تاریخ انتشار : ۰۸ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۹:۳۱  ، 
کد خبر : ۲۴۵۷۷۶

اطلاعات و مسئله غافلگیری استراتژیک*

ترجمه و تلخیص: حسن سعید کلاهی مقدمه‌: زمانی کلاوزویتس گفت: «کتاب‌های درسی به این امر می‌پردازند که ما تنها می‌توانیم بر اطلاعات مطمئن اعتماد کنیم، لکن هرگز نباید از تردید نسبت به این اطلاعات غفلت کرد. اما چگونه می‌توانیم از این اطلاعات نامطمئن بهره‌ بگیریم... بی‌اعتمادی کلی به تمام اطلاعات موجود، مشکل خاص هر جنگی است... به هر حال در برابر چنین وضعیتی، باید از تیزهوشی و استعداد برای تشخیص درستی یا نادرستی آنان بهره گرفت و یا اینکه شانس را از دست داد.» مطالعه و کار بر روی غافلگیری استراتژیک می‌تواند برای کسانی بیشتر ناامید‌کننده باشد که همواره تصور می‌کنند درک تئوریک بهتر موضوع، منطقاً باعث یافتن راه‌حل‌های عملی مؤثرتر شده و در نتیجه غافلگیری استراتژیک را قابل پیش‌بینی ساخته و تأثیرات مخربش را به حداقل رسانده است. به هر حال بررسی دقیق این پدیده در سال‌های اخیر عمدتاً منجر به این تبیین شده که چرا در آینده پیش‌رو، علی‌رغم تمام تلاش‌ها، غافلگیری همواره غیرقابل اجتناب خواهد بود.

غافلگیری استراتژیک به عنوان نیروی چندوجهی
از نقطه‌نظر نظامی، مزیت‌های غافلگیری استراتژیک وسوسه‌برانگیز است. حمله غافلگیرانه می‌تواند بخش عمده‌ای از نیروهای دشمن را با حداقل هزینه نابود سازد و موازنه قوا را به نفع تهاجم بر هم زده و موقتاً توانمندی دشمن را تضعیف نماید. در واقع حمله غافلگیرانه، می‌تواند موجب تقویت موضع مهاجم ضعیف‌تر شده و نسبت نیروها را به طرز چشمگیری، به نفع مهاجم تغییر دهد. انگیزه توسل به غافلگیری استراتژیک در میان کشورهایی قوی‌تر است که از آ‌سیب‌پذیری نسبی خود آگاه هستند. به هر حال ارتش‌های قوی چنین انگیزه‌‌ای برای غافلگیری استراتژیک ندارند و لذا می‌بایستی تلاش‌ها را برای بهره‌گیری از امکانات بالقوه غافلگیری استراتژیک متمرکز ساخت تا این ارتش‌ها قادر به حفظ برتری خود با حداقل هزینه باشند. در غافلگیری استراتژیک به این نکته باید توجه داشت که بعد از مرحله غافلگیری می‌بایستی حملات را به صورت مداوم ادامه داد تا دشمن نتواند توانمندی خود را بازیابد و در غیر این صورت، غافلگیری با شکستی سخت روبه‌رو خواهد شد.
غافلگیری از چشم‌انداز تاریخی
در طول تاریخ همواره غافلگیری در سطوح تاکتیکی ممکن بوده است، اما غافلگیری در سطوح استراتژیک پدیده‌ای مختص قرن بیستم است. پیش از انقلاب تکنولوژیکی، تحرک ارتش‌های بزرگ در مسافت‌های دور در طی زمان کوتاه، ناممکن بوده است. به همین خاطر نیز بود که کلاوزویتس عقیده داشت غافلگیری استراتژیک بیش از آنکه ارزش عملی داشته باشد، نگرش عمدتاً تئوریک محسوب می‌شود. همچنین وی به این جمع‌بندی رسیده بود که غافلگیری استراتژیک در برابر مزیت‌های دفاعی رنگ می‌بازد.
اما عصر راه‌آهن، این معادلات را تغییر داد و امکان حرکت سریع برای ارتش‌ها را فراهم آورده و می‌توانست به عنوان ابزاری در خدمت غافلگیری استراتژیک به کار گرفته شود. تحرک وسایط نقلیه جنگی و به ویژه تانک در میدان نبردهای پایانی جنگ جهانی اول، امکان تحرک در صحنه نبرد را فراهم کرد. اما مهم‌ترین تحول در این عرصه، توانمندی رزمی هوایی بود که امکان نفوذ به پشت مواضع دفاعی دشمن را فراهم کرده و می‌توانست کلیه خطوط مراسلاتی دشمن را هدف قرار دهد.
در واقع، طی قرن بیستم، غافلگیری تکنولوژیکی به مهم‌ترین موضوع غافلگیری در عرصه‌ نبردها تبدیل شد. استفاده از سلاح‌های جدید با قدرت تخریبی بسیار بالا، امکان ارسال آن به مسافت‌های طولانی‌تر، می‌توانست ابزاری قدرتمند را در اختیار نبرد غافلگیرانه قرار دهد.
در عصر سلاح‌های هسته‌ای و موشک‌های قاره‌پیما، غافلگیری استراتژیک به ابزار مهمی در بازی قدرت‌ها تبدیل شد. در واقع توانمندی موشک‌های قاره‌پیما در هدف قرار دادن نیروهای دشمن در عمق استراتژیکش در زمان بسیار کوتاه موجب می‌شد تا همواره ابرقدرت‌ها در هراس از حمله استراتژیک غافلگیر‌کننده قرار داشته باشند. همچنین پیشرفت سریع در تکنولوژی نظامی موجب می‌شد تا این قدرت‌ها دائماً در فکر تقویت و بهینه‌سازی ابزارهای نظامی خود برآیند چرا که وقفه کوتاه در عدم توسعه، می‌توانست به رقیب امکان غافلگیری استراتژیک را اعطا نماید.
کار اطلاعاتی را می‌توان به سه سطح تقسیم کرد: دست‌آورد (گردآوری اطلاعات) آنالیز (ارزیابی) و پذیرش (آمادگی سیاستمداران برای استفاده از این اطلاعات در راستای اجرای سیاست‌هایشان). به هر حال ناکامی اطلاعاتی بیشتر در سطوح «آنالیز» و «پذیرش» قابل پیگیری است. مشکلات عمده ناشی از این سطوح را می‌توان در طبقه‌بندی سه‌گانه مورد تحلیل قرار داد که دو مورد از این طبقه‌بندی‌ مربوط به فرآیند تحلیل است. این سه مورد عبارتند از: معماهای متدولوژیکی در ذات کار اطلاعاتی و مشکلات ادراکی، پیش تصورات و برداشت‌های غلط و مشکلات سازمانی و بوروکراتیک.
الف) معماهای روش‌شناختی و مشکلات ادراکی
1ـ علائم و اختلال‌ها

اساساً اطلاعات گرد‌آوری شده به وسیله بخش‌های اطلاعاتی مختلف در بر گیرنده یکی از دو حالت درست یا غلط است. در مفاهیم اطلاعاتی به این موضوع در قالب اطلاعات نامفهوم، علائم و اختلال‌ها پرداخته می‌شود. به هر حال بحث اصلی و عملی در اطلاعات تشخیص علائم از اختلال‌هاست چرا که همواره در خبر اطلاعاتی عناصر درست و غلط وجود دارد که می‌تواند این خبر را در مجموع درست یا غلط جلوه دهد و لذا هدف اطلاعات تشخیص علائم حقیقی از علائم گمراه‌کننده است. به طور کلی فریب و عدم قطعیت باعث ایجاد محیط روانی می‌شود که در آن تردید نسبت به تمام اطلاعات احساس می‌گردد و این پارادوکس اطلاعاتی است.
دومین پارادوکس برداشت نادرست از اطلاعات ارسالی است که به همان نسبت موجب شکست اطلاعاتی می‌گردد. لذا همواره گردآوری کامل اطلاعاتی در حد امکان، نه‌تنها یک ضرورت است بلکه شرایط مطلوبی برای موفقیت سازمان اطلاعاتی فراهم می‌نماید.
در این ارتباط می‌بایستی توازنی میان تلاش برای گردآوری اطلاعات و فرآیند تحلیل ایجاد گردد. لذا حتی اگر سازمان اطلاعاتی مکانیسم گردآوری بهینه اطلاعاتی را توسعه داده باشد، اما فاقد متخصصین مناسب برای تحلیل به موقع اطلاعات باشد، این سازمان قادر نخواهد بود از حمله غافلگیرکننده استراتژیک ممانعت به عمل آورد. اتحاد شوروی و ایالات متحده مکانیسم‌های گرد‌آوری اطلاعاتی خود را به قدری توسعه داده بودند که خارج از توان تحلیل متخصصانشان بود.
2ـ عدم قطعیت و عامل زمان
روشن است که بعد از فرایند تحلیل، تشخیص علائم از اختلالات مستلزم زمان است. این فاصله زمانی میان توانمندی سازمان اطلاعاتی مدافع در تحلیل اهداف تهاجم اهمیت بسیار زیاد و گاه تعیین‌کننده دارد و می‌تواند منجر به فاجعه برای مدافع باشد. تلاش‌های سازمان‌های اطلاعاتی همواره بر دستیابی و تحلیل سریع اطلاعات بوده است تا بتواند ارتش خود را آماده دفاع نمایند.
علاوه بر این، دو وضعیت دیگر وجود دارد که می‌تواند بر تصمیمات مدافع و مهاجم تأثیر بگذارد. در حالت اول مدافع که به اطلاعات قابل اعتمادی از حمله قریب‌الوقوع دست یافته است، پیش از آنکه نیروهایش آمادگی کافی به دست آورده باشند، اقدام به حمله پیش‌دستانه نماید. در چنین حالتی، مدافع بر آن است که این حمله می‌تواند ابتکار عمل مهاجم را از میان ببرد و فرصت کافی به مدافع برای بسیج کامل نیروهایش را بدهد. در این ارتباط می‌توان به جنگ یوم کیپور (جنگ رمضان) در 1973 اشاره کرد که در آن اسرائیل که علائمی از حمله قریب‌الوقوع مصری ـ سوری به دست آورده بود، دست به تهاجم هوایی زد. دوم حالت مربوط به وضعیت بحرانی است که در این حالت یکی از دو طرف زودتر اقدام به بسیج نیروهایش می‌کند، اما سپس تهاجم را به تأخیر می‌اندازد و این امر به مدافعان امکان می‌دهد که به آن سطح از آمادگی برسد که بتواند دست به حمله نخست بزند. این امر در جریان جنگ ماه مه 1967 رخ داد که طی آن مصر به اسرائیل اجازه داد که نیروهایش را آماده ساخته و سپس دست به یک تهاجم غافلگیرکننده و پیشگیرانه بزند.
3ـ تمایلات و توانمندی‌ها
هدف تمام اطلاعات گرد‌آوری شده، درک صحیحی از تمایلات و توانمندی‌های دشمن است. شاید مهم‌ترین مشکل در این عرصه مربوط به تفاوت در گرد‌آوری و تحلیل اطلاعات باشد. مشخص است که به دست آوردن اطلاعات در مورد توانمندی‌‌ها به مراتب آسان‌تر از گردآوری و تحلیل اطلاعات در مورد نیات دشمن است چرا که ملاک ارزیابی مباحث غیرمادی فوق‌العاده دشوار و پیچیده است. گردآوری و تحلیل اطلاعات در مورد انواع سلاح‌ها و سیستم‌های تهاجمی و دفاعی دشمن کار دشواری نیست، اما گردآوری تحلیل مسائلی چون نیات، عملکرد کیفی سازمان‌های نظامی دشمن، اخلاق و دکترین‌های نظامی‌اش به مراتب دشوار و پیچیده است.
از طرفی نیات سیاسی و نظامی می‌تواند به آسانی تغییر کند. وقتی رهبری قدرتمند استراتژی دولت را شکل می‌دهد، این نیات می‌تواند در عرض مدت کوتاهی تغییر کند و تمام ارزیابی‌ها را به واسطه فقدان دسترسی مستقیم به نخبگان سیاسی‌ ـ نظامی دشمن، دچار شکست سازد. به هر حال می‌توان نیات دشمن را با توجه به سخنرانی‌ها و دستیابی به گزارشات آزاد و محرمانه به دست آورد و نیز می‌توان از این توجه به نوع تسلیحاتی که دشمن توسعه می‌دهد، به ثباتش پی برد چرا که در فرآیند بلند‌مدت، اگر رهبر به دنبال نیات تهاجمی باشد، او تلاش بسیار خواهد کرد تا توانمندی ملتی کشورش را توسعه دهد.
در این ارتباط می‌توان به نیات هیتلر در باطل کردن پیمان ورسای اشاره کرد. هیتلر به واسطه توانمندی اندک ارتش آلمان، در عین حال که به توسعه سریع این توانمندی‌ می‌پرداخت، در همان حال می‌کوشید تا از طریق سخنان صلح‌آمیز زمینه تقویت این توانمندی را فراهم کرده و تا اینکه بتواند به بخشی از اهداف خود برسد. لذا هیتلر با اعلان طرح‌هایی برای خلع‌ سلاح‌ و کنترل تسلیحات خود را صلح‌طلب جلوه می‌داد و گاه اعلام می‌کرد که توسعه توانمندی‌ رزمی آلمان در راستای آمادگی برای مقابله با نیات دشمنانه سایر ملت‌هاست و در نتیجه می‌توانست بدون روشن‌ ساختن نیات خود و برانگیختن دیگران، توانمندی رزمی آلمان را توسعه بخشد.
4ـ دشواری و پیچیدگی برآورد خطرات
دشواری‌های مربوط به رویه‌ها، تحلیل‌ها و متدولوژی‌ها تنها بخش کوچکی از مشکلات مربوط به فرآیند برآورد اطلاعاتی است. در این ارتباط می‌توان به چندین نگرانی اشاره کرد: نخستین مورد مربوط به عنصر ارزیابی خطر در طراحی و عملیات‌های نظامی است. ماهیت متناقض خطرات در عملیات‌های نظامی به بعد عدم قطعیت در برآوردهای اطلاعاتی اضافه می‌گردد. با پیش‌فرض رفتار عقلانی طرف مقابل، تحلیل‌گر اطلاعاتی ممکن است عملیات نظامی را از دید رقیب بسیار پرهزینه و غیرقابل قبول ارزیابی کند. لذا تحلیل‌گر به این جمع‌بندی می‌رسد که دشمن اقدام به آن نوع عملیاتی خواهد کرد که امکان خطر پایین و سود بسیار دارد. هر چند چنین نگرشی از بعد تئوریک درست است، اما در عمل می‌تواند غیرقابل اعتماد باشد. در جریان جنگ 1973، اسرائیل برآورد می‌کرد که طراحان مصری بایستی از برتری هوایی اسرائیل آگاه بوده و لذا از شروع جنگ خودداری خواهند کرد. حال آنکه مصریان امیدوار بودند با توسعه دفاع ضد هوایی خود، خطر برتری هوایی اسرائیل را از میان ببرند و این موضوعی بود که طراحان اسرائیل از آن بی‌اطلاع بودند.
در طول قرن بیستم مهاجمان (آلمان در 1941 و اسرائیل در 1967 به عنوان مثال) هر چند از توانمندی بالقوه دشمنان خود آگاهی داشتند، اما تصورشان بر آن بود که تهاجم استراتژیک غافلگیرانه می‌تواند توازن را به نفع آنان بر هم زند. دومین مورد مربوط به تمایل تحلیل‌گران نیروهای تدافعی برتر است که خواهان حفظ وضع موجود می‌باشند و لذا تصور می‌کنند که مهاجم با آگاهی از توانمندی‌هایشان، از اقدام به حمله خودداری خواهد کرد. شاید مثال کلاسیک این مورد، نگرش تحلیل‌گران آمریکایی به ژاپن بود که امکان تهاجم ژاپن را غیرممکن می‌دانستند.
سومین نگرانی ماهیت متناقض ارزیابی خطر است. این پیش‌فرض عقلانی مطرح است که استراتژی‌هایی با ریسک بسیار بالا، امکان موفقیت اندک دارند اما چنین پیش‌فرضی در عالم واقع شاید چندان قابل فهم نباشد. مهاجم می‌تواند این تصور را داشته باشد که چون طرف مقابل امکان چنین خطری را از طرفش غیر ممکن می‌داند، لذا چنین اقدامی می‌تواند مهاجم را در شرایط عدم آمادگی مدافع برای این وضعیت، در موقعیت برتر قرار دهد.
5ـ چرا تحرک می‌‌تواند خود نابودگر باشد؟
کار اطلاعاتی از لحاظ سیاسی دارای ماهیت عدم قطعیت است و همین امر باعث می‌گردد تا موضوع ابعاد خطرناکی بیابد. اگر سازمان اطلاعاتی بتواند به موقع اطلاعات لازم جهت بسیج نیروها را فراهم کند، در آن صورت آسیب‌پذیری دولت را در برابر تهاجم خارجی به میزان زیادی کاهش خواهد داد. اما اگر این هشدار درست نباشد، در آن صورت احتمالاً موجب چرخه‌ای از حوادث غیرقابل کنترل خواهد شد که امکان دارد در اثر اشتباه محاسباتی، منجر به جنگ شود. همچنین در بلندمدت، این اقدام اشتباه باعث فرسودگی توانمندی‌ها شده و به توانایی تصمیم‌گیری درست لطمه وارد خواهد ساخت.
علاوه بر این، هر نوع بسیج نیروها مستلزم هزینه‌های سنگین سیاسی، مادی و روانی است که می‌تواند خطر جنگ را افزایش دهد. مهم‌ترین مشکل سازمان اطلاعاتی علائم هشداردهنده‌ای است که دریافت می‌کند و نمی‌تواند درستی یا نادرستی آنان را تشخیص دهد. سه وضعیت در این ارتباط قابل تصور است نخست حالتی است که سازمان اطلاعاتی با تحلیل غلط به این جمع‌بندی می‌رسد که دشمن قصد حمله ندارد و لذا بسیج نیروها به صورت محدود صورت می‌گیرد. حالت دوم زمانی است که سازمان اطلاعاتی از علائم غلط این تحلیل درست را می‌گیرد که دشمن تصمیم به حمله داشت اما بنابر دلایلی چون بدی هوا، تغییر در رهبری و... حمله خود را به تأخیر انداخته است. در این حال ممکن است نیروهای خودی با این پیش‌‌تصور، اقدامات پیشگیرانه‌ای را انجام دهند. حالت سوم زمانی است که سازمانی اطلاعاتی معتقد است دشمن برای حمله آماده می‌شود و لذا بسیج سریع نیروها صورت می‌گیرد و این کار می‌تواند عواقب سختی برای مدافع دربر داشته باشد و باعث بسیج دشمن برای دفاع و یا حمله پیشگیرانه شود. لذا بسیح و تقویت نیروها گاه می‌تواند باعث از میان رفتن دلایل بسیج شود و یا منجر به جنگ و فاجعه گردد.
نشانه‌ها و هشدارها
یکی از مهم‌ترین روش‌ها برای خنثی‌سازی خطای انسانی در فرآیند تحلیل اطلاعاتی می‌تواند در بر گیرنده توسعه مکانیسم‌های نشانه‌ها و هشدارها باشد. هر چند در تئوری چنین روشی، راه‌حلی تکنولوژیکی و دقیق محسوب می‌شود؛ تحلیل‌گر همواره باید به سه سؤال پاسخ دهد: چه چیزی ضروری است؟ چه چیزی روشن است؟ و اینکه آیا ما می‌‌توانیم بر آن نظارت داشته باشیم؟ بر این اساس مکانیسم‌های هشدار تعریف می‌گردد. اما در عمل ممکن است چنین امری امکان‌پذیر نباشد چرا که از یک سو بسیاری از مباحث می‌تواند شکل غیرمادی به خود بگیرند و لذا قابل ارزیابی و تبدیل کمی نباشند و مهم‌تر از همه اینکه می‌تواند تغییرات به صورت کند و یکنواخت و در مدت زمان طولانی رخ دهد و لذا نتوان آنها را تبیین کرد. تجربه نشان داده است که در چنین حالتی، تحلیل‌گران و رهبران سیاسی علائق خود را نسبت به هشدارها از دست می‌دهند و لذا مکانیسم‌ هشدار کارآیی خود را به مرور ایام از دست می‌دهد.
تحلیل غلط‌‌محور
اساساً استراتژی با دقت کمتر و هزینه بیشتر می‌تواند موجب برآوردهای پیشگیرانه در پاسخ به تهدیدات باشد. چنین روشی ممکن است برای جامعه اطلاعاتی جذابیت بیشتری داشته باشد. با این حال باید توجه داشت که نظارت و توجه مداوم بر تهدیدات واقعی و بالقوه توسط تحلیل‌گران موجب خواهد شد تا تحلیل‌گران به میزان زیادی به دشمن بدبین باشند. این بدبینی در اثر شکست اطلاعاتی عمده‌ای چون عدم توانایی پیش‌بینی غافلگیری استراتژیک، می‌تواند باعث تشدید بدبینی شود. پیامد طبیعی چنین روشی موجب یک تحلیل غلط‌محور است که هر اقدام دشمن را از زاویه دید بدبینی صرف می‌نگرد و لذا هر اقدام احتیاطی دشمن را یک تهدید و هشدار فرض می‌کند. در واقع در ورای یک تحلیل غلط‌محور، بحث روانشناختی قرار دارد که موجب می‌شود تا بودجه‌های دفاعی به سرعت افزایش یابد. مسابقات تسلیحاتی صورت می‌گیرد و گاه منجر به جنگ و پرداخت هزینه‌های سنگین شود.
پیش تصورات، نگرش قوم‌‌محور و برداشت‌های غلط
وجود فوریت‌ در بسیاری از کارهای اطلاعاتی و نیز فرآیند کلی یادگیری انسانی در این عرصه، باعث می‌گردد تا تمام تحلیل‌گران به طرز اجتناب‌ناپذیری نگرش خود را برپایه پیش‌‌تصورات خاصی استوار سازند که این پیش‌تصورات می‌تواند در ارتباط با نیاز، توانمندی‌ها و دکترین‌های نظامی دشمن باشد. این تصورات، سیستم‌های فکری، تئوری‌ها و نگرش‌ها چارچوبی برای تبیین و تدوین اطلاعات جدید فراهم می‌کنند. لذا درست یا نادرست بودن این پیش‌تصورات می‌تواند تأثیرات مثبت و منفی خود را در تحلیل نشان داده و بر تصورات یک کشور از طرف مقابل تأثیر بگذارد.
علاوه بر این، نگر‌ش‌های ایدئولوژیک، تفاوت‌ها و گاه تضادهای فرهنگی می‌تواند موجب نگرش‌های متفاوت به یک حقیقت واحد شود. مطالعات روانشناختی، فرهنگی و انسان‌شناختی درباره پیش‌تصورات غلط ما را به این سمت رهنمون می‌سازد که تصورات انسانی نشأت گرفت از نگرش قومی‌اش می‌باشد. به عنوان مثال در جریان جنگ دوم جهانی آلمانی‌ها معتقد بودند که روس‌ها و اسلاو‌ها، از لحاظ نژادی پست هستند و در نتیجه از لحاظ سازمانی، تکنولوژیکی و... در سطح پایین و پست‌تر قرار دارند. به هر حال در تمام مثال‌های این چنینی، واقعیت‌ نادیده گرفته می‌شود و ارزیابی صحیحی از میزان مقاومت دشمن حاصل نمی‌گردد و لذا باعث می‌گردد تا تصمیم‌گیران براساس چنین پیش‌فرض‌هایی حرکت کرده و جنگ رخ دهد.
به هر حال تنها مشکل در درک طرف مقابل به نگرش قوم‌محورانه ختم نمی‌شود و مسئله زمانی پیچیده‌تر می‌گردد که بحث برداشت‌های غلط نیز بدان اضافه می‌گردد. این برداشت‌ها و نگرش‌های غلط می‌تواند فردی یا سازمانی باشد. به هر حال زمانی که یک تحلیل‌گر برداشت غلطی از ثبات دشمن داشته باشد، شاید در جریان سلسله مراتب سازمانی، این نگرش تعدیل شود و از طرف دیگر زمانی که برآیند کلی سازمان، برداشت غلطی از موضوع است، فردی که رأس سلسله مراتب نظامی یا سیاسی قرار دارد چندان آگاهی از فرایند پردازش اطلاعاتی ندارد و لذا می‌تواند این برداشت را تصحیح کند. با این حال عکس این روند نیز می‌تواند رخ دهد. لذا مجموعه‌ برداشت‌های سه‌گانه فوق شاید آفت کار اطلاعاتی باشد که بعضاً نیز اجتناب‌ناپذیر هستند.
ب) سیاست‌های اطلاعاتی
در این بخش،‌از کتاب «سرباز و دولت» نوشته ساموئل پی‌. هانتینگتون برای بررسی و حالت‌‌های و حالت‌های ایده‌آل تعامل دولت مدنی از یکسو و متخصصین نظامی از سوی دیگر، بهره گرفته می‌شود. وی نخستین نوع از این تعامل را «کنترل منفعلانه» می‌داند که ضرورت کنترل منفعلانه، پذیرش تخصص‌گرایی نظامی است. در این وضعیت میان جهان تخصصی نظامی و دنیای سیاسی غیر نظامی تفاوت روشنی وجود دارد.
دومین نوع از این تعادل را وی «کنترل فاعلی» می‌‌داند که در آن کنترل غیرنظامی بر روی مباحث نظامی به حداکثر خود می‌رسد. در حالت‌های فوق‌الذکر، ما جامعه اطلاعاتی را می‌توانیم در قالب نیروی نظامی به عنوان یک گروه متخصص بدانیم که در تعامل با بخش غیرنظامی است لذا روابط میان جامعه اطلاعاتی و حاکمیت مدنی نیازمند ایجاد یک موازنه دقیق میان استقلال تخصصی اطلاعاتی و اعمال حاکمیت مدنی است. کنترل مدنی همواره در صدد کنترل جامعه اطلاعاتی و کاهش سطح خودمختاری این نیرو به عنوان بخشی از نیروی نظامی است تا بتواند به اطلاعات کلیدی دسترسی داشته باشد. از طرف بخش نظامی نیز همواره درصدد کنترل بخش اطلاعاتی در راستای بهره‌گرفتن از آن جهت مقابله با حاکمیت مدنی است. لذا خودمختاری تخصصی جامعه اطلاعاتی می‌تواند توسط دو بخش مدنی و نظامی به چالش کشیده شود.
روابط رهبری اطلاعات
یک تحلیل درست و به موقع از اطلاعات نیازمند سازمان اطلاعاتی است،‌ اما این امر به تنهایی تضمین‌کننده موفقیت جامعه اطلاعاتی نیست. یکی از مهم‌ترین انتقادات در این ارتباط، ورود چرخه‌ای از اطلاعات غلط برای منحرف ساختن رهبری نظامی و سیاسی در بهترین استفاده از تحلیل‌های ارائه شده است.
مهم‌ترین بحث در این ارتباط طرز تفکر رهبری است که آیا مایل به پذیرش انتقاد می‌باشد و یا اینکه با چنین روندی مخالفت می‌کند. به طور کلی در سیستم‌های دموکراتیک رهبران برخلاف سیستم‌های سیاسی اقتدارگرا، به آراء و نظرات دیگران توجه می‌کنند. در واقع در سیستم دموکراتیک رهبران به نوعی، کمتر قادر هستند دیدگاه‌ها و نظرات دیگران را نادیده بگیرند اما در سیستم‌های اقتدارگرا رهبران هرگز اطلاعاتی را که با دیدگاه‌ها و سیاست‌های آنان مغایرت داشته باشند نمی‌پذیرند.
همچنین فضای رهبری نیز اهمیت بسیار دارد. در یک سیستم اقتدارگرای فردی تصمیمات به راحتی می‌‌تواند تغییر کند و با تغییر باورها و نگرش‌های فرد تصمیم‌گیرنده، گاهی تصمیمات کاملاً متضادی اتخاذ می‌شود. اما در سیستم‌های ایدئولوژیک وضعیت تا حدود زیادی فرق می‌‌کند. ایدئولوژی یک دید را به رهبری می‌دهد که جهان را بر آن اساس می‌سنجد. به عنوان مثال هیتلر گزارش‌های اطلاعاتی در مورد رفتار شوروی را نادیده می‌‌گرفت. چرا که وی بلشویک و گروه‌های پرولتاریا را از لحاظ نژادی و سیاسی پست می‌دانست و معتقد بود که آنان قادر به مقابله با آریایی‌های آلمانی نیستند. در مقابل به نظر می‌رسد در یک سیستم نسبتاً آزاد عصر چرچیل یا روزولت گزارشات اطلاعاتی، امکان بیشتری برای طرح خود می‌یافتند. لذا در موضوعات کلیدی، زمانی که مشاوران نظامی بر دیدگاه مخالف خود با دیدگاه چرچیل تأکید می‌کردند، آنان می‌‌توانستند نقطه‌نظرات خود را پیش ببرند.
علاوه بر بحث روانشناسی رهبری، یک سری الگوهای رفتاری سیاسی کلی وجود دارند که بر نگرش نسبت به اطلاعات تأثیر می‌گذارند. زمانی که یک رهبر درصد پیش بردن سیاست خاصی است، ممکن است سازمان اطلاعاتی، داده‌ها را در راستای تقویت این نگرش ارائه دهد. سیاست‌های چمبرلین و مشاورانش برای سازش با هیتلر باعث نادیده گرفته شدن نقش تشویقی این سیاست‌ها در تجاوز‌گری هیتلر می‌شد.
در ارتباط با مباحث فوق دو پیشنهاد مطرح است: نخست صرف زمان بیشتر برای «آموزش» رهبران پیش از افزایش قدرت آنان است که می‌تواند باعث تغییر عادات رهبری شود. دوم فعالیت مؤثرتر یک سازمان اطلاعاتی مستلزم مطرح شدن بحث‌ها، نگرش‌ها و استعدادها در قالب ویژگی شخصیتی رهبر است و لذا یک سازمان اطلاعاتی باید به آنها توجه کند.
مشاوران اطلاعاتی و رهبران
اگرچه همواره تصمیمات مهم توسط یک فرد گرفته می‌شود، اما هر رهبری یکسری مشاوران نزدیک دارد که رهبر در تصمیمات مهم به تعامل با آنها می‌پردازد. میزان تأثیر‌گذاری این روابط به ویژگی شخصیتی رهبر یا رهبران جامعه اطلاعاتی بستگی دارد. در این ارتباط باید به چهار فاکتور مهم توجه کرد:
نخست میزان گزارشات ارسالی توسط مشاوران اطلاعاتی به رهبر اهمیت زیادی دارد. معمولاً بالا بودن حجم گزارشات ارسالی نشان‌دهند روابط خوب میان رهبری و سران جامعه اطلاعاتی است. دوم وجود ظرافت و مهارت سیاسی و سایر فاکتورهای کیفی نقش مهمی در افزایش وزنه رهبران جامعه اطلاعات دارد. یک تحلیل‌گر سیاسی که حقیقت را به صورت آشکار و روشن بیان می‌دارد، ممکن است ظرافت و مهارت سیاسی بیان حقیقت را نداشته باشد. لذا به ندرت می‌توان یک رئیس اطلاعاتی پیدا کرد که در عین حال متخصص بودن، شم سیاسی نیز داشته باشد. سوم تجربه نشان داده است که رهبران مایل هستند مدیران اطلاعاتی برگزینند که دیدگاه‌های سیاسی آنان را قبول داشته باشد. خطر چنین انتخابی می‌تواند عدم وجود مشاوران اطلاعاتی باشد که تمایلی به چالش طلبیدن دیدگاه‌های رهبر را ندارند و لذا راه‌حل‌های جایگزین را مطرح نمی‌سازند. چهارم تردیدی نیست که برآوردهای اطلاعاتی بهتر حاصل جمع‌بندی مجموعه وسیعی از دیدگاه‌هاست و در عین حال باید به این نکته توجه داشت که اگر رهبر با مشاوران خود اختلاف دیدگاه داشته باشد، به هر حال این روابط دیر یا زود از هم خواهد پاشید. لذا رهبر تمایل خواهد داشت تا برآوردهای اطلاعاتی بهتر یک مشاور را به واسطه عدم تمایل به همکاری با وی، کنار بگذارد و نادیده بگیرد. لذا چنین فرآیندی را به آسانی نمی‌توان از میان برد.
پ) توجیهات سازمانی و بوروکراتیک
سیستم‌های پیچیده نمی‌توانند به هشدارهای ناشی از حوادث غیر مترقبه و ناگهانی به سادگی پاسخ دهند. چرا که آنان پیچیده هستند و روندهای سازمانی دارند که بایستی به دقت طی شوند و حوادث در چارچوب این رویه‌‌ها باید بازتعریف و تفسیر شود. اساساً رفتار «عقلانی» و «تخصصی» هر سازمانی به واسطه فاکتورهای بسیاری چون دیدگاه‌های تنگ‌نگرانه، منافع سازمانی و بقا، نیاز به همبستگی و تعصب گروهی، می‌تواند تضعیف شود.
الگوهای نظامی تفکر و تحلیل اطلاعاتی
بیشتر سازمان‌های اطلاعاتی بخشی از یک سازمان نظامی بزرگ هستند و یا اینکه بسیاری از اعضایشان سابقه نظامی دارند لذا به طرز گریز‌ناپذیری، سازمان‌های اطلاعاتی بر عناصری چون انگیزه‌ها، توانمندی‌ها، سلسله‌ مراتب‌ و دیسیپلین نظامی و تحلیل ارزش‌‌محور تأکید دارند اما چنین تمایلاتی همواره برای کار اطلاعاتی مناسب نیستند چرا که یک سازمان اطلاعاتی دائماً درگیر تعامل با مسائل سیاسی و نظامی است و در فرآیند تحلیل بایستی نگرش بازتر و آزادتر به مسائل داشته باشد. لذا جهت اجتناب از نقاط ضعف چنین سازمان‌هایی،‌ می‌بایستی اطلاعات سیاسی و نظامی و به ویژه در بالاترین سطوح تحلیل، با یکدیگر ترکیب شود. تأکید بر جنبه سیاسی یا نظامی اطلاعات، باعث تحریف در تحلیل می‌شود و یک ارزیابی نظامی از شرایط نمی‌تواند خلا سیاسی را پر کند. بخش عمده‌ای از غافلگیری‌‌های استراتژیک، ناشی از فقدان همکاری میان فعالیت‌های سیاسی ـ دیپلماتیک با فعالیت‌های نظامی کشور قربانی است.
کوته‌نظری سازمانی، جداسازی و پنهان‌کاری افراطی
تحلیل کیفی و عینی اطلاعات ممکن است در اثر دیدگاه‌های کوته‌نظرانه تخصصی‌ کردن کارکردهای سازمانی، از میان برود. یک سازمان اطلاعاتی بایستی کلیه جنبه‌ها و گستره‌ها را پوشش دهد. لذا سازمان امنیتی نمی‌تواند تنها بر روی یک مسئله خاص متمرکز شود. با این حال هر سازمان اطلاعاتی مجبور است که برای خود یک سری اولویت‌ها را تعریف کند چرا که تخصص‌گرایی می‌تواند باعث ارائه تحلیلی بهتر از مشکلات خاص شود اما در عین حال ممکن است در ایجاد یک چشم‌انداز کلی و ایجاد همکاری درون‌سازمانی و یا همکاری با سایر سازمان‌های اطلاعاتی، ناکام بماند. به هر حال چنین اتفاقی غیر قابل اجتناب است. هر نهاد تخصصی همواره به دنبال توجه به موضوعات خاص و پررنگ‌ کردن حوزه عملیاتی خود و یافتن دلایل و شواهد برای تأیید نگرش‌های خود می‌باشد به عنوان مثال برآوردهای اطلاعاتی نیروی دریایی بریتانیا حاکی از این بود که نیروی دریایی آلمان آماده جنگ می‌شود. حال آنکه نیروی دریایی آلمان برای جنگ 1939 آمادگی کافی نداشت.
در واقع تخصص‌گرایی بیش از حد یک سازمان دارای یک سری مزایا و معایب است. در حالت تخصصی، تحلیل‌های اطلاعاتی دقیق‌تر و بهتر از موضوعات خاص ارائه می‌گردد و می‌تواند به رهبر در ارتباط با یک موضوع خاص، دید کاملاً روشنی ارائه دهد. اما در عین حال به واسطه نادیده گرفتن سایر بخش‌ها، این اطلاعات فقط بخش کوچکی از پازل هستند و رهبر نمی‌تواند تصویر کامل را بدون وجود مشاوران و رؤسای امنیتی که اطلاعات را پردازش می‌نمایند، به دست آورد.
علاوه بر بحث تخصص‌گرایی در یک سازمان، بحث پنهان‌کاری نیز اهمیت بسیار دارد. اگر چه هر سازمان اطلاعاتی می‌کوشد تا کنترل انحصاری بر حوزه مسئولیت خود داشته باشد، اما تعدادی از رقابت‌های درون سازمانی می‌تواند باعث انتقال اطلاعات به سازمانی دیگر شود. نیاز به وجود تضاد در برآوردهای اطلاعاتی در عین حال که به رهبر امکان دسترسی به آراء و نظرات مختلف را می‌دهد، در عین حال بایستی به هزینه‌های این کار نیز توجه داشته باشد. در واقع این سازمان‌های اطلاعاتی همانند تمام سازمان‌های دیگر، به رضایت برای کسب بودجه و منافع بیشتر با یکدیگر می‌پردازند. در شرایط بحرانی و جنگ که نیاز به اطلاعات دقیق و سریع است، رقابت سازمانی می‌تواند باعث فلج‌ شدن فرآیند ارائه اطلاعات شود. این روند در درون هر سازمان اطلاعاتی نیز حاکم است و باعث می‌گردد که اطلاعات با ارزش و مهم پنهان گردد تا در وقت مقتضی برای آن سازمان و یا آن بخش از سازمان امتیازات خاص را به ارمغان آورد. چنین نگرشی، آشکارا به کل فرآیند تحلیل ضربه می‌زند و می‌تواند عواقب سنگین و غیر قابل اجتنابی برای یک کشور در بر داشته باشد.
درخواست (اغواکننده) برای اصلاحات سازمانی مؤثر
هر شکست عمده اطلاعاتی به ویژه اشتباهی که منجر به یک غافلگیری استراتژیک شود، باعث بازنگری در ساختار جامعه اطلاعاتی شده و منجر به بازنگری در فرآیند تصمیم‌گیری سازمان و روابطش با سایرین می‌شود. این تلاش جدی موجب اصلاحاتی در راستای مقابله بهتر با بحران‌های آینده می‌شود. این اصلاحات ساختاری موجب تغییر مکانیسم‌های درون و برون سازمانی جهت تحلیل عینی فرآیند اطلاعاتی و کاهش پیامدهای منفی سیاست‌ها و رقابت‌های درون‌سازمانی و از میان رفتن آثار منفی سیاسی بر رهبران سیاسی و مقامات ارشد اطلاعاتی و نظامی می‌شود.
تعدادی از اصلاحات می‌تواند باعث اخلال (حداقل در کوتاه‌‌مدت) در فرآیند تحلیل شود و نوعی سردرگمی در نهاد اطلاعاتی پدید آید. چرا که ایجاد نهادها و سازمان‌های جدید باعث می‌گردد تا سنت‌های مربوط به تقسیم کار از میان برد و روش‌های جدیدی جایگزین شود که نیازمند زمان برای تبدیل شدن به سنت هستند. اما در عین حال تعدادی از رفرم‌های واقعاً موفق در مرحله عملیاتی با دشواری‌هایی روبه‌رو شود و نتواند کاملاً و به صورت ایده‌آل پیاده شود. لذا در فرآیند ایجاد اصلاحات در نهادهای اطلاعاتی، بایستی یک تصویر کلی و جامع از سازمان‌ قبلی و نهادهای جدید وجود داشته باشد.
حمایت از چندمحوری
حمایت از چندمحوری به معنی ایجاد چند سازمان اطلاعاتی مستقل برای افزایش رقابت و به دست آوردن تحلیل‌های متفاوت بیشتر است تا تصمیم‌گیران سیاسی بتوانند به مجموعه وسیعی از دیدگاه‌ها دسترسی پیدا کنند. برای کارکرد این سیستم باید سه شرط محقق شده باشد: نخست، تمام شاخصه‌های اطلاعاتی، بوروکراتیک و سایر امکاناتی چون متخصصین، اطلاعات مناسب، نفوذ سیاسی برابر در رأس قوه اجرایی و... به صورت برابر توزیع شده باشد. دوم رأس هرم اجرایی می‌بایستی فعالانه به این فرآیند توجه کرده و آن را تقویت نماید. سوم زمان کافی جهت بحث در راستای بهینه‌سازی اطلاعات وجود داشته باشد. علاه بر سه بحث فوق، باید یک مشاور ارشد در رأس هرم اجرایی ـ به ویژه زمانی که مشارکت رهبر در این فرآیند محدود است ـ ایجاد شود. وظیفه این مشاور ایجاد توازن در توزیع منابع، معرفی مشاوران جدید جهت طرح دیدگاه‌های بی‌طرف، ایجاد کانال‌های جدید اطلاعاتی جهت اجتناب از وابستگی به یک کانون اطلاعاتی خاص، ترتیباتی برای ارزیابی موضوعات تصمیم‌گیری، نظارت بر فرآیند تصمیم‌گیری و ارائه راه‌حل‌های مناسب است. به هر حال کارکرد صحیح تمام این مکانیسم‌ها به وضعیت کلی فرهنگ سیاسی و ویژگی رهبران کلیدی تصمیم‌گیر بستگی دارد.
حمایت فریبکارانه
هدف این دیدگاه تشویق افراد برای بیان آزادانه عقاید و دیدگاه‌های بی‌طرفانه و مخالف است تا تصمیم‌گیران بتوانند به دیدگاه‌های جایگزین نیز دسترسی داشته باشند. مشکل مکانیسم فوق این است که حمایت از دیدگاه‌های مخالف در یک موضوع مهم نمی‌تواند در یک سازمان اطلاعات مورد بهره‌برداری واقع شود مگر اینکه فرد مخالف دیدگاه‌های واقعی خود را برای حفظ بقا، کنار بگذارد. در این صورت فرد نمی‌تواند دیدگاه شخصی خود را بیان کند و لذا به نقشی که برایش تعریف شده است، وفادار نخواهد ماند. اگر یک سازمان اطلاعاتی برای فرد چنین دیدگاهی قائل شود و سعی در اجرای این مکانیسم داشته باشد، در آن صورت امکان دارد سازمان اطلاعاتی در موضوعات حیاتی با اما و اگرهای بسیار روبه‌رو شود و نتواند کارکردهای خود را به صورت درستی به انجام رساند.
به هر حال تجربه تاریخی به ما نشان داده است که در آستانه جنگ، میان بالاترین درجه غافلگیری با کسب پیروزی نهایی رابطه مستقیمی وجود ندارد. لذا بهترین روش جلوگیری از غافلگیری تقویت نهادهای نظامی در زمان صلح است.
برآوردهای پسا ـ غافلگیری (PSM)
در راستای جلوگیری از غافلگیری در اثر یک حمله ناگهانی، بایستی یک سری راه‌کارها توسعه یابد. نخست طرح‌های نظامی و آمادگی برای عملیات جهت مقابله با یک حمله غافلگیرکننده، باید روزآمد شوند. دوم تأکید خاصی برای آمادگی باید جهت حمایت از ستادهای فرماندهی، مراکز ارتباطاتی، فرودگاه‌های نظامی، مراکز بسیج نیروها، مراکز انتقال سوخت و... باشد. سوم طرح‌‌های خاصی برای بسیج سریع نیروها در شرایط جنگی وجود داشته باشد. چهارم در سطوح تکنیکی و عملیاتی باید طرح‌های متنوع دفاعی ضد غافلگیری به صورت آماده وجود داشته باشد:
الف) در بعد تکنیکی: مدافع باید طرح‌های مؤثر دفاع موشکی هوایی و ضدتانک در شرایط دشوار را داشته باشد.
ب) در بعد عملیاتی: باید تعدادی از واحدهای نظامی همواره برای پاتک آماده باشند و بتوانند در صورت وقوع یک حمله غافلگیر‌کننده، به صورت محدود به مراکز و خطوط ارتباطی و نظامی طرف مقابل ضربه وارد سازند تا فرایند تهاجم دشمن را کند کرده و امکان بسیج نیروها را به ارتش خودی بدهند.
حوادث پیچیده فرد ـ مکانیسم
هدف این تحلیل بررسی تعاملات پیچیده میان فرد و مکانیسم مشکلات ناشی از آن است تا بتوان یک غافلگیری استراتژیک را پیش‌بینی کرده و جلوگیری نمود. سه نوع حادثه می‌تواند در چارچوب فرمول «حوادث پیچیده فرد - مکانیسم» قرار گیرد.
نخست‌، حوادث منحصر به فرد شکستن یک سد در اثر زلزله است که شرایطی استثنایی است و می‌تواند ناشی از یک اشتباه کوچک در طراحی و نظایر آن باشد.
دوم، حوادث ناپیوسته، در این حالت سیستم در برابر یک منبع خطا واکنش نشان می‌دهد، بدون اینکه برای این کار طراحی شده باشد و یا سایر بخش‌های سیستم بتواند واکنش هماهنگ‌کننده‌ای را از خود نشان دهند و در نتیجه کل سیستم مختل می‌شود.
سوم، حوادث ناشی از ریسک محاسبه شده: این نوع حوادث ماهیتی محاسباتی دارند تا تحلیل‌گران بتوانند مطالعات لازم برای کارآمدی سیستم را انجام دهند. اما واقعیت این است که سیستم‌های بسیار پیچیده در برابر بسیاری از خطرات تعریف نشده آسیب‌پذیر هستند. لذا ریسک واقعی حادثه‌ای که رخ می‌دهد، قابل ارزیابی نیست. همچنین در بحث غافلگیری استراتژیک می‌تواند به صورت متفاوت از کشور دیگر رخ دهد که این امر به ویژه‌گی حوادث خاص همان کشور بستگی دارد. بخش‌های نظامی و اطلاعاتی همواره بر آن هستند که غافلیری استراتژیک یک حادثه خاص قابل مدیریت است. اما تاریخ به ما می‌آموزد که همواره و علی‌رغم تمام پیش‌بینی‌ها، غافلگیری استراتژیک می‌تواند رخ دهد.
یک محقق غافلگیری استراتژیک می‌تواند موارد مشابه فراوانی از غافلگیری نظیر مشکلات هماهنگی و شکست‌های ارتباطاتی در زمانی که اخطارها برای آمادگی مردم وجود ندارد، مشکلات ناشی از عدم توجه سیاستمداران به اخطارها به واسطه علائق و اولویت‌های خاص و... برشمارد. به هر حال حوادث عادی قابل پیش‌بینی نیستند و «اخطارها» در درون «ساختارهای اجتماعی» مطرح می‌شوند و هنوز تحلیل‌گران استراتژیک می‌بایستی از تاریخ حوادث و اتفاقات فرد - مکانیسم بسیار یاد بگیرند. 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات