
وقتی که عثمان خوشحال خارج شد تا خبر عفو را به او بدهد، پیغمبر(ص) از اصحاب حاضر گلایه کرد.فرمود من عمدا جواب عثمان را نمی‌دادم تا یکی از شما بلند شوید و عبدالله بن سعد را بکشید که اصحاب گفتند ما متوجه نشدیم. الان برویم، فرمود حالا که دیگر من تعهدی را دادم، صحیح نیست که خلاف آن را عمل کنم. یعنی ببینید ما این را هم در سیره پیغمبر رحمت داریم. رحمانیتش اقتضاء می‌کرد که این عناصر فاسد برداشته شوند. حالااتفاقا جالب است گذر زمان نشان داد و همین سه موردی که عرض کردم که پیامبر(ص) نمی‌خواست عفو کند و عثمان با اصرار عفو آنها را از پیغمبر(ص) گرفت، چه ضربات جبران ناپذیری را به اسلام وارد کردند.

حکم بن ابی العاص با سوء استفاده‌های فراوان که از بیت‌المال زمان خلیفه سوم کرد، موجبات قیام و انقلاب علیه آن خلیفه و سرنگونی او را فراهم کرد. مروان کسی است که عناصر فاسد و بدنام بنی امیه را در زمان خلیفه سوم بر گرُده مسلمانان سوار کرد و باعث تباهی‌های فراوان شد او همان تبعیدی پیامبر(ص) است که قبل از آن محکوم به اعدام بود، می‌آید و در جای رسول خدا(ص) به عنوان خلیفه می‌نشیند و فرزندان فاسد و فاسق او زمام امور مسلمین را به دست می‌گیرند و چه ضربه‌های جبران ناپذیری که به اسلام وارد نکردند. عبدالله بن سعد هم فرمانروای عثمان در مصر بود و هموست که خون مسلمانان را به قدری ریخت که مردم به جان آمدند و علیه او و خلیفه شورش کردند و چون خلیفه حاضر به تغییر مشی و عزل این عنصر فاسد نبود، شورشیان ریختند و او را کشتند و این حاکمیت را از میان برداشتند. به هر صورت ما از این نمونه‌ها فراوان داریم.

پیش از این نیز در سال دوم هجرت در جریان جنگ بدر گروهی از مشرکان اسیر شدند. 70 نفر مشرک اسیر شدند که می‌دانید پیغمبر(ص) از آن مشرکانی که وضع مالی مناسبی داشتند، فدیه گرفت و آنها را آزاد کرد و از آنها که سواد داشتند ولی سرمایه‌ای نداشتند، خواست که تعدادی از فرزندان انصار را باسواد کنند. شخصی بود به نام ابوعزه که شاعر بود اما نه ثروتی داشت و نه سواد که بخواهد خود را آزاد کند. به پیغمبر(ص) عرض کرد به من منت بگذارید و من را آزاد کنید چون نه پول دارم و نه می‌توانم کسی را با سواد کنم. ببینید این بُعد رحمانیت پیغمبر(ص) است. این شخص چیزی ندارد. پیغمبر(ص) سختگیر نیست. اسلام هم نیاورده. فرمود به شرطی که تعهد کنی دیگر به جنگ ما نیایی، من تو را آزاد می‌کنم. این لطف و رحمت پیغمبر(ص) است. تعهد سپرد و پیغمبر(ص) آزادش کرد. منتها در جریان جنگ احد، سران مکه او را دعوت به همکاری کردند. آمد عهد و پیمان خودش با پیامبر(ص) را زیر پا گذاشت و به جنگ اسلام آمد. در این جنگ مشرکان پیروز شدند اما در غزوه‌ حمراءالاسد که بلافاصله بعد از احد اتفاق افتاده است و آن موقعیتی بود که ابوسفیان تصمیم گرفته برگردد و کار ناتمام احد را به زعم خود تمام کند. یعنی مدینه را بگیرد و اسلام را نابود کند. منتها وقتی عکس‌العمل به موقع و قوی پیغمبر(ص) را دید، جا زد و عفب نشست. موقع عقب‌نشینی قریش ابوعزه جاماند. او را گرفتند و خدمت پیامبر(ص) آوردند. دوباره به عذرخواهی و درخواست عفو افتاد. پیغمبر(ص) نپذیرفت. فرمود می‌خواهی یک‌بار دیگر تو را آزاد کنم که بروی بگویی دوبار محمد(ص) را فریب دادم؟جمله‌ای فرمودند که ضرب المثل شد «لا یلدغ المومن من جهر مرتین» مومن از یک سوراخ دوباره گزیده نمی‌شود و فرمان قتلش را صادر کرد. پیغمبر(ص) او را کشت. نمونه‌های دیگر هم داریم. چند شاعر را داریم. شاعر به عنوان بزرگ‌ترین و مؤثرترین رسانه در آن عهد تلقی می‌شد. شعرایی بودند مثل کعب ابن اشرف.

عصماء بنت مروان همسر یزید بن زید خطمی. شوهرش رئیس قبیله‌ای بود. اینها با سرودن اشعاری امنیت روانی جامعه اسلامی را تهدید کرده بودند. پیغمبر(ص) افرادی را درون قبیله‌‌شان فرستاد که‌ اینها را غافلگیر کنند و از بین ببرند تا امنیت روانی جامعه اسلامی مخدوش نشود و مردم احساس ناامنی روانی نکنند. لذا پیغمبر(ص) اگر در جایی آن‌طور رحمت‌ها و بخشش‌ها را دارند اگر یک جایی عفو عمومی اعلام می‌کند، اما از آن طرف هم لازمه همان رحمت و عطوفتش این است که شدت عمل نشان دهد و عده‌ای از مخالفان و دشمنان را از میان بردارد.

* بنا بر فرمایش حضرتعالی معلوم می‌شود داعیه داران اسلام رحمانی، قرائتی یک بعدی از اسلام دارند که جامعیت سیره پیامبر(ص) را ندارد، در عین حال که حضرت رسول(ص) جلوه رحمانیت خدا هستند،به موقع و بجا اشداء علی الکفار هستند. آیا به‌کار بردن عبارت اسلام رحمانی حتی با حمل معنای همان اسلام ناب، در مقابل اسلام داعش می‌تواند صحیح باشد؟

** یک موقعی است کسی دم از اسلام می‌زند اما وقتی ضد اسلام عمل می‌کند ما او را اصلا مسلمان نمی‌دانیم اگرچه چون شهادتین را اقرار کرده، شاید حکم به طهارت او هنوز می‌توان داد اما او را ما مسلمان نمی‌دانیم مانند خوارج. خوارجی که قائل شوند به مهدورالدم بودن بزرگ‌ترین مسلمان و نخستین مؤمن به پیغمبر(ص) و آن فتنه را به پا کنند آیا ما می‌توانیم اینها را با وجود اینکه شعار اسلام می‌دهند و حافظ قرآن هستند، مسلمان تلقی کنیم؟ از منظر فقه اسلام که تجسم درسیره امیرالمؤمنین(ع) دارد، باید آنها را سرکوب کرد. امیرالمؤمنین(ع) آنها را از بین می‌برد. البته بعد از اینکه با آنها احتجاج می‌کند و دو سوم خوارج را هدایت می‌کند و از ایستادن مقابل حاکمیت حق باز می‌دارد. منتها آن چهار هزار نفری که ایستادند و بر جنگ اصرار داشتند، قلع و قمع کرد، با اینکه مسلمان بودند. مثلا عبدالله بن وهب راسبی رهبر این خوارج، حافظ کل قرآن بود. وقتی امیرالمؤمنین(ع) جسد او را دید، فرمود این برادر راسبی حافظ کل قرآن بود. از یک طرف می‌بینید یک واژه عاطفی هم به‌کار می‌برد،می‌گوید برادر. چرا به دلیل اینکه به ظاهر مسلمان است حافظ کل قرآن هم بوده. پیشانی او از کثرت سجد‌ه‌ها پینه‌ها بسته بود. ما دو شخصیت در تاریخ اسلام داریم که به آنها می‌گویند ذوالثفنات یعنی دارای پینه‌های فراوان بر پیشانی. یکی امام سجاد(ع) و دیگری همین شخص(عبدالله بن وهب راسبی). یعنی اینقدر آدم مقدس‌مآبی بود، اما او باید کشته شود چون فتنه‌ای را به پا کرده و با برداشت‌های غلط و انحرافی‌اش باعث انحراف بسیاری از مردم جامعه با تمسک به همین دین شده. داعش و امثال اینها هم همین اند.

* چگونه داعش با آیات قرآن سیره پیامبر(ص) شیوه‌های اعدام و عملکرد خود را توجیه می‌کند؟

** اتفاقا ادعا و عملکرد داعش نشان می‌دهد که این جانیان ضد تعالیم قرآنی، اسلام و سیره پاک پیغمبر(ص)‌اند. ببینید ما در قرآن داریم «فقاتلوا ائمه الکفر» «با پیشوایان کفر بجنگید» چرا؟ به دلیل اینکه در جای دیگر می‌فرماید «ان الکافرین لکم عدوا مبینا» «کافران دشمنان آشکار شما هستند» در کنار شیطان که«لکم عدوا مبینا» یا «ان الشیطان کان لکم عدوا مبینا» قرآن دو دسته را دشمنان آشکار مومنان تلقی می‌کند. یکی شیطان است و دیگری کافران. دشمن در لغت دشمن به معنی بدخواه و بدسرشت است که جز به محو و نابودی شما و بدخواهی برای شما به چیز دیگری فکر نمی‌کند. عقل سلیم و هر منطقی حکم می‌کند که باید مقابل دشمن ایستاد، با او مقابله کرد زیرا اگر با او مقابله نکنید، او شما را از بین خواهد برد. حالا همین قرآنی که می‌فرماید پیشوایان کفر را بکشید، با آنها بجنگید، «و قاتلو المشرکین کافه» با همه مشرکان مقابله و مقاتله کنید. همان قرآن در سوره مبارکه «محمد» می‌فرماید وقتی مشرکان به جنگ شما آمدند، با اینها بجنگید شدت عمل هم نشان دهید. زیرا آمده‌اند با شما بجنگند و شما را نابود کنند، شما باید آنها را از بین ببرید، به قدری ایستادگی کنید و شدت عمل نشان دهید تا آنها از پا در بیایند. منتها ببینید چقدر احکام اسلام لطیف است.

دشمن که به جنگ شما آمده قصد نابودی شما را داشته، وقتی محکم ایستادید و او را شکست دادید،و او دیگر نمی‌خواهد بجنگد، توان جنگ ندارد، می‌فرماید دست از جنگ بردارید. حق ندارید آنها را قتل عام کنید و بکشید مشرک‌ها را! و می‌فرماید وقتی بر آنها دست پیدا کردید، بر آنها منت بگذارید، آزاد کنید. حتی اسیر نباید بکنید، مگر در یک شرایط خاص. بعد می‌فرماید منت بگذارید آزاد کنید. اگر مشکل مالی دارید نیاز دارید، یک فدیه‌ای بگیرید پولی بگیرید و آزادشان کنید به هر صورت شما حق ندارید مشرکی را که دیگر قصد جنگ با ما ندارد بکشید، آیا پیغمبر بزرگوار اسلام این اجازه را به پیروانش داده است که مسلمانی که شهادتین را می‌گوید و به خدای احد و واحد و به رسالت پیامبر(ع) و به قرآن اعتقاد دارد،اگر با شما همفکر نباشد، بکشید؟ از کجای قرآن چنین چیزی برمی‌آید؟ حتی اگر طرف یک باورهایی داشته باشد که از نظر ما این باور کفرآلود باشد، به دلیل اینکه شهادتین را بر زبان آورده و قرآن را قبول دارد، ما حق کشتن او را نداریم، مثلا شما ببینید الان مسیحیت از منظر اسلامی دچار شرک شده وقتی تثلیث را قائل است وقتی معتقد باشند که حضرت عیسی(ع) نعوذ بالله فرزند خدا هست، این شرک است اما ما معامله مشرکین با آنها نمی‌کنیم. ما با آنها به دلیل اینکه به خدای واحد اعتقاد داشتند، چون به پیغمبر الهی حضرت عیسی(ع) اعتقاد داشتند معامله مشرکین با آنها نمی‌کنیم. آنها را اهل کتاب می‌دانیم و طبق شرایطی می‌توانیم با آنها همزیستی داشته باشیم.

در دارالاسلام می‌توانند با رعایت شرایط ذمه زندگی کنند. امنیت آنها را تأمین می‌کنیم. وقتی ما نمی‌توانیم مسیحی‌ای را که اعتقادش از منظر اسلامی شرک آلود شده، از بین ببریم، چطور می‌شود مسلمانی را که فکر کنیم اعتقادش کفرآلود است، او را به همین راحتی بدون محاکمه از بین ببریم؟ ببینید چقدر احکام اسلام دقیق است. یک محکوم به قتل را که مثلا خون و نفس محترمی را از بین برده و می‌دانید که این را الان قاضی محاکمه کند حکم اعدام صادر می ‌کند شما حق ندارید خودسرانه او را اعدام کنید. مجازات می‌شوید شما باید او را تحویل قاضی دهید. وقتی حاکم شرع او را محاکمه کرد دستور اعدام داد آن موقع می‌توانید او را بکشید. این‌قدر احکام اسلام دقیق است. حالا آیا می‌توان عملکرد این جانیان را با سیره پاک پیامبر(ص) مقایسه کرد؟ وقتی مشرک را نمی‌شود به این راحتی کشت، آیا مسلمان را به دلیل اینکه می‌گوید من خلیفه اولی را که تو می‌گویی نمی‌شناسم، به همین راحتی تیری در مغز او شلیک کنید و از بین ببرید؟ و یا زنانی را به اسارت ببرید و برده داری را که اسلام درصدد محو آن بوده احیا کنید؟ اسلام با احکام عالیه اش درصدد محو برده داری بوده است. چیزی را که امروزه از بین رفته است با دروغ و به نام پیامبر رحمت دوباره احیا کنید؟ اینها کاملا نشان می‌دهد ضد اسلام است و چه بسا البته وقتی گفته شده است خیلی از فقها حتی از فقهای اهل تسنن قائل به کشتار اینها هستند. با اینکه شعار دروغین اسلام می‌دهند، نشان می‌دهد که اینها خطرشان به خاطر برداشت‌های غلط و ضربه‌هایی که به اسلام زدند، به قدری زیاد است که مهدور الدم تلقی می‌شوند. لذا نمی‌توانیم بگوییم چیزی به نام اسلام داعشی داریم. آن اصلا اسلام نیست یک انحرافی است که در افکار و برداشت‌های اینها وجود دارد که ارتباطی به اسلام ندارد. البته ببینید ما نباید در زمین دشمن ناخواسته بازی کنیم. این غرب تبهکار است که این جانیان را پدید آورد چرا؟ به دلیل اینکه از نفوذ گسترده اسلام در بین روشنفکران و تحصیلکردگان غربی و نفوذ عمیق انقلاب اسلامی در جهان اسلام و غیرشیعه واهمه داشت.

نظام سلطه غرب حریف اسلام راستین یا اسلام ناب محمدی(ص) نبود که انقلاب ما و جمهوری اسلامی آن را احیا کرده و به جهان امروز عرضه نموده است. لذا این تبهکاران را به نام اسلام علم کرد تا با ارتکاب جنایات هولناک چهره پاک و جذاب اسلام را تخریب کرده و از گرایش گسترده غربی‌های جویای حقیقت به اسلام جلوگیری کنند. اگر دقت کرده باشید، همیشه در رسانه‌های خود این جانیان را دولت اسلامی می‌خوانند. یعنی می‌خواهند القا کنند که اینها برخاسته از اسلام هستند. حال آنکه بسیاری از اهل تسنن هم، اکنون نسبت به خاستگاه داعش و آمریکایی بودن آن و دروغین بودن ادعای احیای اسلام سلف آگاه شده‌اند زیرا داعش مدعی است اهل سنت واقعی پیغمبرند. لذا برخی از علمای اهل تسنن رسما اعلام می‌کنند که اینها هیچ ارتباطی با اسلام و سنت پیغمبر (ص) ندارند.

بنده و شما شاید مجاز نباشیم که تعابیر و صفت‌هایی را از خود برای اسلام بیاوریم و به آن نسبت دهیم. اسلام، اسلام است با همه فضیلت‌ها و صفات سلبی و ایجابی خود. اما در یک شرایطی مثلا حضرت امام(ره) در موقعی که رژیم وهابی و خونخوار و سفاک سعودی وابسته و سرسپرده به آمریکا در برابر انقلاب اسلامی و اسلام راستینی که از ایران طلوع کرده، ایستاده و سنگ اندازی می‌کرد، امام(ره) اسلام ناب محمدی را در برابر اسلام آمریکایی مطرح کرد. مرجع تقلید، نائب امام، برای ما حجت است. او وقتی این را مطرح می‌کند قید خاصی نزده است. اسلام ناب یعنی اسلام اصیلی که پیغمبر(ص) آورده است که تجلی آن در مکتب اهل‌بیت(ع) است. منهای این امروز هرچه باشد آمریکایی است ببینید چقدر جالب است. آن موقع هنوز داعش و القاعده‌ای در کار نبود. اما حضرت امام(ره) با آن هوش و بینش فوق العاده خود می‌دید که اسلامی که در عربستان حاکم است، نهایتش می‌شود جریان‌های تکفیری. اینها هم از کجا آب می‌خورد؟ آمریکا اینها را هدایت می‌کند. لذا عنوان اسلام آمریکایی به آن داد. چرا؟ به دلیل اینکه عربستان در چنگ آمریکا است و این جانیان سعودی و مفتیان فاسد وهابی توسط آمریکا اداره می‌شوند و مطامع و منافع آمریکا را در پوشش اسلام دارند اینجا حفاظت می‌کنند. این کاملا نشان می‌دهد یک ظاهری از اسلام دارد ولی باطنش آمریکایی است. چون اسلام نه تنها با آمریکا و خوی و خصلت استکباری و کفرآلود و شرک آلود آن سازگار نیست بلکه درنقطه مقابل آن قرار دارد.

امام(ره) در حقیقت می‌خواهند بگویند این یک چیز دروغینی است به نام اسلام. در واقع همان شرک و کفر آمریکایی است که یک پوشش ظاهری اسلام را در قالب تولیت حرمین شریفین و خادمی آنجا به خود گرفته است. امام(ره) پدیده‌های امروز را آن موقع پیش‌بینی کرده بود که از این اسلام دروغینی که در حجاز و سرزمین وحی متأسفانه حاکم است و آنجا را غصب کرده یک چنین قضایایی پدید می‌آید که هیچ ارتباطی به اسلام ندارد، بلکه در دشمنی با آن است. بنابراین داعش یعنی آمریکا، مساوی آمریکا است. هرکسی که از اندک خرد و هوش سیاسی برخوردار باشد، به دست می‌آورد که اینها دارند چه‌ کار می‌کنند. بیشترین خدمت را دارند به آمریکا و اسرائیل می‌کنند. اسرائیل به خواب هم نمی‌دید که روزگاری تنها پایگاه باقیمانده علیه صهیونیسم یعنی سوریه این‌طور ویران شود. اسرائیل چقدر باید تلاش و هزینه می‌کرد که بخواهد سوریه را به این روز بیندازد. این را چه کسانی کردند چرا این کار را علیه رژیم مبارک نداشتند؟ علیه رژیم فاسد اردن و مراکش ندارند که اینها پایگاه‌های آمریکا هستند. یعنی دقیقا دارند خواسته‌های آمریکا و اسرائیل را پیاده می‌کنند. چرا علیه رژیم ضد بشری عربستان نکردند؟ اگر این جریان واقعا یک برداشتی از اسلام بود می‌توانستیم بگوییم یک برداشت غلط هست باید این برداشت غلط را هم علیه رژیم سفاک عربستان داشته باشند. حال آن که می‌بینیم از آنجا تغذیه و هدایت می‌شود و لذا بهتر آن است همان تعبیر حضرت امام(ره) را بکار ببریم. اینها نتیجه اسلام آمریکایی است.

* اسلام داعشی هم پس همان‌طور که فرمودید همان اسلام آمریکایی است.

** بله احسنت منظورم همین است. اصلا داعش و ادعای اسلامش در حقیقت نتیجه اسلام آمریکایی است که امروز به این ثمر نحس رسیده است.

* آیا اسلام با زور شمشیر پیش رفته یا با منطق و عقلانیت و اخلاق؟

** اگرچه ما در دوره 10 سال رسالت پیغمبراکرم(ص) در مدینه و تشکیل دولت اسلامی عملیات‌های نظامی زیادی ویا تحرکات نظامی قابل توجهی داریم، مثلا 27 غزوه و بنا بر مشهور 66 سریه -که البته در بسیاری‌ از آنها جنگ هم صورت نگرفته- ثبت شده‌است. مثلا از این 27 غزوه در یک سومش، جنگ در گرفت اما با وجود این حالت‌های جنگی و جهادهایی‌ که مسلمان‌ها داشتند، به جرأت می‌توان گفت که اسلام با شمشیر و زور پیش نرفت. اسلام با منطق نیرومند خود و اخلاق حسنه و پاک پیغمبر(ص) و مسلمانان راستینی که از قرآن و پیغمبر(ص) بهره‌ها گرفته بودند، پیش رفت. به عنوان نمونه غیراز آن سلوک پیغمبر(ص) و اخلاق حسنه‌ای که خداوند او را به عنوان بهترین الگو معرفی می‌کند، در ارتباط با تبلیغ اسلام توسط امیرالمومنین(ع) است. امیرالمؤمنین(ع) در سال 10 هجرت مأمور تبلیغ اسلام در یمن شد. یمن سرزمین وسیعی بود که پیش از آن به دست ایرانی‌ها اداره می‌شد. یمن از زمان انوشیروان زیر سلطه ایران درآمده بود و جالب است بدانید که اولین مسلمانان یمن ایرانی‌های آنجا بودند و بازان حاکم ایرانی یمن وقتی اسلام آورد، اطاعت خودش از پیامبر(ع) را اعلام کرد و حضرت حکم فرمانروایی یمن را به نام خود او نوشت. اما عرب‌های آنجا تا سال دهم مشرک بودند. البته ایرانی‌ها همه مسلمان شده بودند.

در سال دهم، اول پیامبر(ص)، خالد بن ولید را که مدتی بود مسلمان شده و داعیه‌هایی داشت برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد. چندین ماه آنجا بود، یک نفر هم مسلمان نشد و برگشت. آن وقت امیرالمومنین(ع) را فرستاد. آن حضرت شش ماه در یمن حضور داشت و تمام عرب یمن را آن حضرت با زبان، تبلیغ و منطق مسلمان کرد. جز یک مورد یعنی قبیله مذحج که احساس خطر کردند یا نمی‌خواستند اصلا کلام حق را بشنوند، قصد حمله به امیرالمؤمنین علی(ع) و افراد همراهش را کردند که حضرت مقابله کرد و آنها را شکست داد و گرنه تمام قبائل یمن همه بدون کوچک‌ترین برخوردی با شنیدن منطق حضرت علی(ع)، سلوک آن حضرت و کلام بسیار تأثیرگذارش همه مسلمان شدند. همان قبیله مذحج هم مسلمان شد. همان موقع بعد از درگیری که داشتند مسلمان شدند. لذا اسلام در حقیقت با سخن حق خود با منطق قوی که مبتنی بر فطرت و سرشت انسانی بود پیش رفت. ما هیچ موردی را نداریم در زمان پیغمبر(ص) که مسلمان‌ها رفته باشند دشمن را بگویند که باید اسلام بیاورید و اگر نپذیرند با آنها درگیر شوند. بجنگند و آنها از ترس مسلمان شوند. یک مورد را نمی‌توانید در زمان پیغمبر(ص) به دست بیاورید. حالا نقطه مقابلش.
ببینید سیره پیغمبر(ص) چگونه است، قبیله‌ای بود به نام بنی المصطلق. اینها خودشان قصد حمله به اسلام و مدینه کرده بودند، پیغمبر(ص) کاری به اینها نداشت، حضرت به سرعت عکس العمل نشان داد و به مقابله‌شان رفت. آنها با 200 خانوار آمده بودند در جنگ. بنی المصطلق شکست خوردند. تعدادی کشته دادند. اینها تیره‌ای از قبیله بزرگ خزاعه بودند، اتفاقا این قبیله با پیغمبر(ص) خوب بودند، مشرکانش هم با پیغمبر(ص) خوب بودند. معلوم نیست این تیره از خزاعه برای چه قصد کرده بود به مدینه حمله کند. یک قبیله دیگری را هم با خودش همراه کرده بود، منتها پیغمبر(ص) سریع عکس العمل نشان داد و تعقیب‌شان کرد. در این جنگ اینها شکست خوردند، چون با زن و بچه و آمده بودند و خودشان سر جنگ داشتند، طبق عرفی که در آن موقع وجود داشت در همه جهان هم بود، اینها اسیر که شدند، مردم انتظار داشتند پیغمبر(ص) همه را به عنوان برده بین شان تقسیم کند و چون هنوز همه ارزش‌های اسلام خوب در مردم جانیفتاده بود، پیغمبر(ص) نمی‌توانست به اینها بفرماید که شما نباید اینها را اسیر بگیرید اولا عرف بود ثانیا وضع مسلمانان از نظر مادی و اقتصادی مناسب نبود. اینها همه به عنوان برده بین لشگر اسلام تقسیم شدند. منتها پیغمبر(ص) دنبال راهکار بود برای آزاد کردن اینها. ببینید چه کسانی هستند اینها. دشمن مشرکی‌اند که حمله کرده‌اند. پیغمبر(ص) سراغ آنها نرفته بلکه آنها حمله کرده‌اند.

پیغمبر(ص) در مقام دفاع آنها را شکست داده، حالا اسیر شده‌اند. پیغمبر(ص) دنبال آزاد کردن اینهاست. منتها می‌خواهد اثر بگذارد. جویره، دختر رئیس بنی‌المصطلق اسیر و سهم یک آدم معمولی شده بود. برایش سخت بود که کنیز یک آدم معمولی مسلمان شده است. خدمت پیامبر(ص) آمد. گفت آقا به من یک منتی می‌گذارید، پولی به من قرض بدهید، من خودم را از این آدم بخرم، آزاد شوم. به قبیله خودم رفتم،تعهد می‌کنم که پول شما را برگردانم. پیامبر(ص) فرمود من پیشنهاد بهتری می‌کنم. فرمود حاضری من تو را از این فرد بخرم؟ یعنی چه؟ یعنی می‌شود مال پیغمبر(ص). ببینید آن حضرت وقتی ارزش برای انسان‌ها قائل است به مشرک اسیر هم لطف دارد. فرمود سپس تو را آزاد کنم. یعنی بدون هیچ ما به ازایی تو را آزاد کنم. بعد اگر مایل بودی تو را به عقد خود در آورم. یعنی خواستگاری‌ات کنم. در حالی‌که می‌دانید در عرف این گونه بود و در احکام اسلام هم چنین بود که اگر کسی کنیزی داشت، می‌توانست به عنوان همسر هم از او بهره ببرد. عقد هم نمی‌خواست. می‌توانست به عنوان همسرش هم باشد. پیغمبر(ص) وقتی جویره را می‌خرد، می‌تواند او را به عنوان همسر داشته باشد اما پیغمبر(ص) به دنبال همسر اضافه کردن نیست. دنبال چیز دیگری است. لذا می‌فرماید من تو را آزاد می‌کنم و اگر مایل بودی تو را خواستگاری کنم، عقد کنم. برای چه؟ برای هدف بزرگتری. جویره هم استقبال کرد. پیغمبر(ص) مقابل همه لشگر خود و اسرا که حالا برده شدند، به آن مرد فرمود که جویره را به من چقدر می‌فروشی؟ گفت این رقم، حضرت فوری او را خرید، شد مال پیغمبر(ص). سپس جلوی چشم همه جویره آزاد کرد و باز جلوی چشم همه خواستگاری کرد. وقتی او پاسخ مثبت داد، پیغمبر(ص) همان جا او را عقد کرد.

این کار حضرت باعث شد تمام مسلمان‌ها شرم کنند که خویشان پیغمبر(ص) برده‌های آنها باشند. مثلا برادر زن پیغمبر(ص)، عموی همسر پیغمبر(ص)، خواهر زنش، خاله زنش. لذا گفتند ما شرم داریم کسان پیغمبر(ص) رابخواهیم به عنوان برده داشته باشیم. اگرچه مشرک بودند همه را خودشان آزاد کردند، خود به خود. یعنی پیغمبر(ص) اگر در آغاز می‌خواست بگوید اینها را آزاد کنید چنین اثری را نداشت. اسیران حق مسلمانان می‌دانستند که آنان را به بردگی ببرند چون به جنگ اسلام آمده بودند و انتظار چنین گذشت و لطف و رحمتی را نداشتند. لذا همه‌شان همان جا خود به خود بدون اینکه پیغمبر(ص) درخواست کند، مسلمان شدند. یعنی 200 خانواری که آمده بودند اسلام را از بین ببرند، با این حرکت پیغمبر(ص) همگی هم از بردگی بیرون آمدند و هم تماما مسلمان شدند. ما از این نمونه‌ها فراوان داریم که اسلام این‌گونه پیش رفت و عرضه شد و مردم به آن رو آوردند. نه با زور و شمشیر و ثروت. یک جفایی بزرگ و یک دروغ بزرگی است که برخی از غربی‌ها به اسلام و پیغمبر(ص) روا می‌دارند و می‌گویند که اسلام با زور و شمشیر حضرت علی(ع) و ثروت حضرت خدیجه(س) پیش رفت که یک دروغ آشکاری است و هرگز چنین نبوده است بلکه اسلام با دلها کار داشت و آن سلوک و اخلاق پیغمبر(ص) تعالیم اسلام و مومنانی مثل امیرالمومنین علی(ع)، ابوذر و سلمان دل‌ها را به اسلام مجذوب و اینها را مسلمان کرد.

http://kayhan.ir/fa/news/60860

ش.د9404332

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات