نقد برابری تکوینی
همان طور که در شماره های گذشته گفتیم، مسئله تفاوت های دو جنس زن و مرد از همان آغاز نظریه پردازی های فمینیستی، به عنوان مسئله ای محوری و مبنایی مورد توجه و نقد فمینیست ها قرار گرفت. به شکلی که فمینیست های لیبرال از جمله «ولستون کرافت» و «جان استوارت میل» با تأکید بر برابری زن و مرد در استعدادها و توانایی ها، تفاوت ها را ساختگی دانستند. چندی بعد «سیمون دوبوار» با تفکیک بین زن و زنانگی، دریچه ای جدید در این بحث گشود و مقدمات لازم را برای تفکیک بین جنس (تفاوت های زیست شناختی و طبیعی) و جنسیت (تفاوت های ساخته فرهنگ و اجتماع) در موج دوم فمینیسم فراهم آورد.
نظریه تفکیک جنس و جنسیت، بسان ابزاری تحلیلی در جهت انکار و نفی تفاوت های دو جنس، مورد استفاده فمینیست ها قرار گرفت.(1) فمینیست ها با انکار تفاوت های طبیعی بین دو جنس و به تبع آن، اثبات برابری ذاتی زن و مرد، می کوشند لزوم برابری حقوقی زن و مرد را ثابت کنند. این تلاش فمینیست ها از دو جنبه قابل نقد و بررسی است: اول اینکه، دو جنس در چه زمینه هایی و به چه میزانی متفاوت یا مشابهند؟ دوم اینکه، در صورت تفاوت، آیا می توان تفاوت های طبیعی و ذاتی را مبنایی برای تفاوت حقوقی قرار داد و به عبارت دیگر، چه رابطه ای بین برابری یا تفاوت طبیعی با برابری یا تفاوت حقوقی می توان برقرار کرد؟
در مورد تفاوت های دو جنس(سوال اول) نظرات مختلفی بین دانشمندان وجود دارد. غالب زیست شناسان با بررسی تفاوت های فیزیکی زن و مرد، تفاوت دو جنس را امری بنیادین و عمیق می دانند. در مقابل، بعضی از جامعه شناسان معتقدند: دو جنس در اساس با یکدیگر هیچ تفاوتی ندارند و تنها عوامل اجتماعی سبب بروز تفاوت های رفتاری می شود. برخی از روان شناسان نیز هر دو عامل زیستی و محیطی را در شکل گیری تفاوت های جنسی دخیل می دانند. (2)
شواهد زیستشناختی
درخصوص شواهد زیست شناختی تفاوت بین زن و مرد می توان به مولفه ها و عواملی چون؛ تفاوت ژنتیکی، تفاوت در ساختمان مغز و شیوه تفکر و تفاوت در استعدادها و مهارت های هر یک از دو جنس اشاره کرد. هر سلول بدن انسان، از 23 جفت کروموزم تشکیل شده است که 22 جفت آن در زن و مرد کاملاً یکسان است، اما یک جفت کروموزم جنسی است که در زن XX و در مرد XY است. کروموزم ها در تعیین جنسیت، دخالت کامل دارند و تفاوت زن و مرد از همان ابتدا تعیین شده است. کروموزمY باعث می شود جنین پسر با الگوی خاص و کاملاً متفاوت از الگوی جنین دختر رشد کند. ترشح هورمون های مردانه سبب تأثیرگذاری در ساختمان مغز می شود و جنسیت مذکر جنین را مشخص می سازد. غدد جنسی زنانه نیز در سیزدهمین هفته زندگی جنینی ظاهر می شوند و بعدها بر ساختمان مغز تأثیر می گذارند. (3) بنابراین مبرهن است که زن و مرد از حیث ژنتیکی متفاوتند، اما این تفاوت نباید بیش از حد بزرگ نمایی شود و از اشتراکات طبیعی و ژنتیکی زن و مرد غفلت شود.
در مورد تفاوت ساختمان مغز و شیوه تفکر این دو جنس هم تحقیقات نشان داده است که زنان عموماً در تمام زمینه ها برای فکر کردن، گستره دید وسیع تری را اختیار می کنند و به هنگام تصمیم گیری، متغیرهای بیشتری را می سنجند، در حالی که مردان تمایل دارند به هر موضوع به صورت جداگانه بیندیشند. مطابق با پژوهش های انجام شده، این شیوه متفاوت تفکر در دو جنس، به تفاوت های مغز آنها برمی گردد.
از سوی دیگر، زیست شناسان و روان شناسان، استعدادها و مهارت های متفاوتی را به دو جنس نسبت می دهند. تحقیقات نشان می دهد دختران در روانی بیان و مهارت های کلامی برتری خاصی از خود نشان می دهند. نرون های (سلول های عصبی) مغز زنان که وظیفه تشخیص و درک واژگان را به عهده دارند، یازده درصد بیشتر از مردان است. مردان نیز در سه نوع توانایی فضایی (تجسم فضایی، درک فضایی و چرخش ذهنی) برتر از زنان عمل می کنند. (4)
شواهد روانشناختی و جامعهشناختی
مطالعات روان شناسان و جامعه شناسان حاکی از آن است که فرهنگ و جامعه، نقش بسزایی در تقویت تفاوت ها و حتی گاه ایجاد و ساخت تفاوت های جدید دارند. در فاصله زمانی هجده ماهگی تا دو سالگی، کودکان به مفهوم هویت جنسی دست می یابند. زمانی که دختر بچه درمی یابد مونث است و در آینده زن خواهد شد، این مسئله جزء مهمی از هویت شخصی او می شود. از آن پس، این فرهنگ حاکم است که به او می گوید چه کاری برای زن خوب است و چه کاری بد، و دختر، نقش زنان را در جامعه پذیرا می شود و با الگویی که جامعه از زن معرفی می کند، همانندسازی می کند. (5) روان شناسان تأثیر جامعه بر شکل گیری هویت جنسی را شرطی سازی می نامند، به این معنا که دختران و پسران، براساس تشویق ها، تنبیه ها و انتظارات جامعه، رفتارهای متفاوتی بروز می دهند، دختران به واسطه حرف شنوی های شان پاداش می گیرند، در حالی که از پسران خواسته می شود رفتارهای متهورانه و مردانه داشته باشند تا خود را از جنس ضعیف ممتاز سازند. تقلید از رفتار نمادهای قدرت مثل والدین و کلیشه های فرهنگی و اجتماعی در این مسیر از عوامل تأثیرگذار در رفتارهای دو جنس می باشند.
تحلیل شواهد
جمع بندی شواهد زیست شناختی، روان شناختی و جامعه شناختی در تفاوت های دو جنس نشان می دهد گر چه عوامل اجتماعی (جامعه پذیری و شرطی سازی، تقلید، کلیشه های اجتماعی و ...) می تواند باعث ایجاد تفاوت هایی اکتسابی شود، اما تفاوت های بنیادین زیست شناختی دو جنس که در رفتارها، استعدادها و توانایی های آنها، مستقیماً تأثیرمی گذارد، قابل انکار نیست، به طوری که زنان و مردان به رغم داشتن تشابهات بسیار زیاد روان شناختی و فیزیکی، در جهان اجتماعی، جایگاهی بس متفاوت دارند. در واقع تفاوت های طبیعی زن و مرد، فارغ از تأثیرگذاری هر عامل دیگری، نوع متفاوتی از زیستن را برای آنها رقم می زند. بنابراین تلاش فمینیست ها برای تفکیک جنس و جنسیت و ساختگی دانستن نقش های جنسیتی مبتنی بر تفاوت ها و نفی هرگونه صفات زنانه، نه تنها هیچ مبنای علمی ای ندارد، بلکه مخالف شواهد علمی نیز هست.
از سوی دیگر، اگر تمام صفات به اصطلاح زنانه را مصنوعی و ساختگی بدانیم، به راستی چه تعریفی می توان برای زن ارائه داد؟ زن، منهای صفات زنانه چه می تواند باشد؟ وقتی زن وجود نداشته باشد، زن سالاران از حقوق چه کسانی صحبت خواهند کرد؟ البته در وهله بعد، نباید از نظر دور داشت که هر چند انکار تفاوت ها ممکن نیست، اما طبیعی دانستن تمام تفاوت ها نیز، خطایی مسلم است. محرومیت از فرصت های آموزشی و پرورشی و عدم حضور فعال در عرصه های فرهنگی و اجتماعی می تواند باعث ایجاد خصوصیات منفی در هر انسانی- اعم از زن و مرد- شود و دیگر این که نباید تفاوت های جنسی آن چنان بزرگ نمایی شود که شباهت های انسانی آن دو را تحت الشعاع قرار دهد. در شماره آتی بیشتر از این منظر و با لحاظ دیدگاه اسلامی سخن خواهیم گفت.