فیلم سینمایی «ابلق» به کارگردانی «نرگس آبیار» مدتی است که بر روی پرده سینماها رفته است. فیلمی در ژانر اجتماعی که یکی از موضوعات مهم، اما شاید تکراری (از لحاظ داستانی در سینما) را دستمایه کارش قرار داده است[...]
فیلم سینمایی «ابلق» به کارگردانی «نرگس آبیار» مدتی است که بر روی پرده سینماها رفته است. فیلمی در ژانر اجتماعی که یکی از موضوعات مهم، اما شاید تکراری (از لحاظ داستانی در سینما) را دستمایه کارش قرار داده است. موضوعی که در «علفزار» هم به آن پرداخته شده است؛ تجاوز! اما برعکسِ داستان «علفزار»، طبقهای که آبیار برای به تصویر کشیدن و جلوبردن داستانش انتخاب کرده، طبقه حاشیهنشین و نسبتاً محروم اطراف شهر است.
شاید همین انتخاب است که بزرگترین اشتباهِ نرگس آبیار در «ابلق» به شمار میآید. طبقهای که به قول یکی از شخصیتهای داستان، ناموس برایشان از همه چیز مهمتر است، اما در پایان داستان، طوری فیلم جمعبندی میشود که دقیقا برعکس آن را شاهد هستیم. همه خود را با یک دروغ راضی و به یک دروغ بسنده میکنند! جالب این است که پایانبندی متناسب با شرایط پیش آمده در فیلم را نیز شاهد نیستیم. در نهایت، به نظر میرسد موضوعی که باید باعث التهاب یک جامعه یا یک خانواده شود، برعکس باعث برگشت به زندگی و احیای دوباره زندگی میشود.
در واقع میتوان گفت، برعکس «علفزار» که سطحی به موضوع تجاوز نگاه نکرده است، نرگس آبیار با اینکه خودش یک زن است و احساسات زنانه را درک میکند، بسیار سطحی به ماجرا نگاه کرده است؛ به گونهای که این شبهه را به وجود میآورد که فیلم برعکس کارهای دیگر نرگس آبیار که برای مردم ساخته میشد، از جنس کارهای شبهه روشنفکرانه است و فقط برای جاپا سفت کردن در بطن سینمای داخل یا مورد استقبال قرار گرفتن در جشنوارههای خارجی ساخته شده است.
ابلق یا Me too؟!
موضوع داستان «ابلق»، به شدت جنبش موسوم به Me too را به ذهن مخاطب میآورد؛ هرزگی یک نفر که کارفرماست و سکوتِ چندین خانم که مورد تعرض کلامی یا لمسی او قرار گرفتهاند و فقط در یک محفل خصوصی از این هرزگی و چشمچرانی کارفرما پرده بر میدارند و در نهایت نیز کسی که میتواند قدمی برای پاک شدن محیط زندگی فرزندش بردارد، از سوی جامعه به رفتار نادرست محکوم میشود.
این دقیقاً خلاف چیزی است که در فیلمی، مانند «علفزار» شاهد هستیم. در علفزار، با هوشمندی مادری به تصویر کشیده میشود که به خاطر فرزندش، برای مجازات مجرمان انتخاب درستی میکند. او نیز از سوی جامعه پیرامونی و خانوادهاشـ به دلیل مصلحتاندیشیهای ناشی از یک سبک زندگی غربیـ تحت فشار است؛ اما به خاطر فرزندش انتخاب درستی میکند و همین انتخاب درست جذابیت داستان فیلم را رقم میزند.
یک نقد دیگر که به فیلم جدید آبیار وارد است، گریم بازیگران آن است. الان در سطح شهر در کوچه و بازار گاهی یک زن بالاشهرنشین را نمیتوانیم از یک زن پایینشهرنشین تشخیص دهیم، اما در فیلم نرگس آبیار قیافهها به خصوص گریم بانوان بسیار در ذوق میزند. همه رنگ موهای عجیب و غریب و تقریبا یکدست شبیه هم دارند! طوری که انگار حداقلهای انسانی هم برای برخی از آنها رعایت نشده است.
از جمله نقدهای دیگر به «ابلق» به جز تأکید بر تکراری بودن سوژه، این است که داستان کشش روایت دو ساعته را ندارد. شاید بتوان به جرئت گفت، میتوانست 45 دقیقه کمتر از زمان فعلی باشد. داستان بسیار دیر آغاز میشود و اتفاقا پس از نقطه عطف اصلی، خیلی زود و شاید به اصطلاح سرهمبندی شده تمام میشود.
نکته جالب این است که زن مورد ظلم واقع شده، در پایان داستان از هیچ کدام از اتفاقاتی که برایش افتاده، ناراحت نیست. حتی سرزندهتر از گذشته نیز شده است؛ این در حالی است که شخصیتپردازی این زن در کل داستان به گونه دیگر رقم خورده است. همین پایانِ نسبتاً سرخوشانه گویای این مطلب است که برعکس ظاهر فیلم، «ابلق» فیلمی در راستای حمایت از حقوق زنان نیست؛ زنی با عفت که حالا نشانهای از درد و رنجی را که کشیدهـ ولو به اندازه یک پلانـ در چهره آن نمیبینیم.
معضل پیام
به نظر میرسد، پیام «ابلق» بسیار سطحی است؛ پیامی که در یک پادکست یا یک گزارش چند خطی و یک برنامه روانشناسی رادیو هم میتوان آن را طوری با مخاطب در میان گذاشت که بپذیرد؛ این پیام که اگر مردی به زن خود محبت نکند، اگر مردی به فکر زندگی خود نباشد، باید منتظر عواقب بدی هم باشد.
به جرئت میتوان گفت، فیلم نرگس آبیار نسبت به کارهای قابل تحسین دیگر او، مانند «شبی که ماه کامل شد» یا «شیار 143»، چند قدم پسرفت داشته است. هر چند که نباید توقع داشت تمامی کارهای یک کارگردان در یک سطح باشد.