تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۳  ، 
کد خبر : ۲۸۵۴۲۱

نشانگان گفتمان انقلاب اسلامي ايران در جريان بيداري اسلامي خاورميانه*

چكيده: انقلاب اسلامي ايران نخستين انقلابي محسوب مي‌شود كه آشكارا تعاليم اسلامي را به عنوان قانون اساسي خود برگزيد و شيوه زندگي اسلامي را به عنوان شيوه‌اي جديد از زيست در جهان معاصر معرفي كرد. از اين منظر انقلاب اسلامي ايران را مي‌توان به مثابه انقلاب فرانسه معرفي كرد كه نسيم آن نه فقط فرانسه بلكه همه جهان مسيحيت را درنورديد و بر جنبش‌هاي فكري و گفتمان‌هاي اسلامي اعم از شيعه و سني تأثيرگذار شد. انقلاب اسلامي ايران همچنين با خلق گفتمان مقاومت اسلامي در قالب بيداري ديني كوشيد تا با ترويج انديشه‌‌هاي ديني، مسلمانان جهان را از تمدن مادي معاصر كه انسان‌ها را ماشين و زندگي را حركتي مكانيكي و بدون هدف مي‌كند، آگاه سازد. اين مقاله با رويكرد فرهنگ‌‌گرايانه و با تلفيق دو روش تحليل گفتماني و سازنده‌گرايي در مطالعات حوزه علوم انساني و همچنين بهره‌گيري از برخي آموزه‌هاي موجود در چارچوب نظريات جامعه‌شناسي معرفت، مي‌كوشد تا مباني و مبادي نظري و ريشه‌هاي معرفتي و شناخت‌شناسانه گفتمان مقاومت اسلامي را در فرهنگ سياسي حاصل از انقلاب اسلامي ايران شناسايي كند. مقاله با مفروض گرفتن اين نكته كه گفتمان انقلاب اسلامي در موارد متعددي ناگزير از مواجهه با نظم موجود جهان بوده است، اين فرضيه را مورد آزمون قرار خواهد داد كه «به نظر مي‌رسد آرمان‌خواهي و الزامات معرفتي حاصل از گفتمان انقلاب اسلامي ايران به تدريج منجر به تكوين و تقويت گونه‌اي از گفتمان مقاومت و بيداري اسلامي در جهان اسلام و به ويژه خاورميانه عربي شده است.» مقاله براي آزمون فرضيه خود ضمن اشاره به گزاره‌ها و مؤلفه‌هاي اساسي در نظريه‌ سازه‌انگاري به عنوان چارچوب نظري مقاله، نخست به تبيين مفهوم گفتمان، خواهد پرداخت و سپس تأثيرات معرفت‌شناسانه حاصل از انقلاب اسلامي ايران را بر تكوين گفتمان مقاومت اسلامي در خاورميانه عربي مورد بررسي قرار خواهد داد. واژگان كليدي: فرهنگ، انقلاب اسلامي، مقاومت اسلامي، معرفت‌شناسي، ايران، بيداري اسلامي - مقدمه: مطابق ديدگاه‌هاي مرسوم در مباحث گفتماني، تكوين‌گرايي و جامعه‌شناسي معرفت، فرهنگ سياسي را مي‌توان به مثابه‌ بخشي از جهان‌بيني و شيوه نگرشي دانست كه مردم يك كشور در تعاملات و به ويژه در نحوه مواجهه با مسائل و مشكلات ملي اتخاذ مي‌كنند. از اين منظر به نظر مي‌رسد براي فهم معقول مباني و مبادي شناختي در فرهنگ انقلاب اسلامي، ابتدا بايد نظام انگيزشي و نشانگان انقلاب اسلامي را مورد بررسي قرار داد. به عبارت بهتر يافتن پاسخي براي اين پرسش مهم كه چرا گفتمان حاصل از انقلاب اسلامي برخلاف ديگر گفتمان‌هاي حاكم بر جهان، در پي تحقيق و نيل به آرمان‌ها و اهدافي است كه به گمان بسياري در شرايط عادي امكان‌پذير نيست. مي‌تواند تا حدود زيادي ماهيت، تكوين، توسعه، پيدايش و پويش نشانگان و گفتمان انقلاب اسلامي ايران را تبيين كند. با اين مقدمه نظري و با در نظر داشتن اين نكته مهم كه مردمي كه يك جامعه را شكل داده‌اند و با هم زندگي مي‌كنند، باورها و فهم و دانشي را در فرايند زندگي اجتماعي كسب مي‌كنند كه خصلت و مبنايي اجتماعي دارد و همچنين با مفروض گرفتن اين موضوع كه نظام گفتماني در جمهوري اسلامي به علت تلاش براي تحقق اهداف و آرمان‌هاي خود همواره در چالش با نظام بين‌الملل به سر برده است؛ پرسش اصلي كه مطرح مي‌شود اين است كه بنيان‌ها و ريشه‌هاي معرفتي فرهنگ سياسي انقلاب اسلامي چه تأثيري را بر گفتمان مقاومت اسلامي در عرصه جهاني و به ويژه گفتمان‌هاي بيداري اسلامي در روند انتفاضه خاورميانه عربي بر جاي نهاده است؟ اين نوشتار در پاسخ به اين قبيل پرسش‌ها آنچه را كه به عنوان فرضيه اصلي مورد آزمون قرار مي‌دهد اين است كه الزامات معرفتي حاصل از گفتمان انقلاب اسلامي ايران منجر به تقويت گفتمان بيداري اسلامي در خاورميانه عربي شده است. براي آزمون فرضيه، پس از مروري بر مؤلفه‌هاي اساسي در نظريه سازه‌انگاري كه به عنوان چارچوب نظري برگزيده شده است، نخست به تبيين مفهوم بيداري اسلامي پرداخته خواهد شد و سپس تأثيرات معرفت‌شناسانه حاصل از انقلاب اسلامي ايران بر گفتمان بيداري اسلامي مورد بررسي قرار خواهد گرفت.

(فصلنامه مطالعات سياسي - تابستان 1390 - شماره 2 - صفحه10)

الف) گزاره‌ها و مؤلفه‌هاي اساسي در سازه‌انگاري

تا پيش از تحولات اساسي بين‌المللي در اواخر سده گذشته، توجه به «قدرت»، «منافع ملي»، «ساختار» و «نهاد» براي مطالعه سياست كشورها رواج بسياري داشت. اما ناكامي نظريه‌هاي پوزيتيويستي در پيش‌بيني و تحليل تحولات، توجه به عوامل «فرهنگي» و «اجتماعي» را در دستور كار نظريه‌پردازان و جامعه‌شناسان فرهنگي قرار داد كه پيدايش و رشد نگرش «تكوين‌گرايي اجتماعي» در واقع حاصل اين وضعيت است. در نگرش تكوين‌گرايي اجتماعي بر نقش «ساختارهاي معرفتي و معنوي» تأكيد شده است و آن‌ها را تا سطح يك متغير مستقل براي تبيين فرهنگ سياسي ملت‌ها بالا مي‌برد.

اين مكتب از حوزه جامعه‌شناسي به ويژه از نظريه‌هايي نظير «پديدارشناسي»، «روانشناسي اجتماعي»، «ساختاريابي» و «تعامل‌گرايي نمادي» تأثير پذيرفته و از آن‌ها براي تبيين و درك «ساخت اجتماعي علم و دانش1» از «منظر معرفت‌شناسي2» و چگونگي «بر ساختن حيات اجتماعي3» از منظر «هستي‌شناختي4» بهره مي‌گيرد. (20-19: 1998,kubalkova) برخلاف نظريه‌هاي پست‌مدرن كه فاقد برنامه‌اي براي پژوهش هستند اين نگرش توانسته است با بهره‌گيري از برخي ايده‌هاي آن‌ها و ارائه برنامه پژوهشي و نيز طرح فرضيه‌هاي قابل آزمون، جذابيت ويژه‌اي به دست آورد.

تكوين نگرش «تكوين‌‌گرايي5» را مي‌توان بيشتر تحت‌تأثير سه مجموعه از عوامل دانست. در درجه نخست، از آنجايي كه برخي از نظريه‌پردازان نوليبرال و نوواقع‌گرا پذيرفته‌اند كه نمي‌توان بسياري از ابعاد روابط بين‌الملل را به وسيله خردگرايي خشك مورد تحليل قرار داد، در نتيجه درصدد افزودن مؤلفه‌هاي هويتي به مقوله مطالعات خود برآمدند كه اين تلاش‌ها در قالب نظريه سازنده‌گرايي و يا تكوين‌گرايي متبلور شد. عامل دوم، پايان جنگ سرد بود چرا كه فروپاشي نسبي مسالمت‌آميز نظام دوقطبي، بلوك شرق و اتحاد شوروي، سلطه تبييني نظريه‌هاي خردگرايي حاكم به ويژه نوواقع‌گرايي را با چالش اساسي مواجه كرد و ناتواني «خردگرايان6» را از پيش‌بيني و درك اين تحولات به نمايش گذارد و در نتيجه نظريه‌هاي انتقادي را در موضع تهاجمي قرار داد.

عامل سوم نيز به لزوم ابتكار و نوآوري در «نظريه‌هاي انتقادي7» براي پاسخ به انتقادهايي مبني بر نگرش‌ سلبي و انكاري بودن نظريه‌هاي مذكور و فقدان چارچوب مفهومي براي تحليل رويدادها بود كه در واكنش به اين اتهامات نظريه تكوين‌گرايي به تبيين اصول نظري پرداخت. (266-1998:264,Price & Smith) به طور كلي، تكوين‌گرايان سه اصل اساسي هستي‌شناختي را در مورد زندگي اجتماعي و تأثير آن بر سياست خارجي و روابط بين‌الملل مورد توجه قرار مي‌دهند كه اين اصول عبارتند از:

1- ساختارهاي هنجاري، نظري و فكري همانند ساختارهاي مادي واجد اهميت هستند؛

2- هويت‌هاي اجتماعي در شكل‌گيري منافع و رفتار بازيگران نظام بين‌‌الملل نقش انكارناپذيري ايفا مي‌كنند.

3- كارگزار و ساختار در فرايندي ديالكتيكي يكديگر را بازتوليد مي‌كنند. (267: Ibid)

بر اين اساس، تكوين‌گرايان اهميت خاصي براي تأثيرگذاري «ايده‌ها» و «افكار» ‌قائلند و در حالي كه نوواقع‌گرايان بر «ساختار مادي موازنه قدرت نظامي» و ماركسيست‌ها بر «ساختار مادي اقتصاد جهاني سرمايه‌داري» تأكيد مي‌كنند، تكوين‌گرايان بر اين باورند كه «ايده‌ها»، «باورها» و «ارزش‌هاي مشترك» نيز داراي ويژگي‌هاي ساختاري هستند و نفوذ مؤثري بر كنش‌هاي اجتماعي و سياسي دارند. از اين ديدگاه، آنچه كه ساختار اجتماعي بشري را شكل مي‌دهد ايده‌ها و باورهاي مشترك هستند و از طريق اين باورهاي مشترك است كه «هويت» و «منافع» بازيگران به وجود مي‌آيد. برخي از اين نظريه‌پردازان حتي ادعا مي‌كنند كه با تأثير‌گذاري بر اذهان و تغيير فهم مشترك مي‌توان بر روند وقوع وقايع تأثير گذاشت و براي مثال از طريق عوامل ذهني و شيوه‌هاي گفت‌وگويي، گرايش به نهادگرايي و همكاري را افزايش داد و از جنگ جلوگيري كرد. (1995:56,Wendt)

تكوين‌گرايان همچنين معتقدند كه ساختارهاي هنجاري و فكري و نظام‌هاي معنايي، تعيين‌كننده چگونگي تفسير محيط‌هاي مادي از سوي بازيگران به شمار مي‌روند. از اين منظر، واقعيت‌هاي بين‌المللي توسط ساختارهاي معرفتي كه به دنياي مادي معنا مي‌دهند، شناخته مي‌شوند و بازيگران در قبال موضوع‌ها و بازيگران ديگر، براساس معنا و مفهومي كه آن موضوعات براي آنان دارند، عمل مي‌كنند. برخلاف نوواقع‌گرايان و نوليبرال‌ها كه به طور عقلايي و آگاهانه، مسائل مربوط به شكل‌گيري منافع را در يك طبقه قرار داده و با اولويت‌ها به عنوان دستاوردهاي تعيين‌كننده كه به طور برون‌زاد و پيش از تعامل اجتماعي وجود دارند، برخورد مي‌كنند، تكوين‌گرايان معتقدند، براي تبيين طيف گسترده‌اي از پديده‌هاي بين‌المللي كه خردگرايان آن‌ها را يا به اشتباه به عنوان مسائل ساختاري فهميده‌اند و يا ناديده گرفته‌اند، درك چگونگي تشكيل منافع، امري كليدي است.

در واقع آن‌گونه كه «اريك رينگمار8» بيان مي‌كند «هويت‌ها، منافع را شكل مي‌دهند و منافع نيز سرچشمه اقدام‌ها هستند و به نوبه خود، كنش‌ها و رفتارها را در سياست خارجي به وجود مي‌آورند و در عين حال مشروع يا نامشروع بودن برخي از اقدام‌ها را نيز در فرهنگ سياسي يك كشور تعيين مي‌كنند.» (181: 1997,Ringmar) صرف‌نظر از آنچه گفته شد، يكي از دستاوردهاي اصلي اين نظريه در بررسي «هويت اجتماعي» اين است كه هويت از بيگانه و «ديگري9» نشئت گرفته است. به عبارت بهتر يك فرد از آن حيث فرانسوي به شمار مي‌آيد كه آمريكايي و آلماني و... نيست و «ما» خود را به اين علت به عنوان «ما» شناسايي مي‌كنيم كه از «آن‌»ها و «ديگران» متمايز هستيم. (برايان في، 1381: 58-93) از اين منظر، «هويت10» به مفهوم وضعيت شبيه بودن به برخي بازيگران و تفاوت داشتن از ديگران و شامل ايجاد مرزهايي است كه «خود» را از «ديگران» جدا مي‌كند.

هويت يك ساخته ذهني و رواني است كه چگونگي فكر كردن، احساس كردن، سنجش و سرانجام رفتار در وضعيت‌‌هاي مرتبط با «ديگران» را توضيح داده و تعيين مي‌نمايد. اين مفهوم اگرچه به تعبير «ليليان اسميت11» در كتاب «قاتلان رؤياها12» هيچ‌گاه به درستي معلوم نيست كه چه زماني، كجا و چگونه آموخته مي‌شود (1963: 17, Smith)، اما به طور شناختي به افراد كمك مي‌كند تا با وضعيت‌هاي پيچيده مواجه شوند. همچنين طرح‌هاي «خودساخته» و «بازنمايي‌هاي» ذهني و رواني در قالب مقوله هويت به افراد اجازه مي‌دهند بر نواقص ذاتي در حافظه كوتاه‌مدت و ديگر قابليت‌هاي پردازش اطلاعات، به وسيله سازماندهي ميزان زيادي از مقوله‌هاي مبتني بر تجربه‌هاي پيشين، غلبه كنند.

در نتيجه، هويت‌ها هم در سياست بين‌المللي و هم در جامعه داخلي براي تضمين سطوحي از قابليت پيش‌بيني و نظم، امري ضروري به شمار مي‌آيند. به بيان ديگر و به تعبير تكوين‌گرايان، جهان بدون هويت‌ها، جهاني ‌آشفته، پراكنده و غيرمطمئن و حتي مخاطره‌آميزتر از جهان هرج و مرج‌گرا مي‌باشد. از اين منظر هويت‌ها سه كاركرد ضروري را در يك جامعه انجام مي‌دهند و در واقع با معرفي ما به ديگران و معرفي ديگران به ما، اولويت‌ها و اقدام‌هاي متعاقب را تبيين مي‌كنند. در مجموع، مي‌توان نتيجه گرفت كه به باور سازنده‌گرايان، هويت‌ها و ارزش‌ها، منافع را شكل‌ مي‌دهند و منافع نيز سرچشمه رفتارها و اقدام‌ها هستند.

بر اين مبنا نه فقط نمي‌توان نقش گفتمان‌ها را در تعيين رفتار ملت‌ها ناديده انگاشت بلكه به عبارت ديگر ملت‌ها براساس درك و تصوري كه از هويت و گفتمان خود دارند، به تعريف گفتمان «منافع ملي» مي‌پردازند و رفتار خارجي آن‌ها به ويژه در برابر گفتمان‌هاي سلطه‌گر، بيشتر محصول اين تعريف از منافع ملي است. براساس اين چارچوب نظري و آنچه گفته شد، مقاله پس از ارائه تعريفي از مفهوم بيداري اسلامي و عناصر متشكله آن، تأثيرات حاصل از گفتمان انقلاب اسلامي ايران را بر بيداري اسلامي و رشد انتفاضه خاورميانه نشان خواهد داد.

ب) مؤلفه‌هاي بيداري اسلامي در گفتمان انقلاب اسلامي

ارزش‌ها و باورهاي منجر به انقلاب اسلامي به مثابه يك گفتمان جديد اين قابليت را داشته است كه ضمن مرزبندي با ديگر گفتمان‌هاي موجود جهان به تلاش براي ايستادگي در برابر گفتمان‌هاي رقيب مبادرت كند. بر اين اساس مي‌‌‌توان منظور از گفتمان انقلاب اسلامي را پديده‌اي دانست كه ريشه در سنت ديرينه اسلام دارد و نخستين تجربه تلفيق معنويت‌گرايي با سياست در عصر حاضر به شمار مي‌رود. اين گفتمان افزون بر آنكه قدرت را در يك رابطه سازواره با معرفت ديني تعريف مي‌كند ملاك‌هاي متفاوتي را براي «خودي‌ها» و «دگرها» در عرصه ملي و فراملي به دست مي‌دهد و به واسطه الزامات و صورت‌بندي‌هاي خاص گفتماني، ضمن تزريق متغيرهاي بي‌بديل و از جمله تزريق معنويت به كالبد سياست بين‌الملل، مي‌تواند كانون‌هاي متعدد مقاومت را در برابر گفتمان حاكم بر نظام بين‌الملل بسيج كند.

مطابق آنچه گفته شد، هر گفتمان الزامات و صورت‌بندي‌هاي خاصي دارد كه شيوه عملكرد متفاوتي را از ساير گفتمان‌ها موجب مي‌شود. انقلاب اسلامي ايران نيز با ايجاد و صورت‌بندي گفتماني منحصر به فرد خود توانست تا شيوه عملكرد خاصي را به جهان اسلام معرفي كند، كه اين شيوه اقدام با ويژگي‌هاي خود منجر به تقويت خرده گفتماني موسوم به گفتمان بيداري و مقاومت اسلامي درون خود شده است. از ويژگي‌هاي اين خرده گفتمان مي‌توان به صورت مشخص به موارد ذيل اشاره كرد:

1- انسان‌شناسي متعالي

انسان در جهان‌بيني و گفتمان انقلاب اسلامي برخلاف آنچه ساير مكاتب غربي در مورد انسان مي‌گويند، داستاني شگفت و متفاوت دارد و به باور اسلام‌گرايان و مطابق آيات قرآن، انسان ژرف‌تر و مرموزتر از آن است كه بتوان آن را با چند كلمه تعريف كرد. مروري بر آموزه‌هاي ديني بيانگر اين نكته است كه اين كتاب مقدس، انسان را صاحب حرمت، كرامت و ارزش مي‌‌داند و اين معني را در نيز آيات مختلف بيان نموده است. براي مثال آيات ذيل را مي‌توان به مثابه اعلاميه‌اي از حقوق ثابت انساني در قرآن دانست:

«... وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم...»؛ (... به درستي ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ايم...؛ اسراء: 70)

«... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الأرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً...»؛ (... هركس تني را جز به قصاص يا به كيفر تبهكاري در روي زمين بكشد، چنان است كه تمام مردم را كشته است و هر كه آن را زنده بدارد، چنان است كه همه مردم را زنده داشته است...؛)(حجرات: 12)

«... يا أَيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللهِ أَتْقاكُمْ...» (مردم! ما شما را از مرد و زني آفريدم و شما را از گروه‌ها و قبيله‌ها كرديم تا يكديگر را بازشناسيد. بي‌گمان گرامي‌ترين شما نزد خداوند پرهيزكارترين شماست...؛)(مائده: 32)

با اين وصف، تدبر بيشتر در آيات قرآني بيانگر اين نكته نيز مي‌تواند باشد كه قرآن هم انسان را مدح و ستايش كرده و هم مذمت و نكوهش نموده است. به بيان بهتر قرآن در حالي كه در جايي انسان‌ها را از آسمان و زمين و از فرشتگان برتر مي‌داند در همان حال وي را در جايي ديگر موجودي پست‌تر از چهارپايان شمرده است. بر اين اساس از نظر قرآن انسان موجودي است كه توانايي دارد جهان را مسخر خويش سازد و فرشتگان را به خدمت خويش بگمارد و هم مي‌تواند به «اسفل سافلين» سقوط كند و در اين بين، اين خود انسان است كه بايد درباره خود تصميم بگيرد و سرنوشت نهايي خويش را تعيين نمايد.

در اين ارتباط، در قرآن در به خلقت انسان و سير طبيعي آفرينش او اشاره مي‌شود13 و پس از آن در آياتي مختلف به بيان كيفيت زندگي انسان‌ها مي‌پردازد و به اين نكته اشاره مي‌كند كه اگرچه انسان به بهترين صورت خلق شده است و كمالات تمامي مراتب و عوالم، از ماده و گياه و حيوان تا عالم عقول و ملائكه و ماوراي تجرد را داراست اما رشد واقعي انسان‌ها در پناه ايمان به دست مي‌آيد. به عبارت ديگر، انساني كه از روح خداوند در او دميده شده است14 و شايسته مقام خليفه الهي15 است، تنها در سايه ايمان است كه مي‌تواند به رشد واقعي برسد. كتاب آسماني مسلمانان بر اين نكته تأكيد و تصريح مي‌كند:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ الاَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ»

(همانا ما انسان را در بهترين قوام و نظام آفريديم. سپس او را به پايين‌ترين مرحله بازگردانديم. مگر كساني كه ايمان آوردند و كارهاي نيك انجام دادند كه براي آنان پاداشي قطع ناشدني هميشگي است) (تين: آيات 4-6)

البته در آياتي ديگر از قرآن به اين معنا اشاره شده است كه از آن جمله مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد:

«إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلّهُمْ يَرْشُدُونَ»؛ (اجابت از من بخواهند و به من ايمان بياورند، شايد كه به رشد برسند.) (بقره: 186)

و در آيات ديگري با همين مضمون به اين مطلب اساسي اشاره مي‌كند:

«فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُؤلَئِكَ تَحَرّوْا رَشَدًا...» (آنان كه اسلام آوردند، نهايت كوشش را كرده و به رشد خويشتن رسيده‌اند) (جن: 14)

بدين‌ترتيب، از منظر اسلامي، خداوند از سويي انسان را به گونه‌اي خلق كرده كه در مقايسه با ساير موجودات داراي ويژگي‌هاي خاصي است و در واقع اين نوع كرامت ناشي از توجه ويژه خداوند به انسان است كه از اين منظر تمام انسان‌ها از اين مقام برخوردارند. يعني انسان چه بخواهد و چه نخواهد از اين كرامت تكويني برخوردار مي‌گردد.

با اين وجود، در موارد متعددي، قرآن، انسان را شايسته كرامت و فضيلت برتر از اين مقدار نيز مي‌داند و آن را در سايه مبارزه پيوسته با نفس اماره و شيطان وسوسه‌گر مي‌داند. چنان كه در مطالب پيشين نيز گذشت بعضي از آيات قرآن بر كرامت تكويني انسان دلالت دارند و نتيجه اينكه كرامت تكويني به آن دسته از شايستگي‌هاي ذاتي و استعدادهاي انساني اطلاق مي‌گردد كه مي‌تواند در معرض هدايت و تربيت تعاليم آسماني قرار گيرد و باعث رشد و صعود انسان به مراتب كمال و مقامات والاي انساني شود و انسان را تا سر حد فرشته شدن و بالاتر از آن تعالي بخشد. با اين وصف از منظر باورهاي اسلامي گونه‌اي ديگر از كرامت را براي انسان مي‌بايد سراغ گرفت كه همان كرامت اكتسابي افراد است.

در قرآن بعد از ذكر آياتي كه دلالت بر كرامت تكويني انسان مي‌كند به آياتي نيز درباره كرامت اكتسابي يا اختياري انسان نيز اشاره شده است. منظور از كرامت اختياري، دستيابي انسان به كمالات و ويژگي‌هايي است كه با اختيار و اراده انسان حاصل مي‌شود. برخلاف كرامت تكويني كه در وجود انسان‌ها نهفته بود، در اينجا تلاش و سعي انسان به منزله پلي براي رسيدن به درجات بالاتر ايفاي نقش مي‌‌كند اگرچه بنا بر نظام انديشه اسلامي، برخي ديگر راه مقابل را طي مي‌كنند و سرانجام به جايگاه «اسفل السافلين16» و «چارپايان17» مي‌رسند.

از آنجا كه مطابق گفتمان انقلاب اسلامي نيز تنها معيار كرامت در نزد خداوند، تقواست و راه رسيدن به او همان تقوا پيشه كردن است؛ در نتيجه بايد گفت براساس اين باور كرامت انسان داراي حد و حدودي نيست و براساس آيات قرآن، انسان براي رسيدن به كرامت اكتسابي بايد تلاش كند و تقوا پيشه نمايد. با اين وصف بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه از منظر اسلامي، كرامت تكويني اگرچه كمال انسان به حساب مي‌آيد، ولي ارزش اخلاقي ندارد و آنچه داراي ارزش اخلاقي محسوب مي‌شود، كرامت اكتسابي آدمي است.

بدين‌ترتيب و با توجه به اهميت موضوع انسان و بحث انسان‌شناسي در دنياي معاصر، كرامت انساني يا به تعبيري ديگر حقوق بشر در انديشه اسلامي زماني محقق مي‌شود كه نخست آدمي به جنگ با وسوسه‌هاي شيطاني و مهار نفس سركش خود بپردازد و پس از موفقيت در اين آزمون به تنبيه كساني همت گمارد كه مي‌كوشند با پايمال كردن كرامت انسان‌ها از آنان بهره‌كشي كرده و منافع نفساني را در اين دنيا پيگيري كنند.

به تعبير ديگر از منظر گفتمان انقلاب اسلامي، وقتي نفس بر عقل غالب شد عقلانيت انسان از اين پس «عقلانيت نفساني» است و او از عقل و خرد در مسير نيل به باطل و حرام و فساد و پليدي و خلاف‌كاري و نامردمي بهره‌وري مي‌نمايد و اين در حالي است كه با تغيير نگرش نسبت به انسان و در نقطه مقابل عقلانيت نفساني، عقلانيت رحماني قرار دارد كه مفهوم آن سيطره عقل بر نفس و در پي آن بهره‌وري انسان از آموزش‌ها و راهنمايي‌هاي عقل و خرد براي رشد و كمال معنوي و سعادت و سلامت در زندگي دنيايي و اخروي مي‌باشد و به اين ترتيب اين حجت دروني آن‌گونه كه شايسته است به استفاده و بهره‌گيري صحيح درمي‌آيد. امام خميني (ره)، بنيان‌گذار گفتمان انقلاب اسلامي ايران در اين ارتباط تأكيد مي‌كند:

«جوانان ننشينند كه گَرد پيري سر و روي آنان را سفيد كند. شما تا جوان هستيد مي‌توانيد كاري انجام دهيد، و تا نيرو و اراده جواني داريد مي‌توانيد هواهاي نفساني، دنيايي و خواسته‌هاي حيواني را از خود دور سازيد؛ ولي اگر در جواني به فكر اصلاح و ساختن خود نباشيد، ديگر در پيري كار از كار گذشته است. تا جوانيد فكر كنيد، (و) نگذاريد پير و فرسوده شويد. قلب جوان لطيف و ملكوتي است و انگيزه‌هاي فساد در آن ضعيف است؛ ليكن هر چه سن بالا رود ريشه گناه در قلب قوي‌تر و محكم‌تر مي‌شود؛ تا جايي كه كندن آن از دل ممكن نيست. چنان كه در روايت است: قلب انسان ابتدا مانند آينه، صاف و نوراني است و هر گناهي كه از انسان سر بزند، يك نقطه سياه بر روي قلب فزوني مي‌يابد؛ تا جايي كه قلب را سياه كرده، ممكن است شب و روزي بدون معصيت پروردگار بر او نگذرد و به پيري كه رسيد، مشكل است قلب خود را به صورت و حالت اول بازگرداند.

شما اگر خداي نخواسته خود را اصلاح نكرديد و با قلب‌هاي سياه، چشم‌ها، گوش‌ها، و زبان‌هاي آلوده به گناه از دنيا رفتيد، خدا را چگونه ملاقات خواهيد كرد؟ اين امانات الهي را كه با كمال طهارت و پاكي به شما سپرده شده، چگونه با آلودگي و رذالت مسترد خواهيد داشت؟ اين چشم و گوش كه در اختيار شماست؛ اين دست و زباني كه تحت فرمان شماست؛ اين اعضا و جوارحي كه با آن زيست مي‌كنيد، همه امانات خداوند متعال مي‌باشد كه با كمال پاكي و درستي به شما داده شده است؛ اگر ابتلا به معاصي پيدا كرد آلوده مي‌گردد.

خداي نخواسته اگر به محرمات آلوده شود، رذالت پيدا مي‌كند و آن‌گاه كه بخواهيد اين امانات را مسترد داريد، ممكن است از شما بپرسند كه راه و رسم امانت‌داري اين‌گونه است؟ ما اين امانت را اين‌طور در اختيار شما گذاشتيم؟ قلبي كه به شما داديم چنين بود؟ چشمي كه به شما سپرديم اين‌گونه بود؟ ديگر اعضا و جوارحي كه در اختيار شما قرار داديم چنين آلوده و كثيف بود؟ در مقابل اين سؤال‌ها چه جواب خواهيد داد؟ خداي خود را با اين خيانت‌ها كه به امانت‌هاي او كرديد چگونه ملاقات خواهيد كرد؟» (جهاد اكبر: 57 تا 60)

بدين‌ترتيب ملاحظه مي‌شود نحوه نگرش متفاوت به مقوله انسان و جايگاه وي در نظام طبيعت در گفتمان اسلامي و بازتوليد اين باور در گفتمان انقلاب اسلامي چگونه مي‌تواند الهام‌بخش جريانات اعتراضي اكثريت مسلمان در خاورميانه عربي باشد. به تعبير بهتر از آنجايي كه اكثر دولت‌هاي ديكتاتوري عرب به واسطه روابط نزديك با تمدن غربي از آموزه‌هاي اصيل اسلامي منحرف شده و اصول سكولاريسم را اساس تعاملات خود قرار داده بودند در نتيجه بديهي است كه جايگاه انسان را نيز در نظام هستي به مراتب كمتر از آنچه كه در آموزه‌هاي اسلامي به آن توصيه مي‌شود در نظر گرفته و همين امر موجب واكنش‌هاي اعتراضي اسلام‌‌گرايان و ايجاد جريان‌هاي اسلام‌گرايي معترض درون آن‌ها شده است.

2- آرمان‌گرايي اسلامي

آرمان‌خواهي را به صورت گسترده، مي‌توان فهم واقعيت‌ براساس مفاهيم و ايده‌هاي ذهني، تعريف كرد. بر اين اساس به نظر مي‌رسد يكي از ويژگي‌هاي مهم هر گفتمان را مي‌توان «يوتوپيا18» و آرمان‌هايي دانست كه در قالب تمايل به استيلاجويي و سلطه‌طلبي در گفتمان مذكور ظاهر مي‌شود. (نك: مانهايم، 1380: 98-103) بر اين اساس گفتمان انقلاب اسلامي نيز به مانند هر گفتماني واجد آرمان‌هايي است كه درصدد تحقق و گسترش ارزش‌هاي مربوط به آن است. در اين راستا مروري اجمالي بر برخي از آيات قرآني به عنوان «دال برتر19» در گفتمان انقلاب اسلامي نشا‌ن‌دهنده اين نكته است كه گفتمان انقلاب اسلامي تحقق آرمان‌هايي جهان‌شمول نظير تحقق امت واحده اسلامي، پيروزي نهايي حق بر باطل، حاكميت اسلام در جهان، پيروزي نهايي مستضعفان بر مستكبران، برتري نهايي مسلمانان بر غيرمسلمانان و...20 را كه تحت‌تأثير اراده تشريعي خداوند و امدادهاي غيبي وي محقق خواهند شد، به عنوان آرمان‌هاي اسلامي معرفي مي‌‌كند.

در اين ارتباط توجه به اين نكته ضروري است كه پيامبر اسلام نيز از ابتداي بعثت با ارسال نامه به پادشاهان و ساير سران كشورهاي مختلف جهان آنان را به دين اسلام فرامي‌خواند و با اين عمل رسالت اسلام را جهان‌شمول معرفي مي‌ساخت. از سوي ديگر مروري بر نص قرآن به روشني معلوم مي‌سازد كه كتاب ديني مسلمانان نيز به طور مكرر بر فراگيرندگي دين و اين نكته كه دين اسلام براي همه بشريت فرستاده شده است، تصريح و تأكيد دارد كه بررسي اين مقوله به لحاظ گفتماني از آرمان جهان‌شمولي اسلام حكايت مي‌كند. در همين حال، اعتقاد به موعود و منجي در باور اسلامي كه جهان مادي را از ظلم و فساد نجات خواهد داد و افكار بشري را تحت‌تأثير قرار خواهد داد، از ديگر آرمان‌هاي گفتمان انقلاب اسلامي محسوب مي‌شود كه الزامات عملي را براي فرد مسلمان به همراه خواهد داشت.

فلسفه انتظار در انديشه اسلامي و منتظر ماندن براي ظهور يك منجي كه مي‌تواند همه دردها را تسكين و به بي‌عدالتي‌ها خاتمه دهد از عواملي محسوب مي‌شد كه انديشه گفتمان انقلاب اسلامي را به سمت و سوي مقاومت در برابر ظلم سوق مي‌دهد و بروز و تأثير آن را در زندگي مسلمانان در قالب فرهنگ جهادي جلوه‌گر مي‌سازد. به تعبيري ويژگي‌هايي نظير باطني‌گري اسلامي حس‌گرايي و عاطفه‌گرايي و اعتقاد به عصمت و حقيقت مطلق (عنايت، 1372: 41 و 48) در نهايت پيام اصلي خود را به گونه‌اي اعلام مي‌كرد كه گويي اين امر به معناي تعهد از دل و جان براي دستيابي به اهداف والاي اجتماعي و سياسي است. در مجموع مي‌توان گفت اگرچه آرمان‌گرايي در گفتمان انقلاب اسلامي بنا بر ماهيت آرمان، ماهيتي مبهم و ناشناس دارد اما وجود اين ويژگي در گفتمان انقلاب اسلامي موجب مي‌شود تا اسلام‌گرايان، آرمان‌‌خواهي موجود را نه يك طرح خيالي، بلكه يك برنامه دست‌يافتني و تحقق‌پذير براي تحقق اهداف الهي و انساني تصور كنند. (رجايي، 1376: 274)

در اين راستا به نظر مي‌رسد، گفتمان انقلاب اسلامي با بهره‌گيري از آموزهاي آرماني در گفتمان اسلامي و با تمسك به «انسان كامل» كه در گفتمان اسلامي از جايگاه برجسته‌اي برخوردار است، از سويي مي‌تواند معيارهايي منحصر به فرد را براي انتقاد از گفتمان‌هاي اقتدارگرا، فاسد، نالايق و نامشروع به دست آورد و از سوي ديگر با بهره‌گيري از آموزه‌هاي ديگر گفتمان اسلامي نظير ايثار، جهاد و شهادت، برنامه‌هايي جدي را براي حمله و انتقاد از گفتمان‌هاي رقيب تدارك ببيند. به عبارت بهتر از اين منظر، ميراث گفتماني و انديشه آرمان‌گرايي اسلامي با توصيه به شهادت و جهاد در راه حق؛ در حقيقت از همان ابتدا وضعي را به وجود مي‌آورد كه مسلمانان را نسبت به سياست و قدرت دنيوي بي‌اعتنا مي‌سازد. (عنايت، 1372: 56)

نقش مؤلفه آرمان‌گرايي اسلامي در بيداري اسلامي به حدي است كه مي‌توان بخش قابل توجهي از مجاهدت‌ها و تلاش‌هاي انقلابيون را در راه ايجاد جامعه‌اي جديد برگرفته از اين ويژگي مهم دانست. به ويژه آنكه حكومت‌هاي استبدادي خاورميانه عربي ساليان درازي برخلاف اراده ملت خود حركت كرده‌اند و نه تنها گروه‌هاي اسلامي را كه مورد حمايت اكثريت مردم بوده‌اند از يك رقابت سالم و آزاد محروم كرده‌اند، بلكه در سياست خارجي خود نيز برخلاف آرمان مردم در حركت بوده‌اند. براي مثال دولت وقت مصر در دوران تصدي انورسادات در ميان اعتراض مردم خود قرارداد كمپ ديويد را با رژيم صهيونيستي امضا كرد و اين كشور را به رسميت شناخت و دولت سكولار مبارك هم در جنگ 22 روزه غزه، مرزهاي مشترك با فلسطين را بسته و در واقع در تهاجم رژيم صهيونيستي به مردم فلسطين تشريك مساعي كرد.

به بيان بهتر بايد گفت، همگامي افراطي با آمريكا و رژيم اشغالگر قدس اين فرصت را به حكام عرب مي‌داد تا با خيالي آسوده و براساس استبداد مطلق بر ملت خود حكمراني كنند و فساد مالي حيرت‌آوري را به بار آورند، بدون اينكه از سوي متحدان غربي خود زير فشار باشند. بر اين اساس و در شرايطي كه استبداد سكولار در مصر و تونس و خاورميانه به نابودي تمامي احزاب و جريان‌هاي مستقل و مخالف پرداخته است و هدف اين نابودي نيز به غير از تحقير و ضعف جريانات اسلام‌گرا نبوده، بديهي است آرمان‌گرايي برگرفته از گفتمان اسلامي و اشتياق خاطر به ايجاد حكومتي اسلام‌گرا مشابه ايران يا تركيه الهام‌بخش جريانات اسلام‌گرا در كشورهاي استبداد زده عربي باشد.

3- نوزايي اسلامي

يكي ديگر از مؤلفه‌هاي مهم به ويژه در گفتمان انقلاب اسلامي را كه الزامات و پيامدهاي قابل اعتنايي را بازتوليد مي‌كند، مي‌توان «نوزايي» يا تجديد حيات اسلامي دانست كه بر پايه مؤلفه‌ آرمان‌گرايي در گفتمان انقلاب اسلامي صورت مي‌پذيرد. تجديد حيات اسلامي هرچند به لحاظ گفتماني هنوز پديده‌اي نيمه تمام محسوب مي‌شود اما در مجموع فرآيندي است كه به ويژه در قرن بيستم با الهام‌بخشي به جنبش‌هاي متعدد رهايي‌بخش، گام‌هايي تعيين‌كننده را براي صورت‌بندي جديد گفتماني در جهان اسلام برداشته است. از منظر زمينه شكل‌گيري و تكوين رنسانس اسلامي مي‌توان به اين نكته اشاره كرد كه تمدن اسلامي پس از سال‌ها رخوت و ركود فكري با مشاهده پيشرفت روزافزون غرب به تدريج خود را با اين پرسش مواجه يافت كه علت واقعي پيشرفت تمدن غرب چه بوده است؟

در پاسخ به اين پرسش هرچند مجادلات فراواني بين انديشمندان، فقها و متكلمان تمدن اسلامي به وقوع پيوست اما به تدريج سير گفتماني تمدن اسلامي در قرن نوزدهم ميلادي كانون تمركز خود را بر مقوله لزوم «بازگشت به اصول» متمركز ساخت. با اين وجود اين پرسش همچنان مطرح بود كه ميزان نوگرايي و تفسير از اسلام و ظرفيت‌هاي گفتمان اسلامي تا چه حد خواهد بود و از سوي ديگر اين پرسش نيز ذهن متفكران اسلامي را به خود مشغول ساخت كه آيا مسلمانان مي‌توانند جبهه واحدي را در برابر تمدن مهاجم تشكيل دهند. در پاسخ به اين پرسش‌ها به تدريج جنبش‌هاي فكري و اجتماعي متعددي در تمدن اسلامي به وجود آمد كه از سويي بازگشت به اصول را توصيه مي‌كردند و از سوي ديگر با مدرنيسم پيوند مي‌يافتند. (لوين، 1378: 184)

اين تحول گفتماني هرچند در نيمه قرن بيستم سرعت كندتري يافت اما در قالب‌هاي مختلف ديگر در تمدن اسلامي بازتوليد شدند. آن چنان كه بابي سعيد نيز به درستي اشاره مي‌كند يكي از ويژگي‌هاي مهم در فرآيند نوزايي اسلامي، استفاده از برخي دستاوردهاي مدرنيسم عليه كهنه‌پرستي‌هاي موجود در جهان اسلام و در عين حال مركزيت‌زدايي از باورهاي موجود در تمدن غربي بود. (سعيد، 1379: 135) به عبارت بهتر اين جريان توانست هم‌زمان با كنار گذاشتن بسياري از باورهاي خرافي در گفتمان اسلامي اين گفتمان را «تاميتي» معنادار بخشد كه در‌ آن گفتمان غرب، به عنوان منكر تمدن اسلامي، گفتماني مهاجم، امپرياليست، سركوبگر و تخريب‌كننده ارزش‌هاي فرهنگي در تمدن اسلامي محسوب شود.

بدين‌ترتيب به نظر مي‌رسد گفتمان انقلاب اسلامي در فرايند نوزايي توانست با تخريب رابطه مدرنيته و غرب كه زماني و در جريان باورهاي كماليستي مرادف يكديگر تصور مي‌شدند فضايي را ايجاد كند كه در پرتو آن نوزايي اسلامي به عنوان گفتماني سياسي، منتقد و مهم پديدار شود. (همان: 136-135) البته هرچند فرايند و الزامات گفتماني در نوزايي اسلامي حاصل از انقلاب اسلامي در بيشتر موارد از سوي تحليل‌گران در ضديت با غرب خلاصه مي‌شود اما به نظر مي‌رسد از ديگر الزامات گفتماني اين تحول مي‌توان افزون بر پيشرفت‌هاي فلسفي، فرهنگي و هنري به افزايش نرخ آموزش و مشاركت زنان در نقاط مختلف جهان اسلام اشاره كرد كه به تدريج مي‌تواند منجر به توسعه بومي براي مناطق مذكور شود و عظمت و استيلاي گفتمان غرب را در تنظيم امور جاري كه به واسطه خودباختگي فرهنگي در جهان اسلام به وجود آمده بود، فرو كاهد.

به تعبير مشخص، نهضت امام خميني(ره) و گفتمان انقلاب اسلامي را مي‌توان اوج گرايش اصول‌گرايي اسلامي دانست كه ديگر جنبش‌هاي اسلامي را در سراسر جهان تحت‌تأثير موفقيت خود قرار داد؛ اين تفكر كه در واقع تلفيقي از هويت و توسعه بود، در حالي مطرح شد كه رهبران پيشين جنبش بيداري اسلامي چون سيدجمال فقط به دنبال توسعه و تجدد بودند و ديگر رهبران اين قبيل جنبش‌ها نيز به صورت كم‌رنگي بر هويت تأكيد مي‌كردند. به بيان ديگر، امام خميني(ره) افزون بر آنكه در پي توسعه اسلامي بودند، احياي هويت اسلامي را نيز در گفتمان خود از جايگاه ويژه برخوردار مي‌دانستند و توسعه‌اي را مدنظر قرار مي‌دادند كه در چارچوب هويت اسلامي تعريف شود.(سعيد، 1379: 109)

4- نفي سلطه غرب

بر مبناي آنچه كه در بالا در ارتباط با آرمان گفتمان انقلاب اسلامي و فرايند نوزايي اسلامي گفته شد، غرب‌ستيزي و مرزبندي با انسان و تمدن غربي، يكي از مهم‌ترين الزامات گفتماني در انقلاب اسلامي به شمار مي‌رود. به عبارت بهتر با وجود آنكه تمدن اسلامي امروزه مجموعه‌اي منسجم را شامل نمي‌شود اما در ارتباط با مقوله تمدن غرب «واژگان نهايي21» مسلمانان به واسطه وقوع انقلاب اسلامي، روز به روز در حال تقريب است و دامنه مخالفت با گفتمان غرب تنها به مسلمانان افراطي كه از سوي رسانه‌هاي گروهي در غرب به «بنيادگرايان22» موسوم هستند، محدود نمي‌شود.

مطابق آخرين نظرسنجي‌هاي ساليانه موجود در قلمرو و مرزهاي كشورهاي اسلامي كه به ويژه در كشورهايي نظير اردن، مراكش و عربستان كه دولت‌هاي آنان در بسياري از موارد از متحدان نزديك تفكر تمدن غربي محسوب مي‌شوند، صورت گرفته است، نشان مي‌دهد كه نفرت از سياست‌هاي غرب و به ويژه آمريكا در بين مردم اين كشورها به ميانگين بي‌سابقه 85 درصد رسيده است. (2007/12/14,Reuters) از سوي ديگر و از چشم‌انداز نظري نيز مي‌توان استدلال كرد در حالي كه گفتمان انقلاب اسلامي تبعيت از آموزه‌هاي آسماني را اساس توسعه و پيشرفت تلقي مي‌كند، ديگر گفتمان‌هاي موجود در عرصه نظام بين‌الملل به نوعي از پيشرفت زميني نظر دوخته‌اند كه به ندرت ابعاد آسماني در چهره آن پديدار مي‌شود. اين دو رويكرد متفاوت در نگرش به جهان به همراه منابع متفاوت شناخت منجر بدان شده است تا گفتمان انقلاب اسلامي بتواند خرده ‌گفتمان‌هاي مبتني بر مقاومت را به سهولت درون خود توليد و بازتوليد كند.

در مجموع از آنجايي كه گفتمان انقلاب اسلامي قائل به آموزه‌هايي مستقل است و از سوي ديگر تمدن غربي به عنوان گفتمان مسلط در چند قرن اخير گفتمان اسلامي را مورد سركوب و تحميل قرار داده است و استعمارگران غربي افكار و نهادهاي اسلامي را به حاشيه كشانيده و تضعيف كردند، در نتيجه و با استناد به آموزه‌هاي تحليل گفتماني مي‌توان مدعي شد كه گفتمان مسلط، مخالفان خود را ايجاد مي‌كند و مخالفان نيز به ستيز با تسلط گفتمان مسلط خواهند پرداخت. در اين راستا با توجه به سابقه ستيز ميان گفتمان انقلاب اسلامي و گفتمان غربي به نظر مي‌رسد ابعاد غرب‌ستيزي به عنوان «غيريت‌زدايي» در گفتمان انقلاب اسلامي از اهميت بسزايي برخوردار باشد. مروري بر آثار و نوشته‌هاي انديشمندان معاصر در گفتمان انقلاب اسلامي بيانگر اين نكته است كه به هر ميزان احساس فشار از سوي غرب بيشتر احساس شده است، واكنش‌هاي گفتماني و غيرزدايي در قبال آن نيز افزايش يافته است.

البته بايد به اين نكته اشاره داشت كه اين روند نيز خود معلول گفتمان بزرگ‌تري تحت عنوان گفتمان بيداري اسلامي بوده است. در اين راستا سيدجمال‌الدين اسدآبادي به عنوان يكي از پيشگامان نهضت روشنگري اسلامي با تشبيه توسعه‌طلبي تمدن غربي به تداوم جنگ‌هاي صليبي خاطرنشان مي‌سازد كه غرب رو در روي شرق است و روح يورش‌هاي صليبي همچنان در قلب‌ها شعله‌ور است و مسلمانان براي مقابله و رويارويي با استعمارگران غربي بايد با يكديگر متحد شوند. (المخزومي، 1931: 311)

افزون بر سيدجمال، ديگر متفكران اسلامي و از جمله امام خميني(ره) هر يك به نوبه خود به خلق آثاري پرداختند كه غرب‌ستيزي، تبيين معضلات و كاستي‌هاي گفتمان غربي و توصيه به پرهيز از اصول و روش‌هاي غربي را مي‌توان از ويژگي‌هاي مبرز و مبارز آن‌ها به شمار آورد. هرچند بررسي و تحليل گفتماني آثار نويسندگان ذكر شده در رابطه با غرب مجالي ديگر را مي‌طلبد اما به عنوان يك نمونه از گفتمان انقلاب اسلامي، نامه تاريخي امام خميني(ره) به «ميخائيل گورباچف» رهبر وقت شوروي مي‌تواند از عمق بي‌اعتقادي اين گفتمان به ايده گفتمان غربي و الهام‌بخشي آن در جهان اسلام و جنبش‌هاي مقاومت اسلامي حكايت كند:

«اولين مسئله‌اي كه مطمئنا باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايي» و «دين‌زدايي»‌ از جامعه، كه تحقيقا بزرگ‌ترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديدنظر نماييد؛ و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه‌هاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است.

شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره‌هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه‌داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده‌ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روش‌هاي اقتصادي و اجتماعي به بن‌بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست. همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن‌بست كشيده و يا خواهند كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.» (امام خميني، 67/10/11)

5- نمادسازي

مروري بر گفتمان انقلاب اسلامي ايران نشان‌دهنده اين نكته است كه انقلاب اسلامي ايران توانمندي منحصر به فردي را براي نمادسازي آموزه‌هاي ديني و در نتيجه الهام‌بخشي به گفتمان‌هاي بيداري و مقاومت داشته است. در توضيح اين مطلب بايد گفت براي فهم معرفت‌شناسانه انقلاب ايران، توجه به ريشه‌هاي اسلامي و شيعي گفتمان انقلاب اسلامي به مراتب از رگه‌هاي ديگر ايجاد اين گفتمان مهم‌تر باشد، چرا كه در تحليل نهايي يكي از دلايل مهم پيروزي انقلاب اسلامي را مي‌توان واكنش به كم‌رنگ شدن نقش مذهب در ايران نسبت داد، ضمن اينكه رهبران مذهبي نيز در مقايسه با ديگر گروه‌هاي ضدشاه، پيوند فرهنگي نزديك‌تري با توده‌هاي مردم ايران و دسترسي بيشتري به شبكه‌هاي وسيع اجتماعي براي بسيج تعداد زيادي از مردم داشتند.

در همين حال پيروزي انقلاب اسلامي ايران در شرايطي كه رژيم شاهنشاهي از حمايت زيادي به ويژه از سوي غرب برخوردار بود از منظر نمادين، بسياري را به اين نتيجه رساند كه اين انقلاب تحت‌تأثير اراده تشريعي خداوند و امدادهاي غيبي او قرار دارد. رهبر انقلاب ايران(ره) در شروع وصيت‌نامه خود در رابطه با نقش امدادهاي غيبي الهي در پيروزي انقلاب مي‌گويند:

«اين انقلاب بزرگ كه دست جهان‌خواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد با تأييدات غيبي الهي پيروز گرديد، اگر نبود دست تواناي خداوند، امكان نداشت جمعيت سي و شش ميليوني با آن تبليغات ضداسلامي و ضدروحاني بتواند قيام كند... ترديدي نيست كه اين انقلاب يك تحفه الهي و هديه غيبي بوده كه از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارت‌زده عنايت شده است...» (امام خميني 1377: 32 و 37)

بسياري از مردم مسلمان ايران نيز به هنگام وقوع انقلاب بهمن 57، با تطبيق نمادين آيات مختلف قرآن با وضع23 خود معتقد شده بودند كه اين انقلاب، انقلابي متفاوت از همه انقلاب‌هاي پيشين دنياست و انقلاب اسلامي ايران با توجه به جلوه‌هاي منحصر به فرد آن در حقيقت، ميدان بسيار وسيعي است كه خداوند براي آزمايش ملت ايران فراهم آورده است24. در اين ميان همچنين گاهي به آيات و رواياتي استناد مي‌شد كه به باور برخي به صورت اخص در وصف «ايرانيان» وجود داشت و انقلاب ايران را موجه و از قبل پيش‌بيني شده نشان مي‌داد. پيروزي انقلاب اسلامي همچنين اين احساس را در بين بسياري ايجاد كرد كه اين انقلاب، فرصتي نوين و بي‌بديل را براي انداختن «طرحي نو» فراهم كرده و اينك زمان آن فرارسيده است تا آرمان مقاومت اسلامي در برابر جبهه نمادين جهاني ظالمان با احساس و شدت بيشتري مطرح و پيگيري شوند.

در چنين شرايطي به نظر مي‌رسيد گفتمان مقاومت اسلامي، نه يك طرح خيالي، بلكه يك برنامه دست‌يافتني و تحقق‌پذير است25. از سوي ديگر، ميراث انديشه اسلامي در گفتمان انقلاب ايران، با توصيه به شهادت و جهاد در راه حق و توجه دادن پيروان به الگوبرداري از نماد قيام امام حسين(ع) در حقيقت از همان ابتدا وضعي را به وجود مي‌آورد كه پيروان نسبت به سياست و قدرت دنيوي بي‌اعتنا مي‌شدند. (عنايت، 1372: 56) احساس وجود چنين صفاتي به نوبه خود همچنين موجب مي‌شود تا رهبر به نماد يك قهرمان فرهنگي تبديل شود و مردم نيز برآورده شدن آرزوهاي خود را در تمسك به وي جستجو كنند.

بديهي است كه با ظهور چنين رهبري حس مقاومت و نزديك شدن به خواست‌هاي سركوب شده در جامعه افزايش پيدا مي‌كند و پيروان به اين نتيجه مي‌رسند كه با عنايت و فداكاري در راه منجي، آن‌چنان كه به صورت مصداقي و آشكارا در جريان انقلاب اسلامي ايران و جنگ ايران و عراق نيز به وقوع پيوست، خواهند توانست به آرمان‌هاي ديرين خود دست يابند. (عنايت، 1377: 42-51) افزون بر موارد ياد شده رواج گرايش‌هاي عرفاني برگرفته از انديشه‌هاي اسلامي را كه دنيا و هر چه در آن است، فاني و بي‌ارزش تلقي مي‌‌كند، از ديگر مواردي است كه منجر به تقويت خرده گفتمان مقاومت اسلامي در قالب گفتمان مقاومت اسلامي مي‌شود و زندگي را به صورت نمادين به مثابه جهاد براي عقيده و آرمان و در راه دستيابي به حقيقت معرفي مي‌كند.

6- حمايت از فلسطين

مسئله فلسطين به عنوان نقطه كانوني تحولات خاورميانه آن چنان ايفاي نقش مي‌كند كه هر جريان و گفتمان سياسي مدعي در منطقه بايد بخشي از حقانيت خود را با نحوه موضع‌گيري و ارائه راه‌حل در قبال مسائل فلسطين آشكار سازد. در اين راستا تجربه شكست گفتمان‌هاي چپ‌گراي منطقه، اسلام‌گرايان مصري و حتي گفتمان ناسيوناليسم عربي در حل مسئله فلسطين نشان‌دهنده اين نكته است كه گفتمان‌هاي مذكور فاقد عناصر لازم براي برون‌رفت از معضل موجود هستند. اين در حالي است كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران در ابعاد عملي و نظري موجب شد تا حل مسئله فلسطين از چشم‌انداز خوش‌بينانه‌تري برخوردار شود و براي نخستين‌بار پس از چهار شكست متوالي جهان عرب در برابر رژيم صهيونيستي، نيروهاي مخالف اين رژيم احساس كنند كه در موقعيت برتري قرار گرفته‌اند.

به بيان بهتر پيروزي انقلاب ايران از جنبه عملي موجب شد تا رژيم شاه به عنوان متحد سنتي رژيم اشغالگر قدس در منطقه سرنگون شود و با بر هم خوردن توازن قوا در منطقه، اين رژيم به عنوان نخستين گام و براي نخستين بار، بخش‌هايي از سرزمين اعراب يعني مصر را به صاحبان اصلي بازگرداند. در همين حال گفتمان انقلاب اسلامي نيز از جنبه نظري باعث جريان‌هاي اسلامي مؤمن به مقاومت نظير جنبش جهاد اسلامي فلسطين و جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) براي نخستين‌بار با الهام از گفتمان انقلاب اسلامي در صحنه سياسي فلسطين ظاهر شوند و پيروزي‌هاي پي‌درپي رژيم صهيونيستي جاي خود را به عقب‌نشيني‌هاي مستمر اين رژيم دهد و حتي آنان را به اين فكر وادارد كه به جاي انديشيدن به آرمان «از نيل تا فرات» با ايجاد ديوار حائل در سرزمين‌هاي اشغالي سدي براي دفاع از خويش ايجاد كنند.

در اين رابطه، مروري بر گفتمان انقلاب اسلامي ايران بيانگر اين نكته است كه آرمان آزادسازي قدس و رهايي ملت فلسطين از چنگ اشغالگران صهيونيست و همچنين صحبت از لزوم محو رژيم صهيونيستي همواره از آرمان‌هاي مدنظر گفتمان انقلاب اسلامي و الهام‌بخش جريانات و نهضت‌هاي رهايي‌بخش در جهان اسلام بوده است. نكته جالب توجه اينكه اين موضع‌گيري‌ها در قبال مسئله فلسطين در حالي صورت مي‌‌گيرد كه به ادعاي برخي تحليلگران هيچ كدام از دلايل سنتي، لزوم مناقشه بين رژيم صهيونيستي و ايران را توجيه نمي‌كند. (هانتر، 1380: 24-245) همچنين اين موضع‌گيري‌ها در حالي است كه سازمان‌هاي مختلف فلسطيني از جمله سازمان آزادي‌بخش فلسطين و در رأس آن ياسر عرفات و بسياري از گروه‌هايي كه ايران از آن‌ها حمايت مي‌كند در زمان جنگ تحميلي عليه ايران مواضع مناسبي نداشتند و با ادعاهاي ارضي و فرهنگي اعراب نسبت به كشور ايران همراه بودند. (همان: 241)

اما با اين وجود، گفتمان انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران به واسطه مؤلفه‌هاي گفتماني و معرفت‌شناسانه كه به آن اشاره شد، نه محاسبات سود و زيان كوتاه‌مدت، بلكه آرمان‌ها و باورهاي اخلاقي، اسلامي را همواره اولويت نخست در بحث فلسطين دانسته است و با ترويج گفتمان مقاومت موجب شده است تا مسئله فلسطين ابعاد جهاني و بين‌المللي بيابد و منجر به آگاهي جنبش‌هاي اسلامي شود. مروري بر مواضع رهبران جمهوري اسلامي نشان مي‌دهد كه آنان با وجود آنكه به علت پايبندي به اصل دفاع از آزادي فلسطين مورد بيشترين فشارها قرار داشته و دارند اما از اين منظر همواره در پي تجديدنظرطلبي در مناسبات ناعادلانه در جهان بوده‌اند و تلاش براي ايجاد دنيايي عادلانه‌تر را خواستار شده‌اند.

در اين راستا به ويژه نگاهي به مواضع امام خميني‌(ره) به عنوان يك رهبر معنويت‌گرا در جهان نشان مي‌دهد كه ايشان با بيان رابطه سازش‌ناپذير «مستكبر» و «مستضعف» همواره در پي طرح نويني مبتني بر قطع ريشه‌هاي استبداد، استعمار و استثمار و روي‌گرداني از قدرت‌هاي شرق و غرب در سايه بازگشت به خويشتن و تلاش جهادي براي رهايي از وابستگي و كسب استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي بوده‌اند كه اين گفتمان پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد توجه عميق رهبران مقاومت فلسطين قرار گرفت. امام خميني(ره) در كتاب ولايت فقيه به عنوان كتابي كه آن را مي‌توان بيانيه جهان اسلام و مقاومت اسلامي دانست، ضمن تأكيد بر ظالمانه بودن مناسبات حاكم بر جهان، تصريح مي‌كنند:

«امروزه در يك طرف صدها ميليون انسان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ و در سوي ديگر اقليت‌هايي از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسي كه عياش و فاسدند، قرار گرفته‌اند. اين مردم بايد كوشش كنند كه خود را از ظلم حكام غارتگر نجات دهند، تا زندگي بهتري را پيدا كنند و ما نيز وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم.» (امام خميني، 1378: 27)

امام‌ خميني(ره) بنيان‌گذار گفتمان انقلاب اسلامي، افزون بر آنكه حتي پيش از انقلاب اسلامي نيز معتقد به لزوم بازگرداندن قدس به مسلمانان بودند. (امام خميني، 1386: 83) با اعلام آخرين جمعه ماه رمضان به عنوان روز جهاني قدس نيز به نوبه خود موجب شد تا گفتمان مقاومت اسلامي ابعاد تازه‌تري بيابد. ايشان در اين ارتباط تصريح كردند:

«من در طي ساليان دراز، خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم، كه اكنون اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطيني شدت بخشيده است، و به ويژه در جنوب لبنان به قصد نابودي مبارزان فلسطيني، پياپي خانه و كاشانه ايشان را بمباران مي‌كند. من از عموم مسلمانان جهان و دولت‌هاي اسلامي مي‌خواهم كه براي كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن به هم بپيوندند. و جميع مسلمانان جهان را دعوت مي‌كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است، و مي‌تواند تعيين‌كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان «روز قدس» انتخاب، و طي مراسمي همبستگي بين‌المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند. از خداوند متعال پيروزي مسلمانان را بر اهل كفر خواستارم.» (امام خميني، ج 9: 267)

بدين‌ترتيب ملاحظه مي‌شود كه الگوي گفتمان انقلاب اسلامي در شرايطي كه از سويي جريانات اسلامي سني در تلاش براي بازسازي الگوي خلافت به منظور بسيج توده‌هاي عربي ناكام مانده بودند و جريانات اسلامي چپ نيز نمي‌‌توانستند گفتمان فراگيري را در فلسطين ايجاد كنند با ارائه نسخه‌اي جديد مبتني بر سه عنصر «ايدئولوژي اسلامي»، «مقاومت» و «شهادت» توانست به گفتماني فراگير در فلسطين بدل شود و توانمندي خود را در عرصه‌هاي گوناگون و از جمله پيروزي در مقاومت 22 روزه دفاع از غزه به نمايش گذارد و در عين حال به عنوان عاملي الهام‌بخش براي بيداري اسلامي در خاورميانه بدل شد. افزون بر اين بايد اين نكته مهم نيز مدنظر قرار گيرد كه پافشاري گفتمان انقلاب اسلامي بر مسئله فلسطين موجب شد تا انتفاضه فلسطيني از سويي به عنوان الگويي جديد براي ملت‌هاي خاورميانه و از سوي ديگر عقب‌نشيني ناگزير دولت‌هاي عربي در برابر خواست‌هاي جامعه مدني ملت‌هاي عرب را به همراه داشته باشد و اين روند نيز به نوبه خود بيداري اسلامي را تسريع بخشد.

نتيجه‌گيري

هدف از اين نوشتار ارائه پيش‌درآمدي بر بحث فهم ريشه‌هاي شناخت‌شناسانه و مباني نظري گفتمان بيداري اسلامي و انتفاضه در خاورميانه عربي بود. اين نوشتار ضمن توصيف و تحليل عوامل اصلي سازنده گفتمان بيداري اسلامي و مقاومت ملهم از گفتمان انقلاب اسلامي و با بهره‌گيري از آراي مكتب سازه‌انگاري در روابط بين‌الملل كوشيد تا از چشم‌اندازي نظري به پرسش تأثير گفتمان انقلاب اسلامي از منظر معرفتي و شناختي بر روند بيداري اسلامي در خاورميانه عربي، پاسخ دهد. مقاله براي پاسخ به اين پرسش با بهره‌گيري از نظريات سازه‌انگاري و نظريات گفتمان نشان داد كه پنج مؤلفه مهم گفتمان انقلاب اسلامي ايران يعني انسان‌شناسي متعالي، آرمان‌گرايي اسلامي، نوزايي اسلامي، غرب‌ستيزي و حمايت از مسئله فلسطين موجب شده‌اند تا جنبش‌هاي مقاومت اسلامي در سطح جهان و از جمله جنبش‌هاي اسلامي خاورميانه با الهام از اين صورت‌بندي گفتماني شيوه‌‌اي جديد از مبارزه را طراحي و عملياتي سازند كه با روش‌هاي ابداعي جمهوري اسلامي ايران از منظر نمادين و معرفتي قرابت‌هاي بسياري دارد.

به عنوان مثال اين رويداد كه هم‌زمان با فرارسيدن سالروز جنايت‌ وحشيانه رژيم صهيونيستي در دير ياسين و «روز نكبت»، گروهي از جوانان حامي انتفاضه سوم در مصر و در ميدان التحرير قاهره، پرچم اين رژيم را به آتش كشيدند و يا رويدادهايي نظير تجمعات متعدد اعتراضي در جريان برگزاري نمازهاي جمعه در كشورهاي مختلف خاورميانه و سر دادن شعارهاي الله‌اكبر از جمله مصاديقي است كه الگوبرداري تحركات جريان بيداري اسلامي را از انقلاب اسلامي ايران تأييد مي‌كند. بر اين اساس، نامشروع دانستن رژيم صهيونيستي در منطقه در حوزه بين‌الملل، خلق حماسه‌آفريني‌هاي شجاعانه و دفاع در برابر جنگ تحميلي كشورهاي غربي و متحدان شرقي آن، ايجاد جمهوري اسلامي بر پايه ظرف جمهوري و محتواي اسلامي به عنوان يك حكومت جديد، مقاومت جانانه در برابر تمام تحريم‌ها، ترورها و دشمني‌ها به همراه دستيابي به فناوري بومي هسته‌اي با توجه به تمامي تحريم‌ها و فشارها در كنار حفظ انسجام ملي و وحدت اسلامي در داخل و شعار وحدت در كل منطقه از عوامل متعددي در صدور و طراحي فكري مردم منطقه براي الهام‌گيري از انقلاب اسلامي ايران هستند.

از منظر اين نوشتار مي‌توان چنين استدلال كرد كه تأثيرات شديد حاصل از صورت‌بندي گفتماني انقلاب اسلامي ايران موجب شده است تا باورهاي آرمان‌خواه در انديشه و فرهنگ سياسي اسلامي مردم منطقه بيش از پيش تقويت شود و در تحليل نهايي نيز به نظر مي‌رسد تا زمان پيگيري اين گفتمان از سوي جوانان مبارز عرب در كشورهاي خاورميانه با استقبال توده مردم و ساير ملت‌هاي عربي خاورميانه مواجه شود. در اين راستا هرچند ممكن است برخي از تحليلگران ابتناي بيداري اسلامي را بر گفتمان ملهم از انقلاب اسلامي به فقدان توجه كافي و يا عدم واقع‌گرايي در سياست‌گذاري‌ها تعبير كنند اما در مجموع و بر اساس آنچه در مورد مقوله هويت در نظريه سازه‌انگاري گفته شد، بايد توجه داشت بحث پيرامون اصطلاحاتي مانند «واقع‌گرايي» در روند سياست‌گذاري در كشورها بدون در نظر گرفتن برخي مؤلفه‌هاي اجتماعي تأثيرگذار بر نحوه تصميم‌گيري‌ها امكان‌پذير نخواهد بود و دست كم از منظر حوزه «جامعه‌شناسي معرفت» و تحليل گفتماني به سختي مي‌توان انتظار داشت كه ملت‌هاي عرب منطقه بتوانند تعاريف موجود از واقعيت را در گفتمان‌هاي «ديگري» بر آنچه كه مطابق گفتمان «خود» واقعيت تصور مي‌كنند، ترجيح دهند و اصول و باورهاي موسوم به «رئاليستي» را كه در بيشتر موارد در راستاي تداوم و توجيه حفظ نظم موجود جهان قرار دارند، سرلوحه كار خويش قرار دهند.

سرانجام بايد توجه داشت از آنجايي كه فرهنگ سياسي آرمان‌محور در ملت‌هاي عربي به عنوان مبناي معرفتي واكنش‌ها به حاكمان مستبد تاكنون توانسته است نقش بسيار مهمي را در موفقيت‌هاي راهبردي اين ملت‌ها ايفا كند، در نتيجه به نظر مي‌رسد ملت‌هاي عرب تا زمان نيل به آرمان‌هايي كه طي چندين دهه گذشته پيگير آن بوده‌اند، حاضر به پذيرش نظم تحميلي نشوند. از اين منظر همچنين به نظر مي‌رسد تداوم رويكرد آرمان‌خواه ملت‌هاي عربي براي تغيير نظم موجود تا زمان حصول به نظام مطلوب، اصلي‌ترين عامل تبيين تحولات حال و آينده خاورميانه خواهد بود.

پاورقي‌ها:

1- دكتر شهروز شريعتي، استاديار علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد شاهرود

2- Social construction of Knowledge

3- Epistemology

4- Ontology

5- Constructivism

6- Rationalist

7- Critical theories

8- Eric Ringmar

9- Others

10- Identity

11- Lillian Smith

12- Killers of Oreams

13- « وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» (و همانا ما انساني را از گل و لاي سالخورده تغيير يافته آفريديم؛) (حجر: 26)

14- «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» (و همانا از روح خود در آن دميديم؛) (حجر: 29)

15- « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» (من در زمين خليفه خواهم گماشت) (بقره: 30)

16- « ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ» (سپس او را به پايين‌ترين مرحله بازگردانديم) (سوره تين: 5)

17- « لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (دل‌هايي دارند كه با آن حقايق را دريافت نمي‌كنند و چشماني دارند كه با آن نمي‌بينند و گوش‌هايي دارند كه با آن‌ها نمي‌شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‌ترند، آن‌ها همان غافلان هستند) (سوره اعراف: 179)

18- براي آشنايي با برخي از اين آيات، نك به سوره‌هاي آل‌عمران آيات 85، 140، 141، 142، 160، 178، 179، سوره محمد آيه 7، سوره يونس آيه 103، سوره رعد آيه 11، سوره قصص آيات 5 و 6، سوره جن 16، سوره كهف آيه 214، سوره فاطر آيه 43، سوره انبيا آيه 107، سوره اعراف آيه 158 و سوره فتح آيه 28.

19- Final Vocabularies

20- اصطلاح واژگان نهايي براي نخستين بار از سوي ريچارد رورتي مرود استفاده قرار گرفت به باور رورتي هنگامي كه از افراد خواسته مي‌شود تا از مجموعه آرمان‌هاي خود تبيين ارائه دهند. آنان در پاسخ مجموعه‌اي از كلمات و عبارات را دارند كه به آن متوسل مي‌شوند كه اين عبارات را مي‌توان همان واژگان نهايي دانست. رورتي توضيح مي‌دهد كه اين واژگان بدان علت نهايي هستند كه فراتر از آن‌ها يا تكرار مكررات وجود دارد و يا جزيمت و سكوت وجود خواهد داشت. (473: 1989, R. rty)

21- Fundamentalists

22- براي آشنايي با برخي از اين آيات، نك به سوره‌هاي آل‌عمران آيات 140، 141، 142، 160، 178 و آيه 179 سوره محمد آيه 7، سوره يونس آيه 103، رعد آيه 11، سوره قصص آيات 5 و 6، سوره جن آيه 6، سوره كهف آيه 214 و سوره فاطر آيه 43.

23- در اين ارتباط توجه به سخنان و كتاب‌هاي دكتر علي شريعتي مي‌تواند بسيار سودمند باشد. براي مثال نك: علي شريعتي، مسئوليت شيعه بودن (تهران 1353)

24- ميشل فوكو به عنوان يك ناظر غربي درباره اين احساس ايرانيان در آستانه انقلاب مي‌نويسد: «يك نكته را بايد روشن كرد، هنگامي كه از ايرانيان مي‌پرسيدم شما چه مي‌خواهيد؟ چند نفري به من گفتند كه نوعي ناكجا آباد است، بي آنكه قصد سوءتعبير داشته باشند و بيشتر مردم مي‌گفتند كه يك آرمان است؛ به هر حال چيزي است بسيار كهن و در عين حال پيش رفتن به سوي نقطه‌اي روشن و دوردست در آينده كه در آن بتوان به جاي فرمانبرداري با نوعي پايبندي تجديد عهد كرد.» (فوكو، 1377: 38)

25- Self

منابع و مآخذ:

- اصيل، حجت‌الله (1371)، آرمان شهر در انديشه ايراني، تهران: نشر ني.

- برگر، پترل و توماس لوكمان، (1375) ساخت اجتماعي واقعيت، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.

- خميني، سيدروح‌الله (1377) جاويدنامه (وصيت‌نامه امام خميني)، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج.

- خميني، سيدروح‌الله (1379) ولايت فقيه (حكومت اسلامي)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.

- خميني، سيدروح‌الله (1386) صحيفه نور، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.

- رجايي، فرهنگ (1375) تحول انديشه سياسي در شرق باستان، تهران: انتشارات قومس.

- رجايي، فرهنگ (1376) معركه جهان‌بيني‌ها، تهران: انتشارات احياي كتاب.

- سعيد، بابي (1379)، هراس بنيادين، ترجمه غلامرضا جمشيدي‌ها و موسي عنبري، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

- عنايت، حميد (1372) انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران: انتشارات خوارزمي.

- عنايت، حميد (1377) «انقلاب اسلامي: مذهب در قالب ايدئولوژي سياسي»، ترجمه امير سعيد الهي، ماهنامه اطلاعات سياسي و اقتصادي، بهمن و اسفند.

- فركلاف، نورمن (1381)، نظريه‌هاي انتقادي گفتمان، تهران: مركز نشر رسانه‌ها.

- فوكو، ميشل (1377) ايرانيان چه رؤيايي در سر دارند؟، ترجمه حسين معصومي همداني، تهران: انتشارات هرمس.

- لوين، زالما ايساكوويچ (1378) انديشه‌ها و جنبش‌هاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب، ترجمه يوسف عزيزي بني‌طرف، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.

- مانهايم، كارل (1380) ايدئولوژي و يوتوپيا، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران: انتشارات سمت.

- المخزومي، محمد (1391)، خاطرات جمال‌الدين الافغاني الحسيني، قاهره.

- هانتر، شيرين (1380) آينده اسلام و غرب، ترجمه همايون مجد، تهران: نشر و پژوهش فرزان‌روز.

- وبر، ماكس (1374) اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهري، مهرداد ترابي‌نژاد، مصطفي عمادزاده، تهران: انتشارات موسي.

1- Kubalkova, Vendulka (1998) International Relations In A Constructed World, New York: M.E Sharpe.

2- Laclau,E And Mouffe,C,(1985) Hegemony And Socialist Strategy: Towards A Rational Democratic Politics, London: Verso.

3- McCarty,E.Doyli (1996) Knowledge as Culture: the New Sociology of knowledge,London: Routledge.

4- Price, Richard and Christian Reus – Smith (1998),"Dangerous Liaisons? Critical International Theory and Constructivism",European Journal of International Relations, Vol. 4,No. 3.

5- Ringmar,Erik (1997),"Wendt: A Social Scientist Struggling with History",in,Iver Neumann and Ole Weaver, The Future of International Relations, London: Routlodge.

6- Rortey,Richard (1989) Contingency,Solidarity and Irony,Cambridge: Cambridge University Press.

7- Smith,Lillian (1963),Killers of Dreams,New York.

8- Wendt,Alexander (1995),"Constructing International Politics",International Studies Quarterly,winter,Vol.19,No.3.

ش.د900594ف

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات