روزنامه کیهان **
تنها راه بازگشت امنیت به منطقه/ جعفر بلوری
آمریکا به جز ایران و چند کشور مستقل دیگر، تقریبا در بیشتر کشورهای دنیا و به اشکال مختلف حضور نظامی دارد. طبق گزارشی که وزارت دفاع آمریکا در سال 2007 تحت عنوان Base structure Report منتشر کرده است، این کشور در 39 کشور پایگاه نظامی «بزرگ» و در140 کشور نیز ایستگاههای نظامی دارد. گزارش مرکز پژوهشهای بینالمللی «کندی» آمریکا نیز نشان میدهد، این کشور در حال حاضر ۷۰۰ تا ۸۰۰ پایگاه زمینی، دریایی، هوایی و جاسوسی در خارج از خاک خود دارد. بطور مشخص ۷۳۷ پایگاه نظامی آمریکا در ۱۳۰ کشور خارجی قرار دارند که تعدادی از آنها تحت عنوان «اردوگاههای موقت» در حال فعالیت هستند.
اینکه اهداف آمریکا از راهاندازی چنین پایگاهها و اردوگاههای نظامی پر هزینه چیست موضوع بحث ما نیست اما، یکی از اهداف اعلام شده کاخ سفید از راهاندازی چنین تشکیلات نظامی گستردهای، «محافظت» از امنیت کشورهای میزبان در برابر تهدیدات داخلی و خارجی عنوان شده است. توافقنامههای امنیتی این کشور با عراق و افغانستان نمونههای گویایی هستند. مثلا در بند اول ماده دوم توافقنامه امنیتی «کابل و واشنگتن» که همین چند ماه پیش نهایی شد، قسمتی گنجانده شده تحت عنوان «تقویت امنیت و ثبات افغانستان» که براساس آن، آمریکا «موظف» به مبارزه با تروریسم و ارتقای توانمندی افغانستان برای دفع تهديدات داخلی و خارجی این کشور شده است.
آمریکا با عراق نیز دو توافقنامه امنیتی امضاء کرده است یکی در سال 2008 و دیگری در سال 2012. در یکی از بندهای توافقنامه امنیتی 2008 «بغداد و واشنگتن» که از قضا گفته شده، «دائمی» است، آمریکا در قبال تاسیس پایگاههای نظامی و حضور در خاک عراق و... «موظف» به اجرای تعهداتی شده که برخی از آنها عبارتند از:
1- مقابله با هرگونه تجاوز خارجي كه عراق و حاكميت و استقلال اراضي، آبها يا هواي اين كشور را مورد تجاوز قرار دهد.
2- ياري رساندن به دولت عراق در تلاش براي مبارزه با گروههاي تروريستي و در راس آنها سازمان القاعده و صداميان و همه گروههاي قانونشكن صرفنظر از وابستگيهايشان و از بين بردن ��بكههاي پشتيباني و منابع حمايت مالي آنها و شكست دادن اين گروهها و ريشهكني آنها در عراق به اين ترتيب كه شيوهها و سازوكارهاي ياري دولت عراق بر اساس توافقنامه همكاري مذكور صورت گيرد.
3- حمايت از دولت در آموزش و تجهيز و مسلح كردن نيروهاي مسلح این کشور براي حمايت از كشور و ملت عراق و تكميل تشكيلات اداري به شيوهاي كه دولت عراق درخواست كند.
در توافقنامه امنیتی سال 2012 نیز دو طرف درباره تقویت روابط و همکاریها در بخش امنیتی، بالابردن توانمندیهای دفاعی عراق، مدرنیزه کردن توان نظامی و تسهیل شیوههای تاثیرگذاری دو کشور در زمینه امنیت منطقهای گفتوگو و توافق کردهاند.
اما، آمریکا چقدر به تعهداتش پایبند بوده است؟ پس از آنکه این کشورها (که با آنها توافق امنیتی امضاء شده است)، دچار بحرانهای جدی امنیتی شدند و مورد هجمه بیسابقه تکفیریهای آدمخوار قرار گرفتند، آمریکا چقدر به تعهدات خود عمل کرد؟ آیا حقیقتا با حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، امنیت این کشورها تامین شده است؟
میتوان با قطعیت گفت، آمریکاییها لااقل در این دو کشور، یعنی عراق و افغانستان، به هیچ وجه به تعهدات خود حتی ذرهای پایبند نبودهاند که هیچ، در راستای بحرانآفرینی نیز پیش رفتهاند. بحران امنیتی، هرج و مرج و جنگ و خونریزی، هم در عراق و هم افغانستان درست بعد از امضای توافقنامههای امنیتی تشدید شد! اکنون که در حال مطالعه این وجیزهاید، پدیده منحوس داعش از افغانستان هم سر بر آورده و در عراق مشغول سلاخی مردم است. میتوان به جرات گفت، نفس «حضور نظامی آمریکا» در این کشورها خود منشا بسیاری از ناامنیهاست.
آمریکا به ویژه در عراق، دست به هر تلاشی زده است تا بحران در این کشور زنده بماند. اثبات این ادعا کار مشکلی نیست؛ بخوانید:
الف- «بسیج مردمی»، به عنوان نقطه قوت نیروی نظامی عراق در مبارزه با تکفیریها، همواره از سوی مقامات بزرگ و کوچک آمریکا مورد هجمه قرار گرفته است. واقعا باید پرسید، «حذف بسیج مردمی» عراق به عنوان فاتحان دیروز آمرلی، جرف الصخر و تکریت و ناجیان فردای الانبار و صلاحالدین، از میدان جنگ عراق، چرا باید مهمترین شرط آمریکاییها برای تحویل سلاح به دولت عراق باشد؟! سلاحهایی که آمریکاییها پیشاپیش پول آن را دریافت کرده و طبق توافقنامه امنیتی امضاء شده، واشنگتن موظف به تامین آنها بوده است؟ به گفته دوست و دشمن، اگر نبودند نیروهای بسیج مردمی و صد البته حمایتهای جمهوری اسلامی ایران، داعش اکنون در بغداد بود. سفر اخیر حیدر عبادی به روسیه برای خرید تسلیحات روسی و سپردن فرماندهی عملیات بسیار مهم آزادسازی شهر رمادی به هادی العامری، فرمانده سپاه مردمی بدر عراق در واقع، پاسخهای عبادی به این خلف وعدهها و خباثتها بود.
ب- آمریکا به موازات مخالفت با تشکیل نیروهای بسیج مردمی که متشکل از برادران اهل شیعه و سنی است، بارها اعلام کرده است که، قصد تشکیل یک «ارتش سنی» از عشایر و پیشمرگان کُرد را دارد. آنها حتی تصریح میکنند، برای تشکیل چنین ارتشی، نیازی به اجازه گرفتن از دولت عراق را ندارند؟ قصد و نیتی که به تعداد مطرح شدن آن از سوی آمریکاییها، از طرف دولت عراق مردود اعلام شده است. شیعه و سنی کردن ارتش و تلاش برای تقویت تجزیهطلبان عراق، آیا به چیزی جز تشدید اختلافات قومی و مذهبی و تضعیف نیروهای مسلح منجر خواهد شد؟ آمریکاییها مدتی است رسما اعلام میکنند، به دنبال تجزیه عراق هستند!
ج- «جاش ارنست»، سخنگوی کاخ سفید هفته گذشته و در حالی که رمادی تازه سقوط کرده و داعشِ مبتلا به جنونِ سادیسم، با لذت مشغول بریدن سر زنان و کودکان در خیابانها بود، در جمع خبرنگاران گفت: «مسائل نظامی پیچیده هستند، ما کاری برای عراقیها نمیکنیم و این خود عراقیها هستند که باید برای آزادی کشور خود بجنگند!...البته باید اذعان کنم سقوط رمادی یک شکست برای ائتلاف ضد داعش بود.» چند روز بعد کارتر اشتون، وزیر دفاع آمریکا، همین موضعگیری از سر بیتفاوتی را به گونهای دیگر گرفت و گفت: «ارتش عراق اراده و توان جنگیدن با داعش را ندارند» تا بدین ترتیب ضمن تضعیف روحیه ارتش عراق، به روح خبیث داعش جانی بگیرد.
بنابر این میتوان نتیجه گرفت، ریشه بسیاری از فتنههای منطقه، حضور نظامی آمریکاییهاست. به عبارت کاملتر، آمریکا خود فتنه است. ناامنترین کشورهای منطقه، همانهایی هستند که آمریکا در آن حضور نظامی دارد. در این بین دوست و دشمن هم تفاوتی نمیکند، کافی است تاریخ مصرف این دوستان تمام شود. عربستان کلیدیترین متحد آمریکا در منطقه در گیر جنگ با یمن است و امنیت خود را فعلا در شهرهای مرزی و استانهای شیعهنشین از دست داده است. عراق، افغانستان و حتی عربستان با آمریکاییها ممکن است برخی منافع اقتصادیشان را از دست بدهند اما، امنیت و مشروعیت را در خود تقویت خواهند کرد.
سردار سلیمانی اخیرا در کرمان به همین مسئله اشاره کرد آنجا که گفت: «آقای اوباما! فاصله پایگاههای شما با الرمادی چند کیلومتر است؟ چه طور میشود کشتار در یک کشور صورت گیرد، شما به بهانه حمایت از آن ملت در آن کشور استقرار پیدا کنید اما هیچ غلطی نکنید؟ این اسمش چیست؟ آیا این چیزی به غیر از شریک بودن در توطئه و ضلعی از توطئه است و این به غیر از این است که هیچ ارادهای برای مقابله با آن وجود ندارد.»
خطاب این وجیزه میتواند حتی، برخی از افراد در داخل کشور خودمان باشد که، متاسفانه قدر حذف آمریکا از کشور را نمیدانند و به قول حضرت امام خواب آمریکا را میبینند.
***************************************
روزنامه قدس **
چرایی حضور هیأت طالبان در تهران/ پیرمحمد ملازهی
سفر هیأتی از طالبان به تهران به سرپرستی فردی به نام طیب آغا، اگرچه به طور رسمی تأیید نشد، ولی به دلایل متفاوتی یک رویداد مهم بود.
طیب آغا از اعضای شورای کویته به رهبری ملا محمد عمر رهبر گروه طاللبان افغانستان است که مدتی است تلاش میکند مواضع مستقلتری از شورای کویته بگیرد و در جریان سفرهای خارجیاش در کسوت شخصیتی میانه روتر و خواهان صلح در میان سایر اعضای این شورا ظاهر شود.
به همین دلیل در این باره که او از طرف ملاعمر نمایندگی میکند، تردیدهایی به وجود آمده است، با این حال طیب آغا از جمله مذاکره کنندگان در قطر با هیأت صلح افغانستان است و مناسباتی با کشور ترکیه نیز برقرار کردهاست.
بنابراین با توجه به این سابقه، سفر وی به تهران حایز اهمیت میشود، بویژه آنکه بعد از سفر به تهران، به پکن رفت و مذاکرات مهمی نیز با مقامهای چینی انجام داد.
در این باره که در تهران محور مذاکرات چه بوده، توضیح خاصی داده نشده است، ولی گفته میشود که موضوع نفوذ داعش در افغانستان و برخوردهای نظامی با گروه طالبان در ولایت هلمند از موضوعات مورد بحث و تبادل نظر بودهاست.
اهمیت این موضوع در آن است که نفوذ داعش در افغانستان میتواند امنیت کل منطقه را تحت تأثیر قرار دهد، موضوعی که برای تهران نیز میتواند نگران آفرین باشد.
اظهارات اخیر مقامهای نظامی ایران که خطر داعش را جدی تلقی کردهاند، مؤید چنین برداشتی است. طبق اطلاعات و اظهارات ارایه شده از طرف مقامهای نظامی ایران، خط قرمزی برای حضور داعش در سرزمینهای غربی و شرقی ایران تا فاصله 40 کیلومتری مرزها تعیین شده است که اگر داعش تلاش کند پیش از این به مرزهای ایران نزدیک شود ارتش و نیروهای امنیتی ایران وارد عمل خواهند شد.
بنابراین نباید دور از انتظار باشد که ایران پذیرای هیأتی از گروه طالبان باشد که با خطر منزوی شدن به وسیله داعش روبروست و پیوستن تعدادی از فرماندهان ناراضیاش از سیاستهای شورای کویته به داعش، عامل درگیری بین داعش و گروه طالبان شدهاست.
خط مشترک داعش معادلات جدیدی در افغانستان به وجود میآورد و همکاری بین کشورها و گروههای ضد سیستمی را اجتناب ناپذیر خواهد کرد، بویژه آنکه مواضع دولت پاکستان نیز در حال تغییر است و طالبان در آینده، گزینهای جز ورود جدی در روند صلح با دولت افغانستان پیش رو نخواهدداشت.
در چنین فضایی، نزدیکی طالبان به ایران میتواند نگرانیها از مواضع رادیکال گذشته این گروه را کاهش دهد و در همان حال پاسخ مناسبتری به نفوذ داعش در امتداد مرزهای شرقی ایران بدهد. سفر طیب آغا به تهران در همین راستا یک تحول ارزیابی میشود که میتواند به تشویق طالبان به پیوستن به روند صلح با دولت وحدت ملی افغانستان کمک کند.
از طرف دیگر باید توجه داشت که اگر زمینه واقعی صلح در افغانستان فراهم شود، طالبان در هر حال در قدرت کابل شریک خواهد شد و اگر طرح قبلی ژنرال پترائوس عملیاتی شود و طالبان در ازای پذیرش صلح، به بخشهایی از جنوب و شرق پشتون نشین افغانستان در چارچوب نظام فدرالی برای افغانستان دست یابند، در همسایگی ایران قرار خواهد گرفت و واقع بینی سیاسی حکم میکند که از هم اک��ون با طالبان نیز روابطی ولو در سطح مقدماتی برقرار کرد.
سفر طیب آغا به تهران را می توان مرحله جدیدی از تحولات منطقهای در نظر گرفت و آن را گامی مثبت مبتنی بر واقعیتهای تحول کنونی منطقه ارزیابی کرد.
در هر حال به رغم تأیید سفر هیأت طالبان به تهران میتوان گفت که جنوب آسیا در آستانه تحولات مهمی قرار گرفته و طالبان تحت تأثیر این تحولات ناچار به تغییر راهبرد برای کسب قدرت انحصاری ایدئولوژیک و قومی خواهند شد و با تجربهای که در این مدت به دست آوردهاند، واقع بینتر شدهاند و فضا برای همکاریهای ایران و آنها بتدریج مساعد میشود. سفر طیب آغا آغازی بر چنین روندی خواهد بود.
***************************************
روزنامه خراسان**
گراني قابل دفاع با چاشني کم سليقگي/مهدي حسن زاده
صبح روز جمعه اول خرداد ماه، بسياري از خانواده ها براي آغاز گردش روز تعطيل خود براي پر کردن باک بنزين خودروهايشان به پمپ بنزين ها رفتند تا با سهميه 60 ليتري بنزين 700 توماني خود، روز تعطيل را خوش بگذرانند اما ناگهان با واريز نشدن سهميه بنزين مواجه و مجبور به استفاده از بنزين آزاد شدند، آن هم در شرايطي که هيچ کس هيچ اطلاعي از ماجرا نداشت. اگرچه در روزهاي قبل از آن اعلام شده بود که دولت تصميمات جديد براي تراز کردن بودجه يارانه ها دارد و اين تصميمات ممکن است هم در جهت کاهش هزينه يارانه ها (دور جديد حذف پردرآمدها) و هم در جهت افزايش درآمد يارانه ها (افزايش قيمت حامل هاي انرژي) باشد. اگر حذف سهميه بندي بنزين براي خودروهاي شخصي و عمومي و افزايش قيمت ساير فرآورده هاي نفتي از جمله گازوئيل را در يک نگاه کلان مورد بررسي قرار دهيم، بايد آن را يکي از پازل هاي تصميمات يارانه اي دولت دانست. نخستين قطعه اين پازل، آغاز حذف يارانه پردرآمدها بود. دليل اين اقدام هم کسري منابع يارانه ها مي باشد. تقريبا همه نهادهاي نظارتي و کارشناسي از کميسيون هاي تخصصي مجلس تا ديوان محاسبات، مرکز پژوهش هاي مجلس و حتي نهادهاي دولتي معتقدند که سنگ بناي هدفمندي يارانه ها در سال 1389 با کسري منابع نسبت به مصارف گذاشته شد. به اين معنا که دولت در سال 1389، بيش از درآمد حاصل از فروش انرژي به قيمت هاي جديد يارانه توزيع کرد. اين در حالي است که طبق قانون بايد 50 درصد منابع يارانه اي به صورت يارانه نقدي توزيع مي شد و بقيه آن به بخش هايي از جمله توليد اختصاص مي يافت. اگرچه در ادامه و به ويژه در بررسي لوايح بودجه سالانه، از محل درآمدهاي يارانه اي براي هزينه کرد در بخش سلامت نيز مبالغي اختصاص يافت که خروجي آن اجراي طرح موفق تحول سلامت بود. با اين حال تداوم پرداخت يارانه به آحاد جامعه و اضافه شدن هزينه هاي جديد از جمله بودجه سلامت موجب افزايش کسري بودجه يارانه ها شد و نتيجه اين کسري ها هم کاهش بودجه عمراني و حتي در مقطعي از دولت گذشته استقراض از بانک مرکزي بود که پيامد آن ايجاد تورم براي پرداخت يارانه است. از سال گذشته مجلس سياست حذف يارانه پردرآمدها را براي جبران کسري منابع يارانه اي پيشنهاد کرد. دولت ابتدا سعي کرد سياست خودانصرافي را در پيش گيرد که نتيجه چندان موفقي به دنبال نداشت. پس از آن موضوع حذف يارانه پردرآمدها ابتدا به صورت جدي در دستور کار دولت قرار گرفت ولي دولت به هر دليل (چه ترس و احتياط بي جا و چه ضعف پايگاه هاي اطلاعاتي) اقدام جدي براي حذف پردرآمدها انجام نداد. امسال به هردليل (شايد به دليل کاهش قيمت نفت و رسيدن به اين واقعيت که نمي توان اميدي به استفاده از ساير بودجه ها داشت و يا به دليل فشار يارانه ها بر وزارت خانه هاي نفت و نيرو)، دولت حذف يارانه پردرآمدها را به صورت جدي تر در دستور کار قرار داد و آغاز کرد، اما با توجه به اين که براساس شواهد و گفته هاي مسئولان دولتي از جمله معاون اول رئيس جمهور، دولت نمي تواند افراد قابل توجهي را از دريافت يارانه حذف کند، گران کردن قيمت حامل هاي انرژي، به عنوان راهکار ديگر براي جبران کسري منابع يارانه ها مطرح شد.تا اين جاي کار بايد دولت را در افزايش قيمت انرژي محق دانست. به ويژه اين که اقدام دولت غيرقانوني نيست، چرا که مجلس سقف درآمدي 48 هزار ميليارد توماني را از محل هدفمندي يارانه ها براي پرداخت يارانه نقدي، طرح تحول سلامت و کمک به بخش توليد، مصوب کرده است ولي درآمد دولت از محل فروش انرژي براساس اعلام مسئولان دولتي حدود 32 هزار ميليارد تومان بوده است که نشان از شکاف 16 هزار ميليارد توماني دارد و اين شکاف قطعا با حذف يارانه پردرآمدها به تنهايي قابل پر شدن نيست چرا که با فرض حذف يارانه 6 ميليون نفر پردرآمد (براساس اعلام مسئولان مربوطه) حدود 3 هزار و 200 ميليارد تومان درآمد بيشتر نصيب دولت مي شود. حتي اگر افراد حذف شده 2 برابر هم شوند، باز هم فاصله زيادي تا پر کردن شکاف درآمد و هزينه يارانه ها وجود دارد و ناگزير بايد سراغ افزايش قيمت رفت.با اين حال سوال اين جاست که آيا روش فعلي، يعني حذف سهميه بنزين خودروهاي شخصي و عمومي بهترين روش و همزمان داراي کمترين تبعات اقتصادي و اجتماعي است. به نظر نگارنده اين روش اگرچه ساده ترين کار است اما بهترين نيست، چرا که قيمت را براي همه مصارف از پرمصرف تا کم مصرف يکسان در نظر مي گيرد. اين در حالي است که سهميه بندي توانسته بود منطق عادلانه اي براي قيمت و مصرف تعريف کند. بر اين مبنا پرمصرف ها که عموما پردرآمدها نيز هستند پول بيشتري مي پردازند و کم مصرف ها از طريق قيمت يارانه اي تشويق مي شوند. به همين دليل است که نه فقط در ايران بلکه در بسياري از کشورها براي مصرف آب، برق و گاز پلکان مصرفي تعريف شده و قيمت براي مصارف کم ارزان و براي مصارف بالا گران محاسبه مي شود.نقد ديگربه اقدام يارانه اي اخير دولت، عدم اطلاع رساني و غافلگير کردن مردم است. اين نحوه افزايش قيمت بدون توجيه افکار عمومي و بدون اطلاع رساني قطعا مغاير شعار همدلي و همزباني دولت و ملت است. آن هم در شرايطي که تبعات اجتماعي افزايش قيمت حامل هاي انرژي موضوع کاملا واضح و غير قابل کتماني است و نبايد براي اجراي يک اقدام اجتناب ناپذير و به گفته سخنگوي دولت اجراي يک طرح بين 2 گزينه بد و بدتر، بدون آماده سازي افکار عمومي اقدام کرد.با اين حال و با پذيرش اين واقعيت که دولت ناگزير از افزايش قيمت هاست (اگرچه در شکل افزايش قيمت نقدهايي وجود دارد)، بايد دقت کرد که هيچ تفسير سياسي و مبتني بر بدبيني به نيات دولت، نبايد اصل اقدام يارانه اي دولت را زير سوال ببرد. به ويژه با توجه به بيانات روز گذشته رهبر انقلاب که خطاب به مجلس تاکيد داشتند که بناي تعامل با دولت را بر حسن ظن بگذارند نبايد برخي بحث ها را مطرح کرد.در هر صورت اقدام يارانه اي دولت يک اقدام اجتناب ناپذير و قابل دفاع در کليات با امکان نقد در جزئيات است و بهترين راه براي اصلاح اشتباهات نقد منصفانه و عالمانه است و نه تخريب. لذا براي اصلاح اشتباهات جزئي در تصميم دولت بايد به سراغ نقدهاي کارشناسي رفت نه تحليل هاي مبتني بر توهمات سياسي.
***************************************
روزنامه ایران**
دیپلماسی هستهای در پرتو عقلانیت سیاسی/ رضا صالحی امیری
دولت امید و اعتدال، گامهای اساسی و مؤثری در حل و فصل پرونده هستهای و کاهش آسیبهای ناشی از روند پیشین برداشته است. هر چند تا حصول نتیجه نهایی راهی طولانی در پیش است اما گشایشهای اولیه در بن بستهای ایجاد شده، دریچه روشنی پیش چشم ایرانیان باز کرده است. مسیری که دولت تدبیر و امید در دیپلماسی هستهای پیش گرفت، همان مسیری بود که عقل جمعی شهروندان مطالبه میکرد. به گونهای که 79 درصد از شهروندان، رضایت خود را از نتایج این دیپلماسی اعلام کردهاند. در واکاوی سیاست دولت امید و اعتدال، به ویژگیها و عناصری برخورد میکنیم که بر اساس همین ویژگیها است که سیاستمردان امید و اعتدال توانستهاند مقدمات را به خوبی طی کنند. آن عناصر کدامند؟ به نظر میرسد سازوکار در نوسازی سیاست در ایران بر سه گونه عقلانیت عملی، عقلانیت استراتژیک و عقلانیت پارامتریک بنا شده است.
1. عقلانیت عملی
یکی از اثرات نوسازی سیاست در دولت امید و اعتدال، رشد عقلانیت سیاسی در حل و فصل منازعات بینالمللی و سوءتفاهم هایی است که ایران را در دهه اخیر با افت و خیزهای نگران کننده روبهرو ساخته است و در نتیجه، مشکلات متعددی برای فضای سیاست، کسب و کار و زندگی عمومی ایجاد کرده است. حل و فصل منازعات بینالمللی و برون رفت از بنبستهایی که فرا روی یک ملت نهاده شده است، یکی از نشانهها و شاخص هایی است که در سنجش میزان کارآمدی یک دولت میتوانیم به کار بگیریم. پرونده هستهای تنها یک نمونه از این منازعاتی است که شرایط دشواری را در سطح بینالملل برای نظام به وجود آورده است. به گونهای که روابط ایران را با سایر کشورها تحتالشعاع قرارداده و آثار نامبارکی بر روند توسعه همه جانبه گذاشته است. در یک سنجش کلی، دولت اعتدال و امید نشان داده است که سیاست خود را بر نوعی عقلانیت پیش برنده نهاده است و سعی میکند در عین آرامش، گامهای مؤثری در رفع مشکلات و کاهش آلام بردارد.
یکی از نشانههای بلوغ سیاسی دولتمردان اعتدال و امید، نحوه کنش آنان در صحنه بینالمللی است. به گونهای که آشکارا میتوان مشاهده کرد وضع نابسامان ایران در عرصه روابط بینالملل روند رو به بهبود را میگذراند و راههای برون رفت از بن بستها به نتایج اولیه خود رسیده است. کنش منتج به نتیجه، از رفتاری خردمندانه و مؤثر خبر میدهد و راه امید به آینده را هموارتر میکند. یکی دیگر از نشانههای بلوغ سیاسی، کلام فاخر سیاست پیشگان در هنگام سخن گفتن و رعایت نزاکت و اخلاق در عرصه عمل است. گفتار قابل تحسین ریاست جمهوری در داخل و وزیر امور خارجه در هنگام سخن گفتن در مجامع بینالمللی، امید را در رگ و پی سیاست نیم جان جاری میسازد.
آنچه این روزها بویژه در ماجرای پرونده هستهای و حل و فصل بخشی ��ز خصومات مشاهده میکنیم، برآمدن خورشید عقل در بام سیاست و عقلانیتر شدن رفتارها در ساحت عمل است. سیاستهای مبتنی بر عقلانیت و کنشهای استوار بر خرد که هدف نهایی اش یافتن راه حلی است که کمترین هزینه و بیشترین فایده را در بر داشته باشد. خرد و عقلانیت سیاسی در عرصه روابط بینالمللی، ناشی از درک منافع ملی بر پایه رفتاری محاسبه شده قرار دارد. به سخن دیگر، عقل عملی، شیوهها و ابزارهایی را بر میگزیند که احتمال دست یافتن به اهداف و توفیق در تلاشها را به حداکثر ممکن میرساند. از این رو رفتار عقلانی در برابر رفتار احساسی قرار میگیرد.
رفتار احساسی و عاطفی، بیشتر مبتنی بر غریزه و برانگیختگیهای زودگذر محاسبه شده است. به همین دلیل، این رفتارها عموماً بیحاصل و بعضاً خود ویرانگر است. خود ویرانگری بدان معنا که به ضد خود تبدیل میشود. به سخن دیگر، رفتارهای احساسی بویژه در ساحت بینالملل، نه تنها بدون ثمر و بدون نتیجه است، که در برخی موارد، کشور را از هدفش دور میکند و به جای آنکه گره گشایی نماید، گره را سخت تر کرده و حتی گرههای جدیدی را نیز بر کشور تحمیل میکند.
در سیاست مبتنی بر عقل عملی، انتخاب شیوه و راههای وصول به هدف مهم است. آن چه در عقلانیت عملی مطرح میشود، تناسب میان وسیله و هدف است. در عقل عملی، به کار گرفتن ابزار متناسب برای رسیدن به هدف از پیش تعیین شده اهمیت دارد. نقطه مقابل عقلانیت عملی در ساحت سیاست، همهمه بیحاصل خیابانی و هیاهوهای بیثمری است که جز به تیرگی فضا و جدال بیپایان نمیانجامد. کنشگران معقول، به جای هیاهوی احساسی و برانگیختن عواطف عمومی، سیاست را بر سر میز مذاکره میکشانند و با ارائه بازهای ماهرانه، راههای برون رفت از بن بستها را بررسی کرده و با چشمانی باز، به ظرفیتها و امکانات خویش اتکا میکنند. انتخاب شیوه مثمرثمر و راههای وصل به هدف، جزئی از عقل عملی محسوب میشود.
2. دیپلماسی هستهای و عقلانیت استراتژیک
سیاست بینالمللی، عرصه تاخت و تاز یک سویه و کنش یک طرفه نیست. در هر منازعه و رقابت، همواره تعدادی از کنشگران حضور دارند. همان گونه که در پرونده هستهای کشورمان، بازیگران متعددی نقش آفرینی کردند. از این رو دولت اعتدال و امید، میدانست در چالشی عمیق با حضور رقبای سرسخت و فضای آشفتهای مواجه است که از سوی دشمنان ایران، طی چند دهه ایجاد شده و صحنهای پر هیاهو که حساسیت ویژهای یافته است. بازیگران اصلی سیاست در عرصه بینالملل در دولت امید و اعتدال، با عقلانیت استراتژیک، با آشنایی ای که از میدان بازی سیاست بینالمللی داشتند، تصمیم به مذاکره و حل و فصل پرونده هستهای گرفتند.
یکی از ارکان اصلی کنش مؤثر و منتج به نتیجه این است که سیاست پیشگان، واجد «عقلانیت استراتژیک» باشند. در عقلانیت استراتژیک، هر بازیگر و نقش آفرین سیاست، میداند که تنها بازیگر میدان سیاست نیست. از این رو طرف مقابل را به منزله یک واقعیت مشهود و حذف ناشدنی به رسمیت میشناسد و آن را در معادلات و محاسبات خود در میان میآورد و بر این امر واقف است که طرف مقابل، دارای منافعی است که او نیز در پی بیشینه کردن آن و کمینه کردن هزینه است. از این رو با زیرکی و بازی خردمندانه، سعی در افزایش هر چه بیشتر سود خویش دارد. سیاستی که بر «عقلانیت استراتژیک» بنا میشود از این امر آگاه است که «بهرهای که نصیب کشورش میشود به اختیار دیگر بازیکنان متکی است. لذا در این جا هر یک از تصمیم گیران باید محاسبات عقلانی دیگران را به حساب آورد و با این فرض که دیگران هم تصمیم سنجیده و عاقلانه میگیرند، خود به انتخاب استراتژی عقلانی همت گمارد که سود کشورش را بیشینه میسازد.»
از این رو از فضای سیاست توهم زدایی میکند و واقعیتهای موجود را در تصمیمگیری خود لحاظ میکند. یک سویه نگری و خود را تنها بازیگر عرصه دانستن، تلاشی بیفرجام است که نتایج شوم بر میدان سیاست تحمیل میکند. «دیگران»، واقعیتی غیر قابل انکار هستند که نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد. از این رو بازیگران عرصه سیاسی در دولت امید و اعتدال، به جای نادیده گرفتن طرف مقابل، بازی حرفهای و زیرکانهای را آغاز میکنند و تلاش میکنند با پیشبینیها و محاسبات پیچیده، به اهداف خود دست یابند و سهم کشور را در این بازی هر چه بیشتر کنند. میدانند که هر عملی به عکس العملی از سوی دیگری منجر میشود و هر تصمیمی به تحرک و تصمیم فاعلان دیگر منتهی میگردد. سخن ناسنجیده و حرکت ناشیانه، سبب میشود فضای رقابت و میدان بازی تیره گردد و در گرد و غبار برآمده از دویدنهای بیحاصل، همه چیز را ببازد. از این رو در برداشتن گامهای خود، نهایت دقت و محاسبه گری را میکنند تا بتوانند بازی حرفهای را ارائه دهند، به گونهای که حریف، چارهای جز پذیرفتن نتیجه بازی نداشته باشد.
به جای هیاهوهای احساسی بینتیجه و یا بد نتیجه و به جای جنجالهای کور و نافرجام، کنش خود را در سایه آرامش عقلانیت استراتژیک پیش بردند و همت خود را در ارائه کاری حرفهای و تخصصی به سمت حل پرونده هستهای پیش بردند. باید بدانیم که دشمن هوشمندانه گام برمیدارد و در نتیجه دیپلماسی ما باید هوشمندانهتر از حریف گام بردارد. از این جهت این عرصه جهاد مقدس برای تأمین منافع حداکثر ملت نامیده میشود. همگان باید جهادگران را در کسب این پیروزی یاریگر باشیم.
3. عقلانیت پارامتریک
دولت تدبیر و امید، در هنگام مواجهه با بن بست انرژی هستهای با سناریوهای مختلفی روبهرو بود. شقوقی که هر یک از آنها کشور را به سمت و سویی میبرد و سرنوشت و آینده جامعه را تغییر میداد. تصمیم گیران سیاست، باید از میان گزینههای متفاوت و راه حلهای متعدد، راه حلی را بر میگزیدند که اولاً احتمال حل و فصل نزاع در آن بیش تر باشد و ثانیاً میزان بیش تری از سود و فایده بر آن مترتب گردد. سنجش راه حلها با محاسبه پیامدها، همان عقلانیت پارامتریک است. در عقلانیت پارامتریک، «شخص تصمیمگیرنده، کاری که میکند این است که با بررسی دقیق نتایج محتمل هر یک از سناریوها، ممکنترین و بهترین گزینه را انتخاب کند.»
نشانه دیگری از نوسازی سیاست در ایران، کنش سیاسی نه بر اساس آرزوها، بلکه با عنایت به نتایج انتخاب سناریوی خوب از میان سناریوهای متعدد در عالم سیاست است. در این شیوه از سیاست ورزی، به جای آنکه به حداکثر فایده و سود بیندیشد، حداکثر منافع ملی را در دستور کار خود قرار میدهد. این سخن بدان معنا است که توقع و انتظار را با واقعیتها میسنجد و آرزو اندیشی را کنار مینهد. یکی از واقعیتهای سیاست، وجود منافع طرفین یک مذاکره است. از این رو میپذیرد که طرف مقابل نیز به منافع خویش بیندیشد و در میدان رقابت به خواستههای مورد نظرش برسد. این چنین میشود که بازی برد – برد شکل میگیرد. بیشتر از آنکه بهحذف حریف بیندیشد به قواعد بازی اهمیت میدهد که ذیل آن، طرفین بازی، با کنش عقلانی و اخلاقی، جانب انصاف نگه دارند و بهترین راه ممکن را برای حل و فصل منازعات بیابند.
دولت تدبیر و امید، در هنگام قبول مسئولیت راهبری پرونده هسته ای، با شرایط بسیار تاریک و ناهموار در صحنه بینالمللی روبهرو میشود. شرایط شکننده، بسیار مبهم و آشفته که نتایج نامیمونی را در پی داشت. نتیجه چنین شرایطی، فشارهای بینالمللی و تنگ تر شدن موقعیت ایران در صحنه سیاست بینالمللی بود. با این همه، توانست شرایط سخت و مناقشهآمیز را به وضعیت مذاکره برابر تغییر دهد. این سخن به معنای رسیدن به همه مطالبات و خواستهها نیست، بلکه رسیدن به هر آن چه که در دایره امکان در فضای موجود در جهت تأمین منافع ملی همراه باشد.
عقلانیت سه گانه دولت، یعنی عقلانیت عملی، استراتژیک و پارامتریک، در کاهش خصومتها و بازگشت نسبی آرامش به پرونده هستهای موفقیتآمیز بوده است. نتیجه حاصله از پروسه طی شده و روندی که تاکنون ادامه داشته است نشان میدهد که دولت اعتدال و امید، شیوهای را که برای حل ماجرای پرونده هستهای برگزیده است، توانسته است منافع کشور را بر سر میز مذاکره و در رقابتی چشمگیر احیا نماید. برون رفتن از بن بست نفسگیر و احیاناً خطرناک پرونده گشوده شده در برابر ایران، حاصل عقلانیت سیاسی و کنش مبتنی بر خرد ایرانی است. خردی که در طول تاریخ، سبب گردیده است فرهنگ و جغرافیای این مرز و بوم را در کوران حوادث گوناگون از گذرگاههای تنگ تاریخی بگذراند و آن را پابرجا نماید. امید است که با بسط هر چه بیشتر عقلانیت سیاسی، مجال فراخی پیشاروی زندگی ایرانیان فراهم و از رنجها و آلام این سرزمین کاسته گردد.
پیشبرد معقولانه سیاست دولت امید و اعتدال، افق تازهای فراروی جامعه گشود و امید را در قلبها افزون کرد. و همان گونه که ریاست محترم جمهوری وعده کرده بودند قرار است گردش سانتریفیوژها همراه با گردش زندگی عمومی مردم همراه شود. گرچه نتیجه شناسی چنین سیاستی، زود هنگام است اما دست کم طلیعه روشن و چشم انداز امیدوار کنندهای را پیش روی جامعه باز کرده است. نمایش ظرافت و ظرفیت دیپلماسی مبتنی بر خرد ایرانی در مواجهه با قدرت دیپلماسی کشورهای قدرتمند به گونهای بود که توانست نوعی تضاد و شکاف در رابطه میان امریکا و رژیم غاصب اسرائیل بیندازد. مذاکره پرحوصله و آرام و دیپلماسی دولت، به تغییر تصویر ایران نزد افکار عمومی جهان کمک کرد. تصویری که مبتنی بر خشونت، تروریسم و رفتار غیر عقلانی ترسیم شده بود. رفتار مبتنی بر احترام متقابل، راه را ب��ای گشایشهای بعدی باز کرده است. از این فرصتها و گشایشها باید نهایت فایده را در جهت منافع ملی کشور برد.
***************************************
روزنامه جام جم **
اولویتهای بهارستان در آخرین سال مجلس نهم/ محمدرضا باهنر
دوره نهم مجلس شورای اسلامی در آخرین سال فعالیت خود اولویتهایی دارد که یکی از مهمترین آنها به نتیجه رساندن طرحها و لوایح مهمی است که هنوز به نتیجه نرسیده و پیگیری آن در دوره بعد، نیاز به طی شدن دوباره فرآیندهای قانونی دارد. از دیگر سو در چهارمین سال دوره نهم مجلس ما با مسائل مهمی روبهرو هستیم که چنانچه رهبر معظم انقلاب هم فرمودند، یکی از مهمترین این مسائل پرداختن به برنامه ششم توسعه است که باید مراقب بود مبادا مباحث انتخاباتی بر رسیدگی به این موضوع مهم که سیاستهای دولت در پنج سال آینده را مشخص میکند، سایه بیندازد. همچنین پیگیری قانون بودجه 95 و نیز به نتیجه رساندن بخشی از معاهدات بینالمللی که از سوی دولت ارائه شده و هنوز بررسی آن در مجلس به پایان نرسیده، از دیگر اولویتهای مجلس نهم در سال آخر محسوب میشود.
مجلس نهم در آخرین سال فعالیت خود باید تلاش کند روح حاکم بر برنامه ششم و قانون بودجه سال آتی را متناسب با راهبرد اقتصاد مقاومتی کرده و فراتر از شعارهای سرداده شده درباره اقتصاد مقاومتی و گامهای برداشته شده از سوی دولت و مجلس در این خصوص، این مدل سیاستگذاری اقتصادی را تبدیل به اولویت نخست کشور کند.
در کنار همه اینها انتظار میرود مجلس به مباحث مهم روزمره در ارتباط با اداره کشور یا تحولات بینالمللی نیز نظر کرده و موضوعاتی چون خروج از رکود، نظارت بر مذاکرات هستهای و رصد مسائل منطقهای را نیز در دستور کار قرار دهد. همچنین انتظار این است که در چهارمین سال فعالیت مجلس نهم، نمایندگان آن دسته از مواضع دولتی را که نیازمند تقویت است مورد حمایت قرار داده و برای وادارکردن دولت به اصلاح آن طیف از مواضعی که نیاز به رفع کاستی دارد نیز بکوشند.
باید به این نکته هم توجه داشت که در حوزه سیاست خارجی، نیاز به قانونگذاری مداوم مجلس نیست. هرچند نمایندگان میتوانند در هنگام ضرورت، قوانینی را در این حوزه به تصویب برسانند، اما ماهیت شناور و مصلحتاندیشانه رشد یا کاهش سطح روابط کشورمان با کشورهای دیگر، بیش از قانونگذاری، نیازمند نظارت مجلس است. همچنین نباید از این موضوع غافل شد که تعامل مجلس و دولت یک ضرورت غیرقابل اجتناب است و چه مجلس با طراحی یک نقشه راه واقعبینانه و چه دولت با اجرای دقیق این نقشه راه، باید در مسیر تعامل پیش بروند.
بنابراین در سال چهارم فعالیت این دوره مجلس، ما نیازمند تعامل دولت و مجلس با رعایت شاخصهای «رفاقت»، و «نظارت» هستیم و باید این مهم را مدنظر قرار دهیم که از مرزهای اخلاق فراتر نرویم. چنانکه رهبر معظم انقلاب هم اشاره کردند، هم نمایندگان باید احترام وزیر را نگه دارند ـ مثلا مسائلی که چند روز قبل برخلاف این اصل بهوجود آمد، پسندیده نبود ـ و هم وزرا پاسخگوی مجلس باشند تا تعامل قوای مجریه و مقننه، مشفقانه پیش رفته و البته سهلانگارانه هم نباشد.
از یاد نباید برد که نمایندگان امسال درگیر برخی مسائل انتخاباتی هم هستند که بهدلیل اهمیت تبلیغات انتخاباتی و دعوت مردم به مشارکت گسترده در عرصه انتخابات حائزاهمیت است. با این وجود اولا نباید گذاشت در کل سال فضای کشور انتخاباتی شده و به مباحث اصلی پرداخته نشود و در کنار این، باید مراقب بود که تریبون مجلس، به تریبونی انتخاباتی تبدیل نشده و مثلا اگر همه میدانیم بودجه دولت صد تومان است، نباید طلب هزار تومان از دولت کرده و توقعات را بالا ببریم.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
شاید میشد.../حسین قدیانی
بیگمان از شکست مذاکرات ناراحتیم، فقط به یک دلیل؛ مسیری که میتوانست منجر به لغو تحریمها شود به بنبست رسیده. برای ما، مذاکره و احیاناً توافق منتج از آن، تنها و تنها بدان سبب موضوعیت داشت که فشار تحریمها را از روی دوش این ملت بردارد. بدعهدیهای دشمن از یک سو، ندانمکاریهای دوستان دیپلمات خودمان از سوی دیگر، چنین فرجامی را برای مذاکره به ارمغان آورده که کاخ سفید حتی به بیانیه بد لوزان هم اندک تعهدی نشان نمیدهد و مدام میخواهد بدترش کند!
اینک روی میز مذاکره، هر گزینهای دیده میشود الا گزینه لغو تحریم! لیکن با وجود این همه مذاکره و این همه دستاورد که به طرف مقابل دادهایم، هنوز که هنوز است، گزینه نظامی از روی میز رئیسجمهور مؤدب و باهوش آمریکا تکان نخورده که نخورده! اساساً علت مذاکره دوجانبه با یانکیها نیل به دو مقصود بود؛ اول: لغو تحریمها، دوم: مهربانتر شدن آمریکا با ما، که خب! هیچکدام از این دو مقصود، حاصل نشده است.
نظر دولت محترم این بود که با مذاکره دوجانبه میتوان لرزه بر ساختار تحریم انداخت و ولو اندکی شیطان را رام کرد اما آنچه در مقام عمل رخ داد، این بود که گویی ما یک چیز هم بدهکار کاخسفید شدهایم، بعد آن همه دستاورد که دودستی و بی هیچ مابهازای ارزشمندی در ژنو و... به او تقدیم کردهایم! با همه این تفاصیل به جد بر این باورم که اگر مذاکرات با دستفرمان بهتری حرکت میکرد، احتمال رسیدن به توافق خوب که مشتمل بر لغو تحریمها باشد کاملاً وجود داشت. البته ناظر بر خباثت ناتمام و ذات پلید شیطان بزرگ، هیچ نمیتوان در این باب سخن به قطعیت گفت، لیکن «احتمال» داشت یک دیپلماسی مدبرانهتر، عاقلانهتر و خردمندانهتر از سوی طرف ایرانی، راه رهایی از تحریمها را هموار سازد. اساساً و اصولاً عالم سیاست و ذیل آن عالم دیپلماسی، عالم محاسبه همین «احتمالات» است و هر رفتار و گفتاری که احتمال رسیدن به هدف را بیشتر کند، سزاوارتر از انجام آن عملی است که ضامن شکست تو باشد! آری! احتمال داشت مذاکرات، عاقبت بهتری پیدا میکرد اگر که:
یکم: به جای شعار من درآوردی «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»، این شعار سرشار از شعور «عدم توافق، بسی بهتر از توافق بد است» سر دست گرفته میشد. بدیهی است با وجود این شعار، دشمن دیگر غلط میکرد فرض را بر این بگیرد که طرف، آمده هر جور شده یک توافقی بکند و محتوای توافق هیچ اهمیتی برایش ندارد!
دوم: به جای «مؤدب و باهوش» خواندن رئیسجمهور آمریکا، جمهور خودمان را و این مردم شهیدپرور خودمان را «مؤدب و باهوش» خطاب میکردیم. این مهم، هم به حقیقت نزدیکتر بود و هم آنکه جناب اوباما تصور نمیکرد آن سوی سیم، کلاً دل در گرو کدخدا دارد!
سوم: هرجا دیدیم که دشمن در حین یا بعد هر دور از مذاکرات مشغول دروغ یا عهدشکنی است، ضمن حواله دادن سران کاخ سفید به جهنم، خطاب به ایشان اظهار میکردیم؛ شما از سویی مهمترین حامی اسرائیل هستید، از سویی مهمترین حامی داعش. فلذا نزد جهانیان، از حیث محبوبیت، کاملاً منفور و به شکل واضحی در اقلیت هستید.بنابراین ما بیش از این خواهان ادامه مذاکره با بزدلهای بیسوادی چون شما نیستیم که لیاقتتان همانا حمایت از تکفیریهای تازه به دوران رسیده و بیسواد است!
چهارم: اولا بجا و بموقع این «جلاد تحریم»بودن را به رخ آقایان اوباما و جانکری میکشیدیم، ثانیا به گونهای در مذاکرات حرکت میکردیم که هرگز امر بر رئیسجمهور آمریکا مشتبه نشود که فشار تحریمها این دولت را پای میز مذاکره کشانده و بعد هم در اوج بیادبی و خباثت، طرف ایرانی را متهم به کاسبی با تحریم کند!
پنجم: هر وقت دیدیم دیپلماتهای آمریکایی، پا را فراتر از گلیم مذاکره گذاشتند، مثلا درباره تاسیسات نظامی ما یا بازجویی از اندیشمند ما حرف مفت زدهاند، خطاب به ایشان میگفتیم که شما با آن همه سابقه ننگین که در جای جای جهان از خود به یادگار باقی گذاشتهاید، اصلا صلاحیت مذاکره دیپلماتهای ما را ندارید، چه رسد که بخواهید بازجویی کنید از اندرونی ما.
ششم: خندههایمان را نگه میداشتیم برای دوست، اخم و تخم و جدیتمان را نگه میداشتیم برای دشمن.
هفتم: «شما بدون شناسنامه حق حرف زدن ندارید»، «به زور تحریم و تهدید، هرگز نمیتوانید ملت مومن و باهوش ایران را روانه جهنمهایی کنید که برای بعضی کشورهای دنیا فراهم ساختهاید» و... هم اگر هرازگاهی اما بهنگام به آن سوی میز مذاکره گفته میشد، بیتاثیر نبود.
در مذاکره، شل بیایی، کلاهت پس معرکه است. عالم مذاکره، آنقدر پیچیده، عجیب و متغیر است که اگر امتیاز کمی به دشمن دادی، باید آن را زیاد بشمری و اگر امتیاز زیادی از دشمن گرفتی، باید آن را کم فرض کنی، بلکه باز هم مترصد باشی تا از او امتیاز بستانی. این مهم، توصیه دین، توصیه عقل، توصیه عزت، توصیه ملت، حتی توصیه اعتدال است به حضرات دستاندرکار. حال بیاییم و احتمال دیگری بدهیم. احتمال بدهیم آقایان این 6 مورد را رعایت میکردند لیکن باز مذاکرات به بنبست میرسید. میدانید آن موقع، چه فرقی با الان داشت؟! فرقش این بود که اگر تحریمها لغو نشده بود لااقل به برند این انقلاب هم لطمه نزده بودیم!
آری! این برخوردی که شما در این 2 سال دولتمردیتان با ملت خودتان و منتقد دلسوزتان کردید، اگر با جلاد تحریم کرده بودید، مذاکرات تا این حد به در بسته نمیخورد، چرا که دشمن، حساب کار دستش میآمد!
***************************************
روزنامه شرق **
انشای دلواپسانه در فضای مجازی /فریدون مجلسی
اینروزها متن فریبنده دیگری در شبکههای اینترنتی قرار گرفته است با عنوان طنزآمیز «روحانی مچکریم»! این متن مطابق شیوههای حرفهای بحرانآفرینان، با لحنی حقبهجانب و البته عوامفریبانه، افرادی را نیز فریفته و به انتقال اینگونه مطالب واداشته است. متن پیام به شرح زیر است: «آقای روحانی مچکریم که: مسکن مهر رو تعطیل کردی، بنزین بیکیفیتتون رو تا دو هفته دیگه گرونتر بهمون میدی، آب و برق و گاز رو ۲۵ درصد گرونتر میکنی، تورم رو فقط تو آمارها مهار کردی، آبرومون رو جلوی آمریکا بردی و تحقیرمون کردی، بیخیال تولید و اشتغال شدی و چسبیدی به مذاکرات، ملت رو قبل از عید واسه چهار تا دونه تخم مرغ و برنج هندی به صف کردی، برای تغییر مسئولان بهجای داس از کمباین استفاده کردی، هر کس ازت انتقاد کنه رو بیسواد میخونی، هرجا کم میاری تقصیرها رو گردن دولت قبل میندازی، قرار شده هرکی یارانه بگیره، بانکها بهش وام ندن، برای ندادن ٤٥ هزار تومان پولی که احمدینژاد با عزت میریخت تو کارت بانکی، ملت رو مجبور میکنی تو فرمها اعلام گدایی بکنن، روزنامهای که سیاستهای دولت رو به حق به نقد کشید، بستی، برنامه هستهای رو که با خون شهدا ساخته شده بود رو داغون کردی، شعار امید دادی ولی ملت رو ناامید و اسرائیل رو طبق گفته خودشان، امیدوار کردی، دولت قبل رو گداپرور نامیدید ولی الان خودتون به گدایی چندتومان پول یارانه ملت افتادی...».
نگارنده، وکیل و مدافع آقای روحانی نیستم، اما به خاطر تعهدی که ایشان برای رفع تحریمها دادند در «انتخابات - رفراندوم سال ٩٢» شرکت کردم و مانند میلیونها نفر دیگر به ایشان رأی دادم. حالا حتما باید از ایشان سؤال کنم چرا اسرائیل و همدستان عربش مانع و معارض توافق هستند و بهانهجویی میکنند؟ چرا تندروهای داخلی با آنها همدست و همصدا شدهاند و نمیگذارند این ملت روی آرامش ببیند و درهای اقتصاد و رفاه و اشتغال به روی عموم باز شود؟ چرا به این کارشکنیهای آزاردهنده پایان داده نمیشود؟ دفاع در مقابل این کیفرخواست دلواپسانه ١٦ بندی بر عهده متهم است اما نگارنده هم به سهم خود و به اعتبار تجربیات میتوانم در باب این اتهامات اظهارنظر کنم:
١. مسکن مهر رو تعطیل کردی: من هم مانند اقتصاددانان شهادت میدهم برنامه مسکن مهر کار بیدر و پیکر، بیحساب و کتاب و تورمآفرینی بود که با بهرهمندی از بخشی از ٧٠٠ میلیارد دلار درآمد افسانهای نفتی در دولت احمدینژاد، در صدها کارگاه و به بهای تعطیلکردن پروژههای درآمدزا و کارآفرین مانند فازهای عسلویه، متروی تهران و صنایع دیگر آغاز شد. غالبا هم نیمه تمام، بدون منابع آب و برق و اعتبار، پس از جاروکشی خزانه، به دولت جدید تحویل داده شد! نیازمندان رویدستمانده و نگران مسکن هم نمیتوانند انتظار معجزه داشته باشند. بههرحال دولت هم ناچار است آن برنامه را پس از رفع ایرادها و تأمین منابع تدریجا تکمیل کند و با تسهیلات به بهای واقعی تحویل دهد.
٢. بنزین بیکیفیتتون رو تا دو هفته دیگه گرونتر بهمون میدی: راستش نمیدانستم بنزین غیراستاندارد پتروشیمی که شهرهای ما را غیرقابل تنفس و حتی تعطیل کرد، مربوط به دوران روحانی بود! تا جایی که میدانم در دولت روحانی، جلوی آن گرفته شده است.
٣. آب، برق و گاز رو ۲۵ درصد گرونتر میکنی: با تورم بهارثرسیده از اتلافکنندگان منابع و ذخایر ملی، قطعا باید بیش از ٢٥ درصد هم گران شود. ملت هم باید عادت کند که بهای هر سرویس و خدمتی را که دریافت میکند، بپردازد و البته در مصرف صرفهجویی کند. چراغهای اضافی را خاموش کند، شیر آب را ببندد، حمامش را به یکی، دو دقیقه با حداقل آب انجام دهد. بدانیم هر صرفهجویی موجب افزایش قدرت سرمایهگذاری ملی و اشتغال فرزندان بیکار همین ملت میشود.
٤. تورم رو فقط تو آمارها مهار کردی: با توجه به باقیماندن تحریمها، فقط از شتاب رشد تورم میتوان کاست.
٥. آبرومون رو جلوی آمریکا بردی و تحقیرمون کردی: راستش این ایراد را نفهمیدم! چگونه آبرو برد؟ در «دانشگاه کلمبیا» تن به آن اتفاقات توهینآمیز داد؟ در مجمع عمومی پیشنهادهایی عجیب داد؟ هاله نور دید؟ پاسخ سؤال خبرنگاران را با سؤال داد؟!
٦. بیخیال تولید و اشتغال شدی و چسبیدی به مذاکرات: تولید و اشتغال در دولت ٧٠٠ میلیارد دلاری خیلی بالا بود؟ پروژههای تولیدی و حتی ساخت و ساز متروی تهران تعطیل شد و شهرکهای صنعتی بیرمق به ارث رسیدند. اما این ایراد وارد است که دولت که اهمیت توافق را میداند چرا به کار سرعت بیشتری نمیدهد؟
٧. ملت رو قبل از عید واسه چهار تا دونه تخممرغ و برنج هندی به صف کردی: آقای روحانی این یکی را راست میگویند. اصلا ادامه برنامه اعانه و صدقات و یارانه عمومی غلط بود، تا چه رسد به اعانه غذایی. برای این کار باید سازمان بهزیستی و مؤسسات خیریه، نیازمندان را بیابند و کمک کنند.
٨. برای تغییر مسئولان به جای داس از کمباین استفاده کردی: معنی اینگونه اصطلاحات را نمیفهمم. اما مردم با رأی خود از شما میخواهند همه مقامات را بر مبنای سوابق تجربی و ارشدیت اداری و تخصص و سواد طبق مقررات انتخاب کرده و فاقدان شرایط را که تعداد بسیاری هستند و در دولت قبل سوار قطار دولت شدند با بولدوزر مرخص کنید. کردید؟
٩. هرکس ازت انتقاد کنه رو بیسواد میخونی: تا جایی که ما شنیدیم سخنان دلواپسانه را که منافع شخصی را به منافع ملی ترجیح میدهند از سوی بیسوادان و عوام دانستند. چطور مگه؟
١٠. هرجا کم میاری تقصیرها رو گردن دولت قبل میندازی: این یکی را ناچارم به همین زبان پرسشگر دلواپسانه پاسخ دهم؛ مگر جز این است؟
١١. قرار شده هرکی یارانه بگیره، بانکها بهش وام ندن: نشنیده بودم چنین تصمیم عاقلانهای گرفته باشند! چرا و به چه اعتباری باید به کسی که خود را محتاج یارانه میداند، وام داد؟ خبر نداشتم، اما پیشنهاد خوبی است.
١٢. برای ندادن ٤٥ هزار تومان پولی که احمدینژاد، با عزت میریخت تو کارت بانکی، ملت رو مجبور میکنی تو فرمها اعلام گدایی بکنن: پول عوامفریبانه، نه گرفتنش عزت و حرمت دارد و نه دادنش. هرکس خود را نیازمند میداند باید هم فرم اعلام نیازمندی پر کند و مدرک اثباتی جمع کند. پیشنهاد خوبی است.
١٣. روزنامهای که سیاستهای دولت رو بحق به نقد کشید بستی: روزنامههای منتقد دولت که به صف هستند! دروغ آشکار تا این حد؟
١٤. برنامه هستهای رو که با خون شهدا ساخته شده بود داغون کردی! : راستش آقای روحانی باید توضیح دهد نمایندگی شهدا را چه کسی به مدعیان داده است؟ ثالثا روحانی دقیقا چه چیزی را داغان کرده است؟
١٥. شعار امید دادی ولی ملت رو ناامید و اسرائیل رو طبق گفته خودشان، امیدوار کردی: راستش این ادعا خیلی زور دارد! یعنی شباهت دلواپسی اسرائیل و عربستان و همین فرمایشات کافی نیست؟ نکند نتانیاهو ناگهان و بدون خبر قبلی، مواضع عصبی خود را از انزوایی که دولت روحانی به او تحمیل کرد کنار گذاشته و طرفدارتیم هستهای ما شده است.
**********************************