«پیشاهنگ جهاد و شهادت» زیباترین توصیف درباره فعالیتهای «سیدمجتبی میرلوحی» معروف به «نواب صفوی» است که از زبان مبارک رهبر معظم انقلاب بیان شد. توصیفی که رهبرمعظم انقلاب به خوبی با آن عجین و اخت هستند و خود را از شاگردان این مکتب میبینند؛ به گونهای که به بیان صریح خود ایشان نخستین فردی که جرقه مبارزه و جهاد را در دل او روشن کرد، شهید نواب صفوی بود.
سیدمجتبی از همان کودکی تاب دیدن بیعدالتی و ظلمهای اجتماعی را نداشت و در مقابل آن ایستادگی میکرد. بنابر منابع تاریخی، وی فعالیت انقلابی علیه نظام دیکتاتوری پهلوی و استعمار را از دوران دبستان و دبیرستان آغاز کرد.
کتابهای متعددی در زمینه زندگی و شخصیت سیدمجتبی میرلوحی نگاشته شده است؛ اما کتاب «جوانترین رهبر» رنگ و بوی دیگری دارد. مهمترین نکته در زمینه این کتاب زبان ساده و داستانگونه و بیان شیوا و سلیس آن در توضیح ابعاد اجتماعی، سیاسی و مذهبی زندگی کوتاه این مبارز شهید و مصاحبه با خانواده شهید و تحقیق و تفحص بسیار است. همین ویژگی کشش و جذابیت خوانش تاریخ زندگانی شهید را دو چندان میکند.
اگر مایلید در آستانه شصتوهشتمین سالروز شهادت شهیدنواب صفوی (۲۷ دیماه ۱۳۳۴) با زندگی و مجاهدتهای رهبر مؤثر و ایثارگر جمعیت فدائیان اسلام آشنا شوید و همزمان مطالعه دلپذیر یک کتاب جذّاب را تجربه کنید، کتاب «جوانترین رهبر» انتخاب مناسبی خواهد بود.
یکی از اقدامات شهید پیش از هر اقدامی نشستهای فراوان و بحثهای طولانی با افرادی بود که تبلیغات ضددینی میکردند و تا ضدیت و عناد افراد با منافع ملی و مناسک دینی برایش محرز نمیشد، اقدامی نمیکرد. به همین دلیل ترورهایی که شهید انجام میداد، اولاً با مخالفت مردم رو به رو نمیشد، ثانیاً با کسب اجازه و فتوای مراجع آن زمان رقم میخورد. احمد کسروی، یکی از افرادی است که پس از سلسله جلسات طولانی ارتدادش مشخص شده بود داستان ترورش در این کتاب به خوبی نگاشته شده است: «بعد از نماز جماعت، سید سر به سجده میگذارد و نجوا میکند و با تمام وجود میخواهد خداوند متعال اولین دعای نماز صبح بیستم اسفند ۱۳۲۴ گروه فدائیان را اجابت کند. سید سر از سجده برمیدارد و دعا میکند. با شنیدن صدای آمین جوانها، احساس میکند دلگرفتهاش روشن شد.
نواب با ذکر دعا و صلوات از اتاق بیرون میآید. قدمهایش را تند میکند. میداند کسروی از ترس، سر ساعت نه در دادگاه حاضر میشود. در روزنامهها خوانده بود، کسروی درخطر بودن را بهانه میکند و برای جواب شکایات به دادگاه نمیرود.
نواب در اعلامیهها از کسروی خواسته بود توبه کند؛ ولی نهتنها او هیچ جوابی نداد، بلکه افکارش را توسط مریدانش ترویج داد. نواب وقتی ناامید میشود، نقشه میکشد، بچههای فدائی به رهبری سیدحسین امامی، در اتاق بازرسی اقدام به تیراندازی کنند.
نواب با رسیدن به روبهروی ساختمان دادگستری توقف میکند. ناگهان صدای اللهاکبر چهار جوان در فضا میپیچد. نواب با شنیدن صداهای اللهاکبر، قدمهای بلند چهار فدائی را میبیند که بهطرف درشکه میروند. سید فریاد میزند: «خدایا شکر! عیدی به اعیاد مسلمین اضافه شد.»