تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۴  ، 
کد خبر : ۲۹۹۱۷۳
گفت‌وگو با عباس عبدی:

دلار باید متناسب با تورم گران شود

مقدمه: عباس عبدی مهندس 60 ساله پلیمر، شهرت خود را بیشتر مدیون سردبیری روزنامه تاثیرگذار سلام است؛ روزنامه‌ای که نقش بسزایی در جهت‌دهی به افکار عمومی‌در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 داشت. مسئول دفتر پژوهش‌های اجتماعی در معاونت سیاسی دادستان کل کشور، معاون فرهنگی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری و عضویت در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران هم از سوابق دیگر وی است. گفت‌و‌گو با عبدی از منشور حقوق شهروندی شروع شد و با پرسشی درباره محیط زیست خاتمه یافت. در این بین، به احتمال رد صلاحیت روحانی و شانس وی برای انتخاب مجدد نیز پرداخته شد. بحث جانداری درباره آثار برجام صورت گرفت و نقبی نیز به شعارهای ائتلاف‌های امید و اصولگرایان در انتخابات مجلس دهم زده شد. عبدی رد صلاحیت روحانی را بعید می‌داند و اعتقاد دارد افرادی که از این گزینه صحبت می‌کنند درک درستی از سیستم سیاسی کشور ندارند. وی معتقد است نظام پس از پذیرش برجام وارد مرحله جدیدی از تعامل با دنیا شده است که روی کارآمدن مجدد افراطیون در ایران را تقریبا غیرممکن کرده است. گفت‌و‌گوی ایرنا با عباس عبدی را بخوانید:
(روزنامه مردم‌سالاري - 1395/10/13 - شماره 4220 - صفحه 7)

* تفسیرتان از انتشار منشور شهروندی چیست؟ در صورت اجرا چه تاثیری بر تحقق شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» دارد؟

** منشوری که ارائه شده عموما مستند به قوانین موجود است و اگر قوانین موجود اجرا می‌شد دیگر نیازی به تکرار آنها در این منشور نبود؛ بنابراین ممکن است سوال شود اصلا فایده انتشار آن چیست؟

برای اجرای هر قانون دو نوع ضمانت لازم داریم یکی ضمانت حقیقی و دیگری ضمانت حقوقی. ضمانت حقوقی یعنی اینکه مثلا ماده قانونی نوشته شده است که اگر شخصی دزدی کند فلان مجازات در انتظار وی است. یا اینکه مردم حق آزادی بیان دارند و اگر کسی مانع این آزادی شود فلان مجازات برای وی در نظر گرفته می‌شود. این ضمانت حقوقی را باید دستگاه قضا انجام دهد. اما این ضمانت حقوقی در خلاء و انتزاع وجود ندارد و نیاز به یک ضمانت حقیقی هم دارد.

برای روشن شدن بحث، مثالی می‌زنم. چرا ما می‌گوییم اگر دزدی بشود دزد باید دستگیر و مجازات شود؟ برای اینکه جامعه چنین چیزی را می‌خواهد و پای آن هم می‌ایستد زیرا اگر با دزد برخورد نشود امنیت از بین می‌رود. اما اگر شما به فرض محال جامعه‌ای را پیدا کردید که سرقت هیچ تاثیری در کاهش امنیت آن نداشته باشد طبیعی است مردم نسبت به آن حساس نخواهند بود در نتیجه به احتمال زیاد دزد هم مجازات نمی‌شود؛ حتی اگر در قانون آن جامعه نیز برخورد با دزد پیش‌بینی و بر آن تاکید شده باشد.

یا مثالی دیگر. وقتی در قانون گفته می‌شود اگر فردی فساد کند باید به زندان رود یعنی این مساله ضمانت حقوقی دارد و دستگاه قضا باید این کار را انجام دهد، اما اگر این فرد به زندان نرفت و همه هم سکوت کردند یعنی به زندان رفتن فرد فاسد ضمانت حقیقی ندارد. ولی در کره جنوبی مردم به خاطر یک سوءاستفاده به خیابان‌ها ریخته و مقامات مربوط را به زیر می‌کشند؛ چونکه در آنجا ضمانت حقیقی وجود دارد.

مشکل ما در کلیت مساله حقوق شهروندی در درجه اول فقدان ضمانت حقیقی است و به دنبال آن فقدان ضمانت حقوقی است. مفاد نوشته شده در این منشور به ظاهر دارای ضمانت حقوقی است که از پشتوانه ضمانت حقیقی برخوردار نیست و در نهایت ضمانت حقوقی آن نیز در بسیاری از موارد محقق نمی‌شود.

ضمانت حقیقی در بسیج و آگاهی نیروها شکل می‌گیرد. با این تفاسیر، تهیه و انتشار منشور حقوق شهروندی یک معنی می‌تواند داشته باشد و آن کمک به افزایش ضمانت حقیقی است. ضمن اینکه تاییدی بر کارآمد نبودن ضمانت حقیقی و حقوقی این منشور است چرا که در غیر این صورت، دیگر نیازی به نوشتن و انتشار آن نبود. زیرا شما نمی‌توانید در یک روستای دور افتاده و بسیار خوش آب و هوا درباره آلودگی هوا صحبت کنید چرا که اصلا مساله مردم آنجا نیست ولی در تهران می‌توانید این کار را انجام دهید چرا که آلودگی هوا امری ملموس است و باید حل شود.

در مورد منشور حقوق شهروندی هم وقتی این موضوع مورد بحث قرار می‌گیرد و تبدیل به یک چالش عمده می‌شود نشان دهنده این است که این دو ضمانت خوب کار نمی‌کنند. معمولا هم اگر ضمانت حقیقی وجود نداشته باشد ضمانت حقوقی هم کارآمد نیست و مطابق سلیقه حکومت‌کنندگان شکل می‌گیرد و اجرا می‌شود. بنابراین انتشار منشور حقوق شهروندی می‌تواند قدمی‌برای تقویت ضمانت حقیقی و در نتیجه تاثیرگذاری بر کارآیی بیشتر ضمانت حقوقی باشد.

* منشور ذکر شده در صورت اجرا، چه اثری بر تحقق شعارهای استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی‌خواهد داشت؟

** مطلب مهمی‌پشت این شعار وجود دارد که از آن غفلت می‌شود و آن اینکه پایه این شعار «مردم» است. یعنی اگر شما مردم را از این شعار بگیرید هیچ چیز از آن باقی نمی‌ماند. دیگر نه آزادی معنایی پیدا می‌کند و نه استقلال. چه کسی قرار است آزاد و مستقل باشد؟

جمهوریت هم کاملا بی‌معنا می‌شود و از همه مهمتر اسلامیت هم دیگر فاقد مفهوم خواهد بود. چرا که اگر مردمی‌هویت و اعتبار نداشته باشند دیگر اسلام چه فایده‌ای برای آنها دارد؟ اسلام برای یک انسان آزاد معنی پیدا می‌کند. البته این مختص اسلام نیست و در مورد هر مذهب و ایدئولوژی دیگری هم صادق است.

بنابراین رکن استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی، مردم هستند. مردمی ‌هم که حقوق نداشته باشند چندان فرقی با غیر انسان ندارند. تامین حقوق شهروندی هم به معنی تامین حقوق مردم است.

البته این حالت صفر و صد نیست که مردم در شرایط کنونی کاملا از این حقوق بهره‌مند یا از آن محروم باشند. بخشی از این حقوق برای مردم تامین شده و بخشی دیگر خیر.

اما از این مهمتر کسب برخی شایستگی‌ها برای گرفتن حقوق خود توسط مردم است. چرا که کسی این حقوق را دو دستی تقدیم مردم نمی‌کند. خود مردم هستند که باید با آگاهی، تشکیلات و سازماندهی خود، اجرای حقوقشان را تضمین کنند؛ بنابراین اجرای حقوق شهروندی پایه و اساس شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی ‌است.

* به خصوص در سالهای اخیر شاهد فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی مجازی در جامعه هستیم. این فرآیند چه اثری بر شکل گیری وجه حقیقی این منشور خواهد داشت؟

** ابتدا لازم است عرض کنم که وقتی صحبت از آگاهی می‌کنم منظور آگاهی کلاسیک نیست. شما ممکن است درس بخوانید و نسبت به تاریخ و ریاضی و زبان خارجه آگاهی پیدا کنید. اگر منظور از آگاهی اجتماعی این بود، امروز باید نسبت به صد سال پیش صدها برابر آگاهتر بودیم چرا که صد سال پیش به ندرت فردی باسواد در این کشور پیدا می‌شد و حتی عموم با سوادها هم سواد پایینی داشتند. اما اکنون بخش بزرگی از جامعه تحصیلات عالیه دارند و درباره هر چه بپرسید مقداری آگاهی دارند. اما این آگاهی لزوما درد جامعه را دوا نمی‌کند؛ به عبارتی دیگر، شرط لازم بهبود امور است و نه کافی.

وقتی صحبت از آگاهی اجتماعی می‌کنیم یعنی من در ارتباط با شما و دیگران به یک آگاهی اجتماعی از منافع و حقوق خود و اجرای آن می‌رسیم.

در روستا این ارتباطات چهره به چهره است و آگاهی اجتماعی در مراودات رودررو شکل می‌گیرد و کسی هم مانع آن نیست. اما وقتی شما وارد یک شهر 10 میلیونی می‌شوید دیگر امکان چنین ارتباطی با همه ساکنین آن وجود ندارد و تنها راه ارتباطی، رسانه است. حال اگر رسانه‌ها تحت کنترل بوده و آزاد نباشند این آگاهی اجتماعی شکل نمی‌گیرد یا مخدوش شکل می‌گیرد. چرا که واقعیات و ارتباط میان مردم فیلتر می‌شود.

خوشبختانه اینترنت و شبکه‌های اجتماعی نظیر تلگرام بنیان فیلتر صدا و سیما را با سوال مواجه کردند.

چون ساخت رسمی‌قدرت عادت به این ارتباطات فیلتر نشده ندارد، در مقابل آن به شدت مقاومت می‌کند اما نکته اینجاست که هر چه مقاومت ساخت رسمی‌در مقابل این شبکه‌ها بیشتر می‌شود، اثرگذاری یا رجوع به آنها نیز فزونی می‌یابد، یعنی جواب عکس می‌دهد.

البته من لزوما با اثرگذاری اینترنت و شبکه‌های اجتماعی موافق نیستم چرا که بهتر است رسانه‌های رسمی‌و در عین حال آزاد داشته باشیم که محدودیت‌های قانونی قابل قبول و موجهی را نیز رعایت کنند . زیرا افراد در رسانه‌های رسمی‌شناخته شده‌تر هستند و مسئولانه‌تر هم حرف می‌زنند تا در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی غیررسمی‌.

با این وجود، ما از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی مجازی استقبال می‌کنیم تا انحصار رسانه رسمی‌شکسته شود و این رسانه مجبور شود کارکرد واقعی خود را پیدا کند.

متاسفانه استقبال شدید از این شبکه‌ها، محصول انحصار رسانه رسمی ‌است و اگر این رسانه از انحصار بیرون آید و اصل بی‌طرفی را در انتخاب افراد، اخبار و جهت‌گیری‌های خود رعایت کند میزان اثرگذاری این شبکه‌ها مانند جوامع دیگر شده و کاهش می‌یابد.

در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا هم شاهد اثرگذاری قابل توجه رسانه‌های غیررسمی‌و شبکه‌های اجتماعی بودیم چرا که بخش زیادی از جامعه معتقد بودند سوگیری رسانه‌های رسمی‌به نفع قشر نخبه است که خواهان روی کار آمدن هیلاری کلینتون بودند.

* یکی از مفاد قانونی که در چند سال اخیر محل بحث بوده، قانون دسترسی آزاد به اطلاعات است. اهمیت این قانون از دید شما چیست؟

** از یک منظر هیچ. چرا که این حق هم فاقد یک ضمانت حقوقی است که ضمانت حقیقی را پشت سر خود ندارد. صرف نظر از پیش‌نویس اولیه قانون مذکور که تا زمان تصویب نهایی آن 10 سال بالا و پایین شده و حدود 90 درصد آن ریزش کرد و محتوای خوب آن کنار رفت. اما همین قانون تصویب شده فعلی هم انجام نمی‌شود. من 10 مورد اطلاعات به شما می‌گویم که اگر توانستید آنها را از سیستم دولتی دریافت کنید به شما جایزه بدهم.

* منظورتان قوه مجریه است؟

** به دیگر قوا کاری نداریم چون آنها کل اطلاعات خود را غیرآشکار کرده‌اند! بعلاوه اصل اطلاعات در دست دولت است. اصلا دولت باید خودش پیشقدم شده و این اطلاعات را در اختیار مردم قرار دهد. اطلاعات مال مردم است و همه باید بتوانند از آن استفاده کنند. البته ظاهرا دبیرخانه‌ای برای این کار در وزارت ارشاد درست کرده‌اند اما شما همین حالا درخواستی بدهید ببینید آیا جوابی دریافت می‌کنید؟

سیستم دولت ایران صرف نظر از اینکه چه دولتی بر آن حاکم باشد یک سیستم انحصار‌طلب است که دوست ندارد اطلاعات خود را در اختیار دیگران قرار دهد چرا که فکر می‌کند اگر این کار را بکند حیطه قدرت خودش تضعیف خواهد شد. شاهدیم که حتی خصوصی‌سازی را هم که قانون محکمی‌دارد حاضر نیست انجام دهد چرا که فکر می‌کند قدرت خود را از دست می‌دهد. قدرت سیستم دولتی ما قدرتی بر‌اساس انحصار است نه خدمت و کمک به جامعه. دولت همیشه فکر می‌کند اگر بخشی از قدرتش به جامعه انتقال پیدا کند ضعیف می‌شود زیرا خود را همیشه در برابر جامعه و نه در کنار آن تعریف کرده است. در حالیکه یک دولت مدرن همیشه سعی بر تقویت جامعه دارد. درست مانند یک روزنامه یا خبرگزاری که مدیران آن سعی می‌کنند خبرنگاران قدرتمند داشته باشند وگرنه یک خبرنگار ضعیف چه فایده ای برای یک روزنامه دارد؟

تازه این درباره قوه مجریه بود؛ بقیه قوا که وضعشان خیلی بدتر از این است.

* لیست امید با شعارهای امید، آرامش و رونق اقتصادی پا به مجلس گذاشت اما پس از راهیابی به مجلس، بخش قابل توجهی از آن ریزش کرده و فراکسیونی تقریبا صدنفره با نام امید شکل گرفت. این فراکسیون تا چه حد در تحقق این شعارهای سه‌گانه گام برداشت؟

** شعارهای گروه‌های مختلف سیاسی در ایران بیشتر به شوخی شبیه است و نباید آن را جدی گرفت. شعار در ایران به ندرت بر اساس واقعیات است. یک شخص، صدر و ذیلش فساد است ولی شعار مبارزه با فساد می‌دهد.

گروهها یک چیزی می‌گویند تا مردم خوششان بیاید وگرنه شعار آرامش واقعا معلوم نیست از کجا آمده است؟ قصد تحقیر این شعارها را ندارم اما شعار وقتی اهمیت دارد که اگر شما از 90 درصد رای‌دهندگان سوال کنید بدانند شعار فلان گروه چه بوده است مانند شعار تدبیر و امید آقای روحانی که بخش اعظم جامعه از آن مطلعند و در ذهن‌ها مانده است.

من که در حوزه سیاست فعال هستم اولین بار است شعار ائتلاف امید را می‌شنوم. در ایران اصولا نمی‌توان گروهها را از روی شعارهایشان ارزیابی کرد.

اما اصطلاح ریزش نیروها در فرآیند شکل گیری فراکسیون امید را قبول ندارم چونکه در وضعیتی که شورای نگهبان، نامزدهای این گروه را تا چند رده رد صلاحیت می‌کند نمی‌توان واقعیت نامزدهای جدید را ارزیابی کرد.

نمی‌گویم برخی از این نامزدها، دورویانه و منافقانه رفتار کرده‌اند بلکه منظورم این است که وقتی شما مجبور می‌شوید از نیروهای ناشناخته حمایت کنید نمی‌توانید رفتاری را که وی بعد از نمایندگی از خود بروز می‌دهد پیش‌بینی کنید.

بنابراین نباید از این فراکسیون توقع زیادی داشت. شخصا توجه چندانی به این فراکسیون ندارم بلکه بیشتر روی نیروهای سیاسی بیرون از مجلس حساب می‌کنم، اگر اینها خوب کار کنند روی عملکرد فراکسیون امید هم تاثیر مثبت می‌گذارد.

* در مورد اصولگرایان چه؟ این فراکسیون با شعارهای «معیشت، امنیت و پیشرفت» پا به رقابت گذاشت. با توجه به اینکه تعدادی از آنها در مجلس حضور یافتند عملکرد فراکسیون منسوب به اصولگرایان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

** معیشت! همان معیشتی که اصولگرایان در دوران احمدی‌نژاد برای مملکت درست کردند کافی است. آنها هم این شعار را صرفا برای خوشامد مردم انتخاب کرده اند.

* پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نگرانی‌هایی را حتی در ایران برانگیخته است. برخی می‌گویند بار دیگر در کشور زمینه برای به قدرت رسیدن تندروها فراهم می‌شود اما عده‌ای عکس این نظر را دارند و معتقد به انزوای بیشتر افراطیون هستند؟

** فرض کنید بارانی تند بیاید و احتمال سیل وجود داشته باشد. ما نمی‌توانیم جلوی آمدن این باران را بگیریم اما قادریم اقداماتی را انجام دهیم که جلوی خسارت دیدن‌مان را بگیرد یا حتی از آن بهره ببریم. اینکه چه کار کنیم که سیل آسیب کمتری به ما بزند یا حتی آب آنرا به جایی هدایت کنیم که برایمان سودآور باشد بستگی به فهم ما از آن سیل و اقدامات پیشگیرانه مان دارد.

قضیه آقای ترامپ هم همین طور است. به هر دلیلی وی به زودی رئیس جمهور آمریکا می‌شود. البته من از برخی دوستان می‌شنیدم که سر کار آمدن ترامپ را برای ایران بهتر از خانم کلینتون می‌دانستند. اما به نظر من همه اینها به نوع رفتار ما در داخل کشور و منطقه برمی‌گردد.

اگر در داخل با یکدیگر انسجام و وحدت داشته باشیم ترامپ هم مجبور به راه آمدن با ما می‌شود ولی اگر وحدت و انسجام داخلی نباشد اوباما هم فرصت گیر بیاورد ما را می‌زند.

عملکرد ترامپ متغیر صدرصد مستقل نیست بلکه تا حدی متغیر وابسته نیز است؛ یعنی ابتدا شما را ارزیابی می‌کند و متناسب با آن واکنش نشان می‌دهد.

مثال دیگری بزنم. فرض کنید کسی قصد دعوا با چند نفر را دارد. اگر ببیند که آنها پشت هم در می‌آیند می‌گوید شاید زورشان برسد و کتک بخورم پس بی خیال دعوا می‌شود اما اگر ببیند بین آنها اختلاف وجود دارد ممکن است به فکر حمله بیفتد.

اگر حدی از وحدت سیاسی در کشور شکل گیرد که متاسفانه وجود ندارد، رفتارهای ترامپ هم به سود ایران می‌شود ولی اگر تفرق داشته باشیم، وی نیز پس از نشستن در کاخ سفید سعی می‌کند بهره‌برداری‌های خود را انجام دهد. با این وجود معتقدم آمدن ترامپ باعث روی کارآمدن تندروها در ایران نمی‌شود. مدت‌ها قبل از اینکه احمدی‌نژاد از نامزد شدن منع شود، در رسانه‌ها گفته بودم که وی امکان حضور در انتخابات را نخواهد داشت. برای اینکه نظام، برجام را پذیرفته و شخصی مثل احمدی‌نژاد نه تنها تناسبی با این توافق ندارد که نفی آن است. نگاه احمدی‌نژادی نمی‌تواند با برجام کار کند و برجام هم اگر کنار گذاشته شود همه چیز به هم می‌ریزد.

ببینید ؛ برجام فقط یک توافق هسته ای نبود. مخالفین داخلی برجام یا اصلا متوجه واقعیت برجام نشده اند یا شده اند ولی ابراز نمی‌کنند چرا که می‌دانند پرونده سیاسی آنها نیز با برجام بسته شده است.

به نظرم با وجود برجام، امکان روی کارآمدن تندروها در کشور وجود ندارد و حکومت نشان داده در مقاطع بحرانی، محافظه‌کارانه به معنای عقلانی تصمیم می‌گیرد و وارد چالش‌هایی که آن سویش پیدا نیست نمی‌شود.

* اشاره کردید که عده ای در داخل، درک درستی از برجام پیدا نکرده‌اند. برجام چه بود؟

** خیلی ساده است. برجام یک توافق است ولی آیا بعد از انقلاب توافقی مشابه آن را با دنیا داشته ایم؟ پاسخ خیر است. بعد از انقلاب اساسا حضور جهان در مسائل داخلی مان را نمی‌پذیرفتیم.

اینکه حد و حدود این حضور چیست، در جزییات برجام است و ما به آن کاری نداریم. اما فارغ از این جزییات، حکومت ایران پذیرفته که درباره مسائل هسته ای خود با جهان حرف بزند و امتیازاتی بدهد و امتیازاتی هم بگیرد. وقتی شما اصل برجام را پذیرفتید این دیگر به هسته ای محدود نمی‌شود و به جاهای دیگر نیز سرایت می‌کند. یعنی نوع نگاه به جهان و روابط بین‌الملل عوض شده است.

به همین دلیل است که ایران در سوریه در کنار روس‌ها عمل می‌کند. اگر چندی دیگر روسیه در مورد سوریه با آمریکا یا دیگران توافق کند آیا ایران می‌تواند مستقل عمل کند؟ خیر. این کار اصلا شدنی نیست. یعنی هم ما حضور قدرت‌های جهانی را پذیرفته‌ایم هم آنها ما را. به عبارتی دیگر، نظام بین‌الملل، ایران را پذیرفت.

* البته ابتدا که قطعنامه‌ها علیه ایران صادر می‌شد آن را کاغذ پاره می‌نامیدند اما بعدا به این فکر افتادند که چه کار کنند تا این قطعنامه‌ها لغو شود. وقتی شما برای لغو قطعنامه‌های بین‌المللی علیه خود، تلاش می‌کنید یعنی اثر قطعنامه‌ها را قبول کرده اید وگرنه لغو آن برایتان چه اهمیتی داشت؟

** معنای این کار این است که وارد یک تعامل تازه با نظام بین‌الملل شده اید که با اندیشه‌های تندروهای ایرانی سازگار نیست.

* در هفته‌های اخیر اما شاهد حملات بسیار شدیدی هستیم که از تریبون‌های مختلف به برجام صورت می‌گیرد. طیف مخالف برجام قدرت زیادی دارد یا سعی در بزرگنمایی توان خود دارد؟

** به نظر من بخش قابل توجهی از این انتقادات به خاطر داشتن تریبون است نه قدرت واقعی. نقطه ضعف حامیان برجام هم این است که بیش از حد تحت تاثیر این صحبت‌ها قرار می‌گیرند.

به طور مثال همینکه آقای ظریف می‌نشیند و به اینها اعتماد می‌کند و جلویشان حرف می‌زند نشان می‌دهد که چندان اهل سیاست نیست و شناخت درستی از سیاست داخلی ندارد. کاری به محتوای حرفهای ایشان هم ندارم و نفس کار را می‌گویم. دلیلی ندارد نزد این افراد چیزهایی را بگویی که جور دیگری تعبیر کنند.

از سویی نگرانی موافقان برجام درست نیست. اصلا معنی ندارد این برجام بدون تایید رهبری به تصویب رسیده باشد. اگر برجام بدون تایید رهبری تصویب شده باشد که برای مملکت فاجعه است . مگر می‌شود موضوعی با این اهمیت که حتی تیتر رسانه‌های دنیا بوده و جان کری برای چند هفته با پای شکسته برای بررسی آن به ژنو آمده، بدون اجازه رهبری تصویب شده باشد؟ البته فارغ از جزییات غیر مهمش.

از سویی، نقض برجام را من و شما که نمی‌توانیم تعیین کنیم. نقض برجام سازوکاری دارد که از قبل، تعیین شده است؛ حالا عده‌ای می‌توانند مدام از نقض برجام صحبت کنند اما حرف است و حرف زدن هم که مالیات ندارد!

چند بار گفته‌ام که ما بعد از انقلاب دو توافق با آمریکا داشته ایم. یکی قرارداد الجزایر و دیگری برجام که البته در مورد برجام به غیر از آمریکا 5 کشور دیگر نیز بودند.

ماهیت این دو اما با هم فرق می‌کند. قرارداد الجزایر یک قرارداد بین‌المللی و حقوقی کامل است. اگر کسی هم آنرا نقض کند دادگاهی بین‌المللی با 9 قاضی وجود دارد که درباره خاطی حکم می‌دهد. یعنی مانند دعواهای حقوقی همه چیز کاملا مشخص و تعریف شده است.

اما ماهیت برجام این طور نیست. مثل یک بادکنک است که اگر زور داشته باشی و بیشتر فوت کنی بیشتر باد می‌شود. ادعاهایی که در آمریکا علیه برجام می‌شود برای این است که توان بهره برداری ایران از برجام را کاهش دهند.

ما نیز بعد از برجام به مقدار زورمان می‌توانیم از آن بهره‌برداری کنیم. برجام تا همین الان هم نتایج خود را به کشور رسانده است. تا همین جا هم کافی است و از اینجا به بعد هر چه به دست آوریم، سود است.

* اما مخالفان و حتی برخی از رای‌دهندگان به آقای روحانی با شما هم عقیده نیستند و معتقدند پس از برجام، اتفاق خاصی در کشور نیفتاده است؟

** مثل این است که شما فردی را به آی سی یو ببرید و تمام پزشکان بگویند وی در نهایت، تا هفته دیگر فوت می‌کند. اما یک پزشک بیاید و وی را از مرگ نجات دهد. این مریض باید پس از آن نیز مدتها در بخش و زیر سرم بماند تا بهتر شود. قرار بوده برای این مریض مقبره بخرند و مجلس ترحیم بگیرند اما حالا این بیمار از مرگ نجات پیدا کرده و حالش رو به بهبودی است و به بخش آمده اما هنوز به او سرم وصل است و نمی‌تواند سرپا بایستد.

بعد، عده‌ای می‌گویند پس از برجام هیچ اتفاق اقتصادی مثبتی نیفتاده است؟ عجیب است. اگر برجام نبود و تحریم‌ها ادامه داشت که ما الان مثل ونزوئلا و حتی بدتر از آن بودیم. روشن است که برجام کاری کرده است که به آن روز نیفتادیم. قبل از برجام روزی یک میلیون بشکه نفت را هم به زور و 20 درصد ارزان‌تر از ما می‌خریدند. تازه پولش هم بلوکه می‌شد و به جای آن اجناس بی کیفیت و بنجلشان را به ما می‌دادند. اما الان دیگر این طور نیست. اینکه تورم کم شده و کسب و کار مقداری راه افتاده ناشی از برجام است.

* با این وجود عده‌ای از یاس طرفداران روحانی و ریزش آنها صحبت می‌کنند و می‌گویند بخشی از افرادی که به خاطر مسائل معیشتی به روحانی رای دادند دیگر این کار را نمی‌کنند؟

** تردیدی نیست که مردم از وضعیت موجودشان رضایت ندارند. چرا که این مریض همچنان زیر سرم و تحت درمان است. اما نباید روی این اظهار‌نظرها حساب چندانی باز کرد. حرفهایی که مردم می‌زنند نقد است نه انتخاب. دلیلش هم این است که اردیبهشت سال آینده مردم در نهایت باید انتخاب کنند که این بیمار که پزشک می‌گوید در صورت ترک بیمارستان ممکن است بمیرد را مرخص کنند یا بگذارند همچنان تحت درمان باشد. مردم در اردیبهشت سال آینده باید تصمیم بگیرند می‌خواهند این بیمار همچنان در بخش بماند یا مجددا روانه آی سی یو یا بهشت زهرا شود.

به نظر من بخشی از این مسائل به خاطر این است که دولت ارتباط اجتماعی و رسانه‌ای‌اش ضعیف است و نمی‌تواند آنطور که باید و شاید این واقعیات را برای مردم توضیح دهد. ولی در شرایط کنونی فکر نمی‌کنم آقای روحانی در سال آینده مشکلی برای انتخاب مجدد داشته باشد؛ هر چند باید حساسیت داشت و پیروزی را بهتر و بهتر کرد.

* با این وجود عده‌ای بحث صلاحیت رئیس جمهور مستقر را مطرح می‌کنند؟

** کسانی که این حرف را می‌زنند درک درستی از نظام ایران ندارند و فکر می‌کنند ساخت تصمیم‌گیری، ناآگاه است که دست به چنین کاری بزند. سیستم حکومتی ایران بسیار باهوش است و به همین دلیل تا کنون توانسته از بدترین شرایط و بحران‌ها عبور کند؛ یعنی حداقل تا اینجای کار توانسته چنین کند.

* گروهی هم صحبت از رد صلاحیت ابتدایی روحانی و ورود ایشان به انتخابات با حکم حکومتی می‌کنند؟

** این هم حرف آنهایی است که نه درک درستی از نظام ایران دارند و نه از روحانی. این که تف سربالاست که بگویند روحانی صلاحیت ندارد، بعد رهبری بگوید خیر ایشان صلاحیت دارد یا مصلحت است و بعد هم وی در انتخابات رای بیاورد؛ یعنی مردم به فرد مصلحتی رای دهند!

اگر سیستم به هر دلیلی به این نتیجه برسد که روحانی نباشد، روحانی خودش نامزد نمی‌شود، نه اینکه بیاید و رد صلاحیت شود. اما من مطمئنم که مطلوب سیستم این است که روحانی دوباره بیاید و رئیس جمهور شود. چونکه سیستمی‌که برجام را پذیرفته، به تبعات آن هم ملزم است. شما نمی‌توانید برجام را بپذیرید اما آن را ادامه ندهید. متاسفانه کنشگران ما خیلی سطحی شده اند و به عمق قضایا توجه چندانی ندارند وگرنه این بحث‌ها محلی از اعراب ندارد. البته شاید سوال کنید چرا آقای‌هاشمی‌با آن سابقه اش در سال 92 رد صلاحیت شد؟

* بله ممکن است این سوال پیش بیاید؟

** چند دلیل دارد. یکی اینکه اولا به آقای‌ هاشمی‌ نگفتند که شما صلاحیت عام ریاست جمهوری را ندارید بلکه به سن و توانایی‌های جسمی ‌ایشان ایراد وارد کردند. دلیل دیگر این است که آقای ‌هاشمی ‌ضوابط معمول نظام را برای نامزدی ریاست جمهوری رعایت نکردند و این طور پاسخ گرفتند. اما این ضوابط معمول چیست؟ اینکه کسی که می‌خواهد نامزد ریاست جمهوری شود قاعدتا باید ابتدا برود با رهبری ملاقات کند؛ البته کسی در سطح آقای‌هاشمی‌نه نامزدهای معمولی. طبیعی است که با توجه به رفاقت دیرینه آقای‌ هاشمی ‌و رهبری، ایشان باید با رهبری در این باره مشورت می‌کرد.

یا به توافق می‌رسیدند که ایشان بیاید یا اینکه نیاید. اگر برای آمدن ایشان به توافق می‌رسیدند، دیگر رد صلاحیتشان بی‌معنی بود. اینکه ساعت 4 بعدازظهر روز آخر برای کسب مشورت زنگ زده شود اصلاً معمول و پذیرفتنی نیست. به نظر من یکی از پروتکل‌های نانوشته ولی معقول و قابل دفاع نظام توسط آقای‌هاشمی‌رعایت نشد و شاید آن رد صلاحیت پاسخی به عدم رعایت این پروتکل بود. منطقی است از آن جهت که شخصی که می‌خواهد در ایران رئیس جمهور شود باید در حد معمول با رهبری هماهنگ باشد.

اما نکته مهم دیگر این است که آقای‌هاشمی‌در سال 92 رئیس جمهور نبود و رد صلاحیت ایشان با رئیس جمهور مستقر فرق می‌کند. مطمئنم آقای روحانی قبل از نامزدی مجدد، مساله آمدن خود را با رهبری حل می‌کند و اینطور نیست که بدون توجه به نظر رهبری بخواهد نامزد شود.

* گروهی هم نسبت به روی کار آمدن یک رئیس جمهور شبه نظامی‌در ایران هشدار می‌دهند و بر این باورند که تقابل وی با ترامپ، کشور را به سمت جنگ سوق می‌دهد؟

** این تحلیلی است که از الگوهایی گرفته شده که در بعضی کشورهای دیگر وجود داشته است. اگر نظامی‌ترین فرد هم در ایران رئیس جمهور شود و حتی یونیفرم نظامی‌هم بپوشد، مدنی می‌شود. در انتخابات ایران هر چه هم این و آن را رد صلاحیت و دیگری را تایید کنند، باز دست آخر این مردم هستند که رای می‌دهند؛ حتی اگر عده‌ای بخواهند اشخاص خاصی را به قدرت برسانند، باز دستشان باز نیست.

شما باید تا اردیبهشت سال آینده صبر کنید و ببینید چه حسی در جامعه به وجود می‌آید. اینکه چه خطراتی ایران را تهدید می‌کند و چه کسانی می‌توانند این خطرها را از بین ببرند تعیین‌کننده رای عموم است. مردم این همه زحمت کشیده‌اند که خطر جنگ را از سر ایران دور کنند، حالا دوباره کاری کنند که این خطر برگردد؟

* شانس آقای روحانی را چطور می‌بینید؟

** در حال حاضر رقیبی ندارد ولی باید منتظر بود.

* احتمال دارد ایشان دوباره نامزد نشود؟

** اگر نشود حتما به خاطر خواست حکومت است ولی بعید می‌دانم چنین اتفاقی بیفتد.

چون اگر از روحانی خواسته شود که نامزد نشود، این ابتدای کار است. بعدش چه می‌شود؟ مسوولیت وضعیت بعدی به عهده چه کسی می‌افتد؟! الان مسوولیت این وضع به عهده روحانی و مردمی‌است که به او رای دادند. ضمن اینکه رهبری نظام بارها و از جمله در سال 88 گفتند که معتقد به ریاست جمهوری دو دوره‌ای هستند تا فرد منتخب بتواند زمان کافی برای اجرای برنامه‌های خود داشته باشد.

* نتیجه انتخابات شوراهای سال آینده چه اثری بر توسعه سیاسی و اقتصادی کشور خواهد گذاشت؟ اصلا آیا شوراها به آن هدفی که در قانون اساسی برای آنها در نظر گرفته شده بود رسیده‌اند؟

** فکر نمی‌کنم تاثیر مهمتری از انتخابات ریاست جمهوری داشته باشد. نباید فکر کرد وقتی شوراها راه افتاد مملکت گل و بلبل می‌شود. مگر دولت و سایر بخش‌های حاکمیت به اهداف پیش‌بینی شده در قانون اساسی رسیده اند که شوراها رسیده باشند؟

شوراها یعنی اینکه اداره شهر از دست دولت خارج و به خود مردم آن شهر و روستا منتقل شود که تا اینجای کار هم تا حدی همین طور شده است. اینکه این شوراها خوب عمل کرده اند یا خیر، بحث بعدی است که البته باید به آن هم توجه کرد.

* سالهای سال است که در فضای سیاسی کشور برخی از اعضای دوجناح یکدیگر را به عامل بیگانه بودن متهم می‌کنند. برخی گروه دیگر را عامل آمریکا و غرب می‌دانند، طرف مقابل هم به عامل چین و روسیه متهم می‌شوند. این اتهام‌ها چقدر جدی است؟ آیا سیاست‌های داخلی کشور از چنین مسائلی تبعیت می‌کند؟

** این نسبت‌ها را دو طرف به یکدیگر می‌دهند ولی گمان نمی‌کنم خودشان هم آنرا خیلی جدی بگیرند. اما اینجا نکاتی وجود دارد.

نخست اینکه پیدا کردن متحد در روابط خارجی نه تنها ایرادی ندارد که یک حسن و امتیاز است. در همه جای دنیا هم همین طور است. شما وقتی در عرصه بین‌الملل می‌خواهید اقدامی ‌انجام دهید باید منافع دیگر کشورها را در نظر بگیرید؛ همچنان که آنها باید با شما چنین کاری کنند. از این رو سعی بر پیدا کردن دوست و کاهش دشمنان خود می‌کنید.

این معادلات اما وقتی خطرناک می‌شود که به دنبال تاثیرگذاری این روابط بر روابط داخل کشور باشیم. اینجاست که همه از بابت آن بازنده می‌شوند. به نظر من بزرگترین دستاورد انقلاب، استقلال سیاسی بود؛ چرا که اسلام قبلا هم در این مملکت بوده است هر چند، حکومت شاه هم با آن مخالف بوده است. استقلال سیاسی به این معنی که عوامل تعیین‌کننده تغییر سیاست در کشور را به داخل کشور انتقال داده است. دیگر کسی چشمش به آن سوی آب نیست تا آمریکا و انگلیس و روسیه فکری برای ما کنند. بزرگترین دستاورد انقلاب، تحقق استقلال سیاسی بوده است. این استقلال سیاسی باید حفظ شود. بار دیگر می‌گویم معنایش هم این نیست که متحدان خارجی را در مسائل خارجی در نظر نگیریم چنانچه وقتی شما در سوریه و افغانستان و عراق می‌خواهید کار کنید باید منافع متحدان خود را در نظر بگیرید اما بایست در مسائل داخلی با متغیرهای داخلی خود بازی و عمل کنید.

* چرا مسائلی مانند محیط زیست و بحران آب در ایران از سوی مردم و حاکمیت جدی گرفته نمی‌شود؟

** دلیلش روشن است و آن این است که جدی گرفتن این مسائل هزینه دارد. فردی را در نظر بگیرید که بیماری نامعمولی دارد اما چون می‌ترسد سرطان باشد حتی حاضر نیست آزمایش دهد. چرا که اگر سرطان باشد، هم خود این بیماری ذهن و روانش را اذیت می‌کند، هم اینکه بایست پول زیادی را خرج درمان خود کند. برای همین می‌گوید انشاءالله چیزی نیست و آنقدر دکتر نمی‌رود تا یکمرتبه به جایی می‌رسد که درمان آن هم غیرممکن است.

اراده حل مسائل در ایران نیز به همین خاطر شکل نمی‌گیرد چرا که هزینه‌های سنگینی را برای مواجهه معقول با آنها بایست پرداخت. برای همین، مسائل را آنقدر نادیده می‌گیرند تا آن مساله خودش را به ما تحمیل کند؛ مانند آسیب‌های اجتماعی که یک دفعه به این نتیجه می‌رسیم که 20 سال است به آن توجه نکرده ایم. البته این مختص ایران نیست. در شهری مثل لندن هم تا وقتی که در اواسط قرن 20 به یکباره، پنج هزار نفر بر اثر آلودگی هوا کشته نشدند کسی به فکر نیفتاد. آنها به این نتیجه رسیدند که با این وضع نمی‌شود ادامه داد.

برای همین هزینه‌هایش را پذیرفتند و خط مشی شان را تغییر دادند تا شهرشان دیگر آلوده نباشد. ظاهرا ما هم تا به این مرحله نرسیم حاضر به پیشگیری نیستیم؛ چه در موضوع آب یا محیط زیست و آلودگی هوا. هر چند باید از تجربه دیگران درس بگیریم. یک نمونه بسیار بسیار ساده اش را بگویم. در کشور مدام دارند می‌پرسند چرا ارز گران شده است یک نفر سوال نمی‌کند که چرا ارز گران نمی‌شود؟

ارز به قیمت ثابت، ارزان شده اما به قیمت جاری دارد گران می‌شود. قانونی که مجلس تصویب کرده می‌گوید ارز را باید به نسبت تورم گران کنید.

در عرصه عمومی ‌کسی حاضر نیست از گرانی ارز دفاع کند چرا که برایش هزینه دارد؛ در حالیکه قانونی عقلانی برای گرانی ارز متناسب با تورم تصویب شده تا کار به سال 91 نکشد که یکمرتبه در یک ماه دلار2 تا 3 برابر شد.

این افزایش قیمت، گام به گام باشد تا بین صادرات و واردات موازنه برقرار شود. ولی ما می‌خواهیم آنقدر به طور مصنوعی قیمت ارز را ثابت نگه داریم تا جایی که به یکباره مجبور شویم آن را رها کرده و قیمت سه برابر شود. این اتفاق در مورد ارز به این صورت می‌افتد؛ در مورد آب و محیط زیست به شکلی دیگر.

http://mardomsalari.com/4220/page/7

ش.د9503657

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات