شهید مطهری برای بحث انسان شناسی اهمیت زیادی قائل بودند طوری که کتابهای انسان کامل، انسان در قرآن، انسان و سرنوشت ، فطرت نقدی بر مارکسیسم ، فلسفه تاریخ ، علل گرایش به مادیگری، اسلام و نیازهای زمان را به این موضوع اختصاص داده است. با این وجود ایشان انسان را موجودی ناشناخته معرفی می کنند که جزئی از جهان است ولی با تمام اجزای آن متفاوت می باشد و برای شناخت آن نیاز به تفسیر و تعقل میّباشد.
استاد انسان را ناشناخته ترین موجود جهان معرفی می کند که خودش عامل شناخت اشیاء دیگر است و اشیاء بسیار دور از خود را شناخته است. اما در مورد نزدیکترین موجود به خودش (خود انسان) مجهولات زیادی دارد.(مرتضی مطهری ، فطرت ، چاپ بیست و دوم ( تهران : صدرا ، 1389 ، ) ص 46)
1- انسان و فطرت
استاد مطهري در مباحث انسان شناسي خود، براي موضوع فطرت اهميت زيادی قائل است به طوری که موضوع فطرت را امّ المعارف مي داند. ایشان فطرت را امری الهی می داند كه بر وزن فِعلَه است به معني گونه خاص از خلقت ابتدايي انسان. به عبارت ديگر اشاره به آن مرحله اي دارد كه انسان، انسان شد. زيرا هنگام خلقت انسان، خمير انسان را چهل شبانه روز سرشتند و آن را آماده كردند. در غير اين صورت خداوند مي توانست انسان را بدون آن چهل روز خلق كند و بعد از اين چهل روز است كه ماده به مرحله اي مي رسد كه مستعد مي شود تا صورت جديد خود را پيدا كند. در نهايت بايد گفت تمام امور فطري همچون دين، اخلاق، عقل، عشق بر ميگردد به همان مرحله خاص كه ماده داراي چنين آفرينشي شده است.( مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، چاپ هفتم (تهران: صدرا، 1389)، ص 95)
استاد، فطرت را به دو نوع تقسیم می کند یکی در ناحیه شناختها و درک ها و دریافت ها؛ فطری بودن امور مذکور به این معنی می باشد که زمانی انسان به مرحله ای از رشد برسد که بتواند این امور را تصور کند. تصدیق این ها برایش فطری است و نیازی به آموزش و استدلال برای اثبات آن ها وجود ندارد.
دیگری فطرت در ناحیه خواستهاست که خود به دو قسم تقسیم می شود. خواستهای جسمی: تقاضاهایی که صد در صد وابسته به جسم باشد، مثل گرسنگی 2- خواستهای روحی، مثل برتری طلبی، تفوق خواهی و قدرت طلبی.( مطهری ، فطرت ، پیشین ، صص 57-47)
استاد مطهري در ادامه بيان مي كند اصل فطرت در همه انسآنها وجود دارد اما شدت و ضعف آن متفاوت است. براي مثال علاقه به علم در همه افراد وجود دارد ولي خيلي شدت و ضعف دارد زيرا برخي از افراد چنان ديوانه علم مي شوند كه همه چيز را در مقابل علم فراموش مي كنند و هيچ چيز براي آنها اصالت ندارد، فقط مي خواهند بفهمند. اما برخي ديگر گر چه به تعليم عشق مي ورزند اما به آن شدت نمي باشد. بنابراين فطرت در ميان انسآنها شدت و ضعف دارد و همه اين استعدادها را دارا مي باشند.( مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، جلد اول، چاپ هفدهم، (تهران: صدرا، 1389)، ص 159 .)
نهايت این که، استاد در مورد اين موضوع كه برخي از غربی ها (مثل جان لاك) فطرت را رد مي كنند و همه معلومات انسان را اكتسابي مي دانند، می گوید: برخي معتقدند كه همه معاني و مفاهيمي كه انسان در ذهن خود دارد مستقيماً از عالم خارج وارد ذهن شده است و همه صوري كه در ذهن ما وجود دارد. يا ذهن ما خود مستقيماً آنها را از خارج گرفته است يا از تجزيه، تركيب و تعميم، به آنها رسيده است و ديگر غير از اين چيزي نيست. اينها فكر مي كنند هر چه در عالمِ عين است در ذهن منعكس مي شود و كار ذهن فقط اين است كه خارج را در خودش منعكس كند. اما واقعيت غير از اين است زيرا در ذهن ما معاني و مفاهيمي است كه با هيچ يك از حواس ظاهری ما قابل شناخت نیست و مهمتر اين كه اين مفاهيم در شناخت هم تأثير دارند و علاوه بر تصورات در مورد تصديق ها هم بايد گفته شود كه همه تصديقاتی كه در ذهن ما وجود دارد مستقيماً از خارج نيامده است.( مرتضی مطهری ، شرح مبسوط منظومه ، جلد سوم ، چاپ اول ( تهران : علامه طباطبایی ، 1366 ) ، صص282- 271)
2- انسان و خداشناسي:
استاد بزرگوار شهيد مطهري براي اثبات خداشناسي به يكي از اصول فطري كه در بشر وجود دارد، استناد مي كند. ايشان وجود درد خدا جويي در انسان را عامل شناخت خداوند مي داند و مي گويد انسان خودش براي خودش دروازه معنويت بوده و از دروازه وجودش عالم معنی را دیده و کشف کرده است. چیزهایی وجود دارد که حساب انسانها با حساب عالم ماده جور در نمی آید و نشان می دهد حساب دیگری در کار است. استاد مطهري براي اثبات اين نظريه خود به حديث امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا(ع) اشاره مي كند كه مي فرمايد: لا يُعرَفُ هُنالِكَ الّا بما هيهُنا يعني آنچه در عالم معني هست از راه آنچه در درون انسان است شناخته مي شود.( مرتضی مطهری، انسان کامل، چاپ پنجاه و دوم (تهران: صدرا، 1391)، ص 79-77)
هر مكتبي كه در دنيا راجع به ارزشهاي انساني بحث مي كند، يك درد را در انسان تشخيص مي دهد. اما درد اصلي، درد غربت و بيگانگي انسان با اين جهان است، زيرا انسان حقيقتي است كه از اصل خود جدا شده و اين درماندگي از اصل است كه در او احساس شوق ، عشق ، ناله و احساس غربت آفريده است، ميل بازگشت به اصل و وطن يعني ميل بازگشت به حق و خداوند را آفريده است. اين هجران، هميشه انسان را در حال ناراحتي نگاه مي دارد به طوري كه به هر مقام و كمالي كه برسد باز احساس مي كند كه به معشوق خود نرسيده است.
در ادامه، استاد مطهري با اشاره به جمله افلاطون كه مي گويد انسان هر معشوقي كه دارد با يك جذبه به سوي او مي رود ولي بعد از آن كه به آن مي رسد عشق دفن مي شود، نتيجه مي گيرد كه بشر احساس مي كند با ثروت و رفاه و...به آسايش مي رسد. اما اين چنين نيست و انسان هرگز نمي تواند عاشق «فاني» باشد. نمي تواند عاشق شیئي باشد كه در زمان و مكان محدود است. انسان عاشق كمال مطلق است و تنها چيزي كه قلب بشر را آرام مي كند خداشناسي و ذكر خداوند است. البته اسلام مخالف ثروت و رفاه و... نیست. اما مي گويد بشر خیال می کند اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش می دهند و وقتی به اینها رسید احساس می کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه می کنید؛ منحصراً با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می کند .( همان، صص 82.- 80)
گذشته از فطري بودن خدا جويي در انسان، شهيد مطهري ساده ترين و عمومي ترين برهان براي اثبات وجود خداوند را برهان نظم مي داند. يعني بشر نظم موجود در عالم را مي بيند و مي گويد اين نظم بدون نظم دهندهاي كه مدبر باشد، امكان پذير نيست و از اين طريق بر وجود خدا شهادت مي دهد.(مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگریی، چاپ سی و دوم ( تهران: صدرا، 1389 ) ، ص 136)
مطهري بعد از اثبات وجود باري تعالي، داشتن هر حقي بر خدا را رد مي كند و معتقد است حق در مورد خدا متقابل نمي باشد و تنها انسان ها هستند كه در مقابل خدا مسئوليت و تكليف دارند. هيچ كس حتي خاتم الانبياء بر خدا حق پيدا نمي كند زيرا بنده هر چه دارد اعم از نيروي بدني و روحي از جانب خداوند به او عطا شده است. توفيق عملش نيز از جانب خداوند به او عطا شده است. با اين وجود خداوند هرگز بشر را مجبور به شكرگزاري نكرده است و در آيه 3 سوره انسان ( إنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفوراً ) بر اين نكته تأكيد دارد كه به انسان آزادي و اراده داده است تا خودش راه را انتخاب كند. بر همين اساس است كه انسانهايي كه جهت آسماني و عقلانی را پیش گرفته اند گروه اهل حق و جندالله را تشکیل می دهند و انسانهايي كه در حيوانيت سقوط كرده اند، اهل باطل مي شوند.( مرتضی مطهری، فطرت نقدی بر مارکسیسم؛ فلسفه تاریخ شرح مبسوط، منظومه انسان کامل- علل گرایش به مادیگریی اسلام و نیازهای زمان، جلد اول، چاپ بیست و هشتم ( تهران: صدرا، 1387)، ص 192؛ مطهری، فطرت، پیشین، ص 107)
نهايت این كه آزاديای كه خداوند براي انسان در نظر گرفته است وسيله مي باشد نه هدف ، یعنی هیچ کس نمی تواند ادعا کند چون آزاد است به کمال رسیده است. زیرا آزادی مقدمه است نه خود کمال؛ اگر انسانی به آزادی برسد در حقیقت او به مقدمه کمال رسیده است و آزاد است راه کمال خود را طی کند.( مطهری، انسان کامل، پیشین، صص 39 – 38)
3- تفاوت انسانها از نظر شهید مطهری
شهيد مطهري برتري انسان ها در امور روزمره زندگي را عامل برتري واقعي انسان ها نمي داند. ايشان هرگز ثروت و دارايي را عامل برتري به حساب نمی آورد. البته ايشان مال و ثروت را تحقير نمي كند و در این خصوص می گوید: در اسلام مال و ثروت هیچ وقت تحقیر نشده است ، نه تولیدش ، نه مبادله اش و نه مصرف کردنش ، بلکه همه اینها تأکید شده است و برای آن شرایط و موازین مقرر شده است و اشتباه از آنجا ناشی می شود که اسلام با هدف قرار دادن ثروت، یا این که انسان فدای ثروت شود، مخالف است و سخت مبارزه می کند و به عبارت دیگر انسان پول را به خاطر پول و برای ذخیره کردن و اندوختن بخواهد که نام این حالت حرص و آز است و یا پول را فقط برای پر کردن شکم و برای عیاشی ، بیکاری و ولگردی بخواهد که نام آن شهواترانی است. استاد نقطه مقابل این عمل را این چنین می نویسد: نقطه مقابل، این است که انسان پول را به عنوان یک وسیله برای فعالیت و عمل و تسهیل و تولید بخواهد.( مرتضی مطهری، نظری به نظام اقتصادی اسلام، چاپ هفدهم( تهران: صدرا، 1389)، ص 15)
شهيد بزرگوار استاد مطهري علاوه بر نقد مالپرستی، فقر را به شدت نكوهش مي كند و از آن به عنوان يكي از موجبات گناه ياد مي كند كه موجب نقصان دين است. ايشان با اشاره به احاديث نبوي فقر را باعث پريشاني فكر مي داند كه باعث مي شود انسان تعادل خود را از دست دهد و نتواند خوب قضايا را تشخيص دهد.( مرتضی مطهری ، بیست گفتار ، چاپ سی و پنجم ( تهران: صدرا ، 1390 ) ، ص 83)
مطهري بعد از عدم قبول ثروت به عنوان عامل برتري انسانها، بر اين نكته تأكيد دارد كه مساوات يكي از اصول و اركان ايدئولوژي اسلامي مي باشد و از نظر اسلام همه انسانها برابرند و هرگز رنگ ، خون ، نژاد و موقعيت اجتماعی، ملاك برتري نيست. سيد قريشي و سياه حبشي برابر مي باشند.