سیره پیامبر(ص) در رویارویی با دشمن به روشنی در تاریخ بیان شده است و ایشان در مواجهه با دشمنان مراتبی را لحاظ میکردند؛ با توجه به رسالت آن حضرت، در درجه اول ایشان برای جذب دشمنان رفتارهای محبتآمیز و همراه با عطوفت داشتند. در طول دوران مکه هم به همین ترتیب بود؛ پیامبر اکرم(ص) در مقابل تمام دشمنیها، جسارتها و اهانتهایی که به ایشان میکردند (چه فردی و چه نسبت به پیروان و اصحاب و چه به خانواده بود)، در هیچ کجا گزارشی دال بر اینکه پیامبر اکرم(ص) برخورد خشن و تندی با آنها کرده باشند، وجود ندارد.
اگرچه با توجه به پشتوانهای که داشتند و بنیهاشم که یک قبیله مطرح در مکه بودند یا هم پیمانهایی که داشتند، احیاناً اگر برخورد تندی هم میکردند طبیعی بود، اما گزارشی در این خصوص وجود ندارد و ایشان با لسان لین و نرم هدایتگری میکردند. در چند جا از قرآن کریم از جهت بعد اخلاقی رسول خدا نسبت به پیروان و عام آمده که چون تو نماد رحمت الهی هستی، با اینها با رحمت و نرمی رفتار میکنی و اگر درشتگوی بودی از تو پراکنده میشدند. پیامبر(ص) بعد از هجرت که قدرت پیدا میکنند، همین سلوک و رفتار را در مقابل دشمنان حتی وقتی بالاترین دشمنی را انجام میدادند، داشتند؛ چرا که حضرت دغدغه هدایتگری آنها را داشتند. در روایات تاریخی این مسئله ذکر شده، چنانچه در قرآن کریم نیز به این نکته اشاره شده که پیامبری از میان خود شما و از جنس خود شما برانگیخته شد، نسبت به آن بدیهایی که ممکن است متوجه شما شود، تحمل آنها برای ایشان سخت است و نسبت به هدایت شما حرصورزی دارد و برای مؤمنان رفعت و رحمت دارد. در قضیه احد نقل شده است با وجود اینکه 70 نفر از عزیزترین افراد پیامبر(ص) مانند جناب حمزه و اصحاب حضرت به دست دشمنان شهید شدند، اما نفرینی از حضرت گزارش نشده است؛ یعنی بعد از احد گزارش شده که پیامبر اکرم(ص) با وجود مشاهدات آن صحنهها میفرمودند خدایا قومم را هدایت کن که نمیدانند، شاید ندانسته و از روی جهالت است که این دشمنیها را دارند. این یک مرحله است که به صورت عام تا انتها ادامه داشت، یعنی حتی بعد از فتح مکه که اوج قدرتنمایی حضرت و اقتدار ایشان بود و با وجود 10 هزار نیرو مکه را فتح میکنند و قریش که در اوج دشمنی با حضرت به سر میبرده است، پیامبر اکرم(ص) با رفعت و رحمت با آنها برخورد میکنند و از آنها میگذرند و همین مسئله سبب اسلامآوردن بیش از 2 هزار نفر در مکه میشود که این 2 هزار نفر بعد از این قضیه در غزوهای که بلافاصله بعد از فتح مکه اتفاق افتاد، همراه پیامبر(ص) میشوند. حتی در جایی که با دشمن جنگ در میگیرد، پیامبر(ص) اصرار داشتند که مسلمانها آغازگر جنگ نباشند؛ هیچ کس نمیتواند یک نمونه بیاورد که جنگهای پیامبر اکرم(ص) چه غزوات، یعنی جنگهایی که حضرت در آنها حضور داشتند و چه جنگهایی که نیرو اعزام میکردند، پیامبر(ص) اجازه داده باشند که مسلمانها آغازگر جنگ بوده باشند؛همواره جنگ از طرف دشمن تحمیل شده بود و اینها نکتهای است که همت رسول خدا ارشاد، هدایت و جذب حداکثری بوده است، منتها باید به این نکته توجه کرد که رفعت و رحمت در رسول خدا غالب بوده است با تأسی از خداوند متعال یا جلوهای از این صفت خداوند که رحمت الهی بر غضب، سبقت دارد، اما به این معنا نیست که پیامبر(ص) همواره با جلوه رحمانی و رحمت با دشمنان برخورد میکردهاند؛ متأسفانه گاهی برخی که مسئولیت رسمی در جمهوری اسلامی داشتهاند، در سالهای اخیر از روی جهالت یا تهاجر، بحث اسلام رحمانی را مطرح میکردند که همان زمان رهبر معظم انقلاب اسلامی نسبت به این سخن باطل، موضع گرفتند؛ این طور نیست که باید دائماً با دشمن با جلوه رحمانی برخورد شود، چرا که دشمن را به اشتباه میاندازد. در واقع با این روش دشمن میگوید هر کار و اقدامی که علیه مسلمانها انجام دهیم، در آخر ما را خواهند بخشید. پیامبر(ص) در جای خود، با شدت و غلظت با دشمنان برخورد میکردهاند.
سه طایفه یهود به نامهای «بنی قَینُقاع»، «بنی نضیر» و «بنی قریظه» در زمان پیامبر(ص) مقیم مدینه بودند که در سال دوم هجری با پیامبر(ص) پیمان بسته بودند؛ اما در سال چهارم هجری نقض پیمان کردند که پیامبر با اینها برخورد کردند، منتها برخورد خیلی سخت نکردند و آنها را اعدام نکردند و اجازه دادند که از مدینه خارج شوند؛ اما با وجود اینکه حتی یهودیان بنی نضیر به نحوی با رفعت پیامبر(ص) مواجه شده بودند و اجازه خروج از مدینه را داشتند، در خیبر لانه کردند و برای سال بعد که غزوه خندق بود، بنی قریظه که همچنان مقیم مدینه بودند، با دشمنان حمله کننده به مدینه، با مشرکان همراهی کردند و بنا بود که از پشت به مسلمانها خنجر بزنند. بخشی از توطئهگران همراه بنی قریظه، همان یهودیان بنی نضیر بودند که سال قبل مورد رفعت پیامبر(ص) قرار گرفته بودند، لذا اینجا دیگر جای بخشش نبود و پیامبر(ص) دستور اعدام مردان جنگی بنی قریظه را که خیانت کرده بودند و تا آخرین لحظه هم بعد از محاصره مقاومت کرده بودند، دادند که به دست امیرالمومنین(ع) و زبیر اعدام شدند و هیچ مشکلی هم در این قسمت وجود ندارد و دین با کمال شجاعت و جسارت، از این رفتار پیامبر(ص) دفاع کرده است؛ در سوره مبارکه احزاب آیه 26 به قتل این گروه به دستور خداوند تصریح شده است. این مسئله که بخشی از یهودیان اهل کتاب کشته و بخشی اسیر شدند، مورد تأیید قرآن است؛ زیرا آیاتی که نقل رفتاری میکند، اگر خداوند قبول نداشته باشد، همانجا آن را نقد میکند، در حالی که در اینجا چنین چیزی نیست، لذا پیامبر اکرم(ص) در جای خود از موضع شدت و غلظت رفتار میکردند که دشمن به اشتباه نیفتد. نمونه دیگر، جریان سال پنجم هجری و رفتار پیامبر (ص) با بنی قریظه است که این خط بطلانی بر نظریه اسلام رحمانی به آن معنا که برخی افراد مطرح کردهاند، است. پیامبر اسلام (ص) در مواجهه با دشمن در جایی که مصلحت اقتضا میکرد، اقدام به گفتوگو و مذاکره میکردند، منتها نه با این تحلیل غلط که در سالیان اخیر برخی برای اقدامات و حفظ مذاکره با دول غربی، از این سیره پیامبر(ص) وام میگرفتند. رسول خدا با دشمن مذاکره میکردند، اما مذاکرهای که برد برای پیامبر اکرم(ص) و باخت برای دشمن بود، نه مذاکره با هدف برد- بردی که آقایان مطرح میکردند. در واقع پیامبر اکرم(ص) طوری با زیرکی پیمان منعقد میکردند که نتیجه به ضرر مشرکان تمام شود. برای نمونه در صلح «حدیبیه» پیامبر(ص) مواد را به گونهای تنظیم کردند که بعضی مسلمانهای سطحینگر ممکن بود تصور کنند که برخی مواد آن به ضرر مسلمانها است، اما در واقع همانها به نفع مسلمانها تمام شد. نکته مهم این است که صلح به شکلی منعقد شد که مشرکانی که تا سال قبل از پنجم هجری میخواستد ریشه اسلام را بزنند، در سال ششم هجری حاضر شدند سر میز مذاکره با مسلمانها بنشینند و آن را به رسمیت بشناسند و اینکه طبق آن تا 20 سال جنگ با مسلمانها را متوقف کنند. این مسئله که گفته میشود پیامبر(ص) مکرر با دشمنان پیمان میبستند و آنها نقض میکردند و پیامبر(ص) مجدد با آنها پیمان میبستند، در هیچ جای تاریخ نیامده و این دروغ بزرگ است. در هیچ جایی از تاریخ آورده نشده است پیامبر با گروهی که پیمان را نقض کرده، مجدد پیمان بسته باشند. مشرکان مکه دو سال بعد از صلح حدیبیه آن را نقض کردند و با اینکه ابوسفیان راهی مدینه شد و تقاضای تجدید پیمان کرد، پیامبر(ص) حاضر به این کار نشدند و بعد از مدتی با 10 هزار نیرو رفتند و مکه را تصرف کردند. این یعنی دشمن در قبال نقض عهد، از سوی پیامبر(ص) مجازات میشود، نه اینکه به آنها دست گرمی دهد و بار دیگر تقاضای مذاکره کنند، این روش بسیار غلطی است که متأسفانه حضرات تا آخرین روزهای دولت قبل آن را طی کردند.