در اندیشههای بشری، انسان مهمترین امری است که در طول تاریخ مورد توجه و بحث و بررسی واقع شده است. در برخی از اندیشهها و مکاتب، با عنایت به وجود ضعفهای مختلف در ابعاد معرفتی و غیرمعرفتی انسان، ارزش و توانایی انسان محدود تلقی شده و نیازمند به هدایت موجود کاملتر دانسته شده است.(۱) اندیشههای دینی و مکاتب وحیانی در این زمره قرار میگیرند. در واقع این نظریه معتقد است انسان به تنهایی و بدون دین و پیام الهی در رسیدن به تکامل واقعی ناتوان است و باید مسیر زندگی خود را در قالب دستورهای دینی تنظیم کند تا به سعادت واقعی برسد. نقطه مقابل این دیدگاه، تفکر اومانیسم قرار دارد که انسان را در جایگاهی قرار میدهد که هیچ موجودی کاملتر و بالاتر از او قابل فرض نبوده است و اعتقاد دارد انسان به تنهایی و بدون توجه به خدا و ادیان آسمانی و صرفاً با بهرهگیری از عقل خودبنیاد خویش میتواند مسائل خود را بشناسد و حل کند.
در مقاله هفته گذشته از چهار نوع اومانیسم نام بردیم: ۱) اومانیسم باستان یا اگوسانتریسم ۲) اومانیسم رنسانس ۳) اومانیسم روشنگری و ۴) اومانیسم مدرن. در این مقاله و چند مقاله آتی به بررسی اومانیسم باستان میپردازیم.
زمینههای شکلگیری اومانیسم در یونان باستان
زمینههای ظهور اومانیسم در معنای مصطلح آن به واخر قرون وسطی و اوایل رنسانس در قرون ۱۴ و ۱۵ میلادی باز میگردد، اما ریشههای تاریخی اومانیسم به چندین قرن پیش از میلاد و به فرهنگ یونانی میرسد. در زمان باستان به جای واژه اومانیسم از واژه «اگوسانتریسم» به معنای خودمرکزی و انسانمحوری استفاده میشد. در فرهنگ یونان، خدا و انسان، رقیب یکدیگر تلقی میشدند. آتش آسمان یا آتش جاویدان منحصراً در اختیار زئوس (خدای خدایان) بود و او تلاش میکرد که این آتش به دست انسان نیفتد و انسان هم تلاش میکرد تا این آتش را به دست آورد و توفیق نمییافت. این رابطه همیشه تیره بود تا اینکه پرومته این آتش را از خدا میگیرد و به زمین میآورد و آن را به انسان میدهد. در مقابل زئوس، پرومته را به صخره سنگی در قفقاز میبندد. مدتی بعد یکی دیگر از خدایان به نام هرکول او را نجات میدهد.(۲) به طوری که ملاحظه میشود این تلقی در فرهنگ شرکآلود یونان باستان وجود داشته است که انسان در نقطه مقابل خدا قرار دارد. آنها رقیب یکدیگر بودند و اصالت به خدایان داده میشد. تلقی خاصی که در آن روزگار از جهان هستی حاکم بود، یا جهانبینی آن زمان، جهانبینی چندخدایی بود. خدایان در فرهنگ یونان باستان خصم انسانها بودند و این از نوعی جنگ و جدال بین خدایان و انسانها حکایت دارد. برای نمونه داستان دو جنس (مرد و زن) شدن انسانها از اینجا نشئت گرفت که «خدایانی که انسان را خلق کردند، متوجه قدرتمند شدن او شدند و اینکه اینان در مقابل خدایان قد علم میکنند، لذا با یکدیگر مشورت کردند و تصمیم گرفتند انسان را دو نیمه کنند و از آن روز انسان در جنگ با خدایان شکست خورد.(۳) صرفنظر از اینکه این بیان، افسانه و شرکآلود است، اما در عین حال، بیانگر اعتقاد انسان آن روزگار در مورد نسبت خدا با انسان است. طبیعی است که چنین انسانی درصدد یافتن فرصتی است که خود را از یوغ این خدایان نجات دهد، پس به دنبال یافتن جهانبینی و ایدئولوژی دیگری است که خدا را حذف کند و انسان را محور قرار دهد. بنابراین عدهای پیدا شدند که اصالت را به جای خدایان به انسان میدادند. آشکارترین شکل ظهور اومانیسم باستان یا اگوسانتریسم را در آرای گروهی از سوفسطاییان آن عصر مانند پروتاگوراس مییابیم که معتقد بودند: «انسان معیار و میزان همه چیز است.» در واقع اگوسانتریسم یعنی آنکه عالم خارج و بالا واقعیتش هرچه میخواهد باشد و به هر صورت میخواهد باشد، آنچه حقیقت دارد آن چیزی است که انسان آن را میفهمد و میبیند. بنابراین ملاک حقیقت، واقعیت خارج نیست، بلکه ملاک، حقیقتی است که انسان از عالم خارج احساس میکند.(۴)
بنابراین اصطلاح اولیه اومانیسم متعلق به دوران یونان باستان است و برای اولین بار انسان در یونان باستان محور و کانون توجه واقع شده است. در اینجا میتوان ادعا کرد که دو عامل در یونان باستان زمینه را برای محوریت انسان فراهم کرده است که عبارتند از:
الف) عامل معرفتی
اعتقادات و باورهای الیاییان، زمینه را از دو جهت، برای رشد شکاکیت فراهم کرد. از یک جهت، فلاسفه الیایی به دلیل وجود خطا در ادراکات حسی، دادههای حسی را غیرقابل اعتماد میدانستند و از جهت دیگر، وجود نظریات مختلف و متناقض در میان اندیشمندان نسبت به جهان و تفسیر آن، سبب شد که شکاکان نسبت به نظریات متفکران بیاعتماد، هیچ رأیی را صائب ندانند. به عبارت دیگر وقتی که «پارمیندس» منکر صیرورت و حرکت در جهان بوده و از طرف دیگر «هراکلیتوس» جهان را یکسره، حرکت میدانست، این تناقض آشکار منشأ این گمان برای شکاکان گشت که حقیقتی وجود ندارد و نیز قابل شناختن نیست.(۵) بر این اساس، شکاکان از یک طرف با اعتقاد به انحصار ابزارهای معرفتی انسان به حس و عقل و از طرف دیگر با خطاکار دانستن این دو ابزار و تردید در دادههای معرفتی آن دو، به طور کامل این دو ابزار را غیر قابل اعتماد دانستهاند، در نتیجه به صورت فراگیر، در تمام معرفت انسان تردید روا داشتهاند.(۶)
سوفسطاییان که براساس برخی از اغراض عملی خود را شکاک میدانستند مدعی شدند وقتی ابزارهای معرفتی بشر قابل اعتماد نیست، بشر واجد هیچ ملاک و میزانی برای کشف حقیقت، ورای خودش نیست و پس از مدتی با نفی اعتبار از حس و عقل برای کشف حقیقت، بر آن شدند که هیچ حقیقتی ورای انسان وجود ندارد و انسان نباید به دنبال حقیقتی در بیرون از خودش برود، بلکه تنها معیار و میزان خود اوست و انسان خود باید حقیقت را پدید آورد. بدین ترتیب انسان معیار همه چیز شد و به لحاظ معرفتی از جایگاه والایی برخوردار شد و در واقع این انسان بود که حقیقت را جعل و وضع میکرده است نه اینکه او کاشف حقیقت باشد. به علاوه باید به مشکل معرفتی مذکور، این نکته را نیز بیفزاییم که سوفسطاییان در فن سخنوری و قدرت بیان از مهارت بسیار بالایی برخوردار بودند و همین امر موجب شد که به عنوان وکیل در دعاوی حقوقی حاضر و با استفاده از قدرت بیان، قضیه را به نفع خود و به نفع موکل خود رقم بزنند و حق و حقیقت را مطابق آنچه که میخواستند جهت دهند(۷) که همین پیروزیها در دعاوی حقوقی به تدریج آنها را به این باور رساندد که حقیقتی ورای ما موجود نیست و در نتیجه این انسان است که حقیقتی بودن اشیا یا بطلان و غیرحقیقی بودن آنها را تعیین میکند.
ب) عامل اجتماعی
ظهور دولت شهرهای مختلف در یونان باستان، تربیت انسانهایی برای اداره آن دولت شهرها را ضروری ساخت. از این رو سوفسطاییان کمر همت بسته و به تربیت چنین انسانهایی مشغول شدند و آنچه که در این راستا مورد عنایت ویژه واقع گشت خود انسان، روحیات و کیفیت برخورد او با افراد جامعه و انسانهای دیگر و در یک سخن مباحثی پیرامون انسان بوده است.(۸) این عامل نیز سبب شد که انسان از جهت دیگر محور و کانون اصلی توجه واقع شود و مباحث فلسفی از پژوهش نظری پیرامون کیهان و هستی به پژوهش و تحقیق پیرامون انسان تغییر جهت دهد و مهمترین وظیفه سیاست و دولت، تربیت انسان و شکلبخشی به آدمی و زندگی او تلقی گردید. در حقیقت تاریخ فرهنگ یونان، تاریخ محوریت انسان نسبت به همه امور عالم و حقایق بوده و بهبودی زندگی این جهانی و مادی او اساسیترین غایت و هدف تمام تحقیقات نظری و عملی و تلاشهای اجرایی بوده است.(۹)
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.