تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۰ - ۰۷:۱۹  ، 
کد خبر : ۲۳۲۷۴۱

مقایسه انقلاب ایران و چین

اسماعیل آزادی / E-AZADY@YAHOO.COM اشاره: هرچند شاید نتوان جلوی انقلاب‌ها را گرفت اما رهبران جامعه می‌توانند در سرانجام انقلاب‌ها تأثیرگذار بوده و با شناخت جامعه و شرایط انقلاب و با استفاده از خرد جمعی دوران گذار نهایی انقلاب‌ها را تغییر داده و اصلاح سازند زیرا هر قدر از سال‌های وقوع انقلاب فاصله بیشتری می‌گیریم از آرمانگرایی و نقش‌های پوپولیستی انقلاب‌ها کاسته شده و به عقلانیت سیاسی - اجتماعی آن افزوده می‌شود و این فرآیند یکی از مشترکات انقلاب‌های جهان است. به نظر می‌رسد هم‌اکنون انقلاب اسلامی ایران در شرایطی قرار گرفته که باید یکی از الگوهای موجود در عرصه اصلاحات را انتخاب کرده باشد. البته الگوهای متعددی برای اصلاحات و گذار در جهان وجود دارد اما برخی کسانی که در مورد انقلاب‌ها کار کرده‌اند و حتی جریانی در خود نظام دوران گذار کنونی را با مدل چینی آن مورد ارزیابی قرار می‌دهند و بر این باورند که می‌توان به باز کردن فضای اجتماعی و فرهنگی و بستن فضای سیاسی اقدام کرد و اصلاحات چینی را مدنظر قرار داد اما کسانی که بیش از حد بر این مدل تأکید دارند به شرایط جامعه چین توجه ندارند و فرهنگ کنفسیوس - مائو را در چین و تجربه آزادی سیاسی را که بارها در ایران لمس شده را نادیده می‌گیرند. لذا پاک کردن خاطره شیرین آزادی سیاسی در مقاطع مختلف تاریخ معاصر در ایران امری ناشدنی و امکان‌ناپذیر می‌نماید و بی‌جهت نیست که مفهوم آزادی، پس از استقلال و قبل از جمهوری اسلامی در مانیفست‌ شعارهای انقلاب اسلامی قرار داشته است. لذا این مقاله برای روشن ساختن مشابهت‌ها و تفاوت‌های ماهوی انقلاب‌های ایران و چین، سعی کرده است تصویری هرچند کوتاه ارائه نماید.

انقلاب چین
سال‌های بین 1839 یعنی زمان آغاز هجوم کشورهای غربی به چین تا 1949 (‌‌تبدیل چین به یک جامعه سوسیالیستی) را می‌توان دوران از هم‌پاشیدگی نظام قدیم و آغاز نظام جدید در چین دانست. هجوم غرب به این کشور با جنگ تریاک در سال‌های 42 -‌‌‌ 1839 به وقوع پیوست. این در شرایطی بود که چینی‌ها در نخستین ارتباط خود با غربی‌ها در قرن شانزدهم آنها را وحشی تلقی می‌کردند لذا هیچ‌گاه حاضر نبودند درهای اقتصادی خود را به روی کالاهای غربی باز کنند، اما بالاخره غربی‌ها کالایی را یافتند که توانستند از طریق آن بر چین تسلط پیدا کنند.
دولت چین نیز سعی کرد با زور و با آتش زدن محموله‌های تریاک انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها در بندر کانتون با روند تجارت تریاک مقابله کند لذا وارد جنگ با انگلیس شد اما پس از شکستی سنگین مجبور شدند 5 بندر مهم چین را در اختیار بریتانیا قرار دهند و بندر هنگ‌کنگ نیز به تصرف انگلیسی‌ها درآمد، از سوی دیگر آمریکایی‌ها نیز قراردادی همانند کاپیتولاسیون را بر چینی‌ها تحمیل کردند و قراردادهای دیگری نیز با آلمان، ژاپن و فرانسه و روس‌ها بسته شد که همگی آنها تحقیرآمیز بودند در واقع هر قدر ضعف دولت چین فزونی می‌یافت تهاجم کشورهای غربی نیز شدت بیشتری پیدا می‌کرد با این روند در نهایت تمامی بندرهای چین، بین 25 تا 99 سال در اختیار قدرت‌های جهانی قرار گرفت در واقع 50 سال پس از جنگ تریاک نظام امپراتوری در شرایط فروپاشی قرار گرفت زیرا از نظر اقتصادی به سختی به قدرت‌های بزرگ متکی شده بود که سرانجام به از هم پاشیدن نظام اقتصاد کشاورزی چین منجر شد.
تراژدی تجارت تریاک در چین قریب 10 میلیون معتاد در کشور باقی گذاشت و در این مدت شورش سراسر کشور را دربرگرفت که دولت امپراتوری قدرت سرکوب آنها را نداشت.
شورش‌هایی که به وقوع پیوست غالباً ریشه در جنبش‌های روستایی داشت اما در این مبارزات شعارهای سوسیالیستی (‌‌مستقل از سوسیالیزم اروپایی) نیز مورد توجه قرار گرفت و نیازهای اصلاح‌طلبانه، موجب شد که رفرم‌هایی مانند مدرنیزه کردن کشور، ایجاد مدارس زبان‌های خارجی، آموزش فنون جدید نظامی و اعزام دانشجو به خارج، نیز صورت گیرد که اوج آن یک جنبش رفرمیستی بود که صد روز بیشتر عمر نداشت که دکتر «سون یات‌سن» آن جنبش را ادامه داد و توانست این جنبش اصلا‌ح‌طلبانه را به یک انقلاب ملی بدل کند.
سون یات‌سن از طرق حذف خانواده‌های الیگارشیک «منچوها» و ایجاد جمهوری در چین توانست حاکمیت مردم را مستقر سازد. او برای ریشه‌دار کردن حرکت خود اقدام به تقسیم عادلانه زمین و ملی کردن مالکیت در چین کرد. این اقدامات به عنوان «سه اصل خلق» پایه و اساس جنبش ملی گردید که می‌توان آن را انقلاب اول چین نامید. امپراتوری 5 هزار ساله چین در سال 1911 به تاریخ سپرده شد. اما با دخالت فرصت‌طلبان سیاسی و نظامیان مخالف سون یات‌سن، جنگ داخلی به مدت 12 سال ادامه یافت که طی آن حاکمیت مردم به فراموشی سپرده شد.
در اوج این بحران‌ها و جنگ‌های داخلی و به دلیل ویرانی گسترده مراکز صنعتی در جنگ اول جهانی در چین، حزب کمونیست چین قدرت جدیدی را با نام «طبقه کارگر» وارد صحنه سیاست کرد که اقشار دیگر ملت را نیز تحت‌تأثیر قرار داد و موقعیت خارجیان و زورمندان محلی را به مخاطره انداخت. این اقدام نخستین جنبش ضدامپریالیستی چین به شمار می‌رفت.(‌‌1921) این در شرایطی بود که تنها چند سال از انقلاب اکتبر روسیه نمی‌گذشت که البته موجب دلگرمی و تقویت روحی انقلابیون کمونیست چینی شد، زیرا شوروی کمک‌هایی برای آنها ارسال می‌کرد.
در این روزها و پس از مرگ دکتر سون یات‌سن «چیان کای‌چک» توانست به عنوان یک دولت راستگرا قدرت را در دست گرفته و نگاه سرمایه‌داران، تجار و مالکان بزرگ چین را به خود جلب کند. او حتی اقدام به دستگیری مشاوران روسی و کمونیست خود کرد و با اعلام حکومت نظامی بسیاری از کمونیست‌ها و چپگرایان را دستگیر کرد که 38 هزار نفر آنها نیز به قتل رسیدند(‌‌1927) در واقع نهضت کارگری در چین شدیداً سرکوب شد اما مقاومت کماکان ادامه داشت و جنگ پارتیزانی آغاز شد که رهبری آن را فردی به نام «مائو زدون» برعهده داشت.
پارتیزان‌ها دور از شهرها و دسترس نیروهای دولتی فعالیت می‌کردند که بالاخره از درون همین هسته کوچک پارتیزانی «ارتش سرخ» سر برون آورد و مائو توانست رهبری حزب کمونیست را برعهده گیرد(‌‌1935) و با وقوع جنگ با ژاپن ارتش سرخ با حمایت از دولت، اعتصابات را ممنوع کرد(‌‌1937) حزب کمونیست در سال‌های جنگ جهانی دوم پایگاه توده‌ای خود را تقویت کرد و حتی بخش‌هایی از کشور را آزاد کرده و شوراهای کمونیستی را تأسیس نمود، ترکیب اعضای حزب کمونیست در سال‌های آخر جنگ دوم جهانی(‌‌1944) با ترکیب اعضای حزب کمونیست در سال 1927 کاملاً تفاوت داشت زیرا 93 درصد اعضای حزب کسانی بودند که از آغاز جنگ به حزب پیوسته بودند و 90 درصد آنها ریشه روستایی داشتند.
در پایان جنگ کمونیستها و ملی‌گرایان حاکم در نقطه تعیین‌کننده‌ای قرار گرفته بودند، زیرا دیگر کمونیست‌ها قدرت تعیین‌کننده‌ای شده بودند. البته مائو فراموش نکرده بود که این قدرت مرهون «حماسه راهپیمایی بزرگ» او و یارانش در یک دهه پیش بود که 10 هزار کیلومتر را در یک سال طی کردند و بذر انقلاب را در روستاهای مسیر کاشتند و طبیعی بود که با پایان جنگ جهانی دیگر نیازی به اتحاد با راستگرایان نبود.
سرانجام با جنگ‌های داخلی که میان ارتش سرخ مائو و نیروهای دولتی رخ داد در ژانویه 1949 پکن به شکل مسالمت‌آمیز تسلیم شد و مائو و دیگر رهبران حزب کمونیست در میدان تیان -‌‌‌ آن -‌‌‌ من (‌‌میدان صلح آسمانی) «جمهوری خلق چین» را اعلام کردند و انقلابی به پیروزی رسید که پشتیبانان اصلی آن کشاورزان بودند.
محاکمه‌هایی که پس از روی کار آمدن دولت کمونیستی صورت گرفت «وحشت سرخ» نامیده شد که طی آن به روایتی 3 میلیون نفر و به روایت دیگر 9 میلیون نفر به اعدام محکوم شدند اما خود کمونیست‌ها رقم اعدام‌ها را 750 هزار نفر اعلام کردند.
یکی از ویژگی‌های انقلاب چین، ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی بودن آن بود و به دلیل عدم رابطه با آمریکا سال‌ها در انزوا قرار داشت اما 21 سال پس از پیروزی انقلاب، رابطه با آمریکا را از سر گرفت،(‌‌1970) و از این پس دیگر کشورها نیز با چین روابط دیپلماتیک برقرار کردند و چین از انزوا خارج شد.
جمهوری خلق چین به روس‌ها نیز به شکل یک رقیب نگاه می‌کرد و مائو معتقد بود «سیاست‌های دولتمردان خودخواه شوروی کمونیزم را به سمت قهقرا سوق خواهد داد.» مائو کمونیزم چینی را اصیل‌ترین نهضت کمونیستی جهان می‌دانست. این در حالی بود که چین قبل از طی کردن دوران سرمایه‌داری، کمونیزم را تجربه می‌کرد که این مفهوم مخالف با دیدگاه‌ها و مانیفست مارکس بود.
توسعه اقتصادی مائو با عنوان «جهش بزرگ به پیش» که برنامه‌ای ایدئولوژیک، غیرتخصصی و تناقض‌آمیز بود خیلی زود با شکست مواجه شد و سال‌های 1962 -‌‌‌ 1960 سخت‌ترین سال‌های پس از انقلاب بود نام گرفت، اما در این مدت با وجود گرسنگی و خشکسالی هیچ آشوب و انقلاب سیاسی در کشور رخ نداد اما استعفای مائو از ریاست جمهوری در سال 1959 نتیجه شکست برنامه اقتصادی وی بود اما مائو همچنان ریاست حزب کمونیست‌ را برعهده داشت.»
مائو با استعفا از ریاست جمهوری برنامه‌های اقتصادی را رها کرد و با ایجاد «جنبش آموزش و پرورش سوسیالیستی» زمینه را برای انقلاب فرهنگی در چین مهیا ساخت انقلاب فرهنگی بیشتر به دنبال این بود که عادات مردم چین را با ادبیات انقلاب مائوئیستی خود همسو سازد و به قول معروف به آنها یک نظم پرولتاریی را بیاموزد.
بسیاری از روشنفکران با عقاید مائو درباره انقلاب فرهنگی مخالف بودند اما او مرحله دوم بسیج توده‌ای را نیز آغاز کرد زیرا معتقد بود علت شکست برنامه‌های توسعه اقتصادی خصوصاً «جهش بزرگ به پیش» نبود فرهنگ «انقلابی سوسیالیستی» در میان توده‌های مردم بوده است لذا باید فرهنگ ضدنظام سوسیالیستی را از میان برداشت و این بسیجی بود که صورت گرفت و محور آن افکار و عقاید مائو بود که در قالب بیش از 120 میلیون جلد از آثار مائو که در میان روستائیان توزیع شد صورت گرفت اما سرانجام انقلاب فرهنگی نیز چیزی جز شکست نبود.
در سال 1976 پس از مرگ «چون لای» و «مائو» که به فاصله چند ماه صورت گرفت و همچنین از یک دوره کوتاه حکومت هوا گوفنگ، دنگ شیائوپنگ اصلاح‌طلب که تا آن زمان مغضوب بود قدرت را در چین به دست گرفت.
دنگ بعد از برکناری گروه چهار نفره که تا آن زمان قدرت داشتند با احتیاط به انتقاد از مائو پرداخت و با محاکمه همسر وی به مائوزدایی در چین اقدام کرد. دنگ آمادگی داشت تا آزادسازی فضای سیاسی و اجتماعی را نیز تشویق کند.
دنگ قانون اساسی جدید چین را در سال 1982 به تصویب کنگره خلق رساند و در سال 1983 پاکسازی دامنه‌داری را در سازمان حزب انجام داد و کلیه نیروهای تندرو برکنار شدند.
و اصلاحات شکل تازه‌ای گرفت او با برنامه نوسازی سیاسی خود روابط چین با کشورهای غرب را گسترش داد و در روابط با شوروی نیز همین قاعده صورت گرفت، برنامه توسعه ساختاری دنگ، بر تمرکززدایی و تفویض اختیار و به زبان دیگر نفی برنامه‌های ایدئولوژیک و برنامه‌های قبلی توسعه، استوار بود و نقش ویژه‌ای در براندازی کنترل‌های سخت دیوانسالارانه کمون و دادن اختیارات بیشتر به واحدهای خانوادگی ایفا کرد و در زمینه اقتصادی نیز بازگشت به «سیاست بازار» را در زمره اهداف خود قرار داد که به کم شدن تفاوت درآمدهای روستایی و شهری منجر شد.
افزایش فراوان تفاوت‌های اجتماعی و درآمدهای منطقه‌ای موجب گشت خانواده‌های متخصص و کارآمد به صورت روستائیان پولدار و تازه به دوران رسیده درآیند و از بخش شهری نیز مدیران و کارگران ماهر از تحولات جدید سود بردند.
به هر حال برنامه اصلاحات در چین که دنگ پایه‌گذار آن بود به همه‌گونه تغییرات در زمینه‌های سیاست خارجی، اقتصادی، ساختار اجتماعی و فرهنگی تن داد اما هیچ‌گاه فضای باز سیاسی را برنتابید و تنها جنبش دانشجویی چین را در میدان «تیان آن من» به سختی سرکوب کرد در واقع اصلاحات چینی همه چیز را می‌پذیرد الا آزادی‌های سیاسی را.
انقلاب ایران
انقلاب ایران (‌‌انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی) را باید در یک فرآیند تکوینی مورد بررسی قرار داد. ریشه‌های انقلاب مشروطه در ایران را باید در ضرورتی که جامعه ایران مبنی بر بازسازی سنت و برقراری ارتباط با مدرنیته احساس می‌کرد جست‌‌‌و‌جو کرد، جنبشی که به رغم دارا بودن نحله‌هایی از مدرنیته هرگز نتوانست نظام شاهنشاهی را در ایران سرنگون سازد.
احساس نیمه‌کاره بودن انقلاب مشروطه و شتاب ورود مظاهر مدرنیته که سرعت مفاهیم فرهنگی سنتی ایران را زیر سؤال برده بودند گذار انقلابی شد که مطالبات متناقضی را به شکل همزمان مطرح می‌ساخت در دوران پهلوی نیز طبقه تحصیلکرده و روشنفکر دینی و غیردینی، نظام شاهنشاهی را نظامی سنتی و مغایر با اصول تمدن نوین می‌دانست و با آن به مبارزه پرداخته بودند، اینان همان قشری بودند که شاه آنها را در دانشگاه‌های خود پرورش داد تا حامی نظام وی باشند، اما نخستین اعتراضات آنها در همان دانشگاه‌ها به خود شاه بازگشت، اما بالاخره هر دو جریان روشنفکر و سنتی به این باور رسیدند که در هدفی به عنوان «حذف نظام شاهنشاهی» یک وجه اشتراک اساسی دارند، لذا شاید برای نخستین و آخرین بار در تاریخ ایران روشنفکران با سنت‌گرایان در ائتلافی محکم اما در عین حال شکننده بساط نظام استبداد شاه را جمع کردند و با تولد جمهوری اسلامی ایران تا امروز شاهد تخاصم‌ها، رقابت‌ها و تعامل‌هایی میان همان دو قشر روشنفکر و سنتی بوده‌ایم.
بعد از تشکیل دولت موقت به دنبال اشغال سفارت آمریکا در تهران به وسیله دانشجویان پیرو خط امام و ملاقات بازرگان و برژینسکی وزیر خارجه آمریکا در الجزایر، بازرگان از نخست‌وزیری استعفا داد تا وجه ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی بودن انقلاب بر دیگر ویژگی‌های انقلاب بچربد.
هرچند در میان تنها جریانی که رهبری انقلاب را به دست گرفته بود همان اختلاف میان سنت و مدرنیسم وجود داشت اما جریان مذهبی توانست با کمترین مشکل به اداره کشور بپردازد تا وفات امام(‌‌ره) فرا رسید و با غروب هژمونی امام، گروه‌های سنتی و مدرن که دیگر با عنوان چپ و راست شناخته می‌شدند اختلافات خود را آشکارا پیگیری کردند و جامعه نیز که با حرکت زیرپوستی خود حرف‌های زیادی برای گفتن داشت، این سخن را با ادبیاتی مدرن و در انتخاباتی شورانگیز در دوم خرداد با نفی جریان سنتی، «خاتمی» را که لباس سنت بر تن و سلاح مدرنیزم در کلام داشت برگزید تا برگ دیگری از تاریخ انقلاب رقم بخورد.
خاتمی نیز سعی کرد که خواسته‌های مردم را که از جنس مدرن بود بر کرسی اجرا بنشاند، هرچند مردم آراء خود را با جان و دل به خاتمی تقدیم کرده بودند و او در نخستین دوره از ریاست جمهوری خوش درخشید اما با توجه به قرار گرفتن مجلس در اختیار نیروهای دوم خرداد، انتظارات فزاینده‌ای جامعه را فراگرفت. خاتمی در دوره دوم بسیار دست‌‌‌بسته و دست به عصا، دست به تغییراتی در کابینه دوم خود زد ولی نتوانست انتظارات جامعه را برآورده سازد، اما در آن سوی حکومت، سنت‌گرایان که همواره در دوره اول ریاست جمهوری خاتمی علناً با او مخالفت می‌کردند در دوره دوم با پذیرفتن او به عنوان رئیس‌جمهوری سعی در ناکارآمد جلوه دادن او و دولتش داشتند.
چرا که الگویی به نام اصلاحات چینی را در ذهن می‌پروراندند و باز چرا که چین را کشوری از جهان سوم دارای نظامی ایدئولوژیک، قرن بیستمی و با مشابهت‌های دیگری با ایران و انقلاب ایران می‌دانستند که توانسته بود با اصلاحات غیرسیاسی، دوران سخت انقلاب را پشت ‌سر بگذارد و به عنوان قدرت آینده اقتصادی جهان مطرح باشد.
مقایسه انقلاب چین و انقلاب ایران
اگر جنبش مشروطه در ایران را یک مرحله از انقلاب ایران به شمار آوریم می‌توان گفت به دلیل سنت انقلاب‌ها و یا ناآشنایی مردم ایران با ادبیات سیاسی مدرن از درون جنبش مشروطه، که تنها به اصلاحات سیاسی منجر شد دیکتاتوری پهلوی‌ها بیرون آمد و اوج این فرایند به انباشت پتانسیل‌هایی در جامعه انجامید که انقلاب دیگری را در ایران پدید آورد. در چین نیز انقلاب در دو مرحله صورت گرفت که در دوره اول به روی کار آمدن ملی‌گرایان رفرمیست و در دوره دوم به روی کار آمدن نظام ایدئولوژیک مائو منجر شد.
جنبش مشروطیت در ایران یک جنبش ضدغربی و ضدامپریالیستی نبود همان‌طور که انقلاب اول در چین چنین ویژگی نداشت، اما انقلاب 1949 چین همانند انقلاب اسلامی ایران یک نظام کاملاً ضدامپریالیستی بود و همان‌طوری که چین خود را نماینده واقعی جنبش‌های سوسیالیستی و منحصر به فرد توصیف می‌کرد انقلاب ایران نیز مدعی نظام جدیدی در عرصه بین‌المللی بود. در این راستا مهم‌ترین شعار انقلاب ایران نفی هر دو ابرقدرت شرق و غرب بود که چین نیز به نوعی چنین باوری داشت.
در چین حضور 70 ساله استعمارگران غربی و جنگ‌هایی که به شکست‌هایی مفتضح‌آمیز امپراتوری منجر شده بود و از سوی دیگر ورود برخی مظاهر مدرنیته در چین به نوعی خودباختگی، ناکارآمدی و وادادگی سیاسی امپراتوری چین انجامیده بود و ضرورت یک رفرم و نوسازی را در جامعه چین به وجود آورده بود که استمرار این جنبش رفرمیستی به یک انقلاب منجر شد و با سقوط امپراتوری، جمهوری جایگزین آن شد، در واقع در چین انقلاب اول، به نفع مدرنیته بود و انقلاب دوم که به دلیل سرخوردگی از انقلاب اول ایجاد شده بود قاعدتاً براساس سنت‌ انقلاب‌ها می‌بایست به نفع سنت‌ها و فلسفه کنفوسیوسی و فرهنگ چینی صورت گیرد اما شرایط جهانی و وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه شرایط را به گونه‌ای فراهم کرد که مائو مارکسیسم را به عنوان یک شیوه حکومتی با فلسفه کنفوسیوسی و فرهنگ چینی عجین کرده و نظامی را با عنوان مائوئیسم در کشور پهناور و پرجمعیت چین مستقر ساخت.
جامعه ایران دوران مشروطیت نیز که سرشار از دلمردگی‌های ناشی از جنگ‌های بی‌حاصل و قراردادهای ترکمانچای و گلستان و روابط تحقیرآمیز با کشورهای روسیه و انگلستان بود و حضور برخی ایرانیان در اروپا و تحصیل در آنجا و خبرهایی که مبنی بر پیشرفت غرب و همچنین اخباری که از انقلاب فرانسه در میان روشنفکران آن دوره ایران رواج یافته بود، ناکارآمدی و وادادگی سیاسی رهبران کشور را به خوبی آشکار ساخت و ضرورت رفرم در جامعه به شدت احساس می‌شد، در چنین شرایطی مشروطه‌خواهی به انقلابی منجر شد که علاوه بر آزادی‌های سیاسی تغییراتی را در ساختار اجتماعی ایران نیز به وجود آورد اما نظام سلطنتی بر جای ماند.
در واقع انقلاب اول ایران نیز همانند چین به نفع مدرنیته بود، اما انقلاب دوم ایران (‌‌1357) در واکنش به ناکارآمدی‌ها و زیر سؤال رفتن عناصر فرهنگی و سنتی جامعه ایران به وقوع پیوست و انقلاب اسلامی در سال 1357 تنها با رویکرد به یکی از عناصر فرهنگی ایران یعنی اسلام صورت گرفت و به دغدغه هزار و چند صد ساله ایرانیان مبنی بر حاکمیت اسلام پایان داد.
در جمهوری خلق چین و حوادث پس از انقلاب سرخ یک عامل بسیار مهم وجود دارد و آن اطاعت مردم از رهبران سیاسی کشور است، با توجه به شرایط سخت متعددی که در این کشور وجود داشت جامعه چین هیچ‌گاه شاهد بروز ناآرامی و نافرمانی مدنی نبود. زیرا در فرهنگ چین و فلسفه کنفوسیوسی اطاعت از رهبران تقدس ویژه‌ای دارد زیرا فلسفه کنفوسیوسی، بر مفهوم شرافت و فضیلت فرمانروایان تأکید دارد.
در واقع طی سال‌های پس از انقلاب، این سران حزب کمونیست چین بودند که براساس آزمون، خطایی که از جامعه چین برمی‌گرفتند به تغییرات و اصلاحات دست می‌زدند و به نظر می‌رسد سطوح سیاسی چین میزان الحراره‌ای را برای دست یافتن به اقدامات درست و نادرست خود یافته‌اند و آن وضعیت اقتصادی کشور است، چینی‌ها هرگاه احساس کردند روش‌های گذشته پاسخگوی نیازهای جامعه چین نیست تغییرات اساسی دیگری را صورت داده‌اند تا حدی که اگر فرآیندهای تغییر در چین را مورد توجه قرار دهیم متوجه خواهیم شد سیاست‌های کنونی تا چه حد با سیاست‌های اسلاف رهبران کنونی چین فاصله دارد.
در واقع در چین این رهبران بودند و هستند که جامعه چین را به دنبال خود می‌کشند و کاریزمای دایمی رهبران چینی یک عامل بسیار مهم در عدم شکل‌گیری آنومی و نافرمانی مدنی بوده است زیرا اطاعت از رهبران در چین چه در زمان امپراتوری و چه در زمان مائو و چه پس از آن به عنوان یک برگ برنده همواره در اختیار رهبران چین بوده است. اکنون با توجه به گذشت بیش از نیم قرن از انقلاب سوسیالیستی چین ما شاهد کمترین بحران اجتماعی از یک سو و عدم برگزاری انتخابات سراسری برای گزینش رهبران چین از سوی دیگر بوده‌ایم.
در واقع جامعه مردم چین قبل از فکر کردن به هر چیز به کار کردن و اطاعت می‌اندیشد و هیچ‌گاه مفهومی به نام آزادی سیاسی در جامعه چین تعریف و تجربه نشده است و از سوی دیگر رهبران چین سعی کرده‌اند با ادبیات خود، جامعه چین را از یک زندگی روستایی به یک فرآیند شهرنشینی تعریف شده که با مناسبات حکومت سازگاری دارد، هدایت کنند به این معنا که کمترین تکثر و بیشترین هژمونی فردی سیاسی را حتی در یکصد سال اخیر در چین حاکم بوده است که این فرآیند نستب چندانی با آزادی سیاسی ندارد و اطاعت و پذیرش سیاست رهبران در چین تا حدی است که رهبران چین در زمان برنامه اقتصادی «جهش بزرگ» و «کمون‌ها» حتی به تغییر ساختار خانواده‌ها دست زدند اما جامعه چین کمترین اعتراض را در این زمینه داشته است.
این محدودیت‌های اجتماعی که حتی حوزه زاد و ولد خانواده‌ها در چین را نیز (‌‌حتی اکنون) دربرگرفته است ناشی از تعالیم کنفوسیوس و فرهنگ چین است. در فلسفه کنفوسیوس، در مورد رابطه بین شهریار و رعیت، پدر و فرزند و همچنین شوهر و زن، اصالت به شهریار، پدر و شوهر داده شده که مهم‌ترین رمز نبود طغیان و آشفتگی اجتماعی در جامعه چین است. فلسفه کنفوسیوسی بر این باور است که «پادشاه از راه احسان، پاداش و تنبیه و اعدام فرمانروایی می‌کند که نمونه‌هایی از فصول چهارگانه بهار تابستان، خزان و زمستان است.
در واقع باور جامعه چین نسبت به آموزه‌های کنفوسیوسی جنبه فلسفی، توجیه منطقی و پذیرش عقلی دارد و این فرآیند حتی در مورد آموزه‌های نو کنفوسیوسی نیز کاملاً صدق می‌کند، لذا آئین حکومتی، که مائو بنیانگذار آن بود «از جهات متعددی به نظام اداری کنفوسیوسی گذشته شباهت داشت».
در مقایسه انقلاب چین و ایران باید اذعان داشت که جامعه ایران چه به لحاظ فرهنگی، تاریخی و فلسفی با جامعه چین تفاوت‌های اساسی دارد و اگرچه ما شاهد مشابهت‌هایی میان انقلاب چین و انقلاب ایران هستیم اما این شباهت‌ها به لحاظ شکلی است نه محتوایی.
از زمان پیروزی جنبش مشروطه در ایران در سال 1906 در کمتر از صد سال ما شاهد حداقل ده حادثه مهم سیاسی در کشور بوده‌ایم که سیاست‌های کلان کشور را متأثر کرده و یا به طور کلی تغییر داده است در حالی که در چین در مدت 90 سال پس از سقوط امپراتوری حداکثر 4 یا 5 حادثه مهم سیاسی داشته که در سیاست‌های چین تأثیرات اساسی گذاشته است و نکته دیگر این که در چین رهبران سیاسی شرایط را رقم می‌زدند اما در ایران رهبران سیاسی از بستر فراهم شده برای به دست گرفتن قدرت بهره می‌بردند و دیگر این که در 90 سالی که از فروپاشی امپراتوری چین می‌گذرد ما شاهد نافرمانی مدنی در چین نبوده‌ایم، اما شرایط آشفتگی اجتماعی و نافرمانی مدنی یکی از ویژگی‌های جامعه ایران، حداقل در 100 سال گذشته بوده است.
ایرانیان به دلیل ویژگی‌های فرهنگی، هیچ‌گاه بی‌چون و چرا از رهبران خود اطاعت نمی‌کنند و از سوی دیگر جامعه ایران، معمولاً نگاهی حماسی به مسائل اجتماعی دارد و خیلی زود بازی را به صورت معادله صد و صفر درمی‌آورد اما در چین هم پیروان فلسفه مائو و هم پیروان فلسفه کنفوسیوس بر این باورند که «اگر انسان با انجام ندادن کارها خطا کند بهتر از آن است که با زیاده‌روی و افراط در انجام امور خطا کند» در واقع چینی‌ها «در دوران رفاه و سعادت نیز محتاط باقی می‌مانند و در دوران اوج خطر امیدوار.»
به عنوان جمعبندی می‌توان اذعان داشت که اگر اصلاحات در چین موفقیت‌آمیز بوده و چین می‌رود تا شرایط دوران گذار را طی کرده و به توسعه دست یابد این موفقیت مشحون از یک اصلاحات متکی بر فلسفه و فرهنگ چین و مناسبات بین‌المللی بوده است و هر زمان رهبران چین سعی کرده‌اند سیاست‌هایی را که نسبت کمتری با فرهنگ چینی دارد به مرحله اجرا درآورند با مشکل مواجه شده‌اند. در واقع اصلاحات در چین برآیند واقع‌بینی فلسفی، درک اجتماعی و ضرورت‌های جهانی بوده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات