نفوذ چیست؟! از کدام جانب صورت میگیرد؟! نفوذی کیست؟! چگونه شناسایی میشود؟! پاسخ به این سؤالات، از طرفی سهل است و از دیگر سوی سخت. سهل از آن جهت که فهم بالقوه مصادیق نفوذ، از عهده همگان برمیآید و سخت از این منظر که شاید تشخیص نمونههای بالفعل آن ناشدنی به نظر برسد.
ابتداییترین تعبیر از نفوذ آن است که همگان را به یاد جاسوسی میاندازد که از طرف سرویس اطلاعاتی بیگانه، برای خرابکاری یا دستیابی به برخی اطلاعات در دستگاهی حساس رسوخ کرده و اوامر مافوقش را مو به مو و بیکم و کاست اجرا میکند. در این میان کمتر کسی پیدا میشود که در تصور مابه ازای بیرونی برای «نفوذ»، از حیطه افراد حقیقی و حقوقی پای را فراتر گذاشته و آن را در گستره جریانشناسی یا دکترین کندوکاو نماید.
اهمیت جریانشناسی نفوذ در ایران کنونی از آن جهت مضاعف است که یکی از ارکان اساسی نظام جمهوری اسلامی، اتکای به آرای عموم ملت یا به عبارت بهتر جمهوریت آن است و نفوذ در جمهوریت، سرانجام به تغییر ماهیت نظام خواهد انجامید.
با این اوصاف، جریان نفوذی نه فقط چند مسئول لشکری و کشوری یا چند وزارتخانه و سازمان دولتی و خصوصی، که تکتک ایرانیان را نشانه گرفته است و برای آینده ایشان برنامههای ویژهای درنظر دارد!
این تعریف بسیط از «نفوذ»، اعلان خطری برای همه است چراکه ممکن است هرکس، بیآنکه خود متوجه باشد به جرگه نفوذیان پیوسته و سرباز بیجیره و مواجب دشمن شود! آری، خطر همیشه در کمین بوده و بین حق و باطل، تنها به اندازه تار مویی فاصله است. اما عیار یا چکاپ نفوذی بودن یا نبودن، حساسیتسنجی از خویش یا به تعبیر پیامبر(ص)، «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» است.
وقتی دشمن قدم به قدم جلو میآید و سنگر به سنگر فتح میکند و آنقدر وقیح و زیادهخواه میشود که برای جزئیترین مسائل کشور نیز شرط و شروط تعیین میکند و در این وانفسا، عدهای به دنبال نور سیاه آفتاب تابان برجام(!) هستند، نشان از آن دارد که عناصر خوشبین و خوشخیال داخلی هم میتوانند به نوبه خود، تکهای از پازل نفوذ دشمن محسوب شوند!
نفوذی شاخ و دُم ندارد و همانگونه که از مسمایش پیداست، بسیار ساده در کنار ما میزید ولی آرام آرام، اصول را فروع و فرعیات را اصل جلوه داده و اولویتها را جایگزین میکند. ممکن است این نفوذی لباس استادی دانشگاه بر تن کند و از اَبتر بودن دانش بومی هستهای، صحبت به میان آورد. شاید هم در زّی شیوخ ظاهر شود و از «دنیای فردا، دنیای گفتمانهاست نه موشکها» سخن بگوید. بعید هم نیست که در نقش یک سوپر حزباللهی ظاهر شده و زنجیرهای، منورالفکران مستعمل را به قتل برساند یا از دیوار سفارتخانهای خالی از سکنه، بالا برود!
اگرچه بسیاری از نفوذیها، شرم را خورده و حیا را قی کردهاند و علناً با عناصر ضدانقلاب و سلطنتطلب و فتنهگر و بهایی و...، فالوده میخورند اما در این سوی نیز هستند نفوذیهایی که یا جسارت افشای گرایش خود را ندارند یا معذوریتهای اطلاعاتی و سازمانیشان، مانع میشود تا هویت اصیل خود را برملا سازند!
این دوچهرگان ملّون که اتفاقاً تعدادشان در دستگاههای دولتی و حتی انقلابی نیز کم نیست، گناهی به مراتب نابخشودنیتر از نفوذیهای شناسنامهدار مرتکب میشوند. جدای از گناه نفوذ و نفاق، این عده به خاطر ناامید کردن آتیهسازان برنای ایران اسلامی در درانداختن طرحی نو، شایسته شماتت و سرزنشاند. عموماً ساحت زندگی حرفهای این دسته با ساحت زندگی خانوادگی و شخصیشان، تفاوتی 180 درجهای دارد و همانطور که پیشتر اشاره شد، جبر زمانه یا سایر عذرهای بدتر از گناه، نمیگذارد تا پرده نفاق از چهرهشان براُفتد!
اصولاً چرا مسئولی که توتون پیپ خود را از ینگه دنیا سفارش میدهد و گیرنده ماهواره دفترش – به بهانه رصد عقاید مخالف! – به سمت BBC و VOA تنظیم شده و مأموریتهای ماهانه و حتی هفتگیاش به توردویوروپ(!) قضا نمیشود، باید در برابر نفوذ قد علم کند؟! حال سؤال اینجاست که فرق این مسئول نفوذی با کاسهلیسان دوران منحوس پهلوی در چیست؟! آیا جز این است که آنها کراوات بر گردن میآویختند و اینها از سر ناچاری و رودربایستی، دکمه یقه پیراهنشان را میبندند تا مبادا آبرو و صدالبته فیشهای حقوقی نجومیشان را از کف بدهند؟!
آری، صحنه نبرد بسیار دشوار و پُر زد و خورد است و ابعاد گستردهای دارد. این جنگی است که نه کسی پیشانیبند نفوذی بر جبین دارد و نه تابلویی برای شناساندن خود و هر لحظه ممکن است دشمنی در لباس دوست، از پشت خنجر بزند. آن معدود عده تابلودار هم با گاردگیری در لوای پروپاگاندای رسانهای و بهرهگیری از مثلث شوم زر و زور و تزویر، خود را محق و مبرا از خطا جلوه میدهند و با شگردهای پوپولیستی، برآنند تا «تسلیم» را تنها راه پیش روی نشان دهند چراکه اصولاً استغنای از غرب در قاموس این عده، نامفهوم است.
در این میان تار و پود سَرند انقلاب اسلامی از هر زمان دیگر، ریزتر شده است و نخالهها و ناخالصیها روز به روز عیانتر می شوند! بدا به حال کسانی که به مرور زمان از اصول لایتغیر انقلاب، انزوا گرفتند و خوشا به حال افرادی که در راه انقلاب، ثابت قدم ماندند و مقاومند آنچنان که قرآن کریم در وصفشان فرمود: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَاهُمْ يَحْزَنُونَ»