تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۲  ، 
کد خبر : ۲۷۱۲۶۳

مروری تحلیلی بر حرکت‌های ضداستعماری حوزه نجف در سده اخیر در گفت‌وگوی «جوان» با حجت‌الاسلام و المسلمین سیدهادی خسروشاهی (بخش اول)

نویسنده: محمدرضا کائینی - اشاره: در روز پنج‌شنبه 30 آبان 1393، کنگره نکوداشت منزلت علمی و جهادی عالم مجاهد، آیت‌الله حاج شیخ محمد مهدی آصفی درقم برگزار می‌شود. برگزاری این کنگره درواقع، تکریم پیشینه مبارزاتی عالمان حوزه علمیه نجف است که آیت‌الله آصفی یکی از مصادیق شاخص آن به شمار می‌رود. به همین مناسبت و با اغتنام فرصت، درباب «تاریخچه حرکت‌های ضداستعماری حوزه نجف درسده اخیر»با استاد و پژوهشگر فرزانه، جناب حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی به گفت‌وگو نشستیم که آغازین بخش آن را هم اینک پیش‌روی دارید.

* بعد از انقلاب معروف به «ثوره العشرین» که به رهبری مرجعیت شیعه و علمای بزرگ حوزه‌های علمیه نجف، کربلا و کاظمین، به وقوع پیوست و به شکست عملی اشغالگران انگلیسی انجامید و متأسفانه به علت پاره‌ای غفلت‌ها، نتیجه نهایی مطلوب به دست نیامد، ظاهراً حوزه نجف و علمای عظام و به طور کلی «اسلامگرایان» در صحنه سیاسی ـ اجتماعی عراق حضور پیدا نکردند، آیا این مطلب صحیح است؟

** بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. البته تشریح مسائل مربوط به ثوره العشرین و حوادث بعدی و چگونگی تشکیل حکومت، نیازمند تألیف چندین جلد کتاب است و به طور طبیعی نمی‌توان در یک گفت‌وگوی کوتاه، آن هم درباره مطلب دیگر، به آن پرداخت، ولی به عنوان اشاره به فهرست حوادث می‌توان گفت:دوران «ثوره العشرین» که با فتاوی مراجع بزرگ نجف اشرف و شرکت مسلحانه علمای بزرگ عراق در نبرد بر ضد نیروهای اشغالگر انگلیسی که در میان آنها نام «آیت‌الله سیدمصطفی کاشانی» و «آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی» هم به چشم می‌خورد، سرانجام با پیروزی مردم و نیروهای جهادی به پایان رسید و سپس با توجه به «انحراف مسیر» و شاه شدن عناصری وابسته به انگلیس، یأس و ناامیدی بر همه غالب آمد و حرکت‌های اسلامی به دوران «رکود» و «سکوت» رسید.

با آغاز دهه 50 قرن بیستم، بعضی از سازمان‌ها و احزاب اسلامی کوچک با بهره‌گیری از تجربه‌های چگونگی کار تشکیلاتی و اقدام سیاسی عصر جدید، از سوی برادران شیعه و سنی، به وجود آمد و فعالیت‌هایی را در سطح کل عراق آغاز کردند. در واقع پس از سه دهه کامل سکوت ملموس، حرکت‌های سازمان یافته سیاسی ـ اسلامی به وجود آمد و در این راستا سازمان‌ها و گروه‌های کوچکی در نجف اشرف و بغدادآغاز به کار کردند که از آن جمله بود:

1ـ سازمان جوانان مسلمان توسط شیخ عزالدین الجزائری و... 2ـ الحزب الجعفری که در نجف اشرف توسط جوانانی چون حسن شبر، عبدالصاحب دخیل فعالیت خود را آغاز نمود؛ 3ـ سازمان جوانان عقیده و ایمان که بیشتر به آموزش و کادرسازی و تشکیل کلاس‌های عقیدتی ـ سیاسی می‌پرداخت. سازمان اسلامی دیگری که در عراق فعالیت خود را آغاز نمود جمعیت اخوان‌المسلمین بود که در سال 1948 هم با اشراف شیخ أمجد الزهاوی، توسط شیخ محمد محمود صواف، محمد فرج سامرایی و چند نفر دیگر از شخصیت‌ها تأسیس شد و به فعالیت‌هایی در منطقه بغداد و شهرهای شمال و کردنشین پرداخت و هفته‌نامه «الاخوه الاسلامیه» را منتشر کرد که مقالاتی نیز از علمای شیعه در آن درج می‌شد.

شیخ محمد صواف در نجف اشرف به حضور مراجع وقت می‌رسید و اهداف «تقریبی» داشت و به درخواست اینجانب، شماره‌های نشریه «الاخوه الاسلامیه» را برای من می‌فرستاد، ولی پس از پایان دوران عبدالسلام عارف و برادرشعبدالرحمن عارف و روی کار آمدن بعثی‌ها و کمونیست‌ها، شیخ محمد محمود صواف دستگیر و به زندان افتاد ولی توانست توسط کردها از زندان فرار کند و از طریق ایران، راهی کشورهای عربی منطقه خلیج فارس شود و بعد به عربستان سعودی رفت و در «دانشکده شریعت» به تدریس پرداخت و در چند سفر حج، در صحن بیت الله در «مکه مکرمه» با او دیدار داشتم که از حوادث جاری در عراق بسیار ناراحت بود، چون رژیم بعثی ضمن اعدام سرلشکر محمد فرج سامرایی ـ از اعضای مؤسس جمعیت در عراق ـ همراه چند شخصیت اسلامی دیگر، تمامی فعالیت‌های دوستان او را در بغداد، موصل و منطقه شمال کشور، ممنوع کرده بود.

* احزاب دیگری که دراین دوره به فعالیت پرداختند، چه هویتی داشتند؟

** حزب دیگری که در این دوره در عراق به فعالیت پرداخت حزب التحریر بود که توسط چند اردنی وابسته به حزب، در بغداد اعلام موجودیت کرد، اما دولت اجازه فعالیت رسمی به آن نداد و رهبر حزب، شیخ تقی الدین نبهانی در حکمی، رهبری «ولایت عراق» را بر کنار کرد و سپس بعضی از کادرهای اصلی مانند شیخ عبدالعزیز بدری کنار رفتند و شیخ عبد‌العزیز بدری از نخستین فعالان اسلامگرای سنی بود که تحت شکنجه بسیار وحشیانه رژیم صدام، به شهادت رسید.

بنابراین پس از برهه رکود، در این دوره فترت هم علمای اسلامی، اعم از شیعه و سنی، به نحوی در صحنه مبارزات و فعالیت‌های اجتماعی ـ سیاسی حضور داشته‌اند ولی شاید با توجه به شرایط موجود و عدم آمادگی جامعه یا عدم حضور عناصر فرهیخته و کادرساز تأثیرگذار در میدان، آنطور که مورد انتظار بود، فعالیت‌های چشمگیری در آن دوره فترت دیده نمی‌شود، اما شاید همین رکود، باعث پیدایش حرکت اصلاحی در حوزه نجف اشرف شده که در واقع خود مقدمه تولد بزرگترین سازمان سیاسی شیعه به رهبری فقها و علما شیعه در عراق شد.

* همانگونه که مستحضرید، این فصل ازتاریخ مبارزات دینی وسیاسی در عراق، از اهمیت بالایی برخوردار است. لطفاً در صورت امکان، در این باره قدری به جزئیات بپردازید؟.

** پیش از پیدایش رسمی و علنی حزب الدعوه‌الاسلامیه در نجف ـ و توسعه آن در کل عراق ـ حرکت‌های اصلاحی خاصی در محیط نجف و در کنار مراکز رسمی حوزوی، مؤسسه «منتدی النشر» به‌وجود آمد که علامه سید‌مرتضی‌عسکری، حاج‌محمد صادق قاموسی و حاج عبد‌الصاحب دخیل و سید‌مهدی حکیم از مؤسسان و اداره‌کنندگان اصلی آن بودند که بعدها از کادر اصلی رهبری حزب‌الدعوه محسوب شدند و البته همه این افراد در واقع شاگردان علامه شیخ محمدرضامظفر بودند که علاوه بر اشراف بر آن مؤسسه، دانشکده فقه ـ «کلیه‌الفقه» ـ را هم در نجف اشرف تأسیس کرده بود و نسل جوان حوزه علمیه نجف را جذب کرده بود و فصلنامه آکادمیک النجف را با روش علمی ـ تحقیقی به قلم افاضل حوزه و اساتید دانشگاه منتشر می‌ساخت.

تأسیس «جماعه‌العلماء» در نجف اشرف با شرکت شخصیت‌های برجسته علمی، فقهی و حوزوی که مورد تأیید همه مراجع عظام تقلید، به ویژه آیت‌الله سیدمحسن حکیم و آیت‌الله سید‌ابوالقاسم خویی قرار گرفت، در واقع بستری برای نشر اندیشه تحزب و کادر سازماندهی سیاسی در حوزه بود که بتواند در همه زمینه‌های علمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به تربیت افراد بپردازد و به عبارت دیگر، جماعه العلما پیوندهای استوار ولی پنهانی، با پیدایش و تشکیل حزب‌الدعوه الاسلامیه داشت.

جماعه العلما نشریه‌ای ماهانه تحت عنوان الاضواء منتشر ساخت که اغلب نویسندگان آن، به نحوی با حزب‌الدعوه در ارتباط بودند. البته اغلب اعضای مؤسس «جماعه العلماء» از لحاظ سنی و موقعیت حوزوی، از اعضای رسمی رهبری حزب الدعوه، شناخته شده‌تر بودند ولی در مرحله عمل همکاری تنگاتنگی بین آنان برقرار بود. فعالیت جماعه‌العلما که بیشتر صبغه علمایی ـ حوزوی داشت، زمینه را برای کار حزبی در حوزه و بین طلاب جوان آماده ساخت و تأیید مراجع عظام هم در توسعه و استمرار آن نقش اساسی را ایفا کرد.

* از دیگر نشریات این جریان فکری و مبارزاتی، می‌توان به چه مواردی اشاره کرد؟

** علاوه بر مجله وزین النجف که آیت‌الله آصفی به اینجانب می‌فرستاد، در اوایل سال 1380هـ یک شماره از مجله جدید الانتشار «الاضواء» چاپ نجف اشرف هم توسط ایشان به اینجانب رسیدکه حقیر بلافاصله ضمن ارسال تبریک انتشار آن، خواستار استمرار ارسال آن شدم. نخستین شماره «الاضواء» به عنوان یک «نشریه» عمومی که زیر نظر هیئتی از جماعه‌العلما منتشر می‌گردد، در اواخر سال 1379 هـ منتشر گردید. این مجله چون «مجوز» رسمی نداشت، به عنوان «نشریه» که نیازی به اجازه دولتی نداشت، هر دو هفته یک‌بار، منتشر می‌شد و مرحوم شیخ کاظم الحلفی، از علمای محترم حوزه نجف، مدیریت آن را به عهده داشت و به توصیه آیت‌الله آصفی همه شماره‌های آن را به آدرس اینجانب در «قم» می‌فرستاد و چاپ این نشریه که بعدها به طور ماهانه منتشر می‌شد، چهارسال ادامه یافت و آیت‌الله آصفی از همکاران و نویسندگان آن به شمار می‌رفت.

سر مقاله‌های سال نخست مجله الاضواء را آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، تحت عنوان:«رسالتنا» می‌نوشت و در سال دوم، آیت‌الله سیدمحمد حسین فضل الله، سر مقاله‌های مجله را با عنوان «کلمتنا» تحریر می‌کرد که مجموعه هر دو این سرمقاله‌ها، بعدها به شکل دو کتاب مستقل انتشار یافت. انتشار «الاضواء» در حوزه نجف اشرف، البته با واکنش‌هایی منفی نیز ـ از طرف متحجران ـ همراه بود ولی پشتیبانی آیت‌الله حکیم که حتی اجازه دادند بدهی آن، از وجوهات شرعیه پرداخت شود، باعث شد که عناصر متحجر حوزه و مخالفان سیاسی چپ و راست، نتوانند از انتشار آن جلوگیری کنند. بزرگان و شخصیت‌هایی چون: سیداسماعیل صدر، سیدمحمدباقر صدر، سیدمرتضی عسکری، سیدمحمدحسین فضل الله، شیخ محمد مهدی شمس الدین، شیخ عبدالهادی فضلی، شیخ محمد مهدی آصفی و...از نویسندگان این مجله بودند و البته پس از انحلال «جماعه العلما» در سال 1962، به علت اختلافات داخلی، مجله الاضوا مدتی به انتشار خود ادامه داد و به نوعی به مثابه حزب‌الدعوه شناخته می‌شد.

* پیش از این دوره زمانی، آیا مجله‌ای دینی‌- فرهنگی از نجف اشرف منتشر نمی‌شد؟ موضع مرجعیت ـ آیت‌الله حکیم ـ در رابطه با جماعه العلماء مجلد الاضوا با توجه به وضع خاص حوزه، چگونه بود؟

** البته غیر از «الاضواء» و سال‌ها پیش از آن، مجلات گوناگون دیگری در نجف، کربلا، کاظمین و بغداد، از سوی علمای شیعه مانند مرحوم آیت‌الله سیدهبه‌الدین شهرستانی و آیت‌الله خالصی زاده و دیگران، منتشر می‌گردید و منتشر شدن «الاضواء» از نجف جای تعجب ندارد، به ویژه که زیر نظر «جماعه العلماء» منتشر می‌شد و چنانکه گفته شد، این جمعیت، مورد تأیید رسمی و کتبی مرحوم آیت‌الله سیدمحسن حکیم، مرجع علی الاطلاق وقت بود. آیت‌الله حکیم، در سال 1378هـ .‌ق در بیانیه‌ای، رسماً از «جماعه العلماء» و نشریات آنها پشتیبانی کردند و در موردی هم در سال 1382 هـ. ق، وقتی مجله «الاضواء» دچار مشکل مالی شده بود، اجازه دادند که از سهم امام، بدهی آن پرداخت شود.

در مکتوبی، آیت‌الله حکیم، همه نشریاتی را که گروهی از فضلای اهل علم به نام «جماعه العلماء فی النجف الأشرف» منتشر می‌کردند، در راستای نشر تعالیم اسلامی و از مهم‌ترین وظایف شرعی دانسته‌اند. ایشان علاوه بر تأیید کامل حرکت «جماعه العلماء» نجف، که در آغاز فعالیت، آیت‌الله علامه عسکری هم یکی از ارکان آن بود، کمک به نشریه این تشکل را که با عنوان «الاضواء» منتشر می‌گردید، به علت دارا بودن «فواید بسیار در نشر تعالیم اسلام» یکی از وظایف دینی شمردند.

* پس از این حرکت‌های اصلاحی، سازماندهی یک جنبش اسلامی ـ سیاسی فراگیر زیر نظر علمای نجف اشرف، در عراق پدید آمد؟

** بله، پیدایش و تأسیس یک حزب سیاسی فعال، با گستره‌ای فراگیر در واقع محصول این دوران و این حرکت اصلاحی بود. حزب‌الدعوه در مهرماه سال 1336 شمسی (1957 میلادی) توسط چند نفر از علمای فرهیخته حوزه نجف اشرف و شخصیت‌های اسلامی برجسته تأسیس شد که عبارت بودند از آیات و حجج: سیدمرتضی عسکری، سیدمحمد باقر صدر، سیدمهدی حکیم، محمد‌رضا عامری، عبدالصاحب دخیل، محمد بحر‌العلوم و حسن شبّر که به تدریج یکی از فعال‌ترین و تأثیرگذارترین و نخستین حزب فراگیر شیعه در عراق بود که از لحاظ سازماندهی و تشکیلات و فراگیری، در واقع نخستین سازمان شیعی منسجم و پرنشاط بود.

در آن دوران، هواداران اندیشه‌های سوسیالیستی، ناسیونالیستی و کمونیستی در سراسر عراق فعال بودند و متأسفانه بسیاری از جوانان شیعه و سنی را هم به سوی خود جلب و جذب کرده بودند. حزب‌الدعوه در این شرایط برای مقابله با اندیشه‌های الحادی و سکولار و نشر اندیشه اسلام، وارد میدان شده بود و به‌رغم سازماندهی مخفی، در نشریاتی که از لحاظ فکری، منسوب به حزب بودند، خواستار اجرا و تحقق عملی نظریه «حکومت اسلامی شورایی» ـ و مشاوره با فقها و علمای بزرگ ـ برای انتخاب «حکومت صالح» برای اداره کشور بود. با سقوط رژیم سلطنتی و روی کارآمدن ژنرال عبدالکریم قاسم، فعالیت حزب گسترش یافت و جوانان و دانشجویان بسیاری را که گرایش غیرمذهبی پیدا کرده و به احزاب دیگر ملحق شده بودند.

به سوی خود جذب کرد و نخستین بیانیه رسمی و علنی آن توسط سیدمهدی حکیم، یکی از سخنوران نامی عراق، در دفاع از حکومت جمهوری جدید، قرائت شد و مجله علمی «الاضواء» با مدیریت استاد شیخ کاظم الحلفی زیر نظر علمای بزرگ نجف به انتشار خود ادامه داد که سرمقاله‌های نخستین آن ـ رسالتنا ـ به قلم شهید سیدمحمد باقر صدر بود و این مجله در واقع به مثابه ارگان حزب عمل می‌کرد و به همین دلیل مورد هجمه حزب کمونیست عراق قرار گرفت که خواستار لغو امتیاز و منع نشر آن شد! ولی دولت جدید نه تنها با این درخواست موافقت نکرد بلکه مجوز چاپ و نشر کتاب «فلسفتنا»ی شهید صدر را هم صادر کرد که در واقع نوعی مقابله فکری، ایدئولوژیک با حزب نیرومند کمونیست عراق بود که همه آثار و ادبیات مارکسیستی ـ لنینیستی چاپ شده در مسکو و پکن، به زبان عربی را در سراسر کشور توزیع و منتشر می‌ساخت.

* از چه دوره‌ای فعالیت‌های حزب الدعوه، حالت علنی پیدا کرد و از شرایط اختفا درآمد؟

** حزب‌الدعوه به تدریج توانست وارد مرحله فعالیت نیمه علنی شود و سپس به طور رسمی خواستار تغییر بنیادی کشور و ایجاد جامعه و محیطی بر پایه اصول سیاسی اسلام و نشر اندیشه‌ها و مفاهیم رفتاری و روابطی در همه سطوح، بر پایه عقیده اسلامی و اجرای احکام شریعت به جای قوانین وضعی بشری شد. حزب برای پیشرفت امور و ایجاد ساختار عملی برای تشکیل و تأسیس یک حکومت اسلامی صالح، چهار مرحله را در مسیر عملکرد و اقدامات خود در نظر گرفته بود:

1- مرحله کادرسازی برای تغییر

2- مرحله فعالیت رسمی سیاسی

3- مرحله در دست گرفتن قدرت

4- مرحله تشکیل رهبری و اجرا

واحدها و شعبه‌های غیر‌علنی حزب در بسیاری از شهرهای عراق فعال شدند و حکومت جدید، به‌رغم فشار حزب نیرومند کمونیست عراق، مانع حرکت حزب‌الدعوه نشد... اما به علت محدود بودن امکانات و نوپا بودن سازماندهی یک حزب نیرومند سراسری و فراگیر، دوران این فعالیت به درازا نکشید و احزاب مخالف با سرسختی تمام به سرکوب عملی و همه جانبه حزب پرداختند که در طلیعه آنها حزب کمونیست عراق و سازمان‌های ناسیونالیستی عربی بود.

شهید آیت‌الله‌ سیدمحمدباقر صدر، در اداره و رهبری حزب در همه مراحل چهارگانه فعال بود و همکاران وی در تأسیس حزب نیز هر کدام به نوبه خود اقداماتی به عمل می‌آوردند، اما اداره امور فکری و تئوریک با شهید صدر بود و در واقع او به مثابه رهبر و ایدئولوگ حزب شناخته می‌شد. حزب‌الدعوه با توجه به تأیید رسمی و همه جانبه مرجعیت در نجف اشرف، توانست گسترش و نفوذ فوق‌العاده‌ای در سراسر عراق به دست آورد و البته گرایش بخش عظیمی از عناصر حوزوی و در طلیعه آنها طلاب و فضلا فرهیخته و جوان، یک عنصر اساسی در پیشرفت و پیروزی‌های معنوی حزب به شمار می‌رفت.

دیدگاه رهبری حزب در اداره حکومت، تأسیس یک «حکومت اسلامی شورایی» بود اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در سال 1357 ش ـ 1978 م ـ شهید صدر طرح جدیدی درباره نوع حکومت که آمیخته‌ای از «شوری» و «ولایت فقیه» بود مطرح کرد که این طرح مورد موافقت کامل بعضی از اعضا و کادرهای اصلی حزب قرار نگرفت و این اختلاف فکری متأسفانه مصادف با سرکوب حزب از سوی حاکمیت جدید عراق شد که حزب‌الدعوه خواستار سرنگونی آن شده بود. این امر با دستگیری و اعدام کادرهای اصلی حزب‌الدعوه همراه شد تا آنجا که در ماه مارس 1980 م در قانون محکومیت به اعدام، همه کسانی که به عضویت حزب‌الدعوه درآمده‌اند.

با امضای «صدام حسین» ـ که همه کاره حزب بعث شده بود ـ صادر شد و با اعدام شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی، فشار و اختناق به اوج رسید و بسیاری از اعضای اصلی حزب مجبور به فرار از کشور و هجرت به ایران، لبنان، بحرین و... شدند. ولی شاخه نظامی حزب که به عنوان «شاخه جهادی» شناخته می‌شد، به اقدامات مسلحانه علیه مراکز پلیسی رژیم و حتی ترور ناموفق صدام حسین در منطقه الدجیل ـ شمال بغداد ـ دست زدند. در مراحل نخستین این فشار و اختناق شدید، متأسفانه حزب‌الدعوه دچار انشعاب‌های متعددی شد. مثلاً سازمان حزب در بغداد و کمیته «الکراده» ـ به رهبری استاد سامی البدری ـ اعلام استقلال! کرده و خود را «جُند الامام» نامید و همچنین ـ در سال 1975م ـ گروه دیگری به رهبری شیخ محمد‌هادی السبتی و شیخ علی الکورانی ـ پس از اعدام شیخ عارف البصری ـ سازمانی دیگر که «قیاده العراق» نامیده شد، به وجود آمد.

* آیا پس از گذار از این مرحله، شخصیت‌های باقیمانده و کیفی این حزب، درصدد تجدید سازمان آن برنیامدند؟

** در این راستا، حرکت‌هایی صورت گرفت. در سال 1978 م آیت‌الله شیخ محمد‌مهدی آصفی مسئولیت شاخه حزب در بصره را به عهده گرفت و پس از دو کنفرانس عمومی حزب «مؤتمر قواعد الحزب» و «مؤتمر الامام المهدی» در سال‌های 1979 و 1980، سازمان «الدعوه» با همکاری آیت‌الله سیدکاظم حائری، آیت‌الله شیخ مهدی آصفی و شیخ علیکورانی به وجود آمد و در «مؤتمر الشهید الصدر» شیخ محمد مهدی آصفی و دکتر ابراهیم الجعفری برای گردآوری عناصر اصلی در یک واحد و رفع تشتت و افتراق، در ایران مستقر شدند، اما خودخواهی بعضی از عناصر و تمامیت خواهی آنان برای حضور در جرگه رهبری حزب، باعث شد در سال 1984 م آیت‌الله حائری و آیت‌الله شیخ محمد مهدی آصفی تشکیلات «حزب‌الدعوه الاسلامیه ـ المجلس الفقهی» را سامان دهند تا کارهای حزبی زیر لوای «المجلس الفقهی» بر اساس موازین شرعی، انجام پذیرد.

اما در «مؤتمر الحوار» که سال 1988م که مرحله گرایش یا پذیرش کامل خط ولایت فقیه در حزب بود، گروه دیگری انشعاب کردند و هر کدام برای خود سازمان و حزبی با نام‌های جدید ـ و «پسوند الدعوه» ـ تشکیل دادند که عبارت بودند از: «حزب‌الدعوه ـ تنظیم العراق» به رهبری خضیر موسی جعفر و «حزب‌الدعوه الاسلامیه» به رهبری دکتر ابراهیم الجعفری و «الدعوه الاسلامیه» ـ جناح البصره ـ و سرانجام «حرکه الدعوه» به رهبری عبدالزهره عثمان ـ معرف به عز‌الدین سلیم ـ که نامبرده پس از سقوط صدام به نمایندگی مجلس عراق راه یافت ولی هنگام ورود به پارلمان به شهادت رسید.

البته اینها اشاره فهرست‌گونه به مسئله حزب‌الدعوه است و پرداختن به تاریخ، اهداف، عملکرد و چگونگی رهبری این سازمان یا حزب، بدون مبالغه نیازمند تألیف یک «موسوعه» ـ یا دائره المعارف تاریخی ـ سیاسی ـ است که ان‌شاءالله نسل جوان حوزه ما به آن می‌پردازند، به ویژه که تمام امکانات و شرایط، تمام اسناد و مدارک مورد نیاز یک تحقیق آکادمیک در این زمینه، هم اکنون در ایران و عراق موجود است که با استناد به آنها می‌توان به این مهم تاریخی پرداخت.

* یک نکته اساسی و مهم که در تاریخ حزب‌الدعوه باید تبیین شود، همکاری یا عدم همکاری آن با حرکت‌های اسلامی یا آزادیخواه همسو در عراق یا بلاد اسلامی دیگر است! در این رابطه چه توضیحی دارید؟

** حزب‌الدعوه الاسلامیه، پس از آنکه از مرحله «مخفی بودن فعالیت‌ها» بیرون آمد و شهدایی هم در این راه تقدیم حرکت اسلامی کرد، روابط خود را با حرکت‌های اسلامی معاصر، توسعه داد. در بلاد عربی علاوه بر جمعیت اخوان‌المسلمین مصر، عراق، سوریه، لبنان، سودان و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، با سازمان‌های سیاسی آسیا به ویژه شبه قاره هند ارتباط وثیقی برقرار کرد که از آن جمله همکاری و تعاون با جماعت اسلامی پاکستان و مرحوم مولانا سیدابوالاعلی مودودی بود.

در منطقه عربی هم حزب الدعوه، تعاون همه جانبه‌ای با سازمان‌های فلسطینی مبارز به ویژه سازمان آزادیبخش فلسطین ـ الفتح ـ داشت که در این راستا، در صدور فتواهای مراجع عظام در وجوب و ضرورت کمک به جهاد رهایی‌بخش فلسطین و حتی کمک مالی از وجوهات شرعیه، نقش عمده و سیاسی داشت. فتواهای مرحوم آیت‌الله سیدمحسن حکیم در این زمینه در کتاب‌های مربوطه ثبت و منتشر شده که از لحاظ تاریخی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

* در داخل عراق سازمان‌های سیاسی اسلامگرا یا چپگرا در میان برادران اهل سنت و اکراد، وجود داشت که نقش حزب‌الدعوه در این رابطه برای پژوهشگران روشن نیست!

** اتفاقاً اسناد معتبر زیادی در این زمینه در اختیار است که نشان دهنده همکاری و هماهنگی کامل حزب‌الدعوه با آنها و مبارزه بر ضد رژیم فاشیستی حزب بعث می‌باشد و موجب تعجب است که پژوهشگران تاریخ، بدون بررسی اسناد آن، از داشتن نقش حزب‌الدعوه اعلام بی‌اطلاعی می‌کنند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات