(روزنامه رسالت - 1395/03/09 - شماره 8671 - صفحه 1)
وقتي رسول گرامي اسلام (ص) به پيامبري مبعوث شد و اسلام را به جامعه خود عرضه كرد، باند قدرت و ثروت احساس خطر کرده و اسلام را تهديدي بسيار بزرگ براي حيات و بقاي خود ديد. دشمني با اسلام آغاز شد و اين دشمني و خصومت ادامه يافت و هرگز تعطيل نشد. سراسر زندگي پيامبر(ص) مقابله با اين دشمن واين دشمني ها است. چرا مستکبرين، از اسلام احساس خطر کردند و تمام قدرت خود را براي نابودي آن به کار بستند؟
مگر اسلام چه بود و چه مي گفت؟ پيام اصلي اسلام و حقيقت اسلام و اولين سخن و شعار اسلام، " لا اله الا الله " بود. در اين شعار، درهمان قدم اول، نفي همه طاغوت ها و قدرت ها و بت ها و جايگزين کردن پروردگار يکتا به جاي آنها مورد تأکيد قرار داشت. نفي طاغوت ها و قدرت هاو بت ها يعني يک انقلاب، انقلابي عليه نظام طاغوتي وعليه فرهنگ طاغوت گرايي. با کلمه " لا اله اله الله " ،انقلابي مستمر، پايه گذاري شد و روح انقلابي جديدي در شريانهاي جامعه بشري جاري گرديد که هرگز تعطيلي و توقف نداشته و نخواهد داشت. اگر چه کلام انقلابي " لا اله اله الله " چهل بار در قرآن مورد تأکيد قرار گرفته، اما مي توان گفت قرآن از ابتدا تا انتها، آموزش، " لا اله الا الله " و درس طاغوت زدايي و طاغوت ستيزي و يگانه گرايي است.
زندگي تمامي انبياء الهي (ع)، سراسر مبارزه و مقابله با طاغوت ها و بت ها و ابر قدرت ها و پافشاري بر توحيد و يگانه پرستي است. ابراهيم با نمرود و بت هايش مي ستيزد، موسي با فرعون، وعيسي با قيصر. اگر روح انقلابي وفرهنگ مقابله با طاغوت ها و بت ها نبود ، ابراهيم به آتش افکنده نمي شد، موسي به درياي نيل رانده نمي شد و عيسي به صليب محکوم نمي گشت. اگر در آيين پيامبران، نفي طاغوت و نفي تبعيت از طاغوت نبود، خون آن همه پيامبران خدا بر خاک ريخته نمي شد.کلمه "اله " در اين شعار قرآني، همه بت هاي دروني و بيروني را شامل مي شود که يکي از بارزترين مصاديق آن طاغوت و استکبار سلطه گر است.
حضرت امام (ره) در کتاب ولايت فقيه که سالها قبل از انقلاب منتشر شد و در وصيت نامه که در آخرين جلد صحيفه نور درج شده بر اين معنا تصريح دارند که يکي از اصلي ترين اهداف انبياء الهي مقابله با طاغوت ها و ابر قدرت هاي زمان و جايگزين کردن حکومت عدل به جاي حکومت جور است " ليقوم الناس بالقسط ". حضرت امام تصريح دارند که ائمه اطهار (ع) همگي در صدد بر اندازي طاغوت و تأسيس حکومت عدل بوده اند و به همين دليل و در راه انجام همين تکليف به شهادت رسيده اند وغيبت امام عصر(عج) نيزبراي تحقق نهايي همين مقصود است. در شعار اصلي اسلام هم، اگر مي بينيم " لا اله "، مقدم بر " الاالله " قرار گرفته، بدان معنا است که تا وقتي طاغوت با همه ثروت و قدرت و تهديد و تطميعش نفي نشود ، توحيد و يگانه پرستي معنا نخواهد داشت. اولين قدم مسلماني شهادت به " لا اله الا الله " و وارد شدن به ميدان يک انقلاب است. انقلابي در درون وانقلابي در بيرون.
اولين قدم مسلماني انتخاب بين طاغوت و الله است. اولين قدم مسلماني، نفي تبعيت از طاغوت و قيام براي آزادي از بردگي طاغوت است که همان جهاد مقدس ما است. از همان قدم اول مسلما ن شدن اين جهاد آغاز مي شود. در هر لحظه و در هر حادثه بايد بين خدا پرستي و بت پرستي يکي را اختيار کرد.طبيعي و بديهي است که خداپرستي ونفي طاغوت سلطه گر، هزينه دارد و تاريخ شهادت مي دهد که همه انبياء الهي و ائمه اطهار (ع) اين هزينه را به جان خريده اند. حضرت ابا عبدالله (ع) با آگاهي از هزينه ها ي نفي حاکميت بني اميه، پرچم طاغوت ستيزي را بر افراشتند. تکرار مراسم عزاداري محرم در هر سال و لعنت فرستادن بر بني اميه در هر مناسبت، به اين معنا است که ما هم به پيروي از حسين بن علي (ع)، و با پذيرش هزينه ها، بايد بني اميه زمانمان را لعن ونفي کنيم. البته ورود به اين ميدان و تحمل هزينه هاي آن، کار هرمدعي سست نهادي نيست.
ايمان، ايثار، غيرت و پهلواني مي خواهد. عشق، کار نازکان نرم نيست، عشق کار پهلوان است اي پسر. در دنيايي که ابرقدرت سلطه گري حاکم است که نظام خود را نظم نوين جهاني و فرهنگ خود را دين واحد جهاني مي داند و نداي " انا ربکم الاعلي " سر مي دهد و در دنيايي که ابرقدرت در هشت گوشه جهان، پايگاه نظامي وسلطه ي اقتصادي دارد، ايمان هاي ضعيف، نفي و طرد طاغوت را غير ممکن و بي حاصل پنداشته و کناره گيري يا سازش را تجويز مي کنند. در طول تاريخ همان گونه که راه تسليم شدن در برابر طاغوت و تبعيت از طاغوت طرفدار داشته، راه انقلاب در برابر طاغوت و تبعيت از الله نيز عاشقاني داشته و اين دو جريان، در طول تاريخ حضور و تداومي دائمي داشته و خواهند داشت. رگ رگ است اين آب شيرين آب شور، در خلايق مي رود تا نفخ صور، اما سر نوشت جنگ تاريخي حق و باطل در آيات متعددي از قرآن کريم مورد تأکيد قرار گرفته و پيروزي مستضعفين بر مستکبرين و شکست باطل در اين نبرد نا متقارن تضمين شده.
" ان الباطل کان زهوقا ". طبيعي است که هرانسان آزاده و هر ملت آزاده اي که پيوستن به جبهه حق و ورود به نبرد تاريخي حق و باطل و رها شدن از بردگي طاغوت را اراده کند بايد آمادگي براي هزينه هاي آن را داشته باشد، هيچ ملتي در شرق و غرب عالم بدون تحمل هزينه، به استقلال و پيشرفت و سربلندي و رفاه دست نيافته . البته در طول تاريخ، و از همان صدر اسلام، عافيت طلباني بوده اند که براي فرار از اين ميدان و هزينه هايش ، تبعيت از طاغوت را با تبعيت از الله قابل جمع پنداشته اند.در مذهب عافيت طلبان، بندگي طاغوت و بندگي الله با يکديگر قابل جمع معرفي مي شود تا منافع هر دو به دست آيد و هيچ هزينه اي به بار نيايد. در صدر اسلام جبهه سازش با طاغوت آنقدر قوي بوده که آيات متعددي از قرآن به رد و طرد اين جبهه واين تفکر انحرافي و افشاي اين فريبکاري عافيت طلبانه پرداخته است.
در اين گونه آيات، نظريه پردازاني که در صدد جمع بين اين دو ضد هستند بدتر از فاسقان ، ملعون، مغضوب، مشرک، کافر و اهل آتش جاودان معرفي شده اند. قرآن،اين دوگانه پرستان فريبکار رامحکوم و مردود دانسته و با صراحت مي گويد: " ما جعل اللّه لرجل من قلبين فى جوفه "، خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد . اسلام ناب و توحيد راستين و طريق حق، همان گونه که در زندگي پيامبران الهي و ائمه اطهار (ع) ظهور داشت، با نفي طاغوت ها و بت ها و تبعيت از الله شناخته مي شود. پس از شهادت دادن به " لا اله " که جاروب کردن همه طاغوت ها است، ظرف وجود انسان و جامعه انساني، قابليت توحيد و يگانه پرستي مي يابد. داد جاروئي به دستم آن نگار، گفت کز دريا بر انگيزي غبار. بايد ابتداء، خانه دل را از گرايش به طاغوت جارو کرد تا هيچ اثري از آن باقي نماند. آنگاه، خانه ، در خور مقدم آن ميهمان يگانه مي شود.
کسي که پنهان و آشکار با طاغوت نرد عشق مي بازد و تبعيت از طاغوت را راه حل عبور از مشکلات تصور مي کند ، کسي که در برابر طاغوت زمان، از روي ترس يا طمع يا ذلت و حقارت نفس ، "لا اله " نمي گويد و حتي تواضع کرده و مديحه سرايي مي کند، هرگزبه حريم " الا الله " راه نخواهد يافت و طعم توحيد را نخواهد چشيد. امام معصوم ما (ع) به شيعيان خود فرمان داد بر دهان چنين مديحه سرايان خاک بپاشند. آنها که در صددند معناي "لا اله " را که روح انقلابي و طاغوت ستيزي اسلام است از اسلام حذف کنند و اسلامي بدون انقلاب را توصيه مي کنند، آنها که با تکرار واژه " اسلام رحماني " قصد حذف کردن عناصر قدرت دروني از اسلام را دارند، آنها که در پنهان و آشکار، راهبرد تسليم شدن در برابر طاغوت و تبعيت کردن از طاغوت را توصيه مي کنند، در حقيقت، دانسته يا ندانسته، توحيد را که روح اسلام و حقيقت اسلام است مورد حمله قرار داده و ازدين، جز پوستين وارونه اي باقي نمي گذارند.
حفظ توأمان طاغوت والله که عافيت طلبان در صدد تئوريزه کردن آنند و براي فريب افکار عمومي نام رحمانيت، تعامل، تشنج زدايي، مصالحه، آشتي، ميانه روي و اعتدال بر آن مي نهند ، همان آيين باستاني شرک است که از روز نخست مطرح بوده و عافيت طلبان بر آن اصرار داشته اند و در سراسر قرآن تقبيح شده است. سران مکه براي حفظ قدرت و ثروت و رياست خود، گفتند الهه ها و الله را توأمان مورد احترام قرار دهند. برخي ساده لوحان يا سست عنصران نيز اين معامله را معامله اي پر منفعت و تشنج زدا تلقي کردند و گفتند به اين طريق سايه جنگ و تهديد و تحريم از زراعت و تجارت ما برداشته مي شود، ولي پيامبر اکرم (ص) که به حقيقت توحيد و حقيقت شرک و تبعات آن دو تفکر وقوف داشتند ، فرمودند اگر ماه را در دست راستم و خورشيد را در دست چپم بگذاريد از" لا اله الا الله " عقب نشيني نخواهم کرد.
امام بزرگوارمان (ره)، عافيت طلبان دنيا گرا را که از يک سو، دم از توحيد و يکتا پرستي مي زنند و از سوي ديگر دست در دست طاغوت زمان مي گذارند آخوند درباري ناميدند و آنها را متعفن ترين اهل دوزخ معرفي کرده و فرمودند اجازه ندهيد لباس مقدس روحانيت به وسيله آنها لوث شود . امروز هم عافيت طلبان و قاعدين و دنيا گرايان، براي حل مشکلات دنيايي خود، حذف " لا اله " را براي آشتي با طاغوت در دستورکار خود قرار داده و در جدول شيطان بازي ميکنند.، دستي در دست طاغوت ودستي در دست الله داشتن را، ايده آل براي فريب مردم، کسب منافع ، رأي آوردن و رياست داشتن دانسته ودر پنهان و آشکار و در هر مناسبت با بياني جديد، سعي در ترويج اين تفکر و قبح زدايي از طاغوت و طاغوت گرايي دارند. اي کاش به همين بسنده مي کردند.
آنها براي هموار کردن اين راه، شمشير به روي امام، فرهنگ امام و انقلاب امام که مصاديق بارز کلمه " لا اله الا الله " هستند کشيده تا اسلام انقلابي امام را از صحنه فرهنگ عمومي حذف و اسلام ارتجاعي و طاغوت پذيري را جايگزين آن کنند. آنها در اين راهبرد غلط، نه فقط از عقل بشري، دانش سياسي و تجربه هاي تاريخي غفلت کرده اند، بلکه ازاين حقيقت قرآني نيز غافلند که خداوند غيوراست و هيچ شريکي را بر نمي تابد و اگر درحوزه خدايي او، ابرقدرتي را شريک کنند ، طوماراين شراکت و شريک و مشرک را درهم خواهد پيچيد .کلمه " لا اله الا الله " که شعار اصلي تمام انبياء الهي و حصن حصين الله و مأمن بزرگ مؤمن است،با نفي طاغوت ها و قيام و انقلاب و جهاد آغاز مي شود تا هرکس مرد اين جهاد نيست و هرکس دستي با طاغوت دارد شناخته شود.
اين جهاد مقدس، گاه جنگ درون است، گاه جنگ سخت و گاه جنگ نرم. جنگ با طاغوت درون، جهاد اکبر است، جنگ سخت با طاغوت برون، جهاد اصغر است و جنگ نرم با طاغوت برون جهاد کبير : " فلا تطع الکفرين و جهدهم به جهادا کبيرا ". جهاد، حقيقت حيات و معنادهنده به حيات است " ان الحيات عقيده و جهاد ". جهاد، مميز بين هدايت و ضلالت است و در قرآن، اين دو راه به روشني تبيين شده ، " قد تبين الرشد من الغي "، هدايت، يعني کافر شدن به طاغوت و ايمان به الله که همان راه انقلاب و جهاد است ، " فمن يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقي "، و ضلالت، تبعيت از طاغوت و پذيرش ولايت طاغوت است " والذين کفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئک اصحاب النار هم فيها خالدون ". اگرصفت انقلابي بودن،مبارزبودن،غيور بودن، ضد طاغوت بودن و عزت طلب بودن را از اسلام حذف کنيم، دانسته يا ندانسته، شرک و طاغوت پرستي را جايگزين توحيد کرده ايم.
تمامي اسلام و قرآن و دعوت انبياي الهي را اگردر يک کلمه خلاصه کنيم آن کلمه، قيام کردن براي خداست ، " قل انما اعظکم به واحده ان تقوموا لله ". قيام کردن فقط براي خدا و نفي هر آنچه غير خدا است. کلمه مقابل قيام در ادبيات قرآني کلمه قعود است. قيام يعني ايستادن و ايستادگي کردن و مبارزه کردن ومقاومت کردن و قعود يعني نشستن، ترسيدن، دست بر سر گذاشتن، تسليم شدن، تحقير شدن و تبعيت کردن. قرآن از ابتدا تا انتها دعوت به قيام و جهاد براي الله و خالص شدن براي الله و حذف طاغوت ها ي درون و بيرون است. آنها که در صددند قيام وانقلاب و جهاد و مقاومت و طاغوت ستيزي را از اسلام حذف کنند همان قاعديني هستند که دل در گروي طاغوت دارند و عافيت طلباني هستند،که دل به وعده هاي طاغوت بسته و در صدد آشتي و سازش اند. آيا آنها نمي دانند که : " لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ". آيا نمي دانند : " فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً ".
آيا نمي دانند : " َفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا ". کساني که با حذف آيات جهاد وقيام و انقلاب و حذف عناصر قدرت و اقتداراسلام ، در صددند الگويي ضعيف و ذلت پذير از اسلام و نظام اسلامي ارائه کنند و در صددند زمينه ي تسليم شدن در برابر آمريكا را فراهم نمايند، فرسنگ ها از توحيد و از اسلام ناب محمدي (ص) فاصله گرفته اند. سوء استفاده از کلمات حق و زيبا ئي مثل "اسلام رحماني "، "اسلام صلح "، "اسلام آشتي" و "اسلام مدارا" ولي با هدف باطل تحقق ليبراليسم سياسي، توطئه اي است که بايد افشا شود. اين گونه روشنگري هاي فرهنگي، همان جنگ نرم و جهاد کبير ماست. به فضل الهي دشمن هرگز نخواهد توانست ملتي را که براي آزاد شدن از قيد بردگي آمريكا، صدها هزار شهيد تقديم کرده و هنوزهم مقتدرانه در ميانه ميدان ايستاده دوباره به دوران بردگي باز گرداند.
ملت ما به خوبي مي داند، نتيجه ي نهايي " اسلام منهاي انقلاب " و اسلام منهاي قدرت "و " اسلام رحماني ". رجعت به دوران ذلت و بردگي و وابستگي است. اين ها کلمات عوام فريبانه اي است که اين روزها به طور هماهنگ در بلند گوهاي داخلي و خارجي استکبار تکرار مي شود. آيا، " اسلام منهاي انقلاب " و" اسلام رحماني " و" اسلام بدون برائت " که فقط با اهداف آمريكا تناسب دارد و منافع آمريكا و اسراييل را تأمين مي کند همان اسلام آمريكايي نيست؟. اين اسلامي که بازگشت کنندگان از انقلاب و انقلابي هاي پشيمان ، مروج آنند در حقيقت يک اسلام خلع سلاح شده وفاقد قدرت دفاع است . اسلام ضعيف، اسلام تسليم و اسلام سازش با آمريكا و اسرائيل. انقلابي هاي پشيمان، پس از 35سال که ملت ما بدون آمريكا زندگي کرده و مراحل دشوار انقلاب، جنگ و تحريم را با سر بلندي پشت سر گذاشته و در برابر ناباوري دشمن، به بالاترين مراتب اقتدار سياسي، اقتصادي، نظامي و امنيتي رسيده است، بازگشت به الگوي ذلت پذيري دولت موقت را در دستور کار خود قرار داده اند.
در نظر آنها، تمامي 23 سال جهاد و قيام و انقلاب و جانفشاني پيامبر(ص) و اصحابش در برابر طاغوت هاي زمان که نصر و فتح و عزت و اقتدار را براي آنها به ارمغان آورد غير قابل الگو برداري است و فقط صلح حديبيه، بدون فهم علل آن و اهداف آن و شرائط آن، الگوي سياست خارجي نظام اسلامي است. از نظر آنها زندگي سراسر مجاهده و طاغوت ستيزي امام حسن مجتبي (ع) غير قابل الگوبرداري و فقط صلح امام حسن (ع) با معاويه بدون فهم علل و عوامل آن، يک راهبرد اوليه و دائمي است. از نظر آنها قيام و انقلاب شجاعانه امام حسين (ع) و يارانش در برابر طاغوت و ابر قدرت زمان که الگويي براي آزادگان جهان شده، غير قابل الگوبرداري، وفقط مذاکره ي امام حسين (ع) با عمر سعد در کربلا، بدون فهم حکمت آن و هدف آن و ماهيت آن ، الگويي ثابت و دائمي براي ارتباط با طاغوت ها است ! . اين گونه تحريف کردن جاهلانه اسلام و حذف شاخصه هاي عزت و قدرت و استقلال واينگونه بيگانه گرائي چه عاقبتي و چه معنايي جز دياثت دارد.
دشمن را دوست انگاشتن، بيگانه را خودي دانستن، سدهاي مقاومت ملت را درهم شکستن، غير را به اندرون و حريم خانه نفوذ دادن، منافع ملت و سرمايه هاي راهبردي مادي و معنوي را با او معامله کردن و رفاقت با طاغوت را راه نجات معرفي کردن، چه معنايي جز دياثت دارد؟ همه اين تئوري پردازي ها ي آمريكا پسند وهمه اين وارونه کردن اسلام براي چيست؟ براي رياست؟ براي گندم ري ؟ آيا اين رياست ارزش اين همه بي آبرويي را دارد ؟ انقلابي هاي ديروز و سازشکاران امروز، قائمين ديروز و قاعدين امروز، غيوران ديروز و دياثت پيشگان امروز چگونه به اين معامله راضي شده اند؟ چگونه آبروي 60 ساله و 70 ساله رابه پاي آمريكا و اسراييل و بهائيان و همجنس بازان مي ريزند ؟ چگونه عزت و سربلندي و افتخار بيعت با امام مسلمين را با خفت و خواري بيعت با طاغوت معامله مي کنند؟
حذف انقلاب از اسلام، حذف مقاومت از ميدان، حذف جهاد از مديريت، حذف استقلال از فرهنگ سياسي و حذف عزت طلبي از سياست خارجي و جايگزين کردن سازش، تسليم وابستگي و ذلت، کدام درد جامعه را برطرف و کدام مشکل اقتصادي ملت را مرتفع خواهد کرد؟ هنوز براي بازگشت فرصت هست. بيعت با دستان مبارک امام مسلمين، پسنديده ترو شرافتمندانه تر از بيعت با پاي حجاج بن يوسف ثقفي است. ملت ما 35 سال پيش، طوق بردگي آمريكا را شکسته، هزينه آن را هم با شجاعت تمام پذيرفته و عليرغم همه دشمني ها و تهديد ها و تحريم ها، با عزت و سربلندي زندگي کرده، پيشرفت کرده و به قدرت اول منطقه در همه زمينه هاي سياسي، نظامي، اقتصادي و امنيتي تبديل شده ، چرا اين الگوي کارآمد، عزتمند و راهگشا را بشکنيم ؟
چرا راهبرد علمي و عقلي اقتصاد مقاومتي را که براي کشور ما اقتدار، پيشرفت، رشد و توسعه اقتصادي ايجاد مي کند و هر گونه تهديد و تحريم خارجي را بي اثر و خنثي مي سازد در دستور کار قرارنمي دهيم. هنوز فرصت باقي است، يک سال تا پايان دوره دولت باقي مانده.قطع اميد کردن از آمريكا و کمک آمريكا و بازگشت به الله و تکيه به قدرت بي انتهاي ملت، راه نجات ما و راه پيشرفت و سعادت و رستگاري ماست.
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=230515
ش.د9500401