سنتگرایانى همانند دکتر نصر معتقدند که منشاء بحرانهاى زیست محیطى و تخریب زمین ناشى از پیدایش ایده “انسان پرومتهای” در قبال طبیعت بوده است. انسان به جاى خدا و طبیعت خودش را قرار داده و با نگاهى سلطهآمیز بر طبیعت حاکم شده است از چشمانداز معنوى باطنى مىبایست به طبیعت نگریست و این نگاه مبتنى بر رویکردى عارفانه است. وحدت طبیعت نتیجه مستقیم وحدت مبدا حاکم است؛ وحدتى که بایدصورت افسانهاى و یا به زبان حکمت و عرفان پایه و اساس ادیان را تشکیل دهد
1- مقدمه:
جهانى شدن (یا جهانى سازی) را از مقومات و مولفههاى عصر تجدد دانستهاند. عصرى که در آن چارچوبهاى مفهومی- معنایی، آدمیان را در بافتى همسان فرو برده فشرده ساخته و عینیت بخشیده است. انفورماتیک آگاهىها را همسایه دیوار به دیوار کرده و جغرافیاى معرفتى افراد را به هم نزدیک نموده است، و همین یکه و یکى شدن “خرده فرهنگها” را تقویت ساخته و نگاهها را به “درون” معطوف کرده و عاملان و فاعلان فرهنگها را به تعریفى مجدد از “داشتههاى خویش” خوانده است. در این بازیابىها و بازاندیشىها نوعى “دلبستگی”واحساس رضایت و امتناع دیده مى شود. یکى از این بازیابىها و تفسیرهاى مجدد تلقىاى است که از “معنویت” را بن مایه اصلى دین مىداند. این تلقى کوشش مىکند جنبههاى اشراقى و مثالى و نمادین دین را برجسته ساخته و مدلى مشترک از ادیان به دست دهد و براى رهایى از چالشها و آسیبها و دلشورههاى مدرنیسم راهکارهایى بیابند. معنویت (spirituality) که نوعى “احساس آرامش”را براى آدمى پدید مىآورد، طیف معنایى مختلفى را شامل مىشود و در نظر صاحبنظران یکسان نیست. در یک تعبیر معنویت در گرو نقد و نفى تجدد و اقتضائات آن است که براى رسیدن به ساخت معنویت، باید از رهگذر دین و سنت (tradition) گذشت. در این تلقی- که طرفداران زیادى دارد- راه نجات و رستگارى فقط از طریق عمل به آموزهها و دستورات دینى ممکن است. در این تفسیر رهاورد مجدد که بیشتر تجلى ظواهر و بعد ناسوتى زندگى است، نمىتواند نیازها و خواستههاى روحى آدمى را پاسخگو باشد و منطقا جمع بین تدین و تجدد پارادوکسیکال (paradoxical) و ناممکن است؛ اما این همه معناى معنویت نیست و باید دید چه نظرات و دیدگاههایى در این باب وجود دارد؛ ذیلا به رهیافتهاى کلان در این موضوع مىپردازیم.
2- معنویت، معادل سنت: یکى از تلقىهاى معنویت اندیشى توجه و برترى دادن به اصل سنت است؛ یعنى معنویت و رستگارى و رهایى را تنها از گذر سنت (tradition)مىتوان به دست آورد. در این رویکرد سنت عبارت است از حقایق یا اصولى که منشاءالهى دارند و از طریق شخصیتهاى مختلف و معروف به رسولان و پیامبران او تاره تارهها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال براى ابناى بشر و در واقع براى یک بخش کامل کیهانى آشکار شده و نقاب از چهره آنها برگرفته شده است.(1) چنین معنویتى معادل دین است و دین در معناى اولیه خود همان اصولى است که از عالم بالا وحى شده است و آدمى را به مبداش پیوند مىدهد. معنویت سنتگرایانه رابطه و حضورى است که با امر قدسى )sacred( و با مفهوم راستاندیشى (arthodoxy) با مرجعیت (authority) با استمرار و انتظام در انتقال حقیقت با امر ظاهرى (exoteric) و امر باطنى (esotriec) و نیز حیات معنوی، علم و هنر مرتبط است.(2) این معنویت از درون سنت به دست مىآید و معادل همان حکمت جاویدان (perennial widosm)است که در دل هر دین استقرار یافته و نوعى سوفیا و حکمتى را شامل شده است که به دلیل برخوردارى از منظر ذوقى خود در غرب و شرق عالم، برترین دستاورد بشر محسوب مىشود. در تلقى معنوى انسانها از حیث انسانیت، ذاتا خوب هستند و از مواهب ویژهاى برخوردارند؛ زیرا انسان است که فقط فکر و استدلال و تعقل مىکند واهل اختیار و گزینش است و از چنین چشماندازى معنویت “مجموعه حقایق همه جایى و همیشگی” (universatruths) است که براى هرکس تعلق خاطر و التزام عملى و نظرى دارد. رابطه سنت و معنویت ناشى از رابطه متافیزیکى آن دو است. سنت از لحاظ ریشه و لغت با انتقال برابر مىشود و دین (religion) در ریشه به معناى “به هم بستن یا پیوند دادن” است. دین انسانها را به هم و با خدا به عنوان اعضاى یک جامعه یا ملت قدسى یا چیزى که اسلام امت نامیده است، پیوند مىدهد. به این معنا دین مبدا سنت و سرآغازى آسمانى است که از طریق وحى حقایق و اصول معینى را متجلى مىسازد.
3- دو ویژگى معنویت سنتگرایانه:
3-:1 کثرت گرایی:نگاه سنتگرا نگاهى خرد و در حیطه رفتارها و مناسک عبادى نیست (یا اگر باشد آن را چندان مورد توجه قرار نمىدهد) آنها به جنبهها و ساختهاى باطنى دین مىاندیشد و حیطه حلال و حرام را “بر زمینه” همان دین معنا و تفسیر مىکنند. معنویت سنتگرایانه توصیه مىکند “که هرکس اخلاقا و تکوینا ملزم به باورهاى دینى و معنوى خویش است و هیچ کس دیگرى را نمىتواند به دین دیگرى دعوت کند.”(3) تکوین دیندارى و اخلاق انسانى اقتضا مىکند که هرکس در دین خود راسخ و ثابتقدم باشد. زمینههاى تاریخی، ذهنیتهاى شناختى و طبیعت تکامل اقتضا مىکند که هندوها به آئین هندوى خویش و مسلمانان به آئین مسلمانى خود و مسیحى به آئین مسیحیت خود زندگى معنوى و روحانى داشته باشد. این تصور براى تعدیل این روش است که هر دینی، خواهان تکثیر و پیشرفت و جهانمدارى خویش است و براى تعدیل چنین خواستهاى ادیان و زندگىهاى روحانى دیگر حق حضور و تداوم دارند. به نظر سنتگرایان “وجوه ظاهری” دین با هم متفاوتند و همین باعث تقسیم بندىها و تمایزات دیندارانه مىگردد؛ اما در جنبههاى متعالى و معنویتبخشى دین نوعى اتحاد و اشتراک وجود دارد و “همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست”. در تلقى کثرت انگارى امرى قدسى واولوهى رنگ و لعاب فرهنگى و ظاهرى به خود نمىگیرد، زیرا عقیدهها و باورها شکلهاى همگون و ناهمگون زمینههاى مختلفى است که تدریجا شکل گرفتهاند. استراتژى گفتگو بین ادیان، جستجوى راههایى است که این زمینهها و ناهمگونىها را افقى مشترک تفسیر کند. کثرتگرایى سنتى این ذهنیت و انگار را نفى نمىکند که براى بخشى از ساکنان زمین به جذابیت بودایى پى برده است و بخش دیگرى از آن هستهها و لطافت تصوف و عرفان اسلامى را فهمیده و به آن تکیه داده است و شاید اینها ناشى از چالشهایى است که تجدد به وجود آورده یا مکتبهاى ظاهرپسند از آن دم زدهاند.
3-:2 طبیعتگرایی:نگاه سنتگرا به طبیعت نگاهى از منظر باطنى و رمزى است. کتابهاى آسمانى این نگرش را پذیرفتهاند و در حکمت و عظمت آن به نیکى یاد کردهاند. طبیعت براى دیدن خدا و در صحنه طبیعت و سیر به سوى آسمان قرآن نیز انسان را متوجه پدیدههاى طبیعت مىکند و آنها را از آیات خداوند مىخواند. دکتر سیدحسین نصر بیش از هر کس دیگر کوشیده است که تفسیرى متلائم از معنویت اسلامى و طبیعت ارائه دهد. به نظر وى اسلام از طریق آیات و روایت بیش از هر مذهب دیگرى به طبیعت و محیط زیست احترام گذاشته است. طبیعت همیشه آیه و نشانه حکمت خداوند بوده و همین خصلت حکمت گونه باعث شد تا جریان علم عرفى (و سکولاریسم) در جهان بینى اسلامى رشد نکند. به نظر وى علت اینکه چنین چیزى رخ نداد، آن بود که براى مسلمانان پدیدههاى طبیعت هرگز چیزى جز نشانههاى (آیات)خدا نیست. در اینجا هیچگاه پدیدهها “فکت”هاى محض نشدند؛ زیرا اسلام از دیدن طبیعت به عنوان چیزى جز آثار خدا ابا دارد. بنابراین هماهنگى و توازنى بین انسان اسلامى در مقام خلیفه خدا با طبیعت وجود دارد. به نظر نصر، “معمارى مقدس اسلامی، چیزى بیشتر یا کمتر از آوردن نظم طبیعت به فضاى مصنوعى ایجاد شده به دست بشر نیست و این است علت اینکه چرا چنین کسى که بیرون از شهر در دامن طبیعت باشد، به مسجد نیاز ندارد که در آن نماز بگذارد. همه طبیعت براى مسلمانان مسجد است.”(4)
سنتگرایانى همانند دکتر نصر معتقدند که منشاء بحرانهاى زیست محیطى و تخریب زمین ناشى از پیدایش ایده “انسان پرومتهای” در قبال طبیعت بوده است. انسان به جاى خدا و طبیعت خودش را قرار داده و با نگاهى سلطهآمیز بر طبیعت حاکم شده است. علیه خداوند شوریده و عصیان کرد و سرانجام به مجازات عصیان خود رسید. در معنویت اسلامى هیچگاه انسان پرومتهاى (آزاد و رها از مقدسات) به وجود نیامد و امکان ظهور نیافت. آنچه اسلام به هر قیمتى از آن مىپرهیزد، ایده انسان پرومتهاى یا تایتانیک یا شورشى است که زنجیرههاى وجود را شکسته و استقلال خود را از خدا و جهان اعلام کرده است همیشه بین انسان اسلامى در مقام خلیفه ارتباطى با طبیعت وجود داشت.(5) از چشمانداز معنوى باطنى مىبایست به طبیعت نگریست و این نگاه مبتنى بر رویکردى عارفانه است. وحدت طبیعت نتیجه مستقیم وحدت مبدا حاکم است؛ وحدتى که بایدصورت افسانهاى و یا به زبان حکمت و عرفان پایه و اساس ادیان را تشکیل دهد.(6)
4- معنویت و رهیافت وجودی: رهیافت دیگرى متمایز و متفاوت از نگرش سنتگرایانه از معنویت وجود دارد و آن رهیافت وجودى (exestanseal) است و آن توجه به ساحتهاى احساسى و عاطفى و روانى اشخاص است. معنویت عبارت است از احساس و عاطفهاى که شخص از رخدادها و پدیدههاى پیرامونى خود به دست آورد. این احساس معنوى بعضا معادل دیندارى مرسوم و معهود نیست؛بلکه شخص در فردیت خود احساس گناه یا ثواب مىکند و چندان به جنبههاى تعبدی، تقلیدى و عبادى دین نظر نمىافکند و اگر مىنگرد، از نتایج و عملکردهاى روانشناختى و انسانگرایى آن نیز غافل است.