محمدرضا یزدانپناه
«یعنی احمدینژاد، آرایی را که از سبد او پا به دنیای سرگردانی میگذارد، نمیبیند؟»
این جمله ناامیدانه و سرشار از یاس که یکی از حامیان «محمود احمدینژاد» در سایت شخصی خود نوشته را میتوان یکی از بهترین نشانهها از افول ستاره اقبال رئیس دولت نهم در میان حامیان سرسخت او دانست.
حامیان احمدینژاد این روزها با دلسردی، عدول مردی از آرمانها و مطالبات کلیدی خود را به نظاره نشستهاند که پیش از این تحقق تمام رویاهای خود را در وجود او جستوجو میکردند. شاید بتوان حضور دوشادوش «اسفندیار رحیممشایی» در کنار رئیس دولت اصولگرا پس از واکنشهای منفی گسترده علیه سخنانش درباره «دوستی با مردم اسرائیل» و حمایت تمام قد احمدینژاد از معاون و پدرزن فرزندش را «آغازی» بر روند ناامیدی طرفداران دوآتشه احمدینژاد از او دانست. شاهد آنکه افراطیترین و سرسختترین حامیان رئیس دولت نیز پس از آنکه بیتوجهی «مراد»شان به خواسته خود مبنی بر برکناری رحیممشایی را مشاهده کردند، برای نخستینبار به جبهه منتقدان و مخالفان راستگرای احمدینژاد پیوستند و بهتزده در اقدامی بیسابقه یکپارچه با جناح راست، علیه اقدامات دولت نهم بر آشفتند و در این راه تمام «اقتضائات و ملاحظات» رابطه «مرید و مرادی» را نیز کنار گذاردند؛ اتفاقی که روزنامه «کیهان» به شفافترین صورت ممکن آن را شرح داد: «مجموعهای از «رایسازان» و فعالان سیاسی وجود دارند که نقش اصلی در شکلگیری پدیده مبارک سوم تیر داشتهاند. این مجموعه هنوز هم به همان نیرومندی سابق و بلکه با نشاطتر از قبل در صحنه حضور دارد و در هر آوردگاهی در آینده نقشی کلیدی برعهده خواهد داشت. بیآنکه قصدی برای محدود ساختن این مجموعه در طیفی خاص در میان باشد، صرفا به عنوان یک آدرس میشود اینگونه فرض کرد که تشکلهایی چون بسیج دانشجویی، بسیج طلاب، بسیج اساتید و حوزههای شهری و روستایی مقاومت بسیج جزء اصلیترین ارکان مجموعه رایساز در سوم تیر 84 بودند. همه آنها که در آن روزها ولو از دور دستی بر آتش داشتند، میدانند که جوانان مومن و بسیجی بیآنکه هیچ اراده تشکیلاتی آنها را حمایت کند و صرفا با تکیه بر انگیزههای اعتقادی و سیراب از نیرویی که بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب در آنها به وجود آورده بود، به پا خاستند و چون خویش را مامور به ادای تکلیفی میدانستند، خستگیناپذیر و مشتاق تا روستاهای دورافتاده هم رفتند مگر پیام تحولی که در راه بود را به گوش همه مشتاقان برسانند. آیا آن اتفاق مجددا تکرار شدنی است؟ حتما بلی، به شرط آنکه صداهای ناجور از دل اردوگاه سوم تیر در آن ارادهها تزلزلی به وجود نیاورد و جوانان مومن بتوانند همچنان مطمئن باشند که پایمردی منتخبانشان بر آرمانهای انقلاب اسلامی بدون ذرهای تغییر به قوت پیشین باقی مانده است.»
«کیهان» بدینسان، روشنترین «پیام» را برای احمدینژاد و دولتش ارسال کرد اما آن «صداهای ناجور»ی که بنا بر قول این روزنامه، میتواند در «اراده رایسازان سوم تیر تزلزل به وجود بیاورد»، چیست؟ به عبارت صریحتر چه مولفههایی در روابط میان احمدینژاد و حامیان جان برکفاش تغییر کرده که به گسست و شکاف میان «بدنه و راس» انجامیده و این طرفداران بیمنت را وادار ساخته تا اینچنین پیامهای پشیمانی را برای مراد خود ارسال کنند؟
کلید واژههای هویتی جریان سوم تیر
جریانیکه در سوم تیر 84 در فضای سیاسی- اجتماعی ایران متولد شد و محمود احمدینژاد سمبل و نماد تمامعیار آن به شمار میآید، از چند کلید واژه به عنوان «نضجدهنده هویتی» خود برخوردار است. از اصلیترین این کلید واژههای هویتی میتوان از «مبارزه و ضدیت با نظام امپریالیسم جهانی و نماد آن آمریکا به عنوان شیطان بزرگ»، «تلاش برای استقرار عدالت اقتصادی و اجتماعی»، «صدور انقلاب به جهان با حمایت از ملتهای محروم و ضعیف (بیتوجه به ایدئولوژی آنها) در برابر سلطهگران جهان»، «ضدیت همهجانبه با اصل تحزب»، «مخالفت قاطع با مواهب معنوی مدرنیته مانند اصلاحطلبی، دموکراسی و حقوق بشر (تنها در داخل ایران)»، «آرمانگرایی اسلامی» و «اجتناب دولت اسلامی از سازشکاری و مصلحتسنجی نام برد.
اساسا آنچه باعث شکلگیری دو قطبی سوم تیر شد، اعتقاد بدنه اجتماعی حامی احمدینژاد به این مسائل و در عوض متهم کردن رقیب به تلاش برای نهادینه ساختن ارزشهایی متناقض و متضاد با آنها در سطح حکومت و جامعه ایران بود. این اصول در نزد طرفداران افراطی احمدینژاد، اصولی ایدئولوژیک و بالتبع «لایتغیر» هستند که انحراف یا چشمپوشی از آنها (توسط هر شخص یا مقامی که باشد) را به گناهی غیرقابل بخشش بدل میسازد. از نگاه حامیان ایدئولوژیک احمدینژاد، کلید واژههای نامبرده، اصولی هستند که انقلاب اسلامی 57 برپایه آنها شکل گرفته و دولت اصولگرای نهم وظیفه دارد که با عمل کردن به آنها یا زمینهسازی برای تحققشان، جامعه ایران را به اصول و ارزشهای حاصل از انقلاب بازگرداند.
پایان گفتمان سوم تیر
اما آنچه امروزه و با گذشت بیش از سه سال از آغاز به فعالیت دولت نهم قابل مشاهده است، این است که دلسردی و ناامیدی درباره پایبندی به این اصول توسط دولت نهم، حامیان احمدینژاد را فراگرفته است.
این روزها حامیان رئیس دولت میبینند که شعار مبارزه با امپریالیسم و نظام سلطه جهانی، به استقبال از افتتاح دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران و دوستی با مردم اسرائیل انجامیده، عدالت اقتصادی تنها به افزایش تورم، گرانی و بیکاری روزافزون منجر شده، ضدیت با تحزب جای خود را به تعامل با آنها در قالب «جبهه متحد اصولگرایی» و تاسیس حزب توسط خود دولت (رایحه خوش خدمت) داده و با تشکیل مجلس هشتم و ریاست «علی لاریجانی» بر آن، دولت و رئیس آن ناچار شدهاند راه تعامل با راست سنتی را پیش بگیرند. طرفداران دو آتشه احمدینژاد در این ایام میبینند در شرایطی که احمدینژاد روزی شعار محو اسرائیل و دورغ بودن هولوکاست را سر میداد، امروز از معاون خود که از قضا نسبت فامیلی نیز میانشان برقرار شده حتی پس از اظهار دوستی با مردم اسرائیل هم تمام قد حمایت میکند و هرچه یاران قدیم برکناری و برخورد با او را مطالبه میکنند، او توجهی نمیکند. میبینند که رئیس دولت برای آنکه بتواند گزینههای مدنظر خود را به وزارتخانههای اقتصاد و راه رهسپار سازد، ناچار است یکی از همان مدیران ارشد دولتهای سابق که حرف و حدیثهای فراوانی درباره سوابق و مدرک تحصیلیاش وجود دارد را به صرف دوستی دیرینه با رئیس مجلس به پارلمان معرفی کند و همین مسئله هم هست که خشم افرادی مانند حسینیان از رئیسجمهور را برمیانگیزد. حامیان احمدینژاد تمام اینها را میبینند اما برخلاف گذشته دیگر در دل باقی نگاه نمیدارند. آنها این روزها به صراحت رئیس دولتی که خود بر سر کار آوردهاند را به بازپسگیری آرایشان در انتخابات آینده تهدید میکنند.حامیان احمدینژاد اندکاندک دارند به همان نتیجهای میرسند که «عماد افروغ» رسید و در راهروهای مجلس اعلام کرد که از رای به احمدینژاد پشیمان است.
پشیمانی طرفداران رئیس دولت از این حمایتها البته قابل پیشبینی بود؛ آنجا که پیش از این در نوشتهها و موضعگیریهای خود اعلام میکردند «تنها تا زمانیکه دولت نهم در خط ولایت و آرمانهای انقلاب گام بردارد، همراه آن هستند.» حامیان سرسخت احمدینژاد امروز به همان نتیجهای رسیدند که افرادی مانند افروغ و خوشچهره مدتها پیش به آن رسیدند؛ هرچند که رئیس دولت هنوز برای جبران فرصت دارد...