درحالی که جهان پس از رنسانس به وادی مدرنیته کشیده شده بود، بسیاری از نظریه پردازان پسامدرن، پایان عصر مدرنیسم را سرآغاز ابدی سکولاریسم میدانستند. در همان دوران گسترش مدرنیسم، برای نظریه پردازان فلسفه اجتماعی، رشد و تکثیر مارکسیسم آن هم در حجم دولتی بسیار نگرانکننده بود، و این شرایط، برجهان سیاسی، اجتماعی و طبقاتی در عصر پسامدرن (که بر خود برچسب همه صدایی فراگیر میزد) نیز سخت میآمد، اما تحت هر شرایط، جهان به شکل دو قطبی با رویکرد لیبرالیسم و مارکسیسم درآمد.
مارکسیستها با کمونهای ایدئولوگ خود به جنگ با دین رفتند و دین را افیون تودهها نامیدند و برای بیرون کردن خدا از صحنه زندگی مردم، به نظریه پردازی حاکمیت دولت بر فرد، دست زدند.
لیبرالیستها نیز با محوریت خرد سوسیالستی خود، نظریه مرگ خدا را در اندیشههای پسامدرن فلسفی فریاد کشیدند و «نیچه» و «میشل فوکو» شیپورچی آغاز عصر بیخدایی بودند.
اما در میان دو قطبی شدن جهان فکری و اجتماعی، آنچه بین طبقات دوقطب مشترک بود، زدایش دین از برنامه اجتماعی مردم بود و لیبرالیسم سکولار در نقطهای مشترک با کمونیسم، دین را عامل ارتجاع دانست.
در نظام دو قطبی شدن جهان از منظر آرایش نظامی و سیاسی به بلوک شرق و غرب، بسیاری از کشورها برای تداوم حیات سیاسی خود به دامان این دو قطب با محوریت آمریکا و شوروی رفتند.
جمال عبدالناصر، ژنرال انقلابی ضدصهیونیسم و ضدامپریالیسم مصری در اوج دوران قطبی شدن جهان، در نشست خصوصی افسران جوان کمونیست ارتشهای عربی، اعلام کرد که دارویی بهتر از کمونیست برای تودههای اسلامخواه وجود ندارد.
در این بین، تجربه شکستهای سخت احزاب کمونیست در یمن شمالی و جنوبی، افغانستان، عراق، سوریه، بحرین و برخی از کشورهای مسلمان آفریقایی، نوید غروب ضددینی را برای حاکمان دست نشانده این کشورها و سران بلوک سیاسی شرق رقم زد.
از سوی دیگر در بلوک غرب، ظهور و بروز کمال آتاتورک در ترکیه، خاندان پهلوی در ایران، خاندان سعودی در عربستان، خاندان آل ثانی، آل خلیفه و آل حمدان در کشورهای حوزه خلیج فارس برای لائیسیزاسیون امتهای اسلامی با تاکید بر سکولاریسم و لائیک شرقی، مورد حمایت قرار گرفت.
دراین دو بلوک، احزاب چپگرا با مسلک چریکی با سینه نشانهای استالینیسمی به جنگ راست گرایان سرمایه داری رفتند و در آن سوی میدان نیز سوسیالستهای ترقیخواه در قالب نهادهای مدنی به جنگ با ستارگان سرخ مارکسیست برخاستند.
وجه مشترک در'زیست بوم شهروندی' این دو بلوک، نهادینه شدن لائیسیته در برابر دین بود، چرا که آن را بهترین حرکت دربرابر پوپولیسم میدانستند و حکومتهای دست نشانده برای شهروندان دینی، طبقهای اجتماعی را تعریف نمیکردند.
اما یکباره با ظهور انقلاب دینی مردم ایران، تمامی نظرات مارکسیستی و لیبرالیستی برهم خورد و نهادی معرفتی و دینی به نام حکومت دینی در راس امور اجتماعی قرار گرفت.
بروز جهانی انقلاب اسلامی برای هردوبلوک که وجه مشترک آنها مقابله با دین گرایی و ایدئولوژی بود، بسیار گران آمد و در همان ابتدا، نخستین ثمره تاثیر انقلاب اسلامی ایران در جهان، خیزش مجاهدان مسلمان افغانستان در برابر رژیم کمونیستی حاکم بود.
با فروپاشی بلوک شرق به رهبری شوروی و فرو ریختن دیوار برلین، آمریکا خود را یکه تاز عرصه اجتماعی و بین المللی میدید، از اینرو دست به دولتسازی در کشورهای تازه استقلال یافته زد.
در برابر یکه تازی آمریکا، نقش بیداری بخش ایران در سطح بینالملل روز به روز پررنگتر و ایران به عنوان یک کشور تأثیرگذار در سطح منطقه پردرآمد خاورمیانه مطرح شد.
الگوگیری از ایران باعث بروز خیزشهای اسلامی و این خیزشها باعث شد تا در برخی کشورهای دیگر، اسلامخواهی، آرمانی عمومی و نه طبقاتی شود و به عنوان مطالبه نظری و علمی مردم قرار گیرد.
در اوج دوره مینی مالیستی شدن نهادهای مدنی و انسان وارههای هزاره پسامدرن، نظریه پایان تاریخ «فرانسیس فوکویاما» برای نجات شبه تاریخهای خودساخته نظام سلطه، مدنظر قرار گرفت تا با ایجاد انقلابهای رنگین به بهانه پایدار کردن دمکراسی و مقابله با دگماتیسم دولتی، از فروپاشی شبه تاریخها یا خرده تاریخهای غرب ساز، جلوگیری شود.
اما این انقلابها نیز مطلوب مردم واقع نشد و در نهایت نظریه پردازان غربی با دریافت درک خیزشهای مردمی با رویکرد دینی، با تعریفی جدید به سراع لائیسته رفتند و اعلام کردند که حکومت از هیچ دینی پیروی نمیکند و دین در جامعه مدنی، آزادانه به فعالیت میپردازد اما دین در سیاست هیچگونه قدرتی اعمال نمیکند.
اما پدیده بیداری اسلامی به عنوان یک وام خواهی تاریخی در بین امتها و ملتهای کشورهای اسلامی مطرح شد و اینک بیداری اسلامی در برابر دولتهای لائیک به عنوان عنصری برای ملت سازی بدل شده است.
نخستین ترکشهای بیداری اسلامی درمنطقه خاورمیانه گریبانگیر دولتهای دست نشانده غربی در کشورهای عربی شد و دولت تونس به عنوان نخستین حکومت لائیک به عنوان همپیمان غرب، از اریکه قدرت به زیر کشیده شد و این خیزش به مصر، لیبی، یمن و بحرین نیز سرایت کرد.
در پرتو این خیزش عمومی، اینک بیداری اسلامی نیازمند یک امت واحده است و با توجه به اینکه ایران اسلامی با قدرت در برابر نظام سلطه ایستاده و توانسته است ماهیت اسلامی خود را حفظ کند، میتواند بهترین الگوی این خیزش مردمی باشد.
تاریخ بیداری اسلامی نشان میدهد که ایران همواره منادی بیداری اسلامی ملتها بوده و در این راه، حافظه تاریخی مردم گواه این مدعاست.
بیداری اسلامی یکی از خواستهای مهم فکری و نظری سیدجمال الدین اسدآبادی بود که هدف اصلی اش درتمام عمر، اتحاد اسلام و وحدت مسلمانان بود و بعد از سالیان متمادی فعالیت و تلاش، میتوان مدعی شد که در چند مورد، تحول و انقلاب آفرید.
سیدجمال آغازگر بیداری ملل شرق نسبت به غرب بود. او از ملتهای مسلمان میخواست در برابر استعمار غرب و بریتانیا قیام کنند.
قیام سید جمال الدین اسدآبادی موجب بیداری تمام ممالک اسلامی شد، ولی وجود حکومتهای فردی، مانع به ثمر رسیدن آمال و آرزوی بزرگ او بود.
پس از سیدجمال الدین، برخی از شخصیتها و علمای دینی اسلام از او پیروی کردند و شخصیتهایی نظیر «محمد عبده»، «جواهر لعل نهرو» در هندوستان، «عمر مختار» در لیبی و دیگران برای بیداری اسلامی ملتهای خود دست به قیام یا حرکتهای انقلابی و شبه انقلابی زدند.
اما معروفترین انقلاب برای بیداری اسلامی را امام خمینی(ره) در دهه 70میلادی رقم زدند تا به واسطه بیداری اسلامی در ایران، خیزش واقعی اسلامی در سرزمینهای اسلامی رخ دهد.
امام راحل درسخنرانی معروف خود اعلام کردند تا بانگ لااله الا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست، ما هستیم.
مقام معظم رهبری نیز در سال 79 اعلام داشتند: «نیروی ایمان، نیروی اراده، نیروی رهبری حکیمانه، نیروی استقامت و صبر و پایداری نه فقط بر قدرت رژیم طاغوت فائق آمد، بلکه بر قدرت آمریکا هم که پشت سر او بود، فائق آمد. نیروهای اثر گذار عبارتند از اراده انسانی، ایمان انسانی، تصمیم گیری، ایثار پیشروان و رهبران و خسته نشدن آنها.»
ایشان در آن زمان اعلام داشتند: «دولتهای وابسته به استکبار جهانی و آمریکا و غرب، تا کی باید بدون در نظر گرفتن مصالح ملتها هرکاری که میخواهند با ملتهای خودشان بکنند؟راه نجات چیست؟ آیا راه نجاتی نیست؟ راه نجات وجود دارد، راه نجات در کشورهای اسلامی، بازگشت به اسلام است. راه نجات بصیرت نسبت به دشمن واقعی است، ملتهای مسلمان باید دشمن واقعی را بشناسند و ترفند و خدعه استکبار را درک کنند.
آمریکا و صهیونیسم در برابر موج بیداری اسلامی
اعتقاد به قدرت و توانایی بیداری اسلامی، در میان اندیشمندان سایر ملل جهان نیز نضج گرفته و این باور به مرزهایی به مراتب فراتر از خاورمیانه رسیده است. در همین ارتباط، مدیر رادیو «صدای اسلام» فیلیپین با تاکید بر اینکه تلاش آمریکا و غرب برای فرونشاندن موج بیداری اسلامی شکست خواهد خورد، گفت: موج بیداری اسلامی بساط آمریکا و اسرائیل را از منطقه خاورمیانه و جهان اسلام بر میچیند. نجیب رسول در خصوص گسترش بیداری اسلامی در جهان به ویژه در منطقه خاورمیانه، گفت: بیداری اسلامی در کشورهای مسلمان امری جدی و واقعیتی انکارناپذیر است.
مدیر رادیو صدای اسلام فیلیپین با اشاره به تاریخ شصت ساله کشورهای اسلامی، خاطرنشان کرد: بیشتر کشورهای اسلامی پس از رهایی از استعمار، گرفتار ایدئولوژیهای ساختگی شدند و از اصل خود که همان اسلام بود دور افتادند. برخی کشورهای اسلامی به اردوگاه کمونیسم گرایش پیدا کردند و سیاستهای سوسیالیستی را در پیش گرفتند و برخی دیگر نیز به دامن غرب افتادند و سیاستهای لیبرال دمکراسی را سرلوحه خود قرار دادند.
این اندیشمند مسلمان فیلیپینی تصریح کرد: آنچه اکنون در کشورهای اسلامی با عنوان بیداری اسلامی مشاهده میشود، در واقع نتیجه ناکامی ایدئولوژیهای غیر اسلامی در جهان اسلام است. امروز مسلمانان از اجرای ایدههای سوسیالیستی و لیبرالیستی نتیجهای جزعقب ماندگی اقتصادی و تحقیر سیاسی در برابر غرب و رژیم صهیونیستی ندیده اند. در واقع استعمار کهن با تغییر چهره و با شعارهای جذاب دوران استعمار جدید، عقبماندگی این کشورها را در 60 سال گذشته رقم زده است. نجیب رسول شعارهای انحرافی مانند ملی گرایی عربی و قبیله گرایی را از دیگر عوامل سدکننده راه بیداری اسلامی اخیر دانست و گفت: مسلمانان به این باور دست یافتهاند که با ملی گرایی و قومیت گرایی نمیتوانند بر هیچیک از مشکلات خودشان غلبه کنند و شعارهایی مانند ناسیونالیسم عربی نتوانسته است فلسطین را نجات دهد.
وی افزود: تاکید بر ناسیونالیسم عربی باعث شد تا مسلمانان از قدرت درونی اسلام در ایجاد اتحاد میان آنان در برابر دشمنانشان محروم شوند. مسلمانان امروز پس از آزمودن ایدئولوژیهای غربی و شرقی به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه نجات، بازگشت به آموزههای اسلامی است. دمکراسی محض و خالی از مبانی اسلامی، دیگر برای ملتهای مسلمان جذابیتی ندارد.
این اندیشمند فیلیپینی خاطرنشان کرد: گرچه آمریکا و رژیم صهیونیستی و دیگر متحدان غربی اش تلاش میکنند تا موج بیداری اسلامی را که به قیامهای سراسری در کشورهای اسلامی منجر شده، از مسیر اصلی خود خارج کنند، اما هوشیاری و تجربههای گذشته مسلمانان، مانع از چنین اتفاقی خواهد شد. نجیب رسول گفت: اکنون مسلمانان اراده کردهاند سرنوشت شان را خودشان بدست بگیرند. جوانان مسلمان با سرنگون کردن رهبران وابسته، به قدرت خود آگاهی یافتهاند. علاوه بر این، سیاستهای اشغال و کشتار آمریکا در کشورهای اسلامی مانند عراق، افغانستان، سومالی، بحرین و لیبی، چهره منفوری از غرب نزد مسلمانان ایجاد کرده و باعث آگاهی بیشتر آنان شده است.
نجیب رسول با اشاره به ضرورت تقویت جبهه اسلامی در منطقه و جهان گفت: ضعف کشورهای اسلامی و ترس سردمداران وابسته آنها، تاکنون مانع از ایجاد اتحاد میان مسلمانان و دستیابی به حقوق واقعی شان بوده است، اما اکنون به نظر میرسد انرژی آزاد شده جوانان مسلمان در کشورهای اسلامی، مهار نشدنی باشد.
وی با اشاره به ضرورت هوشیاری مسلمانان در شرایط کنونی، اظهار داشت: مسلمانان در کشورهای اسلامی باید نسبت به توطئههای پیچیده و خطرناکی چون ایجاد اختلافات مذهبی و قومی میان خود، هوشیار باشند. یکی از راههای تضعیف و انحراف این بیداری اسلامی، ایجاد بی نظمی و هرج و مرج در این کشورهاست تا در پناه آن، بار دیگر این کشورها را بوسیله دیکتاتورهای دست نشاندهای که از مسیر به ظاهر دموکراتیک بر سر کار میآیند، به سلطه خود در آورند و چنانچه در این مسیر ناکام شوند بر آتش اختلافات و تفرقه در این کشورها دامن خواهند زد تا زمینه تجزیه این کشورها را فراهم آورند.
سازمان ملل و شرایط نوین خاورمیانه
در کشاکش سرنگونی رژیمهای وابسته به غرب در منطقه، شصت و ششمین نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در شرایطی برگزار میشود که خاورمیانه و شمال آفریقا چهرهای جدید به خود گرفته است و این دوره از نشستها، تفاوتهایی چشمگیر با دورههای پیشین دارد.
موج بیداری اسلامی همراه با بهار عربی در برخی کشورهای منطقه، و اعتراضات گسترده در اروپا، در عمل آینده نظام سرمایهداری را با ابهامهای زیادی روبرو کرده است. ادامه دارد...