روحالله قادری کنگاوری
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، ایالات متحده آمریکا خود را به عنوان قدرت برتر و هژمون جهانی در منطقه خاورمیانه مطرح کرد. اما اخیراً وقوع برخی رویدادها و تحولات منطقه ای جایگاه ایالات متحده را در منطقه با چالشهای جدی و جدیدی مواجه ساخته است. ناکامی ایالات متحده در طرح ایجاد توافق میان اعراب و اسراییل، عدم موفقیت در ایجاد تحولات دموکراتیک در رژیم های عربی منطقه از جمله مسایلی هستند که موجب کاهش نفوذ آمریکا در منطقه شده که توانایی ها و اهداف ایالات متحده را زیر سوال برده است.
بنابراین باراک اوباما در بادی امر با چالش های جدی و پیچیده ای در خاورمیانه روبروست که پرداختن به آنها از اولویت های دولت وی محسوب می شود: موضوع خشونت در عراق و چالش های پیش روی ارتش آمریکا در این کشور، موضوع هسته ای شدن ایران، روند متزلزل صلح میان اسرائیل و فلسطینی ها، مسأله روی کار آمدن دولت های نه چندان پایدار در لبنان، قدرت گرفتن گروه های اسلامگرا در سرزمین های فلسطینی و متزلزل شدن جایگاه آمریکا در پی ناکامی های اخیر از جمله این چالش ها هستند.
منتقدان بسیاری هستند که معتقدند اوباما با وجود این که اقدامات زیادی را آغاز کرده، اما مشخص نیست که آنها را به پایان برساند.این روزها سیاست جدید دولت دموکرات آمریکا از موضوع اقتصاد جهانی گرفته تا بحث های سیاسی مانند بحران صلح خاورمیانه، پرونده هسته ای ایران، موضوع کره شمالی، نوع تعامل با چین و روسیه، بحث ناتو، موضوع جنگ با تروریسم، موضوع افغانستان و عراق، اتفاقات آفریقا و مسایلی از این قبیل در محافل سیاسی و آکادمیک مورد بحث و مناظره قرار گرفته است. اوباما اعلام کرده است که می خواهد روابط حسنه ای با روسیه داشته باشد، دستش را برای برطرف کردن مشکلات به سوی ایران دراز کند، می خواهد صلح خاورمیانه را محقق سازد، نظامیان آمریکایی مستقر در عراق را از این کشور خارج کند، نیروهای این کشور را در افغانستان افزایش دهد، مشکلات زیست محیطی را در جهان سامان دهد و سعی در پدید آوردن جهانی کند که در آن سلاح های هسته ای کمتری وجود داشته باشد. اوباما می خواهد روابط چندجانبه با کشورهای مختلف جهان را تقویت کند، رابطه با هم پیمانان را بطور جدی افزایش دهد و بار دیگر رهبری و چهره آمریکا را در جهان احیاء و تثبیت نماید.
در چنین شرایطی حتی بعضی کشورهای اروپایی یا کشورهای نیمه پیشرفته نیز منتظر عاقبت کار هستند. آنها مسئولیتی در تحقق طرح های اوباما به عهده نمی گیرند و منتظرند که ببینند آیا اوباما در راهی که طی می کند موفق خواهد شد یا نه، تا بعدا تصمیم نهایی را در پشتیبانی یا عدم پشتیبانی از طرح های او بگیرند. به عنوان مثال در بسیاری از مسائل مانند افغانستان، اروپایی ها همچنان دست به عصا راه می روند و نمی خواهند خود را در هزینه ها شریک کنند. مشابه چنین وضعیتی را در نوع تعامل با ایران، روسیه، منطقه قفقاز و آسیای میانه می توان مشاهده کرد.
حدود شش سال است که سیاست خارجی آمریکا معطوف به مسأله عراق است در حالیکه این موضوع در دولت اوباما نباید ادامه یابد.چرا که اوباما برعکس جنگ افغانستان که آن را جنگ ضروری دانسته و می داند، جنگ عراق را یک جنگ انتخابی می داند که معتقد است یادآور استفاده از دیپلماسی و راهکارهای حل و فصل دیپلماتیک بود. رویکرد اوباما در قبال این مسأله باید شامل کاهش و در نهایت خروج نیروهای نظامی آمریکایی در عراق باشد. بطوریکه مسولیت تامین امنیت عراق تدریجاً به نیروهای عراقی محول و واگذار شود. البته تثبیت جایگاه آمریکا در عراق موجب خواهد شد تا دولت اوباما فرصت کافی برای پرداختن به موضوع ایران را در اختیار داشته باشد.
اوباما پیشنهاد مذاکره مستقیم و بدون پیش شرط را با دولت ایران مطرح کرده که به تعبیر دنیس راس-معاون هماهنگ کننده امور مناسبات آمریکا و ایران-می خواهد هویچ های شیرین تر و چماق های بزرگ تری را به ایران ارائه کند. بر این اساس احتمالا اوباما درصورت عدم همکاری دولت ایران در قبال برنامه هسته ای اش، سیاست های لازم در راستای اعمال فشارهای بین المللی از قبیل تحریم های بیشتر علیه ایران را در دستور کار خود قرار خواهد داد. در این راستا دولت اوباما به منظور همراه نمودن رژیم صهیونیستی با سیاست های خود در اتخاذ مواضع دیپلماتیک در قبال ایران از سیاست های بازدارندگی اسرائیل شامل استقرار سامانه موشکی ضد بالستیک حمایت می کند.
مع ذالک دیپلماسی همواره کارآمدترین ابزار در سیاست امنیت ملی ایالات متحده محسوب می شود زیرا ایالات متحده بدون حمایت متحدین منطقه ای مانند چین، اروپا و روسیه نمی تواند به مقاصدش دست یابد.رئیس جمهور آمریکا همچنین عمده تلاش خود را در جهت برقراری صلح میان اسراییل و همسایگان عرب آن بخصوص سوریه متمرکز می نماید. با توجه به اینکه دمشق متحد تهران محسوب می شود، می خواهند با عادی سازی روابط اسراییل و سوریه از نفوذ ایران در منطقه بکاهند.
به نظر می رسد گام نخست ابتکار عمل جدید آمریکا در قبال ایران شامل مذاکرات ایران و آمریکا در قالب گفتگوهای چند جانبه است. این مدل شبیه مدل کنونی مذاکرات کره شمالی و آمریکا است که در آن شش کشور در روند مذاکرات حضور دارند.دوم اینکه آمریکا از خواسته خود مبنی بر تعلیق برنامه غنی سازی به عنوان پیش شرط مذاکرات رسمی با ایران صرف نظر می کند.گام بعدی اینکه ایران اجازه داشته باشد تا«حق نمادین» غنی سازی اورانیوم را در حجم اندک که هیچ خطر استراتژیکی محسوب نشود در اختیار داشته باشد. گام نهایی شامل عادی سازی روابط دیپلماتیک میان ایران و آمریکا است که دولت اوباما قصد دارد آن را در دستور کار طرفین قرار دهد.
دستیابی روسیه و آمریکا به رویکردی مشترک، زمینه را برای همراه نمودن چین نیز فراهم می کند. پکن نیز مایل نیست تا از توافقات بین المللی جدا بماند. با توجه به نیاز چین به انرژی، منافع این کشور ایجاب می کند تا از منابع نفتی خلیج فارس بهره گیرد. در حال حاضر نیز چین ترجیح می دهد تا به جای اتخاذ سیاست اعمال فشار اقتصادی علیه ایران، به مراوده اقتصادی با این کشور بپردازد. بنابراین چالش دولت اوباما، آگاه نمودن رهبران چین به این مسأله است که در صورت بروز هرگونه برخورد نظامی با ایران، نتایج منفی این رویداد در درجه اول متوجه اقتصاد چین خواهد شد و در نتیجه ثبات سیاسی چین نیز به چالش کشیده میشود.
بدون تردید دولت اوباما برای تغییر در شرایط استراتژیک خاورمیانه نیاز به برنامه ریزی راهبردی مبتنی بر واقعیات منطقه دارد.دولت وی باید با تکیه بر ظرفیت های منطقه ای بخصوص توان و موقعیت سوق الجیشی ایران به مبارزه با تروریسم و چالش های پیش رو بپردازد.هر گونه غفلت از این مهم از سوی دولت دموکرات اوباما هزینه های استراتژیک فراوانی را بر دولت وی تحمیل خواهد نمود.همچنان که در نهایت واقعیات منطقه خود را به دولت نئومحافظه کار بوش تحمیل کرد.