همین حادثه در آینده نیز به وقوع خواهد پیوست. به عبارتی ورود عناصر یهودی در کیش مسیحی به حدی است که از موعود منتظر ادیان چهرهای مشوه ارائه داده و مردمان را به انتظار پادشاهی اسرائیلی کشانده است. بیمناسبت نیست که در آستانه سال 2000و با طرح مسأله Y 2k و پیشگوییهای نوستراداموس، تب مهاجرت به سرزمین قدس شدت گرفت و عده معتنابهی از فرقههای اهل کلرادو و اوکلاهما به این سرزمین مقدس سفر کردند. در چند سال گذشته و تحت تأثیر تبلیغات صهیونیستی، شمار بسیاری از فیلمسازان غربی به همین واقعه پرداختهاند و با ساخت سری فیلمهای جنگهای ستارهای جورج لوکاس یا آثاری از قبیل روز استقلال، آرماگدون، ترمیناتور و بویژه فیلم سینمایی ماتریکس به تبلیغ مجدد همین عناوین و در پوششی از داستانهای علمی- تخیلی پرداختهاند. فیالمثل از سرزمین موعود فیلم ماتریکس یاد میکنیم که همان zion یا «صهیون» است! این روند که با ساخت فیلمهای عظیمی چون «ده فرمان» و «بنهور» در آستانه تشکیل دولت صهیونیستی آغاز شده، در 2سال گذشته شتابی روزافزون گرفته و همه آنچه در جهان واقع و پس از حادثه یازدهم سپتامبر اتفاق افتاده، ترجمان عملی همان سناریو است.
این البته امر تازهای نیست. 200 و اندی سال قبل نیز چنین حرکتی توسط کشیشی مسیحی به نام ویلیام میلر انجام گرفت که متعاقب آن گروه کثیری از مسیحیان «ادونتیست» به ظهور قریبالوقوع عیسی(ع) در ماه مارس سال 1844 میلادی باور یافتند. این تاریخ به علت عدم وقوع پیشبینی میلر به نام «حسرت بزرگ» (The great disappointment) خوانده میشود. نمونه دیگر، تلاش چندده ساله فردی به نام «شبتابن صبی»، خاخام صهیونیست خوشسیماست که سال 1648 را سال ظهور مسیح یهودی میدانست. شبتای اعلام کرده بود که روح الهی در او حلول کرده و او را نجاتبخش اسرائیل و بنیانگذار دولت یهود خوانده است. جالب آنکه شبتای پس از سفرهای گوناگون به کشورهای مختلف، عاقبت به عثمانی میرود و با اختیار نامی اسلامی خود را «محمدباب» میخواند! این «باب»، البته با سید باب معروف که فردی ایرانی بوده متفاوت است. سفر او به ازمیر با اعتقاد روزافزون مسیحیان به ظهور قریبالوقوع موعود منتظر همراه میشود و شبتای با سوءاستفاده از این جو، خود را مسیح یهودیان و عیسویان هر دو میخواند. بنا به اعتقاد پیروان شبتای، او کسی بود که در سال 1666 عاقبت به ارض موعود خواهد رفت و دولت یهود را در آنجا پایهگذاری خواهد کرد. این دوران همچنین با ظهور خاخام دیگری به نام «نجمه کوهین» مصادف است که او نیز خود را مسیح یهود خوانده و پیروان خود را به تشکیل دولت اسرائیل به عنوان مرکزی برای حکومت جهانی یهود دعوت میکرد.
به نظر میرسد این حوادث تاریخی در 2 دهه اخیر به نحوی به جامعه غربی بازگشته و متأسفانه گروهی از هموطنان مسلمان ما را هم زیرکانه فریب داده است. این نویسنده به عنوان یکی از محققان مسأله مهدویت، از موجسواری جماعتی که به گمان انتظار وجود مقدس امام عصر روحی فداه به آسیاب دشمن آب همکاری میریزند، بشدت اظهار برائت کرده و همه کارشناسان فن را به لزوم بحث از آسیبشناسی قضیه مهدویت و پالایش این مبحث از عناصر تلمودی هشدار میدهم. استقبال از جنگ در شرایطی که دشمن صهیونیستی خود را تا بن دندان مسلح کرده و بر اندیشه خام گروهی متعصب سوار شده، نه نشان شجاعت، بلکه بهانه دادن به دست گروهی است که قائمه مسیحیان جهان را در جهت وقوع یک جنگ صلیبی نوآیین، ساماندهی کردهاند. در این بحران صحبت از «صلح جهانی» و معرفی چهره حقیقی و معصوم امام عصر به عنوان موعود «مشترک» ادیان، وظیفهای است بس سترگ که معالاسف بشدت به آن بیاعتنایی میشود. جامعه جهانی در حال حاضر نیازمند درکی متقابل درباره مسأله موعود و فهم وحدت این موجود منتظر است.
بنده در بسیاری از مقالات خود به انطباق موعود منتظر مسیحیان بر امام عصر ما(عج) تأکید کرده و همه ادیان را به همدلی در اینباره فرا خواندهام. در این مقام نیز همگان را به مفاهمه در اینباره فرا میخوانم و گویندگان مذهبی و نویسندگان کتب و مقالات عامهپسند را از پرداختن به موضوعات اختلافی یا افتادن در دام فعالیتهای تبلیغی رسانههای غربی پرهیز میدهم. هدف فعلی دشمن ایجاد اختلاف در میان پیروان ادیان از طریق برخوردهای دینی و معرفی حجج ساختگی برای منتظران مسیح و مقتدای او مهدی است. امروزه کم نیستند سایتهای رایانهای و رسانههای دیداری و شنیداری متعددی که افراد شناخته شده یا کم و بیش ناشناختهای را به عنوان امام عصر معرفی میکنند. چنانکه از سوی دیگر تلاش بر تخریب چهره این افراد و ستاندن محبوبیت آنهاست. در این حالت توجه سادهاندیشان به گروهی خاص از افراد به عنوان مصادیق خاص جلب میشود و پس از شکست محتمل یا تخریب وجهه او، کلیت اندیشه انتظار زیر سؤال میرود؛ چیزی که در شب ژانویه سال 2000 میلادی و در بسیاری کشورهای جهان با آن مواجه بودیم.