درآمدي بر بحث
كارگزاري در نظام ديني با كارگزاري در سيستمهاي غيرديني، به لحاظ ساختار، شاكله و سمت و سوي كلي، داراي تفاوت ماهوي و جوهري است. اگر كارگزاري در برخي از نظامهاي بشري معاصر حركتي بر محور سود و لذت و توسعهي قلمروهاي حاكميت سودآور است، نظام ديني كاملا معطوف به ارزشها و سنن الهي و اصولي متعالي است كه اگر، اين اصول، معيارها و مباني، مورد توجه و عمل كارگزاران قرار گيرد، و كارگزاران نظام ديني بر انگاره و مباني اين اصول پرورش يافته و تهذيب فكري و روحي گردند، جامعه از پرتو چنين كارگزاراني به رفاه، آسايش و امنيت رواني، فكري و اجتماعي و... دست خواهد يافت و الفت و رابطهاي مودتآميز و حمايتگرانه و تكاملبخش در آن برقرار خواهد شد.
از طرف ديگر كارگزاري كه به انديشههاي والاي الهي و ارزشهاي متعالي اخلاقي دست يافته و با نگرشي ديگر، از فراسوي نگرشهاي مادي، به انسان، جهان و اعمال و رفتار و تجليات آنها مينگرد و از احساسهاي متعالي، عارفانه و معنوي برخوردار است، در عرصهي زندگي اجتماعي، به شيوهي انساني كه به چيزي جز جاذبههاي كاذب و محسوس و ملموس نظر دارند، عمل نخواهد كرد و اين نكته چيزي است كه از بستر متعالي تفكر الهي اسلام نشأت گرفته و عنصري مفيد و كارآمد براي خدمت به جامعهي انساني خواهد گرديد و بسان شجرهي طيبهاي ارزشمند و مفيد همواره ثمرهي پاك وجوديش در اختيار جويندگان حقيقت و خواهندگان خدمت و مستحقان خدمتگزاري قرار خواهد گرفت. بدينروي در اين نوشتار، شاكلهي كلي كارگزاري و بايدهاي اخلاقي آن را ترسيم نموديم.
مفهوم كارگزاري
منظور از كلمهي كارگزار، همان عاملي است كه در درون سيستم حاكميت به ايفاي نقش ميپردازد و جزيي از مجموعهي كاري و خدمتي حاكميت را برعهده ميگيرد و بنابراين كارگزار حكومتي، اعم از ردههاي بالاي تشكيلات و افراد پس از آن تا پايينترين درجه و مرتبهي تشكيلات حاكميت، است كه در هر يك از ساختارهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، خدماتي و... به ايفاي وظيفه و انجام كاري مبادرت ميورزد. بدينصورت، كارگزار را ميتوانيم در يك معناي عام و كلي به گونهي ذيل تعريف كنيم.
كارگزار در سيستم حكومتي، عبارت از عاملي است كه در حوزهي كاري مربوط به خود به انجام يك نقش و ايفاي يك وظيفه و تحقق آن ميپردازد.
با تعريفي كه از كارگزار، يا عامل درون سيستم حكومتي، نموديم. ميتوانيم سلسله مراتبي را براي كارگزاران در نظام اسلامي و سيستم حاكميت به گونهي ذيل ترسيم نماييم.
1) رهبري، به عنوان رئيس اول حكومتي كه به ايفاي رسالت و كارگزاري عالي مبادرت مينمايد.
2) رؤساي قواي دولت، كه در رأس هر يك از قوههاي حاكميت، كارگزاري نموده و به انجام وظيفهي الهي، در درون سيستم حاكميت، ميپردازند.
3) وزيران و كارگزارني كه وابسته به مقام دولت (مقام اجرايي)، به كارگزاري نظام اشتغال دارند.
4) نمايندگان و كارگزاراني كه در كنار مقام دولت (مقام تقنيني)، به ايفاي وظيفهي كارگزاري مبادرت مينمايند.
5) كارگزاراني كه در درون تشكيلات دولت (مقام قضايي)، به انجام وظيفهي خدمتگزاري مشغولند.
تمام زيربخشها و زيرمجموعههايي كه مشروعيتشان را از حاكميت ميگيرند، و وابسته به هر يك از مجموعههاي ذكر شده در بالا هستند، چرخهي كارگزاري حاكميت اسلامي و ديني را تشكيل ميدهند. با چنين تصويري، كارگزاري، همهي سطوح مديريتي نظام و سيستم حاكميت را، از بالاترين فرد گرفته تا پايينترين، دربرميگيرد و آنها را به عنوان كارگزاران نظام اسلامي شناسايي ميكند.
مكانيسم كارگزاري در حاكميت ديني
كارگزاري در سيستم حكومت ديني از مكانيسمي ويژه برخوردار است و كاملا صبغهي ديني دارد و نميتواند همچون سيستمهاي بشري، معطوف به مقولههايي همچون قدرت، سود و لذت باشد، بلكه ساختار كارگزاري ديني معطوف به ارزشها و سنن الهي و بايدها و نبايدهايي اخلاقي، حقوقي، اجتماعي و سياسي است كه به لحاظ محتواي، آن را از سيستمهاي كارگزاري بشري كاملا متمايز و جدا ميسازد.
وَ مَنْ اَحْسَنُ قَولاً مِمَّنْ دَعا اِلَي اللهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ اِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ.1
و نيز كاملا رنگ الهي دارد:
صَبَغَةَ اللهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدوُنَ.2
رنگ الهي بگيرد و چه كس نيكوتر از آن كسي است كه رنگ الهي پذيرفته، ما همگي پرستندهي خداييم.
بدينصورت، كارگزاري نظام ديني، اجراي عملياتي انديشههاي الهي در حق جامعه و حكومت است و در راستاي ارزشهاي ديني و به مرحلهي عينيت رساندن آنهاست. بدينروي كارگزاران نظام ديني همچون كارگزاران الهياند كه رشد عقلاني و معرفتي جامعه را سبب گشته و ايجاد و حفظ امنيت اجتماعي و تأمين معيشت و اقتصاد و رفاه جامعه و در نتيجه ايجاد زمينهي رشد جامعهي انساني تا بينهايت را فراهم ميسازد. كارگزاري نظام ديني حركتي الهي و معنوي است كه كارگزار را متشبه به خدا و عالم قدس و معنويت مينمايد و در واقع به وسيلهي چنين كارگزاراني زمينهي پيدايش مدينهاي فاضله مهيا ميشود. مدينهي فاضلهاي كه افراد آن با روح تعاون و همكاري و همدلي عمل مينمايند و براي رسيدن به غايت و مقصد الهي ره ميسپارند.
در مدينهي فاضله كه كاملترين شكل از جامعه است، افراد در امور مختلف با هم تعاون و همكاري دارند و از اين طريق است كه به سعادت ميرسند. مدينهي فاضلهاي كه حكم بدن انسان را دارد كه به خاطر ادامهي حيات، تمام اجزاي آن بر طبق نظام خاص خويش رفتار ميكنند، اما نميتوان تمام اعضاي بدن را به يك درجه از اهميت به حساب آورد. آنچه كه حاكم بر مقدرات بدن است، قلب ميباشد كه در حكم فرماندهي بدن است و مابقي اعضا، در حقيقت، خادمين آن هستند.3
در تصويري كه فارابي از سياست و ملك ارائه ميدهد، نظام سلسله مراتبي بايد كاملا محفوظ باشد و تمام كارگزاران در تمام ردههاي تشكيلاتي و حكومتي با يكديگر تعاون و همكاري داشته باشند. او چنين مينگارد:
اجزا و مراتب مدينه، به واسطهي محبت بعضي با بعضي ديگر، مرتبط شده و پيوند خوردهاند و از راه عدالت و اعمال عادلانه محفوظ باقي ميمانند. اين محبت گاهي طبيعي و گاهي ارادي است و محبت ارادي سهگونه است:
1) محبت ناشي از اشتراك در فضيلت؛
2) محبت ناشي از منفعت؛
3) محبت ناشي از لذت.
عدالت تابع محبت است و محبت، در مدينهي فاضله، به خاطر اشتراك در فضيلت است.4
با توجه به اهميت ديدگاه فارابي در زمينهي مكانيسم كارگزاري حاكميت ديني، نظريهي او را در نظام سلسله مراتبي، و اينكه زمامدار واقعي اسلام، از طريق كارگزاران، ميتواند به اهداف والاي نظام سياسي اسلام دست يابد، مورد اشارهي اجمالي قرار ميدهيم. فارابي، در كتابهاي مختلفي همچون سياسة المدينه، آراء اهل المدينة الفاضلة و الملة و الفصول المدني، مينگارد:
بيشترين مسؤوليت جامعه بر عهدهي كارگزاران متوسط حاكميت است و، در حقيقت، حاكم و زمامدار جامعه از طريق همين طبقه همهي تدابير حكومتي را در جامعه اعمال ميكند.
و الرئيس بعد ان يرتب هذه المراتب فانه متي اراد بعد ذلك ان يحدد وصية في امر ارادان يحمل عليه اهل المدينة او طائفة من اهل المدينة و ينهضم نحوها او عز بذلك الي اقرب المراتب اليه.5
يعني رئيس بعد از آنكه مراتب را تكميل و تنظيم نمود، هرگاه بخواهد دستوري و توصيهاي را در هر موضوعي كه باشد مطرح كند و همهي شهروندان يا گروهي از آنها را وادار به انجام آن سازد، از طريق نزديكترين مرتبه، كه همان طبقهي متوسط، (يعني كارگزاران) هستند، دستورات خود را به اجرا ميگذارد.
در نظر او جامعه، سه مرتبه دارد، مرتبهي اول رؤسا، مرتبه و طبقهي دوم، همان طبقهي متوسط و خدمتگزاران هستند و طبقهي سوم، زيردستان و افراد جامعهاند.
بنابر آنچه بيان شد نقش كارگزاران نهاد حاكميت در جامعه نقشي بسيار كارآفرين و كارساز است كه بايد بدان نهايت توجه صورت بگيرد.
اصول بديهي اخلاقي، اجتماعي در كارگزاري ديني
از تعريفي كه از كارگزاري در نظام ديني نموديم و مكانيسمي كلي كه از آن به تصوير كشيديم اين نكته به دست آمد كه كارگزاري در حاكميت ديني، كه در همهي بخشها و ساختارهاي حاكميت وجود دارد، بايد معطوف به ارزش بوده و در عمل اجتماعي و انجام وظيفهي كارگزاري به بخش اعلا و قلمرو كليدي حاكميت، يعني محور توحيد و ولايت، بنگرد و اعمال خود را در حوزهي كارگزاري با توجه به اين الگو گزينش نمايد. بدين روي اصول بديهي اخلاقي و اجتماعي كه در اعمال كارگزارانه بايد برجسته باشد عبارتند از:
الف) كارگزاري جامعهي ديني، مقولهاي ابزاري است.
كارگزاري جامعهي ديني، هرگز معطوف به ارزشهاي ماديگرايانهي نظامهاي بشري نميباشد، بلكه ابزاري است براي تحقق غايات ارزشي توحيدي. به عبارت ديگر هر كارگزاري، در نظام ديني، سير دادن جامعه به معنويات را از طريق رساندن خدمت براي آنها، و تمهيد زمينههاي ضروري و لازم آن، ميسر مينمايد و اين مسأله را محقق ميسازد. پس كارگزار به كار خود از زاويهي نفسپرستيها و منفعتطلبيهاي شخصي نمينگرد.
ب) كارگزاري، در نظام ديني، امانتداري و دريافت امانت است.
در كتب روايي مختلف آمده است كه عمل كارگزاري امانت است نه طعمه.
علي عليهالسلام در نامهاي كه به اشعث بن قيس، عامل آذربايجان، مينويسد چنين ميفرمايد:
كارگزاري تو طعمهاي نيست و لكن امانتي است در گردنت و تو مورد نگاه كسي هستي كه فوق تست. در شأن تو نيست كه در ميان رعيت به استبداد عمل نمايي و كاري بدون وثيقه انجام دهي. در دست تست مالي از مال خداي بزرگ و تو از كليدداران آن هستي و نگهبان آن مالي، تا زماني كه به من تسليمش نمايي، و شايد كه من از نگهبانان بد تو نباشم، والسلام.6
ج) كارگزاري، در نظام ديني، معطوف به خدمت است.
علي عليهالسلام در مورد خدمت به جامعه، توسط كارگزار، توصيههاي اكيدي را به ياران خويش فرموده است. از جمله به مالك اشتر، در زمان واگذاري حكم ولايت مصر، ميفرمايد:
خدا را خدا را در طبقهي فرودست جامعه كه چارهاي ندارند، مساكين و محتاجان و اهل فقر شديد و طالبان عطايا كه خانهنشين شدهاند. زيرا كه برخي از آنان سائل به برآوردن حاجاتشان هستند و برخي زبان حال آنها تقاضاي حاجت است. پس طغيان نعمت تو را از خدمت به آنان باز ندارد، زيرا كه عذري از تو پذيرفته نيست كه حق فقيران را ضايع گرداني، پس تلاش و كوشش خود را از خدمت به آنان باز ندار و با كبر و منيت از آنان روي نگردان.7
د) كارگزاري، در نظام ديني، معطوف به شايستهگزيني است.
شايستهگرايي و شايستهسالاري در اصل كارگزاري ديني نهفته است، يعني بايد مردم ديندار و متخلق به اصول ارزشي، كارگزاري نظام اجتماعي و سياسي ديني را برعهده بگيرند. بدينروي، از اين شايستهگرايي و شايستهسالاري اصولي نهادي همچون اصل مشاوره، اصل انتقادپذيري، اصل خدمت به مردم، اصل دوري از استبداد و... برميآيند.
تربيت اخلاقي كارگزاران در پرتو اصول
اكنون به نيكي به دست آمد كه اخلاق كارگزاران ضرورتي حياتي دارد و ماهيتا معطوف به خدمت و ارزش و عدالت است. در زمينهي رعايت اخلاقياتي از ناحيهي كارگزاران بايد به تبيين مطالبي بپردازيم تا نقش اخلاقي كارگزاران در نظام اسلامي كاملا مشخص و روشن گردد. چه آنكه بدون اين ضوابط و اصول، هيچگونه تضميني براي رعايت اخلاقيات، و اتصاف كارگزار به آن اخلاقيات، ميسر نخواهد گرديد.
لزوم تربيت كارگزاران در ابعادي ارزشي
يكي از مهمترين مسائل در اين زمينه تربيت كارگزاراني مهذب در درون سيستم حاكميت است كه با شكل عمومي كارگزاري، در نظام مبتني بر وحي و شريعت، آشنايي پيدا كنند و با اصول كارگزاري در نظامي الهي خود را بپرورانند. چنان كه ميبينيم اولين مرحله در تنظيم سيستم كارگزاري، در كشورهاي غربي، ساختن و تربيت كارگزاراني در راستاي اصول دلخواه خودشان است.
هنري فايول فرانسوي گفته است:
بايد كارگزاران با چهارده اصل كارگزاري آشنايي يافته و خود را با آن اصول منطبق سازند:
1) تقسيم كار؛
2) اختيار و مسؤوليت؛
3) انضباط؛
4) وحدت فرماندهي؛
5) تبعيت منافع فرد از منافع عمومي؛
6) حقوق و پاداش مالي كاركنان؛
7) تمركز؛
8) نظم سازماني؛
9) انصاف و راستگويي؛
10) ثبات و دوام خدمت؛
11) وحدت دستور؛
12) حفظ سلسله مراتب؛
13) نوآوري و ابتكار؛
14) تقويت مباني كار دست جمعي و گروهي.8
در نظام كارگزاري الهي، اينگونه تربيت بايد با دقت بيشتري صورت بگيرد، يعني بايد كارگزاراني تربيت شوند كه كاملا متخلق به اخلاق و خطمشي ديني در حوزهي كاري و مسؤوليتي خويش باشند.
لذا بايد ابتدا در زمينههاي ذيل در معرض آموزشهاي لازم قرار گيرند.
الف) تربيت اخلاقي؛ بايد معيارهاي اخلاق كارگزاري و مديريتي دقيقا به آنان آموزش داده شود و در اين زمينه پرورش روحي بيابند و به بايدهاي اخلاق كارگزاري توجه نمايند.
ب) تربيت اعتقادي؛ اگر كارگزار از اعتقاداتي متعالي برخوردار نباشد، و اعتقادات وي دچار خدشه و آسيب باشد، قطعا نميتواند در خدمت جامعه قرار بگيرد، بلكه در خدمت اهداف نفساني خود قرار خواهد گرفت. بالاخره در كارگزاري نميتوان فقط به بازيگري كاذب پرداخت.
اعتقاد مديران و كارگزاران به فلسفهي حاكم بر جوامع آنان، نقشي اساسي در گزينش آنان دارد.9
ج) تربيت در بعد مردمگرايي؛ يكي ديگر از بايستههاي تربيتي كارگزاران، تربيت در جنبهي مردمگرايي آنان است كه اگر چنين تربيتي محقق نشود به طور طبيعي كارگزار حكومتي از ظرفيت روحي پاييني برخوردار خواهد بود و لذا يكي از ويژگيهايي كه براي عهدهدار شدن مسؤوليتهاي كليدي و بالاي حكومتي ضروري است تربيت در اين جنبه مهم است، زيرا افرادي كه از نظر شخصيت ساخته نشدهاند و نميدانند چگونه بايد با مردم مواجه شوند، پا را از حدود خويش فراتر مينهند و سوداي خام قدرتطلبي در آنان تقويت خواهد گرديد و در نتيجه هماهنگي با دردها و خواستههاي مردم نخواهند داشت.
نامهاي كه هرگز عمل نشد
نامهاي از سردرد و عدالتخواهي توسط امير عدالت نگاشته شد و به فردي وارسته داده شد كه مخاطب نامه شهيد عشق و دلدادهي عدالت است و نويسندهي نامه امير سخن و عدالت است، يعني نامهي علي عليهالسلام به عاشق دلباختهاش مالك، چنين مينگارد:
بر حذرت ميدارم از تنه زدن به خدا در عظمتش و از شبيه خدا شدن در بزرگيش (خود را بزرگننمايي و گردن فرازي نكني)، زيرا كه خداوند هر جبار ستم پيشهاي را خوار و بيمقدار مينمايد و نيز هر گردن فراز متكبري را. خدا را انصاف بده و با مردم با انصاف برخورد نما و خواص خودت را انصاف بده و كساني را كه به آنها تمايلي داري از زيردستانت، زيرا كه اگر با انصاف برخورد ننمايي، ره ظلم پوييدهاي و هر كه به بندگان خدا ستمي روا دارد، خداوند دشمن او است و هر كه را خدا مبغوض دارد، خود را و سخن و انديشهاش را باطل ساخته و با خدا از در جنگ درآمده، مگر اينكه دست بدارد يا توبه نمايد... .10
آيا در نظر داشتن اين مضامين، جز در انديشهي انسانهاي وارسته و تربيت شده مستقر ميشود؟ و آيا چنين انديشههاي متعالي و بلندي را جز زبدگان و خاصان قرب ربوبي به منصهي عمل ميرسانند؟
قطعا اين شيوه، شيوهي انسانهاي تزكيه شده است كه اگر با چنان انديشهاي به حوزهي كارگزاري حاكميت وارد شود، از وجود چنين شخصي، نيكيها، پاكيها، فضليتها و سعادت و آرامش براي جامعهي انساني به ارمغان داده خواهد شد.
تناسب اخلاقي و صفاتي كارگزار با سبك حاكميت
در اينجا به نكتهي متين ديگري دست مييابيم و آن اين كه شيوهي كارگزاري در هر نظامي، اصولا، متناسب با مكانيسمهاي موجود در آن نظام خواهد بود. و در جامعهي ديني، كارگزاري و پذيرش مسؤوليت، بايد با مكانيسم جامعهي ديني تناسب نهادي و ساختاري داشته باشد. يعني در يك جامعهي سكولار، مكانيسم كارگزاري، ذاتا با آن متناسب است و در يك جامعهي مذهبي و حكومت ديني، بايد اين تناسب مورد توجه قرار گيرد.
جامعهي ديني، نيازمند وجود انساني الهي است كه، به سان شجرهي طيبهاي، پاك و ارزشمند و از نگرش الهي و معنوي برخوردار باشد. در جامعهي ديني، كارگزار ساختارهاي اجتماعي و حكومتي، بايد به لحاظ خصلتهاي اخلاقي با مكانيسم حاكميت تناسب داشته باشد وگرنه از پذيرش مسؤوليت، قطعا نتيجهي عكس خواهد گرفت و مسلما در اين زمينه، تنها مسلمان بودن كفايت نميكند، بلكه متخلق بودن به خصلتهاي مكتب شرط بارز و ضروري آن است.
بايدهاي اخلاقي در كارگزاران
اكنون كه به اصول كلي در رابطه با مكانيسم كارگزاري در يك نظام الهي اشاره نموديم، بايستي به بايدهاي اخلاقي كارگزاران در نظام اسلامي اشاره كنيم.
كارگزاري در نظام اسلامي، عنواني است كه از آن نوع تربيت كه در پيش به آن اشاره نموديم، برميآيد. بنابراين ساختاري انحصاري دارد و بايدهايي ذاتي را طلب مينمايد كه در اين بخش از نوشتار به اين بايدها ميپردازيم.
اخلاقيات كارگزاري در نظام ديني و الهي را ميتوان در چهار شبكهي كلي مورد ارزيابي قرار داد.
الف) شبكهي فردي، شخصي (اخلاقيات در رابطه با خود)؛
ب) شبكهي الهي (اخلاقيات در رابطه با خدا)؛
ج) شبكهي مديريتي (اخلاقيات در رابطه با اصل مسؤوليت حرفهاي)؛
د) شبكهي تودهاي و اجتماعي (اخلاقيات در رابطه با مراجعان و تودههاي اجتماعي).
اخلاقيات كارگزار در شبكهي فردي و شخصي
منظورمان از اخلاقيات در شبكهي شخصي و فردي، بايستگيهايي در اين رابطه با خود ميباشد، كه اين مسأله از اهميت محوري و كليدي برخوردار است. مثلا در شبكهي شخصي، اصلاح نفس و تهذيب اخلاق فردي، محور و شاخص عمده است. بدين روي آن بخشهايي را كه در شبكهي فردي داراي اهميت هستند، مورد ارزيابي و تأمل قرار ميدهيم.
1) برخورداري از انگيزهي مقدس
وجود انگيزههاي عالي در كارگزاران حكومتي، سبب تصعيد انديشه و برخورداري فرد از احساس مسؤوليت خواهد بود. مرادمان از انگيزه، همان عاملي است كه فرد را به انجام عمل برميانگيزد و باعث تلاش و فعاليت او ميگردد. كارگزاري اسلامي، با برخورداري از اين گرايش ذهني و عاطفي است كه ميتواند در مسير انجام رسالتي بزرگ و الهي برآيد و افتخار خدمت به انسانها را، كه برترين عبادت شمرده ميشود، نصيب خود گرداند.
2) تهذيب نفساني
با توجه به وجود نفسي سركش، و امركننده به بديها، در وجود انسان، احتمال لغزش كارگزار در حوزهي مسؤوليتياش بسيار بالا و فراوان است. نفس سركش، انسان را به تخلف از مرز عقل فرا ميخواند و پذيرش تمايلات نفساني موجب فرو افتادن كارگزار حكومتي در منجلاب خودخواهيها، شهوتها و راحتطلبيها ميشود. با توجه به همين مسأله است كه علي عليهالسلام در نامهاي، كه به مالك مينويسند، چنين ميفرمايند:
املك هواك11
مالك نفس خويش باش و آن را به دست هوا نسپار.
و به او فرمان ميدهد كه نفس خويش را با ترك خواهشها در هم شكند و به هنگام سركشي، عنانش را برگيرد، زيرا كه نفس، پيوسته، به ناشايستگيها فرمان ميدهد، جز آن كس را كه خدا به او رحم نمايد.12
3) مناعت طبع و ساده زيستي
يكي از عاليترين خصلتهايي كه، در كارگزار نظام اجتماعي اسلامي، از همه چيز نقشآفرينتر خواهد بود، برخورداري از خصلت، بلندي طبع و عالي بودن همت است و نيز روي آوردن به سادهزيستي در زندگي شخصي و خصوصي. مناعت طبع، كارگزار نظام اجتماعي را واميدارد كه با قدرت روحي بيشتري به كار خود ادامه دهد و در ايفاي مسؤوليت اقدام نمايد. علي عليهالسلام كه خود يك كارگزار است، وضعيت روحي خود را بدينگونه توصيف ميفرمايد:
بدان كه پيشواي شما از پوشيدني دنيا به دو پيراهن فرسوده و از خوردنيش به دو قرص نان جو اكتفا نموده است به خدا از دنياي شما زر و سيمي نيندوختم و از غنيمتهاي آن مالي انباشته نكردم و جز پيراهن و ردايي، جامهاي آماده نكردم و يك وجب از زمين را به چنگ نياوردم و جز به مقدار خوراك موجودي شكسته پشت، كه از بسياري درد از خوردن وامانده، از آن برنگرفتم و دنيا در نظرم از دانهي حنضل تلخ، بيمايهتر و بيارزشتر است.13
در اين شبكهي (نفساني، خودي)، اخلاقيات مثبت و مطلوب ديگري، همچون برخورداري از تقواي دروني، كه محافظ كارگزار از ورود به حيطههاي انحراف است، و عدل نفساني، برخورداري از انصاف، امانتداري، كارداني و دانايي، ضرورت دارد كه كارگزار اسلامي، با وجود اين خصلتها، توفيق و كارايي بالايي را پيدا خواهد نمود. در سورهي يوسف، چنين منعكس گرديده كه پس از خروج يوسف، پيامبر الهي، از زندان و روشن شدن تقوا و بيگناهي او، و برخورداري يوسف از عدل نفساني، عزيز مصر به عظمت او پي ميبرد و او را به عنوان امين قلمداد ميكند. قرآن مجيد، اينگونه توصيف ميفرمايد:
قالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِه اَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي، فَلَمّا كَلَّمَهُ قالَ اِنَّكَ الْيَومُ لَدِيْنا مَكينٌ اَمينٌ.14
ملك گفت كه يوسف را به نزدم آوريد تا او را از خاصان خويش قرار دهم، چون به مكالمه با او پرداخت، چنين گفت: كه تو امروز در نزد ما، توانمند و امانتداري.
يوسف در جواب، به او ميفرمايد:
قالَ اجْعَلْني عَلي خَزائِنِ الارْضِ، اِنّي حَفيظٌ عَليمٌ.15
مرا بر خزائن زمين بگمار، كه من هم قدرت حفظ خزائن را دارم، هم بر حفظ و نگهباني از خزائن، آگاهي و دانايي دارم.
در نتيجه، چهار خصلت را هم قرآن مجيد در رابطه با شبكهي نفساني كارگزار توضيح ميدهد، كه عبارتند از:
1) مكين بودن، يعني مقام و منزلتي مستحكم داشتن؛
2) امين بودن، كه قدرت روحي بر حفظ امانت است؛
3) حفيظ بودن، يعني نهايت دقت در حفظ قلمرو مسؤوليتي؛
4) دانايي داشتن، كه لازمهي اساسي در اعمال انديشهها در حوزهي كارگزاري اجتماعي است.
اخلاقيات كارگزار در شبكهاي الهي و معنوي
ممكن است اشتغال مداوم به كار، روزمرگي بياورد و در نتيجهي روزمرگي، تدريجا، پستهاي كارگزاري حجابي فراروي كارگزار شوند و او را از ياد خدا بازدارند، كه در نتيجهي غفلت از ياد خداوند، ديگر كارگزار سمت و سوي ارزشي و الهي خود را از دست خواهد داد. لذا ضرورت برقراري ارتباط خاص با خدا از وجوه بارز تكاليف يك كارگزار مطلوب در حاكميت ديني است.
برخي مديران و كارگزارن، به بهانهي تراكمكاري و درگيري بسيار، از اين ارتباطات ويژهي ملكوتي غفلت ميورزند و به تصور مهمتر بودن كارهايشان، وقتي را به آن اختصاص نميدهند. اشتباه بسيار بزرگي است زيرا اينگونه افراد، تدريجا لطافت روحي خود را در جريان كار از دست ميدهند و حلاوت معنوي كار در نزدشان از بين ميرود، در نتيجه كار به امري خشك و بيروح تبديل ميشود، كه كسالت ميآفريند و افسردگي ميزايد.16
علي عليهالسلام، در زمينهي رابطهي كارگزار با خدا، در نامهاي به مالك اشتر، چنين مينويسند:
واجعل نفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت و اجزل تلك الاقسام.17
براي ارتباط خودت با خدا، بهترين و مهمترين قسمت اوقات روز را اختصاص بده.
در زمينهي اين بايد اخلاقي، لازم است كه چند كار مورد توجه كارگزار قرار بگيرد.
1) شركت در نماز جماعت
معمولا در محيطهاي كاري نماز جماعت اقامه ميشود. بيتوجهي به نماز اول وقت و جماعت، خطايي فاحش است، زيرا نفس كار در نظام الهي عبادت است. حال اگر اين عبادت با نماز غنا يابد، از اهميت افزونتر و توفيق افزايي بيشتري برخوردار خواهد شد.
علي عليهالسلام، در دستورالعملي كه براي محمد بن ابيبكر، كه پيش از مالك او را به فرمانروايي مصر گماردند، صادر فرمودند، مينويسند:
نماز را در وقتي كه براي آن تعيين شده، به جاي آور، نه وقت آن را به علت فراغ از كار پيش انداز و نه به سبب اشتغال به كار به تأخير انداز و بدان كه همهي كارهاي تو بسته به نماز است.18
2) نيايش با خدا، براي كسب موفقيت
كارهاي يك كارگزار ديني، از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. در انجام وظيفهي كارگزاري، استمداد از خداوند بسيار نقشآفرين و سرنوشتساز است. كارهاي مهم جز با ياري خدا امكان تحقق مطلوب نخواهد داشت و لذا روح نيايش بايد به عرصهي كارگزاري وارد شود. در نامهي امام علي عليهالسلام به محمد بن ابيبكر، اينگونه مرقوم فرمودهاند:
و بسيار از خدا مدد بجوي كه تو را در كارهاي دشوارت كفايت ميكند و در مشكلاتي كه براي تو رخ ميدهد ياري مينمايد، انشاءالله.19
كارگزار ديني، مؤثري در عالم هستي غير از خدا نميشناسد:
لا مؤثر في الوجود الا الله.
و لذا ترس و طمعي هم به كسي غير خدا ندارد. او با عنايت به اينكه خدا ولي مطلق و توفيق دهندهي انسان است، خود را به خدا واميگذارد و مصداق بارز افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد20 ميگردد.
3) خدا را بر خود ناظر ديدن
از همهي وظايف در اين شبكه مهمتر، اين است كه خدا را همواره ناظر بر اعمال خود ببيند. زيرا خداوند كارگزاري اجتماع را، به عنوان امانت، به كارگزار وامينهد و خود بر او نظارت ميكند ان ربك لبا المرصاد، خداوند در كمين خطاكاران است كه اگر خطايي كنند، با آنها برخورد قهرآميز نمايد.
شبكهي مديريتي
هر كارگزاري در يك شبكهي خاص مديريتي قرار ميگيرد، يعني هم خود كار، نوعي مديريت حرفهاي است و هم در حيطهي كاري، تحت نفوذ و نظارت و نگاه دقيق مديريت كل سيستم قرار ميگيرد، كه قطعا در اين زمينه نيز برخي از بايدهاي اخلاقي متجلي ميشود.
يكي از نكات دقيق و متقن، در اين زمينه، اين است كه كارگزار، قبل از اينكه مديري را در درون سيستم بر خود ناظر ببيند، خدا را بر خود ناظر و نگهبان مينگرد. به دليل اهميت اين مسأله، كارگزار در اين شبكه سلسلهاي از بايدهاي اخلاقي را خواهد داشت كه به نحوي گذرا به آنها اشاره ميكنيم.
1) دقت در فرامين و دستورات
يكي از بايدها در اين شبكه، دقت و درك فرامين صادره از ناحيهي مديري لايق و دلسوز است كه بايد مورد توجه كارگزار قرار بگيرد.
2) برخورداري از صفت حيا و احترام
عنوان حيا و احترام به مديريت در آن سيستم، از ضروريات اصلي كارگزارياند كه البته بايد نه جنبهي افراط به خود بگيرد كه به سر حد تملق و بيارادگي برسد و نه تفريط در آن روي دهد كه به سر حد بيتفاوتي و بياعتنايي برسد كه هر دو خطرناكند و كارگزار را از كار بايسته مانع ميشوند. در مضامين ديني ما حيا و احترام حدودي دارند.
علي عليهالسلام فرموده است:
ثناگويي بيش از استحقاق، تملق و چاپلوسي است و كوتاهي از حد استحقاق سستي و كاهلي نمودن و يا حسد است.21
3) برخورداري از ظرفيت روحي و اخلاقي
مديران سيستمها و مجموعهها، طبق اصول و قواعد حاكم بر سيستم، دستوراتي را به زيربخشهاي مديريتي خود صادر ميكنند كه معمولا در راستاي اهداف كلي سيستم است و اگر مدير از لياقتها و شايستگيها و تعهدات لازم برخوردار باشد، اين مسأله عليالاصول با ظرافت و حساسيت و دقت بيشتري انجام ميشود. بدين روي كارگزارني كه در درون سيستم قرار ميگيرند بايد از ظرفيت شنوايي و روحي بالايي برخوردار باشند تا در تصميمات صادره تعللي ورزيده نشود. در صورت فقدان چنين ظرفيتي تصميمات مطلوب و صحيح بر زمين مانده و نتيجهي مطلوبي عايد نخواهد گرديد. به فرمودهي علي عليهالسلام:
كسي كه نه بزرگي كار او را از پا درآورد و نه فراواني آن او را دچار پريشاني و سردرگمي نمايد.22
4) برخورداري از اعتماد به نفس
البته در نظام مديريتي مطلوب، افراد هرگز خودباختگي پيدا نميكنند و اعتماد به نفس خود را از دست نميدهند ولي به عنوان يك اصل اساسي، در حوزهي كارگزاري، بايد كارگزاري كه در درون يك تشكيلات به انجام وظيفه ميپردازد. به دليل اينكه مدير سيستم فراميني را صادر ميكند، هرگز نبايد اعتماد به نفس خود را از دست بدهد.
به خود متكي همچو خورشيد باش
كه خورشيد از خويش تابنده است
مده احتياط عمل را ز دست
كه اين نكته بر عقل فرخنده است
ز خود عقدهي كار جوينده باش
كه جوينده گفتند، يابنده است
اساس تعليم و تربيت اسلامي هم بر اين است كه هر فردي به گونهاي تربيت شود كه داراي حس وظيفهشناسي و اعتماد به نفس باشد. هر فردي در شؤون ديني خود، تكاليف مخصوصي دارد و در راه تأمين سعادت شخصي و اجتماعي بايد به خود اعتماد كند و با اتكال بر خدا، به انجام تكاليف خود بپردازد و از ورزشهاي فكري و ابتكارات بهرهمند باشد.
شبكهي تودهاي و اجتماعي
منظورمان از شبكهي تودهاي و اجتماعي، چنان كه در آغاز مباحث اشاره نمودهايم، اخلاقياتي است كه يك كارگزار حكومتي در نظام اسلامي بايد آنها را نسبت به مراجعان و ارباب رجوع، كه موضوع اصلي در پذيرش كارگزاري اجتماعي هستند، مورد توجه و رعايت جديد قرار بگيرد.
به دليل اينكه هر كارگزاري در سيستم اجتماعي و در نظام سياسي اسلام مسؤوليت ارائهي خدمات را برعهده دارد و مسؤوليتي كه بر عهدهاش نهاده شده امانتي است كه از تودههاي اجتماعي دريافت داشته، كارگزار اسلامي، در برابر تمام آحاد جامعه داراي مسؤوليت است و بايد وظايفش را در قبال مراجعان و تودهي مردم به درستي انجام دهد. نوع برخوردهاي مثبت كارگزاران با مردم بسيار تعيين كننده است، چنانكه علي عليهالسلام در نامهاي به مالك اشتر مينويسند:
قلبت را براي رحمت و مهرباني بر رعيت آماده كن، و به آنها محبت و لطف داشته باش و بر آنها حيواني درنده مباش كه خوردن شكار را غنيمت ميشمرد و با آنان فروتن باش و به نرمي رفتار كن كه آنها دو صنف هستند، يا نظير تو هستند و يا بردار تو، خدا را انصاف ده و با مردم به انصاف رفتار نما.23
با توجه به رهنمودهاي امام علي عليهالسلام در زمينه حسن خدمت به جامعه، كارگزار حكومتي، بايد چند وظيفه و يا روش اخلاقي را نسبت به مراجعان (تودهي مردم مسلمان) رعايت نمايد.
1) عشق به مردم
در هر نظام اجتماعي، مردم اصل و اساس و پايهاند و غرض اصلي از پيدايش سيستمها و مجموعههاي اداري هم خدمت به مردم است. در اين راستا يكي از بديهيترين اصولي كه بايد مورد توجه و رعايت قرار گيرد، شناسايي افعال و وظايفي است كه فرد درخصوص مردم دارد، خصوصا مردمي كه عشق به خدا دارند و خداگرا هستند، قضاوتهاي مردم دربارهي خوبي و بدي افراد، در اين زمينه، بسيار كارگشا و تعيينكننده است. فارابي ميگويد:
مدبران مدينه، چنانچه داراي اخلاق پسنديده باشند و فضايل در وجود آنها به صورت ملكه درآمده باشد، بهتر از اين است كه خود نگهدار باشند.24
منظور فارابي اين است كه كارگزار حكومتي بايد متصف به برخوردهاي مثبت با جامعه باشد و اين مسأله مقتضي اين نكته است كه كارگزار حكومتي به مردم عشق بورزد و اساسا، در علم مدني، مسألهي عشق به مردم در رأس همه امور مربوط به نظام اجتماعي مدينه قابل فرض است.
2) تعهد خدمترساني به مردم
در علم مدني اسلامي، تعهد خدمت رساندن به مردم از افضل تعهدات محسوب گرديده و بايد فرد كارگزار، در جامعهي مدني ديني، به توزيع خيرات به جامعه بپردازد. در انديشهي فارابي اين مسأله از اهم امور شمرده شده:
فارابي بر اين باور است كه علم مدني، نه تنها متكفل بيان ضرورت توزيع خيرات عمومي است، بلكه چگونگي توزيع آن را نيز بيان ميكند.25
همانگونه كه اشاره كرديم، كارگزار اسلامي عاشق مردم است و در نتيجه از هر فرصتي كه براي نيكي نمودن و خدمت به مردم برايش مهيا شود استفاده مينمايد و انجام اين خدمت را براي خود عبادت ميداند، در نامهي امام به مالك چنين آمده است:
و بدان كه هيچچيز به اندازهي نيكي كردن به مردم و سبك كردن بار مشكلاتشان و وانداشتن آنها به كارهاي تحميلي بيسابقه، خاطر مدير را از جانب مردم آسوده نميسازد، پس در آنچه گفتم بايد تلاش كني كه اين كار، از جانب مردمست، به تو اطمينان خاطر ميبخشد و اين، خود رنجي سنگين را از دل تو برميدارد و هر آينه از كسي ميتواني انتظار خير داشته باشي كه در حق او خوبي كرده باشي و سزاوارترين فردي كه بايد از او نگران باشي كسي است كه دربارهي او بدي روا داشتهاي.26
3) نپذيرفتن كارهاي متعدد غيرمرتبط
براي اينكه كارگزار نظام اسلامي در كار خود موفق باشد نبايد كارهاي مختلفي را كه مربوط به مردم ميشود بپذيرد، زيرا اين مسأله حقوق اجتماعي را پايمال ميسازد و انسانها را از دريافت خدمات مثبت محروم مينمايد.
فارابي معتقد است:
لازم است به هر فردي از اهل مدينهي فاضله صناعت خاصي، خواه در مرتبهي خدمت و يا رياست، واگذار شود تا به آن عمل كند و نبايد يك نفر بيش از يك صناعت و شغل داشته باشد، زيرا اولا هر انساني شايستهي انجام همه نوع عمل و صناعت نيست، ثانيا اگر هر كسي تنها به يك شغل و صناعت مشغول باشد، در آن كار مهارت و تخصص پيدا ميكند و كارش از اتفاق و استحكام بيشتري برخوردار ميشود و ثالثا بسياري از كارها زمان خاصي دارند كه اگر از آن بگذرد، فوت ميشود و چه بسا دو عمل مربوط به يك زمان خاص باشند كه به هر كدام مشغول بشود، زمان ديگري فوت ميشود و در زمان ديگر هم قابل عمل نيست، لذا شايسته است هر شغلي به يك نفر واگذار شود تا زمان آن فوت نشود.27
4) در نظر داشتن مساوات بين مردم
مراجعين به يك مجموعهي كاري، از قشرهاي مختلف اجتماعيند، بعضي ثروتمند، برخي و يا اكثريتي فقير و مستضعف، برخي آشنا و برخي ناآشنا، بعضي آمادهي پرداخت رشوه و بعضي درصدد مطالبهي حق خودشان، برخورد با اين تيپهاي مختلف هرگز نبايد با انگيزههاي شخصي، نفعپرستانه و خداي نخواسته سودجويانه باشد، بلكه اصل اولي رضاي خداوند متعال است و اصل ديگر برخورد عادلانه به همه مراجعان به سيستم اداري است. هرگز نباشد كار فردي سريع انجام شود و كار فردي ديگر به تأخير انداخته شود.
آنچه در كارگزاري مديريت اسلامي مطرح ميباشد، نه تنها عدم تبعيضهايي از اين دست است، بلكه حتي مدير در نگاهها و خطابها و استقبال هم نبايد تفاوتي بين اقشار و افراد بگذارد تا در نتيجه اغنيا طمع سوءاستفاده بيش از حق خود را در سر نپرورند و افراد ضعيف و تهيدستان هم اميدشان را در دستيابي به حق خود از دست ندهند. اگر مدير چنين نكند و به متعابعت از هواي نفس خود، بين مراجعان و خدمتگيرندگان از سازمان تفاوت گذارد، به سمتي دستآلوده است كه هر چه از رهگذر اين نحوه عملكرد به دست آورد قطعا قابل مقايسه با سلامتي كه در صورت مراعات عدالت در سازمان حاكم ميگشت نخواهد بود.28
علي عليهالسلام در اين خصوص مكتوب فرمودهاند كه:
در نگاه كردن به مردم، چه مستقيم و چه به گوشهي چشم، و در اشارت كردن و درود گفتن به آنان يكسان عمل كن تا بزرگان به طمع سوءاستفاده از تو نيفتند و ضعيفان از عدالتت مأيوس نشوند.29
صفات و ملكات فاضلهي ديگري همچون خوشرويي، احترام، كنترل و هدايت مطلوب، به سخنان مراجعان گوش دادن، دلسوزي نمودن، تفهيم مشكل نمودن، خود را از ديگران برتر پنداشتن، برابر مقررات عمل نمودن، همدردي و همدلي داشتن، ترجيح بيجهت ندادن، انتقادپذير بودن و به مشاورهي ديگران بها دادن، عفو و بخشش نمودن، كنترل و هدايت مطلوب نمودن و... از جمله صفات و ويژگيهايي است كه يك كارگزار ديني و اسلامي بايد خود را به اين آداب و اخلاق مزين گرداند.