پزشکان گفته بودند که به خاطر بیماری شدید این مادر، بعید است بچه زنده بماند؛ اما خدا خواست که او بماند. چهار ساله بود که پزشکش گفت، به خاطر مصرف زیاد دارو، کبد بچه از بین رفته و امیدی به زنده ماندنش نیست. یک روز سیدی به مغازه پدر مراجعه کرد. بیمقدمه گفت:
«مش باقر؛ کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا ابوالفضل(ع) کردی! همین امروز سفره ابوالفضل(ع) را پهن کن و به مردم غذا بده. سه مجلس روضه هم برای حضرت در حرمش نذر کردهای که من انجام میدهم.» بعد هم اسکناسی را به پدر شهید میدهد برای برکت کاسبی! آن روز، بچه (علیرضا) به طرز معجزهآسایی شفا مییابد. هر روز هم بزرگتر میشود و قویتر، تا اینکه سالها بعد قهرمان ورزشهای رزمی میشود! سال اول جنگ، دوم راهنمایی بود. همان سال به سبب فعالیتهای زیادش در مسجد و تغییر تاریخ تولدش توانست به جبهه اعزام شود. چند باری جبهه رفت و برگشت. وقتی برای آخرین بار راهی جبهه میشد، در پاسخ مادرش که پرسید: «کی بر میگردی؟» جواب داد:«هر وقت که راه کربلا باز شد!»
در فروردین ماه سال ۱۳۶۲ برای شرکت در عملیات والفجر 1 راهی فکه شد. علیرضا آنقدر شجاعت و مدیریت داشت که مسئول یکی از دستههای گروهان حضرت ابوالفضل(ع) شد. در جریان این عملیات ، مورد اصابت گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و هر دو پایش را تقدیم کرد، اما شجاعانه مقاومت کرد و سرانجام مظلومانه به شهادت رسید. شانزده سالش تمام شده بود که پر کشید. پیکر مطهرش هم شانزده سال بعد برگشت. درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا میشد!
به نقل از مادر شهید علیرضا کریمی
شهید علیرضا کریمی در تاریخ ۲۲ شهریور سال ۱۳۴۵ در ایام ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان دیده به جهان گشود. علیرضا سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر۱ منطقه عملیاتی فکهـ تنگه ابوغریب بر اثر تیرهای بعثیها از ناحیه هر دو پا هدف قرار گرفت و در جواب به فرماندهاش گفت: «شما فرماندهای، بچهها منتظر تو هستند.» علیرضا در زمان افتادن روی زمین میخواست خودش را به سمت تپهها بکشاند، ناگهان یکی از تانکهای عراقی نزدیک او رفت و از روی پاهای این شهید ۱۶ ساله رد شد. پیکر او را در منطقه فکه شمالی پیدا کردند و در شب تاسوعای حسینی به وطن بازگرداندند. مزار شهید علیرضا کریمی در گلزار شهدای اصفهان، خیابان زعامی واقع شده است.