بصیرت :روزنامههای صبح امروز ایران در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند از جمله «دستاوردهای ناگفته هدفمندی یارانه ها»،«واژگونی پروژهها»،«نفوذ ایران ازخاورمیانهتا قفقاز»،«تحلیل هتاکی»،«این دیگر قابل تحریم نیست»،«نان و آزادی و ایران»،«درباره دعوت از پادشاه اردن»،«شوک هزینهای برای خروج از رکود»و...که برخی از آنها در زیر میآید.
خراسان:دستاوردهای ناگفته هدفمندی یارانه ها
«دستاوردهای ناگفته هدفمندی یارانه ها»عنوان یادداشت روز روزنامهی خراسان به قلم محمد سعید احدیان است که در آن میخوانید؛دولت دهم با اجرای قانون هدفمندی یارانه ها، نام خودش را در تاریخ اقتصاد ایران ثبت کرد. درباره دستاوردهای اقتصادی هدفمندی یارانه هاتاکنون زیاد سخن به میان آمده اما به نظر می رسد کمتر از منظر سیاست داخلی و سیاست خارجی به این موضوع نگاه شده و نتایج اجرای این اتفاق مهم از این نگاه برای افکارعمومی تبیین شده است.
امیدها و بیم ها از نقطه نظر اقتصادی در جای خود قابل بحث و بررسی است اما نباید از دستاوردهای سیاسی و نتایجی که این دستاوردها در سیاست خارجی می تواند مورد بهره برداری قرار گیرد غافل شد.
1-هرگز نباید فراموش کرد که اجرای هدفمندی یارانه ها در شرایط سیاسی اجرا شد که نظام بعد از انتخابات 88 با چالشی بزرگ روبرو شده بود و به شدت این ادعا درباره نظام جمهوری اسلامی مطرح می شد که نظام پایگاه افکارعمومی خود را از دست داده است اما می توان گفت همکاری بی نظیر مردم با دولت در اجرای هدفمندی یارانه ها، به وضوح نشان از استحکام پایه های نظام در بین توده های مردم داشت چرا که تجربه های پیشینی در دیگر کشورهای جهان که باعث اعتراضات اجتماعی در شرایط عادی شده بود، در ایران که دنباله فضاهای سیاسی بعد از انتخابات هنوز ادامه داشت گمانه های اعتراضات اجتماعی بسیارزیاد را تقویت کرده بود و روشن است که اگر حکومتی میان مردم از پایگاه ضعیفی برخوردار باشد اجرای چنین طرحی می تواند پیامدهای سیاسی غیرقابل کنترلی را به دنبال داشته باشد- مانند برخی کشورها از جمله تونس- اما همراهی مردم با مسئولان نظام جمهوری اسلامی به گونه ای بود که تلاش، برای ایجاد نافرمانی مدنی حتی توسط رسانه های خارجی نیز چندروزی بیشتر ادامه پیدا نکرد و آن ها که پیش از این حساب ویژه ای را برای "بعد از هدفمندی یارانه ها" باز کرده بودند، ناامیدانه دوباره به جریان سازی های سیاسی خود برگشتند لذا می توان نمایش اقتدار سیاسی حکومت ایران دربین مردم را مهمترین دستاورد سیاسی هدفمندی یارانه ها دانست دستاوردی که دشمن آگاهانه و ما از سر غفلت به آن کم توجهیم.
2-اجرای هدفمندی یارانه ها موضوع مهم دیگری را نیز به نمایش گذاشت و آن همکاری و همراهی نخبگان کشور با سلیقه و مشی های سیاسی بسیار متفاوت، در موضوعی است که همگی به اجماع آن را جزء منافع ملی می دانند. واقعیت این است که یکی از آفت های مهم فعالیت های صرفا سیاسی به حاشیه رفتن منافع ملی در برابر سلیقه های سیاسی است اما در هدفمندی یارانه ها، نه تنها همراهی قریب به اتفاق نخبگان سیاسی و اقتصادی کشور را داشتیم بلکه به وضوح دیدیم به دلیل مصالح عمومی کشور وبه دلیل خدشه وارد نیامدن به هدفمندی یارانه ها بسیاری، اختلاف سلیقه های خود را نیز کمرنگ تر از گذشته در فضای عمومی جامعه مطرح کردند.بی تردید اگر بخشی از نخبگان چه اصلاح طلب، چه اصول گرایان منتقد، چه رجال مهم سیاسی و چه منتقدان و معترضان جدی خارج از جریان های سیاسی موجود شروع به نقد حتی به جای اجرای هدفمندی یارانه ها می کردند آرامشی که بر فضای کشور حاکم بود دچار تحولاتی اساسی می شد و ما هیچ گاه به نتیجه ای که اکنون به آن رسیدیم، دست نمی یافتیم خلاصه آنکه نخبگان نشان دادند زمانی که بر مساله ای مهم اجماع داشته باشند وزمانی که تردیدی در تطابق منافع ملی بر برنامه ای وجود نداشته باشد، سلیقه های سیاسی خود را بر منافع ملی ترجیح نمی دهند.
3-توانایی مثال زدنی دولت در پیاده سازی این قانون به گونه ای بود که خلاف اکثر پیش بینی ها نه تنها تورم انتظاری به وجود نیامد بلکه در شروع کار ما حتی شاهد تورم واقعی ناشی از افزایش هزینه های تولید نیز نبودیم اقتدار سیاسی دولت را بسیار افزایش داد مخصوصا آنکه دولت در عملکردهای گذشته خود یا از خود ضعف نشان داده بود یا نتوانسته بود قوت هایش را به افکارعمومی منتقل کند و اگر دولت بتواند به همین نحو ادامه مسیر اجرای این قانون را نیز با موفقیت سپری کند از این پس در کنار صفت "شجاع" و "پرتلاش" ، صفت "توانمند" را نیز خواهد داشت.
4-دستاوردهای ذکر شده مخصوصا دو بند اول نتیجه ای بسیار مهم را برای سیاست خارجی کشورمان به ارمغان آورده است و باعث شده است این امکان را داشته باشیم که در بحث هسته ای با دست بالا وارد مذاکرات شویم.
برای تبیین این ادعا باید این گونه توضیح دهیم که کشورهای 1+5 که جزئی ترین تحولات داخل ایران را براساس اصول علمی دیپلماسی رصد می کنند به طور طبیعی باید با اجرای هدفمندی یارانه این گزاره ها را بعنوان داده هایی مهم مدنظر قرار داده باشند: حکومت ایران خلاف تصوراتی که از ماجراهای بعد از انتخابات داشتند، از اقتدار سیاسی غیرقابل انکاری برخوردار است (بنداول)، نخبگانش در پافشاری بر منافع ملی که مورد اجماع همه است مانند ماجرای هسته ای، اختلاف سلیقه ها را کنار می گذارند ( بند دوم) و ایران با اجرای هدفمندی یارانه ها و افزایش قیمت و کاهش مصرف حامل های انرژی، وابستگی خود را کمتر و خود را در برابر تحریم های شدیدتر واکسینه کرده است و به عبارت دقیق تر خود را آماده کرده است برای رسیدن به منافع بلندمدت،سختی های مقطعی بیشتری را تحمل کند.
نتیجه این داده ها باید این کشورها را به این جمع بندی برساند که فشار بیشتر بر ایران باعث نخواهد شد دست از "کف" خواسته های خود بردارد لذا بهتر است به فکر با توافق با ایران بر سر "کف خواسته های ایران" بیفتند تا اینکه بخواهند ایران را مجبور به عقب نشینی از همه خواسته هایش کنند.
البته شایان ذکر است آنچه بعنوان دستاورد در دیپلماسی هسته ای گفته شد منوط به فعالیت هنرمندانه، تبیین گر و هوشمندانه مذاکره کنندگان هسته ای و همچنین رفتارها و سخنان دیگر دولتمردان می باشد به عبارت دیگر اجرای قانون هدفمندی یارانه ها زمینه ساز بسیارمناسبی برای نتیجه بخش بودن مذاکرات هسته ای می باشد به شرط آنکه از این زمینه استفاده مناسب صورت گیرد.
کیهان:واژگونی پروژه ها
«واژگونی پروژهها»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛این روزها موج فزاینده خیزش های اسلامی آنچنان اوج گرفته است که بیش از هر چیزی نشان دهنده شکست پروژه های ضداسلامی است که آمریکا و اذنابش طی دهه گذشته تمام توان و پتانسیل خود را به صحنه آوردند تا آنها را عملیاتی و اجرایی نمایند.
10 سال پیش در 11 سپتامبر 2001 دو هواپیمای خطوط هوایی آمریکا- پان آمریکن و آمریکن ایرلاینز- به دو برج تجارت جهانی اصابت کردند و دستمایه ای شد تا آمریکایی ها با ادعای مبارزه با تروریسم در 2001 به افغانستان و بعد در 2003 به عراق لشکرکشی کنند. در این میان پروپاگاندای رسانه ای غرب ادعای واهی مبارزه با تروریسم را به گفتمانی مبدل ساخت که در این گفتمان جعلی واژه تروریسم معادل کلید واژه «اسلام» قرار بگیرد.
پروژه «اسلام هراسی» و پس از آن «اسلام ستیزی» در منطقه خاورمیانه در ادامه گفتمان دروغین مبارزه با تروریسم کلید خورد و کار بدین جا منتهی نشد و با هدف سیطره بر منطقه، مثلث شوم آمریکا، برخی کشورهای غربی و رژیم جعلی صهیونیستی طرح خاورمیانه بزرگ را در سال 2003 رونمایی کردند.
طرحی که در واقع نقشه راه آمریکایی ها و صهیونیست ها برای جنایت، تجاوز، چپاولگری، غارت منابع و ثروت های عمومی منطقه بود. با به راه انداختن جنگ 33 روزه در 2006 محرز شد که طرح خاورمیانه بزرگ به نتیجه نرسیده است و در همان ایام بود که این بار از طرح خاورمیانه جدید (در سال 2006) سخن به میان آمد.در سال 2008 رژیم صهیونیستی پس از آن که ضرب شستی از حزب الله در جنگ 33 روزه خورد جنگی 22 روزه را در غزه به راه انداخت و کلکسیونی از جنایت و تجاوز را مرتکب شد.
آنچه که در تمامی آن سال ها یعنی از کشتار مردم افغانستان و عراق در 2001 و 2003 تا کشتار مردم مظلوم لبنان و فلسطین در 2006 و 2008 از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی و چند کشور غربی حامی آن دو به وقوع پیوست چیزی جز «ترور اسلام» نبود آن هم با ادعای اولیه مبارزه با تروریسم!
طرح خاورمیانه بزرگ و بعد طرح خاورمیانه جدید که تشکیل خاورمیانه ای با مختصات آمریکایی- صهیونیستی را دنبال می کرد نیز در راستای حذف عنصر اسلام خواهی در گستره منطقه خاورمیانه بود.طبیعی بود که ابتدا پروژه «اسلام هراسی» و سپس «اسلام ستیزی» نیز چاشنی نقشه ها و طراحی های آمریکایی- صهیونیستی علیه ملت های مسلمان و مستقل و آزادی خواه قرار بگیرد.
اما آنچه با تحولات اخیر منطقه و سقوط دولت ها و حاکمان دست نشانده جای تامل دارد سندی است که دو سال پیش روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز افشا کرد.
این روزنامه آمریکایی اواخر آذرسال 87 در شماره روز شنبه خود فاش ساخت دولت آمریکا در یک برنامه 5 ساله 500 میلیون دلاری برای مبارزه با اسلام خواهی در بخشی از آفریقا و کشورهایی چون تونس، لیبی، الجزایر و... مداخله نظامی و غیرنظامی کرده است.
آنچه که نیویورک تایمز از آن پرده برداشت این واقعیت غیرقابل انکار بود که آمریکایی ها برای جلوگیری از اسلام خواهی و ترور اسلام ناب نه تنها به منطقه خاورمیانه و کشورهای عراق و افغانستان قشون کشی کرده اند بلکه پهنه آن تا هزاران مایل دورتر یعنی تا قاره آفریقا نیز گسترش یافته است.
اکنون سوالی که پیش کشیده می شود این است که آیا آمریکایی ها و صهیونیست ها با به راه انداختن جنگ و کشتار در منطقه و علم کردن پروژه هایی چون اسلام هراسی و اسلام ستیزی و به صحنه آوردن طرح خاورمیانه بزرگ و طرح خاورمیانه جدید توانسته اند عنصر اسلام خواهی را در منطقه متوقف کنند؟
بدون تردید پاسخ به این سوال در گرو دانش نظری و تئوریک نیست چرا که بدون تردید سونامی تحولات در کشورهای مستبد و مرتجع عربی خود گویای همه چیز است.
همچنانکه موج انتفاضه در تونس، لیبی و بخشی از آفریقا که آمریکایی ها سرمایه گذاری کلانی انجام داده بودند تا گرایش به اسلام خواهی را متوقف کنند آشکارا نشان می دهد که در این توطئه و دسیسه ناکام بوده اند.
بدون تردید تحولات اخیر در منطقه خاورمیانه و بخشی از آفریقا متاثر و ملهم از روحیه اسلام خواهی است که سیاست های آمریکایی و صهیونیستی را برنمی تابد. نمادها و نشانه های اسلامی بودن این حرکت نیز عیان و نمایان است.
در منطقه خاورمیانه و در کشوری مثل بحرین، مردم در تجمعات و راهپیمایی اعتراض آمیز خود شعار «الله اکبر» سر می دهند و طنین فریاد «یا حسین(ع)» میدان «لؤلؤ» را دربر گرفته است.
یا از باب نمونه می توان به تونس اشاره کرد، کشوری در منطقه آفریقا که بلافاصله پس از سقوط دولت غربگرای «بن علی» مردم آزادانه و باشور و شعف به مساجد می روند. نمازجماعت حلقه اتصال پولادین عموم مردم تونس شده و انگیزه آنها را مضاعف کرده است.
در مصر نیز مشاهده می کنیم که علی رغم بیش از سه دهه حکومت وابسته «نامبارک» به آمریکا و ترویج مدل و الگوی زندگی به سبک غربی آنچه مردم مصر پس از سقوط دولت بر آن اصرار دارند تاکید بر آموزه های اسلامی و تبری از سیاست های آمریکایی و صهیونیستی است. کمال الهلباوی عضو ارشد اخوان المسلمین در همان روزهای اول پس از سقوط دولت حسنی نامبارک تصریح می کند: «آرزوی ما تشکیل حکومتی اسلامی مانند جمهوری اسلامی ایران است».
نکته دیگری که باید به مطالب قبلی علاوه کرد این است که آمریکایی ها طی سال های گذشته افزون بر تمامی حربه هایی که بکار گرفته و طرح ها و پروژه هایی که به صحنه آوردند همواره از روند و فرآیند سکولاریزاسیون در منطقه حمایت کردند.
تلاش برای استقرار وضعیتی که در آن «دنیوی کردن دین مردم» (سکولاریسم) شکل بگیرد در جای جای منطقه قابل رصد و واکاوی است. در همین راستا می توان جریان 14 مارس در لبنان، العراقیه در عراق و جریان اصلاحات و فتنه سبز در ایران را نام برد.
طرفه آنکه جرج بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا مکرراً در سخنرانی های خود می گفت: «ما از اصلاح طلبان و دموکرات ها در جای جای خاورمیانه از بیروت گرفته تا دمشق و از تهران تا بغداد حمایت می کنیم.»
هم اکنون آنچه که پس از یک دهه تلاش آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای غربی در منطقه قابل رؤیت است موج بیداری اسلامی و افزایش روحیه اسلام خواهی است و این بدان معناست که در وهله اول پروژه هایی چون «اسلام هراسی» و «اسلام ستیزی» به شکست انجامیده است و طرح های خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید با مختصات آمریکایی- صهیونیستی نه تنها شکل نگرفته بلکه به تعبیر روزنامه الحیات چاپ لندن خاورمیانه آنگونه که ایران اسلامی اراده کرده شکل گرفته است.
جالب اینجاست که حتی شکست پروژه «اسلام هراسی و اسلام ستیزی» نه تنها در گستره منطقه خاورمیانه بلکه در مقیاس جهانی به شکست انجامیده است. همین چند روز پیش وقتی کنگره آمریکا در قالب طرحی که «پیترکینگ» نماینده نیویورک و رئیس کمیته امنیت داخلی کنگره ارایه کرده بود و در راستای «اسلام ستیزی» ممنوعیت تدریس آیاتی از قرآن در مدارس مسلمانان را کلید زده بود؛ مسلمانان و حتی غیر مسلمانان به همراه سازمان های غیر دولتی به شدت نسبت به آن واکنش نشان دادند.
6 ماه پیش نیز هنگامی که «تری جونز» کشیش احمق کلیسای فلوریدا اعلام کرد که در نهمین سالگرد حوادث 11 سپتامبر قصد دارد در اعتراض به «اسلام»، قرآن سوزی کند موج اعتراضات گسترده جهانی و هشدارها درباره عواقب هرگونه بی حرمتی به قرآن کریم منجر به عقب نشینی و انصراف این کشیش شد. از سوی دیگر؛ به موازات شکست «پروژه اسلام ستیزی» در مقیاس جهانی، موج اسلام خواهی و گرایش به اسلام فراتر از منطقه خاورمیانه و آفریقا به اروپا و آمریکا با سرعتی شتابان نفوذ کرده است.
ماه گذشته بود که روزنامه بیلد آلمان که نزدیک به محافل صهیونیستی است در گزارشی نوشت: «تا سال 2030 بیش از یک چهارم جمعیت جهان را مسلمانان تشکیل خواهند داد.»
دیروز نیز روزنامه انگلیسی گاردین از رشد جمعیت مسلمانان اروپا به 35 درصد خبر داد و اعتراف کرد: «انگلیس در 20 سال آینده بیشترین افزایش مسلمانان در اروپا را داراست.»
آنچه اشاره شد اندکی از بسیارهاست که نشان می دهد پروژه ها و طرح های آمریکایی در جهت اسلام ستیزی و توقف روحیه اسلام خواهی به شکست انجامیده است.
جمهوری اسلامی:همسایگان جنوبی، واقع بینی یا فرصت طلبی؟
«همسایگان جنوبی، واقع بینی یا فرصت طلبی؟»عنواتن سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛یکصد و هجدهمین اجلاس وزرای خارجه شورای همکاری خلیج فارس در قبال فهرستی از مسائل و مشکلات منطقه مواضعی را اتخاذ کرده و دیدگاههای خود را در بیانیه پایانی اجلاس منعکس نمود. این اجلاس، درخصوص دیدگاه امارات پیرامون سه جزیره ایرانی در خلیج فارس اعلام کرد پیگیری این موضوع را به جمهوری اسلامی ایران و امارات عربی متحده مربوط میداند و بدون ورود به این مطلب از طرفین خواست به بررسی و رفع مشکل در چارچوب مناسبات فیمابین بپردازند. این تغییر دیدگاه، چه از جانب امارات متحده باشد یا از جانب شورای همکاری خلیج فارس یا هر دو، میتواند نشانهای باشد از گرایش همسایگان جنوبی ایران به سوی واقع بینی و پرهیز از تنش آفرینی.
خوشبختانه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران هم در یک واکنش متین و منطقی در قبال این "تغییر رویکرد"، از آن استقبال نموده و آنرا گام مناسبی در جهت تصحیح رویکرد امارات تلقی نموده است. سخنگوی وزارتخارجه در این زمینه تصریح نموده است که جمهوری اسلامی همواره آمادگی خود را برای گفت و گوی دوجانبه و مستقیم درباره سوءتفاهم ایجاد شده در مورد جزیره ابوموسی درخصوص ترتیبات اجرائی یادداشت تفاهم سال 1350 (1971 میلادی) اعلام کرده است.
بدین ترتیب فضای سیاسی منطقه نشانگر آنست که گرایش به استقلال فکری و پرهیز از تأثیرپذیری از قدرتهای استعماری درحال حاکم شدن بر موضعگیریهای همسایگان جنوبی از جمله شورای همکاری خلیج فارس میباشد. این در واقع، یکی از محورهای همیشگی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است که با همسایگان خود بهترین مناسبات را پایهریزی نماید و به مرور زمان، از هر فرصتی و هر زمینهای درجهت ارتقاء سطح مناسبات و کاهش تنشها و مسائل احتمالی، بیشترین بهرههای ممکن را ببرند.
اگرچه امارات و سایر اعضای شورای همکاری، بسیار دیرهنگام به این دیدگاه مثبت و این راهکار عملی دست یافتهاند و از این بابت، زیانهای فراوانی متوجه منافع کشورها و ملتهای منطقه گردید، اما از دیدگاه عقلانی باید از آن استقبال نمود تا زیانهای وارده مهار و حتی درصورت امکان، جبران شود. با اینهمه، مسئله اینست که آیا موضع امروز امارات و شوراهای همکاری خلیج فارس، مبتنی بر یک "ضرورت تاکتیکی" به منظور عبور از بحران کنونی در کشورهای عرب منطقه است؟ یا از وجود یک "دیدگاه استراتژیک" نزد امارات و شورای همکاری حکایت دارد؟
این نکته از آن جهت اهمیت دارد که تغییر دیدگاههای شورا در همین زمینه، پیش از این هم سابقه داشته ولی بلافاصله پس از عبور از آن مقطع زمانی، دوباره شاهد بازگشت مواضع قبلی بوده ایم. در سالهای گذشته نیز همواره امارات خواستار طرح موضوع جزایر ایرانی در جلسات رسمی شورای همکاری خلیج فارس بود که یکبار با نهیب امیر عبدالله ولیعهد وقت عربستان مواجه گردید که با تهاجم شدیداللحنی به مقامات ارشد امارات، آنها را متهم به "بلاهت" و نادانی کرد و این سئوال را مطرح نمود که چرا مقامات امارات، "موقع شناس" نیستند؟ از روی قیاس، شاید امارات و شورای همکاری در شرایط کنونی با توجه به بحرانهای داخلی در کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس ترجیح دادهاند این مسئله را مسکوت بگذارند تا وقتی دیگر!
احتمال دیگر اینست که چون همواره قدرتهای شیطانی و دستهای بیگانه با تحریک امارات برای طرح مسائل جنجالی و مفسده انگیز درصدد گل آلود کردن آبهای خلیج فارس بوده اند، فعلاً در پرتو نهضت بیداری اسلامی در منطقه دچار سردرگمی شدهاند و چه بسا ترجیح میدهند بیش از این اوضاع را به زیان خود، آشفته نسازند.
نباید از نظر دور داشت که احتمال منطقیتر اینست که امارات و سایر اعضای شورای همکاری با دقت نظر در رفتار غرب نسبت به مبارک، بن علی و قذافی به این جمعبندی رسیدهاند که نباید بیش از این دنباله رو غرب باشند و با طناب غرب به درون چاه بروند. هیچ کس فراموش نکرده است که بیگانگان همواره امارات را برای طرح موضوع جزایر ایرانی و حتی کشاندن آن به دادگاههای بینالمللی با هدف "بین المللی کردن مسئله" تحریک نمودهاند. حتی بوقهای تبلیغاتی استکبار نیز عموماً سعی و بلکه مأموریت دارند به این مسئله دامن بزنند تا فضای پرتشنجی را در منطقه به وجود آورند و اهداف ناپاک خود را پیگیری نمایند.
هر یک از این احتمالات و یا احتمال دیگری که مطرح باشد، در این نکته تردیدی نیست که ایران اسلامی همواره دست خود را برای همکاری با همسایگان دراز کرده و از هر فرصتی برای ایجاد و تعمیق تفاهمات و رفع ابهامات احتمالی بهرهگیری نموده است. طبعاً در این زمینه نیز امارات و همسایگان جنوبی میتوانند بر روی حسن نیت طرف ایرانی حساب ویژهای باز کنند و در جهت تقویت، تحکیم و تعمیق مناسبات فیمابین و ارتقاء آن عمل نمایند.
اگر همسایگان جنوبی ما بدانند چه فرصتهای طلائی فراوانی را در این زمینه، تعمداً یا از روی اجبار و فشار بیگانگان از دست دادهاند، یقیناً برای بازگشت به شرایط نابسامان و تلخ گذشته وسوسه نخواهند شد. این آرزوی ملتهای منطقه است که همسایگان و مناسبات فیمابین، در فضائی مملو از دوستی، برادری و مودت با یکدیگر به آیندهای روشن بیندیشند. اگر مقامات ارشد کشورهای شورای همکاری از مفهوم پیام اخیر ملتها آگاه شده باشند، قطعاً برای تحکیم روابط و به فراموشی سپردن مسائل تفرقه انگیز، هیچ فرصتی را از دست نخواهند داد.
قدس:اقتدار ملی در پرتو توانمندی های علمی
«اقتدار ملی در پرتو توانمندی های علمی»عنوان سرمقالهی روزنامهی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن میخوانید؛حضرت آیةا... خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی دیروز از نمایشگاه فناوریهای راهبردی، تولیدات و دستاوردهای علمی و فناوری محققان و دانشمندان کشور در بخشهای «فناوری هوافضا»، «فناوری میکروالکترونیک»، «فناوری انرژیهای نو»، «فناوری نانو»، «فناوریهای بین رشته ای»، «فناوری سلولهای بنیادی»، «فناوری اطلاعات و ارتباطات» و «زیست فناوری و فناوری گیاهان دارویی و طب ایرانی» دیدن نمودند.
ایران در سالهای اخیر با شتاب بخشیدن به رشد فناوریهای نوین علمی و سرمایه گذاری بر پروژه های تحقیقاتی که به مرور نتایج مسرت بخش آنها، یکی پس از دیگری کام مردم ایران را شیرین می کند، توانسته است گامهای بلندی بردارد و بر اساس برخی برداشتها، این کشور را باید در جهان دوم یا حداقل در جهان سوم برتر، تقسیم بندی نمود.
جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب، با تنگناهای سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی بسیاری روبه رو گردید تا بیگانگان از این رهگذر، به گمان خود حصار عقب ماندگی و انزوای ایران را فراهم و به مردم این کشور و ملتهای منطقه این مهم را اثبات کنند که راز موفقیت و پیشرفت کشورها، در گرو همراهی با کشورهای جهان اول است و در صورت سرپیچی از این موضوع، نه تنها باید طعم حاشیه نشینی علم و دستاوردهای نوین بشری ر ا بچشند، بلکه هیچ گاه از امتیازهای جدید علمی جهان نیز برخوردار نمی گردند.
توانمندیها و استعداد ذاتی جوانان ایرانی، موضوعی است که در گذشته به دلیل خود باختگی در مقابل مظاهر فرهنگ غرب، جایگاهی نداشت، اما امروزه با وجود کمبودها، به پیشرفتهای غیرقابل انتظاری دست پیدا کرده اند که این مهم ناشی از ایمان به سرمایه بومی است. اگر امروز سلولهای بنیادین، فناوری نانو، فناوری هسته ای، نوآوریها در عرصه هوا فضا، دستاوردهای صنایع نظامی در حوزه های گوناگون مایه مباهات و افتخار می گردد، مدیون همین نگاه است.
کشورهای غربی با در پیش گرفتن انواع تحریمها به بهانه های گوناگون، تلاش کردند جمهوری اسلامی را از دستیابی به هدفهای مسلم خویش محروم و بستر هرگونه موفیقت را از ایران سلب کنند. این در حالی است که همین محدودیتها انگیزه دانشمندان و جوانان این مملکت را در شتاب بخشیدن به فعالیتهای علمی بیش از پیش نمود. اکنون، هرگونه دستاوردی که جمهوری اسلامی از بدو پیروزی تاکنون به آنها دست یافته است، در همین دوران تحریمها بوده که کشورهای غربی با این برداشت که از طریق ایجاد محدودیت می توانند جمهوری اسلامی را با بن بست روبه رو نمایند، بر استمرار این مسیر صحه گذاشتند.
بر کسی پوشیده نیست، اکنون بر اساس مؤلفه های متنوع و جدید قدرت، سهم قابل اعتنایی به دستاوردهای علمی یک کشور بستگی دارد، به نحوی «الوین تافلر» در موج سوم معتقد است در این عرصه کشوری دارای قدرت است که توانسته باشد از پیشرفتهای علمی برخوردار باشد. به عبارت دیگر، امروز نمی توان دولتی را در زمره قدرتهای جهانی محسوب نمود، در حالی که از نمره قابل قبول علمی برخوردار نباشد.
همان گونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی، به تلاش برخی قدرتها برای انحصاری کردن علم و تقسیم جهان به دو بخش پیشرفته و عقب مانده اشاره کردند و مهمترین عامل برای تغییر در نظام سلطه حاکم بر جهان را حرکت و تلاش علمی ملتها دانستند. ایشان تأکید کردند: «ملتهای جهان سوم باید تلاش کنند رابطه سنتی امردهی و امربری را از بین ببرند و این اتفاق از طریق پیشرفتهای علمی امکان پذیر می باشد.»
پر واضح است، بومی نمودن فناوریهای صنعتی و نظامی در حقیقت خط بطلانی بر رابطه ترسیم شده گذشته است؛ به این معنا که گسست رابطه شمال- جنوب و مهندسی جدید از ثبت اختراعات و ظهور دستاوردها، می تواند گام جدیدی در راستای تدوین قطبهای متنوع قدرت باشد.
بدون تردید، دستیابی ایران به این فناوری را نه تنها باید پیامی رسا برای ملت ایران دانست تا بیش از پیش به نظام متمدن کشور خود ببالد، بلکه آن را پیامی صریح به دوست و دشمن باید خواند مبنی بر اینکه ایران به هیچ وجه تسلیم این تحریمها و فشارها نخواهد شد.
سران آمریکا با ابراز تأسف خود در مورد پیشرفتهای علمی ایران، این واقعیت را آشکار نمودند که به طور کلی با پیشرفت علمی و دستیابی این کشور به هرگونه فناوری مخالف هستند، زیرا داشتن هرگونه فناوری را تنها حق مسلم خود می دانند، زیرا اگر روند پیشرفت و مؤلفه های توسعه در دسترس کشورهای غیرخودی غرب قرار گیرد، فرمول استعماری و استثماری شمال- جنوب متزلزل گردیده و با از میان رفتن فاصله ها، منافع کشورهای غربی، بویژه آمریکا که از طریق زیاده طلبی تأمین می گردد، دچار مشکل می شود.
جمهوری اسلامی، در حالی شکوفایی و پیشرفتهای علمی فرزندانش را جشن می گیرد که فاقد هر گونه حمایتهای مادی و معنوی صاحبان فناوری بوده و آنها نه تنها کمکی نکردند، بلکه با ایجاد جو تبلیغاتی مسموم، سعی کردند تلاش جوانان برومند کشور را با ارائه تحلیلهای ناصواب، بی اعتنایی به مقررات حقوقی تفسیر نمایند تا از این رهگذر مسیر رشد علمی را با بن بست مواجه کنند، ولی جمهوری اسلامی با وجود از دست دادن برخی فرزندان برومند جامعه علمی خود، در این مسیر مأیوس نخواهد شد، بلکه رهپویان علم و دانش راه آنها را با قوت و قدرت بیشتری ادامه خواهند داد تا ضمن برداشتن گامهای بلند برای عملیاتی نمودن هدفگذاریها در افق 1404 ، پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی را بر قله های مرتفع علم ودانش به اهتزاز درآورند.
سیاست روز:نفوذ ایران از خاورمیانه تا قفقاز
«نفوذ ایران ازخاورمیانهتا قفقاز»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛بسیاری از کشورها در منطقهای که ما نیز در آن هستیم، حکومتهایی دارند که بسیار شبیه هم هستند. یا پادشاهی هستند، یا رئیسجمهور مادام العمر.
کشورهای خاورمیانه و به ویژه کشورهای عربی از این امر تبعیت میکنند. انتخاباتی برای تعیین رئیسجمهور هم اگر برگزار شود، یک انتخابات نمایشی و فرمایشی است. حکومت پادشاهی هم که به طور طبیعی، از پدر به پسر به ارث میرسد.
یکی از دلایلی که مردم منطقه به قیام و انقلاب روی آوردهاند، اهمیت ندادن حاکمان آنها به دیدگاهها و رای مردم است. مردم در سرنوشت کشورشان نقشی نداشتند و اکنون به این نتیجه رسیدهاند تا با اعتراضات انقلابی، در سرنوشت خود ایفای نقش کنند.اکنون که کشورهای مسلمان منطقه با رویکرد اسلامی خود به قیام پرداختهاند و به نتایج مثبتی نیز دست یافتهاند، این پرسش مطرح میشود که آیا این قیامها به دیگر کشورهای مشابه سرایت خواهد کرد؟ آیا کشورهایی که نوع حکومت آنها موروثی و مادامالعمری است، از این الگوی قیام اسلامی در منطقه تاثیر خواهند گرفت.
در منطقه کشورهای بسیاری هستند که از این امر مستثنی نمیباشند. منطقه قفقاز و آسیای میانه شامل کشورهایی است که پس از فروپاشی شوروی سابق و خارج شدن از یوغ دیکتاتوری کمونیستی، به استقلال رسیدند و کمی هم طعم آزادی را چشیدند، اما استقلال آنها تنها، استقلال جغرافیایی بود و آن چیزی که انتظار میرفت در این کشورها پیاده نشد.
چند کشور در این منطقه وجود دارد که با حکومتهای خودکامه و دیکتاتور خاورمیانه تفاوت آنچنانی ندارند. انتخابات ریاست جمهوری یا پارلمان در آنها برگزار نمیشود، مردم در سرنوشت کشورشان نقشی ندارند. موازین اسلامی که مورد توجه مردم آنها است، رعایت نمیشود و بسیاری موارد دیگر از جمله وابستگیهایی که به غرب دارند و ارتباطاتی که با رژیم صهیونیستی برقرار کردهاند از دیگر موارد اعتراضی مردم برخی از کشورهای منطقه است.
همه این عوامل در آیندهای نه چندان دور باعث خواهد شد تا مردم کشورهای مورد اشاره دست به قیام و اعتراضاتی بزنند، گرچه هم اکنون نیز در برخی از آنها اعتراضات نارضایتیهایی دیده میشود، اما پیشبینی میشود که خیزشهای مردمی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به دیگر نقاط و کشورها از جمله قفقاز هم سرایت کند.
این اتفاق تاثیر و نفوذ جمهوری اسلامی ایران را از قفقاز تا خاورمیانه امتداد خواهد بخشید و ضریب نفوذ و تاثیر آمریکا و رژیم صهیونیستی در این کشورها در ضعیفترین شرایط خود قرار خواهد گرفت که چالش بسیار بزرگی برای قدرتهای جهانی خواهد بود.
باید با تجزیه و تحلیل تحولات منطقه، منتظر اتفاقات تازهای در دیگر نقاط دنیا از جمله قفقاز باشیم.
رسالت:تحلیل هتاکی
«تحلیل هتاکی»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری-محمد ملاعباسی است که در آن میخوانید؛
هتاکی...
آتشین...
گفتگوهای سیاسی در ایران، بیش از هر زمان دیگر، با سخنانی تند و آتشین همراه شده است.
چنین مناقشات آتشینی، نشانه چیست و این تغییر جهت به سمت مواضع رادیکال، که گاه گاه، رنگ و بوی هتاکی و ناسزاگویی نیز به خود میگیرد، چگونه و به چه دلیل رخ داده است؟
ما آلوده به «احساسگرایی» هستیم، که در اجمالیترین معنا، عمل کردن، صرفا بر اساس عواطف و سلایق شخصی است. این بیماری، اپیدمی و منبع عدم تعادل روانی نزد اغلب افرادی استکه روزمره میبینید.
هر کسی مصروف مدیریت و بهینهسازی «احساس» خویش است.
و اشکال کار در اینجاست که در این وانفسا، از «احساس» دیگری خبر ندارد.
کم کم افراد نمیتوانند ارتباطات منظم و مثمر ثمری با یکدیگر برقرار کنند.
خب؛ این، چیزی است که ما میتوانیم از مفهوم «احساسگرایی» السدر مکاینتایر بیاموزیم.
جنبههایی که مکاینتایر برای این «احساسگرایی» میشمرد خطوط راهنمای خوبی برای درک عمیق و حکیمانه جزئیات شرایط حال حاضر ماست؛
اول
در اخلاق و سیاست «احساسگرا»، طرفهای ارتباط، به گونهای استدلال میکنند که درک آن برای طرف مقابل، ممکن نیست. این، یعنی «قیاسناپذیری»؛ عدم درک متقابل و امکان مقایسه خود با دیگری، به خاطر فرو رفتن مفرط در خود.
اگر در فضای سیاسی ایران بنگریم، شاید یکی از مصادیق آن، تلاش سیاسیون معترض برای دریافت مجوز راهپیمایی شهری باشد. آنها معتقد بودند که این راهپیماییها، طبق قانون اساسی، حق آنهاست، اما از سوی دیگر، وزارت کشور معتقد بود، امنیت و شرایط لازم برای انجام راهپیمایی، فراهم نیست؛ و بنابراین، نباید چنین مجوزی صادر شود. هر دو گروه در ارائه استدلالات خود، پیروی یک منطق بودند، اما این دو منطق، با یکدیگر قیاسناپذیرند. بدین معنی که این مناقشه، به سختی میتوانست راه به جایی ببرد.
دوم
در اخلاقِ «احساسگرا»، هر گروه، بر خلاف آنچه در واقع امر روی میدهد، تلاش میکند تا نشان دهد که استدلالاتش، نه خواستههای شخصی خود او، بلکه با تکیه بر رویهها و اصول غیر شخصی انجام میگیرد.
اما، بهترین نشانه برای رد این ادعا، پایانناپذیری مناقشات سیاسی در جوامع امروزی است. اصول غیرشخصی، تنها نقابی برای رسیدن به تمایلات گروهی و شخصی محسوب میشوند، و پایبندی به آنها نه به خاطر خود آن اصول، بلکه به خاطر منافعی است که آن اصول میتوانند یاریگر ما در رسیدن به آنها باشند. این، همیشه از انتقادات جدی وارد بر نیروهای سیاسی «اصلاحات» بوده است که تحت لوای اصلاح رویههای نادرست و غیرقانونی، و با هدف اجرای صد در صدی قانون اساسی، راههایی را برگزیدهاند که آشکارا همان قانون اساسی را زیر پا گذاشته است.
آنها هیچگاه به صراحت نمیگویند که این قانون را نمیپذیرند یا خواستار اصلاحاتی اساسی در قانون هستند، چرا که اگر به زبان مکاینتایر بگوییم، اساسا قانون برای آنها ارزشی فینفسه ندارد، بلکه این اهداف سیاسیِ خود آنهاست که ارزش سیاسی اصلی آنها را میسازد.
بنابراین، تا آنجا که به نفع آنهاست از قانون پیروی میکنند و از آنجا که دیگر منفعتی وجود نداشت، آن را نادیده میگیرند. چنین وضعی، پیش از هر چیز، راه را برای «مذاکره» بین طرفین میبندد. چرا که دیگر، اندک اندک، «قانون» مشترکی که بتوان با مبنا قرار دادن آن گفتگو کرد، بلاموضوع میشود و تنها منطقی که باقی میماند، یارکشیهای خیابانی برای به رخ کشیدن میزان «طرفداران» است.
سوم
سومین مؤلفه «احساسگرایی» نزد مکاینتایر، تنوع خاستگاههای نظری استدلالات در بین گروههای مختلف است.
این مؤلفه سوم، حائز اهمیت بسیاری است. چرا که برای نقد دیدگاههای هر گروه سیاسی، باید به خاستگاههای نظری مواضع آنها توجه نمود. در واقع، باید «دال مرکزی» هر گفتمان سیاسی را برای شناخت عمیقتر آن جست. در صحنه سیاسی ایران، میتوان از دو دال مرکزی سخن گفت. گفتمانی که دال مرکزی خود را «اسلام» قرار میدهد، و گفتمانی که دال مرکزی خود را «مدرنیت» میداند. البته در مباحثات سیاسی، به روشنی این دو حیطه قابل تمایز نیست، اما با نگاهی عمیقتر، میتوان این دو نگاه را دریافت.
گفتمانی که مدرنیت را دال مرکزی خود قرار میدهد، حال در واژههای گوناگونی همچون توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی یا حتی مفاهیم عامی مانند عدالت و آزادی، شبکه استدلالات خود را به نحوی اقامه میکند که با استدلالات اسلامگرایان، قیاسناپذیر میشود. و همان طور که قبلا اشاره نمودیم، این قیاسناپذیری، منجر به پایانناپذیر بودن مناقشات سیاسی، و در مراحل بعدی، حرکتهای رادیکال، هتاکی و... میگردد.
در آخر...
در آخر، میخواهیم باب این سئوال را بگشایم که امروز، در آستانه آخرین دهه قرن چهاردهم هجری شمسی، کدام منطق و گفتمان است که میتوان با تمسک به آن و تقویت و برنامهریزی برای بسط آن، وحدت را دوباره به جامعه ایرانی بازگرداند؟
مردم سالاری:انقلا ب عربی انقلا ب انتظارها
«انقلا ب عربی انقلا ب انتظارها»عنوان سرمقالهِ روزنامهی مردم سالاری به قلم مهدی مال میر است که در آن میخوانید؛با ورود انسان به ساحت مدرن و فرآیند تولد تکنولوژی ها و ابزارهای ارتباطی و کوچک شدن هر چه بیشتر جهان، کشورهای موسوم به «در حال توسعه» به تدریج با چالشی بزرگ به نام «انتظارات فزاینده» روبه رو شدند. این واقعیت انکارناپذیر است که نظام های سیاسی حاکم در این کشورها همواره چندین گام از توقعات و نیازهای جدید اتباعشان عقب تر بوده و پیوسته صلا ح خود را در نادیده گرفتن یا حتی انکار خواست های جدید و نیازهای تازه آنها می دیده اند. اما جهان امروز بی شک جهان دیگری است. امروز جهان طومار مرزهای جغرافیایی و تعاریف خاک خورده از زمان و مکان را در هم پیچیده و نادیده انگاشتن و بی اعتنایی آشکار به حقوق حقه انسانی را بر نمی تابد. مردمانی که امروزه در میادین بزرگ شهرهای عربی در خاورمیانه و شمال آفریقا در لیبی، بحرین و... بر ساقط شدن نظام های سیاسی حاکم بر کشورشان پای می فشارند، دیر زمانی است که از معضل ندیده انگاشتن و انکار انتظارها و خواست های جدیدشان در رنج اند.
شاید بزرگترین خواست درونی تظاهرکنندگان امروز نه فقط سختی های معیشتی و اقتصادی (که در جای خود بسیار قابل اعتنایند) بلکه به رسمیت شناختن درک جدید آنها از زیستن و آگاهی روزافزون آنها از هستی و در یک کلا م چگونگی بودن در جهان باشد. اکنون با دیدن شور و شوق مثال زدنی هزاران مرد و زن مسلمان در شهرها و میادین کشورهای عربی که سرسختانه برخواست های خود اصرار می ورزند، زیاد سخت نخواهد بود که دریابیم انسان امروزی نه تنها دیگر خود را رعیت مستبدان و مکلف به تکلیف زورمداران نمی داند، بلکه بیش و پیش از هر چیز خود را موجودی صاحب کرامت و واجد حقوق و ارزش می شمارد. اشکال بزرگ مستبدان و دیکتاتورها در درازای تاریخ همواره این بوده است که انسان را موجودی سنگی و خواست ها، آمال و نیازهای او را اموری ثابت و پایدار می پندارند و البته چندان شگفت آور نیست که می بینیم هنگامی که به یک باره با نوآوری و نیازهای جدید اتباعشان روبه رو می شوند به وادی حیرت در می غلتند و دهان به هذیان گویی و دشنام می گشایند ومخالفان خود را مشتی خائن و مزدور و لول و مست می نامند. اما انسان اساسا موجودی زمان مند است و دگرگونی و تغییر را در بستر زمان، حق انکار ناپذیر خود می داند. تاریخ نشان داده است که انسان پیوسته در پی پاسخ های جدید برای بغرنج های بی انتهای زندگی بوده است و به راستی ما امروزه تبلور بارز این حق بزرگ را در مشت های گره کرده و عزم های راسخ ملت های مسلمان در به زیر کشاندن حکومت های فاسدشان به نظاره نشسته ایم. آنچه امروز مردم را به خیابان های شهرهای عربی می کشاند پدیده ای است که در دانش سیاسی،آن را انقلا ب انتظارها (tion expecta rising of revolution) می نامند. حکومت های دیکتاتور ماب عربی پیوسته در برابر درک رو به گسترش شهروندانشان از جهان و مافی هایش خود را به خوابی گرانبار زده اند و با بلا هت و نادانی تمام چشمان خود را در برابر انتظارات جدید و آگاهی روبه فزونی اتباعشان بسته اند.
مردان و زنان مسلمان عرب به لطف پیشرفت خیره کننده علم و فناوری و تکنولوژی های ارتباطی به روشنی دریافته اند که نظاره کردن دنیا از دریچه تنگ و تاریک مستبدان و پدرسالا ران تا چه پایه می تواند نازیبا و ملا ل انگیز و رنج آور باشد. آنها آزادی های مدنی، اشتغال، حق لذت بردن از زندگی و شرکت فعالا نه در تعیین سرنوشت سرزمینشان را نه پیشکشی قابیلیان و حرامیانی چون معمر قذافی ها و سیف الا سلا م ها و نامبارک ها بلکه حقوق پایه ای و اساسی خود می دانند و دقیقا از این روست که وعده های توخالی و سخنان پرطمطراق حاکمانشان را برای برپایی انتخابات آزاد و فضای باز اجتماعی و... به هیچ می گیرند و صدای ترس خورده و لرزانشان را آن هنگام که از ترس جان شیرین دم از ایجاد فضای باز سیاسی و اصلا حات اقتصادی می زنند به سخره می گیرند.
چرا که آنها امروز به فراست دریافته اند که مستبدان به گواهی تاریخ جز آتش زدن جوانی و طراوت زندگی و از بین بردن آمال و آرزوهای مردمان چیز دیگری در چنته نداشته و نخواهند داشت و به راستی چه زیبا، چه با شکوه برسر حقوق مسلم خود ایستاده اند و در شهر های به خون رنگین شده طرابلس، بن غازی و زاویه و... مومنانه حق زیستن انسانی خود را فریاد می کشند.
تهران امروز:این دیگر قابل تحریم نیست
«این دیگر قابل تحریم نیست»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛سوال این است؛ اگر غرب بهمعنای حوزه تمدنی به پیشرفتهای علمی نائل نمیشد و اگر از پی چنین پیشرفتی به استانداردهای بالاتر رفاه اجتماعی دست نمییافت باز هم جاذبهای برای دیگران داشت؟
واقعیت آن است آنچه باعث شده غرب را در موقعیت بالاتری نسبت به سایر حوزههای تمدنی بنشاند ناشی از فرهنگ آنها نیست، برخاسته از علم آنهاست. علمی که آنها توانستهاند هم تولید و هم مدیریتش را سامان دهند و بهواسطه چنین تسلطی است که از قدرت بیشتری هم در حوزه عمومی و اجتماعی و هم در حیطه نظامی برخوردار شدند. مبتنیبر چنین دریافتی است که اساسا تحولی ساختاری در مفهوم قدرت در عصر جدید پدید آمده و برخی استراتژیستها از آن بهعنوان «جابهجایی در قدرت» یاد میکنند.
بدینمعنا که قدرت در دوران معاصر صرفا به داشتن تجهیزات نظامی بیشتر یا در «قدرت کشندگی» جنگافزارها خلاصه نمیشود بلکه قدرت در تولید، مدیریت و مصرف علم نمود مییابد. کشوری که بتواند پیشرو در تولید علم باشد سهم بیشتری در مناسبات قدرت و توازن منطقهای خواهد داشت و میتواند بهعنوان یک کشور قدرتمند درمعادلات جهانی حضور داشته باشد. تولید علم هم یک کار طولانیمدت، میاننسلی و دیریاب است و نیازمند پشتکار فراوان و ممارست بسیار است تا بتوان آن را بهمثابه نیازی حتمی در تار و پود جامعه نهادینه کرد.
اگر نقطه قوت تمدن غرب «علمی» بودن آن است باید نقطه ضعفش را نیز در آنجا جستوجو کرد بدینمعنی که اگر کشوری بخواهد فراتر از سیاق چنین تمدنی یا لااقل همشانه آن در عرصه جهانی گام بردارد...
باید بتواند یا فراتر از آنها یا همانند آنان به فعالیت علمی بپردازد و نقطه قوت آنها را به گرانیگاه پیشرفت خود بدل سازد.
اندیشمندی میگفت: «شما گرانیگاه جهان را به من نشان بدهید تا من با چوبی آن را تکان بدهم.» حال اگر گرانیگاه تمدن غرب تولید بالای علمی است پس میتوان این شاکله را تکان داد یا حداقل نمود و نمونهای از آن دستاوردها را بازیابی و بازسازی کرد. ساختی جدا از فرهنگ پیدا و پنهان غرب و مبتنیبر ارزشهای اسلامی و ایرانی. چنین سازوارهای از تولید علم و چینش براساس مقتضیات بومی اینک در نمایشگاه فنآوریهای راهبردی که روز گذشته رهبر فرزانه انقلاب از آن دیدن کردند به نمایش درآمده است. این نمایشگاه صرفا مجموعهای مانند سایر نمایشگاهها نیست بلکه تجلی و تجسد قدرت در حال ظهور جمهوری اسلامی در عرصه قدرت جهانی است.
برای اثبات قدرت جهانی ایران نیازی به رژه هواپیما و تانکها و نفربرها نیست بلکه نمایش این تجهیزات که برآمده از اندیشه و دانش ایرانی است گواه روشنی بر این قدرت است. صاحب علم یعنی صاحب قدرت و ایران اسلامی اکنون در بسیاری از عرصههای علمی جزو اولین یا بهترین کشورهای دنیاست، این چیزی است که نه کسی میتواند صرفا ادعای داشتنش را بکند و نه کشوری میتواند آن را انکار کند و نه قدرتی میتواند آن را از کشوری بازستاند؛ این دیگر قابل تحریم نیست وکسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد.
اهمیت نمایشگاه فنآوریهای راهبردی در نمایش قدرتی است که از ایران ارائه میکند، قدرتی که به دست دانشمندان کشور میسر شده و هیچکس نمیتواند جلوی رشد آن را بگیرد اما آنچه این زنجیره قدرت را تکمیل میکند ورود این فنآوریها درارتقای زندگی عادی شهروندان است. ما برای اینکه بتوانیم الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی را در سطح کلان جامعه اجرا کنیم نیازمند آن هستیم که این دستاوردها را به زندگی مردم وارد و رفاه اجتماعی و اقتصادی بیشتری نصیب شهروندان کنیم. تکمیل این حلقه یک گام بزرگ است که نیازمند همراهی و همدلی بیشتر و تلاش وکوشش خستگیناپذیر است چراکه هیچ کشوری در دنیا بدون تلاش و کوشش نتوانسته گامی جدی برای بهبود آتیه فرزندان خود بردارد. دهه پیشرفت و عدالت را باید با چنین رویکردی به عصر سربلندی ایران تبدیل کرد.
آرمان:درباره دعوت از پادشاه اردن
«درباره دعوت از پادشاه اردن»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم حشمتاللهفلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛ دستگاه دیپلماسی باید به مطالبات نشات گرفته از انقلاب اسلامی در اردن توجه کند، نفس دعوت از ملک عبدالله پادشاه اردن به تهران تامل برانگیز است. شرایط منطقه را باید مورد بررسی قرار داد، اکنون در منطقه شاهد قیامهای مردمی علیه حکومتهای دست نشانده غربی هستیم که اردن نیز به عنوان یکی از این کشورها با قیام مردم معترض مواجه است. تحولات منطقه تاثیر مهمی
در مباحث مربوط به جهان اسلام خواهد گذاشت، اکنون در کشورهایی که شاهد قیام مردمی هستند دو نوع مطالبه وجود دارد در برخی کشورها معترضان خواستار اصلاح ساختار حکومتی و قانون اساسی هستند اما در برخی از کشورها معترضان انقلاب سیاسی و تحولات ژرف و عمیق هستند. در اردن نیز معترضان مطالبات عمیقی از حکومت دارند، دستگاه دیپلماسی کشورمان باید به مطالباتی که در اردن مطرح است توجه کنند چرا که این مطالبات نشات گرفته از انقلاب اسلامی ایران است.
سفر ملک عبدالله به لحاظ مباحث راهبردی نیز جای تامل و سؤال دارد ،وقتی آمریکا در سال 2004 بحث خاورمیانه بزرگ را مطرح کرد، اردن همراه با عربستان ایران هراسی را در منطقه مطرح کرد و شاه اردن از جمله کسانی که از خطر هلال شیعی سخن میگفت؛ بر همین اساس نمیتوان سفر پادشاه اردن به تهران را بدون تامل دانست.
سفر ملک عبدالله به تهران موجب دلسردی انقلابیون اردن خواهد شد، گرچه هنوز خبری از قطعی بودن این سفر نیست اما نفس دعوت از پادشاه اردن جای سؤال دارد. سفر ملکعبدالله به تهران به هیچ وجه توجیهپذیر نیست، برخیها تلاش دارند سیاست خارجه ایران را به سمت و سویی ببرند که خاستگاه دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با آن مغایرت دارد.
جهان صنعت:تصمیمهای دولتی مزد
«تصمیمهای دولتی مزد»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم مریم باستانی است که در آن میخوانید؛تصمیم کمیته مزد برای افزایش 9 درصدی دستمزدها در سال آینده نشان میدهد که سایه دولت بر تصمیمهای بخش خصوصی افزایش یافته است. اگرچه تشکلهای کارگری و کارفرمایی طی سالهای اخیر مدعی بودند که آنچه مصوب میکنند فارغ از تاثیر مستقیم دولت است اما تصمیمی که برای دستمزد سال 90 گرفته شد نشان میدهد که نقش دولت در این تصمیم بسیار پررنگ است.
طی روزهای گذشته وزیر اقتصاد به عنوان مخالف سرسخت افزایش دستمزدها عنوان کرده بود که افزایش دستمزد عامل تورم است. اگرچه در ظاهر به نظر میرسید که این فقط یک اظهارنظر است اما بعد از مشخص شدن تصمیمهای کمیته مزد موضوع ابعاد تازهای به خود گرفت. بر مبنای سند چشمانداز و سیاستهای کلی برنامههای چهارم و پنجم اقتصاد ایران باید به سمت توسعه بخش خصوصی برود.
لازمه اجرایی شدن این سیاست استقلال بخش خصوصی در تمام حوزههاست؛ از جمله تعیین دستمزد که ابتداییترین حقوق رابطه کارگری و کارفرمایی است. اگر بنا باشد که دولت در این حوزه نیز دخالت کند، بخش خصوصی هرگز نمیتواند در اقتصاد ایران رشد کند کمااینکه تا به امروز چنین بوده است.