آهی کشید و گفت: «باخدا و نماز شبخوان بود و روضه و زیارت جمکران او سر جایش بود.» این نخستین جمله مادر درباره فرزند شهیدش بود. نفسش را که دوباره چاق کرد، گفت: «در عملیات کربلای۴ از طرف ما عقبنشینی شد و محمدرضا دوباره از ناحیه شکم مجروح شد. صبح که رفته بودند جسد او را عقب بیاورند، دیده بودند که نیست و عراقیها او را بردهاند.»
همرزم شهید که آن طرف نشسته بود، برای کمک به مادر، خودش را وارد بحث کرد و گفت: «روزی به ما گفتند که ما میخواهیم به تفحص برویم و داخل خاک عراق شویم و میخواهیم یک سِری شهدای آزاده را بیاوریم. زمانی که تابوت «محمدرضا شفیعی» را زمین گذاشتیم و روی آن را باز کردیم، محاسن شهید به گونهای بود که با شانه، شانه میشد.»
مادر شهید ادامه داد: «رفتند و تابوت را از سردخانه آوردند. من، خود روی آن را کنار زدم. دیدم موهای سرش خوابیده است، ریشها، بینی، دهان، بازوها و همه چیز او صحیح و سالم است، اما شکم او، چون مجروح شده بود، پاره بود.»
همرزم شهید گفت: «شهیدی که بعد از ۱۶ سال بهطور امانت در قبرستان الکرخ بغداد دفن شده است، جنازه وی را به ایران منتقل میکنند و داخل سردخانه میگذارند. بعد از آن به قم میبرند. مسئول سردخانه گفت: چرا شما میخواهید یک تکه استخوان را داخل سردخانه بگذارید؟ به او گفتیم: شما جنازه را لمس کنید، جنازه سالم است. زمانی که جنازه را آوردند، جنازه، هنوز آن بوی تازگی را میداد.»
«کاچی» یکی دیگر از همرزمان شهید گفت: «زمانی که مادرش داخل قبر آمد، به او گفتم: میخواهید بدانید چرا جنازه فرزندتان سالم است؟» در پاسخ این پرسش به او گفتم: «صبحگاه که ما در جبهه بودیم، برای امام حسین(ع) زیارت عاشورا میخواندیم، زمانی که من زیارت عاشورا میخواندم، روضه میخواندم و گریه میکرد، اشک چشمش را پاک میکرد و به بدنش میمالید.»
خاطراتی از شهید محمدرضا شفیعی
شهید «محمدرضا شفیعی» روز چهارم آبان ۱۳۴۶ در قم به دنیا آمد. وی عضو گردان تخریب لشکر ۱۷ علیبن ابیطالب(ع)، گروهان ایثار بود. این شهید بزرگوار، پنج سال در جبهه حضور داشت که در عملیات کربلای۴ شهید شد؛ اما پیکر او به دست عراقیها افتاد و روز چهارم مرداد ۱۳۸۱ در قم تشییع شد. مزار او در گلزار شهدای علیبنجعفر قم، قطعه۲، ردیف۱۴، شماره ۱ قرار دارد.
بخشی از وصیتنامه شهید
ای جوانان، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علیاکبر حسین(ع) در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد.