آمریکا بیش از نیم قرن است که به طمع حکمرانی نفتی و موقعیت راهبردی غرب آسیا در کشورهای مختلف پایگاههای نظامی بر پا کرده است؛ در واقع در برخی از پایگاهها با سیاست تطمیع و برخی با سیاست تهدید رضایت کشورهای مقصد را جلب کرده است. مسلم است که ایالات متحده آمریکا سوای مخالفانی که در غرب آسیا دارد، متحدان و همپیمانانی نیز دارد که شاید به تصور امنیت برای تأمین منافع کاخ سفید سینه چاک میکنند؛ اما تجربه تاریخی نشان داده است حضور آمریکا در خاورمیانه نه تنها امنیتساز نبوده؛ بلکه بر عکس سیاستهای تفرقهافکنانه این کشور، از جمله راهاندازی جنگهای قومیتی و ایجاد گروهکهای تروریستی امنیت باعث سلب امنیت منطقه نیز شده است. پیش از انقلاب اسلامی و در دوران رژیم منحوس پهلوی، ایران نیز یکی از متحدان آمریکا در منطقه به شمار میرفت؛ اما بیداری ملت ایران در مقابل چپاول آمریکایی ها و بیرون راندن دست نشانده وی از ایران سبب شد که جمهوری ایران مسیر عزت، استقلال را طی کند و به دور از سیاستهای ابزارگونه آمریکا به مسیر توسعه و پیشرفت خود و منطقه بیندیشد. با این حال ایالات متحده در غرب آسیا دوستان و متحدانی دارد، دوستانی که به نوشته اندیشکده بروکینگز در مقالهای به قلم «جرمی شاپیرو» و «ریچارد سوکولوسکی» از پاکستان و مصر گرفته تا ترکیه و عربستان سعودی را شامل میشود و برخی مانند مصر به رهبری حسنی مبارک تمام قد به دنبال منافع ایالات متحده در منطقه بود و برخی مانند پاکستان تنها از حمایتهای مالی ایالات متحده در راستای اهداف خود بهره میبرد و به قول اوباما در زمره «موجسواران مجانی» قرار دارد.
عاقبت دوستی با گرگ
اما آنچه مسلم است اینکه همپیمان شدن با آمریکا هیچگاه عاقبت خوشایندی نداشته است؛ چرا که هژمونی آمریکایی بیسبب هزینههای هنگفتی را صرف تخلیه نیروهای نظامی و برپایی پایگاههای مختلف نمیکند تا دست در گردن دوستان قهوه بنوشد. عاقبت حسنی مبارک، صدام و قذافی باعنوان سه دست نشانده ایالات متحده تأییدی بر این مدعاست.
هرچند اندیشکده بروکینگز در مقالهای عنوان میکند «آمریکا میلیاردها دلار به طرق مختلف به این کشورها کمک کرده تا بتواند منافع خود را پیش ببرد، اما نتوانسته از این اهرم برای اقناع متحدان خود به داشتن رفتاری که تضمینکننده منافع آمریکا باشد، استفاده کنداما واقعیت اینجاست که واشنگتن بیش از همه به دنبال منافع خود از سوی همپیمانانش در غرب آسیاست. چپاول دلارهای سعودی تحت عنوان گاو شیرده، حمله به سوریه و عراق و سلب امنیت و غارت اقتصاد و زیرساخت این کشورها، گرفتن بخشی از هزینههای حضور خود در غرب آسیا از برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس تنها نمونه کوچکی از نحوه برخورد آمریکا با متحدان خود است.
حسنی مبارک
نمونههای بسیاری از خیانت کاخ سفید به همپیمانانش وجود دارد و شاید متأثرترین این نمونهها عاقبت حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر باشد. «لوید سیگاردنر» در کتاب «مسیر منتهی به میدان التحریر» مینویسد: «با ترور سادات، حسنی مبارک به ریاستجمهوری مصر رسید. مردی که به شدت خواستار اداره مصر طبق خواسته همیشگی ایالات متحده بود، متحد وفاداری که در مقابل ملیگرایی افراطی در جهان عرب مانع ایجاد میکرد. حسنی مبارک برای بیش از یک نسل قابل اعتمادترین متحد واشنگتن در خاورمیانه و حافظ پیمان کمپ دیوید بود. مبارک برای مدت سه دهه تا 2011 ضمن ادامه سیاست سرکوب نیروهای اسلامگرا، از کمکهای نظامی واشنگتن برخوردار بود. وی در سالهای اخیر نقش بسزایی در تکمیل پروژه محاصره نوار غزه داشت.»
میزان وفاداری آمریکاییها به مبارک در دوران انقلاب 18 روزه این کشور مشخص شد. آمریکاییها ابتدا از مبارک حمایت کردند، اما به مرور زمان وقتی روشن شد که امواج انقلاب مردم مصر سهمگین است، پشت او را خالی کرده و فضا را برای کنار رفتن او مهیا کردند. حسنی مبارک پس از برکناری از قدرت دیگر از حمات آمریکاییها برخوردار نبود و به معنای واقعی از سوی دوستانی که برایشان سینه سپر کرده بود، تنها گذاشته شد.
از محمد مصدق تا محمد مرسی
محمد مصدق، نخستوزیر ملیگرای ایران نیز از دیگر نمونههایی است که از اعتماد به آمریکا ضربه خورد. مصدق معتقد بود، به هیچ قدرت خارجی نباید امتیاز داد؛ اما وی از نظام بینالمللی و تغییرات آن شناخت کافی نداشت. مصدق برای آنکه از شر تحریمهای بیامان بریتانیا خلاص شود، به آمریکاییها اعتماد کرد و انتظار داشت که دولت آیزن هاور برای او کاری بکند. واشنگتن در ابتدا بدش نمیآمد که جانشین بریتانیا در صنایع نفت ایران شود، اما به زودی دریافت که ایرانیها نفت خود را ملی نکردهاند که در اختیار آمريکا قرار دهند.
مصدق سه روز بعد از موفقیت در خنثی کردن کودتای 25 مرداد 1332 مزد اعتماد خود به دولت آمریکا را دریافت و با کودتای آمریکایی زاهدی قدرت را ترک کرد. رهبر معظم انقلاب در سخنانی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را سرآغاز دشمنی آشکار شیطان بزرگ با ملت ایران خوانده و فرمودهاند:
«آمریکاییها با آن کودتا، حتی به دولت مصدق که به آنها اعتماد کرده بود رحم نکردند و با ساقط کردن دولت ملی، دولتی وابسته، فاسد و دیکتاتور را روی کار آوردند و به این شکل بزرگترین دشمنیِ ممکن را در حق ملت ایران انجام دادند؛ دولتی که با کودتا سرنگون شد، در واقع چوب اعتماد به شیطان بزرگ را خورد.»
میخائیل گورباچف، آخرین دبیر کل حزب کمونیست شوروی سابق نیز نوعی شیفتگی غربگرایانه داشت و در سخنرانیهای عمومی به وضوح از صنعت و تولیدات غربی تمجید میکرد و آن را با تولیدات خشن روسی مقایسه میکرد و خواه ناخواه به غرب و در رأس آن آمریکا اعتماد کرد؛ اما نتیجه این امر چیزی جز فروپاشی از درون شوروی نبود.
صدام دیکتاتور معدوم عراق هم که در ظاهر خود را ضد غرب نشان میداد، برای حمله به ایران و کویت از حمایتهای آمریکا استفاده کرد؛ اما این دیکتاتور هم در اشغال نظامی عراق به دست آمریکا سرنگون و هلاک شد.
معمر قذافی، دیکتاتور سابق لیبی هم یکی دیگر از ضربه خوردگان اعتماد به آمریکا به شمار میرود. روابط قذافی با آمریکاییها تا سال 2003 بههیچ وجه روابط حسنهای نبود و سابقه درگیری حتی نظامی بین لیبی قذافی و آمريکا در دوران ریگان هم وجود داشت؛ با این حال یکی از ترسهای بزرگ قذافی پس از اشغال عراق به دست آمریکا بقای حکومتش بود؛ چنانچه این ترس عجیب منجر شد تا قذافی برنامه هستهای کشورش را کلا برچیند، تجهیزات را سوار کشتی کند و تحویل طرف غربی بدهد به این امید که غربیها کار چندانی با بقای حکومتش نداشته باشند.
با این حال، وقتی زمزمههای انقلاب در لیبی بلند شد، واشنگتن به کمک قذافی نیامد؛ بلکه با تصویب قطعنامهای در شورای امنیت، مقدمات حمله نظامی به لیبی را فراهم کرد و در پایان این جنگ، قذافی به شکل تحقیرآمیزی کشته شد.
محمد مرسی پس از حسنی مبارک بهعنوان اولین رئیسجمهور منتخب ملت مصر، قدرت را در این کشور در دست گرفت. به مرسی بهعنوان اولین دولت مرد برآمده از انقلابهای عربی و یک مبارز صاحب نام در اخوانالمسلمین امیدهای فراوانی بسته شده بود؛ اما سیاستهای او همه را بر باد داد. مرسی چنان حافظ کمپ دیوید ماند که شاید مبارک هم به خوبی او نمیتوانست از این پیمان دفاع کند.
با این حال، به هنگام کودتای نظامی و عزل مرسی از قدرت و سرنگونی دولت قانونی او، آمریکاییها به کمک مرسی نیامدند. واشنگتن حتی حاضر نشد که اقدام ارتش مصر را کودتا بنامد تا مجبور به قطع کمکهای مالی خود به دولت برآمده از کودتا نشود.
تجربههای تاریخی گویای آن است که عاقبت دوستی با شیطان بزرگ برای سیاستمدارن منطقه عایدیای جز ناامنی، نابودی و سرنگونی نداشته است؛ چرا که این آمریکا تنها برای حفظ منافع خود و رژیم صهیونیستی وارد فاز حمایت و دوستی با کشورهای منطقه میشود و جایی که دیگر منافعش تأمین نشود، همپیمانانش را زیر پا میگذارد.