صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۷  ، 
کد خبر : ۳۵۵۵۶۷

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۰۳ بهمن ماه ۱۴۰۲

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز سه‌شنبه ۳ بهمن

 چرا غرب «اسرائیل» را به «اوکراین» ترجیح داد؟

جعفر بلوری
1- امروز دنیا شاهد نوع خاصی از «جنگ» است که شاید، شبیه آن را کمتر بتوان در تاریخ جنگ‌ها یافت. احتمالا تجربه جنگ‌های خانمانسوز اول و دوم جهانی، در شکل‌گیری این نوع جنگ مؤثر بوده است. برخی ایران و رژیم صهیونیستی را دو محور اصلی این جنگ می‌دانند اما این جنگ، بازیگران دیگری هم دارد که از اروپا و آمریکا تا شماری از همین کشورهای عربی منطقه و مصر را دربر می‌گیرد، منتها، میزان درگیری این کشورها، لزوما به یک اندازه نیست. در این جنگ، هم شکلی از جنگ‌های کلاسیک و متقارن را می‌بینیم، هم جنگ‌های غیرمتقارن را، هم بمباران‌های وسیع هوائی و کشتارهای دسته‌جمعی می‌بینیم، هم کشتارهای نقطه‌ای و هدفمند را. همین‌طور جنگی بزرگ در حوزه رسانه و جنگ‌هایی با شکل و شمایل ترور و خرابکاری‌های خاص! نوعی «کنترل‌شدگی» و «پنهانکاری» هم در همه انواع این جنگ‌ها - به استثنای جنگ اصلی که در غزه جریان دارد - دیده می‌شود، احتمالا به این دلیل که اگر «عیان» صورت بگیرد تبعات سنگینی خواهد داشت که از جمله این تبعات، خارج شدن کنترل اوضاع از دست بازیگران آن است که جمع کردن آن به این سادگی‌ها و به این زودی‌ها میسر نخواهد بود. این جنگ در هر صورت و تا به همین امروز هم تبعات گسترده‌ای داشته و دامنه این گستردگی، روز به روز بیشتر هم خواهد شد. به قول «استفان والت» در فایننشال تایمز، این جنگ «حتی اگر به جنگ جهانی سوم هم ختم نشود می‌تواند پژواک گسترده‌ای داشته و پیامدهای چشمگیری در سرتاسر جهان داشته باشد...» 
2- وقتی اسفندماه سال 1400 جنگ بین روسیه و اوکراین شروع شد، تقریبا همه کارشناسان اتفاق نظر داشتند که، دنیای پس از این جنگ با دنیای پیش از این جنگ، متفاوت خواهد بود. عده‌ای در «غرب»، فروپاشی اتحادیه اروپا و تضعیف ناتو در نتیجه این جنگ را «محتمل» دانسته و از تغییر نظم کنونی به نفع «شرق» ابراز نگرانی کردند از همین‌رو، غرب با قدرت و امکانات و به قیمت عبور از روی همه استانداردها و ارزش‌های خود به نفع اوکراین و به شکلی کنترل شده، وارد این جنگ شد و هزینه بسیار سنگینی هم در همه حوزه‌ها داد. با آغاز جنگ غزه اما، جنگ اوکراین برای غرب از آن اهمیت افتاد و زلنسکی و کشورش رها شد. حالا تقریبا روزی نیست که از یک مقام رسمی اوکراینی نشنویم که «با این وضع، ادامه جنگ برایمان ممکن نیست.»
 می‌خواهیم اهمیت جنگ غزه را برای غرب تشریح کنیم و بگوییم، سرنوشت جنگ غزه و اسرائیل برای غرب به مراتب مهم‌تر از سرنوشت جنگ اوکراین و زلنسکی است. اما اینجا چند سؤال مهم مطرح می‌شود: اگر نتیجه جنگ اوکراین، ارتباط مستقیمی با سرنوشت اتحادیه اروپا، نظم حاکم بر دنیا و تضعیف ناتو دارد، جنگ غزه به چه تحولاتی منجر خواهد شد؟ اصلا چرا نتیجه جنگ غزه برای غرب از نتیجه جنگ اوکراین، مهم‌تر است؟ 
3- در ابتدا یادآوری کنیم که، «شاید» جنگ غزه برای همه آن کشورهای غربی که درگیر جنگ اوکراین هستند، آن‌قدر مهم نباشد اما این «شاید» ظاهرا هنوز شامل آمریکا نشده است. امروز برای آمریکایی‌ها، سرنوشت جنگ غزه و «اسرائیل» بنا به دلایل متعدد از سرنوشت جنگ اوکراین مهم‌تر است. یکی از دلایل این ادعا، همین رهاشدگی است که، درباره اوکراین می‌بینیم. اوکراینی که دیگر زیرساختی برایش باقی نمانده و تقریبا ویران شده و با حملات ویرانگر روسیه بافتِ سِنیِ جمعیت آن تغییر کرده! اوکراینی که وزارت دفاعش می‌گوید، دیگر نظامیِ زیر 40 سالی برایش باقی نمانده و با لشکر پیرمردها به جنگ ادامه می‌دهد! اوکراینی که رئیس‌جمهورش از 15 مهرماه به این سو، نه یک بار و دو بار که ده‌ها بار گفته است «با آغاز جنگ غزه، آمریکا و اروپا ما را رها کرد و مثل سابق به ما کمک نمی‌کند.» یکی از دلایل از اهمیت افتادن اوکراینی که بالا توصیفش رفت می‌تواند، همین اوصاف باشد. اوکراین باخته است و غربی‌ها نمی‌خواهند روی بازنده شرط‌بندی کنند! چنین اوکراینی برای غرب، آیا ارزش هزینه کردن بیشتر را دارد؟! 
برای اطمینان، اخبار وگزارش‌های اوکراین را که این روزها منتشر می‌شود مرور کنید. این روزها وقتی گزارش یا خبری از اوکراین منتشر می‌شود موضوع آن دیگر، کمک‌های مالی و تسلیحاتی غرب نیست، بلکه «کمبود شدید نیرو و تسلیحات ارتش اوکراین به دلیل توقف حمایت‌های غرب»، «پیشروی‌های آنچنانی ارتش روسیه» و «قطعی بودن شکست اوکراین در صورت ادامه این وضع» است. برخی اندیشکده‌های غربی حتی سال 2024 را «سالی وحشتناک برای اوکراین» پیش‌بینی کرده‌اند و این هشدارها و پیش‌بینی‌ها هم تاثیری در تغییر رویکرد غرب نسبت به اوکراین، ایجاد نکرده است. قطعا طولانی شدن جنگ اوکراین و شکست خوردن زلنسکی در اتخاذ چنین رویکردی از جانب غرب (پشت کردن به اوکراین و زلنسکی) مؤثر است. اما ما فکر می‌کنیم، دلیل اصلی این نیست. 
دلیل اصلی این تغییرِ رویکرد، مسئله «اسرائیل» و اهمیت این رژیم برای غرب - به‌خصوص آمریکا - است. حمایت از رژیم صهیونیستی برای برخی از کشورهای غربی، دلایل ایدئولوژیک هم دارد. به قول ستون‌نویس واشنگتن پست «ایدئولوژی نیروی محرکه دولت بایدن برای ورود به جنگ غزه و یمن بوده است نه اقتصاد و تجارت جهانی و...» اما همه چیز ایدئولوژی نیست. رژیم صهیونیستی بنا به دلایل متعدد برای آمریکا اهمیت بسیار زیادی دارد. از نفوذ بالای لابی‌های صهیونیست در مراکر قدرت و ثروت آمریکا و برخی کشورهای غربی بگیر تا تبعات بزرگ شکست و نابودی «اسرائیل» در منطقه، همه باعث شده آمریکا بین اسرائیل و اوکراین، صهیونیست‌ها را انتخاب کند. شما بفرمایید، در صورت نابودی رژیم صهیونیستی -که قرائن و شواهد فراوانی هم برای آن موجود است - چه اتفاقی در منطقه خواهد افتاد؟ اوضاع محورهای مقاومت - از حزب‌الله عراق و لبنان تا انقلابیون یمن و... - در منطقه و جهان چگونه خواهد شد؟ اوضاع ایران چطور؟!
4- مدیریت‌خوانده‌ها می‌گویند، گاهی برای درک میزان اهمیت یک «موضوع» باید Coast Benefit کرد. بدین معنی که باید دید چقدر برای این «موضوع»، هزینه شده و این موضوع چقدر برای هزینه‌کننده «فایده» دارد. میزان این «هزینه‌کرد» نیز، اهمیت موضوع را نشان می‌دهد. اگر دو سال و چند ماه است که غرب برای اوکراین هزینه می‌کند، 75 سال است که «دولت اسرائیل» در این منطقه از سوی انگلیس و آمریکا «جعل» و برای آن میلیاردها میلیارد هزینه شده است. این هزینه‌های سرسام‌آور هم فقط به شکل دلاری و اقتصادی نبوده است. بگذارید کمی واضح‌تر حرف بزنیم. تشکیل و جعل «دولت اسرائیل» و حمایت از این رژیم آپارتاید و نژادپرست چقدر برای آمریکا هزینه -سیاسی، اقتصادی و... - داشته است؟ جعل چنین رژیمی باعث کشته شدن چند میلیون انسان در این 75 سال شده است؟ باعث بروز چند جنگ شده است؟ آیا راه‌اندازی پروژه سنگین و پرهزینه داعش، برای در حاشیه امن قرار گرفتن همین اسرائیل نبود؟ همین حالا آیا دفاع از این رژیم اقتصاد و امنیت منطقه و بعضا حتی جهان را مختل نکرده است؟ اکونومیست می‌گوید، فقط جنگ با اسرائیل آن هم فقط در دریای سرخ، اقتصاد جهان را مختل کرده است. با این وجود می‌شنویم که آمریکا و چند کشور اروپایی می‌گویند، می‌خواهند ائتلافی دریایی تشکیل داده و به نفع اسرائیل، به جنگ یمنی‌ها بروند و حاضر هم نیستند صهیونیست‌ها را برای توقف تجاوز به غزه و کشتار وحشیانه فلسطینی‌ها تحت فشار قرار دهند. آیا این همه هزینه دادن برای خاطر یک رژیمِ آپارتایدِ در حال محاکمه در دادگاه لاهه به جرم نسل‌کشی، نشان‌دهنده میزان اهمیت آن رژیم برای آمریکا و غرب نیست؟! حتی تضعیف رژیم صهیونیستی می‌تواند معادلاتِ - نه‌تنها منطقه - که جهان را به نفع محور مقاومت و در راس آن ایران تغییر دهد و این چیزی نیست که غرب «توان» تحمل آن را داشته باشد. راز به میدان آمدن تمام ظرفیت‌های غرب، مرتجعین عرب و صهیونیسم جهانی در این جنگ، پیروز نشدن طرفی است که «اسلام» را نمایندگی می‌کند. غرب شاید بتواند پیروزی روسیه بر اوکراین و ناتو را با تمام تبعات سیاسی و ژئوپولیتیکش تحمل کند، اما پیروزی جبهه بزرگ مقاومت اسلامی را، هرگز نمی‌تواند تحمل کند.
عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز سه‌شنبه ۳ بهمن
پیام های رتبه بندی شرکت های بزرگ ایرانی
مهدی حسن زاده 
سازمان مدیریت صنعتی که جزو زیرمجموعه های سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و وزارت صمت است، هر ساله گزارشی تحت عنوان 500 شرکت برتر ایران منتشر می کند که به ویژه تاکید ویژه ای بر 100 شرکت برتر دارد. این گزارش، شرکت ها را از منظر میزان فروش، حجم دارایی، میزان سودآوری، تعداد شاغلان، میزان ارزش افزوده، میزان صادرات و چند شاخص مهم دیگر رتبه بندی می کند.
این رتبه بندی از این جهت مهم است که تصویری معنادار از اقتصاد ایران را نشان می دهد. در حقیقت رسته فعالیت شرکت های بزرگ اعم از شرکت های شبه دولتی و خصوصی که در این رتبه بندی ارزیابی شده اند، نشان می دهد که اقتصاد ایران چه جنسی دارد. به طور مشخص بنگاه های اقتصادی برمبنای عوامل سه گانه تولید که شامل مواد اولیه (منابع طبیعی)، سرمایه و نیروی کار است، به چند دسته تقسیم می شوند. نخست، بنگاه هایی که مواد اولیه در آن ها عامل اصلی تولید است و سهم سرمایه و نیروی کار در ایجاد ارزش افزوده در آن ها کمتر از مواد اولیه است. مهم ترین مصداق این بنگاه ها، شرکت های استخراج نفت، معادن و شرکت هایی هستند که مواد اولیه را با فراوری حداقلی به دیگر زنجیره های تولید در اقتصاد تخصیص می دهند. دوم، بنگاه هایی که منابع مالی در آن حرف اول را می زند که بانک ها، بیمه ها، شرکت های سرمایه گذاری و شرکت های تجاری از آن جمله هستند. سوم، شرکت هایی که نیروی انسانی اعم از کار یدی و نیروی دانش و خلاقیت در آن محوریت دارد که طیف وسیعی از صنایع پیشرفته و دانش بنیان و خدمات تخصصی را شامل می شود. در عالم واقع مرز مشخصی بین این حوزه ها نیست. به عنوان مثال شرکت های نفتی و معدنی از منابع مالی برای توسعه فعالیت های خود و از دانش و فناوری روز برای ارتقای عملکرد خود استفاده می کنند. بنگاه های مالی و بانک ها نیز طیف وسیعی از متخصصان حوزه مالی و اقتصادی را استخدام می کنند تا متکی به دانش آن ها، فعالیت های خود را گسترش دهند. با این حال مرزبندی مفهومی بالا کمک می کند تا ببینیم اقتصاد یک کشور بیشتر بر کدام نوع از شرکت ها و مجموعه های اقتصادی اتکا دارد.
نتایج رتبه بندی سازمان مدیریت صنعتی نشان می دهد که از نظر شاخص میزان فروش، سودآوری، ارزش افزوده و ارزش بازار، شرکت های مرتبط با نفت و گاز، پتروشیمی و فلزات، در رتبه های اول فهرست برترین شرکت های ایرانی هستند. از نظر دارایی نیز بانک ها و از نظر اشتغال زایی خودروسازان رتبه های بالاتر را در اختیار دارند. این رتبه بندی نشان می دهد که اقتصاد ایران بیش از هرچیز متکی بر منابع طبیعی از جمله نفت و گاز و معادن اداره می شود. حتی بانک ها هم که از قاعده منابع طبیعی مستثنا هستند، دارایی سرشار خود را مدیون رشد قیمت زمین و دارا بودن انبوه شعب و سایر املاک هستند. همه این ها نشان می دهد که اقتصاد ایران هنوز نتوانسته از چرخه اقتصاد نفتی و متکی بر منابع وارد عرصه اقتصاد متکی بر دانش شود و راه فراوانی در این مسیر دارد که باید آن را طی کند
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز سه‌شنبه ۳ بهمن
 
انتخابات مصداق کامل میدان سیاسی
حسین عبداللهی‌فر

یکی از مختصات انحصاری ملت ایران حضور در صحنه‌های مختلف و میدان‌های سیاسی است که نمونه‌های بارز آن را می‌توان در پیاده روی اربعین، سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، روز قدس، مناسبت‌های مذهبی، نمازجمعه‌ها، سایر فراخوان‌های سیاسی و اجتماعی به ویژه انتخابات‌های مختلف مشاهده کرد، چراکه از منظر ملت ایران حضور در میدان‌های سیاسی، به ویژه انتخابات‌ها به علت کمیت‌پذیری و امکان محاسبه دقیق بیشترین تأثیر را بر نقشه‌های شوم دشمنان انقلاب اسلامی دارد.
مردم با بصیرت و دشمن شناس ایران می‌دانند که اگر دستگاه رسانه‌ای نظام سلطه توانایی تحریف روایت حضور آن‌ها در عرصه‌های مختلف سیاسی و فرهنگی را دارد، اما در انتخابات چنین امکانی را نداشته و ناگزیر به پذیرش میزان مشارکت سیاسی مردم است. به ویژه آنکه در جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه اجباری برای حضور در پای صندوق‌های رأی وجود نداشته و هر رأی به مثابه اقدامی داوطلبانه، کنشی نیت‌مند و عملی آگاهانه محسوب می‌شود که در راستای حمایت و افزایش کارآمدی نظام اسلامی صورت می‌گیرد.
بر همین اساس رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با ائمه جمعه انتخابات را مصداق کامل میدان سیاسی برشمرده و فرمودند: «بنده چند مرتبه در زمینه انتخابات تکرار کرده‌ام که انتخابات یک میدان سیاسی‌ای است که حضور مردم در آن، به معنای واقعی کلمه لازم است، یعنی هم وظیفه‌ای است برای مردم، هم حقّی است برای مردم. حضور در انتخابات صرفاً تکلیف نیست؛ حق است؛ حقّ شما است، حقّ مردم است که انتخاب کنند».
انتخابات کامل‌ترین میدان سیاسی است. چراکه
۱. انتخابات و مراجعه به نظر اکثریت جامعه در کشور‌هایی صورت می‌گیرد که به لحاظ سیاسی مدل جمهوری و دموکراسی را محترم شمرده و در چارچوب نظام ریاستی یا نیمه ریاستی، پارلمانی یا نیمه پارلمانی اداره شده و تفکیک قوا را پذیرفته است که لازمه شکل‌گیری آن حضور مردم در پای صندوق‌های رأی است.
۲. انتخابات و حضور در پای صندوق‌های رأی در شرایطی که دشمنان آن مردم برای کاهش رأی آن‌ها برنامه‌ریزی کرده و اهداف شومی را در سر می‌پرورانند، مشارکت سیاسی ارزان‌ترین، عاقلانه‌ترین و سریع‌ترین راه برای نومیدی دشمن و شکست آن به حساب می‌آید.
۳. دموکراسی و مراجعه به آرای عمومی بارزترین وجه مشخصه نظامات جمهوری و مردم سالاری است که راه آن انتخاب دستگاه‌های قانون گذار، مجریان قوانین و ناظران بر کارگزاران توسط مردم است. با انتخابات و حضور مردم در پای صندوق‌های رأی در واقع این مردم در قدرت مشارکت و فردی را به عنوان وکیل خویش در امور اجرایی، قانونگذاری یا نظارت انتخاب می‌کنند.
۴. انتخابات شاخصه مهم عدالت سیاسی و توزیع قدرت است. در نظام‌های سیاسی که روسای دستگاه اجرایی و قانون گذاران توسط مردم انتخاب می‌شوند، انحصار قدرت از دست مستبدین خارج و در واقع بین مردم توزیع می‌شود. به ویژه آنکه در نظام مردم سالاری دینی انتخابات هم حق مردم است و تکلیف آنها. چنانچه مقام معظم رهبری در جمع ائمه جمعه به این مقوله اشاره کرده است.
۵. مشروعیت سیاسی در نظام‌هایی که ماهیت جمهوری دارند، به حضور مردم در عرصه‌های سیاسی و انتخابات بستگی دارد. از این رو، هر یک از آحاد جامعه که در این کشور‌ها به پای صندوق‌های رأی حضور پیدا می‌کنند می‌دانند بر پیامد‌ها و پیام‌های این کنش خود واقف بوده و داوطلبانه و آگاهانه دست به این اقدام می‌زنند.
۶. هر چه به میزان مشارکت در انتخابات افزوده می‌شود در واقع به سرمایه اجتماعی نظام سیاسی افزوده می‌شود. این سرمایه اجتماعی نتیجه اعتماد سیاسی مردم به نظام و دولت است. بنابراین کشور‌هایی که از اعتماد سیاسی بالایی برخوردار هستند، اهداف و منافع ملی خود را با پشتوانه بیشتری دنبال می‌کنند.
۷. انتخابات میدان مانور جریان‌های سیاسی، احزاب و نامزد‌های انتخاباتی است که برای رسیدن به کرسی‌های مجلس، شورا‌ها یا ریاست جمهوری وارد گود رقابت شده‌اند.
۸. انتخابات سبب می‌شود تا برگزیدگان مردم نسبت به رفتار و مواضع خویش پاسخگو باشند، چراکه آن‌ها برای رأی مجدد باید افکار عمومی را نسبت به اعمال و مواضع خویش متقاعد سازند؛ لذا یکی از ساده‌ترین روش‌های برای جلوگیری از استبداد رأی و پاسخگو‌سازی دولتمردان تقویت نظام انتخاباتی کشورهاست

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز سه‌شنبه ۳ بهمن

چرایی بروز احساس مثبت همراه با ترس

امیرهشنگ مهریار- روانپزشک

احساسات مثبت و منفی از خصوصیات انسان زنده است و طبیعتا به همان اندازه که به خوراک و هوا نیاز داریم، به امکاناتی نیاز داریم که احساسات مثبتی که در ما شکل گرفته است، بروز دهیم تا بتواند جلوی احساسات منفی را بگیرد. احساسات منفی در افراد خود به خود به وجود می‌آید. برای مثال زمانی که فرد با مشکلات مالی مواجه می‌شود یا عزیزی را در زندگی از دست می‌دهد، روابط از بین می‌رود و خبرهای بدی از داخل و خارج از کشور می‌رسد و غیره همه این‌ها باعث می‌شود، روحیه مردم به طور کلی به طرف غم، افسردگی و نگرانی رود. در کنار این‌ها در شرایط کنونی جامعه احساسات مثبت امکان زیادی برای بروز و تقویت پیدا نمی‌کند، مخصوصا در جامعه ما که بعد از دوره‌ای، بیشتر تمایل به عزاداری سوق پیدا کرده است. احساسات منفی که وجود داشت با مسائل منفی در جامعه همراستا شد و تاثیر بیشتری در مردم گذاشت. به نظر عده‌ای از روان‌‍شناسان و جامعه‌شناسان جامعه ما به سمت نوعی افسردگی و غم و نبود شادابی پیش می‌رود و به علت گسترش  تبلیغات غم و اندوه در جامعه شرایطی پیش آمده که اقدام به شادابی با نوعی احساس ترس همراه شده است، چون جامعه و دولت از این احساسات مثبت راضی نیست. این حس را نه تنها در سطح عموم جامعه با برنامه‌های رادیو و تلویزیون به وجود آورده‌اند، بلکه در سطح پایین‌تر هم جایی که جوانان نیاز دارند که یاد بگیرند تا چگونه احساسات مثبت خود را پیدا کنند و نشان دهند و امیدواری و شعف پیدا کنند، محدود و محدودتر می‌شود. نمونه این رفتار در محدود کردن موسیقی در کودکستان‌ها و دوره‌های ابتدایی است که مطمئنا این روحیه مثبت نخواهد بود. در هر حال مردم راه خود را می‌روند و امکانات و وسایلی فراهم می‌شود تا نوعی احساس شعف و شادی و احساسات مثبت خود را ابراز کنند، اما این ابراز احساسات و هیجانات مثبت مورد تایید و قبول جامعه سیاسی کلی نیست و معمولا با احساس گناه و احساس انجام کاری خلاف قانون همراه است که لذت و فایده احساسات مثبت را کم می‌کند. این‌ها مسائلی‌اند که در چند دهه اخیر به وجود آمده‌اند و ادامه پیدا می‌کنند و جامعه‌ای شکل گرفته است که ممکن است، در آن افسردگی، فرسودگی و نبود امید ریشه بدواند و به جایی برسیم که واقعا عواقب بدی به همراه داشته باشد. آنچه از نظر جامعه شناسی مسلم است، این است که ما در سنین مختلف به بیان احساسات مثبت به اندازه احساسات منفی نیاز داریم، هیجانات منفی در جامعه تحریک می‌شود و در سطح فردی مسائلی پیش می‌آید که با غم و غصه و ناامیدی همراه است، در صورتی که برای هیجانات مثبت احساس شادی و شعف و نشان دادن هیجان‌های مثبت امکانی فراهم نشده است. چنین روندی در مرحله نخست می‌تواند در جامعه موجب شکل‌گیری نوعی بی احساسی شود و این بی‌احساسی از نظر روانشناسی می‌تواند عواقب بدی به همراه داشته باشد. در مرحله بعد هم می‌تواند باعث شود که احساسات منفی بر احساسات مثبت غلبه پیدا کند و کینه ورزی، دعوا و احساس خشم همراه آن بیاید و جامعه با آسیب‌هایی روبه‌رو شود که پیامدهای نامناسبی به همره خواهد داشت. بنابراین باید افرادی که برنامه‍‌های زندگی روزمره مردم را تبیین می‌کنند، مقداری به این مسائل بپردازند و به مردم اجازه دهند در حد طبیعی به ابراز و بیان احساسات مثبت بپردازند و از عواطف مثبت محروم نشوند. امکان تفریحات و فضای باز که انسان‌ها بتوانند در آن گشت و گذار داشته باشند. در شرایط کنونی جامعه ما ممکن نیست و تفریحات معمولا در فضای بسته خانه‌ها انجام می‌شود و با احساس گناه و ترس همراه است که نتیجه‌ای که معمولا باید از این هیجانات مثبت به دست آید، در این نوع از تفریحات به دست نمی‌آید. مردم برای گذر از این بحران زندگی شخصی خود را مدیریت می‌کنند و کم کم نوعی دو رویی در جامعه شکل می‌گیرد. افراد در ظاهر درباره مسائل مثبت اظهارنظر نمی‌کنند، اما در هر کدام از شرایطی که در خانواده ایجاد می‌شود، احساسات مثبت خود را بیان می‌کنند و نوعی زندگی دو گانه پیش آمده است. انسان‌ها در چهار دیواری خانه خود نوعی زندگی دارند و به نوعی احساسات خود را بیان می‌کنند، در صورتی که در خارج از خانه احساسات و ارزش‌های دیگری را ابراز می‌کند که به درویی و ترویج دروغگویی منجر خواهد شد. در مدارس و سیستم آموزشی این روحیه تقویت می‌شود و کودکان از همان سال‌های اول یاد می‌گیرند که خواست‌های واقعی خود را ابراز نکنند و در خلوت کار دیگر کنند. قبلا برخی از انسان‌ها در خلوت آن کار دیگر می‌کردند، اما شرایط جامعه به صورتی است که این مساله همه‌گیر شده است. وقتی از بیان احساسات ترس وجود داشته باشد، افراد به صورت طبیعی دروغ می‌گویند و این دروغگویی ممکن است، محدود به این نباشد که فرد احساس مثبت خود را بیان کند یا از بیان آن خود داری کند. در جامعه می‌بینیم، فساد زیاد شده است و افرادی که به فسادهای بزرگ متهم هستند و میلیاردها از سرمایه کشور خورده‌اند، برخی دستگیر شدند و برخی فرار کردند. در واقع در ظاهر انسان‌های صادقی بودند. این روحیه از طریق سرکوب احساسات مثبت و اجازه ندادن به بیان احساسات مثبت تشویق و تقویت می‌شود

روزنامه وطن امروز

پاسخ مدبرانه به دست و پا زدن‌های اسرائیل
مهدی بختیاری
رژیم صهیونیستی بعد از گذشت بیش از 100 روز از طولانی‌ترین نبرد با گروه‌های مقاومت فلسطینی، همچنان وضعیت بدی دارد.
دولت نتانیاهو به دلیل شکست‌های سنگین در این نبرد و عدم تحقق اهدافش – به‌رغم هزینه‌های زیاد – به‌شدت زیر فشار سیاسی از داخل سرزمین‌های اشغالی قرار دارد که روزبه‌روز هم بر تندی اظهارات مقامات سیاسی این رژیم علیه دولت افزوده می‌شود و طبق اخبار منتشر شده، کابینه اضطراری این رژیم - که برخی سران اپوزیسیون دولت نظیر بنی‌گانتس نیز به دلیل وخامت اوضاع به عضویت آن درآمده بودند - در یک قدمی فروپاشی قرار دارد. در چنین موقعیتی که نتانیاهو می‌داند پایان جنگ به این شکل برای او و دولتش چه تبعات سنگینی خواهد داشت، گسترش دامنه درگیری، نه اینکه راهکار مطلوب او باشد ولی ظاهرا تنها گزینه پیش روی او است؛ بویژه که دولت صهیونیستی ارتباط چندان مطلوبی نیز با دولت فعلی آمریکا ندارد و بایدن هم با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست‌جمهوری در این کشور، راغب به ورود مستقیم به درگیری نیست. شاید از این منظر بتوان هدف اسرائیل در ترور فرماندهان ایرانی و دیگر گروه‌های جبهه مقاومت از جمله حزب‌الله لبنان را اینطور تحلیل کرد که اسرائیل همه تلاش خود را برای باز کردن پای ایران به درگیری مستقیم به کار گرفته است.
صهیونیست‌ها از ابتدای عملیات توفان الاقصی که با غافلگیری‌ها و ضربات اساسی مواجه شدند، سعی کردند ایران را پشت پرده این ماجرا معرفی کرده و به این ترتیب علاوه بر اینکه از زیر بار سنگین شکست از حماس خارج شوند، کمک بیشتری نیز از سوی ایالات‌‌متحده آمریکا دریافت کنند.
اگر به نوع ترورها و واکنش‌های بعدی اسرائیل -که در آنها فرماندهان یا نیروهای ایرانی به شهادت رسیدند - نگاه کنیم، متوجه می‌شویم این رژیم دیگر آن تحفظ سابق را هم کنار گذاشته است و اگر بعد از ترور جمعی از نیروهای حزب‌الله لبنان در منطقه قنیطره سوریه در 27 دی 93 که سردار شهید الله‌دادی نیز در میان آنها بود، مقامات اسرائیل اعلام کردند قصدشان ترور فرمانده ایرانی نبوده و با اعلام اینکه از وجود او در این جمع اطلاع نداشتند، نمی‌خواستند به صورت مستقیم با ایران درگیر شوند ولی در ترورهای اخیر، نه‌‌تنها چنین ابایی ندارند، بلکه به طور مشخص می‌توان فهمید سران اسرائیل به عمد تلاش می‌کنند ایران دقیقا این پالس را دریافت کند و حتی در رسانه‌های اسرائیلی، قبل از ترور فرماندهان سپاه، گرای آنها داده می‌شود. اسرائیل در طول 9 سال اخیر، 19 تن از مستشاران ایرانی را فقط در سوریه به شهادت رسانده که 5 تن آنها در عملیات حمله هوایی اخیر به منطقه «المزه» در دمشق به شهادت رسیدند و علاوه بر این، ترورهای دیگری از فرماندهان را در تهران و در داخل کشور نیز انجام داده است. با این حال جمهوری اسلامی ایران اگرچه در مواردی پاسخ این اقدامات صهیونیست‌ها را داده اما از ورود به زمین بازی طراحی شده توسط این رژیم (ورود به جنگ) پرهیز کرده است.
این رویکرد جمهوری اسلامی البته یک رویکرد کاملا عقلانی و آینده‌نگر است اما مطالبه افکار عمومی در گرفتن انتقام و دادن «پاسخ سخت» به صهیونیست‌ها نیز نباید مورد غفلت قرار بگیرد.
این گزاره که در فضای رسانه‌ای مطرح است چندان نمی‌تواند دقیق باشد که «ایران یا باید سکوت کند یا وارد جنگ شود». جمهوری اسلامی ایران علاوه بر ادامه روند معقول پرهیز از جنگ (که در دهه‌های گذشته بارها نشان داده این مساله خط قرمز نظام است)، می‌تواند پاسخ ضربات صهیونیست‌ها را هم به شکل مقتضی، روشن و واضح بدهد. به هر حال در جنگ ترکیبی که این روزها علیه ایران و جبهه مقاومت راه افتاده، توجه به افکار عمومی و حفظ پرستیژ کشور و از آن بالاتر، حفظ قدرت بازدارندگی نیز نباید مورد غفلت قرار بگیرد. حتماً ترورهای روزافزون رژیم صهیونیستی علیه فرماندهان ایرانی آن هم در وضعیتی که در آن گرفتار شده، تلاشی روشن برای هل دادن کشورمان به وسط جنگ است که باید از آن پرهیز شود اما عدم پاسخ مناسب نیز موجب سرخوردگی افکار عمومی و ضربه به بازدارندگی در برابر تهدیدات بعد خواهد شد
روزنامه رسالت

پشت پرده نشست پوتسدام

 اتحادیه اروپا از درون تهی شده است! این گزاره ایست که این روزها بیش‌ازپیش در اعتراضات عمومی شهروندان اروپایی تثبیت‌شده و حتی در آلمان، شکل و شمایلی جدی‌تر نسبت به سایر کشورها گرفته است. ظهور نئونازیسم و رسمیت بخشی  به افرادی که به‌نوعی مروج عقاید هیتلر و نازی‌ها هستند، به معنای عقب گرد اروپای سال ۲۰۲۴ میلادی به نیمه اول قرن بیستم است. این عقب‌گرد، پیش‌درآمدی برای ظهور روزها و لحظات سخت برای اروپائیان خواهد بود. تنها یکی از آثار این روند، فروپاشی اتحادیه اروپا و منطقه یورو خواهد بود.اما این مسئله زمانی جدی‌تر می‌شود که متوجه نقش‌آفرینی دستگاه‌های امنیتی غرب در بازتعریف افراط‌گرایی قرن بیستمی در اروپا باشیم. 

افشاگری روزنامه‌نگاران وابسته به «گروه رسانه‌ای کورکتیو» درباره نشست محرمانه برخی از اعضای حزب ملی‌گرا  و بیگانه‌ستیز «آلترناتیو برای آلمان» با رهبران برخی گروه‌های افراطی آلمان، اتریش و اروپا در شهر پوتسدام برلین یک جنبش بزرگ ضدفاشیستی را در سراسر آلمان برانگیخت.به گزارش گروه رسانه‌ای کورکتیو، رهبران گروه‌های راست افراطی در نشست محرمانه ماه نوامبر سال گذشته خود در شهر پوتسدام، در ٣‬٥ کیلومتری برلین، ازجمله در این موردبحث کرده‌اند که اگر قدرت را در آلمان به دست گرفتند، غیرآلمانی‌ها را از این کشور بیرون بریزند.افشای این خبر از روز یک شنبه ١٤‬ ژانویه،
 ٢٤‬ دی‌ماه احزاب، گروه‌های مدافع حقوق بشر، سندیکاها و گروه‌های قومی آلمان را بیدار کرد. در ٤‬ روز گذشته ده‌ها شهر آلمان صحنه تظاهرات صدهاهزار تن آلمانی و غیرآلمانی علیه راستگرایان بود. در این همایش‌ها مردم تأکید می‌ورزیدند که اجازه نمی‌دهند داستان جنایت‌آمیز اخراج اقلیت‌ها از آلمان یک‌بار دیگر در تاریخ تکرار شود.

اما در ماورای این ماجرا، سؤال مهم دیگری به ذهن خطور می‌کند که مربوط به سکوت معنادار آژانس امنیت فدرال آلمان می‌باشد.به نظر می‌رسد ایده «بازگرداندن کنترل‌شده نازی‌ها به قدرت» که صرفا بخشی از اخیرا در نشست پوتسدام تحقق‌یافته، نقطه آشکارساز یک «استراتژی امنیتی در آلمان»محسوب می‌شود.به عبارت بهتر، احتمالا ما شاهد نقش‌آفرینی آگاهانه نهاد اصلی اطلاعاتی آلمان در برگزاری نشست اخیر در پوتسدام هستیم. بااین‌حال به نظر می‌رسد آژانس امنیت فدرال آلمان دچار یک اشتباه محاسباتی بسیار خطرناک شده است:اینکه خلق یا بازتعریف گروه‌های افراطی به بهانه کنترل‌پذیر کردن آن‌ها در معادلات امنیتی آلمان برآمده از یک خوش‌بینی مخرب و خانمان‌برانداز می‌باشد! بهتر است مقامات امنیتی و سیاسی آلمان و اتحادیه اروپا ، نیم‌نگاهی به تجربه حمایت از داعش در بین سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸ میلادی ( جهت براندازی حکومت‌های سوریه و عراق ) بیندازند:جایی که حمایت آن‌ها از تروریسم تکفیری نه‌تنها منتج به تحقق اهداف شوم آن‌ها در غرب آسیا  و دفرمه کردن نقشه منطقه نشد، بلکه شر داعش  را به‌سوی آن‌ها بازگرداند. به نظر می‌رسد اروپائیان زمانی متوجه عواقب تکرار یک خطای محاسباتی و امنیتی بزرگ خواهند شد که دیگر کار از کار گذشته و درنهایت  باید اعترافات آن‌ها را در کتاب خاطرات سال‌های پایانی سیاستمدارانشان جست‌وجو کرد.بدون شک دستگاه اطلاعاتی و امنیتی آلمان هرگونه اقدامی را برای لاپوشانی پشت پرده‌های نشست پوتسدام صورت خواهد داد

روزنامه شرق

درباره‌ نگرش حاکم بر دیگری‌سازی ایرانیانِ بلوچ

سبحان یحیائی

محمود دولت‌آبادی در دیدار بلوچ، برای توصیف مردمان بلوچ می‌نویسد؛

نمی‌دانم شما در پیکره آرام، زمخت، خاموش و افراشته یک نخل دقیق شده‌اید؟ نخلی بر گستره بیکران و پرآفتاب کویر؟ هر بلوچ یک نخل است و روح هر بلوچ یک بیابان پرآفتاب.

بلوچ خوی شتر دارد. مهربان، آرام، بردبار، مقاوم و پرتوان اما پرکینه. ژرف‌کینه. همچو کینه شتر...

از بلوچِ اهل دانشی ساکنِ زاهدان شنیدم که برهم‌زدن بساط دستفروشی توسط مأموران شهرداری بود که آتش عصیان و جنایت را به جان او انداخت. هرچند روایت‌های دیگری هم در میان است اما روح حاکم بر حرف اول، چیزی است که انگار باید کرد که حرف بسیاری از مردمان بلوچ است؛ یعنی بگذارید زندگی کنیم. نگاهی در ایران، دست‌کم در صد سال اخیر، همواره نگاهی مبتنی بر دیگری‌سازی نسبت به مردمان بلوچ داشته است. این موضوع پس از انقلاب متأسفانه نیز رنگی دیگر به خود گرفت. از دیگرسو دستمایه ورود برخی کشورهای منطقه برای مداخله در تشدید غیریت‌سازی در میان مردمان نیز شده است اما برای پرداختن به موضوع مردمان بلوچ، نخست باید دولت را مورد پرسش قرار داد.

محمود زندمقدم چند دهه پیش‌تر در حکایت بلوچ نوشته است ‌«کسی نیست به دولت ایران بگوید یا بلوچ ایرانی‌ست، یا ایرانی نیست. اگر ایرانی‌ست، این چه وضعی است دارد... بلوچ‌های ایرانی که به بلوچستان پاکستان رفته‌اند، حالا همه ثروتمند شده‌اند، صاحب باغ و ملک و زراعت شده‌اند. درحالی‌که اگر اینجا می‌ماندند، فقیر بودند». و امروز هم هنوز در بر همان پاشنه می‌چرخد.

این روزها، گزاره‌ای که برخی مسئولان و صداوسیما برای کشته‌شدگان حمله نظامی پاکستان به سراوان کار برده‌اند، این داغ را تازه کرده است. اینکه آنها ایرانی نبوده‌اند. آن چهارکودک و سه زن و دو مرد بلوچ. فارغ از اینکه ارزش جان آدمی را با ایرانی‌ بودن یا نبودن نمی‌سنجند، این داغِ مردمان بلوچ بود که تازه شد.

فقر غلیظ و متراکم مردمان سیستان‌و‌بلوچستان و توسعه‌‌نیافتگی استان، چیزی نیست که بتوان پنهانش کرد. پیرامونی و حاشیه‌ای‌دیدن این استان، مضاف بر امنیتی‌دیدن همه مسائل استان و فقدان رویکرد مبتنی بر توسعه پایدار از عوامل اصلی پایین‌بودن این منطقه در شاخص‌های توسعه است. در پنج سفری که به سیستان‌و‌بلوچستان داشتم، همواره دو قطبی‌سازی را حس کرده‌ام. سیاست‌های دیوانی و بوروکراتیک و نگاه امنیتی انضباطی منجر به تشدید شکاف بین سیستان‌و‌بلوچستان شده است. شکافی که منجر به تولید رنج‌ها و زخم‌های بسیاری بر پیکر ایران شده است. خوب است ببینیم این دوقطبی‌سازی‌ها، در کشورهای دیگر دنیا چه سرنوشتی پیدا کرده است. حدود 30 سال پیش در رواندا، به روایت جاناتان گلاور در کتاب «انسانیت؛ تاریخ اخلاقی قرن بیستم» دو قبیله هوتو و توتسی‌ سال‌‌ها با یکدیگر منازعه و خصومت داشتند‌ اما در کنار هم زندگی می‌کردند، تا اینکه پس از سقوط هواپیمای رئیس‌جمهور هوتو، آن حوادث ناگوار آغاز شد.

در یکی از دو دیدار و گفت‌وگویی که با مرحوم دکتر محمود زند‌مقدم - محقق و راوی کتاب هفت‌جلدی حکایت بلوچ - داشتم، در همراهی استادان دکتر هادی خانیکی و دکتر سیدحسین سراج‌زاده و دکتر محسن گودرزی خدمت این مردم‌شناس بی‌نظیر رسیده بودم. زندمقدم می‌گفت «برای من بلوچستان یک درد است؛ دردی که هنوز هم ادامه دارد». و این درد مدت‌هاست که مزمن شده است و هرازچندگاهی سر باز می‌کند. دردی که در گرد و غبار حاصل از خشک‌شدن تالاب هامون و بی‌توجهی‌های سیاستی به زیست‌بوم استان و فقدان طرح‌های توسعه‌ای کلان برای ارتقای کیفیت زندگی و ناتوانی برای تأمین حق‌آبه هیرمند و توزیع آب بسنده برای امکان زیستن گم شده است.

شاید کلیدواژه پرداختن به مسائل سیستان‌و‌بلوچستان این است که بدانیم که با پاره‌ای از تن ایران مواجهیم، پاره‌ای شریف، آرام، مقاوم و پرتوان. نباید اجازه داد این دیگری‌سازی‌ها، منجر به تولید خشونت درون خانواده ایران شود. و به قول زندمقدم، در هیچ ورق حکایت بلوچ، غریبه‌ای نیست. بلوچان، همه خویشاوندند 

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات