در نقد سیاستهای فرهنگی دولت آقای هاشمی و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آن (سیدمحمد خاتمی)، تمام جریانهای حساس نسبت به لیبرالیسم فرهنگی، متفق بودند. در رأس این جریانها، عناصر طیف راست و برخی سنتگرایان حوزه و بازار قرار داشتند و در نشریات وابسته به خود، با رگههایی از تحجر و ستیز بانوگرایی، علیه کارکرد فرهنگی دولت و مشخصاً عملکرد وزارت ارشاد و صدا و سیما (به مدیریت محمد هاشمی) سخن میگفتند. همچنین برخی از عناصر مستقل نظیر آیتالله جنتی که مسئولیت سازمان تبلیغات اسلامی ـ یعنی سازمان تا حدی رقیب با وزارت ارشاد ـ را برعهده داشت، به ویژه از به صحنه آمدن عناصر فرهنگی طاغوتی و غیرمذهبی ناراضی بود اعتراض خود را به سطح جامعه میکشاند و در خطبههای نماز جمعه در این باره سخن میگفت. گروههایی از نیروهای سابقاً چپ ـ نظیر گردانندگان روزنامه کیهان و جمهوری اسلامی و برخی از محافل سیاسی و مذهبی دیگر ـ نیز در این مقطع با اشاره به وضعیت سینما، مطبوعات، کتاب و امثالهم، سیاستهای وزارت ارشاد را نقد میکردند. همچنین گروهی از فعالان طیف چپ به رهبری سیدعلی اکبر محتشمی ـ که در آن زمان ماهنامه «بیان» را انتشار میدادند ـ به خاطر ستیزشان با لیبرالیسم در همه اشکال فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، فرهنگی و مدیریتی دولت میپرداختند و معتقد بودند که فضای فرهنگی تازه که اصلاً مطلوب نیست، حاصل سیاستهای دولتی است که در بعد اقتصادی به دستورالعملهای لیبرالهای داخل و خارج گردن گذاشته و سیاستهای اقتصادی مورد نظر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را پیاده میکند. تفاوت این طیف با دیگر جریانهای منتقد دولت، در این بود که دیگران ضمن حمایت از سیاستهای اقتصادی دولت، به نقد سیاستهای فرهنگی میپرداختند و به همین دلیل، عمده انتقاد آنها متوجه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی میشد اما اینان، لیبرالیسم فرهنگی را ناشی از لیبرالیسم اقتصادی میدانستند و ضمن انتقاد ضمنی از وزیر ارشاد، نوک تیز حملات و انتقادهای خود را متوجه آقای هاشمی و کارگزاران اقتصادی آنها میکردند. ماهنامه بیان (ش 6 و 5 ـ مهر و آبان 69 ـ ص 44) درباره وضعیت فرهنگی کشور در آن سالها، چنین نوشته بود: «آنچه امروز در همۀ امور و زمینههای فرهنگی مشاهده میکنیم، چیزی جز بیبرنامگی و روزمرهگی نیست و بالطبع در این خلاء و بیتدبیری سیاستهای فرهنگی، جامعه ما هماکنون از فرهنگ و ادب جهانی و ایدئولوژیهای امروزی متأثر شده و مسلم است که به تدریج در ورطه «لیبرالیسم فرهنگی» فرو میغلتد. دیدگاهها و تئوریهای فرهنگی نظام جمهوری اسلامی امروز در این حد متنزل شده است که به جای چشم دوختن به مقاصد والای فرهنگ انقلاب و تحقق ارزشهای آن به نفی فرهنگها و تفکرات گمراهکننده، در جستجوی کنار آمدن با فرهنگها و اندیشههای ضددینی و لائیک حاکم بر جهان است. امروز آنقدر که به هدفهای اقتصادی و رشد و رونق بازار و تجارت و تهییج سرمایهها اهمیت داده میشود، هیچ برنامهای برای شکوفا شدن فرهنگ انقلاب و حداقل تثبیت و تحکیم دستاوردهای فرهنگی این دهه که به برکت فرهنگ شهادت و مبارزه در جامعه پدید آمده است، وجود ندارد و بلکه شنیده شده است وقتی به مسئولان اقتصادی کشور درباره اثرات فرهنگی برنامههای اقتصادی و ترویج طبیعی فرهنگ سرمایهداری و زراندوزی در جامعه (در سایه حاکمیت یافتن سرمایهها و دیدگاههای نوین) انتقاد میشود، میگویند به هر حال هر فعالیت اقتصادی ضایعاتی به همراه دارد که تأثیرات فرهنگی استقراض، توریسم و فعالیت مستشاران و مستشرقان غربی در ایران هم ضایعات این برنامههاست و باید آن را پذیرفت. شاید از این دریچه بتوان به این نکته پی برد که واقعیت نابسامان و آشفته فرهنگی موجود هم جزیی از بازتابهای اولیه و نخست همین دیدگاهها و برنامههای نوین است. زیرا به هر حال سرمایههای بادآورده و مشروع اعلام شده باید به گونهای در جامعه و فرهنگ آن نمود پیدا کند و نیز زمینههای بیشتر جذب متخصصان امروزی و مخالفان دیروزی را فراهم آورد.»
این طیف از نیروهای خط امامی براساس اصولگرایی انقلابی، برخورد با معلولهای فرهنگی را توصیه نمیکردند بلکه پرداختن به ریشهها ـ یعنی سیاستهای اقتصادی دولت ـ را ضروری میدانستند. آنان میپذیرفتند که با اتخاذ سیاستهای «منع» و ایجاد محدودیت، نمیتوان با گسترش مظاهر تمدن غرب در کشور مبارزه کرد بلکه باید زمینههای داخلی آن را ـ که اصلیترین آنها سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی رفسنجانی است ـ از میان برد که البته این عزم در دولت آقای هاشمی وجود نداشت. ماهنامه «بیان» در نوشتهای دیگر در همین زمینه (شماره 12 ـ مرداد و شهریور 70 ـ ص 28) چنین اعلام نظر کرد:
«در بعد داخلی به حق میتوان «سرمایهداری را پایگاه اصلی اشاعه فرهنگ منحط غربی و منشأ صدور فرهنگ لائیک و لاابالیگری بعنوان یکی از وجوه لیبرالیسم فرهنگی دانست. وقتی آزادی سرمایه و به تبع آن سرمایهداران محترم و مشروع شناخته میشود و وقتی ثروتاندوزی، بدون قید و شرط و مانع و رادعی رواج مییابد و باصطلاح افزایش «تولید» محوریترین و اساسیترین برنامه و هدف نظام ترسیم میگردد، بدون شک فرهنگ سرمایهداری نیز به عنوان بخش لاینفک چنین سیاستی جولانگاه خود را مییابد و آنگاه کاخها برافراشته میشوند و در درون این کاخها محافل آنچنانی نیز به راه میافتد و چنین «صاحبان صنایع معظمی» (بقول وزیر اقتصاد) باید امنیت لازم را در خانه و خیابان و محل کار داشته باشند. باید در کوچه و خیابان نیز بتوانند با انواع و اقسام پوششها و مدلهای جدید ظاهر شوند و اتومبیلهای آخرین سیستم خود را به رخ بکشند و فروشگاهها، مملو از کالاهای مطلوب آنان باشد و طراحان و مدسازان نیز مدلهای مطلوب آنان را به بازار عرضه نمایند و آنگاه چنین طبقهای بار دیگر الگوی زندگی مصرفی در جامعه ما خواهند شد و بعد حتی در پائینترین طبقات اجتماعی، مسابقه برای رسیدن به چنین رفاه و تنعمی را آغاز میکنند.»
مستقل از این طیف، بقیه منتقدان تا مدتها، فقط به بعد فرهنگی میپرداختند و چندان اهتمامی در نقد سیاستهای اقتصادی دولت نمیکردند. به همین دلیل دائماً انتقادهایی را درباره «میدان دادن به قلم بدستان بازمانده دوران ستمشاهی و فرهنگ منحط غربی»، «صدور مجوز چاپ کتابهای انحرافی»، «هتاکی و اهانت بسیاری از روشنفکران غربزده و لائیک به ارزشهای اسلامی»، «نمایش تصویر سیاه از ایران و انقلاب در فیلمهای فرستاده شده به جشنوارههای سینمایی»، «بیاعتنایی مسئولان به هشدار مقام معظم رهبری در زمینه خطر تهاجم فرهنگی بیگانگان» و... متوجه مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میکردند.
وزیر ارشاد اسلامی به تناسب و به صورت مستقیم و غیرمستقیم به اینگونه انتقادها پاسخ میگفت. وی از جمله در جمع دانشجویان دانشگاه تهران (11/2/70) در این باره چنین گفت: «استراتژی فرهنگی یک نظام نمیتواند بر «منع» قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به مخالفت اندیشههای دیگران میرفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنیتر میکردند. بسیاری به صورت نادرست میپندارند تنها مجاری انتقال افکار، کانالهای رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب و فیلم اجازه انتشار داشته باشد. این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا، کار این انتقال را امکانپذیر میسازد. ما جدا از آنجایی که توطئه در اساس علیه نظام است ـ که لیبرالیترین حکومتها تحمل نمیکنند ـ معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام، معنویت بوجود بیاوریم.»
البته اعتراض منتقدان تنها به این نبود که چرا «اندیشه» مخالف مطرح میشود بلکه بیشترین انتقادها متوجه کتابها، فیلمها و مطبوعاتی بود که اخلاق اجتماعی را مورد حمله قرار میدادند و در قالب قصه و رمان و سریال و...» مسائل غیرشرعی و خلاف اخلاق را منتشر میکردند. در آن روزها، دائماً در روزنامه کیهان، جمهوری اسلامی و برخی دیگر از روزنامهها نمونههایی از قصهها و کتابهای منتشر شده با مضامین ضداخلاقی، مورد نقد قرار میگرفتند. بخش دیگری از اعتراضات این روزنامهها به عدم کنترل وزارت ارشاد در مقولاتی چون سینما و فیلم بود. آنان معتقد بودند که به دلیل عدم نظارت وزارت ارشاد اسلامی، فیلمهایی در کشور ساخته میشود که جهت کلی آنها غیردینی و بعضاً ضدانقلابی و غیرانقلابی است و کافی است به برخی از ساختههای اخیر محسن مخملباف (نظیر «شبهای زاینده رود» و «نوبت عاشقی») مراجعه شود تا صحت این سخن معلوم شود. منتقدان حاصل اینگونه عملکرد فرهنگی و سیاستگذاری در عرصه سینما را ساخت فلیمهایی میدانستند که به صورت سطح به مقوله «عشق» میپرداختند یا ارزشهای دینی و اجتماعی را به سخره میگرفتند و یا روح یأس و ناامیدی را در جامعه میدمیدند. این انتقادها وقتی به مقوله فیلمهای شرکت داده شده در جشنوارههای بینالمللی میرسید، شکل دیگری به خود میگرفت زیرا جشنوارهها با یک جهتگیری فرهنگی خاص، تنها به آن دسته از فیلمهای ایرانی جایزه میدادند که تصویری سیاه و یأسآور از جامعه ایرانی و انقلاب اسلامی ترسیم میکردند. طبعاً تشویق محافل هنری و جشنوارههای خارجی باعث میشد که ساخت فیلمهای جشنواره پسند در دستور کار فیلمسازان داخلی قرار بگیرد و بدین شکل، مسیر جریان سینمای انقلاب منحرف شود. معترضان معتقد بودند که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نه تنها در اصلاح این روند نمیکوشد بلکه عملاً باعث تقویت آن میشود.
بخش دیگری از اعتراضات، متوجه تشویقها و جایزه دادنهای وزارت ارشاد بود. منتقدین براین باور بودند که دادن جایزه «سیمرغ بلورین» جشنواره فیلم فجر به فلان هنرپیشه فاسد ترکیه یا تشویق چند نویسنده غربگرا و لائیک در داخل کشور، عرصه را برای جریان فرهنگی مخالفت اسلام و انقلاب، گشاد و بر هنرمندان و نویسندگان مسلمان و متعهد، تنگ میکند و این نیز در شأن وزارت ارشاد اسلامی نیست.
سیدمحمد خاتمی دربارۀ همه این انتقادها، پاسخهای خود را به اشکال مختلف ارائه میداد اما ظاهراً هیچکدام از مخالفان قانع نمیشدند و به نقد سیاستهای فرهنگی ارشاد ادامه میدادند. البته وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در درستی انگیزههای منتقدان چندان ایرادی نداشت ولی سلیقه فرهنگی آنان را نمیپسندید همانگونه که منتقدان نیز اینگونه بودند. خاتمی در همان جمع دانشجویی در پاسخ به پرسشی درباره نگرانیهای نیروهای حزباللهی گفته بود: «این نگرانی، نگرانی به حق است. من اعتراف میکنم روزنامههایی که به صورت افراطی برخورد میکنند واقعاً نگرانند. انقلاب و ارزشهایش را دوست دارند. منتها مسئله باید عمیقتر مطرح بشود. ما باید فیلمهایی داشته باشیم که به بهترین وجه، چهره انقلاب و اصالتهای آن را که در دنیا کهنظیر است، نشان دهد و این نیازمند هنرمندان برجستهای است که هم از نظر هنری و تکنیکی آدمهای برجستهای باشند. منتها، این به این معنا نیست که ما باید تا آن روز که این آثار را نداریم، کل آثاری که میتوانند خلائی از خلاء و جامعه را رفع کنند، جلویش را بگیریم.»
علیرغم اینگونه جوابیهها و توضیحات، نقد سیاستهای وزارت ارشاد در اجازه فعالیت دادن به روشنفکران غیرمذهبی و انتشار آثار نویسندگان خارجنشین در کشور و به صحنه آمدن هنرمندان طاغوتی ادامه یافت. آیتالله جنتی در یکی از خطبههای نماز جمعه قم (27/2/70) در این باره چنین گفت: «امروز روشنفکرنماها و ملحدین که رسماً اعلام الحاد کردهاند به همراه هنرمندان و نویسندگان غیرمتعهد، عیاشان و شهوترانان و مدعیان آزادی، اسلام را طرد میکنند چون مانع اهداف آنهاست... ارزشهای اسلامی برای این افراد کمترین مفهومی ندارد و لذا با شدت تمام تلاش میکنند تا وضعیت خانوادهها، مدارس و تفریحگاهها را همچون 12 سال قبل از مظاهر فساد پر کنند و از طریق بیحجابی و هتک حرمت حجاب، رواج موسیقیهای مبتذل و شهوتانگیز، نشر کتابها و مجلات ضداسلام و انقلاب، اسلام آمریکایی را مطرح کنند. متأسفانه الان مجلاتی فعالیت میکنند که مسئولیت خود را مبارزه با انقلاب میدانند...».
در سال 70 در صفحات مطبوعات کشور، بحثهای فراوانی درباره سیاستهای فرهنگی دولت درج میشد و عدهای در مخالفت و بسیاری در موافقت با سیاستهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سخن میگفتند. مخالفان سیاستهای فرهنگی معتقد بودند که با هیچ منطقی نمیتوان اجازه عرض اندام به مخالفان اسلام و انقلاب را داد و آنان را بر حوزههای فرهنگی ـ بتدریج ـ مسلط ساخت. موافقان سیاستهای فرهنگی دولت پاسخ میدادند که اولاً باید آزمود، خطا کرد تا آنچه درست است جلوه کند ثانیاً در مقابل خطر ماهوارهها که در پیش است باید این مقدار تساهل تسامح را پذیرفت. ثالثاً تنها هنرمندان حق اظهارنظر در امور هنری را دارند رابعاً با انتخاب چند صفحه از یک کتاب یا چند صحنه از یک فیلم نمیتوان درباره کلیت آنها نظر داد. در مقابل منتقدین دولت معتقد بودند که این سخنان هرگز پاسخ انتقادات محسوب نمیشوند و با این گونه کلیگوییها و فرار از پرداختن به مصادیق نمیتوان خودکشی را از ترس مرگ تجویز کرد. آنان تأکید میکردند که تحجر و سطحیاندیشی خطرناک است اما رها کردن عرصه فرهنگ و نظارت دقیق نداشتن بر تولیدات فرهنگی خطرناکتر است و باید با این خط مقابله شود.