پيشدرآمد
پيشرفت و گسترش جهاني و جهش تكنولوژيك دانش فني، ابزاري و صنعتي، به سان هر فرايند ديگر، يك سري فرصتهاي بس خطير و سرنوشتساز و يك سري تهديدهاي بس خطرناك و ويرانگر را فراهم كرده و فراروي جامعه جهاني، جهان اسلام و ايران اسلامي قرار داده است. سازندگي و كسب مادي، از سويي، و تخريب، قدرت تهديدكنندگي و سلب آرامش معنوي و روحي از ديگر سوي، از اركان اصلي اين فرصتها و تهديدها است. به ويژه تحول شگفتانگيز، انفجاري و انقلابگونه در بخش فنآوري و شبكه جهاني ارتباطات، اطلاعات، تبادلات و از جمله توليد، ترابري و حمل و نقل و سهولت، سرعت و شدت بسيار فزاينده و بلكه دم افزون اين جريانهاي جهاني، زمينه همگرايي جهاني را به مراتب بيش از پيش فراهم ساخته است. همين جريان همگرايي جهاني نيز به سان هر پديده و جريان سياسي و اجتماعي ديگر، باز فرصتها و تهديدهاي خاص خود را در بر دارد و پيامدهاي خود را در پي خواهد داشت؛ اما مسلّم است كه اين شرايط، جهانيگرايي را از آرزو، به اميدي دست يافتني؛ از گزينه و فضيلت، به گزير و ضرورت اجتنابناپذير، و از آرمان دورنما، به عمل و تحقق، سخت نزديك و نزديكتر ساخته است و ميسازد؛ فرايندي كه تمام بخشها، اركان و نهادها و حتي نيروهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي جهاني، ملتها و دولتها را تحت تأثير و حتي تحت شعاع خود قرار داده و بيش از پيش قرار خواهد داد. خيلي غير طبيعي نيست كه برداشتها و انگيزههاي متفاوت و گاه متعارضي در پيگيري پرسه و بلكه پروژه و طرح جهانيگرايي، شكل گرفته و در جريان باشند؛ نگرشها و گرايشهايي در طيف و پيوستاري از اشكال گوناگون همگرايي جهاني؛ از همكاري جهاني، در حد ميانه و وسط، همبستگي جهاني تا سرحد پيوستگي جهاني در طرف مثبت و حتي وابستگي جهاني تا حد ادغام و همگونگي و يك شكلسازي جهاني، در طرف ديگر و منفي.
بر اين اساس، مهمترين راهبردهاي جهانيگرايي سه گونه است:
1. جهانگرايي حقيقي و همه جانبه فرهنگي، سياسي و اقتصادي؛
2. جهانگرايي ناقص و نارسا و ناتمام يا تك ساحتي و صرفاً اقتصادي و در نتيجه ظاهري و پنداري؛
3. جهانگرايي متناقض، ناسازوار، تنازعي و در نتيجه كاذب، توهمي و دروغين1.
بدين ترتيب، اكنون سه گونه جهانيگرايي در قالب سه راهبرد جهاني، به گونه آميخته درهم و ناموزون در جريان است:2
يكم. راهبرد جهانيگرايي حقيقي (Globalism) كه ماهيتي فرهنگي دارد و خواهان و در پي همبستگي جهاني است. اين جريان بيشتر مطلوب فرهيختگان جهان، و معتقد و مدعاي جامعه مدني جهاني يا مدينه عظما در اصطلاح فارابي و حتي جمهوري جهاني است. طرح گفتوگوي تمدنهاي ايران، استقبال و اتفاق آراي جهاني به ويژه در مجمع عمومي سازمان ملل متحد، مبيّن مقبوليت و مشروعيت زمينهاي و فراگير آن است.
اين راهبرد صرفاً انتخاب نبوده؛ بلكه نياز جدي و جهاني است؛ هر چند ممكن است تا حدود بسياري اين راهبرد؛ آرماني، ايدهآليستي، خيالپردازانه و دست نايافتني به نظر آيد يا اينگونه گفته و تبليغ شود. صد البته، اين گرايش، ضمن اين كه دشمنان جدي داشته و دشمنيهاي لجوجانه؛ هم قدرتطلبان جهاني و هم منفعتطلبان بينالمللي و به ويژه صهيونيسم جهاني را به صورت برآمد اين دو جريان، رو در روي خويش دارد، تشكل و سازماندهي شبكهاي جهاني طرفداران آن كه كم هم نيستند ميتواند احتمال و درصد تأثيرگذاري و توفيقات آن را افزايش دهد. تقويت و قوام گرفتن گروههاي روشنفكري و فرهيختگي، نهادهاي مدني و از جمله نيروها و نهادهاي ديني از قبيل «NGO» گروههاي اجتماعي و سازماندهي شبكهاي و جهاني آنها ميتواند بسترساز اين جريان و تحققبخش هر چه بيشتر اين راهبرد باشد. اين گرايش به سبب تأكيد بر ساحت معنوي، تمدني و فرهنگي و فرهيختگي، افزون بر ساحت اقتصادي و توسعه مادي، بيشتر «جهانيگرايي حقيقي» به شمار ميرود. ميتوان حقيقت جهانيگرايي را «جهانداري» و جهانسازي حقيقي دانست.
دوم. راهبرد جهاني شدن (Globality) كه ماهيتي اقتصادي دارد و خواهان و در پي همكاري جهاني است. اين جريان، بيشتر مطلوب اقتصاديان و فنسالاران و سرمايهداران جهاني، و معتقد و مدعاي جامعه اقتصادي جهاني يا بازار جهاني آزاد سرمايه، كار و كالا و احياناً نيروهاي كار است. جهاني شدن، آميختهاي از جريانهاي غير ارادي و ارادي بوده و خواهان گونهاي تقسيم كار و منابع جهاني، نظام كار جهاني و تبادلات آزاد جهاني براساس مزيتهاي نسبي مناطق است. اين گرايش به سبب تأكيد صرف بر ساحت مادي، اقتصادي و توسعهاي و نيز به مناسبت توسعه ابزاري و عدم اهتمام به ساحت معنوي، در نتيجه جزءنگر و ظاهرگرا و بنابراين جهانگرايي پنداري يا ظنّي شمرده ميشود. انريكوداسال، آن را بازاريسازي و انحصارگرايي بازار نام برده كه جرياني كاملاً غير اخلاقي، غير انساني و ارزشزدايي شده، بلكه ضد ارزشي و ضد اخلاقي است.
سوم. راهبرد جهانيسازي (Globalization) آمريكايي كه ماهيتي سياسي دارد و خواهان و در پي سلطه، انحصارگرايي و يكهتازي و وابستگي جهاني است؛ جهاني وابسته و وابستگي جهاني به كانون قدرت جهاني يعني آمريكا در جايگاه رأس هرم قدرت. اين جريان بيشتر مطلوب قدرتگرايان و تنازعگران در صحنه جهاني و در عرصه بينالمللي و در رأس آنها آمريكا و نومحافظهكاران حاكم بر آن است.
اينان معتقد و مدعي جامعه جهاني تك قطبي و سرمايهسالارانه با سلسله مراتب قدرت و سلطهاند. اين گرايش به همين سبب و به سبب استفاده از شيوهها و ابزار نو تحميق علمي و فرهنگي، تطميع اقتصادي و تكنولوژيكي به اشكال نو و تحت عناوين كمكها، همكاريهاي مشترك و تبادلات، به ويژه تهديد و ارعاب نظامي و امنيتي و براندازي يا اشغالگري و تجزيه كشورها و دولتها، تنازعي و توهمي به شمار ميآيد؛ به ويژه كه از حيث نظري نيز به گونهاي سوفيسم، نيهيليسم و نسبتانگاري نيازمند بوده، آن را ترويج ميدهد؛3
به همين سببها، برخي همانند والرشتاين، دان دريج و لستي، با نگاهي بدبينانه يا پسي ميستي، جهانيسازي را اقتصاديسازي جهان و استثمارگري ـ استثمارشوندگي جهاني ميدانند؛ چرا كه نظريه آنان به جوهره هژمونيك، تنازعي و هابسي ـ داروينيستي اين فرابرد معطوف شده است؛ فرايندي كه در حقيقت، داروينيسم جهاني را ترويج ميكند. نظريه "سياست قدرت" مورگنتا، نظريه و بلكه راهبرد و دكترين تنازع تمدنهاي هانتيگتون، سياست جنگ صليبيهاي همان نومحافظهكاران آمريكايي، اشغال، يكهتازي، يك جانبهگرايي، ميليتاريسم، نظاميگري آنها تحت عنوان مبارزه با تروريسم، از جمله آثار و عوامل تحقق آن است. كتاب و در حقيقت نظريه و راهبرد ثروت ملل آدام اسميت، فيلسوف و اقتصاد سياسيدان قرن نوزدهم، چه بسا زيرساخت نظري اين راهبرد و رهيافت آن باشد. پولاني، اسكات گري، هوتن و فركلا نيز از اين فرابرد جهانيسازي، غربيسازي، آمريكاييسازي، و گاه نئوامپرياليسم در قالب نظام نو تك قطبي دهكده جهاني ياد كردهاند.4
جهانيگرايي مهدوي؛ حد اعلا، كامل و كارامد جهانيگرايي حقيقي و يقيني، و جهانيگرايي (حقيقي) جاري؛ حد نسبي، ممكن و ميسر جهانگرايي مهدوي است. جهانگرايي جاري، بدين ترتيب، به صورت انتظار فعال، سازنده و پوياي انقلابي، چه بسا قادر باشد زمينهساز گرايش هر چه بيشتر بدان بوده، زمينههاي تحقق آن را تسهيل كند.
بر اين اساس، تبيين هر چه بهتر جهانيگرايي مهدوي، هم در روشنسازي هر چه بيشتر جهانيگرايي جاري و فراروي، كمك شايان ميكند، چنان كه در روشنگري نقاط قوت و ضعف و نيز فرصتها و تهديدهاي دو جريان اثربخش است. و در مواجهه نقّادانه و فعال؛ هم با فرايند جهاني شدن اقتصادي و هم با فرابرد جهانيسازي آمريكايي، راهنما و راهگشا خواهد بود. بررسي آسيبشناسانه جهانيگرايي مهدويت، به ويژه آن كه اساساً هم جهانيگرايي پنداري يعني جهاني شدن و هم جهانيگرايي كاذب و تنازعي يعني جهانيسازي به سبب غير و ضد حقيقي و يقيني و غير و حتي ضد علمي واقعي بودن آنها، مهمترين آسيبهاي سياسي و اجتماعي مهدويت به شمار ميروند؛ بنابراين آسيبشناسي آن، اهميت و ضرورت دارد.5 بر اين اساس، تبيين آسيبشناسانه مهدويت به ويژه با عنايت به شباهت ظاهري جهانگرايي مهدوي، جهاني شدن و جهانيسازي، در زمينه به ظاهر جهاني شمولي اين سه جريان و راهبرد، صورت ميپذيرد. در اين رهيافت، جهانگرايي مهدوي، جهاني شدن اقتصادي و جهانيسازي آمريكايي به ترتيب؛ جهانگرايي حقيقي، شبه جهانيگرايي و ضد جهانيگرايي شمرده ميشوند.6 بر اين اساس، يكي از مهمترين شباهتهاي مهدويت و فراشد جهانگرايي مهدوي، با فرايند جهاني شدن و فرابرد جهانيسازي، همان ويژگي جهانگستري و جهانشمولي آنها است. توسعه فنآوري و شبكه جهاني ارتباطات و اطلاعرساني نيز همانگونه كه اشاره شد، به اين شبهه دامن زده است؛ اما به طور قطع هم توسعه فنآوري مهدوي، تخريبي نيست و به اصطلاح سبز است، و هم توزيع جهاني آن، غير عادلانه، تبعيضآميز و ضد انساني نخواهد بود. همچنين جهانگرايي مهدوي همانگونه كه اشاره شد، جهانگستري و جهانشمولي حقيقي، يقيني و جهاندارانه، و جهانيسازي حقيقي است. به تعبير حكيم فردوسي؛ «جهان گردد آباد با داد او» و نيز
وزان پس جهان يكسر آباد كرد
همه روي گيتي پر از داد كرد (فردوسي)
همگرايي و همبستگي تا حد پيوستگي جهاني و جهانگستري، همچنين جهانشمولي در شكل جهانداري براساس قسط و عدل، يعني داد و دهش، اركان و شاخصههاي اصلي جهانگرايي مهدوي و حقيقي شمرده ميشوند؛ در نتيجه ضد سلطه و ستم و استثمار و استكبار است؛ بنابراين، جهانگرايي، نه جهانگستري، جهانشمولي و جهانگرايي پنداري، تك ساحتي و صرفاً اقتصادي و شبه جهانگرايي راهبرد جهاني شدن بوده و نه جهانگيري و جهانگرايي توهمي، تنازعي و جهانخوارانه و در حقيقت، ضد جهاني راهبرد جهانيسازي است. مواردي كه براساس مدل و نمونه جهانگرايي مهدويت و در آسيبشناسي سياسي و اجتماعي آن، خود، مهمترين آسيبهاي دوگانه مهدويتنگري و مهدويتگرايي جهاني و جهانگرايي مهدوي و غير و ضد آن به شمار ميروند.7
درآمد
اول. آسيبشناسي جهاني پيشامهدوي در فراگفتمان اسلامي
در فراگفتمان اسلامي، دين اسلام، عبارت از مكتب مدني، مردمي و متكامل نهايي الاهي است. ديني مدني كه از آدم(عليهالسلام) و با خلافت و مدنيت او آغاز شده و تا نظريه و نظام علمي و عملي نمونه اعلاي نبوي(صليالله عليه و آله و سلم)، در صدر اسلام فرا آمده است. اين مكتب و فرايند مدني، بر اين اساس و در اين جهت تا دولت و جامعه مدني و سياسي كامل و جهاني مهدوي ـ عجلالله تعالي فرجه الشريف ـ فرا خواهد رفت؛ گرچه به سبب انحراف و تحريفي كه در اعتقاد شيعه از جريان سقيفه در صدر اسلام پيش آمده، اين فرارفت دچار تنش شده، با فراز و فرودها و كژ و راستتابيهايي پيش ميرود. فرايندي كه با تلاش و تدابير انساني از سويي و با جلب توفيق الاهي از ديگر سو، قابل تحقق و دست يافتني يا آمدني و بلكه آوردني است. اكنون جامعه بشري در مرحلهاي از اين فرايند تاريخي و جهاني قرار دارد.
آسيبها و آسيبشناسي جهاني، و فراشد جهانيگرايي، فرايند جهاني شدن و فرابرد جهانيسازي نيز به مراحل فرود و كژتابيهاي سير و ساختار اين فرايند مربوط است. در اين سير و ساختار، فرايند تك ساحتي جهاني شدن اقتصادي و فرابرد هژمونيك تنازعي و سلطهگرايانه اقتصاديسازي جهان و آمريكاييسازي آن، از مهمترين آسيبهاي سياسي و اجتماعي جهاني و جهانيگرايي راستين يعني فراشد مهدويت به شمار ميروند. به تعبيري ديگر، در گفتمان اسلامي، جهاني شدن اقتصادي لازم است؛ اما تك ساحتي و نارسا است؛ چنان كه در اين گفتمان، جهانيسازي سلطهگرانه و استكباري از نوع آمريكايي و حتي اقتصاديسازي جهان از نوع سيطره تفكر و رويكرد انحصاري و تنازعي بازاري، خطرناك و زيانبار است؛ در نتيجه، هر دوي اين رهيافتها، از آسيبهاي سياسي و اجتماعي هدايت و مهدويت و رهيافت جهانگرايي آن تلقي ميشوند؛ چنان كه توسعه فنآوري و عمران، اساسي و مثبت بوده، اما در حد ضرورت و سازندگي، نه به قيمت تخريب و تهديدهاي روزافزون از جمله نابودي محيط زيست طبيعي و تزلزل محيط زيست فرهنگي انسان، آنگونه كه امروزه و به صورتي فزاينده در جريان است.
گفتمان اسلامي، كه در حقيقت در بر دارنده نظام نظريه علمي و عملي راهبردي مهدويت، و به صورت بنيادين، فراگير يعني هم شامل و هم مانع و نيز به شكلي سازمند و هدفمند، به طرح و تبيين تاريخي و ساختار جهاني مهدويت پرداخته است، هم يك بعدي و تك ساحتي صرفاً مادي و اقتصادي بودن فرايند جهاني شدن را برنميتابد و به سبب غفلت اين فرايند از ساحت معنوي حيات و هستي انساني، تحت عناوين ظلم به نفس و به بعد متعالي و حقيقي انسان و زندگي اجتماعي و سياسي، به صورت كامل تأييد نميكند و آن را گمراهي، فساد يا تباهي و در نتيجه تنگنايي در زندگي، و سرانجام آسيب سياسي و اجتماعي جوامع و جهان ميداند؛ بدين سبب، هرگونه دغدغه و به ويژه داعيه جهاني در اين زمينه را مانع سير تحقق درست و بهينه مهدويت و جهانگرايي حقيقي، كامل و كارامد قلمداد ميسازد؛ چنان كه همچنين فرابرد تنازعي، هژمونيك و سلطهطلبانه استكباري از نوع غربيسازي و آمريكاييسازي از جمله با سياستها و حركات يك جانبهگرايانه و يكهتازانه نومحافظهكارانه، به گونه جاري يعني آمريكايي را نيز آسيب دانسته، برنميتابد؛ چرا كه آن را عامل سير قهقرايي و واپسگرايي مهدويت حقيقي و يقيني تلقي ميكند؛ زيرا اين فرابرد، همان عامل تحريف و انحراف و سبب بازدارندگي از سير حركت متعادل و متعالي اقتصادي، سياسي و فرهنگي جهاني شمرده ميشود.
فراگفتمان اسلامي، به يك اعتبار به ترتيب از گفتمانها و رهيافتهاي قرآني، روايي و علمي به معناي اعم تشكيل شده است؛ چنان كه فراگفتمان اسلامي به اعتباري ديگر از اول، گفتمان و رهيافت عقلاني، فلسفي و عقلاني، و دوم، گفتمان رهيافت وحياني، ديني و شرعي و سوم، گفتمان و رهيافت علماني يا علمي تجربي و عرفي سياسي فراهم آمده است. رهيافت و گفتمان قرآني، مباني مهدويت و آسيبهاي آن را (گرچه به صورت اجمالي و كلي)، پيشبيني و حتي پيشگويي ميكند. رهيافت و گفتمان روايي، يا سنت معصوم(عليهالسلام)، تفسير، تفصيل و تطبيق عيني و عملي مباني و اصول مهدويت و آسيبهاي آن را بر عهده داشته و به صورت كامل و فراگيري به انجام رسانده است و ميرساند.
رهيافت و گفتمان علمي، اعم از گفتمانها يا خرده گفتمانهاي فلسفي سياسي، علمي تجربي سياسي و از جمله ريزگفتمان روانكاوي، روانشناسي و انسانشناسانه سياسي و خرده گفتمان جامعهشناسي سياسي و حتي گفتمان عملي و فني يا سياستگذاري عمومي و حتي ريزگفتمان فلسفي تاريخ سياسي با تاريخنگري و تاريخگرايي سياسي است. گرايش علمي سياسي بدين ترتيب به توضيح و تا حدودي و به صورت احتمالي، به پيشبيني اصول، ساز و كارها و راهبردهاي مهدويت پرداخته، آسيبهاي مهدوي، در دوران غيبت و انتظار را، كشف و نمودار ساخته، به كار ميگيرد.
رهيافت و گفتمان عقلي، فلسفي و استدلالي از جمله كشفي و ذوقي سياسي، اصل ضرورت، غايت و علت غايي هدايت و مهدويت و نيز مبادي و آثار آن را به صورت فطري، ولي كاملاً اجمالي و كلي درمييابد؛ چنان كه اين گفتمان در تبيين داشتهها، دريافتهها و ادراكات عقلي و فطري، نيازمند تفسير، تفصيل و تطبيق وحياني، شرعي و ديني بوده و در نمودن راهبردها و ساز و كارهاي عملي و عيني نيز، نيازمند گفتمان علمي و عملي است. بر اين سياق، مهمترين هنجارهاي سياسي و اجتماعي، همانند اصل ضرورت و ايجاد امنيت، عدالت، نظم، آزادي، ثبات، امانت، وحدت و همگرايي و مانند اينها تا سرحد جهانيگرايي را عقل به صورت فطري و در قالب اوليّات و ضروريات عقلي درك، و فلسفه سياسي و حكمت مدني آن را طرح و تنظيم ميكند؛ چنان كه به تعبير حضرت امام خميني(قدس سره) اين هنجارها را عقل و حكمت سياسي به صورت اصيل درمييابد؛ چنان كه عقل و حكمت سياسي نيز مهمترين نابهنجاريها يا آسيبهاي مربوطه را به صورت تبعي درك ميكند و ضرورت رفع آنها را بايسته و شايسته دانسته، ميطلبد. همچون درك عدم ضرورت و بلكه ضرورت عدم نابهنجاريها و آسيبهايي به سان ناامني، بيثباتي، ناپايداري، بيعدالتي، بينظمي و آنارشي يا نظامهاي نامتعادل و نامتعالي يعني تك ساحتي و تنازعخيز، جبر و عدم آزادي، كه فطري تبعي هستند. گفتمان ديني، شرعي و وحياني، به يك اعتبار، به تبيين حدود، مفاهيم و تعاريف اين هنجارها و نابهنجاريها يا آسيبها و روابط، مؤثرات، آثار و نيز زمينههاي ظهور و بروز، شدت يا ضعف، سرعت يا كندي و افزايش يا كاهش هر يك از اينها، گروههاي آنها و نظام كلي هنجارها و نيز نابهنجاريها و آسيبها، علل و عوامل و نيز آثار و تبعات آنها و پيشبينيها، پيشگوييها و پيشگيريهاي آن ميپردازد. همچنان كه آدمي با داشتههاي فطري، عقلي و خدادادي، دادههاي اطلاعاتي وحياني، اعم از قرآني و روايي و با كمك تجارب علمي و علم تجربي سياسي و تاريخي خويش، از نابهنجاريها و آسيب روي برتافته، به نظام هنجارهاي هدايت و مهدويت ميگرايد.
دوم. آسيبشناسي و آسيبهاي جهانيگرايي غير و ضد مهدويت
آسيبشناسي و آسيبهاي جهانگراييهاي غير و ضد مهدويت يا جهاني شدن اقتصادي و جهانيسازي نوع آمريكايي، در گفتمان اسلامي، اعم از رهيافتهاي قرآني، روايي و علمي سياسي به ترتيب ذيل هستند:
أ. آسيبشناسي و آسيبهاي جهاني پيشامهدوي در رهيافت قرآني
در فراگفتمان اسلامي كه اسلام، مكتب مدني و نهايي الاهي بوده، در بر دارنده نظريه و نظام سياسي كامل و كارامد، انساني و متعالي، جهاني و تاريخي است؛ نظريه و نظامي متكامل كه از آدم(عليهالسلام) و در برد خانوادگي آغاز و تا پيامبر خاتم(عليهالسلام) و در برد امت اسلامي فراگسترده شده است؛ فرايندي كه تا ظهور و حاكميت امام خاتم ـ عجلالله تعالي فرجه ـ و جهانگستري آن پيش خواهد رفت. در اين گفتمان، قرآن، كتاب مكتب مدني اسلام به شمار ميرود. قرآن از همان ابتدا، يعني در سوره مباركه حمد كه با عنوان فاتحةالكتاب، امّالكتاب و اساس الكتاب و حتي سبع المثاني، به مثابه پيشدرآمد و مدخل قرآن، گزيده و فهرست قرآن، اساس و چهارچوبه موضوعي قرآن و نقاط عطف و سير و تحولات محتوايي قرآن و تكامل تاريخي و جهاني تمدن و فرهنگ بشر تا سرحد نهايي، شمرده ميشود، زيرساخت راهبردي هدايت و مهدويت راستين را نشان داده است؛ يعني صراط مستقيم راه راست، ميانه، متعادل و متعالي يعني تعاليبخش را برنموده است. بر اين اساس، يكي، «مغضوبين»، ستمگران و زورگويان را كه نماد غصب و غضب، يا خشم و خشونت حيواني و درندگي طبيعت غريزي بشر، و افراد بشر شمرده ميشوند، رودررو و ضد هدايت، راستي و استقامت معرفي ميكند. موضوعي كه در تعبير فيلسوفان و دانشمندان اسلامي از آن به بدراهي و بيراهي با مدن و سياست فاسقه تعبير ميشود. ديگري، «ضالّين» كه نماد گمراهي، گمگشتگي و كژتابي يا كجراهي غير فاضله بوده و سير و سياست غير راستين يا غير مستقيم و غير مهدويتگرايي به شمار ميروند.
بدين ترتيب، هر دو نماد، نمودار و نتيجه جهل و جهالت اعم از ناداني و ناآگاهي و ناشي از به خود واگذاشتگي يا احساس آن هستند. مهمترين مواردي كه از آنها تعبير به مدن، سياست، اجتماعات مدني دولت و نهادهاي مدني دولت جاهله و نادان، غیر علمی و فاقد مبانی نظریه و نظام سیاسی استوار، سازوار و به سامان شده است (فارابی، 1358: ص 168 ـ 207). براساس این مبنا و با این مدل، در رهیافت قرآنی، هم فرآیند جهانی شدن تک ساحتی مادی و ابزاری و صرفاً اقتصادی، جهانینگری و جهانیگرایی ناقص و نارسا یا کژتاب و ضالّه یعنی گمراه به شمار میرود و هم فرابرد جهانیسازی تک قطبی، یک جانبهگرا و یکهتازانه استکباری و سیطرهطلبانه جهانی صرفاً آمریکایی و میلیتاریستی نومحافظهکارانه و نئولیبرالی، جهانینگری و جهانیگرایی ناسازوار و تنازعی و تنازعخیز بوده و بدراه و بیراهه یا فاسقه یعنی ضد مهدویت راستین، ضد الاهی و ضد اسلامی و در نتیجه قهقرایی است. صهیونیسم، نئوصهیونیسم و صهیونیسم مسیحی نیز در این جهت قلمداد میشوند. (ر.ک: هال سل، 1377).
قرآن در ادامه و طی سوره بقره، یکی فساد یعنی تباهی و دیگری خونریزی یعنی سلطهگری و جنگافروزی در زمین را از زبان ملائکه در محضر الاهی که خلافت آدم(علیهالسلام) بر زمین را اعلام فرمود، به صورت دو نابهنجاری اصلی در آینده بشر عرضه میدارند. پیشبینیهایی که از طبیعت مادی انسان ناشی و نتیجه میشوند. خداوند با توجه به ظرفیت والای انسان و چه بسا با عنایت به مرحله مهدوی و انسانیت انسان، ضمن اعلام «انی اعلم ما لا تعلمون» (بقره (2): 30)، عملاً حق و برتری جهات برتر انسان و جامعه و جهان انسانی را در مقابل این نابهنجاریهای دوگانه مطرح میسازد؛ نابهنجاریهایی که به سان ارکان باطل، گذرا است، و خداوند، ناپایداری و مغلوبیت آنها را در مقابل حق، هدایت، صراط مستقیم، پیشبینی، و شکست نهاییشان را در برابر راه راستین، تسبیح و تقدیس الاهی پیشگویی میکند.
ذات الاهی با این روش، این جریانها و سرنوشت نهایی آنها را بدین ترتیب، یعنی آنگونه که در فراشد مهدویت و نظریه و نظام راهبردی سیاسی و مدنی مهدوی موضوعیت دارد، گوشزد کرده، مورد تأکید قرار میدهد. قرآن در ادامه و طی سایر آیات و سورهها، ضمن تبیین و تفصیل این راهبردهای سهگانه هدایت، بدراهی و کژراهی یا گمراهی، عموماً و به ویژه در سطح جهانی، هدایت و مهدویت را نعمت و سبب رستگاری دو سرای خوانده و آن دو را یکی فساد و دیگری فسق دانسته و آنها را یکی سبب ایجاد و افزایش حزن و افسردگی و اضطرار میداند که به زندگی و معیشت ضیق یا تنگی و احساس تنگنایی میانجامد. دیگری نیز مسبب ایجاد و گسترش خوف و ترس و وحشت، یعنی اضطراب و ترور و نیز بیثباتی و ناامنی، جنگ، تبعیض و سرانجام اختناق و استبداد تا سرحد جهانی قلمداد میشود؛ جریانی که ره سوی انحطاط برده و عاقبت به زندگی و معیشت ضنک یا تنازع، تسلط، تعارض و هژمونی در زندگی، روابط و ساختارهای داخلی، ملی، خارجی، بینالمللی و جهانی و در تمام بخشهای اقتصادی سیاسی و فرهنگی میانجامد (بقره(2): 38).8
قرآن در همین جهت، جریان یهودیت را رو در روی جریان اسلام، اسلامیت و اسلامی، به صورت دو جریان اصلی و عمده ستیزش سازشناپذیر تاریخی و جهانی به میان میآورد.9 دو نزاعی که خواه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، چه به صورت آشکار یا پنهانی و حتی سرّی، خواه به شکل اقتصادی یا فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی، تا ظهور و پیروزی انقلاب نهایی اسلام و شکست واپسین و ریشهای یهودیت، همواره ادامه و کمابیش با شدت و ضعف جریان داشته است و خواهد داشت؛ همانگونه که میتوان به راحتی نشان داد به ویژه، صهیونیسم سیاسی پشتوانه فرابرد جهانیسازی یکهتازی آمریکایی و حتی به سان پیشینه فرایند جهانی شدن اقتصادی و بازاری شمرده میشود؛ یعنی مجامع صهیونیسم جهانی، غالباً یا نوعاً در عقبه؛ هم جهانیسازی سرمایهسالاری و سرمایهسالاریسازی جهانی، هم عقبه جهانی شدن سرمایهداری و سرمایهداری جهانی، پنهان بوده، آنها را خط داده و بدین سان فعالیت میکند (ر.ک: هال سل، 1377). آیا ممکن است دجال و خر و آونگ آن و نیز مدفوع آن که در روایات آخر زمان آمدهاند، همین نظریهها، نظامها و دولتهای پرزرق و برق مادی و ابزارهای گوناگون آنها از جمله فنآوریهای ارتباطی، اطلاعاتی و تبادلی و مانند اینها باشند؟ مواردی که به تعبیر فارابی، به سان پارچه و پیراهنی رنگین، افکار و قلوب ظاهربینان، عوام و خواص را هر یک به نحوی و از طریقی به خود جذب و جلب کرده و مفتون و پیرو خود میسازد (فارابی، 1358: ص 192).
این میتواند خود یک فرضیه بسیار مطرح در این زمینه باشد. آیا ممکن است به صحنه آمدن و حاکمیت هر صاحب ادعایی، همانگونه که در روایت آمده است، همان مطرح شدن هر اسم و ایسم و مکتبی از جمله سوسیالیسم، کمونیسم و مارکسیم و متقابلاً لیبرالیسم و کاپیتالیسم و مانند اینها بوده باشد که با ظهور و بروز بحرانها و بحرانزاییها و بحرانفزاییهای آنها، از صحنه خارج میشوند؟ همان سان که هم اکنون این جریانها، به فروپاشی چپ، و به گرفتاری تا سرحد بنبست راست کشیده شده است، در چالش نهیلیسم و پوچانگاری یا چشمانداز یا استبداد جهانی و یا آنارشی و هرج و مرج جهانی، منجر شده و میشود. شکست و انسدادی تا بدان جا که دیگر هیچ فرد یا گروه صاحب نظریه یا مدعی عملی، معتقد نبوده و مردم نیز بدانها امید نداشته باشند که آنها قادر به تأسیس نظام و دولت جهانی، با تضمین وحدت، امنیت، اثبات، عدالت توامان با آزادی هستند و میتوانند توسعه متعادل و متعالی جهانی را بدون کمترین تبعیض، ناسازواری، نارسایی و ناروایی، تامین کنند).
ب. آسیبشناسی و آسیبهای جهانی پیشامهدوی در رهیافت و گفتمان روایی
مقصود از روایت، سنت معصومان(علیهما السلام) و اعم از سنت قولی، تقریری و عملی آن بزرگواران است. خواه شخص پیامبر(صلیالله علیه و آله) و حتی دیگر انبیای پیشین الاهی و به ویژه دانیال نبی حضرت عیسی(علیهالسلام)، که دارای نصوص و گفتههای مفصلتر، مشخصتر و جامعتری در زمینه پیشگویی مهدویت و از جمله انتظار و به ویژه آسیبهای موعودنگری و هدایت، مهدویت و مهدیگرایی عمومی و موعود در دوران پیشامهدوی هستند. در روایات اسلامی، به طور گسترده به تفسیر و تبیین نظر مبانی و مفاهیم مهدوی و آسیبهای آن پرداختهاند و در مقام تطبیق عینی و عملی، مصادیق کلی یا بارز آن را به گونهای کاملاً مبسوط و مشروح نشان داده و باز کردهاند تا جایی که میتوان ادعا کرد نظریه نظام راهبردی مهدویت و از جمله آسیبشناسی و آسیبهای آن را به صورت مفصل و کامل و چه بسا با نشانههای عینی در اختیار داریم. روایت «یملاء الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جورا».10
از حیث کمّی، بیشترین سهم را میان روایات اسلامی در زمینه مهدویت به خود اختصاص میدهد. بدین ترتیب به نظر میآید در قرائت روایی، ظلم و جور، برترین، بیشترین و فراگیرترین آسیبهای دوران غیبت در فرایند موعودنگری و مهدویتگرایی بوده؛ چنان که قسط و عدل، به صورت جایگزین آنها، برترین هنجارها در جهانگرایی مهدوی شمرده میشوند. دیگر آسیبها و نابهنجاریها یا علل، عوامل، زمینهها و شرایط این آسیبهای دوگانه بوده یا اجزا، نشانهها، نمودها و نیز آثار و پیامدهای آن دو به شمار میروند. بدین ترتیب یکی جور به معنای ستم و تعدی و نیز سلطه و زورگویی در جهان پیشامهدوی را میتوان برترین شاخصه جهانیسازی آمریکایی امروزین دانست؛ چنان که دیگری یعنی ظلم به نفس و به ساحت متعالی انسان، هستی، زندگی و سیاست به معنای فساد، تباهی، گمراهی و عدم عدالت و اعتدال و عدم رعایت توازن و تناسب میان ساحات مادی و معنوی را برترین شاخصه جهانی شدن اقتصادی قلمداد کرد؛ چرا که تعلل و عدم رعایت حدود و ساحت الاهی انسان، اولویت، بهای بیش از اندازه به جهات مادی و اصالت مادی، اقتصادی و جسمانی یا همان ماتریالیسم، یوتیلیتاریانیسم یا منفعتخواهی و سود و سوداطلبی و هدونیسم یا لذتجویی مدرنیستی و لیبرالیستی در این راهبرد، همچنین سکولاریسم و لائیسم یا جدایی دین از سیاست و سیاستزدگی دنیایی و مادیگرایانه ناشی از آن، مهمترین مواردی بوده که جهانی شدن اقتصادی مدعی و مروج آن است یا اینها از استلزامات و نیز عواقب آن به شمار میروند. جهات مثبت و قابل استفاده رهیافت جهانی شدن اقتصاد، همان توسعه ابزاری و اقتصادی است. حال این که جهات قابل توجه رهیافت جهانیسازی، در صورت امکان، زیرساخت سختافزارانه و شبکه جهانی آن ممکن است باشد.
ج. آسیبشناسی و آسیبهای جهانی پیشامهدوی در رهیافت علمی سیاسی
آسیبشناسی و آسیبهای جهانی پیشامهدوی، در رهیافت علمی و نظری براساس، در جهت و در حد توجیه و تکمیل علمی پدیده مهدویت و آسیبهای آن و نمودن ساز و کارها و روشها یا راهبردهای عملی، عینی و تحقق واقعی و خارجی آنها است. رهیافت علمی مهدویتپژوهی و آسیبشناسی و آسیبهای جهانی پیشامهدوی، خود ممکن است با راهبردهای فلسفی سیاسی خواه نظری و عملی صورت گیرد یا با راهبرد فقهی سیاسی و در حد تبیین احکام و حدود حقوقی و وظایف و تکالیف همگانی نیروها و نهادهای مدنی، مردمی و سیاسی انجام پذیرد. همچنین امکان دارد با راهبرد علمی به معنای خاص، یعنی علمی تجربی و تجربی علمی سیاسی عملی شود؛ به ویژه این فرایند خواه در حد علمی ـ انسانی ـ سیاسی یا در حد علمی ـ اجتماعی ـ سیاسی قابل تحقیق و بررسی است. فرایند جهانی شدن اقتصادی، فرابرد جهانیسازی آمریکایی و فراشد جهانیگرایی مهدوی، همچنین با راهبرد سیاستگذاری عمومی نیز قابل تحقیق و قابل ترسیم است. رهیافت علمی سیاسی مهدویت و آسیبشناسی و آسیبهای جهانی پیشامهدوی، به ویژه در حوزه اندیشگی فیلسوفان، فیلسوفان سیاسی، فیلسوفان تاریخ و تمدن، برجستگی خاصی دارد. تاین بی، ویل دورانت، سوروکین، یاسپرس و حتی مارکس در غرب مدرن با نوعی تاریخنگری و تاریخگرایی و از آن فراتر با نوعی آیندهنگری و موعودگرایی، بدین مهم توجه کردهاند (یاسپرس، 1364).
برخی همانند شوپنهار، اشپنگلر و نیچه كه با گونهاي بدبيني به حال و آينده جهان به ويژه غرب مدرنيستي و مدرنيسم غربي اعم از شاخه سوسياليستي و كمونيستي يا شاخه ليبراليستي و كاپيتاليستي آن پرداختهاند (شوپنهاور، )، از سويي و جرياناتي همچون هستيشناسي و اگزيستانسياليسم كي ير كگارد، پديدارشناسي هوسرلي، بودشناسي معناكاوانه هايدگري، به گونهاي ديگر و به صورت نسبي، ضمن شك و انتقاد به بنيادها و باورهاي مدرنيسم، به منظور پيجست راه رهايي، به دنبال نظريههاي راهگشايي به گمان خويش بودهاند. (داوري، 1378). هر چند جريان غالب اين راهبرد در غرب، به پسامدرنيسم فوكويي و به پوچانگاري نهيليستي مدرن درغلتيده و خود مزيد بر درد و بر علت شدهاند (ورنو، 1372)؛ اما برخي سرشاخههاي آنها از قبيل لئواشتراوس و به ويژه هانري كربن فرانسوي و برخي سنتگرايان معاصر همچون شووان، رنه گنون و حتي سيدحسين نصر، با گرايش اسلامي، شيعي و ولايي، تا حد مهدويت راستين و موعود فرا رفتهاند (رنه گنون، 1365).
حكيم فارابي، خواجه نصير، آيتالله نائيني، حضرت امام خميني(قدس سره) و در اين جهت علامه مطهري، داراي آراي جامع و راهگشايي در زمينه آسيبهاي مهدويتنگري و مهدويتگرايي در زمان غيبت و انتظار هستند. اينان در نظريه خويش، هر يك به گونهاي و از زاويهاي خاص به تشريح اين آسيبها اعم از تحريف و انحرافها و يا موانع و شبهات و ضديتها و اضداد مهدويت راستين ميپردازند؛ خواه در سطح و گستره ملي و به اصطلاح مدني و خواه در سطح و گستره جهاني و به اصطلاح مدينه عظما يا جامعه جهاني در تعبير فارابي و خواجه نصير (فارابي، 1358: ص 136). مدن جاهله ضالّه در تعبير و نظريه فارابي، به ويژه در مراحل مدن ضروريه، بداله و خست يا ثروتاندوزي و سرمايهداري رفاه و لذتطلبانه و جهانگستر، همگن جهاني شدن اقتصادي در حال حاضر شمرده ميشوند و مراحل شكلگيري آن را برمينمايانند؛ چنان كه مدن جاهله فاسقه به ويژه در مراحل مدن كراميه، تغلبيه سلطه و استكبارطلبي و جهانگيري و نيز مدن جماعيه يا جهانخواري فرا استكباري و سرمايهسالارانه، همگون جهانيسازي آمريكايي كنوني به نظر ميآيد.
مهمترين مواردي كه خواجه نصير، در كتاب اخلاق ناصري خويش، از سويي به تشريح آنها ميپردازد و از ديگر سوي، انواع سياستهاي سهگانه اعم از يكي، سياست امامت و هدايت، ديگري سياست ناقصه به سان سياست و توسعه تك ساحتي و صرفاً اقتصادي جهاني شدن، و سوم، سياست سلطهگرانه و سيطرهگرايانه جهانيسازي نوع آمريكايي را ترسيم و روشن ميسازد. امام خميني(قدس سره) نيز با ترسيم و ارائه تقسيمهاي سهگانه سياست، آنها را شامل سياست انساني يا الاهي و اسلامي، سياست حيواني يا مادي، اقتصادي و طبيعي و سرانجام سياست شيطاني يا ضد انساني، ضد اسلامي و ضد الاهي ميخواند؛ سياستها و سامانههايي كه به ترتيب بر سياست مهدويت و هدايت راستين، سياست جهاني شدن اقتصادي و سياست جهانيسازي آمريكايي قابل تسرّي و تعميم بوده و قابل تطبيق هستند. آيتالله نائيني نيز در كتاب تنبيةالامه و تنزيهالملة خويش در قبال نظريات و نظامات ناقصه و نامشروع، ملوكي خواه سرمايهدارانه يا سرمايهسالارانه كه در آن رابطه حاكم، دولت و كانونهاي قدرت با مردم و ملتها به سان رابطه مالك و سرمايهداران با مِلك و مايملك و مملوك زر خريد خويش است، از طرفي نظريه و نظام نهايي و كامل مهدوي را مطرح ساخته، از ديگر سو و در دوران غيبت و انتظار، ضرورت نظريه و نظام قدر متيقن و قدر مقدور اسلامي را به ميان ميكشد. در نگاه وي، به تناسب ميزان فهم و به ميزان توان، امكانات و مقتضيات، لازم است، حكومت و نظام قانوني، اسلامي و عادلانه، اجرا شود. معناي آن اين است كه ضمن اعلام هرگونه سياستگرايي و جهانگرايي غير اسلامي و ضد اسلامي كه به گرايشهاي غير الاهي و ضد الاهي و انساني و نامشروع، معتقد و مدعاي سياستگرايي و به تبع آن جهانيگرايي نسبي و به تناسب توان علمي و عملي در زمان غيبت و انتظار است، او آن را زمينهساز مهدويت و جهانگرايي نهايي، كامل و نيز جهانيسازي حقيقي و يقيني مهدوي ميداند.
وي بدين ترتيب هرگونه تعلل و سستي يا نارسايي و كاستي و به ويژه مخالفت و ناسازواري با اين فراشد هدايت، اسلاميت، ولايت، مشروعيت و در يك كلام مهدويت را بدترين آسيبها و نابهنجاريها ميخواند. آسيبهايي كه به گمان وي، ناشي از عدم درك و اجراي درست اسلام، جهل، اعم از ناداني و به ويژه ناآگاهي مسلمانان و حتي رهبران آنان به حقوق، رسالت و نيز ارزش و نقش خويش دانسته، آسيبهاي استبداد و خودكامگي سياسي دولت و دولتمردان را از يك سو و عافيتطلبي رهبران مردمي و تودههاي مردم را از ديگر سو، ناشي از آنها تلقي ميكند. آسيبهايي كه مسبب فقر، فساد، فحشا، تبعيض، تفرقه، تنازع و عقبماندگي مسلمانان و به ويژه شيعيان در آن زمان شمرده ميشدند؛ بنابراين در اين نگاه، همانگونه كه هم استبداد و هم تك ساحتي بودن سياست در گستره داخلي پذيرفته نميشود، با همين قياس و در همين جهت، جهانيسازي تك قطبي و سلطهطلبانه و نيز جهاني شدن تك ساحتي و رفاهطلبانه را برنميتابد. در عين حال، سياستگرايي و بر همين اساس، جهانيگرايي مهدوي هر چند به صورت نسبي، به تناسب قدر متيقن و قدر مقدور، مورد توجه وي بوده و به صورت زمينهساز آمادگي پويا و انقلابي و انتظار مثبت، فعال و سازنده، مورد تأكيد وي تا حضرت امام(قدس سره) و علامه مطهري است.11
برآمد
فرايند جهاني شدن اقتصادي، فرابرد جهانيسازي آمريكايي، از حيث ظاهري و صرفاً در حد نگرش جهاني و گرايش به ساختار و شكل جهاني، شبيه به فراشد جهانيگرايي مهدوي و مهدويتنگري و مهدويتگرايي جهاني هستند؛ اما در حقيقت، ضد آن بوده؛ بلكه هر دو، مهمترين آسيبهاي دوگانه مهدويتگرايي جهاني راستين و جهانيگرايي درستين مهدوي و مهدويت به شمار ميروند.
به تعبيري ديگر، جهاني شدن شبه جهانيگرايي بوده و جهانيسازي، ضد جهانيگرايي به شمار ميآيد. جهاني شدن به سبب تك ساحتي صرفاً مادي، در پي تحقق و تأمين سرمايهداري جهاني بوده؛ بدين سبب، عامل تحريف و انحراف و مانع جهانيگرايي مهدويت است و جهانيسازي نيز به سبب تك قطبيگرايي، يك جانبهگري نظامي و مداخلهجويانه هژمونيك، سلطهطلبانه و سيطرهجويانه آمريكايي، ضد جهانيگرايي مهدويت بوده و عامل تخريب، تضعيف و سركوب جهانيگرايي مهدويت خواهد بود.12 در مقابل، جهانيگرايي مهدويت و مهدويتگرايي جهاني، با نقد درست مدرنيسم، اعم از شعبه سوسياليستي، كمونيستي و ماركسيستي آن و نيز شعبه ليبراليستي، كاپيتاليستي و انديودوآليستي آن و با نفي نارسايي و خلا معنويت داخلي و نيز ناسازواري و هژموني امپرياليستي و استكباري سلطهگرانه اقتصادي، فرهنگي و سياسي خارجي ذاتي و ضميري هر دوي آنها، روشن و روشنگرتر خواهد بود. در اين صورت و با اين الگو، به ويژه با نقادي بهينه جهاني شدن اقتصاد و فرايند آن از يك سو و جهانيسازي آمريكايي و فرابرد آن از ديگر سو ميتوان اولاً به بهرهبرداري از فرصتهاي جهاني، به ويژه در بخش سختافزاري و نيز نرمافزاري توسعه جهاني به خصوص در زمينههاي ارتباطات، اطلاعات و تبادلات پرداخت و در عوض، تهديدهاي تك ساحتي جهاني شدن يا تهديدهاي سلطهجويانه آمريكايي را به تعويق انداخت يا به حداقل كاهش داد؛ بلكه آنها را بهانه و فرصتي براي ارتقاي كارامدي و انگيزهاي براي تجديد، مهندسي مجدّد، تقويت و ارتقاي هويت، همبستگي و بهرهوري ايراني و بينالمللي اسلامي خويش تلقي كرد و قرار داد.
ثانياً با عنايت به بحران تا حدّ بنبست خلا معنويت نهيليسم معرفتي از سويي و بيعدالتي و تبعيض و تروريسم يا ناامني و بيثباتي و وحشت ناشي از آن از سويي ديگر ميتوان با تبيين هر چه بهينهتر نظريه و نظام كامل و كارامد نهايي مهدوي و جهانيگرايي آن، به صورت چشمانداز و نيز با ترسيم و تحقق هر چه فراتر نظريه و نظام قدر متيقن و قدر مقدور اسلامي، انساني و مهدوي در دوران غيبت به صورت زمينهساز انتظار و آمادگي فعال، پوينده و انقلابي سازنده، به ويژه با ارتقاي هر چه بيشتر كارامدي نظام و دولت جمهوري اسلامي ايران كه شاهد عيني و نمونه عملي رهيافت جهانگرايي راستين و مهدوي است، راه برون رفت از چالش جهاني را باز يافت و باز نُمود؛ راه و راهبردي كه در صورت تبيين درست و تحقق عملي هر چه نزديكتر آن به نمونه نظري و اصيل نهايي جهانيگرايي مهدويت ميتواند در مهدويتگرايي جهاني، سخت كارساز شود. در اين صورت ميتوان از تمام فرصتهاي چالش جهاني، جهاني شدن و جهانيسازي بهرهمند شد و از تهديدهاي آنها باز داشت و يا كاست؛ بلكه آنها را به فرصتهاي طلايي و بس مغتنمي تبديل كرد كه در تحكيم، تداوم و توسعه و تعالي جمهوري اسلامي كارامد بوده، در بيداري و همگرايي جهان اسلام و مسلمانان جهان اثربخش باشد و سرانجام در رواج و ترويج جهانيگرايي مهدوي ولو به صورت نسبي و نمونه قدر مقدور، كارساز خواهد بود. نمونهاي عملي و تحققپذير در جايگاه رقيب و جايگزين (آلترناتيو) جهاني شدن به ويژه جهانيسازي كه حاميان و پيروان آنها، هر كدام با تمام توان و ابزار در پي اعلام و تثبيت خويش در جايگاه گزينه بيرقيب و گزيرناپذير جهاني هستند.13
اميد كه فرهيختگان هماره تيزفهم ايراني، نوانديشان اسلامي و متفكران اصالتگرا و آزاده جهاني، با برخورد راهبردي و نقادانه با اين جريانهاي جهاني، پيش از اين كه جهان كنوني از چاله ماديت مدرنيسم به چاه ويل نهيليسم، آنارشيسم و فاشيسم پسامدرنيستي نئوليبراليستي و نومحافظهكاري سرمايهدارانه تا سرمايهسالارانه، فرو برده شود، با همانديشي و همياري جهاني، چالش جهانيگرايي را به چشماندازي بس روشن در جهت توسعه اقتصادي، عمراني و ابزاري، تعادل سياسي و عدالت اجتماعي و در جهت تعالي فرهنگي، اخلاقي و انساني الاهي و در نتيجه ديني و اسلامي مبدل سازند؛ انشاءالله.