مهرداد خدیر
هر چند در نگاه اول، حلمه به سفارت انگلستان در تهران و اشغال چند ساعته این محل و نیز یورش به اقامتگاه تابستانی کارکنان آن – باغ قلهک – واکنش به تصمیم لندن در تحریم بانک مرکزی ایران ارزیابی میشود (که کار تبادل ارز خصوصاً درآمد حاصل از فروش نفت خام را با اختلال مواجه میکند) اما تنها دو روز قبل از این اقدام، مجلس شورای اسلامی، عکسالعمل نشان داده و با تصویب طرحی دولت را موظف به «کاهش روابط دیپلماتیک و اقتصادی» دو کشور ساخته بود. شورای نگهبان نیز تنها یک روز بعد بر آن مهر تایید زد و مغایر با قانون اساسی و شرع نشناختاش. پس کدام ضرورت در نگاه معترضان، موجب شد که روز بعد، خودشان دست به کار شوند و آستین غیرت بالا بزنند و به رغم حفاظت ماموران نیروی انتظامی وارد محوطه سفارت انگلستان شوند و اناد محل و تصاویر ملکه الیزابت را به خیابان فردوسی بریزند؟ آن هم در زمانی که نه دولت سازندگی بر سر کار است و نه دولت اصلاحات که سیاست تنشزادیی را پی میگرفتند و نه حتی وزیر خارجه اول محمود احمدینژاد هدایت دستگاه دیپلماسی را برعهده دارد که از جانب رئیسجمهور اصولگرا متهم به تلاش برای حفظ کرسی وزارت خود به هر قیمت شده بود و گفته شد در دو سال آخر گزارش موثر و مفیدی به او نمیداد بلکه وزارت خارجه در گفت آقای علیاکبر صالحی است که خود در لیست تحریم قرار دارد و دولت مجارستان یک روز قبلتر اجازه پرواز هواپیمای حامل او به قصد لاهه نداده بود. درباره تحریم بانک مرکزی نیز مقامات وزارت نفت گفته بودند «مبادلات اقتصادی ایران و انگلستان به اندازهای نیست که اینگونه تحریمها آسیب جدی به اقتصاد ایران وارد کند.»
پس، وقتی مجلس به موقع واکنش نشان داده، شورای نگهبان نیز تایید کرده، تحریمها را نیز غیر موثر یا کم اهمیت میدانند و دولت را هم برخاسته از جنبش عدالتخواهی دانشجویان اصولگرا ارزیابی میکنند اتفاق هشتم آذر ماه 90 در چهار راه استانبول و باغ قلهک تهران از کدام نگرانی معترضان ناشی میشده است؟ آیا آنان نگران تحقق تفسیر روزنامه «گاردین» بودند که پیشبینی کرده بود «وزارت خارجه ایران، مصوبه کاهش رابطه با انگلستان را اجرا نخواهد کرد» و میخواستند دولت احمدینژاد و وزارت خارجه صالحی را در برابر عمل انجام شده قرار دهند تا نه تنها مصوبه مجلس را اجرا کند که سفارتخانه را تعطیل و روابط دو کشور را هم قطع کند؟
پیشبینی گاردین
گاردین همان روز نوشته بود: «وزارت خارجه ایران این مصوبه را اجرا نخواهد کرد. چون این مجلس در روزهای پایانی خود است و دولت مصوبهای را که مبنای آن اختلافت مجلس و دولت است اجرا نمیکند». این روزنامه مشهور انگلیسی از «مخالفت نماینده دولت با این پیشنهاد» به عنوان شاهدی بر ادعای خود یاد کرده بود. در این میان نه رییس دولت و نه وزیر خارجه موضعی در قبال این مصوبه اتخاذ نکردند. در حالی که عدهای انتظار داشتند محمود احمدینژاد بالاتر از مصوبه و دستور قطع رابطه را هم صادر کند اما او چنین نکرد و این تلقی هم ایجاد شد که رئیسجمهور اصولگرا شاید قانون ارسالی را هم ابلاغ و امضا نکند. از این رو پیشاپیش دست به کار شدند و در روزی که روزنامهها برای چهاردهمین سالگرد تساوی دو نیم فوتبال ایران و استرالیا که در عمل به منزله پیروزی و راهیابی به جام جهانی 1998 فرانسه بود، هورا میکشیدند، قبل آنها نه یاد هشتم آذر 76 که یاد 13 آبان 58 کرد ولی از یاد بردند که دانشجویان مسلمان پیرو خط اما در زمانی دست به این کار زدند که جمهوری اسلامی هنوز شمع تولد یک سالگی خود را نیز خاموش نکرده بود. کشور، رییسجمهور و مجلس نداشت و دو یار امام خمینی – آیتالله خامنهای و هاشمی رفسنجانی – در سفر حج به سر میبردند و شباهنگام و بر روی بام ساختمانی این خبر را شنیدند و پیشتر و بیشتر در جریان ماوقع نبودند. طراحان اصلی آن کار نیز اکنون در زمره اصلاحطلبان به شمار میروند. برخی چون محسن میردامادی محبوس، بعضی مانند ابراهیم اصغرزاده حاشیهنشین و سرگرم تجارت و کسانی چون عباس عبدی و معصومه ابتکار هر بار توضیح میدهند که اولا برنامه آنان 72 ساعته بود و نمیپنداشتند با حمایت امام و استقرار موسوی خویینیها در محل کار به 444 روز برسد ثانیاً خواست مشخص استرداد شاه را داشتند و ثالثاً این واقعه را در ظرف زمانی خود باید سنجید. سودای تکرار آن ماجرا در 32 سال و 25 روز بعد اما در حالی رخ داد که مجلس با مصوبه خود، واکنش نشان داده بود و رییس دولت نیز در سرزنش و پرخاش رهبران غرب سخن ناگفتهای باقی نگذاشته است.
احتمال امتناع
با این همه احتمال که محمود احمدینژاد مانند برخی دیگر از مصوبات مجلس از امضا و ابلاغ این قانون برای اجرا تن زند و حتی از وزیر خارجه بخواهد در اخراج سفیر بریتانیا برپایه قانون کاهش رابطه دو کشور دست نگاه دارد وجود داشت و هنوز هم وجود دارد. از این رو گروهی خود شدت به کار شدند تا بار دیگر تصویر حمله به یک سفارتخانه در تهران به جهان مخابره شود. در سال 58 سفارت آمریکا، در سال 66 سفارت عربستان سعودی و چند سال پیش سفارت دانمارک مورد حمله قرار گرفتند. اولی به خاطر پناه دادن به محمدرضا پهلوی، دومی در پی کشتار حجاج ایرانی در مکه و سومی پس از کارتونهای موهن یک روزنامهنگار دانمارکی و گویا در هر سه مورد ایران، خسارت وارد را پرداخت کرده و بر این اساس و برپایه تعهد کنوانسیون وین بعید نیست که وزارت خارجه خسارات وارده در هشتم آذرماه را نیز جبران کند.
سابقه مصوبه مجلس سوم
با این نگاه اقدام معترضان را میتوان علیه دولت محمود احمدینژاد نیز دانست. چرا که خاصه پس از حوادث 8 ماه 22 خرداد تا 22 بهمن 88 قبول این که کاری از نیروی انتظامی برنمیآمده دشوار است. به هر رو همان گونه که پیشبینی میشد، نه طرف ایرانی ماجرا را ادامه داده و نه طرف انگلیسی اشتباه جیمی کارتر در اعلام قطع روابط را تکرار کرده است. به بیان دیگر روابط ایران و انگلستان به مو میرسد اما پاره نمیشود. در سال 68 دو کشور روابط خود را در حالی از سر گرفتند که مجلس سوم شورای اسلامی، نه کاهش روابط که قطع کامل را تصویب کرده بود و جالب و عجیب این که دولت هاشمی رفسنجانی در بدو فعالیت خود به استناد مصوبه شورای عالی امنیت ملی رابطه با انگلیس را از سر گرفت. در حالی که لغو مصوبه قبلی مجلس مستلزم تصویب طرح یا لایحهای در این باره بود. اگر این روزها مجلس اصولگرای جمهوری اسلامی، طرح «کاهش» روابط با دولت انگلستان را تصویب کرده است، 23 سال پیش و در نهم اسفند 1367 مجلس سوم با اکثریت چپ سنتی و تحت ریاست مهدی کروبی به طرح «قطع روابط کامل سیاسی و دیپلماتیک» با دولت انگلستان رای داد تا آن مو نیز گسسته شود. اما اندک زمانی بعد، دوباره رابطه از سر گرفته شد. متن کامل ماده واحد چنین بود: «از تاریخ تصویب این قانون – نهم اسفند ماه 1367 – وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران موظف است در صورتی که دولت انگستان، حداکثر ظرف مدت یک هفته مخالفت خود را با موضعگیریهای غیر اصولی در مقابل جهان اسلام و جمهوری اسلامی و مطالب کتاب ضد اسلامی آیات شیطانی رسما اعلام نکند کلیه روابط سیاسی فی ما بین را قطع کند.» پنج روز قبل از آن امام خمینی در پایان پیام خود به روحانیون و طلاب که بیشتر آن پاسخ به انتقادات آیتالله حسینعلی منتظری از سیاستهای دوران جنگ در جایگاه قائم مقام رهبری و قبل از عزل بود تصریح کرده بودند: «ترس من این است که تحلیلگران امروز ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر و نتیجهگیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و بیعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتهاند پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانتکنندگان بگذریم.»
بسیار کمتر از ده سال بعد اما محمد جواد اردشیر لاریجانی به انگلستان رفت تا مشکل پدید آمده بر سر سلمان رشدی را با سه توضیح مرتفع کند. اول این که امام خمینی در جایگاه یک مرجع تقلید شیعه فتوا صادر کردهاند و این حکم حکومتی به عنوان رییس و رهبر نظام جمهوری اسلامی نبوده است و مراجع فارغ از این که در مسند و منصب هستند یا نه احکام و فتاوایی از این دست را صادر میکنند. دوم این که جمهوری برای قتل نویسند انگلیسی هندی تبار «کماندو» نخواهد فرستاد. سوم این که جایزه یک میلیون دلاری تصمیم دولتی و حکومتی نیست. انگلیسیها که دنبال بهانهای برای از سرگیری روابط بودند این توضیحات را پذیرفتند و وانمود کردند که قانع شدهاند و کارکنان به چهار را استانبول باز گشتند.
ماجرای سلمان رشدی و فتوای قتل او توسط امام خمینی اما تنها چالش ایران و انگلیس در عصر جمهوری اسلامی نبوده است. قبل و پس از آن نیز دو کشور بر سر موضوعات مختلف دچار اختلافنظر شدید شدهاند اما این رابطه به مو میرسد ولی پاره نمیشود. انگلیسیها بیش از آن که خشمگین باشند شگفتزده بودند از این که رهبر یک کشور، چگونه میتواند شهروند یک کشور دیگر را به مرگ محکوم کند؟ روز 26 بهمن 1367 این پیام از جانب ایشان منتشر شد: «به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم که مولف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است و هم چنین ناشران مطلع از محتوای آن محکوم به اعداماند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعا آنها را اعدام کنند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلیمن توهین کند و هر کس در این راه کشته شود شهید است، انشاالله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مولف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد او را به مردم معرفی کند تا به جزای اعمالش برسد.»
اما در پیامی با این صراحت نیز تنها جنبه مذهبی ارتداد نویسند مطرح است چون سلمان رشدی، هندی تبار است و آن گونه که نام او پیداست مسلمان امام این موضوع را با بحث روابط ایران و انگلستان پیوند نمیزند و هیچ اشارهای به اقامت او در لندن نمیکنند. ساعتی بعد میرحسین موسوی نخست وزیر وقت نیز برپایه آغاز پیام امام با آیه «استرجاع» روز بعد را عزای عمومی اعلام میکند اما او نیز پنج با از آمریکا و شیطان بزرگ یا میکند و هیچ اشارهای به انگلستان در میان نیست. با این حال دولت انگلستان نمیتواند رابطه صدرو حکم علیه یکی از شهروندان خود را در کشوری دیگر بپذیرد و در واقع هضم کند. معنی این پیام را اما«الوین تافلر» نویسنده کتاب بسیار مشهور «جابهجایی در قدرت» دریافت و در یکی از فصول پایانی زیر عنوان «رستاخیز مذهب» نوشت: «وقتی آیتالله خمینی حکم اعدام سلمان رشدی را صادر و کتاب آیات شیطانی او را کفرآمیز اعلام کرد برای همه حکومتهای جهان پیامی تاریخی فرستاد که هر چند فوراً از طریق ماهواره و تلویزیون و مطبوعات انتقال یافت اما آن را کاملا غلط فهمیدند. میتوان استدلال کرد که کتاب رشید لحن بدی داشته و از روی تعمد بسیاری از مسلمانان را رنجانده است و کل مذهب را به باد استهزا گرفته و قرآن را زیر پا گذاشته و در واقع آیتالله خمینی همه اینها را گفته است اما پیام واقعی او این نبود. او به جهان میگفت که دولت ملی دیگر تنها یا حتی مهمترین بازیگر صحنه جهانی به شمار نمیآید.» [متن فارسییا ترجمه شهین دخت خوارزمی – ص 774 – پخش نشر نو]
آمریکا یا انگلیس؟
جالب این که در دهه اول جمهوری اسلامی نیروهای سیاسی موسوم به لیبرال از این که شعار مرگ بر آمریکا شنیده میشود ولی شعار مرگ بر انگلیس نه، اظهار شگفتی میکردند و عالم و عامی، کار را کار انگلیسیها میدانستند اما فتوای امام از این منظر صادر نشد و ایشان نویسنده مسلمان هندی را بیتوجه به این که تابعیت دوگانه انگلستان را پذیرفته و سبب اهانت آشکار به پیامبر اسلام به ارتداد و به تبع به اعدام محکوم کردند و خطاب ایشان نیز «مسلمانان غیور جهان» بود و مانند قضیه کمپ دیوید که از وزارت خارجه خواستند، رابطه با مصر قطع شود یا پس از اقدام کارتر که از قطع رابطه استقبال کرده و گفتند «رابطه با آمریکا را میخواهیم چه کار» دستور قطع رابطه با انگلستان را صادر نکردند و مجلس سوم بود که به کاهش رابطه نیز رضایت نداد و قطع کامل روابط را تصویب کرد. یکی از پیشنهاددهندگان، ابراهیم اصغرزاده، طراح اصلی اشغال سفارت آمریکا در 9 سال قبل از آن بود که گفت: «دیپلماسی ما نمیتواند با دیپلماسی کشورهای وابسته به سرمایهداری غرب، منافع مشترک داشته باشد و در این میان، توهین به مقدسات، یک بحث حقوقی نیست بل که یک موضوع سیاسی است و این تصمیم مجلس به معنی قطع رابطه با دنیا نیست بلکه برای دفاع از انقلاب روابط بینالملل باید متحول شود.» اگر این سخنان آقای اصغرزاده در 9 اسفند 67 را پس از 23 سال پیش چشم او بگذارند احتمالا تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان محمود احمدینژاد رئیسجمهور کنونی جمهوری اسلامی است اما نماینده همین رئیسجمهور نیز در جلسه یکشنبه گذشته مجلس شورای اسلامی در مخالفت با طرح مجلس دایر بر تقلیل روابط با انگلستان سخن گفت. حال آن که 23 سال پیش، علیاکبر ولایتی وزیر امور خارجه با اعلام پشتیانی از پیشنهاد مجلس مبنی بر قطع و نه کاهش روابط با انگلیس گفته بود: «ما تابع نظریات مجلس هستیم و در ارتباط با این موضوع نیز مشروعیتمان را از اسلام میگیریم و اگر اصل اسلام مورد تهاجم قرار گیرد هیچ چیز برای ما قابل تحمل و تامل نیست.»
فراز و فرود روابط ایران و انگستان اما حتی در عصر جمهوری اسلامی نیز متنوع است. چندان که سر فصل تازه و واقعه 8 آذر 90 در چهار راه استانبول و قلهک را تنها بتوان یک سر فصل تازه نامید و نه عاملی برای قطع کامل ارتباط چه، این رابطه به مو میرسد اما پاره نمیشود. دولت ایران و شهرداری تهران نام خیابان «همایون» در ضلع شرقی سفارت انگلستان را به «بابی ساندز» تغییر دادند اما انگلیسیها نه با این نام (قهرمان ایرلندی که در اعتصاب غذای اعتراضی پس از 73 روز مقاومت جان باخت) مخالفت میکردند و نه با انواع کارتونها و کاریکاتورها که روی دیوار ضلع جنوبی رسم میشد. روزنامه «ایندپندنت» به نکته قابل تاملی اشاره کرده است.
«هیچ کس در دنیا به اندازه ایرانیها ما را موثر نمیداند». درست است که به جای بریتانیا و انگستان از واژههای انگلیس و جزیره استفاده میکنیم که بار تحقیری داشته باشد و حاوی این پیام باشد که «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» و بریتانیای ملکه الیزابت دوم، بریتانیای کبیر ملکه ویکتوریا نیست که آفتاب در امپراتوری آن غروب نمیکرد اما در عمل دست توطئهگر انگلستان را همه جا میبینیم.
سلطنت طلبان معتقدند انقلاب اسلامی 57 را رادیو بیبیسی به راه انداخت و جمهوری اسلامی نیز بر این باور است که لندن از مخالفان ایران حمایت میکند. ذهنیت منفی نسبت به انگلستان، وجه مشترک همه گرایشهای سیاسی شده و هر یک دیگری را انگلیسی خطاب میکند.
این رویکرد، حتی در عراق امروز دیده نمیشود که اعضای دولت امروز آن در سالهای حکومت صدام حسین آشکارا از حمایتهای بریتانیا برخوردار بودند. اشاره به برخی از نقاط عطف روابط دو کشور در 33 سال جمهوری اسلامی و در دولتهای مختلف با گرایشهای متفاوت، از این منظر خالی از لطف نیست:
مانند آمریکا
مهمترین دلیل تنش در روابط ایران و انگلستان در جمهوری اسلامی، همان عاملی است که درباره ایالات متحده نیز صدق میکند. آمریکا و انگلیس به عنوان حامیان رژیم پهلوی و عاملان کودتای 28 مرداد ماه 1332 و سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق مورد خشم انقلابیون بودند اما آمریکا در عمل جای انگلیس را گرفته بود و کمتر از انگلستان به عنوان قدرت درجه اول صحبت میشد. در تظاهرات مردم در سال 57 نیز حتی شعار مرگ بر آمریکا هم شنیده نمیشد چه رسد به مرگ بر انگلیس و یگانه شعار، «چین، شوروی، آمریکا، دشمنان خلق ما» بود که بیشتر به خاطر سفر رییسجمهوری وقت چین به ایران هه زمان با کشتار 17 شهریور در تهران بر سر زبانها افتاد. شعاری که باب طبع گروههای فعال کمونیستی و مائوئیستی نبود.
روزنامه جمهوری اسلامی از بدو انتشار در خرداد 1358 در پایین صحفه اول مدتها این شعار را درج میکرد ولی صحبتی از انگلیس نبود. بدگمانی به انگلیسیها اما همیشه وجود داشت. به همان دلیل که آمریکا و انگلیس در یک راستا توصیف میشدند و خود این دو حکومت نیز انکار نمیکنند. کما این که درجنگ علیه عراق که بدون مجوز سازمان ملل آغاز شد از میان کشورهای اروپایی تنها انگلستان حاضر به همکاری شد در حالی که تونی بلر از حزب کارگر و نه محافظهکار راست گرا بر سر کار بود. یا انگلیس حاضر به عضویت در منطقه پولی یورو نشد و اتحادیه اروپا را در رقابت با ایالات متحده یاری نمیرساند و از پول پرقدرت خود – پوند – نیز دست نکشید. بر این پایه میتوان گفت همه دلایلی که در خصومت آمریکا و ایران میتوان برشمرده با شدت و ضعف درباره انگلیس نیز مصدق میکند با این تفاوت که انگلیسیها مانند آمریکاییها کلینگر نیستند و با چم و خم منطقه آشنایند و از تجربه آمریکا سود بردند و درصدد تکرار بسیاری از اشتباهات آنان از جمله پیش قدم شدن در قطع رابطه برنیامدند و هرگر برنمیآیند و این گونه است که این رابطه به مو میرسد ولی در این یک مورد خاص مثل آمریکا پاره نمیشود. این نکته فراموش نباید کرد که نیروهای مذهبی و محافظهکار و بازرگانان سنتی آن قدر که به لندن سفر میکنند به دیگر شهرهای اروپایی نمیروند و مشاهده خانمهایی با پوشش کامل اسلامی و حتی چادر در خیابانهای لندن و مساجد مختلف امر عجیبی نیست در حالی که در دیگر کشور اروپایی – فرانسه – به خاطر برقعی که تنها دو هزار زن در کل فرانسه بر صورت میگذارند، آن همه جنجال بر پا کردند. لندن، پایتخت مالی اروپا هم هست و تجارت مسلمان نیز بیش از هر شهر دیگر اروپایی به سفر به این شهر علاقه دارند. اگر رابطه با انگستان به طور کامل قطع نمیشود یکی به این دلیل است که لندن، به مثابه یک مجموعه عظیم اقتصادی و فرهنگی بیرون از در بار بریتانیا و دولت انگلستان نیز هویت شبه مستقلی دارد. با این همه در نگاه سیاست خارجی ایران، آمریکا و انگلیس در یک راستا ارزیابی میشوند و این همسویی را در خاطرات سر آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در رژیم پهلوی نیز میتوان دید.
بابی ساندز و ایرلند
اقدام ایران و نامگذاری خیابانی در تهران و درست در ضلع شرقی سفارت انگلستان به نام «بابی ساندز» حساسیتهایی را برانگیخت ولی انگلیسیها مانند مصریها که نسبت به خیابان خالد اسلامبولی حساسیت نشان دادند، نبودند. این نامگذاری موجب شد که ایران، حامی ارتش جمهوریخواه ایرلند (و نه ارتش آزادیبخش و استقلالطلبان ایرلند) تلقی شود جوانی به نام «رابرت ساندز» از صبح 10 اسفند 1359 خورشیدی در زندان «میز» شهر «بلفاست» دست به اعتصاب غذا زد. «رابرت» که نزد دوستان خود به «بابی» شهرت داشت خواستار تامین شروط پنچگانهای از سوی دولت انگلستان برای آن دسته از زندانیان ایرلندی شد که به اتهام فعالیتهای تروریستی زندانی شده بودند.
وی خواستار آن بود که انگ تروریست از زندانیانی که تنها به فعالیت برای استقرار نظام جمهوری در ایرلند مشغول بودند برداشته و مانند زندانیان سیاسی با آنها برخورد شود و از پنج حق مشخص برخوردار شوند: «پوشیدن لباس معمولی به جای لباس زندان، معافیت از بیکاری و کار در زندان، حق ارتباط بین خودشان، برخورداری از امکانات آموزشی و تفریحی و ملاقات و استفاده از معافیتها و بخشودگیها قانونی».
مارگارت تاچر نخست وزیر محافظهکار انگلستان اما در یکی از مصاحبههای مشهور خود گفت: «ما به کسانی که آدم کشتهاند، هیچگاه هویت سیاسی نمیدهیم.» بعدها یکی از مشاوران تاچر فاش ساخت که او این قاطعیت را از این رو به کار برد که در گزارشها خوانده بود که همین «بابی ساندز» پیش از این نیز در اعتصاب غذایی شرکت کرده و در نهایت شکسته بود. جوانی با موهای طلایی و بلند که مانند تصاویر غربیها از مسیح بود و به یک اسطوره بدل شد. جالب این که هزارن نفر از ساکنان ایرلند شمالی او را به عنوان نماینده خود در مجلس انگلستان انتخاب کردند در حالی که در گوشه زندان دست به اعتصاب غذا زده و روز به روز نحیفتر میشد. بابیساندز 73 روز مقاومت کرد و در زندان میز بلفاست به شکل تراژیکی جان سپرد. در تمام این73 روز، خبرنگار اعزامی صدا و سیما به لندن (علیاکبر عبدالرشیدی) گزارش میفرستاد و حتی یک بار گلوله ضدشورش پلاستیکی به او اصابت کرد. در تشییع جنازه بابیسندز، دو نماینده مجلس ایران (هادی غفاری و صباح زنگنه) شرکت کردند.
گروگانگیری در سفارت ایران
نزدیکترین همکاری ایران و انگلستان پس از ماجرای اشغال سفارت ایران در لندن رخ داد. گروگانگیرها تهدید خود را درباره کشتن کارمندان سفارت عملی کردند و دکتر عباس لواسانی و دکتر صمدزاده دو دانشجوی تازه فارغالتحصیل رشته پزشکی را که ساعات فراغت از دورههای تخصصی خود را در سفارت ایران میگذارندند تا با انقلاب اسلامی همراهی کنند، کشتند و جسد آنان را به بیرون از سفارت انداختند. پس از آن صادق قطبزاده وزیر وقت خارجه ایران از دولت انگلیس خواست هر کاری که میتواند انجام دهد و پلیس اسکاتلند یکی از مشهورترین عملیات نجات گروگانها در تاریخ معاصر را سامان داد و یا سرعت و مهارت خیرهکنندهای با سوراخ کردن دیوار ساختمان مجاور سفارت ایران (سفارت اتیوپی) گروگانگیرها را آزاد کردند. یک روایت هم این است که گروگانها تنها دکتر لواسانی را کشته بودند و صمدزاده به اشتباه و توسط پلیس کشته شد.
اهمیت این عملیات چنان بود که طی 15 سال جهانگردان و توریستها به ساختمان سوخته سفارت ایران میرفتند و راهنمایان، ماجرا را شرح میدادند. دولت ایران تقاضای دو میلیون پوند خسارت مطابق کنوانسیون وین کرده بود و چون انگلستان سالها زیر بار نمیرفت ساختمان به همان شکل رها شد تا سرانجام دو میلیون پوند و شاید هم بیشتر پرداختند و سفارتخانه بازسازی شد. ابوالحسن بنیصدر، به عنوان رییسجمهوری ایران در پیامی به مارگارت تاچر مراتب تشکر دولت و ملت ایران را از عملیات سریع و ماهرانه اسکاتلند یارد ابراز داشت. این سطح و لحن دیگر هیچگاه در جمهوری اسلامی تکرار نشد.
سلمان رشدی
یکی از نقاط عطف در روابط تهران – لندن به ماجرای سلمان رشدی نویسنده کتاب «آیات شیطانی» مربوط و معطوف است. شرح آن در آغاز این گفتار آمد ولی نکته بسیار کلیدی همان است که گفته شد. نه امام خمینی و نه دولت موضوع را به روابط ایران و انگلستان تعمیم ندادند. امام نیز از موضع یک مرجع دینی و خطاب به مسلمانان پیام فرستاد. کاری که اگر رهبر جمهوری اسلامی نبود و هم چنان در نجف یا در قم اقامت میکرد نیز انجام داد. نخست وزیر و وزیر خارجه وقت (مهندس موسوی و دکتر ولایتی) در مصاحبهها به آمریکا میتاختند و میپرداختند و این که سلمان رشدی شهروند بریتانیا شده بود، انگیزهای برای حمله به انگلیس نبود. حتی این که یکی از جوایز ادبی را در این کشور به دست آورده بود. بعدتر، مجلس سوم بود که ماجرا را به روابط دو کشور تسری داد. اما با همان توضیحات و تدابیر دو کشور توانستند این قضیه را از دیپلماسی خود کنار بگذارند. هر چند که یک بار وقتی سفیر وقت ایران در آلمان بر همین موضوع تاکید کرد و گفت که امام در موضع یک مرجع دینی و نه رییس یک حکومت این فتوا را دادهاند و دستور دولتی و حکومتی نیست خبرنگار انگلیسی از او پرسید: اگر همین حالا باخبر شوید که سلمان رشدی وارد این اتاق میشود، چه کار میکنید؟! او را میکشید یا نه؟ اگر پاسخ «آری» میداد، او را به تروریست بودن متهم میکردند و اگر میگفت «نه» با این پرسش روبهرو میشد که مگر امام خمینی به هر مسلمان دستور نداده که هر جا که او را یافتند بکشید و مگر شما مسلمان و مقلد امام خمینی نیستید و مگر در اینجا سلمان رشدی را نیافتید؟
آنها نمیدانستند که در فقه شیعه قاعدهای به نام «تقیه»، تعبیه شده و یکی از دو تئوری حکومتی همان مرجع مورد استناد فتوای قتل سلمان رشدی، «مصلح نظام» است. با این که مجلس، قطع رابطه ایران و انگستان را تصویب کرده و به صورت قانون، ابلاغ و اعمال شده بود و دولت انگلستان نیز شرط ایران را برآورده نکرد و سلمان رشدی نیز در قید حیات و تحت حمایت و حفاظت ویژه نیروهای پلیس در لندن زندگی میکرد و بدون تصویب قانون جدید، دو کشور روابط را از سر گرفتند. روابطی که در واقع کاملا قطع نشده بود. زیرا که به مو میرسد اما پاره نمیشود.
ماجرای میکونوس و دوم خرداد
چالش دیگر در روابط ایران و انگستان پس از ماجرای میکونوس در گرفت. میکونوس، نام رستورانی است در یکی از شهرهای آلمانی که شماری از چهرههای مخالف ایران در آن به قتل رسیدند و در پی آن کشورهای غربی سفیران خود را از تهران فرا خواندند. دولت انگستان در بطن این ماجرا نبود، اما از شرکای اروپایی خود دفاع میکرد. اگر محمد خاتمی با شعار تنشزادیی به پیروزی نرسیده و رییسجمهوری ایران نشده بود، چه بسا این احضار سفیران و سردی روابط به درازا میکشید. اما حکم دادگاه آلمانی در فروردین 76 صادر شد و آقای خاتمی دو ماه بعد به ریاست جمهوری انتخاب شد و فضای سیاسی ایران و مناسب دیپلماتیک با دیگر کشورها تغییر کرد. 15 سفیر اروپایی به ایران بازگشتند و دولت انگلستان نیز نسبت به توسعه روابط ابراز علاقه کرد. با این حال اصلاحطلبان در قبال انگلستان با احتیاط برخورد میکردند. زیرا یکی از محورهای رقابتهای انتخاباتی در بهار 76 این بود که جناح چپ که هنز به اصلاحطلب شهرت نیافته بود، جناح راست را متهم میکرد که محمدجواد اردشیر لاریجانی را به لندن فرستادهاند تا ذهنیت انگلیسیها را متوجه این نکته سازد که سیدمحمد خاتمی از سوی چهرههایی حمایت میشود که طراح و صحنهگردان اشغال سفارت آمریکا بودند و عضو تشکلی است که شخصیت موثر و محوری آن یگانه روحنی همراه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام – سیدمحمد موسوی خویینیها – است.
افشای مذاکرات او با «نیک براون» و مصاحبه آقای ناطق نوری با رادیو بیبیسی تا مدتها موضوع روز بود. یکی از تقاوتهای محافظهکاران سنتی با اصولگرایان رادیکال و نواصولگرایان در نوع رابطه با دولتهایی چون انگلستان روشن میشود.
محافظهکاران سنتی، به تنشزادیی در روابط با غرب و گسترش روابط تجاری با انگلستان باور دارند یا حداقل داشتند. مشهورترین یادآوری تاریخی در این باره جملهای از آیتالله مهدوی کنی است که نمازگزاران در حیاط سفارت آمریکا را به این سبب که مکان را «غصبی» میدانستند، درست ندانستند. اصولگرایان رادیکال اما بر این باروند که تعارض جمهوری اسلامی با غرب، امری ذاتی و عمیق است و در همه عرصههای از جمله دیپلماسی باید نمود یابد. نو اصولگرایان اما پس از در اختیار گرفتن دولت، عملگرا شدهاند و دیدیم که وزارت خارجه احمدینژاد از حمله به سفارت انگلیس دفاع نکرد و حتی ابراز تاسف هم شد و بعید نیست دفاع نکرد و حتی ابراز تاسف هم شد و بعید نیست که خسارات وارده را هم جبران کنند. به یاد داشته باشیم که در تمام این سالها ریاست اتاق مشترک بازرگانی ایران و انگلستان با علی نقی خاموشی از اعضای پیشین حزب موتلفه و رییس سابق اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران بوده است.
ملوانان و کت شلوار
یکی از نقاط بحرانی در روابط ایران و انگلستان در دولت محمود احمدینژاد ماجرای بازداشت ملوانان انگلیسی به اتهام ورود غیر قانونی به مرزهای آبی ایران است. با این که گمان میرفت، این اتباع انگلیسی مدتی در ایران میمانند و دست کم معاوضه خواهند شد اما با سرعتی باور نکردنی با آزادی آنان موافقت شد. اتفاق عجیب این بود که ملوانان را به ریاست جمهوری بردند و در حالی که کت و شلوارهای هاکوبیان بر تن آنان بود رسما بدرقه شدند گفته شد هر چند که تایید نشد که تونی بلر نخست وزیر وقت انگلستان ضربالاجل 48 ساعتهای را برای آزادی ملوانان تعیین کرده بود و دولت ایران قصد نداشت این موضوع به بحران تبدیل شود و خیلی زود خاتمه یافت. ابهامی که باقی ماند اما این بود که چه ضرورتی داشت آنان را با کت و شلوار رسمی به دیدار رییسجمهور و اعضای هیات دولت ببرند و به صف کنند؟
پرونده هستهای
مهمترین چالش و تنش در روابط تهران – لندن اما بر سر پرونده هستهای است. انگلستان از یک طرف دو قالب یکی از اعضای گروه 5+1 (پنج عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل به اضافه آلمان که عضو دایم این شورا نیست) طرف مذاکره با هیاتهای مختلف ایرانی است و از سوی دیگر یکی از سه کشور عضو تروییکا یا سهگانه اروپایی (به همراه فرانسه و آلمان) به حساب میآید. در دولت اصلاحات و در دورانی که دکتر حسن روحانی نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی مدیریت و مسئولیت مذاکرات هستهای را برعهده داشت و در توافق سعدآباد ایران پذیرفت که به پروتکل الحاقی میپیوندد. تصویر خندان وزیران خارجه وقت جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی بریتانیا (سیدکمال خرازی و جک استرا) انعکاس گستردهای در رسانههای جهان داشت. تصویری استثنایی از وزیر خارجه وقت ایران که با خندههایی چنین بلند بیگانه شناخته میشد. این تصویر به عنوان نمادی از بهبود روابط ایران و غرب ثبت شد. چرا که انگلستان در غیاب آمریکا، این کشور را نیز در عمل نمایندگی میکند. با این حال مشارکت فعال لندن در تهیه و تنظیم قطعنامههای تحریمی علیه ایران پی از روی کار آمدن محمود احمدینژاد آن خندهها و خوشبینیها را زدود. هم طرف ایرانی به انگلیسیها بدگمانتر شده هم طرف انگلیسی به ایرانیها. ایران قطعنامهها را جدی نمیگرفت اما اقدام اخیر انگلستان در تحریم بانک مرکزی که تبادل ارز حاصل از درآمد نفت را دچار مشکلات جدی میکند چندان خشم مقامات جمهوری اسلامی را برانگیخت که پیش از این هرگز سابقه نداشته است. سرعت واکنش مجلس شورای اسلامی و تایید بلافاصله آن در شورای نگهبان و اقدام هیجانی اخیر نیز از شدت ناخر سندی از اعمال این تحریم و بیم سرایت آن به دیگر کشورهای اروپایی حکایت میکند. اما همین تحریم نیز در چارچوب پرونده هستهای و چالش 8 ساله جمهوری اسلامی با غرب بر سر آن قابل تحلیل است.
انتخابات 88
پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 که بسیار پرماجرا و پرحاشیه بود (و به تعبیر راشد غنوشی رهبر اسلامگرایان تونس برای اولین بار بر سر نتیجه آن اجماع سیاسی داخلی رخ نداد) برخی از اتباع خارجی نیز دستیگر شدند تا برای فرضیه ارتباط حوادث خیابانی با تحریکات آن سوی مرزها دلایل زندهای عرضه شود. دو هفته پس از انتخابات و در دوم تیر 88 محمود احمدینژاد بیغش نماینده اراک و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در گفتوگو با ایرنا اظهار داشت: «اخباری در دست است که نشان میدهد شماری از اتباع انگلیس در شکلگیری تجمعات پس از انتخابات دست داشتهاند و برخی از دستگیر شدگان افرادی هستند که ایرانیالاصل [ایرانی تبار] بودهاند اما در روزهای اخیر از خارج از کشور به تهران بازگشتهاند.»
در همین حال وزاری خارجه عضو گروه 8 (هشت کشور صنعتی) که انگلستان نیز یکی از اعضای آن است در قبال حوادث پس از انتخابات در ایران موضع گرفتند. سخنگوی وقت وزارت خارجه (حسن قشقاوی) در واکنش گفت: «انتخابات ریاست جمهوری در فضایی کاملا رقابتی و آزاد و با رعایت تمام موازین قانونی برگزار شد و نقطه عطفی در تاریخ مردمسالاری دینی محسوب میشود و در جوامع غربی مدعی دموکراسی نیز نظیر و مشابهی ندارد چرا که 85 درصد از واجدان شرایط در آن شرکت کردند.» در این میان 9 تن از کارکنان سفارت انگلیس در تهران که پس از انتخابات بازداشت شده بودند به تدریج آزاد شدند. هر چند اظهارات وابسته مطبوعاتی سفارتخانه (رسام) گرفتاریهایی را برای پارهای از روزنامهنگاران سرشناس کشور ایجاد کرد.
بیبیسی فارسی
یکی از مهمترین دلایل حساس شدن مقامات ایرانی به انگلیسیها راهاندازی. تلویزیون فارسی بیبیسی در زمستان سال 87 است. روزنامه کیهان از این شبکه به عنوان وابسته به سرویس جاسوسی ام آی 6 و وزارت خارجه بریتانیا یاد میکند، بیبیسی فارسی اما مدعی است بودجه آن از بیبیسی مادر تامین میشود و بودجه آن نیز از عوارضی که بابت هر دستگاه تلویزیون دریافت میکنند. ضمن این که تاکید میکنند راهاندازی تلویزیون ماهوارهای ادامه طبیعی رادیو و شبکه اینترنتی فارسی زیان است و همانگونه که نمیتوان گفت تلویزیون انگلیسی زبان جمهوری اسلامی ایران (پرس تیوی) مردم انگلستان و حکومت این کشور را مدنظر دارد و با مخاطب انگلیس زبان سر و کار دارد. این تلویزیون نیز با فارسی زبانان سر و کار دارند نه جمهوری اسلامی یا حکومتهای دیگر. با این حال ایران، این استدلالات را رد میکند و نه تنها اجازه تاسیس دفتری را به این شبکه نمیدهد که هرگونه همکاری با آن را جرم اعلام کرده است و حتی چند مستندساز که فیلمهای خود را از طریق واسطه و در بازارهای فیلم به این شبکه فروخته بودند از برنامه «آپارات» پخش شد مدتی بازداشت شدند.
یکی از اتهامات ماشاءالله شمسالواعظین نیز در دادگاهی گفتوگو با این شبکه اعلام شد. حساسیت بر سر بیبیسی فارسی به این دلیل است که برخلاف صدای آمریکا، رسانهای حرفهای به حساب میآید و جمعی از فعالان رسانهای که بیشتر آنان نیز جوان و بدون تعلقات سلطنتطلبانه مانند برخی از مجریان قدیمی صدای آمریکا هستند بر صفحه آن ظاهر میشوند و موجب شده خانوادههایی که نسبت به برندهای غیر اخلاقی برخی از شبکههای ماهوارهای حساسیت داشتند با تماشای برنامههای این شبکه مخالفت نکنند. ایران، اتهام ارسال پارازیت بر روی امواج این شبکه را رد میکند هر چند که تلویزیون فارسی بیبیسی از مصادیق جنگ نرم به کار میرود. منظور از اصطلاح «جنگ نرم» که بعد از انتخابات به کار میرود، فعالیتهای رسانهای خارج از کنترل و نظارت جمهوری اسلامی است که غالبا بر روی امواج ماهوارهای و شبکههای اینترنتی در داخل قابل دریافت است. اصطلاح رایج در دنیا البته «قدرت نرم» است و نه «جنگ نرم» اما در ایران به عمده یا به اشتباه «قدرت نرم» به «جنگ نرم» ترجمه شده است. در جزواتی که مراکز فرهنگی رسمی اصولگرا پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 منتشر کرده یا در همایشهایی که بر پا ساختهاند برای قدرت نرم یا جنگ نرم تعاریف تازهای ارایه شده است. از جمله این تعاریف: «هرگونه اقدام روانی و تبلیغات رسانهای که جامعه هدف را نشانه بگیرد و بدون درگیری نظامی و گشوده شدن آتش، رقیب را به انفعال و شکست وا دارد.» - [محمدمهدی انصاری – جنگ نرم آمریکا علیه ایران – چیستی و چرایی – ساید بانک اطلاعات نشریات ایران] یا «بمباران خبری و تبلیغاتی در نظام سیاسی – اجتماعی حاکم بر تزریق تزلزل و بیثباتی»- [راهکارهای آمریکا برای جنگ نرم با جهوری اسلامی ایران – فصلنامه علمی تخصصی عملیات روانی – معاونت فرهنگی ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی] و نیز نقل این گفته از «جین شارب» به عنوان تئوریسین روشهای 198 گانه نافرمانی مدنی که «گزینهای به جای جنگ سخت است تا دولتهای نامطلوب تغییر کنند و به اعتقادات نیز ربطی ندارد.»
در این میان عواملی چون وارد کردن و خارج ساختن گروه رجوی از لیست سازمان تروریستی یا رقابتهای سیاسی در عراق و حمایت از این با آن گروه شیعه یا ترجیح دیگری بر آنها نیز بر این روابط تاثیر گذشته است. روابط دو کشور اما قطع نخواهد شد و این فصل را نیز پشت سر میگذارد. یادمان باشد که نه انگلیسیها اشتباه آمریکا را تکرار میکنند و نه ایران مایل است که دست خود را از پایتخت مالی اروپا کوتاه کند.
لندن، قابل چشمپوشی نیست. انگلستان نیز میداند، هیچ یک از پایتختهای خاورمیانه که در آنها سفارتخانه دارد، اهمیت تهران را ندارند. اینگونه است که در توصیف این رابطه پرفراز و نشیب میتوان گفت: ناگسسته اما به مویی بسته...