برای شناخت دقیق ریشه های تاریخی جریان های دگراندیش با مراجعه به دهه بیست دانشگاه تهران می توان گفتمان چپ مارکسیستی را به عنوان اولین جریان دگراندیش دانشگاه مشاهده کرد.
زمانی که برخی اعضای گروه 53 نفر به رهبری تقی آرانی (پدر معنوی حزب توده) که اواخر حکومت رضاخان دستگیر شده بودند، از زندان آزاد شده و حزب توده را تشکیل دادند و به تبع آن به دلیل غلبه بی چون و چرای گفتمان چپ در دانشگاه ها در سال 1322- پس از شکل گیری یک بلوک فکری سیاسی در شوروی و اقمارش در برابر جهان سرمایه داری- جریان دانشجویی حزب توده شکل گرفت و به محل بروز و رشد گرایش های مارکسیستی و چپ تبدیل شد؛ این تفکر با چنان سرعتی ادامه یافت که تا سال 1325 تقریباً اکثریت دانشجویان دانشگاه تهران عضو، هوادار و یا تحت تأثیر حزب توده و گفتمان چپ بودند.
در این دوران غلبه و نفوذ تفکرات چپ سوسیالیستی- مارکسیستی در دانشگاه تهران، تا بدان حد قوی و عمیق است که حتی تعدادی از دانشجویان مسلمان برای ماندن در فضای فکری دانشگاه و بهره مندی از توان عرض اندام فکری دینی، به رهبری «جلال آشتیانی» و «محمد نخشب» تشکیلاتی را با عنوان «نهضت خداپرستان سوسیالیست» در سال 1322 راه اندازی و بیان می کنند که توحید را به عنوان جهان بینی پذیرفته، اما در بعد اقتصادی و سیاسی به سوسیالیسم گرایش دارند.
البته در همین زمان برخی دیگر از جریان های دگراندیش دانشجویی نیز در برابر توده ای ها قد علم کردند. به طور مثال «سازمان دانشجویی جبهه ملی» که در سال 1329 شکل گرفت، در پاسخ به نفوذ حزب توده در دانشگاه ها و مقابله با آن بود.
این تشکل دانشجویی که در پی تقلب توده ای ها در انتخابات «سازمان دانشجویی دانشگاه تهران» به سال 1329 شکل گرفت، انشعاب خود را با انتخاب نام «سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران» اعلام و براساس خرده گفتمان ناسیونالیستی- لیبرالیستی به فعالیت پرداخت.
از سوی دیگر باید اذعان داشت اساساً همین قدرت و غلبه ایدئولوژی سوسیالیستی- مارکسیستی در دانشگاه بوده است که باعث شکل گیری تشکل های دانشجویی رقیب، ولو به صورت ضعیف و کم جمعیت، توسط نیروهای اسلام گرا در سال های ابتدایی دهه 20 شد و از همان زمان، جریان دانشجویی اسلام گرا، مبارزات فکری خود را در مقابل جریان های دگراندیش سازماندهی کرده و برای مقابله با تفکرات و فعالیت های توده ای ها در درجه اول و البته بهایی ها در وهله بعد وارد صحنه شد.
یکی از مسائل قابل تأمل دیگر این دوران تلاش جریان دگراندیش جهت نفوذ به جریان های اسلام گرایی است که در این برهه از تاریخ با نام «انجمن اسلامی دانشجویان» فعال بودند، نیروهای سوسیالیست قصد داشتند نام انجمن اسلامی دانشجویان را به «انجمن دانشجویان مسلمان» تغییر دهند و در توجیه این اقدام خود نیز بیان می کردند: اسلام باعث خواهد شد که فعالیت در دانشگاه محدود گردد و نمی توان این گونه عمل کرد.
عدم فهم دقیق گفتمان دینی، مهمترین علت انحراف
واقعیت آن است که این اعتراف تاریخی اکثریت قریب به اتفاق جریان های دگراندیش دانشجویی است که زمینه برخی انحرافات تاریخی را در آنها فراهم کرده است؛ به طوری که در یکی از نمونه های مهم آن از اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه، دانشگاه ها محل جذب نیرو برای جنبش های مسلحانه بودند و یک تحول بسیار عمیق کیفی در حرکت های دانشجویی به وجود آمد. در این سال ها نفوذ جریان فکری متمایل به تفسیرالتقاطی مارکسیستی از اسلام- که به لحاظ تئوری و متدلوژی فاقد کمترین پشتوانه و سامان فکری بود، اما به دلیل در پیش گرفتن رویکرد عملیات نظامی شبه چریکی در تهران و معدودی از شهرهای دیگر، در میان جنبش دانشجویی صاحب پایگاه و اتوریته گردیده بود- در دانشگاه ها نفوذ کرد و مهم ترین استدلال این دگراندیشان نیز محدودیت اسلام در مبارزه بود و دقیقاً براساس همین خطای فکری در سال 54 و پس از تغییر ایدئولوژی «مجاهدین خلق» آن زمان، از اسلام التقاطی منافقانه به مارکسیسم علنی و صریح، تغییر موضع داده و باعث انحراف بخشی از جوانانی شد که بی اغراق می توان گفت تا امروز نیز ادامه دارد.
چنین رویکردی را نیز در سال های پس از انقلاب و در کشاکش مطالبه اسلامی سازی دانشگاه ها از سوی انجمن های اسلامی دانشجویان به وضوح می توان دید، به طوری که جریان دگراندیش دانشگاه چه دانشجو و چه استاد، تلاش کردند تا با طرح این مساله که اسلام ظرفیت طرح همه جانبه علوم را دارا نیست، از انقلاب فرهنگی جلوگیری کنند.
البته باید اذعان داشت که به دلیل حاکم شدن فراگفتمان انقلاب اسلامی ایران و همچنین فضای فکری سال های ابتدایی پس از پیروزی انقلاب، جریان دگراندیش با مخفی شدن در لایه های پنهان دانشگاه، مترصد فرصتی مناسب جهت احیاء مجدد خود در دانشگاه بودند.
دوم خرداد، فرصتی برای سرباز کردن زخمهای چرکین
اما به استناد تاریخ، دوم خرداد ماه سال 76 را باید مبنای تغییر و تحولاتی عمده در فرآیند جنبش دانشجویی کشور دانست؛ فضای برآمده از این رویداد امکانی را برای سرباز کردن زخم های چرکین به دمل نشسته دو دهه ای جریان های دگراندیش فراهم ساخته بود؛ سرعت و پیوستگی تنش های اجتماعی و سیاسی پی در پی در اولین سال های پس از این رخداد، دقیقاً از همین امر تبعیت می کرد.
نفوذ و استحاله یکی از بزرگ ترین اتحادیه های دانشجویی کشور (دفتر تحکیم وحدت) دقیقاً در همین راستا قابل تحلیل است و مرور تاریخ حاکی از آن است که پس از این رویداد، انجمن های اسلامی دانشجویان وابسته به دفتر تحکیم وحدت در دانشگاه ها، با تغییر رویکردی آشکار نسبت به گذشته و همچنین تغییرات عمده در آرمان های خویش، فضای جدیدی را وارد گفتمان دانشجویی کشور نمودند که تا پیش از این کم سابقه بود.
البته تغییر گفتمان در دفتر تحکیم وحدت بسیار آرام صورت گرفت و به نوعی نمی توان مرز مشخصی را برای آن تعیین نمود؛ به طوری که شاهدیم در خرداد ماه79 دفتر تحکیم وحدت هم چنان در موضعی اصولی، پیروزی ملت لبنان بر رژیم اشغالگر قدس را تبریک و تهیت گفت.
حتی در محتوای مطالب و بیانیه هایی که نسبت به مسائل داخلی نوشته می شد نیز شاهد ادبیاتی درون دینی از سوی این دفتر بودیم ولی در انتهای دهه 70 این ادبیات کم کم جای خود را به گفتمان برون دینی داد؛ به طور مثال در نامه سرگشاده دفتر تحکیم وحدت به سپاه پاسداران در تیتر نوشته شده بود: «نامه سرگشاده به برادران ایثارگر و دلاور سپاه» و متن نامه نیز تماماً با چنین ادبیاتی به رشته تحریر درآمده بود.
نکته ای که می توان از آن به عنوان مهم ترین دلیل تغییر رویکردها و به مرور زمان تغییر بنیان های فکری در دفتر تحکیم وحدت یاد کرد، همراه شدن با جریان های سیاسی خارج از دانشگاه بود و حتی حضور در عرصه قدرت و به نوعی دنبال نمودن منافع فردی و حزبی، تا جایی که حتی آشکارا در محدود نمودن اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) نیز در یک قالب مشخص گام برداشته شد، حرفی که «رضا حجتی»، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در روز 21 اردیبهشت ماه سال 79 بر زبان جاری ساخت، حقیقتی تلخ از روزگار دفتر تحکیم وحدت بود. در جایی که گفت: «دفتر تحکیم وحدت) اندیشه های امام(ره) را در قالب تفکرات خاتمی دنبال می کند...».
از آنجایی که تفکر حاکم بر جریان دفتر تحکیم وحدت دچار چنین خطای تحلیلی و محصول آن تفکر، دچار رفتاری متناقض با آرمان های دفتر تحکیم وحدت شده بود، زمینه رشد برخی خرده جریان ها همچون قومیت گرایان، چپ ها، بهایی ها، لیبرال ها و حتی در ادامه شیطان پرست ها را فراهم کرد.
به طوری که در زمینه قومیت گرایی با وجود همزیستی مسالمت آمیز اقوام با یکدیگر و روابط عادی آنها با بدنه عمومی کشور، شواهد بسیاری حاکی از آن است که یک عامل پنهان در زمینه تعمیق احساسات و گرایش های قومیت گرایانه در ایران و خصوصاً در دانشگاه ها بسیار موثر بوده است.
هر چند این جریان ها در وهله نخست با تاکید بر اجرای کامل قانون اساسی به ویژه اصول 15 و 19 پای به عرصه وجود نهادند، اما سپس با عبور از این خواسته اولیه، مطالبات متفاوتی همچون حق تعیین سرنوشت و استقلال طلبی را مطرح نمودند.
از سویی دیگر متعاقب برخی حرکت ها و انحرافات پدید آمده در دفتر تحکیم وحدت و راهیابی برخی اشخاص به آن، پای طرح برخی مباحث پیش پا افتاده، بی ارزش و غیراصولی در جلسات این دفتر به میان آمد که سرآغاز نوعی ادبیات مبتذل دانشجویی در این دفتر بود. به تدریج این ادبیات رایج شد و مخصوصاً با ورود طیفی که کاملا دارای افکار و عقاید سطحی بود و بعد به پیاده نظام شاخه به اصطلاح مدرن این دفتر تبدیل شد؛ این ادبیات به طرف نوعی فحاشی و توهین آشکار به اشخاص و ارزش ها تغییر چهره داد.
جریان مارکسیستی نیز که گفتمان غالب جنبش دانشجویی قبل از انقلاب با تکیه بر گرانیگاه حزب توده به شمار می آمد و با شکست و سرکوب جنبش مسلحانه، کاملا به بن بست رسیده بود، با ورود جریان لیبرال در سال های 84-1383 به دوران سکوت، رکود، گذار و نهفتگی دوباره سر برآورد. با وجود تجربه شکست و فروپاشی نظام مارکسیستی شوروی، ظهور مجدد چپ گرایی دانشجویی در برخی دانشگاه ها تأمل برانگیز است.
برخی معتقدند سیاست های اقتصادی لیبرالی و خصوصی سازی سریع در دولت سازندگی و نزدیکی بیش از حد به غرب در دولت اصلاحات می تواند از علل جامعه شناختی ظهور این جریان درعرصه های دگراندیش دانشگاهی باشد.
البته شایان ذکر است که ماهیت و اهداف مارکسیسم و لمپنیسم دانشجویی با سایر گرایش های سکولار در دانشگاه تشابهات فراوانی دارند: تحریف و دست کشیدن از اصول اسلامی و دینی، تضعیف و تخریب نظام اسلامی، ترویج آموزه های سکولاریستی غرب و حتی توهین به مسئولین ارشد کشور از جمله مواضع و رویکردهای مشترک کلیه این جریانات است.
یکی دیگر ازمحصولات نامیمون سیاسی شدن بخشی از جریانات دانشجویی پس از دوم خردادماه 76 و تلاش درجهت کسب آراء دختران دانشجو برای پیشبرد اهداف سیاسی، سوءاستفاده از جنسیت آنها و تفکیک قائل شدن میان آنها بود که منجر به فعال شدن جریانی دگراندیش با عنوان فمینیسم در دانشگاه ها شد؛ که عملا در نتیجه پیونددادن میان دانشجویان دختر با کانون های زنان در خارج از دانشگاه ازسال 1383 به بعد به صورت علنی در دانشگاهها بروز و ظهور یافته است.
فمینیسم در نیمه دوم دهه1360 با شناسنامه دارشدن «جریان های محفلی» فمینیستی داخل کشور و تشکیلNGOهای به ظاهر مردمی، باعث نزدیکی فمینیسم سیاسی و فرهنگی شد. با اعطای جایزه صلح نوبل به زنان ایرانی و ایده کمپین یک میلیون امضاء در جهت «تغییر برای برابری» این ایده را روز به روز پرورش داد که برای ایجاد تحولات اجتماعی گسترده، بایستی ارتباط خود را با نخبگان به سوی توده های مردمی کشانده و به این ترتیب، جریان فمینیستی در ایران از مدل محفلی به مدل شبکه ای تغییر شکل داده تا دیگر نیازی به ساختار تشکیلاتی نداشته باشد.
استراتژی اتحاد با هدف براندازی نظام اسلامی
البته باید اذعان داشت که درحال حاضر خرده جریان های دگراندیش در سطح دانشگاه ها اعم از قومیت گرا، چپ گرا، لیبرال، فمینیسم و... در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم با تبیین استراتژی «دشمن دشمن ما، دوست ماست» با تبیین دشمن انگاشتن نظام اسلامی، ضمن فراموش کردن اختلافات ریشه ای و عمیق میان آنچه ادعای طرفداری از آن را می کردند- که خود نشان دهنده اتصال همه این خرده جریان ها به یک مدیریت واحد است- اقدام به فعالیت کردند.
در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، برای اولین بار «جریان دگراندیش» با استفاده از فرصت «الزامات ایام تبلیغاتی» به تحرکاتی دست زد که در سایر ایام قادر به انجام آن نبود.
با عنایت به اخبار متعدد رسانه ها در تحلیل رخدادهای پس از انتخابات، کاملا مشهود است که تمرکز رسانه ای دشمنان انقلاب برای دامن زدن به فتنه و تداوم درگیری های خیابانی فراتر از اعتراض جمعی از طرفداران یک کاندیدای شکست خورده به شمار می رفت؛ لیکن با عنایت به خیابانی بودن تحرکات این جریان و تجربه ناتوانی آنها برای کنترل و هدایت بحران های خودساخته، تداوم اینگونه اغتشاشات خیابانی، بستر مساعدی برای زیست اغتشاشگران، غوغاسالاران معاند و ضدانقلاب فراهم کرد.
در این میان دانشگاه نیز به دلیل دارا بودن شرایطی مناسب از نگاه جریان های معاند از این سناریو در امان نماند و برخی اغتشاشات خیابانی به درون دانشگاه ها نیز سرایت کرد و حوادث تلخی همچون کوی دانشگاه تهران و وارد شدن خسارت چند میلیاردی به دانشگاه صنعتی اصفهان نمونه ای از آن است.
از سویی دیگر سران جریان اغتشاشات پس از انتخابات، «تعطیلی دانشگاه ها» را در بحبوحه غائله آفرینی های پس از انتخابات خردادماه در زمره بداقبالی های سیاسی خود ارزیابی می کنند.
به عقیده اینان «استفاده از پتانسیل دانشگاه ها» بهترین مجال برای فتنه افروزی در فضای امن اجتماعی و «تنها راه» برای امتیازگیری سیاسی از نظام بود.
بر همین مبنا جریان رادیکال، تئوری «فشار از پایین» را از کانال دانشگاه تعریف نمود تا «چانه زنی با قدرت» را با هوچی گری و فشار اجتماعی آسان تر دنبال کند.
بر همین مبنا در دوران پیش از بازگشایی سال تحصیلی 89-88 جریان فتنه به کمک رسانه های معاند تلاش گسترده ای را جهت التهاب آفرینی در دانشگاه ها انجام دادند، اما بررسی و رصد وقایع دانشگاه ها نشان می دهد که جریان به اصطلاح سبز نتوانسته است آنچه را که انتظار می رفت از فضای دانشگاه برداشت نماید، هر چند برخی فعالیت های این جریان باعث بروز ناآرامی های پراکنده ای در سطح دانشگاه ها شد.
بسیاری ازتحلیلگران و استراتژیست های حامی کودتا در ایران تلاش داشتند تا در تحلیل شکست کودتای رنگین در ایران، برای ایجاد انگیزه مجدد در بدنه خود، اینگونه تحلیل کنند که به دلیل تعطیلی دانشگاه در بازه زمانی پس از انتخابات، اصلی ترین ظرفیت حامی این جریان- که از نگاه آنها، دانشجویان و دانشگاهیان هستند- توان تأثیرگذاری و به ثمر نشاندن اهداف کودتاچیان را نداشتند و لذا حداقل تمام توان خود را هم در اختیار نداشتند و با چنین توهمی، هفته نامه انگلیسی اکونومیست، روزنامه واشنگتن پست، شبکه BBC فارسی، رادیو زمانه، رادیو صدای آمریکا، سایت خبری جرس و بسیاری دیگر از شبکه های استکباری یکپارچه و یک صدا با حمایت صریح از جریان کودتاچی سبز در شیپور التهاب آفرینی نواختند.
پرده اول این نمایش در شکلی کاریکاتوری و در عین بی اقبالی عموم دانشجویان، در روزهای ابتدای سال تحصیلی در دانشگاه تهران به نمایش گذارده شد. پیاده نظام شبکه ضدانقلاب در این پروژه طیف چند نفره موسوم به علامه بود.
این تجمع دانشگاه تهران در حالی با عدم استقبال دانشجویان این دانشگاه مواجه شد که شبکه های اطلاع رسانی و سایت های اینترنتی تلاش گسترده ای را برای فراخوان این تجمع به انجام رسانده بودند.
در بخش هایی از طراحی صورت گرفته برای التهاب آفرینی بر تجمع پتانسیل اعتراضی گروهک های معارض بدون اعتنا به اختلاف های ایدئولوژیک آنان تأکید شده بود. این همان تئوری است که بر پایه تئوری شبکه سازی مؤسسه اطلاعات عمومی خاورمیانه- ارگان مطالعاتی سازمان سیا در خاورمیانه- در بیانیه یازدهم میرحسین موسوی به آن تصریح گردید.
در این فرآیند قرار بود گروهک های چند نفره ای نظیر جریان موسوم به چپ مارکسیستی، قومیت گراها، فمینیست ها و اعضای طیف غیردانشجویی علامه براساس توافقی مشترک به انجام پروژه های مشترک بپردازند.
این موضوع را «بابک احمدی»، «رضا علیجانی»، «محسن سازگارا»، «حشمت الله طبرزدی»، «علی افشاری» و بسیاری از عناصر ضدانقلاب به طیف های معارض دانشجویی توصیه نموده بودند.
اخبار موثقی نیز وجود دارد که پروژه التهاب آفرینی در دانشگاه ها با هدایت مستقیم گروهک رجوی که موضوع ارتباط سرپل های آنان با گروهک غیرقانونی علامه اخیرا افشار شده و در اعترافات متهمین کودتای رنگین نیز به آن تصریح گردید، توسط سرویس های اطلاعاتی کشورهای غربی دنبال می شد. در این بین آنهایی که درون دانشگاه تنفس می کنند، به خوبی شاهدند که چه سرمایه گذاری عظیمی برای 13 آبان ماه برای برپایی تحصنی چند روزه در کف دانشگاه ها از سوی سران اغتشاش صورت گرفت و همگان شاهد بودند که حماسه ضدآمریکایی و ضداستکباری 13 آبان ماه 88 چگونه پرشورتر از سال های گذشته در تهران و دیگر شهرستان ها برگزار شد، تا جایی که جریان اغتشاش طلب برای حفظ روحیه پیاده نظام خود ناچار شد، ضمن برپایی تجمع های کودکانه در برخی کوچه پس کوچه های تهران، اقدام به فحاشی و هتاکی در بعدازظهر 13 آبان ماه برای ایجاد درگیری با پلیس برای کلید زدن پروژه مظلوم نمایی کند که با آگاهی مردم و پلیس، راه به جایی برده نشد تا تمام چشم ها و تحلیل ها معطوف 16 آذرماه به عنوان روز دانشجو شود.
به همین دلیل در هفته های منتهی به روز دانشجو پروژه جنگ نرم با شتاب بیشتری دنبال شد و «دانشگاه» نقطه کانونی هجمه رسانه ها قرار گرفت و ماحصل اتاق فکر آشوب طلبان، اجرای استراتژی «سوار شدن دوباره بر دوش دانشگاهیان» شد.
اما هوشیاری افسران جوان جنگ نرم، باعث گردید تا دانشگاه حماسه ای تاریخی بیافریند و تمام توطئه های جریان اغتشاش را با شکست روبه رو کند.
البته هیچ کس منکر حضور جمعیت محدود حامی دیکتاتوری مدرن در دانشگاه و دیگر بخش های جامعه نیست، اما آنچه باعث شد تا حتی شبکه بی بی سی- به عنوان اتاق فرمان اصلی اغتشاشات پس از انتخابات- پس از 16 آذرماه به شکست استراتژی اعتشاشات کف خیابانی اعتراف کند، مشاهده ظرفیت عظیم جنبش دانشجویی مسلمان در دانشگاه ها بود که توهم همراه بودن دانشگاه ها و دانشجویان با کودتاچیان را همچون توهم «ما بی شماریم» با بن بست روبرو کرد.
البته برخی تحلیل ها نیز حکایت از آن دارد که خروش انقلابی مردم در اعتراض به اهانت صورت گرفته به تمثال حضرت امام خمینی(ره) و به دنبال آن حضور حماسی و عاشورایی ملت مسلمان ایران در 9 دی ماه که باعث شکست سنگین جریان فتنه گردید و ثمره آن باعث شد تا در 22 بهمن ماه، ملت هوشیار کار جریان فتنه را یکسره کنند، همه و همه محصول مبارک اقدام انقلابی دانشجویان مسلمان در 16 آذرماه بوده است.