تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۵  ، 
کد خبر : ۲۵۳۸۸۲

تروریسم: واقعیت‌ها و هیاهوها


تألیف: علی‌اکبر رستمی
1- مقدمه و کلیات:

از سال‌های میانه دهه 1980 به بعد، واژه‌ای وارد ادبیات امنیتی و نظامی جهان شد که اینک بخش وسیعی از تلاش‌ها (و حداقل شعارهای)‌ امنیتی و نظامی جامعه بین‌المللی را به خود اختصاص داده است. شاید تروریسم دارای قدمتی به درازای تاریخ باشد، اما آن قدر که در سالهای آغازین قرن بیستم و یکم در حال حاضر در مورد آن بحث می‌شود، شاید در هیچ مقطعی از تاریخ درباره آن بحث نمی‌شده است.
اگرچه بحث تروریسم یک واقعیت ملموس و حتی خطرناک است، اما مهم‌تر از همه و قبل از آنکه به وجود آن و یا خطرناک‌ بودن آن اذعان گردد، باید به علت پدید آمدن آن پرداخته شود. امروزه جهان خود را ظاهراً درگیر مسئله تروریسم کرده است و یا خود را درگیر آن می‌داند و آمریکا با هیاهو و جنجال بی‌سابقه‌ای علم مقابله با آن را بر دوش گرفته است، اما هیچ‌گاه حاضر نشده‌اند تا در مورد علل پدید آمدن این پدیده اجتماعی سخنی بر زبان آورند.
آیا تروریسم بوته و یا علف هرزی بوده که از زمین و به صورت خودرو سبز شده است؟ آیا تروریسم یک بیماری است که در مقاطعی فراگیر می‌شود؟ آیا تروریسم یک خیال‌پردازی امنیتی و یا یک مستمسک خوب برای ایجاد برخی فرصت‌ها و بهره‌گیری از آنهاست؟ و یا آیا تروریسم یک پدیده اجتماعی سیاسی است که به دلایل کاملاً واقعی بوجود آمده است؟
آنچه تاکنون دیده و یا شنیده‌ایم، صرفاً ظهور تروریسم و تقابل با تروریسم بوده و کمتر در مورد دلایل پدید آمدن آن بحث شده و حتی کمتر به دنبال راه‌های بهینه برای از میان برداشتن این پدیده بوده‌اند. البته ریشه‌کنی و یا درمان تروریسم بوده‌اند، اما از طریق اعمال قوه قهریه، نظامی‌گرایی و با حداکثر خشونت و متاسفانه این روشها نه تنها در علاج واقعه مفید نبوده‌اند، بلکه وضعیت را به مراتب پیچیده‌تر کرده‌اند.
از دیدگاه عده‌ای از کارشناسان وضعیت به گونه‌ای وخیم است و این عصر از نظر تروریسم به گونه‌ای حاد شده است که افرادی مانند «اچ. جی. ولز» آن را «عصر ترور» و یا دوره «مرگ برنامه‌ریزی شده» نامیده‌اند.1
2- تروریسم چیست؟
اما نخست باید پرسید تروریسم چیست؟ تروریسم از واژه ترور به مفهوم مکتبی که ترور را اعمال می‌کند، آمده است. ریشه این واژه کلمه Teerror است که برای آن معانی متعددی بیان شده است:
الف- ترس شدید، وحشت، رعب، عامل ترس، باعث وحشت، فعالیت‌های تروریستی، اقدام وحشت‌زا، مردم‌ترسانی، همه‌ترسانی.2
ب- حالتی از احساس ترس، کسی که وحشت ایجاد می‌کند، یک جنبۀ ترسناک، یک انسان یا شیئی ترسناک، استفاده سیستماتیک از ترور و.3
پ- ترس زیاد، انسان یا شیئی که باعث ترس زیاد شود، یک انسان یا حیوانی که باعث یک مشکل یا آزار و اذیت شود و...4
برای واژۀ تروریسم نیز معانی متعددی بیان شده که پرداختن به آنها خارج از حوصله این برنامه است، اما به چند مورد اشاره می‌گردد:
الف- اصول حکومت کردن یا مخالفت کردن با دولت به وسیله تهدید و ایجاد وحشت.5
ب- تروریسم، تروریست، مردم‌ترسان.6
پ- استفاده خشونت برای اهداف سیاسی یا برای مجبور کردن یک دولت برای انجام اقدامی.7
اما تعاریف اصطلاحی متعددی نیز برای واژه تروریسم بیان شده است که در این جا به برخی از آنها اشاره می‌گردد.
نخستین تلاش برای تعریف مفهوم تروریسم را جامعه ملل در سال 1973با تهیۀ قطعنامه‌هایی انجام داد. بر اساس کنوانسیون‌های تهیه‌شده، تمامی اقدامات جنایی که یک دولت را هدف قرار داده باشد و هدف آن ایجاد رعب و وحشت در اذهان اشخاص و گروهی از افراد یا عامه مردم باشد، تروریسم تلقی می‌شود. جدای از این تعریف، به طور کلی دو نوع تعریف از تروریسم صورت گرفته است:
الف – تعاریفی که توسط کارشناسان مبحث تروریسم صورت گرفته است. کارشناسانی نظیر «شمید» می‌گویند: «اگر اقداماتی مانند حمله عمومی به غیر نظامیان، گروگان‌گیری و کشتن اسرا در زمان جنگ جرم جنگی تلقی می‌شود، وقوع همین جرایم در زمان صلح را می‌توان تروریسم تلقی کرد.»
ب- تعاریفی که توسط جامعه ملل صورت گرفته است. در سال 1938 و نیز قطعنامه 210/51 مجمع عمومی در مورد روشهای ریشه‌کنی تروریسم بین‌المللی براساس این قطعنامه‌، اقدامات جنایی که با هدف برانگیختن جو رعب و وحشت در میان عموم مردم، گروهی از افراد یا افراد ویژه‌ای با اهداف سیاسی انجام شده باشد، تروریسم تلقی می‌شود و تحت هر شرایط یا انگیزه سیاسی، فلسفی، ایدئولوژیکی، نژادی، قومی یا مذهبی که باشد، توجیه‌ناپذیر است.8 قید‌هایی که برای این تعریف ارائه شده است، عبارتند از:
- خشونت‌آمیز بودن.
- ایجاد رعب و وحشت در میان افراد یا گروهی از مردم.
- داشتن اهداف سیاسی.
- انتخاب قربانیان نه به عنوان هدف اصلی، بلکه برای ارسال یک پیام سیاسی.9
تعریف کمیته تدوین‌کننده اساسنامه دیوان بین‌المللی کیفری از جرم تروریسم، جامع‌ترین و دقیق‌ترین تعریف موجود از تروریسم به مثابه یک جرم است. این تعریف شامل گستره موارد زیر است:
1- ارتکاب،‌ سازماندهی، حمایت، دستور، تسهیل، تأمین مالی، تشویق یا تحمیل اقدامات خشونت‌آمیز علیه دولت دیگر که اشخاص یا املاک را با هدف ایجاد وحشت، ترس یا احساس ناامنی در اذهان عمومی، گروه‌هایی از مردم، عامۀ مردم یا جمعیت با هر ملاحظه و تامین سیاسی، فلسفی، ایدئولوژیکی، نژادی، قومی، مذهبی یا از این دست، برای توجیه آن عمل قرار می‌دهد.
2- اقداماتی که بر اساس کنوانسیون‌های زیر، جرم شناخته شده است:
- کنوانسیون منع اقدامات غیر قانونی علیه اقدامات هوانوردی.
- کنوانسیون پیشگیری و مجازات جرایم علیه اشخاص مورد حمایت بین‌المللی.
- کنوانسیون منع توقیف غیر قانونی هواپیما.
- کنوانسیون مخالفت با گروگان‌گیری.
- کنوانسیون منع اقدامات غیر قانونی علیه امنیت دریانوردی.
- کنوانسیون منع اقدامات غیر قانونی علیه تاسیسات مستقر در فلات قاره.
3- جرمی که دربرگیرندۀ استفاده از سلاح گرم، تسلیحات، مواد منفجره و مواد خطرناک باشد که وقتی به عنوان وسیله‌ای برای انجام خشونت غیر تبعیض‌آمیز به کار می‌رود، مرگ یا جراحت بدنی جدی افراد یا گروهی از افراد یا خسارات جدی به املاک را موجب می‌شود.10
پاراگراف 6 ماده 2 قطعنامه 177 مورخ 21 نوامبر 1947 که پیش‌نویس قطعنامه‌ای علیه صلح و امنیت را در 1954 تهیه کرد، تروریسم را به عنوان جرمی علیه صلح و امنیت انسان، این‌ گونه تعریف کرده است: «به عهده گرفتن و ترغیب به فعالیت‌های تروریستی در سرزمین در سرزمین دولت دیگر، از سوی مقامات یک دولت یا تسامح مقامات یک دولت در برابر فعالیت‌های برنامه‌ریزی شده تروریستی که در کشور دیگری به اجرا درمی‌آید.»
عده‌ای دیگر از کارشناسان، تروریسم را اینگونه تعریف کرده‌اند: « ترور و اقدام تروریستی یک عمل خشونت‌آمیز و خصوصا از قبل طراحی شده برای رسیدن به یک هدف سیاسی است که می‌تواند در جهت حفظ یا برهم زدن نظم موجود باشد».11
رسانه‌های غربی نیز برای تروریسم و تروریست تعاریف زیر را ارائه کرده‌اند:
- رهبری گروه مسلحی را برای مقاصد سیاسی بر عهده می‌گیرد که اقدام به کشتن غیر نظامیان می‌کند (مثل امانوئل کنسانت رهبر جوخۀ مرگ هاییتی که در پناه سازمان سیا قرار دارد).
- هواپیماهای مسافربری و کشتیها را هدف قرار می‌دهد (مثل اورلاندوبوش که با منفجر کردن یک هواپیمای مسافربری کوبا، باعث مرگ 73 نفر شد).
- رهبری یک گروه را در آدم‌ربایی و جنایت بر عهده دارد.
- برای مقاصد سیاسی از تجاوز و جنایت استفاده می‌کند (مانند حادثۀ تجاوز اعضای شبه نظامیان السالوادوری تحت حمایت آمریکا به 4 راهبۀ آمریکایی در سال 1980).
- در جابه‌جایی‌های سیاسی، غیر نظامیان را هدف حملات خود قرار می‌دهد ( مثل قتل‌عام اتباع نیکاراگوئه‌ای توسط چریک‌های مسلح کنترا).
- برای کشتار جمعی غیر نظامیان، تسهیلات ایجاد می‌کند و درگیر عمل یا اعمال تروریستی می‌شود.12
در جای دیگری در مورد ترور گفته شده است که ترور به معنای وحشت و ترس زیاد است و در اصطلاح به دورۀ وحشتی گفته می‌شود که شخص یا فرقه دستگاهی حکومتی در هنگام به دست داشتن قدرت، به اعمال خشونت‌بار دست می‌زند و به کشتار و مصادره و حبس مردم می‌پردازد که صرفاً برای به دست آوردن یا برای حفظ قدرت می‌باشد. دورۀ ترور در فرانسه از 1793 تا 1794 بود. تروریسم نظام حکومتی ترور می‌باشد. تروریست کسی را گویند که برای رسیدن به هدف‌های سیاسی خود به اعمال خشونت‌بار دست بزند.
تروریسم نقش عمل عجولانه برای حل مشکلات به ظاهر لاینحل را بازی می‌کند. تروریسم می‌تواند همچون یک روش مورد استفاده حکومتی قرار گیرد که در آن اقتدار دولت با اعمال خشونت و از راه قرار دادن ملت در حال هراس جمعی و ترس دائم تحمیل می‌شود. گاه تروریسم به صورت روشی در جریان عمل انقلابی در جهت برانگیختن عدم امنیت عمومی با ایجاد ترس و هراس در محیطی که با اعمال قدرت در صدد تسلط برآنند، درمی‌آید که در این صورت هدف از اعمال تروریسم، از هم پاشیدن ساخت اجتماعی و سیاسی است.
با ایجاد اغتشاش در نظم عمومی، انجام حملاتی ضد افراد یا گروه‌ها و دست‌یازی به اعمالی چون تلافی و انتقام، هرج و مرج‌طلبان مدتها به اعمال تروریسم پرداخته‌اند. نوعی از تروریسم به تروریسم دولتی (State Terrorism) معروف است و این اصطلاحی است مشعر به دخالت دولت یا دولت‌هایی در امور داخلی یا خارجی دولتی دیگر که به منظور ایجاد رعب و وحشت از طریق عملیات نظامی به منظور زوال، تضعیف و براندازی دولت مذکور یا دستگاه رهبری آن صورت می‌گیرد.
کمک‌های مادی (نظامی) و معنوی (حمایت سیاسی) به گروه‌های مخالف و مشارکت در عملیاتی چون بمب‌گذاری، مین بنادر و سواحل، آدم‌ربایی و هواپیمادزدی و ترور مقامات عالیه مملکتی، گوشه‌هایی از این عملیات می‌باشد. نوع دیگری از تروریسم، به تروریسم کور (Blind Terrorism) معروف است که هدف آن یک سلسله عملیات برای تبلیغ و ایجاد سر و صدای زیاد به نفع گروه یا جنبش اقدام‌کننده آن است و متوجه متمرکز ساختن افکار مردم به امری و جلب پشتیبانی عناصر مساعد و آماده می‌باشد. این نوع عملیات دارای برنامه حساب شده‌ای نیست.13
در سال 1974 و با تعریف تجاوز در قطعنامۀ 1314 در بند اچ ماده 3، تروریسم این‌گونه تعریف شده است: «اعزام دسته‌ها، گروه‌ها، نیروهای نامنظم و افراد مسلح از جانب یک دولت برای انجام عملیات مسلحانه علیه دولت دیگر با آن‌چنان شدتی که در زمرۀ اقدامات فهرست‌شده بالا قرار گیرد یا درگیر شدن در خور توجه دولت مزبور در آن عملیات، به اقداماتی اشاره دارد که عملیات تروریستی از مصادیق آن به شمار خواهند رفت.» در سال‌های 1971، 1976، 1977و 1979 نیز چهار قطعنامه صادر شد که بر کنوانسیون‌های 1963 (توکیو)، 1970 (لاهه)، 1971 (مونترال) و 1973 (نیویورک) تاکید کردند.
کنوانسیون‌های مذکور، ضمن محکومیت اعمال تروریستی، از دولت‌ها خواسته‌اند که افزون بر جستجوی راه‌حل‌های عادلانه و مسالمت‌آمیز، تعهدات خود را در کنوانسیون‌های مزبور انجام دهند و طبق حقوق بین‌الملل از هر گونه همکاری و مساعدت با اعمال تروریستی در هر جای جهان خودداری کنند و اقدامات مناسب را در سطح ملی و بین‌المللی به عمل آورند.14
در دهۀ 1980 نیز قطعنامه‌هایی در مجمع صادر شد که بر کنوانسیون‌های قبلی تاکید می‌کرد و نیز اعلامیۀ تحکیم امنیت بین‌الملل و قطعنامۀ 3314 درباره تعریف تجاوز در کنوانسیون بین‌المللی علیه گروگان‌گیری مصوب 17 دسامبر 1979 (نیویورک) صادر شد. در دهه 1990 بیشتر توجه معطوف به ضایعات اقدامات تروریستی، گسترش عملیات و نیاز به همبستگی جهانی برای نابودی تروریسم شد. یک روز پس از حملات 11 سپتامبر 2001، مجمع عمومی سازمان ملل با صدور قطعنامه شماره 1/56، ضمن محکوم کردن حملات فوق، خواستار همکاری بین‌المللی برای دستگیری و مجازات عوامل و سازمان‌دهندگان آن شد.
همچنین حامیان و پرورش‌دهندگان تروریسم و نیز سازمان‌دهندگان آن را مسئول شناخت و جلوگیری از اقدامات تروریستی و ریشه‌کنی تروریسم در عرصه بین‌المللی را خواستار شد. نه تنها مجمع عمومی، بلکه شورای امنیت به اقدامات مشابهی مبادرت کرده است. با این تفاوت که این امر دارای سابقه کمی است. طرح این موضوعات در شورای امنیت به دوره جنگ عراق کویت بازمی‌گردد. شورا در قطعنامۀ 666 (پس از جنگ عراق کویت) با استناد به کنوانسیون ضد گروگان‌گیری، تمامی اقدامات گروگان‌گیری را در زمرۀ تروریسم بین‌المللی تلقی کرد. تا سال 1999برخورد شورا با موضوع تروریسم، به صورت موردی و خاص بوده و نه کلی و عام مهمترین قطعنامه‌های آن عبارتند از:
الف – 1044 (1996) که پس از اقدام تروریستی علیه مبارک (رئیس‌جمهور مصر) صادر شد.
ب – 1089(1998) که به دنبال حملات به سفارت‌خانه‌های آمریکا در کنیا و تانزانیا صادر شد.
پ – 1267 (1999) که به دنبال کشته شدن دیپلمات‌های آمریکایی در مزار شریف و عدم تحویل بن‌لادن از سوی گروه طالبان، در تحریم این گروه صادر شد.
ت – 1269 (1999) که بیشتر جنبۀ توصیه‌ای داشت.
ث – 1368 (2000) در محکومیت حملات تروریستی علیه آمریکا صادر شده و در بندهای آن، ملاحظات زیر مورد توجه قرار گرفته است:
بند 1- تروریسم را تهدیدی علیه صلح و امنیت بین‌المللی می‌داند و حق دفاع فردی و جمعی از خود را برای آمریکا به رسمیت می‌شناسد.
بند 2- از تمامی دولت‌ها می‌خواهد تا با همکاری با یکدیگر، عاملان، سازمان‌دهندگان و حامیان این حملات را تسلیم عدالت کنند.
بند 3- تمامی کسانی که به عاملان سازمان‌دهندگان و حامیان کمک مالی و از آنها حمایت کرده و نیز طرفداران اینگونه اقدامات، مسئول شناخته خواهند شد.
بند 4- از جامعه بین‌المللی خواسته شده تا تلاش‌های خود را برای پیگیری و منع اقدامات تروریستی، با همکاری و اجرای کامل کنوانسیون‌های بین‌المللی ضد تروریستی شورای امنیت، به ویژه قطعنامه 1299 مورخ 16/اکتبر/1999 افزایش دهند.
بند 5- آمادگی خود را برای برداشتن گام‌های ضروری در پاسخ به حملات تروریستی 11 سپتامبر و مبارزه با تمامی اشکال تروریسم و منطبق با مسئولیت‌های خود، در چارچوب منشور ملل متحد، اعلام کرده است.
ج- 1373 که 14 روز پس از قطعنامه اول صادر شد و در آن علاوه بر تهدیدآمیز خواندن اینگونه اقدامات تروریستی برای صلح و امنیت بین‌المللی و شناسایی حق دفاع فردی یا جمعی خود طبق منشور، برای آمریکا نکته‌های جدید و متعددی دربرداشت که برخی از آنها عبارتند از:
- تاکید بر نیاز به مبارزه با اقدامات تروریستی که صلح و امنیت بین‌المللی را به هر طریقی و با هر وسیله‌ای به خطر می‌اندازد.
- ابراز نگرانی از گسترش اقدامات تروریستی ناشی از عدم تساهل یا افراطی‌گری در مناطق مختلف جهان.
- درخواست از دولت‌ها تا در تکمیل همکاری بین‌المللی در قلمرو خود نیز اقدامات لازم را برای جلوگیری و منع اقدامات تروریستی به عمل آورند و اقدامات قانونی لازم را برای جلوگیری از کسب آمادگی و تامین مالی برای اینگونه اقدامات انجام دهند.15
جالب‌تر از همه این که این قطعنامه دولتها را موظف کرده که ظرف 90 روز از اقدامات خود را در مورد این قطعنامه به شورا (کمیته تشکیل‌شده) گزارش دهند.
از این حرکت سازمان ملل و شورای امنیت چنین برداشت می‌شود که دوگانگی مفرط در روند اقدامات این سازمان به خوبی آشکار است و البته علت آن نیز کاملا مشخص است.
بسیاری از این کشورها و ملت‌ها، مدتهای مدیدی است که قربانی حملات تروریستی هستند، اما شورای امنیت تا کنون حتی یک قطعنامه علیه تروریست‌ها و به نفع این ملتها صادر نکرده است. در حالی که پس از حملات 11 سپتامبر، به فاصله بسیار کمی دو قطعنامه 1368 و 1373 را صادر کرد که در آنها تعهدات الزام‌آوری برای همه کشورها منظور شده بود.16 این‌ها در حالی است که تاکنون 192 بار محکومیت بین‌المللی علیه رژیم صهیونیستی به عنوان بزرگترین عامل و حامی تروریسم دولتی در جهان صادر شده است، ولی در سایه حمایت‌های آمریکا و حق وتوی آن، از زیر بار همه آنها شانه خالی کرده است.
3- انواع تروریسم:
در حال حاضر، دامنه عملیات تروریستی از نظر وسعت، شدت و نوع آنها قابل تعریف و تحدید نیست. زیرا هم ماهیت گروه‌های تروریستی، هم ابزارها و امکانات و هم روشها و شیوه‌های عمل آنها بسیار پیچیده و متنوع شده است. آنها به خوبی از فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی استفاده می‌کنند، به گونه‌ای که به راحتی قادر به اجرای عملیات از یک نقطه در نقطه دیگری در آن سوی جهان هستند.
نکته مهمی که در این زمینه حائز اهمیت است و از سوی غربی‌ها نیز پیرامون آن زیاد تبلیغ می‌شود، دستیابی تروریست‌ها به سلاح‌های کشتار جمعی (اعم از هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیک) است که این امر می‌تواند پیامدهای مصیب‌باری برای جهان و جهانیان داشته باشد. در واقع، افزایش مهارت‌ها، اطلاعات و ارتباطات گروه‌های سازمان‌یافته تروریستی به گونه‌ای است که پدیدۀ تروریسم را جهانی کرده است.
یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد تروریست‌ها، نامشخص بودن عرصه و میدان نبرد آنها و در نتیجه نامعلوم بودن میدان مقابله با آنهاست. آنها جبهه و مواضع مشخصی ندارند که بتوان در برابر آنها موضع دفاعی و یا تهاجمی گرفت. آنها هدف‌های کم و نامشخصی دارند و از تاکتیک‌های غیر متعارف (نامتقارن) بهره می‌گیرند. به همین منظور شناسایی تروریست‌هایی که در قالب‌های فردی و یا گروه‌های کوچک عمل می‌کنند، کاری بسیار مشکل، پرهزینه و در بسیاری از مواقع غیر ممکن است به گونه‌ای که «والتز لاکونر» معتقد است که «با پایان قرن بیستم، تروریسم جایگزین جنگ‌های بزرگ گذشته شده است».
برای انواع تروریسم، برخی‌ها تمایزات و تقسیم‌بندی‌هایی قائل شده‌اند. برای این منظور از یک دیدگاه کلی، تروریسم را می‌توان به دو گروه عمده تقسیم کرد:
الف – تروریسم مستقل: افراد و یا گروه‌های تروریستی که به صورت مستقل، هدفمند و آگاهانه ایجاد شده و یا دست به اقدامات تروریستی مختلف زده و وابسته به دولت‌ها، سازمان‌ها و یا احزاب خاصی در سطح ملی و بین‌المللی نیستند. این افراد بر اساس درک، آگاهی و نیات و مقاصد سیاسی، فرهنگی و یا اقتصادی مستقل خود عمل کرده و عملا فرمانبردار دیگری نیستند.
ب – تروریسم وابسته: این نوع تروریسم در ایجاد و یا اقدام، وابسته به عنصر دیگری است. این گونه تروریسم ممکن است در ایجاد مستقل عمل کرده باشد، اما در اقدامات خود وابسته به دولت‌ها، احزاب و سازمان‌های دیگری گردد. این نوع تروریسم خود بر دو گونه قابل تقسیم شدن است:
1- تروریسم دولتی: آن نوع از تروریسم که در ایجاد و اقدام وابسته به دولت‌ها می‌باشد. نظیر تروریسم دولتی رژیم صهیونیستی و یا آمریکا.
2- تروریسم غیر دولتی وابسته: افراد یا گروه‌های تروریستی که مستقلا و یا وابسته به دولتها ایجاد شده و فعالیت می‌کنند، نظیر القاعده.
برخی از کارشناسان بین انواع تروریسم تمایز قائل هستند و آنها را به موارد زیر تقسیم می‌کنند:17
1- تروریسم شورشی: مواردی که در قالب گروه‌های مخالف در بسیاری از جنبش‌های آزادیخواه ملی صورت گرفته است. اعمال تروریستی بر ضد نیروهای آمریکایی، درگیری‌های فلسطینیان علیه رژیم صهیونیستی، اعمال تروریستی در الجزایر و یا مصر علیه روشنفکران سکولار و رهبران جنبش‌ها از این نوعند.
2- تروریسم نمایشی: که با هدف ایجاد رعب و وحشت در جهان به منظور به رسمیت شناختن نارضایتی‌ها و اولویت‌های مشخص سیاسی صورت می‌گیرد. مانند ابومبر و تیموتی مک وی و حملات 11 سپتامبر.
3- تروریسم موعودباورانه: که توسط عقاید مذهبی برانگیخته شده است. مانند درگیری سال 1993 و اکو در تگزاس، حمله گازی «آبوم شین ایکو سارین» در سال 1995 در متروی توکیو و خودکشی دسته‌جمعی دوازده هون در لوس آنجلس.
4- تروریسم دولتی: نوعی است که به طور یکنواخت، برخی حکومت‌ها از آن بهره می‌گیرند.
مسئله مهمی که در بررسی و تحلیل پدیدۀ تروریسم همچنان مبهم مانده و به آن توجه نشده است، تفاوت‌های آشکاری است که میان دفاع مشروع و تروریسم و یا جنگ و تروریسم وجود دارد. به گونه‌ای که امروزه از این واژه‌ها به جای هم استفاده می‌شود. مثلا دفاع مردم فلسطین از سرزمین خود در برابر رژیم صهیونیستی را تروریسم می‌دانند و یا آمریکا حملات تروریستی 11 سپتامبر را جنگ علیه آمریکا بیان می‌کند.
لذا به نظر می‌رسد که می‌بایست تفکیک جامعی از نظر ادبیات امنیتی و حقوقی میان این اصطلاحات و مفاهیم صورت گیرد.
برخی دیگر از کارشناسان مسائل تروریسم، برای تروریسم انواع زیر را قائل هستند:
- تروریسم چپگرا
- تروریسم راستگرا
- تروریسخم ایدئولوژیک
- تروریسم قومی.
4- علل بروز تروریسم:
«آناتول راپوپورت» در اثرش به نام «جنگل‌ها، بازی‌ها و خاطرات می‌گوید: «منازعه موضوعی است که بیش از هر چیز دیگری به استثنای خداوند و عشق، فکر انسان را به خود مشغول داشته است. شاید مهم‌ترین مسئله درمورد بحث تروریسم، علل ایجاد آن باشد تا خود تروریسم. زیرا تروریسم پدیده‌ای نیست که به صورت خودرو و ناگهانی بروز پیدا کرده است. بنابراین مهم‌تر از این که پرسیده شود تروریسم چیست، باید پرسیده شود که علل ایجاد، توسعه و استمرار پدیدۀ تروریسم چیست؟
برای تبیین علل ایجاد تروریسم، چندین دیدگاه و رویکرد بیان شده است که برخی از آنها به شرح زیر می‌باشند:
الف – نظریۀ نظام تک‌قطبی: این رویکرد به دلیل برتری‌جویی آمریکا در راس هرم سلسله مراتب قدرت قابل توجیه است.
ب- نظریۀ جهانی‌سازی: بر اساس این نظریۀ، عنصر فرهنگ غربی، اقتصاد آزاد و سیاست دموکراسی، نقش اولیه را بازی می‌کنند.
این دو نظریه و یا رویکرد، در درون خود پرورش‌دهنده زمینه‌ها و بسترهای ایجاد چالش‌های بیرونی (و حتی درونی) شده و این موضوع باعث ایجاد و تقویت پدیده تروریسم به عنوان واکنشی در برابر آنها شده است.
پ – نظریه کِنِت والتز: که بر اساس آن آمریکاییان بدون داشتن یک دشمن، نخواهند توانست انسجام و وحدت غرب و سلطه خود حفظ کنند و لذا به خلق یک دشمن فرضی نیاز دارند. بر اساس این نظریه‌، آمریکا خود خالق گروه‌های تروریستی است تا آنها را به چالش با امنیت خود و یا دیگران واداشته و از این طریق، به اهداف تعریف‌شده خویش دست می‌یابند.
ث – نظریۀ برخورد تمدنها: که بر اساس آن، مهم‌ترین تضاد تمدنی بین اسلام و غرب خواهد بود به نظر هانتینگتون اگر جهان به سمت چندقطبی شدن پیش برود، فروپاشی غرب را باعث خواهد شد و در نتیجه بروز جنگ بین کشورها و قطب‌ها را شاهد خواهیم بود. لذا غرب برای حفظ انسجام خود، به یک دشمن فرضی نیاز دارد تا این برخورد را عملی و قابل توجیه بداند.18
جدای این دیدگاه‌های فوق که هر کدام به طریقی بخشی از علل ایجاد تروریسم را توضیح می‌دهند. امروزه مشخص شده است که حجم خشونت‌های سیاسی در یک نظام و یا در صحنه بین‌المللی و اشکال آن، تا حدودی دامنه و شدت نارضایتی سیاسی‌شده، تعیین می‌کند. نارضایتی سیاسی‌شده، شرط لازم توسل به خشونت است. «تد رابرت گر» معتقد است که شورشی‌ها بر اثر خشونت سیاسی‌شده پدید می‌آیند و برای فرایند خشونت سیاسی، سه مرحله اصلی ذکر می‌کند:19
الف- بروز نارضایتی.
ب – سیاسی شدن.
پ – فعلیت یافتن آن.20
اگرچه وی این فرضیه و فرایند را برای بروز خشونت‌های سیاسی در درون یک کشور (در سطح ملی کشورها) تبیین کرده است، اما این فرایند در مورد خشونت‌های سیاسی فرامرزی و بین‌المللی نیز عنیا مصداق دارد. تنها تفاوت آن در گسترۀ جغرافیایی عمل است که در حالت دوم از چارچوب جغرافیای ملی یک کشور فراتر رفته و به پدیده‌ای منطقه‌ای و یا جهانی تبدیل می‌شود. رابرت ‌گر معتقد است که برای بروز خشونت سیاسی باید زمینه‌هایی فراهم گردد و برای این منظور، وی فرضیه‌هایی را در نظر گرفته است. بر اساس دیدگاه او، خشونت سیاسی تحت تأثیر عوامل زیر به وجود می‌آید:
الف – محرومیت ‌نسبی (نظریه: نش، گشوندر، گالتونگ و...)
ب- اکتسابی بودن (کاملا یا عمدتا).
پ- سرخوردگی (نظریه: دولارد و همکاران در 1939، میلر، هیملووایت، مایر، دیویس، لونر، کروزیر، ویلز و...)
ت- اضطرار (نظریه: لاسول، کاپلان، زولشان و...)
ث- ناهماهنگی و تعارض (نظریه فستینگر و...)21
از نظر وی، شدت خشم و خشونت تابع 5 متغیر روانی فرهنگی زیر است:
الف- اختلاف میان انتظارات و توانایی‌ها (هر قدر بیشتر باشد، نارضایتی بیشتر است).
ب- ارزش‌ها ( هر چه اهمیت ارزش‌های تحت تاثیر در نزد ما بیشتر باشد و دیگر رضایت‌هایی که باید به آنها تکیه کنیم، کمتر باشد، نارضایتی ما بیشتر خواهد بود).
پ- اگر راه‌های بدیل بسیاری برای ارضاء انتظارات خود داشته باشیم، احتمال آن وجود دارد که نارضایتی از شکست‌هایمان رادیرتر حس کنیم).
ت- اگر بدیلهای اندکی داشته باشیم، محتمل است که به خشم آییم.
ث- زمان (اگر امکان بروز خشم ما در کوتاه‌مدت وجود نداشته باشد، قبل از فرونشستن آن، هر چه شدت آن بیشتر باشد، دوام آن نیز بیشتر است.22
«رودولف هبرل» معتقد است که نارضایتی از نظم اجتماعی هنگامی بروز می‌کند که افراد، دیگر، ارزش‌ها و هنجارهایی را که نظم بر پایه آنها بنیان یافته است. بهترین و تنها ارزش‌ها و هنجارهای ممکن ندانند. توافق بر سر ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی، جوهره همبستگی اجتماعی است. روح جماعت، بنیان هر نوع نظم اجتماعی است. «دویچ» اشاره می‌کند که جوامع و حکومت‌ها می‌توانند توانایی انسان‌ها را برای تحمل میزان وسیعی از شیوه‌های رفتاری افزایش دهند. اما بسیاری از جماعات منسجم و از جمله تمامی جوامع سنتی و بسیاری از گروه‌های کوچکتر در جوامع مدرن، نظام‌های عقیدتی و هنجاری رقیب را کمتر تحمل می‌کنند.23
«گوردو آلپورت» معتقد است که پرخاشگری، پرخاشگری به بار می‌آورد. اشخاص انتظار دارند که پرخاشگری راهی برای حل تمامی مشکلات باشد. بدین ترتیب، پرخاشگری بیشتر یک عادت رایج است. هر چه بیشتر آن را ابزار کنید، آن را بیشتر خواهد داشت.24
بر این اساس، یکی از ویژگی‌های چشمگیر درگیری‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی در جهان معاصر، میزان انگیزه‌های سیاسی شرکت‌کنندگان در آنها و جهت دادن خواسته‌هایشان به سمت آماج سیاسی است.
مثلا برخی از افراد و یا گروه‌هایی که دست به اقدامات تروریستی علیه منافع آمریکا و یا رژیم صهیونیستی می‌زنند، علت اقدامات خود را حمایت آمریکا از اسرائیل و سیاست‌های خصمانه آمریکا نسبت به دیگر ملل جهان می‌دانند.25
هدف از بیان این مطلب آن است که باید رابطه‌ای میان تروریسم و سرخوردگی و محرومیت افراد و گروه‌هایی که به اقدامات تروریستی مبادرت می‌کنند، وجود داشته باشد. این که گروه‌هایی مانند القاعده دست به اقدامات تروریستی می‌زنند، از یک سو به عملکرد متناقض و متعارض غرب بازمی‌گردد و از سوی دیگر به وضعیت اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشورهای متبوع آنان است.
همانطور که «رابرت‌ گر» بیان می‌کند، متغیرهایی نظیر سرخوردگی، محرومیت، انتظارات و تعارض، عدم پذیرش هنجاری‌های رقیب از سوی جوامع متبوع و یا غربی‌ها، از عوامل عمدۀ مؤثر در ایجاد تروریسم بین‌المللی (و حتی تروریسم ملی) به شمار می‌روند.
مسئله نارضایتی و سرخوردگی به عنوان یکی از مبانی اصلی بروز و استمرار، مورد اعتراف خود آمریکایی‌ها نیز می‌باشد. برخی در داخل آمریکا به چنین مسئله‌ای اعتقاد دارند و می‌گویند: « اگر ما ریشه تروریسم را نارضایتی و سرخوردگی قلمداد کنیم. باید آنها را از بین ببریم. در این میان، بیشترین نارضایتی‌ها از حکومت‌ها ناشی می‌شود. لذا ما باید حکومت‌هایی را که تا کنون به عنوان نظام‌های مستبد و خودکامه شناخته شده‌اند، از صحنۀ قدرت حذف کنیم تا بدین ترتیب، اندکی از شدت مسئله بکاهیم.»26
علت دیگر پدپد آمدن تروریسم را باید در نقش آمریکا در ایجاد مصنوعی تروریسم و نقش قدرت‌ها در آنها دانست. مثلا کشور آمریکا در زمینه ایجاد تروریسم چه به صورت عمد (مستقیم) و چه به صورت غیر عمد (غیر مستقیم) نقش بسیار بالایی دارد و یکی از عوامل اصلی ایجاد القاعده به شمار می‌رود، این وضعیت خاصه پس از فروپاشی شوروی مصداق دارد. زیرا فروپاشی شوروی باعث ایجاد خلاء از نظر تهدید برای آمریکا شد.
آمریکا نیز به دشمن خارجی نیاز داشت. لذا آمریکا به دنبال ایجاد تهدیداتی بود که بتواند از طریق آنها فرصت‌ها و توجیهات مورد نیاز خود را برای دسترسی به اهداف و مقاصد تعیین شده، فراهم آورد. از این‌رو، به دنبال گزینه‌های متعددی بود که نخست به عراق روی آورد و زمینه‌های تهاجم این کشور را به کویت فراهم آورد. سپس به سراغ گروه‌های مستعد دیگر و از جمله طالبان و القاعده رفت و مدتی آنها را در بازی‌های سیاسی خود به کار گرفت.
نمونه‌های بسیاری از تناقضات آمریکایی‌ها در برخورد با پدیدۀ تروریسم وجود دارد که این امر هم بسیاری از کشورها و هم بسیاری از تروریست‌ها و با گروه‌های سازمان‌یافته تروریستی را مصمم‌تر و عصبانی‌تر می‌کند. مثلاً پیش از حادثه 11 سپتامبر، آمریکا به دلیل نادیده گرفتن حقوق اقلیت‌ها در کشورهایی مانند روسیه و چین، از آنها انتقاد می‌کرد، در حالی که پس از 11 سپتامبر، به دلیل تغییر دیدگاهش نسبت به امنیت و هویتی شدن این مفهوم، حتی به روسیه کمک می‌کند تا چچنی‌ها را سرکوب نماید و یا نقض حقوق مسلمانان سین‌کیانگ چین را نادیده بگیرد تا چین آنها را سرکوب نماید. و یا مثلا در دوران جنگ سرد، مخاطبان رعایت حقوق بشر از نظر آمریکا، دولتهای اروپای شرقی، شوروی و چین بودند و علیه آنها تحریم‌هایی را اعمال می‌کرد، در حالی که از موضع ایدئولوژی با این مسئله برخورد می‌کرد.
این‌ها در حالی است که در همان زمان، تمام کشورهای خاورمیانه از رژیم شاه در ایران گرفته تا دیگر نظام‌های دیکتاتوری منطقه را تایید می‌کرد.27 بدتر از همه ادعاهایی است که اخیرا در برخی از رسانه‌های جهان انتشار یافته است. روزنامه الشرق‌الاوسط مطرح می‌کند که پس از گذشت 8 روز از حادثه 11 سپتامبر، 13 نفر از خانواده «اسامه بن لادن» به همراه تعدادی از محافظان شخصی و معاونان وی، با هواپیمای چارتر آمریکا را ترک کردند. سناتور «فران لاوتنبرگ» اسامی سرنشینان این هواپیما را از مسئولان فرودگاه «لوگان» بوستون به دست آورده است.
هواپیمای مزبور، بوئینگ 727 متعلق به شرکت Air DB و با مدیریت شرکت Rian Inernational پرواز خود را از لوس آنجلس به مقصد جده آغاز کرد و در ارلاندو، فرودگاه دالاس، بوستون، پاریس و ژنو نیز توقف کرده بود. این هواپیما با شماره DB-521N- در بسیاری از مواقع از سوی کاخ سفید برای جابجایی خبرنگاران همراه رئیس جمهور اجاره می‌شد. لاوتنبرگ در بیانیه‌ای اعلام کرده است که بوش باید برای ملت آمریکا دلیل اجازه به خروج این هواپیما را توضیح دهد.28
برخلاف ادعاهای کور و بی‌پشتوانه‌ای که از سوی مقامات آمریکایی ابراز می‌شود و خاستگاه تروریسم را مسلمانان و یا کشورهای اسلامی می‌داند، پروفسور حمید مولانا معتقد است که «با تخمین خیلی محافظه‌کارانه، در ربع قرن اخیر حدود 200 هزار مسلمان از طریق ترور کشته شده‌اند. در یک ربع قرن اخیر، مسلمانان بیش از هر گروه دیگری در دنیا هدف تروریسم قرار گرفته‌اند. تعداد مسلمانانی که در فلسطین، لبنان، ایران، عراق، چچن، بوسنی هرزگوین، کوزوو، کشمیر، افغانستان، الجزایر، ترکیه، مصر، هند، چین و سایر کشورهای اسلامی کشته شده‌اند، به مراتب بیشتر از هر گروه مذهبی و ملی در دنیا بوده است. قتل‌عام مسلمانان بوسنی به مدت 4 سال در کنار مهد دموکراسی، آزادی و مبارزه با تروریسم، صورت گرفت و آنها سکوت کردند و تنها زمانی که این وضعیت منافع آنها را به خطر انداخت، دست به اقدام زدند. تنها در الجزیره عدۀ کسانی که از طریق ترور کشته شده‌اند، در 5 سال اخیر به 5000 نفر رسیده است. لذا تروریسم بین‌المللی نمی‌تواند جدا از نظامی که بر جهان حاکم است، مورد مطالعه قرار گیرد.»29
از طرف دیگر، به اعتقاد برخی از کارشناسان مسائل تروریسم، نقش رسانه‌های جمعی در بزرگ جلوه دادن، منشعب کردن و کنار زدن «دیگری» در خبرهای جهانی را نمی‌توان نادیده گرفت.30 و پیامد این مسئله به ایجاد و یا دامن زدن به مسئله تروریسم، منجر خواهد شد.
عده دیگری از کارشناسان عقیده دارند که «تروریسم نوین، محصول سیاست‌های ضد بشری و اقدامات جنون‌آمیز آمریکا در تهاجم و تصرف و اشغال و نسل‌کشی و نابودی ملت‌ها است».31
وضعیت تنها به 11 سپتامبر و یا پس از آن ختم نمی‌شود و در حال حاضر نیز آمریکاییان نیاز به دشمن خارجی دارند و برای ایجاد این دشمن، دست به تبلیغات گسترده‌ای علیه کشورهای اسلامی و مسلمانان زده‌اند. حادثه 11 سپتامبر (صرفنظر از نظر علل و عوامل ایجاد آن) نیز دستاویزی برای اجرای این نیت پلید بود. آمریکاییان با بهره‌گیری از رسانه‌های سمعی و بصری گسترده، خود را قربانی خشونت جا انداخته و تنها مسلمانان را منشاء همه بدی‌ها و شرارت‌ها می‌دانند. ابداع مفاهیمی چون بنیادگرایی، اصول‌گرایی و تروریسم، خاصه از دهۀ 1980 به این سو و انتساب همه خشونت‌های بین‌المللی به آنها، دقیقاً منطبق بر همین نیاز و خواسته آمریکاییهاست.
بر این مبنا، از سوی مطبوعات و رسانه‌های گروهی غربی (که عمدتاً در دست صهیونیست‌ها هستند)، اسلام به عنوان تهدیدی علیه غرب مسیحی توصیف شده است. آنها همچنین جا انداخته‌اند که تروریسم مساله‌ای خاورمیانه‌ای است و بیشترین قربانیان آن آمریکایی‌ها هستند. در حالی که شواهد حاکی است که تروریسم ضد آمریکایی ابتدا در آمریکای لاتین (369 مورد) و اروپا (458 مورد) رخ داده است، حال آنکه در خاورمیانه تنها 84 مورد اتفاق افتاده است که 76/22 درصد موارد آمریکای لاتین، 34/18 درصد موارد اروپا و 22/9 درصد کل موارد است.32
این‌ها در حالی است که کشورهای اروپایی خود قبل از هر منطقه‌ای، درگیر تروریسم مدرن بوده‌اند و در دهه 1970 کشورهایی نظیر آلمان، فرانسه، انگلیس،‌ ایتالیا، اسپانیا، اتریش، بلژیک و، درگیر گروه‌های تروریستی خشن و سازمان‌یافته بوده و موج حملات آنها را متحمل شده‌اند. گروه‌های تروریستی نظیر «بادرماینهوف»، (آلمان)، «سلولهای انقلابی»، ستاره سرخ، دوم ژوئن، AF، چریکهای باسک(اسپانیا)، میلیشیای ایرلند، کماندوهای هولدرماینز، چریکهای برتون(ایرلند)، چریکهای کورزه (ایرلند)، بریگاد سرخ (ایتالیا)، امداد سرخ، PFLP، گروه کارلوس، گروه بودیه، سپتامبر سیاه، ارتش آزادیبخش خلق ترکیه، ارتش آزادیبخش ایرلند و همه از بطن کشورهای اروپایی برخاسته بوده و به حملاتی علیه این کشورها دست زده‌اند. در حال حاضر نیز بسیاری از آنها همچنان فعال بوده و علیه دولتهای حاکم در ستیز هستند.33
«ژاک دریدا» معتقد است که تاریخ سیاسی کلمه تروریسم، از مراجعه به «تروریسم انقلابی» فرانسوی ناشی شده است. تروری که به نام دولت اعمال شد و دقیقاً با این فرض که انحصار خشونت از آن اوست. از نظر او تروریسم جنایتی است که علیه حیات انسانی و یا تجاوز از قوانین ملی و بین‌المللی رخ می‌دهد.34
مسئلۀ مهم این است که برخلاف ادعاهای جهانی و خاصه هیاهوی تبلیغاتی و روانی آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها، همه تروریست‌های دنیا مدعی‌اند که عملشان پاسخی است برای دفاع از خود و علیه تروریسم دولتی که به این عنوان عمل نمی‌کند و با استدلال‌های کم و بیش معتبر، اعمال خود را توجیه می‌کنند. تروریسم دولتی فرانسه در سرکوبی الجزایری‌ها از 1954 تا 1962 وجود داشته است و به عنوان «عملیات پلیسی و امنیت داخلی» معرفی می‌شد و این امر در سال‌های دهه 1990 از عنوان «جنگ» برخوردار شد.35
در حادثۀ 11 سپتامبر نیز قضیه کاملا آشکار بود و بلافاصله (و شاید از پیش طراحی‌شده) انگشت اتهام آمریکا به سوی جهان اسلام نشانه رفت. پس از این حادثه آمریکایی‌ها اعلام کردند که ما می‌خواهیم وارد یک مرحله جدیدی علیه تروریسم شویم. تروریسم کجاست؟ در همه جهان اسلام از سوریه، فلسطین و لبنان گرفته تا عراق،‌ ایران، افغانستان، پاکستان و کشورهای دیگر.36
بروز تناقض میان عملکرد مجامع بین‌المللی، بروز تناقض میان عملکرد کشورهای قدرتمند، عدم مراعات حقوق اولیۀ کشورهای جهان سوم از سوی قدرت‌های متمول جهانی، اهانت به ارزش‌ها و هویت سایر ملل و اقوام از سوی قدرت‌ها، عدم تحمل ارزش‌ها و هنجار‌های اجتماعی سایر کشورها و بروز شکاف و تبعیض بسیار میان چند دسته از کشورها، غارت اموال و دارایی‌های سایر کشورها توسط غربی‌ها (و قدرت‌های شرقی) و مسائلی نظیر آنها، باعث ایجاد سرخوردگی،‌ بروز محرومیت و در نتیجه ایجاد نارضایتی و خشونت در سطح بین‌المللی می‌گردد.
آمریکاییها که خود را مدعی دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و سردمدار مبارزه با تروریسم می‌دانند، بیش از هر کشور و یا نظام سیاسی، مرتکب اعمال تروریستی مستقیم و غیر مستقیم شده‌اند. به طوری که از جنگ دوم جهانی تا کنون، حداقل 8 میلیون نفر بر اثر اقدامات نظامی و یا تروریستی آمریکا در سراسر جهان، جان باخته‌اند که این رقم شامل زخمی‌ها، زندانی‌ها و آواره‌ها نمی‌شود. لذا به طور میانگین،‌ هر ساله پیش از 142857 نفر و روزانه بیش از 319 نفر از سوی منادیان حقوق بشر و مبارزه با تروریسم جان باخته‌اند.
آمریکا از سال 1946 تا سال 2002، با شعارهایی نظیر «حمایت از دموکراسی»، «اعاده دموکراسی»، «براندازی حکومت غیر قانونی»، «ایجاد امنیت برای روی کار آمدن حکومت‌های مردمی»، «بازگشت امید» و در کشورهایی نظیر ایران، ویتنام، کره لبنان، عراق، افغانستان، هاپیتی، کوبا، شیلی، سومالی، کوزوو، بوسنی، یوگسلاوی، دومینیکن،‌ گرانادا، پاناما، نیکاراگوا و...، در بیش از 300 جنگ بزرگ و کوچک علیه کشورهای فقیر و ضعیف دنیا و قتل‌عام مردم آنها شرکت کرده است. در دورۀ پس از حوادث 11 سپتامبر نیز آنها تقریبا علاقه دارند که به همه کشورهای مسلمان منطقه حمله کرده و آنها را مطیع خود سازند و کشته شدن مردم آنها (نظیر افغانستان و عراق) که خود شدیدترین نوع تروریسم دولتی آشکار است، برایشان اهمیتی ندارد.
مسلماً در این گیر و دار، ایران نیز یکی از اهداف اصلی آنها به شمار می‌رود و نومحافظه‌کاران حاکم بر آمریکا، این مسئله را آشکارا بیان کرده‌اند. به طوری که مایکل لدین (تندورترین نومحافظه‌کار) می‌گوید: «عراق فقط یک نبرد در جنگی بزرگتر است. ساقط کردن حکومت ایران کار اصلی است، چرا که ایران خطرناکترین تروریست جهان است» و یا ویلیام کریستول (پدرخوانده نومحافظه‌کاری) می‌گوید: «آینده دکترین بوش و امکان ایجاد جهان امن‌تر و چه بسا ریاست جمهوری بوش بیش از هر چیز به نتیجه رویارویی با تهران بستگی دارد».37
نیات و مقاصد آمریکاییان فراتر از اقداماتی برای مقابله با تروریسم است، چرا که آنها حتی واژۀ اسلام مبارزه‌جو را بر واژۀ تروریسم ترجیح می‌دهند. «ویلیام کوهن» که از نومحافظه‌کاران سرشناس است، پس از حادثۀ 11 سپتامبر برای اولین بار از واژۀ «جنگ جهانی چهارم» استفاده کرد که جنگ آمریکا و متحدین وی با جهان اسلام است. «جیمز وولسی» (رئیس اسبق سازمان سیا) نیز مشابه کوهن اعلام کرده است که جنگ جهانی چهارم با جنگ عراق آغاز شده است.38
یکی از بهره‌های اساسی حوادث 11 سپتامبر برای آمریکایی‌ها و خاصه صهیونیست‌ها، ترمیم چالش‌ها، اختلافات و شکاف‌های موجود بسیاری از کشورها با آمریکا بود و در کنار آن افزوده شدن بر دوستان جدیدی (به اجبار) به لیست دوستان و متحدان این کشور بود. اما در این میان، برخی از متحدین اروپایی آمریکا که منتظر کناره‌گیری آمریکا از یک‌جانبه‌گرایی بودند، به تدریج از وی فاصله گرفتند.
روابط آمریکا با ژاپن تقویت و با کره جنوبی (به دلیل قرار گرفتن کره شمالی در فهرست محور شرارت) دچار مشکل شد. روابط این کشور با مصر و عربستان سعودی دچار چالش شد و اعضای کنگره آمریکا خواستار قطع کمک‌های ارسالی به مصر و خروج نیروهای آمریکایی از عربستان سعودی شدند. وضعیت در سرزمین‌های اشغالی فلسطین وخیم‌تر شد و شارون بیشترین فشار را بر تشکیلات خودگردان وارد ساخت و دولت آمریکا نیز از این سیاست حمایت کرد.39
از سوی دیگر، حادثۀ 11سپتامبر بهانه‌ای شد برای تقویت بنیان‌های نظامی آمریکا و حرکت شتاب‌آلود این کشور به سوی نظام‌گرایی افراطی و یکجانبه‌گرایی.
همچنین این حادثه منشاء بسیاری از تحولات سیاسی و امنیتی در جهان خاصه در داخل آمریکا شده است. تغییر در نگرش،‌ ایستارها و سیاست‌های امنیتی نظامی آمریکا، یکی از مهمترین پیامدهای 11 سپتامبر است.40 این حادثه «نیروی هوایی آمریکا را بیش از هر بخش نظامی دیگر، آسیب‌پذیر کرد. زیرا سیستم دفاع هوایی آمریکا نتوانست در مقابل 19 هواپیماربا اقدام موثری را انجام دهد. نخستین اقدام برای تحول این نیرو، تقویت و افزایش ایمنی فرودگاه‌ها و هواپیماهای آمریکا بود.
برای این منظور، چندین هواپیمای آمریکایی مامور گشت‌زنی بر فراز 30 شهر آمریکا شدند. لذا تامین امنیت فضای آمریکا و تجهیزات و پایگاه‌های نظامی آن، ماموریت جدیدی بود که به نیروی هوایی آمریکا داده شد.»41 250 هواپیما (شامل 120 جنگنده) و 11 هزار پرسنل نیروی هوایی برای تامین هدف فوق، بسیج شدند. همچنین برای اولین بار،‌ تعدادی هواپیما از اروپا به آمریکا اعزام شدند تا در ماموریت‌های تامین امنیت، به آمریکا کمک کنند.
این حادثه یکی از صحنه‌های آزمون مجامع بین‌المللی نیز بود. زیرا یکی از مشکلات، چالش‌ها و تناقض‌ها اساسی که پس از حادثه 11 سپتامبر ظاهر شد، اثبات انفعال و دوگانگی عمل سازمان ملل و شورای امنیت و پیروی بی‌چون و چرای آن از منویات آمریکا و انگلیس بود. به طوری که شورای امنیت که سالها در برابر نسل‌کشی‌های آشکار و پنهان مستقیم و غیر مستقیم غربی‌ها در جهان سکوت کرده بود. به فاصله کمی از این حادثه، قطعنامه 1441 را علیه عراق صادر کرد. این در حالی بود که آمریکا در فکر تهاجم به افغانستان (طالبان و القاعده) و یا هر منطقه‌ای که از نظر آنها تروریست‌ها در آنجا بودند، به سر می‌برد و به علاوه هیچ نوع سند و مدرکی نیز دال بر ارتباط صدام با القاعده وجود نداشت.
مسئله‌ای که اینک نیز پس از پیش از یک سال از اشغال عراق، اشغالگران آمریکایی و انگلیسی عملا اذعان می‌کنند که هیچ نوع سند و مدرکی دال بر وجود سلاح‌های کشتار جمعی و ارتباط عراق با القاعده به دست نیامده است. اگرچه تقصیر این امر را به گردن سازمان‌های اطلاعاتی خود انداخته‌اند، اما عملا مسئله بر سر این امور نیست، بلکه اصل قضایا چیز دیگری است. چرا که چه سازمان‌های اطلاعاتی درست گفته باشند و یا نگفته باشند.
طرح آمریکا برای حمله به کشورهای اسلامی، از قبل تهیه شده بود. در پشت این اعترافات مسائلی که نشان می‌دهد برنامه‌های آمریکا (به همراه انگلیس و صهیونیست‌ها)‌ برای منطقۀ خاورمیانه، بزرگتر و وسیع‌تر از چیزی است تا کنون فرض می‌شده و حادثه 11 سپتامبر، تنها یک بهانه و کاتالیزور بوده است.
از زاویۀ دیگری نیز می‌توان به نتیجه کار نگاه کرد و آن این است که واقعا در این میان،‌ برنده اصلی این واقعه و جنگ‌های متعاقب آن چه کسانی بودند؟ به نظر می‌رسد که دو گروه اصلی برندۀ این حادثه و جنگ‌های پس از آن بودند که یکی صهیونیست‌ها و دیگری کمپانی‌های اسلحه‌سازی غربی است. آمریکا بلافاصله پس از این حادثه، بودجه دفاعی سال 2003 خود را به میزان 48 میلیارد دلار افزایش داد که این رقم یقینا به جیب کمپانی‌های اسلحه‌سازی و رسانه‌های صهیونیستی سرازیر شد.
همچنین صهیونیست‌ها به بخشی از اهداف و علائق خویش که نابودی جهان اسلام و دسترسی این رژیم به مرزهای جهان اسلام (در راستای استراتژی نیل تا فرات) است، رسیده است. آمریکاییها و صهیونیست‌ها از این حادثه، مزایایی بدست آوردند و مزیت‌هایی نیز از دست دادند. آنچه که آمریکاییها و صهیونیست‌ها بدست آورند. در واقع عملی شدن بخشی از سناریورها و نظریه‌های فوکویوما و هانتینگتون بود و از برکت آن منافع بسیاری را به سوی آمریکاییها و صهیونیست‌ها سرازیر شد که بخشی از آنها عبارتند از:
- به دست گرفتن ابتکار عمل در صحنه بین‌المللی.
- افزایش ابعاد یکجانبه‌گرایی در صحنه بین‌المللی.
- به انفعال کشاندن مجامع بین‌المللی.
- استقرار در کل منطقه خاورمیانه.
- اشغال دو کشور مسلمان افغانستان و عراق.
ـ سلطه بر منابع عظیم نفت و گاز عراق.
ـ در حیاط خلوت امنیتی روسیه مستقر شده و نظریۀ محصورسازی زمان جنگ سرد را با کمترین هزینه محقق ساختند.
- بسترهای گسترش ناتو به شرق را فراهم آوردند.
- محاصره فیزیکی ج.ا.ایران را تنگتر کردند.
- بر مسیرهای اقتصادی عبور خطوط لوله نفت و گاز منطقه مسلط شدند.
- باعث کاهش زمینه‌ها و علائق همگرایی کشورهای منطقه با هم شدند.
- بسترها و زمینه‌های لازم را برای عملی کردن طرح خاور میانه بزرگ آماده کردند.
- بسیاری از کشورهای خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی را وادار به انفعال و امتیازدهی کردند.
- پای صهیونیست‌ها را به منطقه و خاصه به کشور عراق باز کردند.
- آمریکایی‌ها توانستند با این حادثه به راحتی افکار عمومی جهانی را از مسائل اصلی جهان منحرف و خاصه جهان اسلام را بیش از دیگران منحرف نمایند. آنها از طریق تبلیغات وسیع رسانه‌ای توانستند برای مدتی مسئله اصلی دنیای اسلام یعنی فلسطین را به حاشیه رانده و به صهیونیست‌ها فرصت کشتار بیشتر آنها را بدهند. به همین سبب است که شارون در این مدت، بیشترین بهره‌برداری را از این فرصت طلایی ایجاد شده نمود و حداکثر فشار را بر ملت فلسطین و حتی تشکیلات خودگردان عرفات وارد سازد. متاسفانه افکار عمومی جهان و خاصه دنیای اسلام نیز فریب این مظلوم‌نمایی آمریکاییها را خورده و خود را مشغول پاسخگویی به مسئله‌ای کردند که آنها می‌خواستند.
- شاید بتوان گفت که مهمترین فرصتی که آمریکاییها می‌خواستند از آن به خوبی بهره بگیرند، فرصت تهدید ایران و کشاندن آن به صحنه همکاری با آمریکا در مبارزه با تروریسم بود. البته شاید سناریو بدین صورت بود که اگر ایران با این کاروان همراه نشود، از طریق اجماع بین‌المللی به مقابله و تسویه حساب نهایی با آن برخیزد. علیرغم عدم توفیق آنها در تحقق این سناریو،‌ ایالات متحده در تمام مرزهای پیرامونی (حیات خلوت امنینی)‌ ایران مستقر شده و از نظر جغرافیایی و هندسی، محاصره ایران را تکمیل کردند.
از طرف دیگر به دلیل شرایط و فضای ملتهب ناشی از حادثۀ فوق، تا حد زیادی در مسموم کردن اذهان نسبت به ایران موفق شدند. خاصه بهرۀ وافری نصیب صهیونیست‌ها شده و خروجی و یا نقطه عطف این سناریو، قرار گرفتن ایران در فهرست ‌محور شرارت بود. از این حادثه به بعد، فشارهای سنگین سیاسی و روانی رسانه‌های صهیونیستی علیه ایران آغاز شد و علاوه بر اتهامات قبلی، اتهام جدید دیگری که همان «حمایت و پناه دادن به تروریست‌ها و اعضای شبکۀ القاعده» است، به فهرست اتهامات قبلی علیه ایران اضافه کردند.
در واقع پس از این حادثه، دوران جدیدی از منازعات ایران و آمریکا آغاز شد. لحن نظامی‌گرایانۀ آمریکا و طرح احتمال حمله به کشورهای لیست محور شرارت (حتی با سلاح‌های هسته‌ای)، معنای جدیدی به مفهوم دشمن در روابط آمریکا با کشورهای دیگر داد و آمریکا کوشید تا روابط خود با ایران را نیز در همین قالب شکل دهد.42
5- آیا پایان و ریشه‌کنی تروریسم عملی است؟
آمریکایی‌ها و خاصه بوش ادعا می‌کنند که از حادثۀ 11 سپتامبر به این طرف، جهان از امنیت بیشتری برخوردار شده و آمریکا نیز امن‌تر شده است.
اما علی‌رغم ادعاهای بوش در موفقیتش علیه تروریسم، «جان‌ کری» (رقیب انتخاباتی وی) بر کذب بودن این ادعاها تاکید کرده و با ارائه آماری دقیق‌تر، به رقم 208 مورد اقدام تروریستی در سال 2003 که عمدتا علیه منافع آمریکایی‌ها صورت گرفته، اشاره می‌کند.43 بنابراین، نتیجه‌ای که از این مسئله گرفته می‌شود، این است که اولاً‌ نه تنها تروریسم و اقدامات تروریستی کاهش نیافته، بلکه بر دامنۀ آن افزوده شده و تروریست‌ها از وضعیتی عصبانی‌تر برخوردار شده‌اند. همچنین «کوفی عنان» دبیر کل سازمان ملل متحد نیز برخلاف ادعای بوش در مورد امن‌تر شدن جهان، ادعای او را رد کرده و می‌گوید: «امنیت کنونی جهان، بیش از امنیت آن در دو سه سال پیش نیست».44
ثانیا این نکته حاصل شده است که پایان تروریسم با جنگ امکان‌پذیر نیست. حتی با ریشه‌کنی فقر و بی‌عدالتی جهانی هم ممکن نیست. تروریست‌ها و گروه‌های تروریستی افراد فقیری نیستند. نه تیموتی مک وی و نه بن لادن، هیچ کدام فقر مادی نداشته و ندارند. تروریسم قبل از آن که نتیجه فقر و بی‌عدالتی باشد، یک اقدام آگاهانه، هدفمند و طرح‌ریزی شده است و پایان دادن به چنین پدیده‌ای با جنگ امکان‌پذیر نیست. علل اصلی تروریسم، سیاسی شدن برداشت‌ها از برخوردهای تبعیض‌آمیز و چندگانه قدرت‌ها با جهان سوم و ملتهاب آنهاست. این مسئله تنها خاص افراد یا گروه‌های تروریست نیست که حتی می‌تواند منجر به وجود آمدن جامعه خشمگین و خشونت‌زا گردد.
عده‌ای بر این اعتقادند که تروریست‌های آینده، کمتر ایدئولوژیک خواهند بود و به احتمال زیاد، در پناه گرایش‌های قومی سنگر خواهند گرفت و تمایز آنها از دیگر مجرمان دشوار خواهد بود. اینها تروریسم را بر دو گونه چپگرا و راستگرا تقسیم می کنند، اما امروزه بسیاری از تروریست‌های داخلی و بین‌المللی نه چپ‌گرا هستند و نه راست‌گرا، بلکه در اصل گرایش‌های قومی جدایی‌طلبانه دارند و قدرت تروریست‌های قومگرا از آرمانگرایان تروریست بیشتر است، چرا که آنها حمایت عمومی بیشتری را جلب می‌کنند.45 بنابراین ملاحظه می‌شود که تروریسم ممکن است تغییر گرایش و یا جهت بدهد، ولی وسعت و شدت آن ممکن است حتی از قبل نیز بیشتر گردد.
برای مبارزه با تروریسم بین‌المللی درک این نکته مهم است که ریشه‌کنی علل اقتصادی و سیاسی در کشورهای جهان سوم و باقی نماندن مسائل حاد منطقه‌ای و برچیدن این ریشه‌ها می‌تواند ضامن پیروزی بر آن باشد.46 تا کنون به اثبات رسیده است که برای مقابله با تروریسم نمی‌توان از طریق اقدامات نظامی علیه ملت‌هایی که هیچ دخالتی در اقدامات تروریست‌ها ندارند، نه توفیقی دست یافت. این در حالی است که خود آمریکاییها نیز می‌دانند و علناً اذعان کرده‌اند که به تروریسم نمی‌توان اعلام جنگ کرد. بدتر از همه آن است که پس از بیش از یک سال از اشغال عراق به اثبات رسیده و حتی خود آمریکایی‌ها اعتراف کرده‌اند که حکومت عراق با القاعده ارتباطی نداشته و تنها تلاش‌ها و اقدامات رسانه‌ای و دروغ‌پردازی‌ها و دستکاری‌ها اطلاعاتی باعث این بحران شده است.
به گونه‌ای که برژینسکی در مصاحبه‌ای با مجله «اشپیگل» می‌گوید: «ایجاد هیستری مداوم از سوی رسانه‌ها دربارۀ ارتباط میان تروریسم و حکومت صدام و تلاش و تقلای دولت بوش برای ایجاد پیوند میان این دو را نیز نباید در شکل‌دهی به سیاست‌های جاری آمریکا نادیده گرفت.»47
امروزه تروریسم تنها محدود به کشتن انسانها نیست و دامنۀ فعالیت‌ها و اقدامات آنها به مراتب بیش از آن چیزی است که تصور می‌شود. آنها دارای کارکردهای متنوع و متعددی هستند و سهولت ارتباطات نیز شرایط را برای آنها بهتر و مساعدتر از گذشته فراهم کرده است.
از کارکردهایی که برای عملیات تروریستی (یا جرائم تروریستی) برمی‌شمارند، ایجاد حملات شبکه‌ای، هک کردن، جرایم شبکه‌ای و اقتصادی و ایجاد خسارات اقتصادی بالایی است. براساس تحقیقات انجام شده، در شرایط طبیعی هزینه خسارات طوفان‌ها، گردباد و سیل در آمریکا حدود 11 میلیارد دلار است، در حالی که تخمین‌ زده شده که ویروس Bug Love در سراسر جهان هزینه‌ای معادل 3 تا 15 میلیارد دلار را به کاربران رایانه تحمیل کرده است.48
برخی‌ها بر این اعتقادند که تروریسم شعار و سلاح ضعفاست. اگر این سخن درست باشد، باید پرسید که چرا تروریسم شعار و یا سلاح ضعفاست؟
پاسخ به این سوال تقریبا آشکار است. در نظام جدید جهانی که شکاف‌های درون و میان کشورها در حال افزایش است، نباید انتظار داشت که امنیت و ثبات برای اغنیا و ثروتمندان برقرار باشد. گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد در سال 1996، زنگ خطر رشد شکاف‌های میان کشورهای فقیر و غنی را نشان می‌دهد، فقرا که 20 درصد جمعیت جهان هستند، در 30 سال گذشته سهمشان از درآمد جهانی از 3/2 درصد به 4/1 درصد کاهش یافته است. سهم اغنیا که 20 درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، از 70 درصد به 85 درصد افزایش پیدا کرده است که نسبت سهم اغنیا و فقرا را از 30 بر 1 به 60 بر یک افزایش داده است.49
بنابراین، حسادت و نفرت ایجادشده توسط ارتباطات جهانی، تضادهای شمال و جنوب، جهانی شدن، به حاشیه رانده شدن بخش‌های مهمی از جمعیت جهان، تضادهای روانی، اجتماعی ناشی از جهانی شدن، کالاگرایی جهانی شدن و هویت‌گرایی گروه‌های حاشیه‌ای، تقسیم شدن جهان به سه پاره جهان اول، دوم و سوم که گسستگی میان آنها ایجاد کرده است، زمینه‌های پرورشی و تقویت عقاید سیاسی هویتی افراطی را فراهم کرده است.
وقتی از جورج بوش در مورد سازگار بودن تصمیمات خاص آمریکا (در مورد عراق) با قوانین بین‌المللی سوال شد. وی پاسخ داد: «قوانین بین‌المللی؟ بهتر است که من وکیلم را صدا بزنم».50 هنگامی که یک کشور اشغالگر که ناامنی را در عراق به چندین برابر قبل رسانده است، چنین پاسخی می‌دهد، نشانگر چیست؟ مسلما نشانگر آن است که قوانین بین‌المللی تا زمانی که در راستای منافع آمریکا حرکت می‌کنند، دارای ارزش هستند و در غیر این صورت، به پشیزی هم نمی‌ارزند.
آیا در چنین فضایی می‌توان انتظار داشت که ملت‌ها و دولت‌های آنها برای ریشه‌کنی تروریسم انگیزه همکاری با ایالات متحده را داشته باشند؟
وقتی که تمامی کشورهای مظنون ایالات متحده فقط کشورهای اسلامی هستند، چگونه می‌توان این تناقض بین‌المللی آشکار را حل کرد؟ آمریکایی‌ها به طور آشکارا و صراحتاً 7 کشور را در فهرست حامیان دولتی تروریسم قرار داده‌اند که فقط کره شمالی و کوبا در میان آنها مسلمان نیستند. این کشورها شامل لیبی، سودان، ایران، عراق و سوریه می‌باشند.
نه تنها این 5 کشور که ایالات متحده در فهرست مظنونین درجه دوم خود، 13 کشور مسلمان دیگر شامل: الجزایر، بحرین، مصر، اردن، کویت، لبنان، مراکش، عمان، قطر، عربستان سعودی، تونس، امارت و یمن را نیز دارد. 51 در میان این فهرست، حتی نام یک کشور غربی و خصوصا رژیم صهیونیستی که بزرگترین ناقض آشکار قوانین و قواعد بین‌المللی و عریان‌ترین و خشن‌ترین چهره تروریسم دولتی است، نیامده است.
ایالات متحده برخی و یا اکثر کشورهای این فهرست را وادار به همکاری کرده است که از این میان می‌توان به لیبی و سودان اشاره کرد. به علاوه سایر کشورها نیز به خواسته‌های ایالات متحده عمل کرده و همکاری‌های اطلاعاتی و امنیتی گسترده‌ای را این کشور به عمل آورده‌اند. آنها بر این اعتقادند که لیبی و سودان تلاش چشمگیری برای مشارکت در مبارزه جهانی علیه تروریسم از خود نشان داده‌اند، ولی سایر کشورها از این اقدام خودداری کرده‌اند. بر این اساس سرنگونی رژیم صدام (به عنوان یکی از قدیمی‌ترین حامیان تروریسم)، باعث شد تا رئیس‌جمهوری آمریکا در 7 مارس 2003 تحریم‌های اقتصادی علیه عراق را لغو کند.
اما همزمان عراق به یک کانون برای تجمع و جولان تروریست‌ها تبدیل شده است که آمریکایی‌ها آنها را از ناحیه تندروها و بنیادگرایان اسلامی وابسته به انصارالسلام، القاعده و گروه ابوموسی الزرقاوی می‌دانند. فشارها بر لیبی باعث شد تا این کشور در سپتامبر 2003 مسئولیت بمب‌گذاری در پرواز شماره 103 پان‌آمریکن را بپذیرد و نیز قبول کند که به خانواده قربانیان آن غرامت بپردازد. اما غرامتی که لیبی بابت این حادثه پرداخت، 7/2 میلیارد دلار بود که به خانواده هر قربانی 10 میلیون دلار رسید. در حالی که رقم پرداختی آمریکا به خانواده 290 قربانی حادثه هدف قرار دادن هواپیمای ایرباس ایرانی در خلیج فارس، قابل مقایسه با این رقم نیست.
لذا آمریکا تحریم‌های لیبی را که در سال 1992 وضع کرده و در سال 1999 به حالت تعلیق درآورده بود، کاملا لغو کرد. لیبی همچنین تحت این فشارها در 19 دسامبر 2003 تصمیم گرفت که برنامه‌های تسلیحات کشتار جمعی خودرا کنار بگذارد.52
آمریکاییها با اینکه واقفند یکی از قربانیان اصلی تروریسم، ایران است، اما با وجود این مدعی‌اند که ایران در سال 2003 فعالترین حامی دولتی تروریسم باقی مانده و تهران به تشویق فعالیت‌های ضد اسرائیلی ادامه داده است. در حالی که هیچ اشاره‌ای به این که اقدامات مردم فلسطین علیه رژیم صهیونیستی، نتیجه رفتارهای دوگانه آمریکا و حمایت از اسراییل است، نمی‌کند و یا اشاره نمی‌کند که مردم فلسطین در قبال کشتار و ویرانی‌هایی که توسط رژیم صهیونیستی انجام می‌شود، چه کار باید بکنند؟ آیا باید بایستند و نگاه کنند و یا رژیم صهیونیستی را به استمرار این فجایع تشویق نیز بکنند.
آمریکایییها در پاسخ به ناکامی‌های مکرر خود در مبارزه با تروریسم بر این اعتقادند که حامیان دولتی تروریسم، جلوی تلاش‌های آمریکا و جامعه جهانی برای مبارزه با تروریسم را سد و پایگاه‌هایی برای گروه‌های تروریستی فراهم کرده‌اند. به همین منظور آمریکا علیه کشورهایی که در لیست تروریسم قرار دارند، 4 نوع تحریم را اعمال می‌کند:
1- ممنوعیت صادرات و فروش کالاهای مربوط به تسلیحات.
2- کنترل بر صادرات اقلامی که مصرف دوگانه دارد.
3- ممنوعیت کمک‌های اقتصادی.
4- اعمال محدودیت‌های متفرقه مادی و غیر آن نظیر:
- مخالفت با اعطای وام توسط بانک جهانی و یا سایر موسسات مالی بین‌المللی.
- عدم قبول معافیت‌های مالیاتی برای درآمد حاصله توسط شرکت‌ها و افراد در کشورهای حامی تروریسم.
- حذف مزایای بخشودگی گمرکی برای کالای صادره به آمریکا.
- اختیار منع هر شخصیت حقیقی یا حقوقی آمریکایی از انجام معاملات مالی با دولت حامی تروریسم (مگر با اجازۀ مخصوص وزارت خزانه‌داری).
- ممنوعیت قراردادهای بالای یکصد هزار دلار وزارت دفاع با شرکتهای تابع کشورهای حامی تروریسم.
- مخالفت با عضویت در سازمان تجارت جهانی.
6- نتیجه‌گیری:
از مجموع مباحث و دیدگاه‌هایی که در مورد پدیدۀ تروریسم ابراز شده است، به چندین نکته کلیدی زیر می‌توان دست یافت:
ـ اگرچه پدیدۀ تروریسم دارای واقعیت و هویت مستقلی است، اما قبل از آن، بیشتر یک هیاهوی تبلیغاتی و ابزاری (و یا فرصتی) در دست آمریکا (نومحافظه‌کاران) و صهیونیست‌ها می‌باشد تا از طریق آن مقاصد و نیات سیاسی، اقتصادی و نظامی خود را (در قالب نظریاتی چون پایان تاریخ، برخورد تمدن‌ها) محقق سازند.
ـ مسئلۀ تروریسم یک پدیدۀ کاملا هدفمند بوده و با اقداماتی نظیر عملیات مافیایی، قاچاق، مواد مخدر و نظایر آنها تفاوت دارد.
ـ تروریسم پدیده‌ای اجتماعی است که بر اثر کارکردهای سیاسی غلط، دو یا چندگانه قدرت‌های سلطه‌گرا ایجاد شده است.
ـ تروریسم در نتیجۀ احساس بی‌عدالتی جهانی که از سوی اغنیاء علیه فقرا (و یا از سوی شمال علیه جنوب) اعمال شده، پدید آمده است.
ـ تروریسم پدیده‌ای نیست که بتوان آن را به مذهب، ملیت و یا هویت خاصی منتسب کرد. بلکه باید گفت هر ملتی که بیشتر مورد ظلم و ستم و بی‌عدالتی جهانی قرار گرفته است، مسلما و به طور طبیعی بیشتر عصبانی و خشمگین است. لذا میان تروریسم و خشم ملت‌ها که ناشی از نارضایتی و محرومیت آنان است، رابطه‌ای مستقیم برقرار است. همان‌طور که این امر در سطح ملی کشورها نیز قابل تعمیم است.
ـ‌ برای ریشه‌کنی تروریسم، نمی‌توان به کدخدامنشی آمریکاییها اعتماد کرد و دل بست. بلکه باید جامعه جهانی در قالب سازمان ملل و به طور فراگیر و داوطلبانه (و نه به اجبار و تهدید) یا آن مبارزه کند.
ـ در برخورد با تروریسم نمی‌توان دوگانه عمل کرد و انتظار موفقیت داشت. نمی‌توان تنها انگشت اتهام را به سوی جهان اسلام (و یا هر کشوری با خوی استکباری و سلطه‌گری آمریکا مخالف است) دراز کرد و از آنها انتظار همکاری داشت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات