عملکرد سازمان برنامه طی چند دهه اخیر همواره موافقان و منتقدانی داشته است. موافقانی که این سازمان را در رأس نهادهای اقتصادی دولت دانسته و قائل به فرماندهی اقتصاد کشور از سوی این نهاد هستند. طرفدارانی که به رغم دانستن ایرادات نظام برنامهریزی در ایران و ساختارهای پر ایراد سازمان برنامه، معتقد به تداوم همین مسیر آن هم به صورت کجدار و مریز بوده و هستند. البته طی این سالها منتقدان عملکرد سازمان برنامه نیز همواره ظهور و بروز داشتهاند. البته اکثر این منتقدان منکر ماهیت وجودی چنین سازمانی نبوده و نیستند، بلکه بر رویکردها و گفتمان غالب در این سازمان، نقددارند؛ موضوعی که باید ریشه بسیاری از مشکلات اقتصادی موجود در کشور را در آن جستوجو کرد. صبح صادق در گفتوگویی با «دکتر لطفالله فروزنده» معاون سابق توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیسجمهور به بررسی نظام برنامهریزی و عملکرد سازمان برنامه و بودجه پرداخته است.
اگر بخواهیم عملکرد سازمان برنامه در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب را بررسی کنیم، به نظرتان ساختار این سازمان بعد از پیروزی انقلاب با چه تغییر و تحولاتی مواجه بوده است؟
همانطور که میدانید سازمان برنامه از نظر تاریخی در سال 1327 توسط آمریکاییها و با اهداف خاصی ایجاد شد. اهدافی که بخشی از آن در سال ۱۳۴۱ و با برنامه ترومن که قرار شد شاه آن را در ایران اجرا کند، آغاز شد. شاه نام این برنامه را «انقلاب شاه و مردم» گذاشت، که در واقع برنامه آمریکاییها برای اقتصاد ایران بود، تا با اجرای آن اقتصاد ایران را به آمریکا و درآمدهای نفتی وابسته کرده و کشاورزی کشور را نابود کنند. اتفاقی که در انجام آن نیز موفق بودند. به طوری که وقتی در سال 1357 انقلاب پیروز شد، چیزی حدود ۹۰ درصد بودجه عمومی کشور به درآمدهای نفتی وابسته بود. اجرای این عملیات نیز بر عهده ابتهاج که شخصیتی کاملا آمریکایی بود و از بانک جهانی به ایران بازگشته بود، انجام شد. تمام هدف و برنامه آنها این بود که بتوانند در ایران نظامی استبدادی در راستای اهداف استعمار ایجاد کنند. تقریباً تمام برنامهها و تصمیمگیریها نیز حول و حوش این موضوع و ژاندارم منطقه بودن ایران، شکل میگرفت که وظیفه اصلی تحقق این موضوع بر عهده سازمان برنامه و بودجه وقت بود. به نحوی که میتوان تمام برنامههایی را که تحت عنوان برنامههای عمرانی در سالهای قبل از انقلاب تدوین و اجرا شد، در این راستا دانست. با پیروزی انقلاب اسلامی، فرصت لازم برای ایجاد تحولات اساسی در نظام برنامهریزی و حتی نظام اداری کشور به وجود نیامد، یعنی به رغم اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود، اما همچنان یک نظام اداری متناسب با انقلاب اسلامی و رویکردهای آن شکل نگرفته بود. ضمن اینکه عمده عناصری که در سازمان برنامه فعالیت میکردند یا عناصر رژیم گذشته بودند و یا دارای نگاههای لیبرالی بودند. بعد از پایان جنگ نیز با حضور دولت سازندگی و همین افراد در سازمان برنامه، این وضعیت ادامه پیدا کرد و عمده نگاهی که در برنامههای تدوین شده از سوی این سازمان وجود داشت، نگاههای لیبرالی بود. متأسفانه همچنان و به رغم گذشت بیش از 40 سال از پیروزی انقلاب نتوانستیم شرایط و محیطی را ایجاد کنیم که این سازمان در خدمت اهداف انقلاب باشد. آنچه مهم است اینکه باید چند اقدام مهم در این سازمان رخ دهد که تاکنون اتفاق نیفتاده است. اقدام اول تغییر گفتمان است یعنی سازمان برنامه برای اینکه بتواند در خدمت انقلاب اسلامی باشد، باید تغییر گفتمانی داشته باشد. اقدام دوم نیز تحول در نیروی انسانی است، چرا که نیروی انسانی فعال در سازمان برنامه باید به این تغییر گفتمان اعتقاد داشته باشد. البته قطعاً عناصر بسیار خوبی در سازمان برنامه حضور دارند، اما متأسفانه رویکرد غالب در این سازمان، رویکرد نیروهای حزباللهی و معتقد به گفتمان انقلاب اسلامی نیست. نکته سوم این است که ساختارها باید متناسب با شرایط امروز شکل بگیرد. به نظر میرسد جریان لیبرال در ایران بین نهادهای اقتصادی مانند بانک مرکزی، وزارت اقتصاد، سازمان برنامه و... معتقدند سازمان برنامه باید فرماندهی، اقتصاد کشور را در اختیار داشته باشد، لذا تمرکز بیشتری روی این سازمان دارند. برای مثال روحانی در دولت دوم خود به مسعود نیلی پیشنهاد پذیرش وزارت اقتصاد را میدهد، اما او این پیشنهاد را نپذیرفته و خواستار ریاست سازمان برنامه و بودجه میشود. نیلی در بیان دلیل عدم پذیرش وزارت اقتصاد میگوید: این رئیس سازمان برنامه و بودجه است که میتواند تیم اقتصادی دولت را مدیریت کند. به نظرتان دلیل این موضوع چیست؟ چون عمده وضعیت کشور و دولت وابسته به بودجه عمومی است. از طرفی خود دولت هم گسترده است علاوه بر بخشی از بودجه کل، بخش اعظمی از بودجه نیز مربوط به بودجه شرکتهای دولتی است، که نحوه تخصیص تمام اینها وابسته به سازمان برنامه و بودجه است. یعنی بودجه حرف اول را در اداره کشور میزند. به نظرم ما اصلا چیزی تحت عنوان برنامه نداریم و آنچه تحت عنوان برنامههای توسعه پنج ساله مطرح میشوند، احکامی هستند که بر اساس آن یا صرفا یکسری اختیارات به دولت یا بخشهای مختلف دولت داده شده و یا یکسری تکالیف مشخص میشود؛ لذا آنچه برای کشور تعیینکننده است، همین بودجههای سالیانه هستند. همانطور که میدانید تخصیص بودجه در اختیار سازمان برنامه است، بنابراین سازمان برنامه و رئیس این سازمان نقش کلیدی و اساسی در کشور دارند و معمولاً رئیسجمهور نیز عناصری را برای این پست انتخاب میکند که مورد اعتقاد و اعتماد کامل خودش باشد، تا مباحث مربوط به بودجه مطابق دستورات رئیسجمهور دنبال شود. در این شرایط به نظر میرسد بانک مرکزی و وزارت اقتصاد نقش چندانی نداشته باشند در حالی که این دو نهاد از مراجع و نهادهای مهم اقتصادی در کشور هستند. برای مثال ما هر سال با موضوع افزایش نقدینگی و کسری بودجه و... مواجه هستیم که این موضوعات به مشکلات تورمی ما دامن میزند. ضمن اینکه در بسیاری از سالها با موضوع افزایش نرخ ارز مواجه بودهایم. ریشه تمام اینها مربوط به دولت بوده و تعیینکننده آن نیز کسری بودجه دولت است، که طبیعتا متوجه سازمان برنامه و بودجه است. بنابراین سازمان برنامه و بودجه نقش کلیدی و اساسی را در اقتصاد کشور بر عهده داشته و میتوان گفت هرکس رئیس و مسئول این سازمان باشد به نوعی رئیس و فرمانده تیم اقتصادی دولت نیز به شمار میرود.
به نظرتان ایراد اصلی سازمان برنامه در حال حاضر چیست؟
ما حتماً به سازمانی تحت عنوان سازمان برنامه نیاز داریم؛ یعنی اصل این موضوع غیرقابل انکار است. از طرفی طبق قانون اساسی انتصاب رئیس این سازمان جزو اختیارات رئیسجمهور است. چرا که او مسئول اصلی برنامه و بودجه و امور استخدامی و ساختاری در کشور است. مسئله مهم این است که باید رویکردهای موجود در سازمان برنامه تغییر کنند، یعنی این سازمان در ابتدا و گام اول باید یک برنامه توسعه متناسب با دیدگاههای اسلامی و سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری تدوین کند. برنامهای که به معنای واقعی کلمه برنامه باشد نه اینکه صرفاً یک سری احکام باشد.
به نظرم یکی از مشکلات ساختاری نظام بودجهریزی در ایران، عدم پاسخگویی دولت نسبت به عملکردش است. برای مثال بعد از انتشار گزارش تفریغ بودجه به رغم انحرافات زیاد دولت از بودجه اما عملا هیچ پاسخگویی یا بازخواستی از دولت وجود ندارد.
همینطور است. نظام نظارتی در سطح بالا وجود ندارد. یعنی سازمان برنامه و بودجه که مسئول نظارت درآمدهای دولت است، نظارت درستی نمیکند. طبیعتاً مجلس هم همینطور است. علتش هم این است که شما سامانه به روزی ندارید که اطلاعات دقیق، شفاف و روزانه وارد این سامانه شود تا بتوان به راحتی برنامهریزی و از نحوه اجرای برنامهها مطلع شد. در دنیا اتفاقی که برای همه بخشهای اقتصادی از نظام مالیاتی تا نظام بانکی، بورس و... افتاده این است که آنها به سامانهای جامع، دقیق و شفاف از اطلاعات اقتصادی کشور خود دسترسی دارند. اما ما چنین امکانی نداریم و تا زمانی که نتوانیم سامانهها را اصلاح کنیم نمیتوانیم نظارت دقیقی انجام دهیم. باید سامانهها را که زیر بنای اصلی وجود نظارت در کشور است ایجاد و اصلاح کنیم تا بتوانیم نظارت درستی انجام دهیم. برای مثال الان مجلس میخواهد نظارت کند، اما اطلاعات مورد نیاز برای این نظارت را باید از خود دولت بگیرد. همانطور که دیوان محاسبات نیز چه در تهیه گزارش تفریغ و چه نظارتهایی که انجام میدهد اطلاعاتش را از دولت میگیرد. طبیعتا وقتی گزارش تفریغ منتشر میشود چون روند طی شده برای تهیه و انتشار این گزارش آنلاین و به روز نبوده و از کارایی لازم نیز برخوردار نیست در نهایت به همان یک گزارش یا برخورد قضایی ختم میشود. در حالی که اگر نظارت برخط اتفاق بیفتد تا بخواهد انحرافی رخ دهد، جلوی این انحراف گرفته میشود.
به نظر شما در شرایط فعلی چه باید کرد؟
به نظرم اگر دولت آینده میخواهد دولتی کارآمد باشد باید محور اصلی فعالیتهایش این باشد که حتماً نظامهای اطلاعاتی را به صورت منسجم و در قالب سامانهها شکل داده و به یکدیگر لینک کند و از این طریق یک داشبورد مدیریتی ایجاد شود، تا کاملا مشخص باشد ما امروز کجا قرار داریم؟ قرار است به کجا برویم؟ در حال درست پیمودن کدام مسیرها و انحراف در کدام مسیرها هستیم؟