در ستون اول صفحه 75 ذکر شده است: «... تکلیف حکومتهای دینی از این جهت معلوم است؛ چه حکومت دینی کلیسایی در اروپا، یا حکومتهای دینی و خلافتی در مشرق زمین در دوران تمدن اسلامی، یا در دورهی حکومت جمهوری اسلامی در جهان حاضر. آنها هیچ شرمنده نیستند از اینکه بیان کنند با مخالفان خود با شدیدترین وجه برخورد خواهند کرد. این را حکمی الهی و شرعی و حق حاکم میدانند. نه فقط حق حاکم، بلکه وظیفهی وی میدانند که با مخالفان برخوردهای شدید و سرکوبگرانه داشته باشد... اولین مخالفتها و مقاومتهای مسلحانه در مقابل حکومت دینی، حرکت خوارج بود. برخورد امیرالمؤمنین با خوارج نسبتاً آزادیخواهانه بود... جواب سلاح، سلاح است؛ جواب سلام هم سلام است!
اشکال و اشتباه بسیار بزرگی که در این موضوع صورت پذیرفته است اینکه در ابتدا و مقدمهی بحث از حکومتهای کلیسایی و حکومت دینی و خلافتی دوران تمدن اسلامی و فقیهان سخن گفته میشود، ولی به عنوان مصداق اول و مهمترین نمونه، به سراغ حکومت امیرالمؤمنین(ع) میروند و از آن نمونه میآورند. در حالی که نه به تعصب شیعهگری، بلکه به استناد مباحث تاریخی و بیان مورخان بزرگ، این حکومت را باید از سایر حکومتها در نوع برخورد با مخالفان جدا و ممتاز دانست و ظلم بزرگی است که برای نشان دادن مصداق و نمونهای از کسانی که در پی کسب قدرت، به هر شیوه و طریق ممکن بودهاند، از علی(ع) سخن گفته شود و حکومت ایشان را نمونهای از آن افراد قلمداد کنند. اما در خصوص دلایل استدلالی و شواهد تاریخی برخورد با خوارج و سیرهی علی(ع) در این باب مطالب بسیاری وجود دارد که به صورت مختصر و خلاصه شرحی از چگونگی شکلگیری خوارج، ویژگیها و خصوصیات آنها، عملکرد و اقدامات آنها، عملکرد و اقدامات علی(ع) در برخورد با خوارج در جنگ صفین، در دوران مجادلات فکری و اقدامات خرابکارانهی خوارج و دوران جنگ نهروان و پس از آن بیان کرده و در انتها نیز به جمعبندی این بحث میپردازیم.
نحوهی شکلگیری خوارج
در [جنگ] صفین دیدیم که مالک اشتر، فرماندهی جبههی علی(ع) تا نزدیکی خیمهی معاویه رسیده و در چند گامی پیروزی قطعی بود که ناگهان با حیلهی عوامفریبانهی عمر و عاص نبوغ دشمن خارجی و مظهر سیاست مکر و تحریک عوام و تفرقهاندازی و سمپاشی و سوءاستفاده از مذهب برای آشوب عوام و تحریک تعصبات و ایجاد شکاف و انحراف و افکار و تغییر جبهه و آلت دست کردن قرآن برای بدبختی امت قرآن و فریب و شکست جبههی اسلام... از صفهای مقدم جبههی علی، علیه معاویه، صد و هشتاد درجه عقب گرد کردند و معاویه را در اوج مبارزه و بزنگاه واقعه و آستانهی پیروزی دوست و سقوط پایگاه دشمن، ترک کردند و برافروخته از آتش تعصب و لرزان از حرمت قرآن و ترس از بیحرمتی به کتاب خدا و تحریک غضب خدا و نفرین فرشتگان و لعن قرآن، با همان شمشیرهای آخته و خونین، بر سر علی ریختند که فوری فرمان بده مالک برگردد. ما بر روی قرآن شمشیر نمیکشیم. درنگ مکن، تحمل نمیتوانیم کرد، فوری.
و علی هر چه کوشید تا با آیه و حدیث و استدلال و عقل و منطق و واقعیات محسوس و ملموس و... به آنها بفهماند که این فریب است، حقهی دشمن است، آنها همان سفیانیهایند، قرآن را علم کردهاند تا من و تو را به جان هم بیندازند، اسلامشان ناگهان گل کرده تا عوام نفهمی را که عقلشان به چشمشان است فریب دهند، تا شمشیرهای شما را از سر خودش دور کند و بر سر من فرود آورد، تا از شکست قطعیاش مانع گردد، تا همین فاجعه را که میبیند پدید آورد، تا جبههها را وارونه کند، تا فلسطین را... نه، ببخشید تا صفین را، تنها به قیمت بیشعوری و غرامت سادهلوحیها و تعصبهای کور و ظاهربینیهای جاهلانه و شکافها و اختلافهای متعصبانهی شما مردمی که ولایت مرا دارید و امامت مرا معتقدید و خود را دشمن معاویه و شیعهی علی میخوانید، ببرد و ببلعد و آن هم به نام قرآن! آن هم به نام دین!! اما مگر اینها گوش میکنند که بفهمند؟...
علی را در زیر شمشیرهای آختهای تحریک شده و از آتش تعصب دینی برافروخته، گرفتند و نه به سخنش گوش کردند و نه لحظهای به او مهلت دادند تا مالک کار دشمن را تمام کند.
ناچار پیامی را که با شمشیر بر او تحمیل کردند، به مالک فرستاد. مالک که در چند قدمی خیمهی فرماندهی دشمن بود، از شگفتی و خشم، برجا خشک شد . التماس کرد که لحظهای چند مرا مهلتی دهید تا معاویه را بگیرم، به زودی او در دست من است... به زودی این پایگاه پلید سقوط میکند. اندکی مهلت! کار تمام است! اما لحظهای مهلت ندادند. تعصب و جهل که با هم درآمیزد و نامش هم که دین میشود و آنگاه، چنین معجون مسمومی، بازیچهی عمر و عاصها هم که میگردد. (علی شریعتی، قاسطین، مارقین، ناکثین، صص 2 ۲۳۱)
بدینترتیب در حساسترین و سرنوشتسازترین لحظات تاریخ اسلام، حکومت معاویه پابرجا و مستقر ماند و فرقهی یاغی خوارج نیز شکل گرفت و به وجود آمد.
ویژگیها و خصوصیات خوارج
1- خوارج بیشتر عرب بودند و غیر عرب هم کم و بیش در میان آنها بود، ولی همهی آنها اعم از عرب و غیر عرب، جاهل مسلک و ناآشنا به فرهنگ اسلامی بودند. همه کسریهای خود را میخواستند با فشار آوردن بر روی رکوع و سجودهای طولانی جبران کنند.(مرتضی مطهری، جاذبه و دافعهی علی(ع)، صص 60 159) هر چند در میانشان افرادی مطلع از فقه و حدیث بود، ولی اهل تشخیص، تمیز، منطق، ارزیابی عینی مسائل، مقایسهی امور، در نظر گرفتن همهی جوانب قضیه، تشخیص جبههی دوست و دشمن، تمیز حق و باطل نیستند و نه تنها خودشان اهل تشخیص و ارزیابی نیستند، بلکه حتی اهل این تشخیص هم نیستند که ارزیابی و تشخیص و مقایسه و تمیز امور را به کسی که آگاهی و بینایی خود را در این راهها، برتر از همه کس به ثبوت رسانده است، واگذار کنند.(علی شریعتی، همان، صفحه 210).
2- مردمی تنگ نظر و کوته دید بودند، در افقی بسیار پست فکر میکردند. اسلام و مسلمانی را در چهار دیواری اندیشههای خود محصور کرده بودند. مانند همهی کوتهنظران دیگر مدعی بودند که همه، بد میفهمند و یا اصلاً نمیفهمند و همگان راه خطا میروند و همه جهنمی هستند... چون تنگنظر بودند زود تکفیر و تفسیق میکردند. تا آنجا که اسلام و مسلمانی را منحصر به خود میدانستند و سایر مسلمانان را که اصول عقاید آنها را نمیپذیرفتند، کافر میدانستند. (مرتضی مطهری، همان، صص 6 165)
3- خوارج، درست در مقابل طرز تعلیم قرآنی که میخواست فقه اسلامی برای همیشه متحرک و زنده بماند، جمود و رکود را آغاز کردند، معارف اسلامی را مرده و ساکن درک کردند و شکل و صورتها را نیز به داخل اسلام کشاندند... [خوارج] نمایشگر انفکاک «تعقل» از «تدین» هستند. (مرتضی مطهری، همان، صص 2 170)
4- خوارج تنها زاییدهی جهالت و رکود فکری بودند، آنها قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و نمیتوانستند کلی را از مصداق جدا کنند. (مرتضی مطهری، همان، صفحه ۱۷۲)
5- خوارج افراد «بیشعوری» هستند و... متأسفانه... «بیشعوری» را جزو کفر نمیدانیم در حالی که «مادر کفر» همین «بیشعوری» است. اینان زود فریب میخورند، زود تحریک میشوند، «شایعه» را به سرعت قبول میکنند، زود «به این طرف» مایل میشوند و به سرعت «به آن طرف» میروند. در هر حال خطرناکند. (علی شریعتی، همان، صفحهی 211)
6- خوارج، عوام مذهبی بسیار متعصباند، تعصب شدید و افراطی و کور دینی... «عمل» را جزء اصلی «ایمان» میدانند و هر کسی را با ارتکاب یک گناه، نه فاسد و فاسق، بلکه کافر میشمارند و کافر هم در نظرشان مهدورالدمی است که حق حیات ندارد.
عملکرد و اقدامات خوارج از آغاز تا پایان
همانگونه که گفته شد این فرقه از آخرین روز جنگ صفین پا به عرصهی حیات اجتماعی خود نهادند(1) و از آنجا که قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و... باعث شد که «زیرکها همواره آنها را آلت مقاصد خویش قرار دهند و از وجود آنها سدی محکم در جلوی افکار مصلحان واقعی قرار دهند.» (مرتضی مطهری، همان، صص 2 181)
در طول مدتی که به عنوان یک حزب سیاسی و فرقهی یاغی فعالیت میکردند دست به اقداماتی زدند که خلاصه و مختصری از آنها به شرح زیر است:
1- نافرمانی از فرمان فرماندهی کل قوا در جنگ با معاویه و ادامه ندادن جنگ با سپاه شام.
2- ایجاد تزلزل و دو دستگی در سپاه علی(ع) و ایجاد بلوا و آشوب در آن.
3- عدم اجازه به علی(ع) و مالک اشتر برای ادامهی جنگ و تعیین سرنوشت نهایی آن و نابودی معاویه.
4- ایجاد یک حزب و باند مخالف با رهبری علی(ع) و طرح دیدگاههای متحجرانه از اسلام.
5- محاصرهی علی(ع) و بیان تندترین اهانتها و صریحترین فحاشیها به علی(ع).
6- قصد کشتن علی(ع) در صورت ادامه دادن به جنگ با معاویه.
7- قصد دستگیری علی(ع) و تحویل دادن او به معاویه در صورت ادامهی جنگ با معاویه.
8-عدم پذیرش صحبتهای ناصحانهی علی (ع) در مورد توطئه و حیلهی معاویه در قرآن بر سر نیزه کردن.
9- تحمیل آتشبس و صلح بر علی(ع)، در عین پیروزی و موفقیت.
10- تبدیل کردن علی(ع) از«فرماندهی» به «فرمانبری» و از «امیرالمؤمنینی» به «مأمور».
11- نجات معاویه و سپاه شام از شکست و اضمحلال
12- تغییر مسیر حرکت تاریخ جهان اسلام.
13- ایفای نقش اصلی در تداوم حکومت پلید و ضدانسانی معاویه و بنیامیه.
14- ایجاد سرشکستگی برای امام علی(ع) و سپاهیان او در مردم کوفه.
15- ایجاد یأس و ناامیدی در سپاهیان کوفه.
16- ایجاد مذهبی متعصب و جاهلانه در دنیای اسلام.
17- مخالفت با نمایندهی پیشنهادی علی(ع) برای شرکت در حکمیت.
18- معرفی ابوموسی اشعری نادان به عنوان سخنگوی علی(ع) و پافشاری بر آن و تحمیل او بر علی(ع) جهت شرکت در حکمیت.
19- مخالفت سریع و فوری با معاهدهی صلح دو سپاه و تأکید بر شکستن عهدنامه.
20- سردادن شعار لا حکم الا الله لا لک یا علی و لا لمعاویه و عملاً ابراز مخالفت زبانی و عملی با حکومت علی(ع) .
21- جدا شدن از سپاه علی(ع) در نیم فرسخی کوفه و رفتن در قریهی حروراء ، به علت مخالفت با علی و حرام دانستن سکونت در کوفه همراه با علی(ع).
22- اعلام مشرک بودن علی (ع)
23- به جمود کشاندن نصوص قرآن و خطا دانستن تفسیر قرآن غیر خودیها را.
24- اعلام صریح مواضع و دیدگاههای مخالف خود و ایجاد شبهه در جامعه.
25- پخش شایعه و افترا در مورد علی(ع) در میان مردم کوفه.
26- برپایی مناظره و گفتوگو در مساجد در خصوص باطل بودن علی(ع).
27- ایجاد اختلال در سخنرانیهای علی(ع) و بیان دیدگاههای خود در میان صحبتهای علی(ع).
28- ایجاد مزاحمت در نمازهای جماعت علی(ع) و مشرک دانستن علی(ع).
29- تشکیل جلسات شبانه و ایجاد خانههای تیمی برای طراحی توطئههای بعدی.
30- تصمیمگیری برای نحوهی مقابله با علی(ع) در جلسات مخفی.
31- خروج از کوفه و استقرار در نهروان برای سازماندهی جهت مقابلهی نظامی علی(ع).
32- پاسخ تند به نامهی علی(ع) و خواستار گواهی دادن علی به کفر خودش.
33- عدم همراهی با سپاه علی(ع) برای مقابله با معاویه و ایجاد کارشکنی در این مسیر.
34- ایجاد فتنه و آشوب در کوفه و شروع اقدامات خرابکارانه.
35- حمله به کاروانهای تجاری مردم کوفه.
36- کشتن عبدالله بن خباب بن ارت به همراه همسرش به جرم طرفداری از علی(ع).
37- پاره کردن شکم همسر حاملهی عبدالله بن خباب و کشتن جنین در شکم او.
38- کشتن سه زن دیگر در کوفه.
39- اعلام حکم «ارتداد» همهی مسلمانان مخالف خود.
40- تحویل ندادن کشندگان عبدالله بن خباب و همسر و فرزند او برای قصاص.
41- جنگ افروزی و پافشاری برای شروع جنگ.
42- کشتن نمایندهی اعزامی علی(ع) که جوانی بنی عامری بود و برای دعوت و هدایت آنها اعزام شده بود.
43- کشتن سه نفر از یاران علی(ع) قبل از شروع جنگ و قصد کشتن علی(ع).
44- تیر باران سپاه علی(ع) در سه نوبت، قبل از آغاز رسمی جنگ.
45- شروع حمله توسط خوارج و تحویل جنگ نهروان بر جهان اسلام.
46- ...
موضوعات ذکر شده گوشهای از اقداماتی است که خوارج از هفدهم صفر سال 37 هجری تا پایان جنگ نهروان که در نهم صفر سال 39 هجری رخ داد، انجام دادند و یقیناً بررسی دقیقتر و کاملتر بر تعداد این اقدامات غیر انسانی و زشت میافزاید. اقداماتی که هر کدام از آنها در بسیاری از حکومتها، مجازاتهای بسیار سنگینتر و غیر قابل گذشتی دارد.
نحوهی رفتار علی(ع) با خوارج در جنگ صفین
1- تلاش در جهت ارشاد و هدایت سپاهیان
پس از آنکه در اردوگاه معاویه، قرآنها بر سر نیزه شد و فریادهای تضرعآمیز و زاری آنها بلند شد که «ای اهل عراق، حاکمان میان ما و شما کتاب خداست». تعدادی از یاران جنگی علی، افسون شدند و دست از پیکار و نبرد کشیدند. امام(ع) راهنماییها و توصیههای لازم را انجام داد و از آیندهی شوم این حیلهی معاویه، سپاهیان خود را انذار داد و روشنگری کرد و در فرصتهای مناسب نیز آنها را تکرار کرد و در جهت آگاهی افکار عمومی قدم برداشت.
2- عدم اجبار سپاهیان به انجام کار خلاف نظرشان
راهنماییها و توصیههای امام(ع) مؤثر واقع نشد و هرج و مرج و گفتوگو و فریادها او را در خود غرق کرد. (عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی ابن ابیطالب(ع)، جلد 5، صفحه 103) امام که وضع را چنین دیدند بر خلاف همهی روشهای اجرا شده توسط سیاستمداران و به جای اهانت و تهدید و تندی، کلماتی بر زبان آوردند که در نوع خود بینظیر است و به تعبیر جرج جرداق مسیحی مصداق «دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق» است.
کلماتی که در صحنهی کارزار و در میدان دو دستگی و تزلزل و اضطراب ، بیان آنها به اعجاز بیشتر شبیه است. حضرت فرمودند: دیروز امیرالمؤمنین بودم، امروز مأمور شدهام. نهی کننده بودم و اکنون نهی شده گردیدهام! بقا را دست داشتهاید و مرا نیامده است شما را به چیزی که اکراه دارید مجبور سازم. (قسمتی از خطبهی 199 نهج البلاغه فیض الاسلام برابر با خطبهی 208 نهج البلاغه دشتی) راستی مگر صحنهی نبرد جای بیان حقوق والای انسانی و تبیین اعلامیهی حقوق بشر و تربیت حق رأی ملت است! ولی میبینیم که آن حضرت با بزرگواری تمام از مجبور کردن یاران خود به ادامه جنگ با معاویه خودداری کرده و میفرماید که نمیتوانم شما را به چیزی که اکراه دارید، مجبور سازم.
3- به نیروی ملت و برای ملت
علی(ع) هیچ برنامهای در زندگی سیاسی خود طرح نکرد مگر اینکه بر طبق این شعار به اجرا درآورد: «به نیروی ملت و برای ملت». حتی از همان لحظهی نخست بیعت و حتی در تیرهترین ساعات تاریخ کوتاه خود بدین عمل کرد. محرک او در این سیاست، نخست ساختمان اخلاقی و سجایایش بود... شعاری همیشگی و تغییرناپذیر. (عبدالفتاح عبدالمقصود، همان، به نقل از روزنامه آفتاب یزد 18/1/1378) امام در این مسیر آنچنان ثابت قدم و استوار بود که حتی آتشبس را به اجبار اکثریت یاران خود پذیرفت، به حکمیت تن داد و حتی بر خلاف میل و نظر و اعتقاد خود و به خاطر آنکه یاران غافل و کوتاه بین بر او تحمیل کردند ابوموسی اشعری را به عنوان نماینده و سخنگوی خود معرفی کرد.
4- وفای به عهد و پیمان
هنگامی که اشعث بن قیس ورقهی پیماننامه حکمیت را در میان سپاهیان علی(ع) و سپاهیان شام میگرداند تا از همهی قبایل و گروهها تأیید آن را بگیرد، ناگهان در سپاه علی همهمهای سر میگیرد... عدهای از یاران امام، تقاضای جنگ با معاویه را میکنند ولی امام میفرماید: آیا پس از آنکه چیزی را نوشتهایم آن را نقص کنیم؟ (عبدالفتاح عبدالمقصود، همان، جلد 5، صفحهی 193 185) در اینجا نیز میبینیم با وجود آنکه حضرت، به حکمیت راضی نیست و در اثر اجبار یاران خود به آن تن داده است، ولی حاضر به شکستن عهد و پیمان مکتوب و شفاهی خود نیست و به قیمت حتی از دست رفتن حکومت خود، بر آن پای میفشارد. زیرا که «فلسفهی خلافت او پاسدارای از اصول انسانی است... من خلیفهام برای اینها، آن وقت چطور ممکن است که من اینها را فدای خلافت کنم؟» (مرتضی مطهری، سیری در سیرهی نبوی، صفحهی 93)
5- پاسخ ندادن به اهانتها و تندیهای خوارج و عدم مقابله به مثل با آنها
پس از آنکه مالک اشتر در پی اعزام اولین نمایندهی اعزامی بازنگشت و همچنان به نبرد ادامه میداد، قاریان لجباز حلقه محاصره را بر امام تنگ کرده و با خشم فریاد زدند:... بفرست تا به نزدت بیاید. یا همچنان که عثمان را کشتیم تو را با شمشیرهایمان میکشیم یا تو را به دشمنت تسلیم میکنیم. (عبدالفتاح عبدالمقصود، همان، صفحهی 7 110) ولی در مقابل همهی این تندیها. اهانتها، حضرت علی(ع) مقابله به مثل نکرده و با آنها به تندی و اهانت رفتار نکرد.
6- عدم برخورد قضایی و امنیتی و فیزیکی با مخالفان خود در جنگ صفین
اگر چه اقدامات خوارج باعث شد که پیروزی از دست برود و معاویه مجدداً بر حکومت شام باقی بماند و سپاهیان کوفه شکست خوردند، ولی مورد مشاهده نشد که پس از بازگشت از جنگ، مخالفان با ادامهی نبرد، احضار شوند یا به دست قاضی و دادگاه و قوهی قضائیه سپرده شوند یا توسط متعصبان طرفدار علی(ع) و یا افراد حکومت ترور شوند یا آزار و اذیت شوند.
7- برخورد هدایتگرانه و ارشادی با خوارج پس از جدا شدن آنها از سپاه کوفه و رفتن به حروراء
در بازگشت از صفین، خوارج از سپاه علی جدا شده و از رفتن به کوفه امتناع کردند و به جای آن به حروراء رفته و در آنجا ساکن شدند. زیرا بر خود روا نمیدانستند که در کوفه با علیای همشهری باشند که کافر شده و از انجام توبه نیز سرباز میزند!!! (عبدالفتاح عبدالمقصود، همان، صفحهی 256 249) امام ابن عباس را به اردوگاه آنها اعزام میکند که آنها را ارشاد کند و از تصمیم خود باز گرداند و چون بازگشت ابن عباس به درازا کشید، خود امام به اردوگاه آنها رفت و برای آنها صحبت کرد و به اشکالات و انتقادات آنها پاسخ داد و همچنان به موعظهی آنان و بینا کردنشان ادامه میداد. هر سئوالی که مطرح میکردند، پاسخی شفابخش و قانعکننده میداد و شبهههای آنها را پاسخ میداد. بدینترتیب امام توانست خوارج را از حروراء بازگرداند و به همراه بقیهی یاران خود به کوفه بازگرداند.
8- دقت نظر و هوشیاری امام در توجیه خوارج و رعایت نکات دقیق انسانشناسانه و روانشناسانه
9- لحن صمیمی و برادرانه و دور از تندی و عتاب علی(ع) در برخورد با خوارج.
نحوهی رفتار علی(ع) با خوارج در دوران مجادلات فکری و اقدامات خرابکارانهی آنها
1- راهبرد اصولی علی(ع) در برخورد با خوارج حول سه محور زیر بود: «سه حق مسلم شما نزد ما محفوظ است»:
1/1- ما شما را هرگز از ادای نماز در مسجد جامع شهر و از شرکت در اجتماعات خود منع نمیکنیم.
2/1- حقوق شما را از بیتالمال تا هنگامی که با ما هستید قطع نمیکنیم.
3/1- تا شما بر روی ما شمشیر نکشید و آغاز جنگ نکنید، ما هرگز به جنگ با شما اقدام نخواهیم کرد. (حسین نوری، خوارج از دیدگاه نهج البلاغه، صفحهی 88)
2- سعی در تهذیب «جانها» به جای «تأدیب جسمها».
3- اتخاذ شیوهی «موعظهحسنه» و تلاش برای هدایت خوارج.
4- برخورد فکری و منطقی با خوارج و عدم برخورد خشونتآمیز با آنها.
5- سعهی صدر فراوان علی(ع) در مقابله با خوارج.
6- تأکید علی (ع) بر جنبهی رحمانی اسلام.
7- برخورد در منتهی درجهی آزادی و دموکراسی: علی از حکمرانانی نبود که به خاطر جلوگیری از یک کار خلاف که احتمال وقوع آن میرود آزادیها را محدود کند و هزار کار خلاف بزرگتر انجام دهد. یا به بهانهی اینکه از آزادی سوءاستفاده شده است، اختناق را حاکم کند... همهی ستمها و دشمنیها و دشنامهای خوارج نسبت به خود و حکومت حق را ندیده گرفت. نه کسی که از آنان را به زندان افکند و نه کوچکترین محدودیتی برای آزادی آنان قائل شد. (اکبر ثبوت، امام علی(ع) و آزادی در برابر حکومت، صبح امروز، 17/11/78)
8- عدم استفاده از ابزار ترور و سرکوب در برخورد با خوارج.
9- دادن اجازهی ابراز عقیده و برپایی جلسات با خوارج.
10- مقابلهی فکری با اصلیترین اصل اعتقادی خوارج لا حکم الا الله
11- مسلمان دانستن خوارج و مانند مسلمان با آنها رفتار کردن.
12- عدم انتساب خوارج به بیگانگان و عدم انتساب آنها به عنوان عامل نفوذی معاویه.
13- قاطعیت در برابر درخواست غیر الهی خوارج مبنی بر توبه از حکمیت.
14- با ادب یاد کردن از دشمنان.
15- انتخاب روش گفتوگو و مناظره با خوارج.
16- قصاص نکردن قبل از جنایت.
17- توجه علی(ع) به دشمن اصلی خود معاویه و عدم انحراف از آن.
وقتی که پس از اعلام نتیجهی حیلهگرانهی حکمیت، مجدداً علی(ع) تلاش کرد که برای مبارزه با معاویه نیرو بسیج کند، تعدادی از یاران اعلام کردند: «ما را به جنگ با خوارج بفرست. آن حضرت به یاران گفت: شنیدهام گفتهاید، باید امیرالمؤمنین ما را به جنگ خوارجی که علیه او قیام کردهاند بفرستد تا نخست با آنان بجنگیم و وقتی از کار آنان فراغت یافتیم به سوی پیمانشکنان حرکت میکنیم. آن دشمن دیگر معاویه در پیش ما مهمتر از خوارج است. از آوردن نامشان دست بردارید و به سوی قومی حرکت کنید که با شما میجنگند تا اقتدار و گردنکشی و شوکت به دست آرند و بندگان خدا را برده و اسیر خود سازند... (عبدالفتاح عبدالمقصود، جلد 6 ، صفحهی 6 65)
رفتار علی(ع) با خوارج در دوران جنگ نهروان
1- پذیرش رأی سپاهیان در مورد اولویت داشتن جنگ با خوارج.
2- تأکید بر عدم شروع جنگ و قصد هدایت خوارج
3- استفاده از نیروهای داوطلب برای مقابله با خوارج.
4- مناظره و گفتوگو در میدان جنگ و دعوت خوارج به فلاح و رستگاری.
5- تأکید بر رعایت آداب و اصول انسانی در جنگ.
6- پافشاری امام بر هدایت و ارشاد مجدد خوارج در میدان جنگ
7- اعلان عفو عمومی در میدان جنگ و شرایط پناهندگی برای خوارج.
8- استفاده از شیوهی هدایت و تبلیغ و محدود کردن جمع خوارج.
علی(ع) در این جنگ، دست به اقدامی زد که در دو جنگ جمل و صفین مشابه آن را دیده نشد و آن دادن پرچم امان به دست ابو ایوب انصاری بود. این روش، مشابه همان اقدامی است که رسول الله(ص) در هنگام فتح مکه عمل کردند و نقاطی را برای مشرکان به عنوان «محل امن» قرار دادند که هر کس به آنجا پناه ببرد، در امان خواهد بود. با این اقدام بسیار دوراندیشانه و انسان دوستانهی علی(ع) از سپاه 12 هزار نفری خوارج، حدود هشت هزار نفر ایشان به کوفه و مدائن بازگشتند. (اصغر قائدان، همان، صفحهی 7 216)
9- خویشتنداری و تحمل فوقالعاده نسبت به شروع جنگ با خوارج.
10- آغاز جنگ نهروان توسط خوارج.
11- رعایت اصول انسانی در برخورد با کشتهشدگان خوارج.
امام علی(ع) در جنگ تدافعی، همهی اصول انسانی و حقوق انسانی را حتی نسبت به دشمنان رعایت میفرمود. بر جنازههای کشتگان دشمن نماز میت میگذارد و آنها را محترمانه دفن میفرمود. (محمد دشتی، امام علی(ع) و امور نظامی، صفحهی 316 )
12- نهی از برخورد با مجروحان، زنان، ناتوانان و... بازماندهی خوارج.
13- عدم برخورد نظامی، امنیتی، قضایی و فیزیکی با خوارجی که دست از جنگ با وی کشیدند.
14- فرمان به یاران خود برای نکشتن خوارج در آینده.
نتیجهگیری
اگر چه مطالب ارائه شده به صورت مجمل و خلاصه بیان شد، ولی نشان میدهد که خوارج چه کسانی هستند، کسانی که لشکر اسلام را در یک جنگ حساس و مهم صفین دچار دو دستگی و تزلزل کرده و سرانجام، پیروزی با شکست تعویض میشود و نیز یک جنگ داخلی دیگر پس از دو سال توطئه و فتنه و آزار و اذیت، بر جهان اسلام تحمیل میکنند. دکتر علی شریعتی در وصف عملکرد خوارج در جنگ صفین مطالب بسیار زیبا و عمیقی طرح میکند: «این نقطهی باریک در تاریخ دراز و پر ماجرای اسلام، سخت دردآور است. این چند لحظه، لحظات شگفتی بود. سرنوشت اسلام و مسیر تاریخ و آیندهی همه چیز در همین لحظات تعیین میشد. پیدا است که اگر فرصت کوتاهی را که مالک میخواست، از او نگرفته بودند، بنی امیه مرده بود، بنی عباس نیامده بود، حسن شکست نخورده بود، حسین شهید نشده بود و... و ما بجای قرنها خلافت نفاق و سلطنت دروغ و مذهب فریب و تخدیر ، رهبریای داشتیم که ادامهی امامت خاندان پیامبر بود و جامعهای داشتیم که سنگهای پیاش را علی نهاده بود و بر قسط و عدل نهاده بود!
شانس نجات اسلام، نجات مسلمانان، نجات انسان، به این چند لحظهای بسته بود که مالک سخت بدان نیاز داشت، پیروزی همهی دستاوردهای انقلاب محمد(ص) در همین چند گامی بود که مالک را به خیمهگاه سپاه ابلیس میرساند.
و این چند لحظه را، این چند گام را، مشرکان بدر و احد و... نگرفتند، یهود بنی قریضه و خیبد و نبی قینقاع نگرفتند، وحشیان غطفان و هوازن نگرفتند، امپریالیسم نظامی روم و ایران نگرفتند، قدرتمندان ضد انقلاب قاسطین نگرفتند، همگامان خیانتکار مغرض ناکثین نگرفتند، فقط همین سه چهار هزار مقدس مؤمن بیغرض دشمن شرک و دشمن بنی امیه و دشمن کفر و نفاق و خیانت و فساد و شیعهی علی از انسان و اسلام گرفتند که جهل و تعصب، از عشق و جهاد و شهامت و ایمان آنان، بهترین آلت دست دشمن ساخته بودند و خطرناکترین آفت جان دوست! ... همینها که متعصبترین مقدساناند و کفر، یارانی فداکارتر از اینها ندارد! و شیعهی علی بودند و علی، دشمنانی بدتر از اینها نداشت. (علی شریعتی ، همان، صفحهی 5 233)
آری در برخورد با این افراد که تاریخ اسلام و عظمت آن را تغییر دادند و بنی امیه و ظلم را بر جهان اسلام تا ده قرن مسلط ساختند، علی(ع) در «منتهی درجهی آزادی و دموکراسی رفتار کرد... این مطلب در دنیا کمتر نمونه دارد.» (مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه، صفحهی 143) و به قول دکتر شریعتی ، دموکراسی و لیبرالیسم و حقوق بشر و جهان امروز، در برابر رفتار علی، شرمگین است. (همان، صفحهی 220).
علی(ع) را میبینیم که بر مبنای «عدالت»، «شریعت»، «آگاهی»، «آزادی»، «حق انتخاب»، « منش انسانی»، « استدلال»، «موعظهی حسنه»، «حکمت»، «تحمل»، «صبر مافوق تحمل بشری»، « هدایت»، «دعوت به حق»، «سعهی صدر»، «مدارا»، «گذشت»، «تساهل تسامح»، «انسانیت»، «قائل بودن به حق شهروندی همهی افراد تحت امر حکومت»،«چند صدایی»، «آزادی مخالف برای بیان نظرات خود و حتی فراتر از آن آزادی برای توطئهی فکری»، «اهمیت نقد و بررسی»، «گفت و گوی میان دیدگاهها و فرقههای فکری»، «مناظرهی رسمی و رو در رو با خوارج»، «دیدار و مذاکرهی مستقیم و چهره به چهره با سران خوارج»، «اخلاق و منشهای انسانی» و... با خوارج برخورد میکند و زیباترین فصل تاریخ زندگی خود را در این مقطع حساس و دشوار ارائه میفرمایند. علی(ع) در برابر «بدترین اعمال» و «بدنهادترین افکار» «بدنهادترین اشخاص»، «بهترین رفتار» و «نیک نهادترین سیره» را انجام داد.
حال در نهایت به عنوان جمعبندی نهایی آیا بیانصافی و بلکه ظلم و جفا به امیرالمؤمنین(ع) نیست که بگوییم «برخورد امیرالمؤمنین با خوارج نسبتاً آزادی خواهانه بود.» (عبدالکریم سروش، ماهنامهی آفتاب، شمارهی 25، صفحهی 75) در تاریخ پر فراز و نشیب بشریت، هیچ نمونه و مصداقی از برخورد آزادی خواهانهای که علی(ع) در برابر خوارج انجام دادند به جز رسول الله(ص) به چشم نمیخورد و بسیار نارواست که به دست خودمان اینچنین اجحافی در حق «بزرگترین آزادی خواه» خلقت به عمل آوریم.
جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش همچنین در صفحهی 79 ستون اول، میگوید:
«نظام دینی، نظامهای بستهای هستند که اصلاً بر روی تفکر و جهانبینی خاصی ساخته شدهاند. اگر بنا باشد این جهانبینی تکان بخورد، کل آن نظام فرو میریزد. به همین سبب حاکمان دینی نسبت به اندیشههای ضددینی، (به تفسیر خودشان) خیلی حساسند، چون تزلزل نظام را در آنها میبینند... به نظر من در اینجا هم مسألهی استقرار از توانمندی خیلی مهم است. اجازه دهید موردی را مثال بزنم، پیغمبر اسلام در مقابل مخالفان خود نسبتاً بیتحمل بود یعنی اجازه نمیداد کسی او را مسخره و هجو کند. در تاریخ داریم که ایشان دستور قتل چند نفر را داد که وی را مسخره کرده بودند. در مقابل کسانی هم که دین را با کفر ورزیدنهای مکرر مورد تهدید قرار میدادند همین طور عدم تحمل نشان میداد. مسألهی ارتداد و کافر شدن از زمان پیامبر پیش آمد. البته این حکم در قرآن نیامده، اما عملی میشد و بعد هم در میان مسلمانان به صورت سیره و شیوهی رایج درآمد.» گویندهی محترم با خلط میان حکومت رسول الله(ص) با سایر حکومتهایی که به نام دین ولی در واقع برای قدرت و سلطه و حکومت به مسند فرمانروایی رسیدند و «نان دین» خوردند و سلطنت و پادشاهی خود را انجام دادند، به اشتباه افتادهاند. در اینکه حاکمان دینی که فقط به اسم دین به حکومت رسیدند و اصول و دستورات دینی را زیر پا گذاشتند، نظامهای بستهای بودند و به اندیشههای ضددینی بسیار حساسیت نشان میدادند و با آنها برخوردهای محکم و خشنی انجام دادند، حرف و بحثی نیست؛ نمونههای بسیاری از این افراد در تاریخ 14 قرنی اسلام داریم که بارزترین و آشکارترین آنها حکومت «معاویه» و «یزید» است که به نام دین و خلیفهی رسول الله(ص) چه کارهایی که انجام ندادند و چه اقدامات فجیع و زشتی که مرتکب نشدهاند؛ ولی بحث در جمعبندی و نتیجهگیری است که گویندهی محترم انجام دادهاند از نظامهای بستهی دینی و فاقد قدرت تحمل برای شنیدن اندیشههای مخالف خود و نظامهای متزلزلی که اجازهی بیان مطالب را نمیدهند، جمعبندی و نتیجهگیری کردهاند که «پیغمبر اسلام در مقابل مخالفان خود نسبتاً بیتحمل بود.»
از صبر و تحمل فراوان و غیر قابل باور و تصوری که در طول سیزده سال تبلیغ اسلام در مکه به خرج دادند و در برابر اهانتها، تمسخرها، بدزبانیها، فحاشیها، تندیها، حسادتها، سوءقصدها، محدودیتها، شکنجهی طاقتفرسای یاران، کتکها، محاصرهی اقتصادی سه ساله در شعب ابی طالب و.. سخن نمیگویم و از حلم و بردباری و رأفت و دلسوزی خارج از وصفی که در این دوران نشان دادند اشارهای به عمل نمیآورم که شاید حمل بر آن شود که هنوز به حکومت نرسیدهاند و طعم قدرت را نچشیدهاند و از منظر «حاکم» به اوضاع نگاه نمیکنند، بلکه از نظر «مردم» به وقایع مینگرند. بلکه چند مثال مختصر از درون حکومت ایشان در مدینه بیان میکنم تا مشخص شود که آیا «صبر و تحمل» ایشان کم و محدود بود یا اینکه بر خلاف ادعای گوینده، به صورت دیگری بوده است.
الف. رسول الله(ص) در ابتدای تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، پیماننامهای را ارائه فرمودند که به امضای مهاجران و انصار و یهودیان مدینه رسید، این پیمان حاکی از ارائهی اصول فراوانی در باب آزادی و نظم و عدالت در زندگی است (جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، جلد1، صفحهی 377) که فقط به چند بند آن که به بحث مربوط میشود اشاره میکنم:
بند اول:
1- امضا کنندگان پیمان، ملت واحدی را تشکیل میدهند...
4- مؤمنان پرهیزگار بر ضد هر فردی از آنها که سرکشی کند، یا در صدد بیداد و ستم درآید، باید متحد شوند، اگر چه مجرم فرزند یکی از آنها باشد.
بند دوم:
18- یهودیان بنی عوف (تیرهای از انصار) با مسلمانان متحد و در حکم یک ملتند و مسلمانان و یهودیان در آیین و دین خود آزادند...
27- هیچکس نباید در حق همپیمان خود ستم کند. در چنین صورت باید ستمدیده را یاری کرد. (جعفر سبحانی، همان، صفحهی 80 377).
ب. در صحنهی جنگ بدر که مسلمانان در کنار چاههای آب واقع در منطقه مستقر شدند، به تصریح ابن اسحاق: هنگامی که قریش نزدیک آمدند و خواستند از حوض مسلمانان آب بنوشند، رسول خدا فرمود: از ایشان جلوگیری نکنید. (دکتر محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، صفحهی 208)
ج. یکی از بزرگترین منافقان مدینه «عبدالله ابن ابی» است. در هنگام جنگ احد که مشرکان قریش از مکه به سمت مدینه آمده و قصد جنگ خونین با مسلمانان را داشتند، پیامبر(ص) با هزاران نفر از یاران خود به قصد مقابله با آنها از مدینه خارج میشدند که عبدالله ابن ابی با یک سوم از نیروهای سپاه به خاطر مخالفت با رسول الله که در مدینه برای جنگ نماندند و به خارج از شهر رفتند، در میان مدینه و مکه ، بازگشت و سپاه اسلام را تنها گذاشتند. (نگاه کنید به دکتر محمدابراهیم آیتی، همان، صفحهی 50 249)
جدا کردن یک سوم از نیروهای هزار نفری، آن هم در هنگام هجوم دشمنترین دشمنان و در صحنهی پیکار و جهاد که دشمن خارجی به شهر هجوم آورده و ایجاد تفرقه و تزلزل در سپاه و ایجاد دو دستگی و اختلاف در صحنهی کارزار، جرم کوچک و سبکی نبود، ولی عبدالله ابن ابی، دست به چنین کاری زد و سرانجام نبرد نیز به شکست مسلمانان منجر شد، ولی کوچکترین برخورد و تندی با او و افرادش که سپاه اسلام را ترک کرده و منجر به شکست و ضعف حکومت اسلامی شدند نه از سوی رسول الله(ص) و نه از سوی هیچیک از یاران او به عمل نیامد.
د. پس از آنکه یهودیان بنی نصیر در ربیعالاول سال چهارم هجری، قصد جان رسول الله را کردند، پیامبر نمایندهای به سوی آنان فرستاد که از شهر من بیرون روید و دیگر با من همشهری نباشید و ده روز به شما مهلت میدهم... گروهی از منافقان و عبدالله ابن ابی به یهودیان پیغام دادند که «بمانید و از خود دفاع کنید، چه ما شما را تنها نمیگذاریم، اگر با شما جنگیدید شما را کمک میدهیم و نیز عبدالله ابن ابی پیغام داد که «دو هزار نفر از قبیلهام و دیگران با من همراهند و اینان به قلعههای شما میآیند و تا پای جان ایستادگی میکنند... ( محمدابراهیم آیتی، همان، صفحهی 294)
ه. در شعبان سال ششم هجری، پس از غزوه بنی المصطلق، عبدالله ابن ابی در مورد پیامبر و مهاجران به صورت پنهانی گفت: به خدا قسم که اگر به مدینه بازگردیم، ما که عزیزان مدینهایم این مهاجران زبون و بیچاره را بیرون میکنیم.
زیدبن ارقم، گفتار «عبدالله» را شنید و نزد رسول خدا رفت و هنگامی که از کار جنگ با دشمن فراغت یافته بود گفتار نفاقآمیز «عبدالله» را به وی گزارش داد. «عمر» که در آنجا بود گفت: «عبادبن بشیر» را بفرما تا عبدالله را بکشد. رسول خدا گفت: چگونه دستوری دهم که مردم بگویند محمد اصحاب خود را میکشد. (همان، صفحهی 357)
و. در جنگ تبوک نیز که در ماه رجب سال نهم هجری اتفاق افتاد «عبدالله ابن ابی» با جمعی از منافقان از اردوگاه «ذباب» به مدینه بازگشته و در جنگ شرکت نکردند. (همان، صفحهی 517)
عبدالله بن ابی در ذیقعده سال نهم هجری بدرود زندگی گفت. (همان، صفحهی 534)
همچنان که مشاهده شد «عبدالله ابن ابی» یکی از منافقان و دشمنان پنهانی سرشناس مدینه بود و لطمات سنگین و جبرانناپذیری بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد آورده بود و جسارتهای فراوانی نیز در حق رسول الله(ص) انجام داده بود، پس از 9 سال آزار و اذیت مسلمانان، در سال نهم هجری به مرگ طبیعی از دنیا رفت و رسول الله(ص) در پاسخ یاران خود که پیشنهاد کشتن عبدالله را داده بودند ایستادگی فرموده و از این کار نهی کردند.
ز. داستان «وحشی» قاتل حمزه عموی پیغمبر
حمزه در جنگ احد به دست وحشی به شهادت رسید و چون وحشی به مکه برگشت به پاداش این عمل آزاد شد و در روز فتح مکه به طائف گریخت و چون فرستادگان طائف در سال نهم به مدینه آمدند تا اسلام آورند، در نظر داشت تا به شام یا یمن یا جای دیگر فرار کند، اما وی را بشارت دادند که هرگاه کسی شهادت حق بر زبان راند و به دین اسلام درآید، هر که باشد محمد او را نمیکشد، پس نزد رسول خدا رفت و بیدرنگ شهادت حق بر زبان راند و خود را معرفی کرد و به امر رسول خدا کیفیت کشتن حمزه را به عرض رسانید، رسول خدا به وی فرمود: «روی خود را از من پنهان دار که دیگر تو را نبینم» و او هم تا رسول خدا زنده بود خود را از نظر آن بزرگوار دور میداشت. (همان، صفحهی 258)
جایگاه حمزه سیدالشهداء(ع) در اسلام و اهمیت و ارزش این سردار دلاور سپاه اسلام در نزد رسول خدا و داستان مثله کردن او به دست «هند» پس از شهادت به دست «وحشی» و... مباحثی است که نیاز به تذکر و تکرار ندارد، ولی با وجود همهی این مسائل مشاهده میکنیم که رسولالله(ص) پس از شش سال، به واسطهی ایمان آوردن قاتل عموی خود از او درمیگذرد و تنها درخواستی که دارند عدم ملاقات حضوری و رودررو با وحشی است.
ح. «هند» که در احد گستاخی و هرزگی را از حد گذراند و بدن مطهر حمزه را مثله کرد و جگر او را به دندان کشید، در فتنه مکه در میان زنان قریش، ناشناس نزد رسول خدا آمد و رسول خدا او را شناخت و گفت: تو هندی؟ گفت: آری هندم. از گذشتهها درگذر و مرا ببخش. رسول خدا هم از او درگذشت و اسلام و بیعت او را پذیرفت. (همان، صفحهی 463)
ط. در داستان فتح مکه نیز که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد، همگان شهادت میدهند که تنها و تنها مورد از گشایش پایتخت و مرکز یک حکومت و اصلیترین شهر دشمنان یک ملت است که در تاریخ بشریت بدون جنگ و خونریزی و فقط با راهپیمایی و شعار تکبیر و لاالهالاالله صورت پذیرفت. آن هم شهری که 21 سال با اسلام و رسول الله(ص) در جنگ بود و لطمات بسیار جبرانناپذیری بر اسلام و مسلمین و رسول الله(ص) وارد آوردند. «پیش از آنکه نیروهای اسلام وارد شاهراههای مکه شوند، پیامبر تمام فرماندهان را احضار کرد و فرمود: کوشش من این است که فتح مکه، بدون خونریزی صورت گیرد» (فروغ ابدیت، جلد 2، صفحهی 724) پس از آنکه پیامبر و یارانش مکه را فتح کرده و بتها را شکستند، مردم در مسجدالحرام جمع بودند. سکوت بر مسجد حکمفرما بود، نفسها در سینهها حبس و افکار و تصورات مختلفی بر مغز و عقل مردم حکومت میکرد، مردم مکه در این لحظات به یاد آن همه ظلم و ستم و بیدادگریهای خود افتاده فکرهای مختلفی میکردند.
اکنون گروهی که چند بار بر پیامبر به نبرد خونین برخاسته و جوانان و یاران او را به خاک و خون کشیدهاند و سرانجام هم تصمیم گرفته بودند که شبانه به خانه بیپناه او بریزند و او را ریز ریز کنند، در چنگال قدرت پیامبر گرفتار شده و پیامبر میتواند همه نوع انتقام از آنها بکشد. این مردم با تذکر جرایم بزرگ خود، به یکدیگر میگفتند: لابد همهی ما را از دم تیغ خواهد گذراند، یا گروهی را کشته و گروهی را بازداشت خواهد کرد و زنان و اطفال ما را به اسارت خواهد کشید.
آنان گرفتار افکار مختلف شیطانی بودند که ناگهان پیامبر با جملههای زیر سکوت آنها را شکست و چنین گفت: ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون؟ یعنی چه میگویید و دربارهی من چه فکر میکنید؟ مردم بهت زده و حیران و بیمناک، همگی با صدای لرزان و شکسته روی سوابق و عواطف بزرگی که از پیامبر داشتند، گفتند: ما جز خوبی و نیکی چیزی دربارهی تو نمیاندیشیم؛ تو را برادر بزرگ خویش و فرزند برادر بزرگوار خود میدانیم. پیامبری که بالطبع رئوف و مهربان و با گذشت بود، وقتی با جملههای عاطفی آنان روبرو گردید، چنین گفت:
من نیز همان جملهای را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت به شما میگویم. لا تثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم و هو ارحم الرحمین. یعنی امروز بر شما ملامتی نیست. خدا گناهان شما را میآمرزد. او ارحم الراحمین است... پیامبر عفو عمومی را به شرح زیر آغاز کرد و گفت: شما مردم، هموطنان بسیار نامناسبی بودید. رسالت مرا تکذیب کردید و مرا از خانهام بیرون ساختید و در دورترین نقطه که من به آنجا پناهنده شده بودم با من به نبرد برخاستید، ولی من با این جرایم، همهی شما را بخشیده و بند بردگی را از پای شما باز میکنم و اعلام میکنم اذهبوا فانتم الطلقاء بروید دنبال زندگی خود، همهی شما آزادید. (فروغ ابدیت، جلد 2، صفحهی 30 729)
ی. در مورد صفات حسنه و خوبیهای اخلاقی رسول الله(ص) به آیات قرآن و احادیث و کلمات دوستان و یاران آن حضرت اشارهای نمیکنم، فقط به دو مورد شهادت سردسته مخالفان و دشمنان او یعنی ابوسفیان و مردم مکه اشاره کرده و این مبحث را به پایان میرسانم:
ابوسفیان در دیدار با رسول الله(ص) گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، چقدر حلیم و کریم و خویشتن دوستی. (محمدابراهیم آیتی، همان، صفحهی 457)
مردم مکه نیز در دیدار با رسول الله(ص) گفتند: ما جز خوبی و نیکی چیزی دربارهی تو نمیاندیشیم؛ تو را برادر بزرگوار خویش و فرزند برادر بزرگوار خود میدانیم . (فروغ ابدیت جلد2، صفحهی 729)
اما در ارتباط با بیتحمل بودن رسول الله در شنیدن مطالب نیز فقط به یک نکته اشاره کرده و بیش از این مبحث را ادامه نمیدهیم:
گروهی از منافقان گرد آمده و دربارهی رسول خدا(ص) حرفهایی که میخواستند میزدند و سخنان ناروا و ناهنجار دربارهی آن حضرت میگفتند. یکی از آنان گفت: «این کار را نکنید، زیرا میترسیم به گوش محمد برسد که ما دربارهی او چه میگوییم و ما را رسوا کند و از بین ببرد.» یکی از آنان که نامش «جلاس» بود گفت: «مهم نیست، ما هر چه بخواهیم میگوییم و اگر به گوش او رسید، نزد وی میرویم و انکار میکنیم و او سخن ما را میپذیرد. زیرا محمد آدم خوش باور و «گوش» است و هر کس هر چه بگوید میپذیرد. (مصطفی دلشاد تهرانی، سیرهی نبوی، دفتر سوم، صفحهی 170).
مشاهده میکنیم که دشمنترین دشمنان رسولالله(ص) در اوج پیروزی و غلبهی رسولالله و پس از فتح مکه در وصف اخلاق و صبر و حلم و خویشتنداری و تحمل و سعهی صدر و بزرگواری و اخلاق دشمن خود رسولالله چه میگویندو دوستان و محبین و مبلغان دین او چه میگویند: پیغمبر اسلام در مقابل مخالفان خود نسبتاً بیتحمل بود، یعنی اجازه نمیداد کسی او را مسخره و هجو کند!! (عبدالکریم سروش، ماهنامهی آفتاب، شمارهی 25، صفحهی 79)
نتیجهگیری
با ذکر مثالهایی از برخوردها و رفتارهای رسولالله(ص) با بعضی از دشمنان اصلی و سرشناس خود مانند عبدالله ابن ابی، وحشی، هند جگر خوار، ابوسفیان و شیوهی رفتار آن حضرت با مردم مکه و... مشاهده میشود که حلم و صبر و تحمل و طاقت و خویشتنداری و عفو و گذشت و اخلاق حسنهی آن حضرت در اوج قلهی انسانیت و بلکه مافوق تحمل و صبر انسانیت است. هیچ انسانی در تاریخ بشریت وجود نداشته است که این چنین با گذشت و عفو با دشمنان خود برخورد کند که از سوی آنها به «خوش باور» و «گوش» و «پذیرندهی عذر» معروف شده باشد.
در آیات قرآن فراوان از صفتها و القاب زشتی که دربارهی رسولالله(ص) بیان کردهاند: ساحر، جادوگر، دیوانه، اباطیلگو، قصهگو، کاذب، روانی، خیالپرداز، اساطیراولین، جنزده، فتنهکننده و.... سخن به میان آورده و همین آیات نیز توسط همین رسول بیتحمل!! تبلیغ، ترویج و حفظ و نگهداری شده است. بسیار جای تأسف است که مسلمانان، آن هم مبلغان و مروجان اسلام در خصوص پیامبر خود که از جانب خداوند به «پیامبر رحمت» و «دارای خلق عظیم» متصف شده است کلماتی بر زبان میآوریم و القابی به ایشان میدهیم که حتی ابوسفیان و منافقان سرسخت ایشان در مدینه نیز چنین القابی را بر زبان نمیآورند.