حماسه و جهاد >>  حماسه وجهاد >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۷  ، 
کد خبر : ۳۵۵۵۹۲

فارن افرز: چگونه جنگ غزه محور مقاومت را احیا نمود

نشریه تخصصی فارن افرز که تحت حمایت شورای روابط خارجی آمریکا فعالیت می‌کند در گزارشی به تاثیر جنگ غزه و تحرکات یمن بر توسعه محور مقاومت پرداخته است
پایگاه بصیرت / گروه حماسه و جهاد/ سجاد عطازاده

در حالی که جنگ غزه در جریان است و محور مقاومت در منطقه تحرکات گسترده‌ای را انجام می‌دهد؛ انگلیس و ایالات متحده در  ۱۲ ژانویه حملات نظامی را علیه اهداف منتسب به حوثی‌ها(انصارالله) در یمن ترتیب دادند؛ حملاتی که پاسخی به تهاجمات این گروه علیه کشتی های تجاری در دریای سرخ که تجارت جهانی را مختل کرده، محسوب می‌شد.

فارن افرز: چگونه جنگ غزه محور مقاومت را احیا نمود

اقدامات مذکور حوثی‌ها برای مدت کوتاهی آنها را به برجسته‌ترین عضو یک ائتلاف نظامی تبدیل کرد که پس از ترور صالح العاروری و دیگر رهبران حماس در بیروت در ۱ ژانویه در سراسر منطقه فعال شده است. سید حسن نصرالله، قول قصاص داد و اعلام کرد که مبارزه با اسرائیل به چیزی کمتر از “محور مقاومت” نیاز ندارد. در ساعاتی پس از وعده نصرالله، سخنان او به صورت ویدئویی به طور گسترده پخش شد. سپس محور مقاومت دست به حمله زد. حزبالله با ۲۱ راکت به پایگاه کنترل هوایی مرون اسرائیل حمله کرد.
گروه مقاومت اسلامی مستقر در عراق نیز هواپیماهای بدون سرنشین خود را برای حمله به پایگاههای آمریکایی به سوریه و عراق فرستاد و شهر حیفا اسرائیل را نیز با موشک کروز دوربرد هدف قرار داد. حوثی‌ها هم در دریای سرخ دست به حمله زدند و سرانجام ایران یک نفتکش را در خلیج عمان توقیف کرد.
اگرچه کشورهای غربی و منطقه‌ای ادعا می‌کنند که نمی‌خواهند جنگ در نوار غزه به یک بحران شعله‌ور منطقه‌ای تبدیل شود، اما ایران، حزب الله، حوثی‌ها و سایر اعضای این محور بازی بسیار متفاوتی را انجام می‌دهند. آنها با صبر و حوصله و به شکلی روشمند اتحادی از نیروها را در یک میدان نبرد منطقه‌ای تثبیت می‌کنند. اتحادی که با ایران و حزب الله شروع شد، اما به سرعت در حال تبدیل شدن به چیزی بزرگتر از بخش‌های مقوم خود است و دیگر اعضای آن عبارت از حوثی‌ها در یمن، حماس و جهاد اسلامی در فلسطین و شبه‌نظامیان شیعه در عراق و سوریه می‌باشند.

شکل گیری این محور، نظم منطقه‌ای را که غرب برای دهه‌ها درخاورمیانه ایجاد و از آن دفاع کرده است، با چالشی مستقیم مواجه می‌کند. همچنین – همانطور که حملات ایران و حوثی‌ها به کشتیرانی در دریای سرخ نشان می‌دهد – تهدیدی برای تجارت جهانی و عرضه انرژی نیز به شمار می‌رود.

حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر، نشانگر توانایی و نفوذ این محور می‌باشد؛ نفوذی که از سرزمین‌های فلسطین فراتر رفته و لبنان، سوریه، عراق، یمن و ایران را در برمی‌گیرد. غرب، تهران را مغز متفکر این شبکه می‌داند و تردیدی نیست که محور مقاومت نشان‌دهنده نگاه راهبردی تهران است. درواقع، سپاه پاسداران ایران، قابلیت‌های نظامی مرگبار و پشتیبانی هماهنگ‌کننده را برای اعضای محور فراهم کرده است. اما تهران عروسک‌گردان نیست و انسجام و نقش منطقه‌ای این محور چیزی بسیار فراتر از دیکته‌های ایران است.

در حقیقت، این محور با نفرت مشترک از “استعمارگری” آمریکا و اسرائیل به هم گره خورده است. حزب الله معتقد است که واشنگتن و تلآویو در لبنان مداخله می‌کنند و حماس، حوثی‌ها و شبه‌نظامیان شیعه عراق نیز بر این باورند که همین امر در سرزمین‌های آنها نیز صادق است. همانطور که نصرالله گفته است، گروه‌های پراکنده با این واقعیت متحد شده‌اند که خواه لبنانی، فلسطینی یا یمنی ، با مسائل مشابه و دشمن یکسانی روبرو هستند. این امر بدان معنا است که آنچه در یک قلمرو این محور اتفاق می‌افتد مستقیماً به بقیه نیز مربوط می‌شود. این محور به جای ابزار ایران، خود را اتحادی می‌بیند که حول محور اهداف راهبردی مشترک و با روح”همه برای یکی و یکی برای همه” بنا شده است. اعضای آن معتقد هستند که همگی در حال جنگی یکسان علیه اسرائیل و به طور غیرمستقیم آمریکا می‌باشند. این باور بدان معنا است که نه هشدارهای ایالات‌متحده و نه حملات آن، محور مقاومت را مجبور به توقف نخواهد کرد. تا زمانی که توپ‌ها در غزه ساکت نشوند، فشار بر جمعیت این منطقه کاهش نیابد و مسیری معتبر برای حاکمیت و استقلال فلسطین طراحی نگردد، ایالات متحده نمی‌تواند خود را از این مارپیچ خطرناک نجات دهد.

طرح کلان ایران

محور مقاومت در ۷ اکتبر پا به عرصه وجود ننهاده است، بلکه آغاز آن پس از تهاجم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۱ می‌باشد. بنیانگذار این محور، نیروی قدس سپاه پاسداران ایران، و فرمانده سابق آن، قاسم سلیمانی، این شبکه را بر پشتوانه روابط نزدیک ایران با حزب الله و با تکیه بر تجارب دو طرف از جنگ با عراق و اسرائیل در دهه ۱۹۸۰ ایجاد کردند. سلیمانی از ابتدا به دنبال ایجاد یک شبکه منعطف بود که در آن هر بخش تشکیل دهنده این محور خودکفا باشد. اگرچه آموزش و مهمات لازم برای محور ممکن بود از ایران بیاید، اما انتظار می‌رفت که هر واحد بر تاکتیک‌ها، فنآوری و تسلیحات خود تسلط یابد.

هدف اصلی این محور نوپا در روزهای اولیه، به شکست کشاندن نقشه‌های آمریکا برای اشغال عراق بود. برای این منظور، تهران و حزب الله با موفقیت گروه‌های شبه‌نظامی محلی ایجاد کردند که با نیروهای آمریکایی می‌جنگیدند. پس از کنترل داعش بر بخش‌های وسیعی از عراق و سوریه در سال ۲۰۱۴، شبه‌ نظامیان مشابهی هم برای مبارزه با این نیروهای فرقه‌گرا که هم رژیم اسد در سوریه و هم کنترل شیعیان بر عراق را تهدید می‌کردند، تأسیس شدند.

جنگ داخلی سوریه به نقطه عطفی برای این محور تبدیل شد، زیرا ایران، حزب الله و شبه‌نظامیان شیعه در عراق و سوریه علیه دشمن مشترک خود جنگیدند. با انجام این کار، بازیگران مذکور توانایی‌های نظامی و اطلاعاتی را تعمیق بخشیدند و منطق راهبردی اتحاد خود را تقویت نمودند. به علاوه، در همین دوران بود که ایران روابط خود را با شورشیان حوثی یمن تحکیم کرد و آنها را وارد اتحادی که اکنون در حال رشد است، نمود و پرچم محور مقاومت را بر سر دست گرفت.

طی دهه گذشته، ایران و حزب الله، پهپادها و موشک‌های پیشرفته‌ای را در غزه، عراق، سوریه و یمن مستقر کرده‌اند. آنها همچنین به حماس و حوثی‌ها آموزش دادهاند تا برای خود سلاح بسازند. موفقیت این رویکرد را توسعه و استفاده ماهرانه حماس و حوثی‌ها از موشک نشان می‌دهد. اعضای محور همچنین در زمینه ارتباطات رسانه‌ای آموزش دیده‌اند؛ در راه‌اندازی کانال‌های مالی نیز به آنها کمک شده است و نحوه حمایت از مقاومت مدنی به‌ویژه در کرانه باختری را نیز یاد گرفته‌اند.

جانشین سلیمانی، اسماعیل قاآنی، این میراث را تداوم بخشیده؛ محور را بیشتر غیرمتمرکز نموده و تصمیم‌گیری تاکتیکی و عملیاتی را به‌طور فزایندهای به یگان‌های محلی و فرماندهان آنها واگذار نموده است.

این شبکه به تهران کمک کرده است تا به هدف همیشگی خود مبنی بر بیرون راندن ایالات متحده از خاورمیانه ادامه دهد. از زمان انقلاب ۱۹۷۹، تهران بر حفاظت از خود در برابر واشنگتن متمرکز شده است؛ زیرا رهبران ایران بر این اعتقاد هستند که آمریکا مصمم به نابودی جمهوری اسلامی است. برای این منظور، ایران به دنبال مقابله با تلاش‌های ایالات‌متحده برای مهار اقتصادی و نظامی این کشور بوده است. تهران تلاش کرده است که ارتش آمریکا را از کشورهای هم‌مرز با ایران و خلیج‌فارس بیرون کند و واشنگتن را مجبور به ترک منطقه نماید. بنابراین، محور مقاومت برای تهران ارزشمند بوده است؛ زیرا تمرکز نیروهای آمریکایی را از مرزهای ایران منحرف نموده است.

ارزش راهبردی این محور برای تهران در هشت سال گذشته به دلیل افزایش جنگ‌طلبی واشنگتن افزایش یافته است. در سال ۲۰۱۸، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران خارج شد و حداکثر تحریم‌ها را علیه ایران اعمال نمود و در سال ۲۰۲۰ نیز دستور ترور سلیمانی را صادر کرد. این اقدامات تهران را به نیاز به وجود یک محور قدرتمند و منسجم از متحدان که از مدیترانه تا خلیج فارس کشیده شده و بتواند بر آمریکا فشار وارد کند، متقاعد کرد. در بافتاری که ترسیم شد، برنامه هسته‌ای ایران نیز اهمیت دوچندانی یافت زیرا علاوه بر اهرمی در مذاکرات رفع تحریم‌ها، تبدیل به یک عامل بازدارنده در برابر حملات آمریکا به محور مقاومت نیز گردید.

سایر اعضای محور مقاومت نیز همسو با اهداف تهران در سراسر منطقه هستند؛ اهدافی که منعکس کننده منافع محلی خود آنها نیز می‌باشد. مثلاً حزب‌الله به دلیل تمایل به محافظت از جنوب لبنان در برابر آنچه جاه‌طلبی‌های توسعه‌طلبانه اسرائیل می‌خواند که ظاهراً شامل مناطقی در سوریه و اردن نیز می‌شود، دست به اقدام می‌زند. شبه‌نظامیان شیعه در عراق بر خروج نیروهای آمریکایی از این کشور و همچنین پیروزی در جنگ داخلی ناتمام با سنی‌ها متمرکز هستند. حوثی‌ها هم می‌خواهند بر کل یمن سیطره پیدا کنند و از تلاش‌های عربستان سعودی و امارات متحده عربی برای ایجاد مانع در سر راه آنها ناراحت هستند.

همه برای یکی

بااینحال، محور مقاومت در نهایت یک اتحاد نظامی است و بنابراین اعضای آن در کنار هم قویتر هستند. اگرچه حماس، حمله ۷ اکتبر را طراحی و اجرا کرد، اما ایران و حزب‌الله تا حد زیادی مسئول ارتقاء قابلیت‌های این گروه به شمار می‌روند. درواقع، جلساتی در بیروت که پیش از ۷ اکتبر و با حضور رهبران ارشد حماس، حزب‌الله، جهاد اسلامی فلسطین، سپاه پاسداران، حوثی‌ها و شبه‌نظامیان عراقی برگزار شده است، نشان می‌دهد که اعضای محور احتمالاً از برنامه‌های حماس اطلاع داشته‌اند. برای حماس، هدف اصلی این حمله، برهم زدن وضعیت موجود، که به‌آرامی اما به قطعیت آرمان فلسطین را خاموش می‌کرد، و همچنین بازگرداندن مبارزات آنها به خط مقدم سیاست عربی بود.

برای ایران و حزب‌الله نیز، بازگرداندن مسئله فلسطین به مرکزیت صحنه، این مزیت را داشت که اسرائیل را به عقب راند و در نتیجه احتمال عادی‌سازی بیشتر روابط بین اسرائیل و کشورهای عربی را کاهش داد. آنها همچنین شیفته گرفتار کردن اسرائیل در باتلاق یک جنگ چند جبهه‌ای هستند که سبب مصروف شدن منابع آن می‌شود. درهرصورت، این درگیری سبب شده است تا به یک هدف دیرینه ایران جامه عمل پوشانده شود: تهران مدت‌هاست بر این باور است که اگر اسرائیل به مسائل خود مشغول نباشد، به امور ایران مشغول خواهد شد.

بااینحال، نتیجه حمله حماس، مقیاس و توحش پاسخ اسرائیل، فاجعه انسانی منتج از آن و میزان توجه جهانی به این مسئله غیرمنتظره بود. حماس و متحدانش در محور مقاومت پیشبینی نمی‌کردند که حمله ۷ اکتبر تا این حد موفقیت‌آمیز باشد؛ آنها شاید در گمان حمله‌ای سریع به اسرائیل بودند که به‌سرعت انجام شده و با تلفات و گروگان‌های محدود پایان یابد. البته در این صورت نیز اسرائیل به غزه حمله می‌کرد، اما نه با وحشیگری که اکنون شاهد آن هستیم. موفقیت حمله حماس و گستردگی واکنش اسرائیل، محور مقاومت را مبهوت نمود و در نتیجه این محور در اهداف و راهبردهای خود بازنگری کرد. اگرچه نه ایران و نه حزب‌الله
خواهان یک جنگ منطقه‌ای گسترده نیستند، اما آنها هم نیروهای اسرائیلی و هم نیروهای آمریکایی را با هواپیماهای بدون سرنشین و موشک هدف قرار داده‌اند. حوثی‌ها نیز با ایجاد اختلال در کشتیرانی در دریای سرخ به این مبارزه پیوسته‌اند. آنها این کار را برای نشان دادن حمایت از فلسطینی‌ها و همچنین برای بازداشتن ایالات‌متحده و اسرائیل از گسترش جنگ به لبنان با نشان دادن تمایل اعضای محور برای جنگ انجام داده‌اند. آنها امیدوارند که این کار مانع عزم اسرائیل برای گسترش درگیری شود و تلآویو را از گسترش جنگ در جبهه‌ای که خود انتخاب کرده است- آن هم بدون اینکه با تمام اعضای محور درگیر شود- بازدارد.

همه اعضای این محور در جنگ غزه شرکت کرده‌اند و در نتیجه از نظر اسرائیل و آمریکا همگی شریک جرم هستند. این امر باعث تقویت بیشتر پیوندهای درون محور شده است. اکنون همه آنها به یکدیگر برای جلوگیری از پیروزی آشکار اسرائیل در غزه وابسته هستند. زیرا اگر اسرائیل پیروز شود، احتمالاً توجه خود را به سایر اعضای محور معطوف خواهد کرد.«توجهی که از حزب‌الله شروع شده و به ایران ختم خواهد شد.»

جنگ‌های رسانه‌ای

دوربین‌ها برای حملات حماس در ۷ اکتبر به‌اندازه سلاح‌های مرگبار مهم بودند. این گروه با استفاده از دوربین‌های گوپرو که بر روی شبه‌نظامیان و پهپادها بسته شده بودند تا عبور از دیوار امنیتی اسرائیل را ثبت کنند، چند ساعت پس از حمله شروع به انتشار ویدیوهای آماده برای رسانه‌های اجتماعی کرد و از همان ابتدا کنترل روایت را در دست گرفت. حماس از آن زمان تاکنون به همان اندازه رسانه‌ای عمل کرده است. مثلاً، در جریان آتش‌بس موقت و تبادل گروگان‌ها در نوامبر ۲۰۲۳، این گروه اسرای اسرائیلی خود را در وسط شهر غزه آزاد کرد؛ درحالیکه تعدادی دوربین آماده تصویربرداری از لبخندها و دست دادن آنها بودند. این راهبرد برای مقابله با روایت‌های سیاستمداران اسرائیلی از حماس مبنی بر تروریست‌های “وحشی” و “حیوانات انسان‌نما” طراحی شده بود. افکار عمومی در سراسر خاورمیانه و جهان و حتی غرب به‌طور فزایندهای این درگیری را نتیجه یک اشغال چند دهه‌ای و نه پاسخی به تروریسم اسلامی می‌داند. این دیدگاه به‌طور ضمنی بر جهان‌بینی ضد استعماری محور مقاومت صحه می‌گذارد و به محبوبیت بیشتر این محور در سراسر منطقه کمک می‌کند.

محور مقاومت امیدوار است که محبوبیت جهانی آن نیز افزایش یابد. برای اولین بار در چندین دهه، آرمان فلسطین در سطح بین‌المللی برجسته شده است؛ اتفاقی که رهبران محور آن را یک موهبت می‌دانند. ظهور مسئله فلسطین، اسرائیل و ایالات‌متحده را منزوی کرده و انتقادات جهانی را از استعمار مهاجرنشین [توضیح مترجم: زمانی که استعمارگران به سرزمینی حمله کرده و آن را اشغال کنند تا به‌طور دائم جامعه موجود را با جامعه استعمارگران جایگزین کنند]، اشغالگری و آپارتاید افزایش می‌دهد. رهبران محور مقاومت از رویارویی با غرب در زمانی که این ایده‌های ضد غربی توجهات تازه‌ای را به خود جلب کرده است، استقبال می‌کنند. برای این منظور، آنها این مفاهیم را در مرکز پیام‌های خود قرار داده‌اند.

دیگر خبری از اصطلاحات مذهبی مبهم که برای مدت طولانی جزء اصلی روایت ایران و حزب‌الله به شمار می‌رفت، نیست و به جای آن کلمات و عباراتی آشنا از ادبیات حقوق بشری و حقوق بین‌الملل وجود دارد. یک مثال گویا در همین مورد اخیراً رخ داد، زمانی که حوثی‌ها ویدئویی به زبان انگلیسی را در شبکه‌های اجتماعی منتشر نموده و از منع عبور همه کشتیهای مرتبط با اسرائیل از دریای سرخ خبر دادند. در این ویدیو آمده بود که این عملیات نظامی “به مفاد ماده ۲ کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی پایبند است؛ ماده‌ای که مقرر می‌دارد همه طرف‌های کنوانسیون مظف‌اند از وقوع نسل‌کشی جلوگیری کنند و مسئولین ارتکاب آن را مجازات نمایند.” این ویدئو با این پیام به پایان می‌رسد: “محاصره زمانی که نسل‌کشی متوقف شود، متوقف خواهد شد.”

در فوریه، انگلستان و ایالات‌متحده یمن را بمباران کردند، یعنی در همان روزی که آفریقای جنوبی پرونده نسل‌کشی را علیه اسرائیل در دیوان بین‌المللی دادگستری مطرح کرد. در همین زمان در سراسر شبکه‌های اجتماعی این پیام منتشر شد که آفریقای جنوبی و یمن اقداماتی را برای توقف نسل‌کشی انجام می‌دهند؛ درحالی‌که لندن و واشنگتن بار دیگر منطقه را برای حمایت از ظلم بمباران می‌کنند. در طول سه ماه گذشته، حوثی‌ها با پخش ویدیوهایشان در تیکتاک، محبوبیتی جهانی در میان بخشهای موسوم به “نسل زد” پیداکرده‌اند.

در طول ۲۰ سال “جنگ علیه تروریسم”، اعضای محور مقاومت یا در سطح بین‌المللی ناشناخته بودند یا صرفاً تروریست‌هایی دارای انگیزه ناشی از نفرت از غرب در نظر گرفته می‌ شدند. اما از ۷ اکتبر، این محور توانسته است خود را با عباراتی که خود می‌خواهد تعریف کند و با موفقیت اقداماتش را با جنبش‌های ضد استعماری جهانی پیوند دهد. محور مقاومت تاکنون نیز در این حوزه موفقیت غیرقابل‌تصوری را تجربه کرده است: معترضان در لندن شعار می‌دادند “یمن، یمن، ما را سربلند کن، کشتی دیگری را برگردان.”

بنابراین، این محور اکنون با اسرائیل و ایالات‌متحده نه‌تنها در میدان‌های نبرد، بلکه در سراسر رسانه‌های اجتماعی –مانند اینستاگرام، تلگرام، تیکتاک و ایکس – بر سر افکار عمومی جهان می‌جنگد. در واقع، اظهارات نصرالله و آیت‌الله خامنه‌ای نشان می‌دهد که رهبران محور افکار عمومی بین‌المللی را مهمترین پاداش بلندمدت راهبردی خود می‌دانند. آنها بر این نکته واقف هستند که نمی‌توانند ایالات‌متحده را ازنظر نظامی شکست دهند و بنابراین امیدوار هستند فشار عمومی کافی را برای وادار کردن واشنگتن به عقب‌نشینی از خاورمیانه و احترام به حاکمیت فلسطینیها ایجاد کنند. به همین دلیل است که نصرالله این از این واقعیت مسرور است که “اسرائیل اکنون به لطف رسانه‌های اجتماعی به‌ عنوان یک دولت تروریستی کودک کش دیده میشود.” او ادامه داد، به دلیل وجود رسانه‌های اجتماعی، تصور جهانی از اسرائیل به عنوان “قاتل کودکان و زنان، [که] مردم را آواره می‌کند و مسئول بزرگترین نسل‌کشی در قرن حاضر است” به وجود آمده است. نصرالله همچنین از توانایی رسانه‌های اجتماعی در گسترش این دیدگاه که ایالات‌متحده در قبال این جنگ مسئولیت دارد، تجلیل کرده است. وی گفت: “جنگ غزه یک جنگ آمریکایی است، بمب‌ها آمریکایی هستند، تصمیم آمریکایی است و جهان امروز این را میداند.”

برای محور مقاومت، این کمپین رسانه‌ای دقیقاً سروقت عمل نموده است. ایران و حزب‌الله مدت‌ها از اهمیت قدرت نرم آگاه بودند، اما ازنظر تاریخی در تأثیرگذاری بر آن ناموفق عمل می‌کردند. اما آنها این کاستی را تشخیص داده و دهه گذشته را صرف ساختن یک زیرساخت رسانه‌ای قوی و چابک -که اکنون به چندین زبان فعال است- دقیقاً برای چنین لحظاتی نمودند. امروز، محور مقاومت، فیلم‌های روزانه عملیات میدان نبرد را همراه با افکت‌های آرام منتشر میکند تا ضربه‌های مستقیم به سربازان و تأسیسات نظامی اسرائیل را برجسته کند. در تیکتاک نیز ویدئوهایی از رقص حوثی‌ها روی کشتی‌های توقیف شده در دریای سرخ منتشر می‌شود. محتواهایی نیز وجود دارند که هدف آن ایجاد هواداری جهانی برای شخصیت‌های اصلی محور مقاومت، ازجمله ابوعبیده، سخنگوی حماس است. به علاوه مطالبی نیز تولید می‌شوند که از نصرالله تجلیل می‌کنند و رهبر حزب‌الله را در مقابل سران کشورهای عرب قرار می‌دهند که متهم به کمکاری برای فلسطینی‌ها هستند. این خروجی مکمل محتوای تولید شده در خارج از کشور برای حمایت از فلسطین است و دامنه دسترسی‌های این محور را به شکل بی‌سابقه‌ای گسترش می‌دهد.

پویش‌های نظامی و قدرت نرمی که این محور طراحی کرده است، چالش‌های منطقه‌ای بیسابقه‌ای را برای غرب، و به ویژه واشنگتن، ایجاد می‌کند. اگر جنگ به زودی پایان نیابد و راه روشنی برای حل و فصل عادلانه مسئله فلسطین ایجاد نشود، ایالات متحده با منطقه‌ای روبرو خواهد شد که سیاست آن به طور فزاینده‌ای در پرتو خشمی که نوار غزه را فراگرفته است، شکل داده خواهد شد. گسترش درگیری فراتر از غزه، از سوی اسرائیل در لبنان یا توسط ایالات‌متحده و متحدان آن در یمن، تنها به این خشم دامن می‌زند و افکار عمومی را بیشتر تحریک می‌کند و نفوذ این محور را تثبیت می‌نماید. واشنگتن تنها می‌تواند این روند را با مذاکره درباره آتش‌بس در غزه و سپس شکل‌دهی به یک فرآیند صلح معتبر که منجر به راه حل نهایی شود، معکوس کند.

محور مقاومت مدت‌ها است که در حال شکل‌گیری است. اما اکنون جنگ غزه بزرگترین فرصت را تا به این شبکه داده است تا یک حمله نظامی و ارتباطی را علیه غرب آغاز کند. این محور هم‌اکنون از طریق تسلیحات و سربازان در منطقه و به واسطه پیام و رسالت خود در جهان، خود را نشان داده است. جنگ اسرائیل و حماس خاورمیانه را تغییر داده است: خشم گسترده عمومی برانگیخته‌ شده و دشمنی با غرب می‌تواند جرقه افراط‌گرایی و بی‌ثباتی سیاسی تازهای را ایجاد کند. جنگ، مفروضات اساسی حاکمان منطقه، حتی آن‌هایی که واشنگتن آنها را متحد خود می‌داند، را درباره امنیت و روابط با غرب تغییر داده است. ایالات‌متحده نه می‌تواند به‌راحتی این محور را از بین ببرد و نه قادر به شکست ایده‌های حاصل از آن است. تنها راه متزلزل کردن این محور، پایان دادن به جنگ غزه و مذاکره برای حلوفصل واقعی و عادلانه مسئله اسرائیل و فلسطین است. تا زمانی که این کار انجام نشود، این محور یک واقعیت منطقه‌ای خواهد بود که ایالات‌متحده باید سال‌های زیادی با آن دست‌وپنجه نرم نماید.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات